ايـن در مـورد آسـمـانـهاى هفتگانه ، و اما در مورد زمينهاى هفتگانه ممكن است اشاره
به طبقات مـخـتـلف كـره زمـيـن بـاشـد، زيـرا امـروز ثـابـت شـده كـه زمـيـن از
قـشـرهاى گوناگونى تـشـكـيـل يـافـتـه ، و يا اشاره به اقليمهاى هفتگانه روى زمين
چرا كه هم در گذشته و هم امـروز كـره زمـين را به هفت
(منطقه ) تقسيم مى كردند
(البته طرز تقسيم در گذشته و امـروز مـتفاوت است ، امروز زمين به دو منطقه منجمد
شمالى و جنوبى و دو منطقه معتدله و دو مـنـطـقـه حـاره و يـك مـنـطقه استوائى تقسيم
مى شود، اما در گذشته اقليمهاى هفتگانه به شكل ديگرى تقسيم مى شد).
ولى مـمـكـن اسـت در ايـنـجـا نـيز عدد هفت كه از تعبير
(مثلهن ) استفاده مى شود نيز
براى
(تـكـثـيـر)
و اشـاره بـه زمينهاى متعددى باشد كه در عالم هستى وجود دارد. تا آنجا كه بعضى از
دانشمندان فلكى مى گويند كراتى كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در اين عالم بزرگ
گردش مى كند حداقل سيصد ميليون كره است !.
هـر چـنـد بـا اطـلاعـات كـمـى كه ما از ماوراى منظومه شمسى داريم به دست دادن عدد
در اين زمينه كار مشكلى است ، ولى به هر حال دانشمندان ديگر فلكى نيز تاءكيد مى
كنند كه در كـهـكـشانى كه منظومه شمسى جزء آن است ميليونها ميليون كره وجود دارد كه
در شرايطى مشابه كره زمين قرار گرفته ، و مركز حيات و زندگى مى باشد.
البـتـه مـمـكـن اسـت پـيـشـرفـت عـلم و دانـش بشر در آينده اطلاعات بيشترى درباره
تفسير اينگونه آيات در اختيار ما بگذارد.
سپس به مساءله تدبير اين عالم بزرگ به وسيله فرمان خداوند اشاره كرده مى افزايد:
(امـر و فـرمـان او در مـيـان آنـهـا
پـيـوسـتـه نـازل مـى شـود)
(يتنزل الامر بينهن ).
پـيـدا است كه منظور از (امر)
در اينجا همان فرمان تكوينى خداوند در مورد تدبير اين عـالم بـزرگ و آسـمـانها و
زمينهاى هفتگانه است ، چرا كه او پيوسته با فرمان مخصوص خود آنها را در مسير منظمى
هدايت و رهبرى مى كند در حقيقت اين آيه شبيه آيه 4 سوره سجده كه مى فرمايد: يدبر
الامر من السماء
الى الارض (او تدبير امور مى كند از آسمان
به زمين ).
به هر حال اگر تدبير او لحظه اى از اين عالم برداشته شود نظام همگى درهم مى ريزد، و
راه فنا پيش مى گيرند.
و در پـايـان به هدف اين آفرينش عظيم اشاره كرده ، مى گويد:
(اينها همه به خاطر آن اسـت كـه شما بدانيد خداوند بر هر چيزى توانا است
و علم و آگاهى او به همه چيز احاطه دارد)
(لتـعـلمـوا ان الله عـلى كـل شـى ء قـديـر و ان الله قـد احـاط بكل شى ء علما).
چه تعبير جالبى كه هدف اين آفرينش عظيم را آگاهى انسان از صفات خدا از علم و قدرت
او مى شمرد كه آگاهى از اين دو صفت براى تربيت انسان كافى است .
انسان بايد بداند او بر تمام اسرار وجودش احاطه دارد، و از همه اعمالش باخبر است ،
و نـيـز بـدانـد وعـده هـايـش در زمينه معاد و رستاخيز، در زمينه پاداش و كيفر و در
زمينه وعده پيروزى مؤ منان تخلف ناپذير است .
آرى خـدائى كه چنين (علم
) و (قدرتى
) دارد و نظام عالم هستى را اداره مى كند اگر احـكامى در زمينه زندگى
انسانها، در رابطه با طلاق و حقوق زنان قرار داده ، همگى روى حساب دقيق و متقن است
.
در زمـيـنـه (هـدف آفـريـنـش
) بـحث مشروحى ذيل آيه 56 ذاريات جلد 22 تفسير نمونه داشته ايم .
قـابـل تـوجـه اينكه در آيات مختلف قرآن اشاراتى به هدف آفرينش انسان يا مجموع اين
جـهان شده كه در بدو امر ممكن است مختلف به نظر برسد، ولى با دقت مى بينيم همه به
يك حقيقت بازمى گردند:
1 - در آيه 56 ذاريات هدف آفرينش انسان و جن را (عبادت
) مى شمرد (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ).
2 - و در آيه 7 سوره هود هدف آفرينش عظيم آسمانها و زمين را آزمون بشر معرفى مى كند
(و هـو الذى خـلق السـمـوات و الارض فـى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم
ايكم احسن عملا).
3 - در آيه 119 هود هدف را رحمت الهى مى شمرد (و لذلك خلقهم )
4 - و بـالاخـره در آيـه مـورد بـحـث هـدف را عـلم و آگـاهـى از صـفـات خـدا
دانـسـتـه اسـت (لتعلموا...)
كـمـى دقـت در اين آيات نشان مى دهد كه بعضى مقدمه براى بعضى ديگر است ، آگاهى و
معرفت مقدمه اى است براى بندگى و عبادت ، و آن نيز مقدمه اى است براى آزمون و تربيت
بشر و آن هم مقدمه اى است براى بهره گيرى از رحمت خدا (دقت كنيد).
خـداونـدا! اكـنـون كـه مـا را بـه هـدف آفـريـنـش بـزرگـت آشـنـا فـرمـودى ، در
وصول به اين هدف بزرگ ما را يارى كن !
پـروردگـارا! عـلم و قدرتت بى پايان و رحمتت نيز بى انتها است ، ما را از اين رحمت
بى انتها بهره اى عنايت فرما!
بـارالهـا! قـرآن و پـيـامـبـر را بـراى بـيـرون بـردن مـؤ مـنـان از ظـلمـات بـه
نـور نـازل كـردى ما را از ظلمت گناه و هواى نفس بيرون بر، و قلب ما را به نور
ايمان و تقوا روشن نما آمين يا رب العالمين .
مقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 12 آيه است
محتواى سوره تحريم
اين سوره عمدتا از چهار بخش تشكيل شده است :
بخش اول : كه از آيه يك تا پنج ادامه دارد مربوط به ماجراى پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سـلم ) بـا بـعـضـى از هـمـسـرانـش مـى بـاشـد، حـضـرت پـاره اى از غـذاهـاى
حـلال را بـر خـود تـحـريـم فـرمـود، و آيـات فـوق نازل شد و همسران پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) را مورد ملامت قرار داد، كه شرح آن در شاءن نزول به خواست
خدا خواهد آمد.
بخش دوم : كه از آيه 6 تا 8 ادامه دارد خطابى است كلى به همه مؤ منان در مورد
مراقبت در امر تعليم و تربيت خانواده ، و لزوم توبه از گناهان .
