تفسير نمونه جلد ۲۱

جمعي از فضلا

- ۵ -


در حـديـث ديـگـرى از ابـو حـمـزه ثـمـالى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) چـنـيـن نقل شده : من قراء سورة الدخان فى فرائضه و نوافله بعثه الله من الامنين يوم القيامة ، و اضـله تـحت ظل عرشه ، و حاسبه حسابا يسيرا، و اعطى كتابه بيمينه : (كسى كه سوره دخـان را در نـمـازهاى فريضه و نافله بخواند خداوند او را در زمره كسانى كه روز قيامت در امـنـيت به سر مى برند مبعوث مى كند و او را در سايه عرشش قرار مى دهد، و حساب را بر او آسان مى گيرد و نامه اعمالش را به دست راستش مى دهد).
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


حم (1)
و الكتب المبين (2)
إ نا اءنزلنه فى ليلة مبركة إ نا كنا منذرين (3)
فيها يفرق كل اءمر حكيم (4)
اءمرا من عندنا إ نا كنا مرسلين (5)
رحمة من ربك إ نه هو السميع العليم (6)
رب السموت و الا رض و ما بينهما إ ن كنتم موقنين (7)
لا إ له إ لا هو يحى و يميت ربكم و رب ءابائكم الاولين (8)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم .
2 - سوگند به اين كتاب آشكار.
3 - كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم ، ما همواره انذار كننده بوده ايم .
4 - در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد.
5 - فرمانى بود از ناحيه ما، ما (محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را) فرستاديم .
6 - اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست .
7 - پـروردگـار آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچـه در مـيـان آنـهـاسـت ، اگـر اهل يقين هستيد.
8 - هيچ معبودى جز او نيست ، زنده مى كند و ميميراند، پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست .
تفسير:
نزول قرآن در شبى پربركت
در ابـتداى اين سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تـشـكـيـل مى دهد با حروف مقطعه (حم ) روبرو مى شويم ، درباره تفسير حروف مقطعه به طور كلى در گذشته فراوان بحث كرده ايم .
و در مورد خصوص حم در آغاز نخستين سوره از سوره هاى حواميم (سوره مؤ من ) و آغاز سوره فصلت بحث شده است .
قـابـل توجه اينكه بعضى از مفسران در اينجا (حم ) را به عنوان سوگند تفسير كرده اند كه با سوگند ديگرى كه بعد از آن آمده و به قرآن قسم ياد شده دو سوگند پى در پى و متناسب را تشكيل مى دهد، سوگند به حروف الفبا همچون
حـم ، و سـوگـنـد بـه ايـن كـتـاب مـقـدس كـه از ايـن حـروف تـشـكـيل يافته است در دومين آيه اين سوره چنانكه گفتيم به (قرآن مجيد) سوگند ياد كرده مى فرمايد (قسم به اين كتاب آشكار) (و الكتاب المبين ).
كتابى كه محتوايش روشن ، معارفش آشكار، تعليماتش زنده ، احكامش سازنده ، و برنامه هـايـش حـسـاب شـده اسـت ، كـتـابـى كـه خـود دليـل حـقـانـيـت خـويـش اسـت ، آفـتـاب آمـد دليل آفتاب .
اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است ؟ آيه بعد اين حقيقت را روشن ساخته مـى گـويـد: بـطور مسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است ) در شبى پربركت نازل كرديم (انا انزلناه فى ليلة مباركة ).
(مبارك ) از ماده (بركت ) به معنى سودمند و جاويدان و پردوام است .
اين كدام شب است كه مبداء خيرات و سرچشمه خوبيهاى پايدار مى باشد؟
غـالب مـفسران آن را به شب قدر تفسير كرده اند، شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت بـا نـزول قرآن رنگ تازه اى به خود گرفت ، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقـم زده مـى شـود، آرى قـرآن در شـبـى سـرنـوشـت سـاز، بـر قـلب پـاك پـيـامـبر نازل شد.
