سـپـس به بيان دليل ديگرى براى اين تخفيف پرداخته مى افزايد:
(خداوند مى داند كه گـروهـى از شـمـا بـيـمـار مـى شـونـد، و گـروهـى
ديـگـر بـراى تـحـصـيـل معاش و ابتغاء فضل الهى راهى سفر مى كردند، و گروه ديگرى در
راه خدا جهاد مـى كـنـنـد، و اين امور مانع از آن خواهد شد كه عبادات شبانه را در
نصابى كه قبلا تعيين شـده بـه طـور مـداوم انـجـام دهـنـد)
(عـلم ان سـيـكون منكم مرضى و آخرون يضربون فى الارض يـبـتـغـون مـن فـضـل الله و
آخـرون يـقـاتـلون فـى سبيل الله ).
و هـمـيـن سـبـب ديـگـرى بـراى تـخـفـيـف ايـن بـرنـامـه اسـت ، لذا بـار ديگر
تكرار مى كند
(حـال كـه چـنـيـن اسـت آن مـقـدار كه
براى شما ممكن است و توانائى داريد در شب از قرآن تلاوت كنيد)
(فاقرءوا ما تيسر منه ).
روشـن اسـت كـه ذكـر بـيـمـارى ، و مـسـافـرتـهـاى ضـرورى ، و جـهـاد فـى سـبـيـل
الله ، بـه عـنـوان سه مثال براى عذرهاى موجه است ، ولى منحصر به اينها نيست ،
مـنـظـور ايـن است چون خداوند مى داند شما گرفتار مشكلات مختلف زندگى در روز خواهيد
شد، و اين مانع تداوم آن برنامه سنگين است ، به شما تخفيف داده است .
اكنون اين سؤ ال مطرح مى شود كه آيا اين حكم آنچه را كه در آغاز سوره آمده است نسخ
مى كـنـد؟ يـا بـه صورت استثنائى براى آن است ؟ ظاهر آيات نسخ حكم سابق مى باشد، در
حـقيقت لازم بود اين برنامه مدتى اجرا بشود و اجرا شد، و منظور از اين حكم كه جنبه
موقت و فوق العاده داشت حاصل گرديد، و بعد از پايان اين مدت به صورت خفيف ترى باقى
مـانـد، زيـرا ظـاهـر آيه اين است كه به خاطر وجود معذورين اين حكم درباره همه
تخفيف داده شـده ، نـه فقط درباره گروه معذوران ، و به اين ترتيب نمى تواند استثنا
باشد بلكه بايد نسخ باشد (دقت كنيد)
در ايـنـجا سؤ ال ديگرى پيش مى آيد كه : آيا تلاوت مقدار ممكن از قرآن كه در اين
آيه دو بار به آن امر شده ، واجب است ، يا جنبه مستحب دارد؟
بعضى گفته اند: مسلما مستحب است ، و بعضى احتمال وجوب داده اند، چرا كه تلاوت قرآن
مـوجـب آگـاهـى بر دلائل توحيد، و ارسال رسل ، و اعجاز اين كتاب آسمانى ، و فراگيرى
ساير واجبات دين مى گردد، بنابراين تلاوت قرآن مقدمه واجب است و واجب مى باشد.
ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه در ايـن صورت لازم نيست قرآن را شبانه بخوانند، و يا
در اثناء نماز شب ، بلكه بر هر مكلفى واجب است كه به مقدار لازم براى تعليم و تربيت
، و آگـاهـى بـر اصـول و فروع اسلام ، و همچنين حفظ قرآن و رساندن آن به نسلهاى
آينده تلاوت كند بدون اينكه وقت و زمان خاصى در آن مطرح باشد.
ولى حـق ايـن اسـت كـه ظـاهـر امـر در جـمـله (فـاقـرءوا
...) وجـوب اسـت چـنـانـكـه در اصول فقه
بيان شده ) مگر اينكه گفته شود اين (امر)
به قرينه (اجماع فقهاء بر عـدم وجـوب
) يـك امـر اسـتحبابى است ، و نتيجه اين مى شود كه در آغاز اسلام به
خاطر وجود شرائطى اين تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده ، و بعد هم از نظر مقدار و هم
از نظر حـكم تخفيف داده شده ، و به صورت يك حكم استحبابى آن هم به مقدار ميسور در
آمده است ، ولى به هر حال وجوب نماز شب بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم
) تا آخر عمر ثابت ماند (به قرينه ساير آيات قرآن و روايات ).
در روايـتى از امام باقر (عليه السلام ) نيز مى خوانيم : حكم مربوط به دو ثلث از شب
، يـا نـيـمـى از آن ، و يـا ثـلث آن ، مـنسوخ شده ، و به جاى آن فاقرءوا ما تيسر
من القرآن قرار گرفته است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكه سه نوع عذر در آيه مورد بحث ذكر شده كه يكى جنبه جسمانى دارد
(بـيـمارى ) و ديگرى جنبه مالى دارد (مسافرت براى كسب و كار) و سومى جنبه دينى دارد
(جهاد فى سبيل الله ) و لذا بعضى گفته اند از اين آيه استفاده مى شود كه تلاش براى
معاش همرديف جهاد فى سبيل الله است !
و نـيـز ايـن جـمـله را دليـلى دانـسـتـه انـد بـر ايـنـكـه خـصـوص ايـن آيـه در
مـديـنـه نازل شده ، چرا كه وجوب جهاد در مكه نبود، ولى با توجه به اينكه مى فرمايد
سيكون (بـه زودى خـواهـد بـود) ممكن است اين جمله خبر از تشريع جهاد در آينده باشد،
يعنى چون عـذرهائى در حال داريد و عذرهائى در آينده براى شما پيدا مى شود، اين حكم
به صورت دائمى در نيامد، و به اين صورت با مكى بودن آيه منافات ندارد.
سـپـس بـه چـهـار دستور ديگر در پايان اين آيه اشاره كرده ، و برنامه خودسازى ارائه
شـده را بـه ايـن وسيله تكميل مى كند، مى فرمايد: (نماز
را بر پا داريد، و زكات را ادا كـنـيـد، و از طـريـق انـفـاقـهاى مستحبى به خداوند
قرض الحسنه دهيد، و بدانيد آنچه را از كارهاى خير براى خود از پيش مى فرستيد آن را
نزد خداوند به بهترين وجه بزرگترين ، پاداش خواهيد يافت
).
(و اقـيـمـوا الصـلوة و آتوا الزكوة و اقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسكم
من خير تجدوه عند الله هو خيرا و اعظم اجرا).
(و استغفار كنيد، و از خداوند آمرزش
بطلبيد كه خداوند غفور و رحيم است ) (و
استغفروا الله ان الله غفور رحيم ).
اين چهار دستور (نماز، زكات ، انفاقهاى مستحبى ، و استغفار) به ضميمه دستور تلاوت و
تـدبـر در قـرآن كـه در جـمـله هـاى قـبـل آمـده بـود مـجـمـوعـا يـك بـرنـامـه
كامل خودسازى را تشكيل مى دهد كه در هر عصر و زمان به خصوص در آغاز اسلام تاءثير
انكار ناپذيرى داشته و دارد.
مـنـظـور از (نـمـاز)
در اينجا نمازهاى واجب پنجگانه و منظور از (زكات
) زكات واجب اسـت ، مـنـظـور از دادن (قـرض
الحسنه ) به خداوند همان انفاقهاى
مستحبى است ، و اين بـزرگـوارانـه تـريـن تـعبيرى است كه در اين زمينه تصور مى شود،
چرا كه مالك تمام مـلكـها، از كسى كه مطلقا چيزى از خود ندارد قرض مى طلبد تا از
اين طريق او را تشويق بـه انـفـاق و ايـثـار و كـسـب فـضـيـلت ايـن عـمـل خـيـر
كـنـد، و از ايـن طريق تربيت شود و تكامل يابد.