بـخـش سـوم : كه تنها يك آيه است ، خطاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در
مورد جهاد با كفار و منافقين است .
در بـخـش چـهـارم : كـه آخـريـن بـخـش سـوره را تـشـكـيـل مـى دهـد و شـامـل آيـه
10 تـا 12 مـى بـاشـد، خـداونـد بـراى تـبـيـيـن بـخـشـهـاى قـبـل شرح حال دو نفر
از زنان صالح (مريم و همسر فرعون ) و دو نفر از زنان ناصالح (هـمـسـر نـوح و
هـمـسـر لوط) را بـيان كرده است و در واقع به زنان مسلمين و به خصوص هـمـسـران
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) هـشـدار مـى دهـد كـه خود را با گروه
اول هماهنگ كنند نه دوم .
فضيلت تلاوت سوره
در حـديـثـى از رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) چـنـيـن نـقـل شـده ،
(هـر كـس ايـن سـوره را بـخواند اعطاه الله توبة نصوحا:
(خداوند توفيق توبه خالص به او مى دهد)
و در حـديـثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم :
(هر كس سوره طلاق و تحريم را در نـمـاز فـريـضه بخواند، خداوند او را در
قيامت از ترس و اندوه پناه مى دهد، و از آتش دوزخ رهائى مى بخشد، و او را به خاطر
تلاوت اين سوره و مداومت بر آن ، وارد بهشت مى كند، زيرا اين دو سوره ، از آن
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ).
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
ياءيها النبى لم تحرم ما اءحل الله لك تبتغى مرضات اءزوجك و الله غفور رحيم
(1)
قد فرض الله لكم تحلة اءيمنكم و الله مولئكم و هو العليم الحكيم
(2)
و إ ذ اءسـر النـبـى إ لى بـعـض اءزوجـه حـديثا فلما نباءت به و اءظهره الله عليه
عرف بـعـضـه و اءعـرض عـن بـعـض فـلمـا نـبـاءهـا بـه قـالت مـن اءنـبـاءك هـذا قال
نباءنى العليم الخبير
(3)
إ ن تـتـوبـا إ لى الله فـقـد صـغـت قـلوبـكـمـا و إ ن تـظهرا عليه فإ ن الله هو
مولئه و جبريل و صلح المؤ منين و الملئكة بعد ذلك ظهير
(4)
عـسـى ربـه إ ن طـلقكن اءن يبدله اءزوجا خيرا منكن مسلمت مؤ منت قنتت تئبت عبدت
سئحت ثيبات وابكارا
(5)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر
خود حرام مى كنى ، و خداوند غفور و رحيم است .
2 - خـداونـد راه گـشـودن سـوگـنـدهـايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و
خداوند مولاى شماست و او عالم و حكيم است .
3 - به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش
گفت ، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتى
از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را
از آن خبر داد گفت چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخته ؟ فرمود خداى عالم و آگاه
مرا آگاه ساخت !
4 - اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شما است ) زيرا دلهايتان از حق منحرف گشته و
اگـر بـر ضـد او دسـت به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور
او است ، و همچنين جبرئيل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان او
هستند.
5 - امـيـد اسـت اگـر او شما را طلاق دهد پروردگارش بجاى شما همسرانى بهتر براى او
قرار دهد، همسرانى مسلمان ، مؤ من ، متواضع ، توبه كار، عابد، هجرت كننده زنانى
ثيبه و باكره .
شاءن نزول :
در شـاءن نـزول آيـات فـوق روايـات زيـادى در كـتـب تـفـسـيـر و حـديـث و تاريخ
شيعه و اهل سنت نقل شده است كه ما از ميان آنها آنچه مشهورتر و مناسبتر به نظر مى
رسد انتخاب كرده ايم و آن اينكه :
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گاه كه نزد (زينب
بنت جحش ) (يكى از همسرانش ) مـى رفت زينب
او را نگاه مى داشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر (صلى الله عـليـه و آله
و سلم ) مى آورد، اين سخن به گوش (عايشه
) رسيد، و بر او گران آمد، مى گويد: من با
(حفصه ) (يكى ديگر از همسران
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قـرار گـذاشـتـيـم كـه هـر وقـت پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) نزد يكى از ما آمد فـورا بـگـوئيم آيا صمغ
(مغافير) خورده اى ؟!
((مغافير) صمغى بود كه يكى از
درختان حجاز به نام (عرفط)
(بر وزن هرمز ) تراوش مى كرد و بوى نامناسبى داشت ) و پـيـامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) مقيد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لبـاسـش شـنـيـده نـشود بلكه
به عكس اصرار داشت هميشه خوشبو و معطر باشد! به اين تـرتـيب روزى پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نزد (حفصه
) آمد، او اين سخن را بـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت ،
حضرت فرمود: من (مغافير)
نخورده ام ، بـلكـه عـسـلى نـزد زيـنـب بـنت جحش نوشيدم ، و من سوگند ياد مى كنم كه
ديگر از آن عـسـل نـنوشم (نكند زنبور آن عسل روى گياه نامناسبى و احتمالا مغافير
نشسته باشد) ولى اين سخن را به كسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و به گويند چرا
پيامبر
غـذاى حـلالى را بـر خـود تـحـريـم كـرده ؟ و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا
مشابه آن تبعيت كنند، و يا به گوش زينب برسد و او دلشكسته شود).
ولى سـرانـجـام او ايـن راز را افـشـا كـرد، و بـعـدا مـعـلوم شـد اصل اين قضيه
توطئه اى بوده است ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سخت ناراحت شد و آيات فوق
نازل گشت و ماجرا را چنان پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) تكرار نشود).
در بـعـضـى از روايات نيز آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از
اين ماجرا يك ماه از همسران خود كناره گيرى كرد و حتى شايعه تصميم آن حضرت (صلى
الله عليه و آله و سلم ) نسبت به طلاق آنها منتشر شد، به طورى كه سخت به وحشت
افتادند و از كار خود پشيمان شدند.
تفسير:
سرزنش شديد نسبت به بعضى از همسران پيامبر (ص )
بـدون شـك مـرد بـزرگـى هـمچون پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) تنها به
خـودش تـعـلق نـدارد، بلكه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشريت متعلق است ، بنابراين
اگـر در داخـل خـانـه او تـوطـئه هائى بر ضد وى ، هر چند به ظاهر كوچك و ناچيز،
انجام گيرد نبايد به سادگى از كنار آن گذشت ، حيثيت او نبايد نعوذ بالله بازيچه دست
اين و آن گردد، و اگر چنين برنامه اى پيش آيد بايد با قاطعيت با آن
برخورد كرد.
آيـات فـوق در حـقـيـقـت قاطعيتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنين حادثه اى ،
و براى حفظ حيثيت پيامبرش .
نـخـست روى سخن را به خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده مى گويد:
(اى پـيـامـبـر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت
همسرانت بر خود تـحـريـم مـى كـنـى )؟!
(يـا ايـهـا النـبـى لم تـحـرم مـا احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك ).
مـعـلوم اسـت كـه ايـن تـحـريـم ، تـحـريـم شرعى نبود، بلكه به طورى كه از آيات بعد
استفاده مى شود سوگندى از ناحيه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ياد شده بود و
مى دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد.