ايـن نـكـتـه لازم بـه تـذكـر اسـت كـه ظـاهـر آيـه ايـن اسـت كـه تـمـام قـرآن در شـب قـدر نازل گرديد.
امـا هـدف اصـلى از نـزول آن چـه بـود؟ هـمـان اسـت كـه در ذيـل هـمـيـن آيه به آن اشاره شده مى فرمايد: ما همواره انذار كننده بوديم (انا كنا منذرين ) ايـن يـك سـنـت هـمـيـشـگـى مـاسـت كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان مـاءمـوريـت مـى دهـيـم ، و فـرسـتـادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است .
درسـت اسـت كه پيامبران از يكسو انذار مى كنند، و از سوى ديگر بشارت مى دهند، اما چون پـايـه اصـلى دعـوت آنـهـا را در مـقـابـل قـوم ظـالم و مـجـرم بـيـشـتـر بـيـم و انـذار تشكيل مى دهد غالبا از آن سخن گفته شده است .
نزول دفعى و نزول تدريجى قرآن
1 - مـى دانـيـم قـرآن در طـى بـيـسـت و سـه سـال دوران نـبـوت پـيـامـبـر نـازل شـده اسـت ، و از ايـن گـذشـتـه مـحـتواى قرآن محتوائى است كه ارتباط و پيوند با حـوادث مـخـتـلف زنـدگـى پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و مـسـلمـانـان در طول اين 23 سال دارد كه اگر از آن بريده شود نامفهوم خواهد بود.
بـا ايـنـحـال چـگـونـه قـرآن بـه طـور كـامـل در شـب قـدر نازل شده است ؟
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـعـضـى قـرآن را بـه مـعـنـى آغـاز نـزول قـرآن تـفـسـيـر كـرده انـد، بـنابراين مانعى ندارد كه آغاز آن در شب قدر باشد، و دنبال آن در طول 23 سال .
ولى چـنـانـكـه گـفـتـيـم ايـن تـفـسـيـر با ظاهر آيه مورد بحث و آياتى ديگر از قرآن مجيد سازگار نيست .
بـراى يـافتن پاسخ اين سؤ ال بايد توجه داشت كه از يكسو در آيه مى خوانيم (قرآن در ليله مباركه نازل شده است ).
از سـوى ديـگـر در آيـه 185 سـوره بـقـره آمـده اسـت شـهـر رمـضـان الذى انزل
فـيـه القـرآن مـاه رمـضـان را روزه بـداريـد، مـاهـى كـه قـرآن در آن نازل شده است .
و از سـوى سـوم در سـوره قـدر مى خوانيم : انا انزلناه فى ليلة القدر (ما آنرا در شب قدر نازل كرديم ).
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه آن شب مباركى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده شب قدر در ماه مبارك رمضان است .
از ايـن كـه بـگـذريـم از آيات متعددى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) قـبـل از نـزول تـدريـجـى قـرآن از آن آگـاهى داشت ، مانند آيه 114 سوره طه و لا تـعـجـل بـالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه : (پيش از آنكه وحى درباره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مكن ).
و در آيـه 16 سـوره قـيـامـة آمـده اسـت : لا تـحـرك بـه لسـانـك لتعجل به : (زبان خود را براى عجله به قرآن حركت مده ).
از مـجـمـوع ايـن آيـات مـى تـوان نـتـيـجـه گـرفـت كـه قـرآن داراى دو نـوع نـزول بـوده است : اول (نزول دفعى ) و جمعى كه يكجا از سوى خداوند بر قلب پاك پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در مـاه رمـضـان و شـب قـدر نـازل گـرديـده ، دوم (نـزول تدريجى ) كه بر حسب شرائط و حوادث و نيازها در طى 23 سال نازل شده است .