ذكـر اسـتـغـفار در پايان اين دستورات ممكن است اشاره به اين باشد كه مبادا با
انجام اين طاعات خود را انسان كاملى بدانيد و به اصطلاح طلبكار تصور كنيد، بلكه
همواره بايد خـود را مـقـصـر بـشـمـريـد، و عـذر بـه درگاه خدا آوريد،
(ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجا آورد).
بعضى از مفسران معتقدند تكيه روى اين دستورات به خاطر آن است كه تصور نشود اگر
تـخـفـيـفى درباره قيام شبانه و تلاوت قرآن قائل شده به ساير برنامه ها و دستورات
دينى نيز سرايت مى كند بلكه آنها همچنان به قوت خود باقى است .
ضمنا ذكر زكات واجب را در اينجا دليل ديگرى بر مدنى بودن اين آيه گرفته اند زيرا
حـكـم زكـات در مـديـنـه نـازل شـد نـه در مـكـه ، ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد اصـل
زكـات در مـكـه نـازل شد، اما نصاب و مقدارى براى آن بيان نگرديده بود، آنچه در
مدينه تشريع شد مساءله نصاب و مقدار زكات بود.
نكته ها:
1 - ضرورت آمادگى عقيدتى و فرهنگى
بـراى انجام كارهاى مهم اجتماعى مخصوصا ايجاد يك انقلاب وسيع و گسترده در تمام شؤ ن
زنـدگـى قـبـل از هـر چـيـزى يـك نـيـروى مصمم انسانى لازم است كه با اعتقاد راسخ ،
و آگـاهى كامل ، و تعليمات لازم فكرى و فرهنگى ، و پرورشهاى اخلاقى ، براى اين كار
ساخته شده باشد.
و اين دقيقا كارى بود كه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه در
سالهاى نـخـسـتـيـن بـعـثـت بـلكـه در تـمـام دوران عـمـرش انـجـام داد، و بـه
هـمـيـن دليل و به خاطر وجود همين زير بناى محكم ، نهال اسلام به سرعت نمو كرد، و
جوانه زد، و شاخ و برگ آورد.
آنچه در اين سوره آمده است نمونه زنده و بسيار گويائى از اين برنامه حساب شده است :
دستور به عبادت دو سوم يا حداقل يك سوم از شب ، آن هم تواءم با تلاوت و دقت در آيات
قـرآن مـجـيـد تـاءثـيـر عـجـيـبـى در روح مـسـلمـانـان گـذارد، و آنـهـا را بـراى
قـبول (قول ثقيل
) و (سبح طويل
) آماده ساخت ، اين حركتها و ناشئه هاى شبانه كه به تعبير قرآن
(اشد وطا) و
(اقوم قيلا) بود سرانجام كار
خود را كرد، و گروهى انـدك از تـوده هـاى مـحـروم و قـشـرهاى مستضعف و در بند چنان
ساخته شدند كه شايستگى براى حكومت بر بخش عظيمى از جهان را پيدا كردند.
و امـروز هـم اگـر ما مسلمانان بخواهيم عظمت و قدرت ديرين را باز يابيم ، راه همين
راه ، و برنامه همين برنامه است ، هرگز نبايد انتظار داشته باشيم با افرادى ضعيف و
ناتوان از نـظـر تـفـكـر و ايـمان ، افرادى كه پرورشهاى لازم فرهنگى و اخلاقى را
نيافته اند سـيـطـره (يـهـود)
را از قـلب كشورهاى اسلامى بر اندازيم ، و دست زورگويان و ابر جـنـايـتـكاران را از
ممالك اسلامى كوتاه كنيم اين سخنى است دامنه دار، اما آنجا كه كس است يك حرف بس است
!
2 - تلاوت قرآن همراه با تفكر
از روايـات اسـلامـى بـه خوبى استفاده مى شود فضيلت تلاوت قرآن در زياد خواندن آن
نيست ، بلكه در خوب خواندن و تدبر و انديشه در آن است .
جـالب ايـنـكـه در ذيـل آيـه فـوق كـه دسـتـور مـى دهـد آنچه از قرآن براى شما ميسر
است بخوانيد (فاقرؤ وا ما تيسر منه
) روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) آمـده اسـت كـه از
جـدش چـنين نقل مى فرمايد: ما تيسر منه لكم فيه خشوع القلب و صفاء السـر!:
(آن مـقدار بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و
معنوى باشد)!.
چرا چنين نباشد در حالى كه هدف اصلى تلاوت ، تعليم و تربيت است .
و روايات در اين زمينه بسيار است .
3 - تلاش براى معاش همرديف جهاد
در آيـه فـوق - چـنـانـكـه ديـديـم - تـلاش بـراى زنـدگـى را در كـنـار
(جـهـاد فـى سـبـيـل الله )
قـرار داده ، و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه اسلام براى اين موضوع اهميت زيادى قـائل
اسـت ، چـرا چـنـين نباشد در حالى كه يك ملت فقير و گرسنه و محتاج به بيگانه ، هرگز
استقلال و عظمت و سربلندى نخواهد يافت ، و اصولا (جهاد
اقتصادى ) بخشى از جهاد با دشمن است .
در ايـن زمـيـنـه جـمـله اى از عـبـدالله بـن مـسـعـود صـحـابـى مـعـروف نـقـل شـده
اسـت كـه مـى گـويـد: ايـمـا رجـل جلب شيئا الى مدينة من مدائن المسلمين ، صابرا
مـحـتسبا، فباعه بسعر يومه كان عند الله بمنزلة الشهداء، ثم قرأ
(و آخرون يضربون فى الارض )
... (هر كس متاعى را به يكى از شهرهاى
مسلمانان ببرد، و زحمات خود را در ايـن راه بـراى خدا محسوب دارد، سپس آن را به
قيمت عادلانه آن روز بفروشد چنين كسى در پـيـشـگـاه خـدا بـه مـنـزله شـهـيـدان
اسـت ) سـپـس ايـن جـمـله از آيـه آخـر
سـوره مزمل را به عنوان شاهد تلاوت كرد: و آخرون يضربون فى الارض .
خداوندا! به ما توفيق جهاد در تمام ابعادش مرحمت فرما.
بـار الهـا! تـوفـيق قيام شبانه و تلاوت قرآن كريم و ساختن خويشتن در پرتو اين نور
آسمانى به همه ما لطف كن .
پـروردگـارا! جامعه اسلامى ما را با الهام از اين سوره پر محتوا به مقام شايسته و
عظمت ديرين برسان .
آمين يا رب العالمين
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 56 آيه مى باشد
محتواى سوره مدثر
شـكـى نـيـسـت كـه ايـن سـوره از سـورهـائى اسـت كـه در مـكـه نازل شده ، اما در
اين مساءله گفتگو است كه آيا اولين سوره اى است كه بر پيامبر (صلى الله عـليـه و
آله و سـلم ) نـازل شـد، و يـا بـعـد از سـوره (اقـراء)
نازل گرديده است ؟
ولى دقـت در مـحـتواى سوره (اقراء)
و سوره (مدثر)
نشان مى دهد كه (اقراء)
در آغاز دعوت بوده ، و سوره (مدثر)
مربوط به زمانى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) مـاءمـور بـه دعـوت
آشـكـار شد، و دوران دعوت پنهانى پايان گرفت ، لذا بـعـضـى گـفـتـه انـد سـوره
(اقـراء) اوليـن سـوره اى اسـت
كـه در آغـاز بـعـثـت نازل شده ، و سوره (مدثر)
نخستين سوره بعد از دعوت آشكار است ، و اين جمع خوبى به نظر مى رسد.
بـه هـر حـال طـبـيعت سوره هاى مكى كه دعوت به مبداء و معاد و مبارزه با شرك ، و
انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى است در اين سوره كاملا منعكس است .
بحثهاى اين سوره رويهمرفته بر هفت محور دور مى زند:
1 - دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به قيام و انذار و ابلاغ آشكار و صبر
و استقامت در اين طريق ، و تحصيل آمادگيهاى لازم براى اين كار.
2 - اشـاره بـه رستاخيز، و صفات دوزخيان ، همانها كه به مقابله با قرآن برخاسته ، و
به استهزاى حق پرداختند.