بنابراين جمله (لم تحرم
) (چرا بر خود تحريم مى كنى ؟) به عنوان عتاب و سرزنش نيست بلكه نوعى
دلسوزى و شفقت است .
درسـت مـثـل ايـن كـه مـا بـه كـسـى كـه زحـمـت زيـاد بـراى تحصيل درآمد مى كشد و
خود از آن بهره چندانى نمى گيرد، مى گوئيم چرا اينقدر به خود زحمت مى دهى ، و از
نتيجه اين زحمت بهره نمى گيرى ؟.
سپس در پايان آيه مى افزايد: (خداوند غفور
و رحيم است ) (والله غفور رحيم ).
ايـن عـفـو و رحـمـت نـسـبت به همسرانى است كه موجبات آن حادثه را فراهم كردند كه
اگر راسـتـى تـوبـه كـنـنـد مشمول آن خواهند بود، يا اشاره به اين است كه اولى اين
بود كه پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين سوگندى ياد نمى كرد كارى كه
احتمالا موجب جراءت و جسارت بعضى از همسران حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى
شد.
در آيه بعد اضافه مى كند: (خداوند راه
گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته است
) (قد فرض الله لكم تحلة ايمانكم ) و (2) به اين ترتيب كه كفاره قسم را
بدهيد و خود را آزاد سازيد.
البـتـه اگـر سـوگـنـد در مـوردى بـاشـد كـه تـرك كارى رجحان دارد بايد به سوگند
عـمـل كـرد، و شـكـسـتـن آن گـنـاه اسـت ، و كـفاره دارد. اما اگر در مواردى باشد
كه ترك آن عـمـل مـرجـوح بـاشـد (مانند آيه مورد بحث ) در اين صورت شكستن آن جايز
است ، اما براى حفظ احترام قسم بهتر است كفاره نيز داده شود.
سـپـس مى افزايد: (خداوند مولاى شما و
حافظ و ياور شما است و او عليم و حكيم است )
(و الله مولاكم و هو العليم الحكيم ).
لذا او راه نـجـات از ايـن گـونـه سوگندها را براى شما هموار ساخته ، و طبق علم و
حكمتش مشكل را براى شما گشوده است .
از روايـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم )
بـعـد از نـزول ايـن آيـه بـرده اى آزاد كـرده و آنـچـه را بـر خـود از طـريـق
قـسـم حـرام كـرده بـود حلال نمود.
در آيـه بـعـد، شـرح بـيـشترى پيرامون اين ماجرا داده ، مى فرمايد:
(به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يكى
از رازهاى خود را به بعضى از هـمـسـرانش گفت ، ولى او رازدارى نكرد و به ديگران خبر
داد، و خداوند پيامبرش را از اين افـشـاى (سـر)
آگـاه سـاخـت ، او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت ديـگرى خوددارى
نمود) (و اذا سر النبى الى بعض ازواجه
حديثا فلما نبات به و اظهره الله عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض ).
ايـن چـه رازى بـود كـه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به بعضى از همسران خود
گـفـت كـه او رازدارى نـكـرد؟، مـطـابـق آنـچـه در شـاءن نـزول گـفـتـيـم و ايـن
راز مـشـتـمـل بـر دو مـطـلب بـود: يـكـى نـوشـيـدن عـسـل نـزد همسرش زينب بنت جحش
، و ديگرش تحريم نوشيدن آن بر خود در آينده بود، و مـنـظـور از هـمسر غير رازدارش
در اين آيه (حفصه
) بود، كه او اين سخن را شنيد و به
(عايشه )
بازگو كرد.
پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چون از طريق وحى ، از اين افشاى راز، آگاه
شده بـود، قـسـمـتـى از آن را بـه (حـفـصـه
) فـرمـود، و بـراى آنـكـه او زيـاده شـرمـنـده و خـجـل نـشـود از ذكـر
قـسـمـت ديـگـرى خـوددارى كـرد (مـمـكـن اسـت قـسـمـت اول ، اصل نوشيدن عسل باشد و
قسمت دوم تحريم آن بر خويشتن ).
بـه هـر حـال (هنگامى كه پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) اين افشاى (سر)
را بـه او (حـفـصه ) خبر داد او گفت : چه كسى تو را از اين موضوع آگاه كرد)؟
(فلما نباها به قالت من انباك هذا).
(گـفـت : خـداونـد دانـا و آگـاه مـرا بـا
خـبـر سـاخـت )
(قال نبانى العليم الخبير).
از مـجموع اين آيه برمى آيد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى كردند، بلكه مساءله رازدارى كه از مهمترين
شـرائط يـك هـمـسـر باوفا است نيز در آنها نبود، اما به عكس ، رفتار پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) با آنها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتى
حضرت حـاضـر نـشـد تـمـام رازى كـه او افـشا كرده بود به رخ او بكشد، تنها به قسمتى
از آن اشاره كرده و لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ما
استقصى كريم قـط، لان الله يـقـول عرف بعضه و اعرض عن بعض :
(افراد كريم و بزرگوار هرگز در مـقـام احـقـاق حـق شخصى خويش تا آخرين
مرحله ، پيش نمى روند، زيرا خداوند در اينجا براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) مى فرمايد: او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى كرد).
سپس روى سخن را به اين دو همسر كه در توطئه بالا دست داشتند كرده مى گويد:
(اگر شـمـا از كـار خـود تـوبـه كـنـيـد، و دسـت از آزار پـيـامـبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) بـرداريـد بـه سـود شـمـا اسـت ، زيـرا دلهـاى شـمـا بـا
ايـن عـمـل از حـق مـنـحـرف گـشـتـه ، و بـه گـنـاه آلوده شـده
) (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما).
مـنـظـور از ايـن دو نـفـر بـه اتـفـاق مـفـسـران شـيـعـه و اهل سنت ،
(حفصه ) و
(عايشه ) است كه به ترتيب
دختران (عمر)
و (ابوبكر)
بودند.
(صـغـت )
از مـاده (صـغـو)
(بـر وزن عـفـو) بـه مـعـنـى مـتـمـايـل شـدن بـه چـيـزى اسـت لذا مـى گـويـنـد:
صـغـت النـجـوم يـعـنـى سـتـارگـان ، مـتمايل به سوى مغرب شدند)،
به همين جهت واژه (اصغاء)،
به معنى گوش فرا دادن بـه سـخـن ديـگـرى آمـده است ، و منظور از
(صغت قلوبكما) در آيه مورد بحث
، انحراف دلهاى آنها از حق به سوى گناه بوده است .
سـپـس اضـافه مى كند: (اگر شما دو نفر بر
ضد او دست به دست هم دهيد كارى از پيش نـخـواهـيـد بـرد، چـرا كـه خـداونـد مـولى و
يـاور او اسـت ، و هـمـچـنـيـن جـبرئيل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان نيز بعد از آنها
پشتيبان او هستند)
(وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين و
الملائكة بعد ذلك ظهير).