شـاهـد ديـگـر ايـن سـخـن ايـنـكـه در بـعـضـى از آيـات قـرآن تـعـبـيـر بـه (انـزال ) و در بـعضى ديگر تعبير به (نزول ) شده است ، از پاره اى از متون لغت اسـتـفـاده مـى شـود كـه (تـنـزيـل ) مـعـمولا در مواردى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نـازل شـود و بـه صـورت پـراكـنـده و تـدريـجـى ، امـا (انـزال ) مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه هـم نـزول تـدريـجـى را شامل مى شود و هم نزول دفعى را.
و جـالب ايـنـكـه در تـمـام آيـات فـوق كـه سـخـن از نـزول قـرآن در شـب قـدر و مـاه مـبـارك رمـضـان اسـت تـعـبـيـر بـه (انزال ) شده كه با (نزول دفعى ) هماهنگ است ، در حالى
كـه در مـوارد ديـگـرى كـه سـخـن از (نـزول تـدريـجـى ) در مـيـان است تنها تعبير به (تنزيل ) شده است .
امـا ايـن (نزول دفعى ) بر قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چگونه بوده ؟ آيا به شكل همين قرآن فعلى با آيات و سوره هاى مختلف ؟.
يا مفاهيم و حقايق آنها به صورت فشرده و جمعى ؟.
دقـيـقـا روشـن نـيست ، همين قدر از قرائن فوق مى فهميم كه يكبار اين قرآن در يك شب بر قـلب پـاك پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نازل شده است و يكبار تدريجى در 23 سال .
شاهد ديگر براى اين سخن اينكه تعبير به قرآن در آيه فوق ظهور در مجموع قرآن دارد، درسـت اسـت كـه واژه (قـرآن ) بـه (كـل ) و (جـزء) آن هر دو اطلاق مى شود، ولى نـمـى تـوان انـكـار كـرد كـه ظـاهر اين كلمه به هنگامى كه قرينه ديگرى همراه آن نباشد مـجـمـوع قـرآن اسـت ، و ايـنـكـه بـعـضـى آيـه مـورد بـحـث را بـه آغـاز نـزول قـرآن تـفـسـيـر كـرده انـد، و گـفـته اند نخستين آيات قرآن در ماه رمضان و شب قدر نازل شده ، خلاف ظاهر آيات است .
و از آن ضـعـيفتر قول كسانى است كه مى گويند: چون سوره حمد كه عصاره و خلاصه اى از مـجـمـوع قـرآن اسـت در شـب قـدر نـازل شـده ، تـعـبـير به انا انزلناه فى ليلة القدر گرديده است !
تـمـام اين احتمالات مخالف ظاهر آيات است ، چرا كه ظاهر آن اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده .
تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در روايات متعددى كه در تفسير على بن ابـراهـيـم از امـام بـاقـر و امـام صـادق و امـام ابـوالحـسـن (مـوسى بن جعفر(عليه السلام ) نـقـل شده مى خوانيم كه در تفسير انا انزلناه فى ليلة مباركة فرمودند: هى ليلة القدر، انـزل الله عـز و جـل القـرآن فـيـهـا الى البـيـت المـعـمـور جـمـلة واحـدة ، ثـم نـزل مـن البـيـت المـعـمـور عـلى رسـول الله (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـى طول عشرين سنة :
(مـنـظور از اين شب مبارك شب قدر است كه خداوند همه قرآن را يكجا در آن شب به (بيت المـعـمـور) نـازل كـرد، سـپـس در طـول بـيـسـت سـال از (بـيـت المـعـمـور) بـر رسـول الله تـدريـجـا نـازل فـرمـود (تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد كـه در اينجا نيز در مورد نـزول دفـعـى تـعـبـيـر بـه (انـزل ) و در مـورد نزول تدريجى تعبير به (نزل ) شده است ).
در ايـنـكـه (بـيـت المـعـمـور) كجا است در روايات متعددى كه شرح آن به خواست خدا در ذيل آيه 4 سوره طور خواهد آمد تصريح شده است كه خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها كه عبادتگاه فرشتگان است ، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند، و تا قيامت به آن باز نمى گردند.