3 - قسمتى از ويژگيهاى دوزخ تواءم با انذار كافران .
4 - تاءكيد بر امر رستاخيز از طريق سوگندهاى مكرر.
5 - ارتـبـاط سـرنـوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هر گونه افكار غير منطقى در
اين زمينه .
6 - قسمتى از ويژگيهاى بهشتيان و دوزخيان و سرنوشت هر كدام از آنها.
7 - چگونگى فرار افراد جاهل و بيخبر و مغرور و خود خواه از حق .
فضيلت تلاوت سوره
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : من قرأ
سورة المدثر اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بمحمد (صلى الله عليه و آله و سلم
) و كـذب بـه بـمكة : (هر كس سوره مدثر را
بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه پيامبر اسـلام (صـلى الله عـليه و آله و سلم )
را در مكه تصديق يا تكذيب كردند به او ده حسنه داده مى شود).
و در حـديـث ديـگـرى از امـام بـاقر (عليه السلام ) آمده است : من قرأ فى الفريضة
سورة المدثر كان حقا على الله ان يجعله مع محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فى
درجته ، و لا يدركه فى حياة الدنيا شقاء ابدا: (كسى
كه سوره مدثر را در نماز فريضه بخواند بـر خـداونـد حـق اسـت كـه او را هـمـراه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و در جوار، و درجه او قرار دهد، و در زندگى
دنيا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگيرد).
بـديـهـى اسـت چنين نتائج عظيمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلكه
بايد محتواى سوره را نيز در نظر گرفت و مو به مو اجرا كرد.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها المدثر(1)
قم فأ نذر(2)
و ربك فكبر(3)
و ثيابك فطهر(4)
و الرجز فاهجر(5)
و لا تمنن تستكثر(6)
و لربك فاصبر(7)
فإ ذا نقر فى الناقور(8)
فذلك يومئذ يوم عسير(9)
على الكافرين غير يسير(10)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايگر
1 - اى در بستر خواب آرميده !
2 - برخيز و انذار كن (و عالميان را بيم ده ).
3 - و پروردگارت را بزرگ بشمار.
4 - و لباست را پاك كن .
5 - و از پليديها بپرهيز.
6 - و منت مگذار، و فزونى مطلب .
7 - و به خاطر پروردگارت شكيبائى كن .
8 - هنگامى كه در صور دميده شود.
9 - آن روز روز سختى است .
10 - و براى كافران آسان نيست .
تفسير:
برخيز و جهانيان را انذار كن !
بـدون شـك مـخاطب در اين آيات شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، هر
چند تـصـريـحى به اين عنوان در آن نشده ، ولى قرائن موجود در اين آيات بيانگر اين
واقعيت است .
نـخـسـت مى فرمايد: (اى در بستر خواب
آرميده ، و جامه خواب به سر كشيده )! (يا
ايها المدثر).
(برخيز و انذار كن و عالميان را بيم ده
) (قم فانذر).
كه وقت خواب و استراحت گذشته ، و زمان قيام و تبليغ فرا رسيده است .
تـكـيه بر خصوص انذار با اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم بشير است و
هم
(نـذيـر)
بـه خـاطـر آن اسـت كه (انذار)
مخصوصا در آغاز كار تاءثير عميقترى در بيدار كردن ارواح خفته دارد.
در ايـنـكه چرا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بستر آرميده بود كه اين
خطاب او را دعوت به قيام كرد مفسران احتمالات زيادى داده اند:
1 - مـشـركـان عـرب در آسـتـانـه مـوسـم حـج جـمـع شـدنـد، و سـران آنـهـا مـانـنـد
ابـوجـهـل ، و ابوسفيان ، و وليد بن مغيره ، و نضر بن حارث ، و ... به مشورت
پرداختند كـه در بـرابـر سـؤ الات مـردمى كه از خارج به مكه مى آيند، و جسته گريخته
مطالبى درباره ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده اند چه
بگويند؟
اگـر هـر كـدام بـخـواهند جواب جداگانه اى بدهند، يكى كاهنش خواند، و ديگرى مجنون ،
و ديـگـرى سـاحـر، ايـن تـشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت ، بايد با وحدت كلمه به
مبارزه تبليغاتى بر ضد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر خيزند! بعد از گفتگو
به ايـنـجا رسيدند كه بهتر از همه اين است كه بگويند ساحر است زيرا يكى از آثار
پديده سـحـر جدائى افكندن ميان دو همسر، و پدر و فرزند است ، و پيامبر با عرضه آئين
اسلام چنين كارى را انجام داده بود!
ايـن سـخـن بـه گـوش پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيده سخت ناراحت شده
و بـيـمـار گـونـه ، غـمـگـيـن بـه خـانـه آمـد و در بـسـتـر آرمـيـد كـه آيـات
فـوق نازل شده و او را دعوت به قيام و مبارزه كرد.
2 - ايـن آيـات از نـخستين آياتى بود كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) نـازل شـد، زيـرا از جـابـر بـن عـبـدالله از پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله
و سـلم ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: مـن بـر كـوه حـرا بـودم كه صدائى برخاست گفت اى
محمد! (تو رسـول خـدائى
)! بـه راسـت و چـپ نـگـاه كـردم چـيزى نديدم به بالاى سر نگاه كردم ،
فـرشـتـه اى را بـر عـرش در مـيـان آسـمـان و زمـيـن ديـدم تـرسـيـدم ، و به سوى
خديجه بـازگـشـتـم ، و گـفـتم : مرا بپوشانيد مرا بپوشانيد، و آب سرد بر من بريزيد،
در اين هنگام بود كه جبرئيل نازل شد و (يا
ايها المدثر) را آورد.
ولى با توجه به اينكه آيات سوره بيانگر دعوت آشكار است مسلم مى شود كه اين آيات
حـداقـل بـعد از سه سال دعوت پنهانى نازل شده ، و اين با آنچه در روايت فوق آمده
است سـازگـار نـيـسـت ، مـگـر ايـنـكـه گـفـتـه شـود چـنـد آيـه آغـاز ايـن سـوره
در آغـاز دعـوت نازل شده و آيات بعد مربوط به چند سال بعد است !
3 - پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) در حـال خـواب بـود و جـامـه بر
خود افكنده بود، جبرئيل نـازل شـد و او را بـيـدار كـرد و ايـن آيات را بر او خواند
كه بر خيز و بستر و خواب را كنار بگذار و به انجام رسالت پرداز.
4 - مـنـظـور از پـوشـيـدن جـامـه ، جـامـه ظـاهرى نيست بلكه لباس نبوت و رسالت است
، همانطور كه درباره پرهيزگارى لباس تقوى گفته شده است .
5 - مـنـظـور از (مـدثـر)
كـسـى است كه در گوشه عزلت قرار گرفته ، و در انزوا و تـنهائى به سر مى برند،
بنابراين آيه مى گويد از انزوا و عزلت به در آى ، و به انذار خلق و هدايت بندگان
خدا پرداز.
تفسير اول از همه اين تفسيرهاى پنجگانه مناسبتر به نظر مى رسد.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه جـمـله (فـانذر)
(انذار كن ) بيان نمى كند درباره چه چيز؟ و چه مـوضـوع ؟ انـذار كند، و اين در
حقيقت براى بيان عموميت است ، يعنى درباره بت پرستى و شـرك و كـفر و ظلم و بيدارگرى
و فساد، درباره عذاب الهى و حساب محشر و ... به مردم هـشـدار ده (و بـه اصـطـلاح
حـذف مـتـعـلق دلالت بـر عـمـوم دارد) در ضـمـن هـم شـامـل عـذاب دنـيـا مـى شـود و
هـم عـذاب آخـرت و هـم نـتـائج سـوء اعمال انسان كه دامنگير او خواهد شد.
و بـه دنـبـال دعوت به قيام و انذار پنج دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى الله عليه
و آله و سـلم ) مـى دهد كه سرمشقى است براى ديگران ، و نخستين دستور درباره توحيد
است مى فرمايد: (تنها پروردگارت را بزرگ
بشمار) (و ربك فكبر).