ايـن تـعـبـير، نشان مى دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سـلم ) و روح عـظـيـم او تـاثـيـر مـنـفـى گـذاشت ، تا آنجا كه خداوند
به دفاع از او پـرداخـتـه و بـا ايـنـكـه قـدرت خـودش از هـر نـظـر كـافـى اسـت ،
حـمـايـت جبرئيل و مؤ منان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مى دارد.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : در (صـحـيـح
بـخـارى ) از
(ابـن عـبـاس )
نقل شده كه مى گويد: از عمر پرسيدم آن دو نفر از همسران پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سـلم ) كـه بـر ضـد او دست به دست داده بودند چه كسانى بودند؟ عمر گفت : حفصه
و عـايـشـه بـودنـد، سـپـس افـزود: بـه خـدا سـوگـنـد مـا در عصر جاهليت براى
زنان چيزى قـائل نـبـوديـم تـا ايـنـكـه خـداونـد آيـاتـى را دربـاره آنـان نازل
كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، (و آنها جسور شدند).
در تفسير (درالمنثور)
نيز همين معنى ، ضمن حديث مفصلى از ابن عباس
نـقل شده ، و در آن حديث آمده است كه عمر مى گويد: بعد از اين ماجرا آگاه شدم كه
پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از تـمـام هـمـسـرانش كناره گيرى كرده ، و
در محلى بنام
(مـشـربـه ام ابـراهـيـم
) اقـامـت گـزيـده ، خـدمـتـش رسـيـدم ، و عـرض كـردم : اى رسـول خـدا!
آيـا هـمسرانت را طلاق گفتى ؟ فرمود: نه ، گفتم : الله اكبر، ما جمعيت قريش
پـيـوسـتـه بـر زنـانمان مسلط بوديم ، اما هنگامى كه به مدينه آمديم جمعى را ديديم
كه زنانشان بر آنان مسلطند زنان ما نيز از آنها ياد گرفتند! روزى ديدم همسرم با من
مشاجره مـى كـنـد، مـن ايـن عمل او را عجيب و زشت شمردم ، گفت : چرا تعجب مى كنى ؟
به خدا همسران پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم با پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم ) چنين مى كنند! حتى گاه از او قهر مى نمايند، و من به دخترم حفصه
سفارش كردم كه هرگز چنين كـارى را نـكـنـد و گـفـتم اگر همسايه ات (منظور عايشه است
) چنين مى كند تو نكن ، زيرا شرايط او با تو متفاوت است .
درباره (صالح المؤ منين
) بحثى داريم كه در نكات به خواست خدا خواهد آمد.
در آخرين آيه مورد بحث خداوند روى سخن را به تمام زنان پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سـلم ) كـرده ، بـا لحنى كه خالى از تهديد نيست مى فرمايد:
(هرگاه او شما را طلاق گـويـد امـيـد مـى رود كـه پـروردگـار بـه جـاى
شـمـا هـمسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان ، مؤ من ، متواضع ، توبه كار،
عبادت كننده و مطيع فرمان خدا زنانى غير بـاكـره و باكره
) (عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مؤ منات قانتات
تائبات عابدات سائحات ثيبات و ابكارا).
به اين ترتيب به آنها هشدار مى دهد تصور نكنند كه پيامبر هرگز آنها را
طـلاق نـخـواهـد داد، و نـيـز تـصـور نكنند كه اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر
از آنان جـانـشـيـن آنـهـا نـمـى شـود، دسـت از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و
گرنه از افتخار همسرى پيامبر براى هميشه محروم مى شوند. و زنانى بهتر و با فضيلت تر
جاى آنها را خواهند گرفت !.
نكته ها:
1 - اوصاف همسر شايسته
در ايـنـجـا قـرآن شش وصف براى همسران خوب شمرده است كه مى تواند الگوئى براى همه
مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.
نـخـسـت (اسـلام
) و سپس (ايمان
) يعنى اعتقادى كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند، و سـپـس حـالت
(قـنـوت ) يعنى تواضع و اطاعت
از همسر و بعد از آن (توبه
) يعنى اگـر كـار خـلافى از او سر زند در اشتباه خود اصرار نورزد، و از
در عذرخواهى درآيد. و بـعد از آن (عبادت
) خداوند، عبادتى كه روح و جان او را بسازد، و پاك و پاكيزه كند، و سپس
(اطاعت فرمان خدا)
و پرهيز از هرگونه گناه .
قابل توجه اين كه (سائحات
) جمع (سائح ) را بسيارى از مفسران به معنى
(صائم
) و روزه دار تـفسير كرده اند، ولى به
طورى كه (راغب
) در (مفردات
) مى گويد روزه بر دو گونه است (روزه
حقيقى ) كه به معنى ترك غذا و آميزش است
، و (روزه حـكـمـى
) كـه بـه معنى نگهدارى اعضاى بدن از گناهان است ، و منظور از روزه در
اينجا معنى دوم است (اين گفته راغب با توجه به مناسبت مقام جالب به نظر مى رسد، ولى
بايد دانست كه سائح را به معنى كسى كه در
طريق اطاعت خدا سير مى كند نيز تفسير كرده اند).
ايـن نـيـز قـابـل تـوجـه است كه قرآن روى باكره و غير باكره بودن زن تكيه نكرده ،
و بـراى آن اهـمـيـتـى قـائل نـشده ، زيرا در مقابل اوصاف معنوى كه ذكر شد اين
مساءله اهميت چندانى ندارد.
2 - منظور از (صالح
المؤ منين ) كيست ؟
بـدون شـك (صـالح المـؤ مـنـين
) معنى وسيعى دارد كه همه مؤ منان صالح و با تقوا و كـامل الايمان را
شامل مى شود، هر چند صالح در اينجا مفرد است ، و نه جمع ولى چون معنى جنسى دارد از
آن عموميت استفاده مى شود.
امـا در ايـنـكـه مـصـداق اتم و اكمل آن در اينجا كيست ؟ از روايات متعددى استفاده
مى شود كه منظور (امير مؤ منان
) على (عليه السلام ) است .
در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : لقـد عـرف رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) عليا (عليه السلام ) اصحابه مرتين : اما مرة
فحيث قال : من كنت مولاه فعلى مولاه و اما الثانية فحيث نزلت هذه الاية : فان الله
هو مولاه و جـبريل و صالح المؤ منين ...)
اخذ رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيد على (عـليـه السـلام ) فـقـال :
ايـهـا النـاس هـذا صـالح المـؤ مـنـيـن !!:
(رسول خدا دو بار على (عليه السلام ) را
(با صراحت ) به يارانش معرفى كرده
يـكـبار آنجا كه فرمود: (در غدير خم ): من كنت مولاه فعلى مولاه :
(هر كس من مولاى او هستم عـلى مـولاى او اسـت
)، و امـا بـار دوم هـنـگـامـى كـه آيـه ان الله هـو مـولاه ... نـازل
شد، رسول خدا دست على (عليه السلام ) را گرفت و فرمود: اى مردم اين
(صالح المؤ منين ) است
)!
ايـن مـعـنـى را بـسـيـارى از عـلمـاى اهـل سـنـت نـيـز در كـتـابـهـاى خـود نـقـل
كرده اند از جمله علامه (ثعلبى
) و علامه (گنجى
) در (كفاية الطالب
) و
(ابوحيان اندلسى
) و (سبط ابن جوزى
) و غير آنها.
جـمـعـى از مـفـسـران از جـمـله (سـيـوطـى
) در (درالمـنـثـور)
ذيل آيه مورد بحث و (قرطبى
) در تفسير معروف خود و همچنين (آلوسى
) در (روح المعانى
) در تفسير همين آيه اين روايت را نقل كرده اند.