ولى در ايـنـكه (بيت المعمور) در كدام آسمان است ؟ روايات مختلف است ، در بسيارى از آنها آسمان چهارم ، و در بعضى آسمان نخست (آسمان دنيا) و در بعضى آسمان هفتم آمده است . در حـديـثى كه مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) در تفسير سوره طور از على (عليه السـلام ) نـقـل كـرده چـنـيـن مـى خـوانـيـم : هـو بـيـت فـى السـمـاء الرابـعـة بـحـيـال الكـعـبـه مـعـمـرة المـلائكـة بـمـا يـكـون مـنـهـا فـيـه مـن العـبـادة ، و يـدخـله كـل يـوم سـبـعـون الف ملك ثم لايعودون اليه ابدا: (آن خانه اى است در آسمان چهارم در مـقـابـل كـعـبـه كـه فـرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن بازنمى گردند!.
ولى در هر حال نزول قرآن در شب قدر بطور كامل به بيت المعمور هرگز
مـنـافـات بـا آگـاهـى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن ندارد چرا كه او را به لوح محفوظ كه مكنون علم خدا است راه نيست ، امام به عوالم ديگر آگاهى دارد.
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آنـچه از آيات گذشته استفاده كرديم كه قرآن دو بار بر پيامبر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـازل شـده يـكـبـار (نـزول دفـعـى ) در شـب قـدر، و بـار ديـگـر (نـزول تـدريـجـى ) در طـول 23 سـال مـنـافـاتـى بـا حـديـث فـوق كـه مـى گويد در شب قدر بر بيت - المعمور نازل شد ندارد. چرا كه قلب پيغمبر از (بيت المعمور) آگاه است .
بـا تـوجـه بـه آنـچـه در پـاسـخ ايـن سـؤ ال گـفـتـه شـد پـاسـخ سـؤ ال ديـگـرى كـه مـى گـويـد: اگـر قـرآن در شـب قـدر نازل شده پس چگونه طبق روايات مشهور آغاز بعثت پيغمبر در 27 ماه رجب صورت گرفته است ؟ روشن گرديد.
زيـرا نـزول آن در مـاه رمـضـان جـنـبـه جـمـعـى داشـتـه ، در حـالى كـه نـزول اولين آيات در 27 رجب مربوط به نزول تدريجى آن است و به اين ترتيب مشكلى از اين نظر پيش نمى آيد.
آيه بعد توصيف و توضيحى است براى شب قدر، مى گويد: (شب قدر شبى است كه هر امـرى از امـور بـر طـبـق حـكـمـت الهـيـه تـفـصـيـل و تـبـيـيـن مـى شـود) (فـيـهـا يـفـرق كل امر حكيم ).
تـعـبـيـر بـه (يـفـرق ) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه هـمـه امـور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر مى شود، و تعبير به (حكيم ) بيانگر استحكام اين تـقـديـر الهـى و تـغيير ناپذيرى و حكيمانه بودن آن است ، منتها اين صفت در قرآن معمولا براى خدا ذكر مى شود ولى توصيف امور ديگر به آن از باب تاءكيد است .
اين بيان هماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد در شب قدر مقدرات
يـكـسـال هـمـه انـسـانـها تعيين مى گردد، و ارزاق ، و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن شب تفريق و تبيين مى شود.
شـرح ايـن سـخـن و مـسائل ديگرى در زمينه شب قدر، و عدم تضاد آن با آزادى اراده انسانها به خواست خدا مبسوطا در تفسير سوره قدر خواهد آمد.
در آيـه بـعـد بـراى تـاءكـيـد بـر ايـن مـعـنـى كـه قـرآن از نـاحـيـه خـدا است مى فرمايد: (نـزول قـرآن در شـب قـدر فـرمانى بود از ناحيه ما، و ما پيامبر اسلام را مبعوث كرده و فرستاده ايم ) (امرا من عندنا انا كنا مرسلين ).