همان خدائى كه مالك و مربى تو است ، و هر چه دارى از او دارى .
غـيـر او را در بـوتـه فـرامـوشـى بيفكن ، و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغين دركش ،
و هرگونه آثار شرك و بت پرستى را محو كن .
تـكـيـه روى كـلمـه (رب
) و مـقـدم داشـتـن آن بـر (كـبـر)
كـه دليـل بـر انـحـصـار اسـت ، مـسـاءله تـوحـيـد را بـا ذكـر دليل در اين عبارت
كوتاه مطرح مى كند، چه جالب و پر محتوا است ، تعبيرات قرآن كه در يك عبارت كوتاه
اينهمه معنى بيان شده است .
مـنـظـور از جـمـله (فكبر)
تنها گفتن (الله اكبر)
نيست ، هر چند گفتن (الله اكبر)
يكى از مصداقهاى آن است كه در روايات نيز به آن اشاره شده ، بلكه منظور اين است كه
خـداى خـود را بـزرگ بـشـمـار، هـم از نـظـر اعـتـقـاد، هـم عـمـل ، و هـم در سـخـن
و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هر گونه نقص و عيب بدان ، بـلكـه او را از
ايـنـكـه در تـوصـيـف بـگـنـجـد بـرتـر بـدان ، هـمـانگونه كه در روايات اهل بيت
(عليهم السلام ) آمده است كه معنى (الله
اكبر) اين است كه خدا برتر از آن است كـه
تـوصيف شود، و در فكر انسان بگنجد، بنابراين (تكبير)
مفهومى گسترده تر از
(تسبيح )
دارد كـه فـقـط تـنـزيـه از هـر گـونـه عـيـب و نـقـص را شامل مى شود.
و به دنبال مساءله توحيد دومين دستور را درباره پاكيزگى از آلودگيها داده ، مى
افزايد
(و لباست را پاك كن
) (و ثيابك فطهر).
تـعـبـيـر بـه (لبـاس
) مـمـكـن اسـت كـنـايـه از عـمـل انـسـان بـاشـد چـرا كـه اعمال هر كس
به منزله لباس او است ، و ظاهر او بيانگر باطن او است .
بـعضى نيز گفته اند منظور از لباس در اينجا قلب و روح و جان است ، يعنى قلبت را از
هـر گـونـه آلودگـى پاك كن ، جائى كه بايد لباس تطهير شود صاحب لباس اولويت دارد.
بعضى نيز آن را به همان لباس ظاهر تفسير كرده اند چرا كه پاكيزگى لباس ظاهر از
مـهـمـتـريـن نشانه هاى شخصيت ، و تربيت و فرهنگ انسان است ، مخصوصا در عصر جاهليت
كـمـتـر از آلودگـيـهـا اجـتـنـاب مـى نـمـودنـد و لبـاسهائى بسيار آلوده داشتند،
مخصوصا مـعـمـول بـود (هـمـانـگـونـه كـه در مـيـان گـرفـتـاران جـاهـليـت عـصـر
اخـيـر نـيـز معمول است ) دامان لباس را بسيار بلند مى كردند، به گونه اى كه روى
زمين مى كشيد، و آلوده مـى شـد، و ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات از امـام صـادق
(عـليـه السـلام ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: مـعنى آيه اين است
(ثيابك فقصر) (لباست را كوتاه
كن ) نيز ناظر به همين معنى است .
بـعـضـى نـيـز آن را بـه هـمـسـران تـفسير كرده اند، چرا كه قرآن مى گويد: شما لباس
همسران خود هستيد، و آنها را نيز لباس شما (چرا كه حفظ آبروى يكديگر مى كنيد، و
زينت يكديگريد هن لباس لكم و انتم لباس لهن (بقره آيه 187).
جمع ميان اين معانى نيز ممكن است .
در حـقـيـقـت آيـه اشـاره به اين نكته نيز دارد كه رهبران الهى هنگامى مى توانند
نفوذ كلمه داشته باشند كه دامانشان از هر گونه آلودگى پاك باشد و تقوى و
پرهيزكاريشان از هر نظر مسلم گردد، و لذا به دنبال فرمان قيام و انذار، فرمان
پاكدامنى مى دهد.
در سـومـيـن دسـتـور مـى فرمايد: (از
پليديها و آنچه موجب عذاب الهى است بپرهيز)
(و الرجز فاهجر).
گـسـتـرش مـفـهـوم رجز (پليدى ) سبب شده است كه تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر
كنند.
گـاه آن را به بتها، و گاه به هر گونه معصيت ، و گاه به اخلاق زشت و ناپسند و گاه
بـه حـب دنـيـا كه سرآغاز هر خطيئه و گناه است ، و گاه به عذاب الهى كه نتيجه شرك و
مـعـصـيـت اسـت و گـاه بـه مـعـنـى هـر چـيـزى كـه انـسـان را از خـدا غافل مى كند
تفسير كرده اند.
نـكـتـه اصـلى ايـن اسـت كـه (رجـز)
در اصـل بـه مـعـنـى اضـطـراب و تزلزل است و سپس به هر گونه گناه شرك ، بتپرستى
وسوسه هاى شيطانى ، اخلاق ذمـيـمـه و عذاب الهى كه مايه اضطراب انسان مى گردد و او
را از مسير صحيح منحرف مى كند، اطلاق شده است .
در حـالى كـه بـعـضـى معنى اين لغت را (عذاب
) مى دانند، و از آنجا كه شرك و گناه و اخلاق سوء و حب دنيا جلب عذاب
الهى مى كند به آنها نيز (رجز)
اطلاق شده است . اين نيز لازم به ياد آورى است كه در قرآن مجيد واژه
(رجز) (بر وزن شرك ) غالبا به
معنى عذاب آمده است .
بعضى نيز معتقدند كه (رجز)
و (رجس )
كه به معنى (پليدى
) است مرادف است .
ايـن مـعـانـى سـه گـانـه گـر چـه بـا هـم مـتـفـاوتـنـد، ولى در عـيـن حـال
ارتـبـاط نـزديـكـى بـا يـكـديـگـر دارنـد، و بـه هـر حـال آيـه مـفـهـوم جـامـعـى
دارد كـه هـر گـونـه انـحـراف و عـمـل زشـت و پـليـد، و هـر كـارى را كـه مـوجـب
خشم و عذاب الهى در دنيا و آخرت مى گردد شامل مى شود.
مـسـلم اسـت پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) حـتـى قبل از نبوت
از اين امور پرهيز و هجران داشت ، و تاريخ زندگى او كه دوست و دشمن به آن
مـعـتـرفـنـد نـيـز گـواه بـر ايـن مـعـنـى اسـت ، ولى در ايـنـجـا بـه عـنـوان يـك
اصـل اسـاسـى در مـسـيـر دعوت الى الله و نيز به عنوان يك الگو و اسوه براى همگان ،
روى آن تكيه شده است .
و در چهارمين دستور مى فرمايد: (منت مگذار
و فزونى مطلب ) (و لا تمنن تستكثر).
در اينكه نهى از منت و فزونى طلبيدن در چه مواردى است باز در اينجا
مـفـهـوم آيـه كـلى و گـسـتـرده اسـت ، و هـر گـونـه مـنـت گـذاردن بـر خـالق و
خـلق را شـامـل مـى شـود، نه بر پروردگارت منت بگذار كه براى او جهاد و تلاش مى كنى
، چرا كه او بر تو منت گذارده كه اين مقام منيع را به تو ارزانى داشته است .
هـمـچـنـيـن عـبـادت و اطـاعـت و اعـمـال صـالحـت را بسيار مشمر، بلكه هميشه خود را
در سرحد
(قـصـور)
و (تـقـصير)
بدان ، و عبادت را يكنوع توفيق بزرگ الهى براى خودت بشمار.