نويسنده (روح البيان
) بعد از نقل اين روايت از (مجاهد)
مى گويد: مؤ يد اين حديث ، حـديـث مـعـروف (منزله
) است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السـلام )
فـرمـود: انـت مـنـى بمنزلة هارون من موسى ، زيرا عنوان
(صالحين ) در آيات قـرآن بـراى
انـبـيـاء آمده است ، از جمله در آيه و كلا جعلنا صالحين (انبياء - 72) و در آيه
الحـقـنا بالصالحين (يوسف - 101) مى باشد (كه در اولى عنوان
(صالح ) به جمعى از انبياء، و
در دومى به حضرت يوسف اطلاق شده است ) و هنگامى كه على (عليه السلام ) به منزله
(هارون ) باشد، او نيز مصداق
صالح است (دقت كنيد).
كوتاه سخن اينكه : احاديث در اين زمينه فراوان است ، مفسر معروف محدث
(بحرانى ) در تفسير
(برهان ) بعد از ذكر روايتى در
اين زمينه از محمد بن
عـبـاس نـقـل مـى كـنـد كـه او 52 حـديـث در ايـن زمـيـنـه از طـرق شـيـعـه و اهل
سنت جمع آورى كرده ، سپس خود او به نقل قسمتى از آن مى پردازد.
3 - نارضائى پيامبر (ص ) از بعضى از همسران خود
در طـول تـاريـخ بـسيارند بزرگانى كه همسرانى در شان خود نداشتند، و از عدم اجتماع
شـرائط لازم در آنـهـا رنـج مـى بـردنـد كه در قرآن مجيد نيز نمونه هايى از آنها در
ميان انبياى بزرگ ذكر شده است .
آيات فوق نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به بعضى
از هـمـسـرانـش چـنـين بود، آنها به خاطر رقابتهائى كه با يكديگر داشتند گاه روح
پاك حـضرتش را جريحه دار مى كردند، و گاه به اعتراض نسبت به او و يا افشاء سرش مى
پرداختند، تا آنجا كه خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پيامبرش پرداخته و مؤ كدترين
بـيان را در اين زمينه فرموده و حتى آنها را تهديد به طلاق مى كند، و چنانكه ديديم
بعد از مـاجـراى آيات فوق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حدود يك ماه از
همسرانش قهر كرد، شايد خود را اصلاح كنند!
اصولا تاريخ زندگى آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خوبى نشان مى دهد كـه
بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نه تنها معرفت لازم را نسبت
بـه مـقـام نـبـوت نـداشـتند، بلكه گاه او را همچون يك فرد عادى مورد بازخواست ، و
حتى خـداى نـكـرده مورد اهانت قرار مى دادند! بنابراين اصرار بر اين معنا كه همه
آنها افرادى شايسته
و كاملى بوده اند بى دليل به نظر مى رسد آنهم با توجه به صراحت آيات فوق .
تـاريـخ اسـلام نـسـبـت بـه زنان بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
مخصوصا داسـتـان جـنگ (جمل
) نيز نشان داد كه اين معنى نه تنها در عصر آن حضرت (صلى الله عـليه و
آله و سلم )، كه بعد از او نسبت به جانشينانش نيز تكرار شده است كه اينجا جاى شرح
همه اين مسائل نيست .
اصـولا تـعبير آيات فوق كه مى گويد: (هرگاه
پيامبر شما را طلاق دهد خداوند زنانى از شـمـا بـهـتـر كـه واجد صفات ششگانه مذكور
در آيه باشند به او مى دهد بيانگر اين واقعيت است كه لااقل بعضى از همسران حضرت
واجد اين شرايط نبودند.
مـراجـعـه بـه آيـات سوره احزاب درباره زنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
نيز نظر فوق را تاءييد مى كند.
4 - افشاى سر
رازدارى نـه تـنـهـا از صـفـات مـؤ مـنان حقيقى است كه هر انسان با شخصيتى بايد
رازدار باشد، اين معنى در مورد دوستان نزديك و همسر اهميت بيشترى دارد، در آيات فوق
خوانديم كـه چـگونه خداوند بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را
به خاطر ترك رازدارى شديدا ملامت و سرزنش مى كند.
عـلى (عـليـه السـلام ) در حـديثى مى فرمايد: جمع خير الدنيا و الاخره فى كتمان
السر و مصادقة الاخيار، و جمع الشر فى الاذاعة و مواخاة الاشرار:
(تمام خير دنيا و آخرت در اين دو چـيـز نـهـفته شده : كتمان سر و دوستى
با نيكان و تمام شر در اين دو چيز نهفته شده : افشاى اسرار و دوستى با اشرار).
5 - نبايد حلال خدا را بر خود حرام كنيد
امـورى كـه از سـوى خـداونـد حـلال يـا حـرام شـده هـمـه طـبق مصالح دقيقى بوده و
به همين دليـل جـاى آن نـدارد كـه انـسـان حـلالى را بـر خـود حـرام ، و يـا
حـرامـى را بـر خـود حلال نمايد، حتى اگر سوگندى در اين زمينه ياد كند - چنانكه در
آيات فوق آمده است - آن قسم را مى توان شكست .
آرى اگـر مـبـاحـى كـه سـوگـنـد بـر تـرك آن خـورده عـمـل مـكروهى بوده باشد، يا از
جهتى ترك آن اولى باشد در اين صورت بايد به قسم پايبند بود.
آيه و ترجمه
يـاءيـها الذين ءامنوا قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة عليها
ملئكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما اءمرهم و يفعلون ما يؤ مرون
(6)
ياءيها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم إ نما تجزون ما كنتم تعملون
(7)
يـاءيها الذين ءامنوا توبوا إ لى الله توبة نصوحا عسى ربكم اءن يكفر عنكم سياتكم و
يـدخـلكـم جـنـت تـجرى من تحتها الا نهر يوم لا يخزى الله النبى و الذين ءامنوا معه
نورهم يـسـعـى بـيـن اءيـديـهـم و بـاءيـمنهم يقولون ربنا اءتمم لنا نورنا و اغفر
لنا إ نك على كل شى قدير
(8)
|
ترجمه :
6 - اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن
انسانها و سنگها است نگاهداريد، آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و
سختگيرند، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمى كنند و دستورات او را دقيقا اجرا مى نمايند!
7 - اى كـسانى كه كافر شده ايد، امروز عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا
داده مى شويد!
8 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد! تـوبه كنيد توبه خالصى ، اميد است با اين
كار پـروردگـارتـان گـنـاهانتان را ببخشد، و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از
زير درخـتـانـش جـارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با
او ايمان آوردند خوار نمى كند، اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از
سوى راستشان در حـركـت اسـت ، و مـى گـويـنـد پـروردگـارا! نـور مـا را كامل كن ، و
ما را ببخش كه تو بر هر كار قادرى .
تفسير:
خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهيد!
بـه دنـبـال اخـطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم ) خداوند در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مؤ منان كرده ، و دستوراتى درباره
تعليم و تربيت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مى دهد، نخست مى فرمايد:
(اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! خود و
خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سـنـگـهـا هـستند نگاهداريد)
(يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة ).
نـگـهـدارى خـويـشـتـن بـه تـرك مـعاصى و عدم تسليم در برابر شهوات سركش است ، و
نگهدارى خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهى از منكر
و فراهم ساختن محيطى پاك و خالى از هرگونه آلودگى ، در فضاى خانه و خانواده است .