سـپـس بـراى بـيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: (همه اينها به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت ) (رحمة من ربك ).
آرى رحـمـت بـيـكـران او ايـجـاب مـى كـنـد كـه بـنـدگـان را بـه حـال خـود رهـا نـكـنـد، و بـرنـامـه و راهـنـمـا براى آنها بفرستد، تا در مسير پرپيچ و خم تـكـامـل و سير الى الله آنها را رهنمون گردد، اصولا تمام عالم هستى از رحمت بى دريغش سرچشمه
گرفته است ، و انسانها بيش از همه مشمول اين رحمتند.
در ذيل همين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمرد كه همگى بيانگر مقام توحيد او است مى فرمايد: (او سميع و عليم است ) (انه هو السميع العليم ).
تقاضاى بندگان را مى شنود به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است .
سـپـس در بـيـان سـومـين توصيف مى فرمايد: (خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته است مى باشد، اگر شما يقين داريد) (رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين و 2).
از آنـجـا كـه بـسـيـارى از مـشـركـان بـه خـدايـان و اربـاب مـتـعـددى قـائل بـودنـد، و بـراى هـر نـوع از انـواع مـوجـودات ربـى مى پنداشتند، و تعبير بربك (پروردگار تو) در آيه قبل ممكن بود چنين توهمى را براى آنها ايجاد كند كه پروردگار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غير از رب موجودات ديگر است ، در اين آيه با جمله رب السـمـوات و الارض و مـا بـيـنـهـمـا خـط بـطـلان بـر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است .
جـمله (ان كنتم موقنين ): (اگر شما يقين داريد) كه به صورت جمله شرطيه آمده است در اينجا سؤ ال انگيز است كه آيا ربوبيت پروردگار عالم مشروط به چنين شرطى است ؟
ولى ظـاهـر ايـن است كه منظور از ذكر اين جمله بيان يكى از دو معنى و يا هر دو معنى است : نخست اينكه اگر شما طالب يقين هستيد راه اين است كه در
ربوبيت مطلقه پروردگار بينديشيد).
ديـگـر اينكه (اگر شما اهل يقين مى باشيد بهترين مورد براى پيدا كردن يقين همينجاست ) اگـر شـمـا كـه آثـار ربـوبـيـت خـداونـد را در تـمـام عـالم هـسـتـى مـى بـيـنـيـد، و دل هـر ذره اى را كـه بـشـكافيد نشانه اى از اين ربوبيت در آن مى يابيد، به ربوبيت او يقين پيدا نكنيد، به چه چيز مى توانيد در عالم ايمان و يقين پيدا كنيد؟!
در چـهـارمـين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد معبودى جز او نيست او زنده مى كند و او مى ميراند) (لا اله الا هو يحيى و يميت ).
حـيـات و مـرگ شـما به دست او است ، و پروردگار شما و همه جهانيان او است ، بنابراين معبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد، آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد، و نه مالك حيات و مرگ است ، مى تواند معبود واقع شود؟!
و در هـفـتـمـين و آخرين توصيف مى افزايد: (او پروردگار پدران نخستين شما است ) (و رب آبائكم الاولين ).
اگر مى گوئيد بتها را مى پرستيد به خاطر اينكه نياكانتان آنها را پرستش مى كردند، بـدانـيـد پـروردگـار آنـها نيز خداوند يگانه يكتا است ، و علاقه شما به نياكانتان نيز ايجاب مى كند كه جز بر آستان خداوند يكتا سر فرود نياوريد، و اگر آنها راه و رسمى غير از اين داشته اند مسلما در اشتباه بوده اند.