به تعبير ديگر نبايد قيام و انذار تو، و نشر توحيد و بيان عظمت پروردگار، و تطهير
ثـيـاب ، و پـرهـيـز از هـر گونه گناه را مايه منت بر خداوند بشمرى ، يا آنها را
بزرگ بدانى بلكه بايد اينها را هداياى گرانبهائى از سوى پروردگارت بدانى و به خاطر
آن ممنون باشى ، و آنچنان در عشق و محبت او غرق شوى كه اين كارهاى مهم را بسيار
ناچيز حساب كنى .
و نيز اگر خدمتى به خلق مى كنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبليغ و هدايت و چه در
جـهـات مـادى مـانند انفاق و بخشش ، هيچكدام را نبايد با منت يا انتظار جبران ، آن
هم جبرانى فـزونـتـر تـواءم نـمـائى چـرا كـه مـنـت ، اعـمـال نـيـك را بـاطـل و
بـيـاثـر مـى كـنـد يـا ايـها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (بقره :
264).
(لا تـمنن )
از ماده (منت
) در اينگونه موارد به معنى سخن و گفتارى است كه بيانگر اهـمـيـت
نـعـمـتـى اسـت كـه انـسـان بـه ديـگـرى داده اسـت ، و از ايـنـجا رابطه آن با
مساءله
(اسـتـكثار)
(طلب فزونى ) روشن مى شود، چرا كه اگر انسان خدمتش را ناچيز بشمرد انـتـظـار
پـاداشـى نـدارد، تـا چـه رسـد بـه اينكه فزونى بطلبد، و به اين ترتيب منت گـذاردن
هـمـيـشه سرچشمه (استكثار)
است ، عملى كه ارزش نعمت را به كلى از بين مى برد.
و ايـنـكـه در بـعـضـى از روايـات آمـده اسـت كه معنى آيه اين است لا تعط تلتمس
اكثر منها
(چـيزى را به ديگرى عطا مكن كه انتظار
بيشتر از آن را داشته باشى ) در حقيقت
بيان يكى از شاخه هاى مفهوم كلى آيه شريفه است .
هـمـانـگـونه كه در حديث ديگرى آمده است كه امام صادق (عليه السلام ) در تفسير اين
آيه فـرمـود: لا تـستكثر ما عملت من خير لله (كار
نيكى را كه براى خدا انجام مى دهى هرگز زياد مشمر)
اين هم شاخه ديگرى از آن مفهوم كلى است .
در آيـه بـعـد بـه آخـريـن دسـتـور در ايـن زمـيـنـه اشـاره كرده ، مى گويد:
(و به خاطر پروردگارت صبر و شكيبائى پيشه كن
) (و لربك فاصبر).
بـاز در اينجا با مفهوم گسترده اى از صبر و استقامت و شكيبائى برخورد مى كنيم كه
همه چيز را شامل مى شود.
يعنى در طريق اداى اين رسالت بزرگ شكيبائى كن ، و در برابر آزار مشركان و دشمنان
جاهل و نادان صابر باش ، در طريق عبوديت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با
نفس و در ميدان جهاد با دشمن شكيبا باش .
مسلم است كه صبر و شكيبائى اساس و ضامن اجراى همه برنامه هاى گذشته است ، اصولا
مـهمترين سرمايه راه تبليغ و هدايت همين صبر و شكيبائى است ، و لذا بارها در قرآن
مجيد روى آن تـكـيـه شـده اسـت ، و بـه همين دليل در گفتار امير مؤ منان على (عليه
السلام ) مى خوانيم (الصبر من الايمان كالرأ س من الجسد ):
(صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن
)!.
و نيز به همين دليل يكى از مهمترين برنامه هاى انبياء و مردان خدا همين
بـرنـامـه صـبـر و اسـتـقامت بوده است ، هر قدر حوادث سختر و سنگينتر بر آنها فرو
مى ريخت شكيبائى آنها بيشتر مى شد.
در حـديـثـى از پـيـغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : كه در
مورد اجر صابران مى گويد: قال الله تعالى : اذا و جهت الى عبد من عبيدى مصيبة فى
بدنه او ماله او ولده ، ثـم اسـتـقبل ذلك بصبر جميل ، استحييت منه يوم القيامة ان
انصب له ميزانا او انشر له ديـوانـا: (خـداونـد
مى فرمايد هنگامى كه مصيبتى متوجه يكى از بندگانم در بدن يا مـال يـا فـرزندش مى
كنم ، و او با صبر جميل با آن مقابله مى كند حيا مى كنم كه در قيامت مـيـزان
سـنـجـش اعـمـال بـراى او نـصـب كـنـم ، و يـا نـامـه عمل او را بگشايم
)!.
در تـعـقـيـب دسـتـورى كـه در زمـيـنـه قـيـام و انـذار در آيـات قـبـل آمـده ، در
آيات مورد بحث انذار را با بيانى بسيار مؤ كد و رسا شروع مى كند، و مى فرمايد:
(هنگامى كه در صور دميده مى شود)
( فاذا نقر فى الناقور).
(آن روز روز سختى است
) (فذلك يومئذ يوم عسير).
(روزى است بسيار پرمشقت كه براى كافران
آسان نيست ) (على الكافرين غير يسير).
قـابل توجه اينكه (ناقور)
در اصل از ماده (نقر)
به معنى كوبيدنى است كه منتهى بـه سـوراخ كـردن شود، و منقار پرندگان كه وسيله
كوبيدن و سوراخ كردن اشياء است نـيـز از هـمـين معنى گرفته شده ، به همين جهت به
شيپورى كه صداى آن گوئى گوش انسان را سوراخ مى كند و در مغز فرو مى رود
(ناقور) گفته مى شود.
از آيـات قـرآن بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود كه در پايان دنيا و آغاز رستاخيز دو بار
در صور دميده مى شود، يعنى دو صداى فوق العاده وحشت انگيز و تكان دهنده كه اولى
صداى مـرگ اسـت ، و دومـى صداى بيدارى و حيات است سراسر جهان را فرا مى گيرد، كه از
آن تعبير به (نفخه صور اول
) و (نفخه صور دوم
) مى شود، و آيه مورد بحث اشاره بـه (نـفخه
دوم ) است كه رستاخيز با آن بر پا مى
گردد، و روز سخت و سنگينى بر كافران است .
دربـاره (صـور)
و (نـفـخـه صـور)
بـحـث مـشـروحـى ذيل آيه 68 سوره زمر (جلد 9 صفحه 534 تا 542) داشته ايم .
به هر حال آيات فوق بيانگر اين واقعيت است كه در نفخه رستاخيز مشكلات كافران يكى
بعد از ديگرى نمايان مى گردد، روزى است بسيار دردناك و مصيبت بار و طاقت فرسا كه
نيرومندترين انسانها را به زانو در مى آورد.
آيه و ترجمه
ذرنى و من خلقت وحيدا(11)
و جعلت له مالا ممدودا(12)
و بنين شهودا(13)
و مهدت له تمهيدا(14)
ثم يطمع أ ن أ زيد(15)
كلا إ نه كان لاياتنا عنيدا(16)
سأ رهقه صعودا(17)
|
ترجمه :
11 - مرا با كسى كه او را تنها آفريدم واگذار!
12 - همان كس كه براى او مال گسترده اى قرار دادم .
13 - و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت او) هستند.
14 - و وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم .
15 - باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم !
16 - هرگز چنين نخواهد شد، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزد.
17 - بـه زودى او را مـجـبـور مى كنم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را به زير
مى افكنم )
شاءن نزول :
براى اين آيات دو شاءن نزول ذكر شده است :
1 - قـريـش در (دار النـدوة
) (مـركـزى در نـزديـكـى مـسـجـد الحـرام كه براى شور در مسائل مهم در
آن جمع مى شدند) اجتماع كردند، (وليد)
(مرد معروف و سرشناس مكه كه مـشـركـان به عقل و درايت او معتقد بودند و در مسائل
مهم با او به مشورت مى پرداختند) رو بـه آنـهـا كـرده گـفـت : شـمـا مـردمـى
هـسـتـيـد داراى نـسـب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى آيند
(براى زيارت خانه كعبه و غير آن ) و پاسخهاى مختلفى از شما مى شنوند حرف خود را يكى
كنيد.