ايـن بـرنـامـه اى اسـت كـه بـايد از نخستين سنگ بناى خانواده ، يعنى از مقدمات
ازدواج ، و سـپـس نـخـسـتـيـن لحـظـه تـولد فـرزنـد آغـاز گـردد، و در تـمـام مراحل
با برنامه ريزى صحيح و با نهايت دقت تعقيب شود.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر حق زن و فرزند تنها با تاءمين هزينه زندگى و مسكن و تغذيه
آنها حـاصـل نـمـى شـود، مـهـم تـر از آن تـغـذيـه روح و جـان آنـهـا و بـه كـار
گـرفـتـن اصول تعليم و تربيت صحيح است .
قابل توجه اينكه تعبير به (قوا)
(نگاهداريد) اشاره به اين است كه اگر آنها را به حـال خود رها كنيد خواه ناخواه به
سوى آتش دوزخ پيش مى روند شما هستيد كه بايد آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ
كنيد.
(وقود)
(بر وزن كبود) چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم به معنى
(آتشگيره ) يعنى مـاده قـابـل
اشـتـعـال مـانـنـد (هـيـزم
) اسـت (نـه بـه مـعـنـى (آتـش
زنـه )
مثل كبريت ، چرا كه اعراب آنرا (زناد)
مى گويد).
بـه ايـن تـرتـيـب آتش دوزخ مانند آتشهاى اين جهان نيست ، شعله هاى آن از درون وجود
خود انـسـانـهـا زبـانـه مى كشد! و از درون سنگها! نه فقط سنگهاى گوگردى كه بعضى از
مـفسران به آن اشاره كرده اند، بلكه همه انواع سنگها چون لفظ آيه مطلق است ، و
امروز مـى دانـيـم كـه هـر قطعه از سنگها مركب از ميلياردها ميليارد دانه اتم است
كه اگر نيروى ذخيره درون آنها آزاد شود چنان آتشى برپا مى كند كه انسان را خيره مى
كند.
بعضى از مفسران (حجارة
) را در اينجا به بتهائى تفسير كرده اند كه از سنگ ساخته مى شد، و مورد
پرستش مشركان بود
سـپـس مـى افـزايـد: فـرشـتـگـانى بر اين آتش گمارده شده كه خشن و سختگيرند هرگز
مـعـصـيـت فرمان خدا نمى كنند، و هر دستورى به آنها دهد بدون چون و چرا اجرا مى
كنند)
(عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ).
و به اين ترتيب نه راه گريزى وجود دارد، و نه گريه و التماس و جزع و فزع مؤ ثر است
.
روشن است هر ماءمورى براى كارى گمارده شود بايد روحياتى متناسب آن داشته باشد، و
ماءموران عذاب طبعا بايد خشن باشند، چرا كه جهنم كانون رحمت نيست ، كانون خشم و غضب
الهـى اسـت ، اما در عين حال ، اين ماءموران هرگز از مرز عدالت خارج نمى شوند، و
فرمان خدا را بيكم و كاست اجرا مى كنند.
جمعى از مفسران در اينجا سؤ الى مطرح كرده اند كه تعبير به عدم عصيان در آيه فوق ،
با مساءله عدم وجود تكليف در قيامت چگونه سازگار است ؟
ولى بـايـد توجه داشت كه اطاعت و ترك عصيان فرشتگان يكنوع اطاعت تكوينى است نه
تـشـريعى ، و اطاعت تكوينى هميشه وجود دارد، و به تعبير ديگر آنها آنچنان ساخته شده
اند كه فرمانهاى الهى را با كمال ميل و رغبت و عشق در عين اختيار اجرا مى كنند.
در آيه بعد كفار را مخاطب ساخته و وضع آنها را در آن روز بازگو مى كند و مى فرمايد:
(اى كـسـانـى كه كافر شده ايد! امروز
عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد)
(يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ).
قـرار گـرفـتـن اين آيه بعد از آيه گذشته كه مخاطب در آن مؤ منان بودند اشاره به
اين واقـعـيـت است كه اگر به وضع زن و فرزند و خانواده خود نرسيد ممكن است كار شما
به جائى رسد كه در قيامت مخاطب به اين خطاب شويد.
تـعـبير (انما تجزون ما كنتم تعملون
) بار ديگر اين حقيقت را تاءييد مى كند كه جزاى گنهكاران در قيامت خود
اعمال آنها است ، كه در برابر آنان ظاهر مى شود، و با آنها خواهد بـود، تـعبير آيه
گذشته كه در آتش جهنم از درون وجود خود انسانها زبانه مى كشد نيز مؤ يد همين معنى
است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه عدم قبول اعتذار در آنجا به خاطر اين است كه
عذرخواهى نـوعـى توبه است ، و توبه تنها در اين جهان امكان پذير است ، نه در جهان
ديگر و نه بعد از ورود در جهنم .
آيـه بـعـد در حـقـيـقـت راه نجات از آتش دوزخ را نشان مى دهد، مى گويد:
(اى كسانى كه ايـمـان آورده ايـد! بـه سـوى خدا باز گرديد و توبه كنيد،
توبه خالصى ) (يا ايها الذين آمنوا توبوا
الى الله توبة نصوحا).
آرى نـخـسـتـيـن گـام بـراى نجات ، توبه از گناه است ، توبه اى كه از هر نظر خالص
بـاشـد، تـوبـه اى كه محرك آن فرمان خدا و ترس از گناه ، نه وحشت از آثار اجتماعى و
دنـيـوى آن ، بـوده بـاشـد، تـوبـه اى كـه بـراى هـمـيـشـه انـسـان را از مـعـصيت
جدا كند و بازگشتى در آن رخ ندهد.
مـى دانـيـم حـقـيقت (توبه
) همان ندامت و پشيمانى از گناه است كه لازمه آن تصميم بر ترك در آينده
است ، و اگر كارى بوده كه قابل جبران است در صدد جبران برآيد، و گفتن اسـتـغـفار
نيز بيانگر همين معنى است ، و به اين ترتيب اركان توبه را مى توان در پنج چيز خلاصه
كرد: (ترك گناه - ندامت -
تصميم بر ترك در آينده - جبران گذشته - استغفار).
(نـصـوح )
از مـاده (نـصـح
) (بـر وزن صـلح ) در اصـل بـه مـعـنـى خـيـرخـواهـى خـالصـانـه اسـت ،
و لذا بـه عـسـل خـالص (نـاصح
) گفته مى شود، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد تواءم با مـحكم كارى
باشد واژه (نصح
) گاه به اين معنى نيز آمده است ، به همين جهت به نماى مـحـكـم
(نـصاح ) (بر وزن كتاب ) و به
خياط (ناصح
) گفته مى شود، و اين هر دو مـعـنـى يـعـنـى
(خـالص بودن ) و
(محكم بودن ) در توبه
(نصوح ) بايد جمع باشد.
در ايـنـكـه تـوبـه نـصـوح چـيـسـت ؟ تفسيرهاى زيادى براى آن ذكر كرده اند تا آنجا
كه بـعـضـى شـمـاره تـفـسـيرهاى آن را بالغ بر بيست و سه تفسير دانسته اند ولى همه
اين تـفـسـيرها تقريبا به يك حقيقت باز مى گردد، يا شاخ و برگها و شرائط مختلف توبه
است .