روشـن اسـت مـسـاءله حـيات و مرگ از شئون تدبير پروردگار است ، اگر مخصوصا آنرا ذكـر كـرده هـم از جهت اهميت فوق العاده آن مى باشد، و هم اشاره اى است ضمنى به مساءله مـعـاد، ايـن نخستين بار نيست كه قرآن روى مساءله حيات و مرگ تكيه مى كند، بلكه بارها آنرا به عنوان يكى از افعال مخصوص پروردگار بيان
داشـتـه ، چـرا كـه سـرنـوشـت سـازتـريـن مـسـاءله در زنـدگـى انـسـانـهـا و در عـيـن حـال پـيـچـيـده تـريـن مـسـائل عـالم هـسـتـى و روشـنـتـريـن دليل بر قدرت خداوند همين مساءله حيات و مرگ است .
نكته :
رابطه قرآن با شب قدر
قـابـل تـوجـه ايـنكه در آيات فوق به طور اشاره ، و در آيات سوره قدر با صراحت اين معنى آمده است كه قرآن در شب قدر نازل شده ، و چه پرمعنى است اين سخن ؟
شـبـى كـه مقدرات بندگان و مواهب و روزيهاى آنها تقدير مى شود در چنين شبى قرآن بر قـلب پـاك پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـازل مـى گـردد، آيا اين سخن بدان معنى نيست كه مقدرات و سرنوشت شما با محتواى اين كتاب آسمانى پيوند و رابطه نزديك دارد؟!
آيـا مـفـهـوم ايـن كـلام آن نـيـسـت كه نه تنها حيات معنوى شما كه حيات مادى شما نيز با آن رابـطـه نـاگـسـسـتـنـى دارد؟ پـيـروزى شـمـا بـر دشـمـنـان ، سـربـلنـدى و آزادى و استقلال شما، آبادى و عمران شهرهاى شما همه با آن گره خورده است .
آرى در آن شـبـى كـه مـقـدرات تـعـيـيـن مـى شـد قـرآن نـيـز در آن شـب نازل گرديد!.
آيه و ترجمه


بل هم فى شك يلعبون (9)
فارتقب يوم تاءتى السماء بدخان مبين (10)
يغشى الناس هذا عذاب اءليم (11)
ربنا اكشف عنا العذاب إ نا مؤ منون (12)
اءنى لهم الذكرى و قد جاءهم رسول مبين (13)
ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون (14)
إ نا كاشفوا العذاب قليلا إ نكم عائدون (15)
يوم نبطش البطشة الكبرى إ نا منتقمون (16)


ترجمه :

9 - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند.
10 - منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد.
11 - همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است .
12 - مى گويند پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم
13 - چـگـونـه و از كـجـا مـتـذكـر مـى شـونـد بـا ايـنـكـه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن )
به سراغ آنها آمد؟.
14 - سـپـس از او رويـگـردان شدند و گفتند: ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند!.
15 - ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود برمى گرديد!
16 - ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت ، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم .
تفسير:
آن روز كه دودى كشنده همه آسمان را فرا مى گيرد
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه سـخن از اين در ميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسـبـاب تـحـصـيـل يـقـيـن فراوان و فراهم است ، در نخستين آيه مورد بحث مى افزايد: آنها جـويـاى يـقـيـن و طـالب حـق نـيـسـتـنـد، (بلكه آنها درشكند و با حقايق بازى مى كنند)! (بل هم فى شك يلعبون ).
اگـر آنـهـا در حـقـانـيـت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساءله پيچيده اى است ، بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند، و با شوخى به آن برخورد مى كنند، گاه مسخره و استهزا مى كنند و گاه خود را به نادانى و بيخبرى مى زنند، و هر روز با يك نوع بازى خود را سرگرم مى سازند.
(يـلعـبون ) از ماده (لعاب ) به گفته راغب به معنى آب دهان است به هنگامى كه راه مى افتد، و از آنجا كه انسان موقع بازى و شوخى هدف مهمى از كار خود ندارد تشبيه به بزاق شده است كه بى اراده از دهان انسان بيرون ريزد.
بـه هـر حـال ايـن يـك واقـعـيـت اسـت كـه بـرخـورد جـدى بـا مـسائل انسان را در شناخت واقعيتها كمك مى كند، و برخوردهاى غير جدى پرده بر روى آنها مى افكند.