سـپـس رو بـه آنـهـا كـرده گـفـت : شـمـا دربـاره ايـن مـرد (اشاره به پيغمبر اكرم
) چه مى گـوئيـد؟ گـفتند مى گوئيم (شاعر)
است ! وليد چهره درهم كشيد و گفت ما شعر بسيار شـنـيـده ايم ، اما سخن او شباهتى به
شعر ندارد، گفتند: مى گوئيم (كاهن
) است ، گفت هـنـگـامـى كـه نـزد او مـى رويـد سـخـنـانـى را كـه
كـاهـنـان (بـه شكل اخبار غيبى ) مى گويند در او نمى يابيد، گفتند مى گوئيم
(ديوانه ) است ، گفت وقتى به
سراغ او مى رويد هيچ اثرى از جنون در او نخواهيد يافت .
گفتند، مى گوئيم (ساحر)
است گفت ساحر به چه معنى ؟ گفتند كسى كه ميان دشمنان و مـيـان دوسـتـان ايـجاد
دشمنى مى كند، گفت بلى او (ساحر)
است و چنين مى كند! (زيرا بعضى از آنها مسلمان مى شوند و راه خود را از ديگران جدا
مى سازند).
سپس از (دار الندوه
) خارج شدند در حالى كه هر كدام پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) را ملاقات مى كرد مى گفت : اى ساحر! اى ساحر!
ايـن مـطـلب بر پيامبر گران آمد خداوند آيات آغاز اين سوره و آيات فوق را (تا آيه
25) نازل فرمود (و پيامبرش را دلدارى داد).
2 - بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد: هـنـگـامـى كـه آيـات سـوره الم سـجـده (سـوره
غـافـر) نازل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مسجد الحرام (به نماز)
ايستاده بود و
(وليـد بـن مـغـيـره
) نـزديـك حـضـرت بـود و تلاوت او را مى شنيد، هنگامى كه پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) متوجه اين معنى شد تلاوت اين آيات را تكرار كرد.
(وليـد)
بـه مجلس قومش - طائفه بنى مخزوم - آمد و گفت : به خدا سوگند كلامى الان از مـحـمـد
(صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه نه شبيه سخن انسانهاست ، و نه سخن جـن ، و
ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر، و ان اسفله لمغدق ، و انه ليعلو و
مـا يـعـلى ! گـفـتـار او شـيـرينى خاصى دارد، و زيبائى و طراوت مخصوصى شاخه هايش
پـرميوه ، و ريشه هايش قوى و نيرومند، سخنى است كه از هر سخن ديگر برتر مى رود و
هيچ سخنى بر آن برترى نمى يابد!
اين را گفت و به منزلش بازگشت قريش به يكديگر گفتند: به خدا سوگند او دلباخته آئيـن
محمد شده ، و از آئين ما بيرون رفته ، و تمام قريش را منحرف خواهد كرد، و آنها به
وليد (ريحانة قريش
) (گل سرسبد قبيله قريش ) مى گفتند.
ابـوجـهـل گـفـت مـن چاره اين كار را مى كنم ، حركت كرد و آمد و با چهره اى غمگين
كنار وليد نشست .
(وليـد)
گـفـت : چـرا غـمـگـيـنـى فـرزنـد بـرادرم ؟! گفت : قريش بر تو با اين سن و سـال
عـيـب مـى نـهـنـد، و گـمـان مـى كـنـنـد كـه تـو سـخـن محمد را زينت بخشيدى ، او
همراه ابـوجـهـل برخاست و به مجلس قوم در آمد، و گفت : شما گمان مى كنيد محمد
ديوانه است ؟ آيا هرگز آثار جنون بر او ديده ايد؟ گفتند: نه
گفت : فكر مى كنيد او كاهن است ؟ آيا هرگز آثار كهانت بر او ديده ايد؟ گفتند: نه .
گـفـت : تـصور مى كنيد او شاعر است ؟ آيا هرگز ديده ايد لب به شعر بگشايد؟ گفتند:
نه .
گـفـت : پـس فـكـر مـى كـنـيـد او دروغگو است ؟ آيا هرگز سابقه دروغى درباره او
داريد؟ گـفـتـنـد: نـه ، او نـزد مـا هـمـيـشـه بـه عـنـوان
(صـادق امـيـن )
قبل از ادعاى نبوتش شناخته شده .
در ايـنـجـا قـريـش به (وليد)
گفتند: پس به عقيده تو درباره او چه بگوئيم ؟ وليد فـكـر كرد و نگاهى نمود، و چهره
درهم كشيد و گفت : او فقط مرد ساحرى است ، مگر نديده ايد ميان مرد و خانواده و
فرزندان و دوستانش جدائى مى اندازد؟ (گروهى به او ايمان مى آوردند و از خانواده خود
جدا مى شوند).
بنابراين او ساحر است و آنچه مى گويد سحرى است جالب !.
تفسير:
(وليد)
آن ثروتمند مغرور حق نشناس !
در تـعـقـيب آيات گذشته كه كافران را به طور جمعى مورد انذار قرار مى داد، آيات
مورد بـحـث بـالخـصـوص روى بـعضى از افراد آنها كه مؤ ثرتر بودند انگشت گذارده و با
تعبيراتى گويا و رسا و كوبنده او را زير رگبار شديدترين انذارها مى گيرد.
نـخـسـت مـى گويد: (مرا با كسى كه تنها
آفريدم واگذار) (ذرنى و من خلقت وحيدا)
اين آيـه و آيـات بـعـد چـنـانـكه در شاءن نزول گفتيم در مورد وليد بن مغيره مخزومى
يكى از سران معروف قريش نازل شده است .
تـعـبـير به (وحيدا)
(تنها) ممكن است توصيفى براى خالق باشد، و يا براى مخلوق ، در صـورت اول نـيـز دو
احتمال وجود دارد: نخست اينكه مرا با او تنها بگذار كه خودم او را كيفر شديد دهم ،
يا اينكه من تنها خودم او را آفريدم و اينهمه نعمتها به او بخشيدم ، اما او نمك
نشناسى كرد
و در صـورت دوم نـيـز دو احـتـمـال وجود دارد: ممكن است اشاره به اين باشد كه او در
شكم مادر، و به هنگام تولد، تك و تنها بود، نه اموالى داشت و نه فرزندانى ، و اينها
را همه بعدا به او بخشيدم
يـا اشـاره بـه ايـنـكـه او خـودش را (وحـيد)
(شخص منحصر به فرد در ميان عرب ) مى نـامـيـد، و مـشـهور است كه مى گفت انا الوحيد
ابن الوحيد، ليس لى فى العرب نظير، و لا لابى نظير! (من
منحصر به فرد و فرزند منحصر به فردم ! در عرب نه نظيرى براى من وجود دارد و نه براى
پدرم )! اين مطلب به عنوان استهزا در آيه
تكرار شده است .
ولى از مـيـان هـمـه ايـن تـفـسـيـرهـاى چـهـار گـانـه تـفـسـيـر اول از همه
مناسبتر است
سـپـس مـى افـزايـد: (مـن بـراى او مـال
گسترده و فراوانى قرار دادم ) (و جعلت له
مالا ممدودا).
(مـمـدود)
در اصـل بـه مـعنى (كشيده
) است كه در اينجا ناظر به گستردگى و حجم اموال او يا كشش از نظر زمان و
يا از نظر مكان است .
بعضى گفته اند اموال او به قدرى گسترده بود كه در فاصله مكه و طائف شتران بسيار و
اسبهاى فراوان و مستغلات زياد داشت .
و بـعـضـى گـفـتـه انـد باغها و مزارعى داشت كه غلات يكى تمام نشده ديگرى مى رسيد،
بعلاوه داراى صد هزار دينار طلا بود، و همه اين معانى در كلمه
(ممدود) جمع است .