از جـمله اينكه : (توبه نصوح
) آن است كه واجد چهار شرط باشد: پشيمانى قلبى ، استغفار زبانى ، ترك
گناه ، و تصميم بر ترك در آينده .
بـعضى ديگر گفته اند: (توبه نصوح
) آن است كه واجد سه شرط باشد: ترس از اينكه پذيرفته نشود، اميد به
اينكه پذيرفته شود، و ادامه اطاعت خدا.
يـا ايـنـكـه (تـوبـه نـصـوح
) آن اسـت كـه گـنـاه خـود را هـمـواره در مقابل چشم خود ببينى و از آن
شرمنده باشى !
يـا ايـنـكـه (توبه نصوح آن است كه مظالم
را به صاحبانش باز گرداند، و از مظلومين حليت بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد.
يا اينكه (توبه نصوح
) آن است كه در آن سه شرط باشد: كم سخن گفتن كم خوردن ، و كم خوابيدن .
يـا ايـنـكـه (تـوبـه نصوح
) آن است كه تواءم با چشمى گريان ، و قلبى بيزار از گـنـاه بـاشـد... و
مانند اينها كه همگى شاخ و برگ يك واقعيت است و اين توبه خالص و كامل است .
در حـديـثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم هنگامى
كه
(مـعاذ بن جبل
) از توبه نصوح سؤ ال كرد، در پاسخ فرمود: ان يتوب التائب ثم لا يـرجـع
فـى ذنـب كـما لا يعود اللبن الى الضرع : (آن
است كه شخص توبه كننده به هيچوجه بازگشت به گناه نكند آن چنانكه شير به پستان هرگز
باز نمى گردد)!
اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مى
كند كه راه بازگشت به گذشته را به كلى بر او مى بندد. همانگونه كه بازگشت شير به
پستان غير ممكن است .
ايـن مـعنى كه در روايات ديگر نيز وارد شده ، در حقيقت درجه عالى توبه نصوح را بيان
مى كند، و گرنه در مراحل پايين تر ممكن است بازگشتى باشد كه بعد از تكرار توبه
سرانجام منتهى به ترك دائمى شود.
سـپـس بـه آثـار ايـن تـوبـه نـصـوح اشـاره كـرده ، مـى افـزايـد
(امـيد است با اين كار پروردگار شما گناهانتان را ببخشد و بپوشاند)
(عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم ).
(و شـمـا را در بـاغـهـائى از بـهـشت وارد
كند كه نهرها از زير درختانش جارى است )
(و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار ).
(اين كار در روزى خواهد بود كه خداوند
پيامبر و كسانى را كه با او
ايمان آوردند خوار و موهون نمى كند) (يوم
لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه ).
(اين در حالى است كه نور (ايمان و عمل
صالح ) آنها از پيشاپيش و از سوى راستشان در حـركت است
) و عرصه محشر را روشن مى سازد، و راه آنها را به سوى بهشت مى گشايد
(نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم ).
در ايـنـجـاسـت كـه آنـها رو به درگاه خداوند آورده ،
(مى گويند پروردگارا! نور ما را كـامـل كـن ، و مـا را بـبخش كه بر هر
كار قادرى ) (يقولون ربنا اتمم لنا نورنا
و اغفر لنا انك على كل شى ء قدير).
در حقيقت اين توبه نصوح ، پنج ثمره بزرگ دارد:
(نخست )
بخشودگى سيئات و گناهان .
(دوم )
ورود در بهشت پر نعمت الهى .
(سـوم )
عـدم رسـوائى در آن روز كه پرده ها كنار مى رود، و حقايق آشكار مى گردد، و
دروغگويان تبهكار خوار و رسوا مى شوند، آرى در آن روز پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم ) و مؤ منان آبرومند خواهند بود، چرا كه آنچه گفتند به واقعيت مى پيوندد.
(چهارم )
اينكه نور ايمان و عمل آنها از پيشاپيش و سمت راست آنها حركت مى كند و مسير آنها را
به سوى بهشت روشن مى سازد (بعضى از مفسران نورى را كه پيشاپيش حركت مى كـنـد نـور
(عـمـل ) دانـسـتـه انـد، در
ايـن زمـيـنـه تـفـسـيـر ديـگـرى نـيـز ذيل آيه 12 سوره حديد در جلد 23 تفسير نمونه
داشتيم ).
(پـنـجـم )
ايـنـكـه تـوجهشان به خدا بيشتر مى گردد، لذا رو به سوى درگاه خدا مى آورند و از او
تقاضاى تكميل نور و آمرزش كامل گناه خويش مى كنند.
نكته ها:
1 - تعليم و تربيت خانواده
دستور امر به معروف و نهى از منكر، يك دستور عام است ، كه همه مسلمين نسبت به
يكديگر دارنـد، ولى از آيـات فـوق ، و روايـاتـى كـه دربـاره حـقـوق فرزند و مانند
آن در منابع اسـلامـى وارد شـده ، بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه انـسـان در
مـقابل همسر و فرزند خويش مسئوليت سنگين ترى دارد، و موظف است تا آنجا كه مى تواند
در تـعـليـم و تـربـيت آنها بكوشد، آنها را از گناه بازدارد و به نيكيها دعوت
نمايد، نه اينكه تنها به تغذيه جسم آنها قناعت كند.
در حـقـيـقـت اجـتـمـاع بزرگ از واحدهاى كوچكى تشكيل مى شود كه
(خانواده ) نام دارد، و
هـرگـاه ايـن واحـدهـاى كـوچـك كـه رسـيـدگـى بـه آن آسـان تـر اسـت اصـلاح گـردد
كـل جـامـعـه اصـلاح مـى شـود، و ايـن مـسـئوليـت در درجـه اول بر دوش پدران و
مادران است .
مـخـصوصا در عصر ما كه امواج كوبنده فساد در بيرون خانواده ها بسيار قوى و خطرناك
اسـت ، بـراى خـنـثى كردن آنها از طريق تعليم و تربيت خانوادگى بايد برنامه ريزى
اساسى تر و دقيق تر انجام گيرد.
نه تنها آتشهاى قيامت كه آتشهاى دنيا نيز از درون وجود انسانها سرچشمه مى گيرد، و
هر كس موظف است خانواده خود را از اين آتشها حفظ كند.
در حـديـثـى مـى خـوانـيـم : (هـنـگـامـى
كـه آيـه فـوق نـازل شـد، كـسـى از يـاران پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و
سـلم ) سـؤ ال كـرد: چـگـونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنم : حضرت (صلى الله
عليه و آله و سلم ) فرمود:
تامرهم بما امر الله ، و تنهاهم عما نهاهم الله ، ان اطاعوك كنت قد وقيتهم ، و ان
عصوك كنت قد قضيت ما عليك :
:(آنـهـا را امـر به معروف و نهى از منكر
مى كنى ، اگر از تو پذيرفتند آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده اى ، و اگر نپذيرفتند
وظيفه خود را انجام داده اى ).