در آيـه بـعـد بـه تـهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته در حالى كه روى سخن را بـه پـيـامـبـر كـرده ، مـى گـويـد: (مـنـتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد)! (فارتقب يوم تاءتى السماء بدخان مبين )
(دودى كه تمام مردم را فرا مى گيرد)! (يغشى الناس ).
(و سپس به آنها گفته مى شود اين عذاب دردناك الهى است )! (هذا عذاب اليم ).
وحـشـت و اضـطـراب تـمـام وجـود آنـهـا را فـرا مـى گـيـرد، پـرده هـاى غـفـلت از مـقـابل چشمشان كنار مى رود، و به اشتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: (پروردگارا عذاب را از ما برطرف گردان كه ايمان مى آوريم )! (ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤ منون ).
ولى او دسـت رد بـر سـيـنـه ايـن نامحرمان مى زند و مى فرمايد: (اينها چگونه و از كجا مـتـذكـر مـى شـونـد و از راه خـود بـازمـى گـردنـد بـا ايـنـكـه رسـول آشـكـار بـا مـعـجـزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد)؟! (انى لهم الذكرى و قد جائهم رسول مبين ).
رسـولى كـه هـم خـودش آشـكـار بـود و هـم تـعـليـمـات و بـرنـامـه هـا و دلائل و معجزاتش همه مبين و واضح بود.
اما آنها بجاى اينكه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را بـه جان پذيرا شوند (از او رويگردان شدند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند)! (ثم تولوا عنه و قالوا
معلم مجنون ).
گـاه مـى گفتند يك (غلام رومى ) داستانهاى انبياء را شنيده به او تعليم مى دهد، و اين آيـات سـاخته و پرداخته او است ! و لقد نعلم انهم يقولون ، انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربى مبين : (ما مى دانيم كه آنها مى گويند بشرى به او تعليم مى دهد در حالى كه زبان كسى كه اين نسبت الحادى را به او مى دهند عجمى است و اين قرآن عربى آشكار است ) (نحل - 103).
و گـاه مـى گـفـتند او گرفتار اختلال حواس شده است ، و اين سخنان زائيده آن است از دست دادن تعادل فكرى است .
سپس مى افزايد: (ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم ولى عبرت نمى گيريد، و بار ديگر به كارهاى خود بازمى گرديد) (انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون ).
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود كـه اگـر بـه هـنـگـام گـرفـتـارى در چـنـگـال عـذاب از كـرده خـود پـشـيمان شوند و تصميم بر تجديد نظر مى گيرند موقت و زودگذر است ، همينكه طوفان حوادث فرو نشست برنامه هاى پيشين تكرار مى گردد.
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحث مى فرمايد: (ما از آنها انتقام مى گيريم روزى روز مجازات بـزرگ و سـخـت است ، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم ) (يوم نبطش البطشة الكبرى انا منتقمون ).
(بـطـش ) (بـر وزن نقش ) به معنى گرفتن چيزى است با قدرت ، و در اينجا به معنى گـرفـتـن بـراى مـجـازات شـديد است ، و توصيف (بطشة ) به (كبرى ) اشاره به مجازات سخت و سنگينى است كه در انتظار اين گروه مى باشد.
خـلاصـه ايـنـكـه بـه فرض كه مجازاتهاى مقطعى آنها تخفيف يابد يا قطع شود مجازات سخت و نهائى در انتظار آنها است ، و راه گريزى از آن ندارند.
(مـنـتـقمون ) از ماده (انتقام ) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به معنى مجازات كردن است ، هـر چـنـد كـلمـه انـتـقـام در اسـتـعمالات روزمره كنونى معنى ديگرى مى بخشد كه تواءم با فرونشاندن آتش خشم و سوز دل است ، ولى در معنى لغوى آن اين امور وجود ندارد.