سپس به فزونى نيروى انسانى او اشاره كرده مى افزايد (و
فرزندانى براى او قرار دادم كه همواره نزد او و در خدمت او حاضرند)
(و بنين شهودا).
دائمـا آمـاده كـمـك و خـدمت بودند، و حضورشان مايه انس و راحت او بود، و هرگز به
خاطر تنگى معيشت مجبور نبودند هر كدام به نقطه دور دستى سفر كنند، و پدر را در رنج
دورى و هجران و تنهائى بگذارند، در بعضى از روايات آمده او ده فرزند داشت .
و بـعـد بـه سـايـر مـواهـبـى كـه بـه او ارزانـى داشته بود به طور كلى اشاره كرده
مى فرمايد: (وسائل زندگى او را از هر نظر
فراهم ساختم ) (و مهدت له تمهيدا).
نـه فـقـط مال و فرزندان برومند، بلكه در جهات اجتماعى و جنبه هاى جسمانى از هر نظر
غرق در نعمت بود.
(تمهيد)
از ماده (مهد)
در اصل به معنى محلى است كه براى كودك آماده
مـى كـنـنـد (گـاهـواره و مـانـنـد آن ) سـپـس بـه هـر گـونـه وسـائل اسـتـراحـت و
پـيـشـرفـت و مـوقـعـيـت و مـقـام بـرجـسـتـه اجـتماعى اطلاق شده است ، و
رويـهـمـرفـتـه مـعـنـى وسـيـعـى دارد كـه انـواع مـواهـب حـيـات و وسائل پيشرفت و
موفقيت را شامل مى شود.
ولى او بـجـاى اينكه در برابر بخشنده اينهمه نعمتها سر تعظيم فرود آورد، و پيشانى
بـه آسـتـانـش بـسـايـد، در مـقـام كـفـران و افـزون طـلبـى بـرآمـد
(و بـا ايـنـهـمـه مال و نعمت باز هم طمع دارد كه بر نعمتهاى او بيفزايم
) (ثم يطمع ان ازيد).
اين منحصر به (وليد بن مغيره
) نبود، بلكه همه دنياپرستان چنينند، هرگز عطش آنها فـرو نـمـى
نـشـيـنـد، و اگـر هـفـت اقليم را زير نگين آنها قرار دهند باز هم دربند اقليمى
ديگرند.
ولى آيـه بـعـد بـا شـدت تـمـام دسـت رد بـه سـيـنـه اين نامحرم مى گذارد، و مى
گويد:
(هرگز چنين نخواهد شد كه بر نعمتش بيفزايم
، چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى ورزيد)
(كلا انه كان لاياتنا عنيدا).
و با اينكه به خوبى مى دانست كه اين قرآن نه كلام جن است و نه كلام بشر، ريشه هائى
نـيـرومـند، و شاخه هائى پرثمر، و جاذبه اى بى مانند دارد، باز آن را سحر مى ناميد،
و آورنده آن را ساحر!
(عـنيد)
از ماده (عناد)
به گفته بعضى به آن نوع مخالفت و دشمنى گفته مى شود كـه آگـاهانه صورت مى گيرد،
يعنى انسان حقانيت چيزى را درك كند و با آن به مخالفت برخيزد، و
(وليد) مصداق روشن اين معنى
بود.
تـعـبـيـر بـه (كـان
) نـشـان مـى دهـد كه عناد او با حق يك امر مستمر و هميشگى بود، نه
مقطعى و زود گذر.
و بـالاخـره در آخرين آيه مورد بحث به سرنوشت دردناك او با عبارتى كوتاه و پرمعنى
اشاره كرده ، مى فرمايد: ما به زودى او را مجبور مى كنيم كه از قله صعب العبور
زندگى بالا رود (و سپس از فراز آن قله او را به زير مى افكنيم ) (سارهقه صعودا).
(سـاءرهـقـه
) از ماده (ارهاق
) در اصل به معنى (پوشاندن
چيزى با عنف ) است و به معنى تحميل كارهاى
سخت ، و مبتلا ساختن به انواع عذاب نيز آمده .
(صـعـود)
(بـر وزن كـبـود) بـه معنى مكانى است كه از آن بالا مى روند و
(صعود)
(بر وزن قعود) به معنى بالا رفتن است .
و از آنـجـا كـه بـالا رفـتـن از قـله هـاى مـرتـفـع كـار بـسـيـار شـاق و مـشـكـل
اسـت ايـن تعبير در مورد هر كار مشكل و پرزحمت به كار مى رود، و لذا بعضى آن را بـه
عـذاب الهـى تـفـسـير كرده اند، و بعضى گفته اند (صعود)
كوهى است در جهنم از آتـش كـه او را مـجـبـور مى كنند از آن بالا رود، يا اينكه
كوهى است صعب العبور و با شيب تـنـد و زياد كه وقتى از آن بالا مى رود سقوط مى كند
و به زير مى افتد، و اين موضوع پيوسته تكرار مى شود.
ايـن احـتـمـال نـيز وجود دارد كه آيه اشاره به عذاب دنيوى
(وليد) در اين جهان باشد،
زيـرا هـمانطور كه در تاريخ آمده است او بعد از رسيدن به اوج قله پيروزى در زندگى
فـردى و اجـتـمـاعـى چـنـان سـقـوط كـرد كـه تـا آخـر عـمـر مـرتـبـا اموال و
فرزندان خود را از دست مى داد و بيچاره شد.
آيه و ترجمه
إ نه فكر و قدر(18)
فقتل كيف قدر(19)
ثم قتل كيف قدر(20)
ثم نظر(21)
ثم عبس و بسر(22)
ثم أ دبر و استكبر(23)
فقال إ ن هذا إ لا سحر يؤ ثر(24)
إ ن هذا إ لا قول البشر(25)
|
ترجمه :
18 - او (براى مبارزه با قرآن ) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت .
19 - مرگ بر او باد چگونه (براى مبارزه با حق ) مطلب را آماده كرد.
20 - باز هم مرگ بر او چگونه مطلب (و نقشه شيطانى خود را) آماده نمود.
21 - سپس نگاهى افكند.
22 - بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست به كار شد.
23 - سپس پشت (به حق ) كرد و تكبر ورزيد.
24 - و سرانجام گفت اين (قرآن ) چيزى جز يك سحر جالب همچون سحرهاى پيشينيان نيست !
25 - اين جز سخن انسان نمى باشد!
تفسير:
مرگ بر او چه نقشه شومى كشيد!
در ايـن آيـات تـوضـيـحـات بـيـشـتـرى پـيـرامـون مـردى كـه خـداونـد مـال و
فـرزنـدان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پيامبر اسلام (صلى الله
عليه و آله و سلم ) بر آمد - يعنى (وليد
بن مغيره ) مخزومى - آمده است .
مى فرمايد: (او انديشه كرد كه پيامبر و
قرآن را به چه چيز متهم كند؟ و مطلب را در ذهن خود آماده ساخت
) (انه فكر و قدر).
بديهى است فكر كردن ذاتا كار خوبى است اما به شرط اينكه در مسير حق باشد كه گاه
يـكساعت آن فضيلت عبادت يكسال ، و حتى يك عمر را دارد، چرا كه همان يك ساعت مى
تواند سـرنـوشـت انـسـان را بـه كـلى دگـرگـون سازد، ولى اگر فكر در مسير كفر و
فساد و شيطنت به كار گرفته شود مذموم و نكوهيده است ، و فكر كردن وليد از همين نوع
بود.
(قدر)
از ماده (تقدير)
در اينجا به معنى آماده ساختن مطلب در ذهن و تصميم گرفتن براى اجراى آن نقشه شوم
است .
سپس براى مذمت او مى افزايد: (مرگ بر او
باد چگونه نقشه براى مبارزه با حق كشيد)
(فقتل كيف قدر).
سپس به عنوان تاءكيد مى افزايد: (باز هم
مرگ بر او باد چگونه مطلب
را براى مبارزه با حق آماده كرد) (ثم قتل
كيف قدر).