و در حديث جامع و جالب ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است :
الا كـلكـم راع ، و كـلكـم مـسـؤ ل عـن رعـيـتـه ، فـالامـيـر عـلى النـاس راع ، و
هـو مـسـؤ ل عـن رعـيـتـه ، و الرجـل راع عـلى اهـل بـيـتـه ، و هـو مـسـؤ ل
عـنـهـم ، فالمرئة راعية على اهل بيت بعلها و ولده ، و هى مسؤ لة عنهم ، الا فكلكم
راع ، و كلكم مسؤ ل عن رعيته :
(بـدانـيـد هـمـه شـمـا نـگـهبانيد، و همه
در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آنها هستيد مـسـئوليـد، امـيـر و رئيـس حـكـومـت
اسـلامـى نـگـهـبـان مـردم اسـت و در بـرابـر آنـهـا مـسـئول اسـت ، مـرد
نـگـهـبـان خـانـواده خـويـش اسـت و در مـقـابـل آنـهـا مـسـئول ، زن نـيـز
نـگـهـبـان خانواده شوهر و فرزندان است و در برابر آنها مـسـئول مـى بـاشـد،
بـدانـيـد هـمـه شـما نگهبانيد و همه شما در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آنها
هستيد مسئوليد!
ايـن بـحـث دامـنـه دار را بـا حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى
دهيم ، امام (عـليـه السـلام ) در تـفـسـيـر آيـه فـوق فـرمـود: عـلمـوا انفسكم و
اهليكم الخير، و ادبوهم
(منظور اين است كه خود و خانواده خويش را
نيكى بياموزيد و آنها را ادب كنيد).
2 - توبه درى به سوى رحمت خدا
بسيار مى شود كه از انسان - مخصوصا در آغاز تربيت و سير و سلوك الى الله -
لغزشهائى سرمى زند، اگر درهاى بازگشت به روى او بسته شود، ماءيوس مى گردد، و بـراى
هـمـيـشـه از راه مـى مـانـد، و لذا در مـكـتـب تـربـيـتى اسلام ، توبه به عنوان يك
اصـل تـربـيتى با اهميت فوق العاده اى مطرح است ، و از تمام گنهكاران دعوت مى كند
كه براى اصلاح خويش و جبران گذشته از اين در، وارد شوند.
امام على بن الحسين (عليه السلام ) در مناجات (تائبين
) به پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد:
الهـى انـت الذى فـتـحـت لعـبادك بابا الى عفوك سميته التوبة ، فقلت توبوا الى الله
توبة نصوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه (خداى
من تو كسى هستى كه درى بـه سـوى عفوت به روى بندگانت گشوده اى ، و نامش را توبه
نهاده اى ، و فرموده اى بـازگـرديد به سوى خدا و توبه كنيد توبه خالصى ، اكنون عذر
كسانى كه از ورود از اين در، بعد از گشايش آن ، غافل شوند چيست
)؟!
بـه قـدرى در مـسـاءله تـوبـه در روايـات تاءكيد شده كه در حديثى از امام باقر
(عليه السـلام ) مـى خـوانـيـم : ان الله تـعـالى اشـد فـرحـا بـتـوبـة عـبـده مـن
رجـل اضـل راحـلتـه و زاده فـى ليـلة ظـلماء، فوجدها:
(خداوند از توبه بنده اش بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان در
يك شب تاريك گم كرده و سپس آن را بيابد شاد مى گردد)!
اين تعبيرات آميخته با بزرگوارى همه براى تشويق به اين امر مهم حياتى است .
ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه تـوبه تنها لقلقه زبان ، و گفتن
(استغفرالله ) نيست بلكه شرايط
و اركانى دارد كه در تفسير توبه نصوح در آيات فوق به آن
اشـاره شـد، هـرگـاه توبه با اين شرايط انجام گيرد آنچنان اثر مى گذارد كه گناه و
آثـار گـناه را به كلى از روح و جان انسان محو مى كند، لذا در حديثى از امام باقر
(عليه السلام ) مى خوانيم :
التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء!:
كسى كه از گـنـاه تـوبـه كند همچون كسى است كه اصلا گناه نكرده ، و كسى كه به گناه
خود ادامه دهد در حالى كه استغفار مى كند مانند كسى است كه مسخره مى كند)!.
دربـاره تـوبـه بـحـثـهـاى مـشـروح ديـگـرى (در جـلد سـوم صـفـحـه 312 بـه بـعـد)
ذيـل آيـه 17 سـوره نـسـاء و (جـلد 19 صـفـحـه 498 بـه بـعـد) ذيل آيه 53 زمر داشته
ايم .
آيه و ترجمه
ياءيها النبى جهد الكفار و المنفقين و اغلظ عليهم و ماءوئهم جهنم و بئس المصير
(9)
ضـرب الله مـثلا للذين كفروا امرات نوح و امراءت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا
صلحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيا و قيل ادخلا النار مع الدخلين
(10)
و ضرب الله مثلا للذين ءامنوا امراءت فرعون إ ذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة
و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظلمين
(11)
و مريم ابنت عمرن التى اءحصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمت ربها و كتبه
و كانت من القنتين
(12)
|
ترجمه :
9 - اى پـيـامبر! با كفار و منافقين پيكار كن و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان جهنم
است و بد جايگاهى است .
10 - خـداونـد مـثـلى بـراى كـسـانـى كـه كـافـر شـده انـد زده اسـت ، مـثـل بـه
هـمـسـر نـوح ، و هـمسر لوط، آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند،
ولى به آن دو خيانت كردند، و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در
برابر عذاب الهى ) نداشت .
و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند!
11 - و خـداونـد مـثـلى بـراى مـؤ مـنـان زده ، بـه هـمـسـر فـرعـون ، در آن
هـنـگـام كـه گـفت پـروردگـارا! خـانـه اى بـراى مـن نـزد خـودت در بـهـشـت بـسـاز،
و مـرا از فـرعـون و عمل او نجات ده ، و مرا از قوم ظالم رهائى بخش .
12 - و همچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت ، و ما از
روح خود در او دميديم ، او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد، و از مطيعان
فرمان خدا بود.
تفسير:
الگوهائى از زنان مؤ من و كافر
از آنجا كه منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
و بـروز مـشـاجـرات و اخـتـلافـهـائى در مـيـان هـمـسـران او كـه در آيـات قبل به
آن اشاره شده قطعا خوشحال بودند، بلكه به شايعات در اين زمينه دامن مى زدند شـايـد
بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث دسـتـور شـدت عـمـل
دربـاره آنها داده ، مى فرمايد: (اى
پيامبر با كفار و منافقان پيكار و جهاد كن و بر آنها سخت بگير جايگاهشان جهنم و بد
جايگاهى است ).
(يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير).
ايـن جهاد در مورد كفار ممكن است به صورت مسلحانه يا غير مسلحانه بوده باشد، ولى در
مـورد مـنـافـقـان بـدون شـك جـهـاد مـسـلحـانـه نـيـسـت ، زيـرا در هـيـچ
تـاريـخـى نـقـل نـشـده كـه پـيـامـبـر (صـلى الله عـليه و آله و سلم ) با منافقان
پيكار مسلحانه كرده بـاشـد، لذا در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى
خـوانـيـم كـه فـرمـود: ان رسـول الله لم يـقـاتـل مـنـافـقـا قـط انـمـا كـان
يـتـالفـهـم :
(رسـول خـدا هـرگـز بـا مـنـافـقـى جـنـگ
نكرد، بلكه پيوسته در تاءليف قلوب آنها مى كوشيد).