و ايـن اشـاره بـه هـمـان چـيـزى اسـت كـه در شـاءن نـزول آمـد كـه او مى خواست
افكار مشركان را متحد سازد، و به آنها جهت واحدى دهد، تا يك زبـان ، مـطـلبـى را بر
ضد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تبليغ كنند و هنگامى كـه پـيـشنهاد كردند
كه به حضرت لقب (شاعر)
دهد او نپذيرفت ، سپس عنوان (كاهن
) را پـيـشـنـهـاد كـردنـد او مـوافـقـت
نـكرد، بعد عنوان (مجنون
) پيشنهاد شد آن را نيز نـپـسـنـديـد، سـرانـجـام پـيـشـنـهـاد كـردنـد
كـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را
(سـاحـر)
بـخوانند، و او با آن موافقت كرد، چرا كه به پندارش اثر سحر كه جدائى افـكـنـدن
ميان دو دوست و ايجاد دوستى ميان دو فرد مخالف بود و اين امر با ظهور اسلام و قرآن
پيدا شده بود، و چون اين طرح و نقشه بعد از مطالعه و انديشه آماده شد قرآن از آن
تـعـبير (فكر و قدر)
كه بسيار كوتاه و پر معنى است مى كند، و به اين ترتيب اگر پيشنهاد هم از ناحيه
ديگران بود ولى فكر و انتخاب از ناحيه (وليد)
صورت گرفت .
و بـه هـر حـال ايـن جـمـله مـخـصـوصـا بـا تـوجـه بـه تـكـرار آن دليـل بـر ايـن
اسـت كـه او در افكار شيطانى مهارت داشت ، آنچنان كه فكر و انديشه اش مايه تعجب
بود.
سپس مى افزايد: (او بار ديگر نظر كرد)
(ثم نظر).
و ساخته و پرداخته فكر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحكام و انسجام
لازم و جنبه هاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.
(بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست به كار
شد) (ثم عبس و بسر).
(سپس پشت به حق نمود و تكبر ورزيد)
(ثم ادبر و استكبر).
(و سـرانـجـام گـفـت : ايـن چـيـزى جـز
يـك سـحـر جـالب هـمـانـنـد آنـچـه از پـيـشـيـنـيـان نقل شده ، نيست
) (فقال ان هذا الا سحر يؤ ثر).
(ايـن فـقـط قـول بـشـر اسـت و هـيـچ
ارتـبـاطـى بـا وحـى آسـمـانـى نـدارد)!
(ان هذا الا قول البشر).
و به اين ترتيب آخرين سخن خود را بعد از مطالعه مكرر و تفكر شيطانى و براى مبارزه
بـا قـرآن اظهار داشت ، و با تمام شيطنتى كه اين مغز متفكر عصر جاهليت و شرك به خرج
داد بـا ايـن سـخـنـش مـدح و تمجيد فوق العاده اى از قرآن كرد بى آنكه خودش
بداند، او نـشـان داد قـرآن جـاذبـه فوق العاده اى دارد كه قلب هر انسانى را تسخير
مى كند، و به گـفـته او تاءثير سحرانگيزى در آن است كه دلها را مسحور مى سازد، و از
آنجا كه قرآن هـيـچ شـباهتى به سحر ساحران نداشت ، بلكه سخنانى بود منطقى و موزون و
حساب شده اين خود دليل بر آن بود كه قول بشر نيست و از يك وحى آسمانى ، از جهان
ماوراء طبيعت ، از عـلم بـى پـايـان خـداونـد سـرچـشمه گرفته ، كه همه زيبائيها را
تواءم با انسجام و استحكام در خود جمع كرده است .
(عـبـس )
از ماده (عبوس
) (بر وزن جلوس ) به معنى درهم كشيدن چهره است ، و عبوس (بر وزن مجوس )
به معنى كسى است كه داراى اين صفت است .
(بـسـر)
از مـاده (بـسور)
و (بسر)
(بر وزن نصر) گاه به معنى عجله كردن در انـجـام كـارى قـبـل از فـرارسـيـدن وقـت آن
اسـت ، و گـاه بـه مـعنى درهم كشيدن صورت و دگرگون ساختن چهره .
در آيه مورد بحث اگر معنى دوم مراد باشد هماهنگ با جمله
(عبس ) مى شود
و اگـر بـه مـعـنى اول بوده باشد اشاره به دستپاچگى و تصميم گيرى عجولانه براى
انتخاب يك (برچسب
) نادرست براى قرآن است .
جـمـله (يـؤ ثـر)
از مـاده (اثـر)
بـه مـعـنـى روايـتـى اسـت كـه از پـيـشـيـنـيـان نـقـل شـده و آثـارى اسـت كـه از
آنـها باقيمانده و بعضى آن را از ماده (ايثار)
به معنى برگزيدن و مقدم داشتن دانسته اند.
مـطـابـق معنى اول (وليد)
مى گويد: اين سحرى است همانند سحرهائى كه از پيشينيان نـقـل شـده ، و مطابق معنى
دوم مى گويد: سحرى است كه به خاطر حلاوت و جاذبه اش در دلها اثر مى كند، و مردم آن
را بر همه چيز مقدم مى دارند.
بـه هـر حـال ايـن يك اعتراف ضمنى به اعجاز قرآن است ، چرا كه قرآن هيچگونه شباهتى
بـه كـارهاى خارق العاده ساحران ندارد، كلامى است متين و استوار، مملو از معنويت ،
و داراى جـاذبـه و نـفـوذ بـى مـانـنـد كـه اگـر طـبـق گـفـتـه وليـد قول بشر بود
ديگران هم بايد بتوانند همانند آن را بياورند، در حالى كه مى دانيم قرآن بـارهـا
دعـوت بـه مـقابله كرد، و احدى از دشمنان سرسخت كه در زبان عرب مهارت فوق العـاده
داشـتـنـد نـتـوانستند چيزى همسان آن بياورند و نه حتى كمتر از آن ، و اين است معنى
معجزه .
آيه و ترجمه
سأ صليه سقر(26)
و ما ادرئك ما سقر(27)
لا تبقى و لا تذر(28)
لواحة للبشر(29)
عليها تسعة عشر(30)
|
ترجمه :
26 - (اما) به زودى او را وارد دوزخ مى كنيم .
27 - و تو نمى دانى دوزخ چيست ؟
28 - (آتشى است كه ) نه چيزى را باقى مى گذارد و نه چيزى را رها مى سازد!
29 - پوست تن را به كلى دگرگون مى كند.
30 - نوزده نفر (از فرشتگان عذاب ) بر آن گمارده شده اند!
تفسير:
و اين هم سرنوشت شوم او
در ادامه آيات گذشته كه وضع بعضى از سران شرك و سخن او را در نفى و انكار قرآن
مـجـيـد و رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بازگو مى كرد، در اين آيات به
مجازات وحشتناك او در قيامت اشاره مى كند.
مـى فـرمـايـد: (بـه زودى او را وارد دوزخ
مـى كـنـم و بـه آتـش دوزخ مـى سـوزانـم )!
(ساصليه سقر).
(سقر)
در اصل از ماده (سقر)
(بر وزن فقر) به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بـر اثـر تـابـش آفـتـاب اسـت ، سـپس به
عنوان يكى از نامهاى جهنم انتخاب شده است ، و كرارا در آيات قرآن آمده ، و انتخاب
اين نام اشاره به عذابهاى هولناك دوزخ است كه دامان اهـل خـود را مـى گـيـرد،
بـعـضـى نـيـز آن را نـام يـكـى از طـبـقـات و دركـات هول انگيز دوزخ دانسته اند.
سپس براى بيان عظمت و شدت عذاب دوزخ مى گويد: (تو
چه مى دانى كه سقر چيست )
(و مـا ادريـك مـا سـقـر) يعنى به قدرى عذاب آن شديد است كه از دايره تصور بيرون مى
بـاشـد، و بـه فكر هيچكس نمى گنجد، همانگونه كه اهميت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به
فكر كسى خطور نمى كند.