نكته :
(منظور از (دخان مبين ) چيست ؟
در اينكه منظور از دخان (دود) كه در اين آيات به عنوان نشانه اى از عذاب الهى مطرح شده است چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و در اينجا دو نظريه عمده وجود دارد:
1 - اشاره به مجازاتى است كه كفار قريش در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آن مبتلا شدند، زيرا حضرت در حق آنها نفرين كرد و عرضه داشت اللهم سنين كسنى يـوسـف ! (خـداوندا سالهاى قحطى و خشكى را همانند سالهاى زمان يوسف دامنگير آنها كن )!.
بـعـد از ايـن مـاجرا چنان قحطسالى در محيط مكه رخ داد كه از گرسنگى و تشنگى هنگامى كـه بـه آسمان نگاه مى كردند گوئى در ميان آنها و آسمان دود و دخانى وجود داشت ، كار آنقدر بر آنان سخت شد كه مردارها و استخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.
خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اى محمد! تو به ما دستور صله رحـم مـى دهى در حالى كه خويشاوندان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما برطرف گردد ما ايمان خواهيم آورد).
پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حق آنها دعا كرد، فراوانى و نعمت نصيبشان شد و بـلا و عـذاب بـرطـرف گـرديـد، امـا از ايـن مـاجرا عبرت نگرفتند و باز به سوى كفر برگشتند.
مـطـابـق اين تفسير (بطشه كبرى ) كه مجازات سخت و سنگين است به معنى ماجراى جنگ بـدر گـرفته شده كه اين گروه مشرك ضربات سنگين و خرد كننده اى را در جنگ بدر از مسلمانان دريافت داشتند!.
طـبق اين تفسير دخانى در حقيقت وجود نداشته ، بلكه آسمان در نظر مردم گرسنه و تشنه تيره و تار جلوه مى كند، بنابراين ذكر (دخان ) در اينجا جنبه مجازى دارد، و اشاره به آن حالت سخت و دردناك است .
بعضى گفته اند اصولا در ادبيات عرب (دخان ) كنايه از شر و بلاى فراگير است .
بـعـضـى ديگر معتقدند به هنگام خشكسالى و كمى باران گرد و غبار تيره و تارى معمولا صـفـحـه آسـمـان را مـى پوشاند كه از آن در اينجا تعبير به (دخان ) شده است ، زيرا باران است كه گرد و غبارها را فرو مى نشاند و هوا را صاف مى كند.
با تمام اين اوصاف ذكر كلمه (دخان ) طبق اين تفسير جنبه مجازى
خواهد داشت .
2 - مـنـظـور از (دخـان مـبين ) همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صـفـحـه آسمان را مى پوشاند، و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنياست و سرآغاز عذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است .
در ايـنـجـا ايـن گـروه سـتـمـگـر از خـواب غـفـلت بيدار مى شوند و تقاضاى رفع عذاب و بازگشت به زندگى عادى دنيا مى كنند كه دست رد به سينه آنها زده مى شود.
مـطـابـق ايـن تفسير دخان معنى حقيقى خود را دارد، و مضمون اين آيات همان است كه در آيات ديـگـر قـرآن آمـده كـه گـنـهـكـاران و كـافـران در آسـتـانه قيامت يا در خود قيامت تقاضاى برطرف شدن عذاب و بازگشت به دنيا مى كنند ولى از آنها پذيرفته نمى شود.
تنها مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه با جمله انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون : (ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم اما شما بار ديگر باز مى گرديد سازگار نيست ، چرا كه در پايان جهان يا در قيامت مجازات الهى تخفيف نمى يابد تا مردم به حالت كفر و گناه بازگردند.
اما اگر اين جمله را به صورت يك قضيه شرطيه معنى كنيم هر چند كمى مخالف ظاهر است مـشـكـل بـرطـرف مـى شـود، زيـرا مـفهوم آيه چنين مى شود: هر گاه ما كمى عذاب را از اينها برطرف كنيم باز راه نخست را پيش مى گيرند كه در حقيقت شبيه آيه 28 سوره انعام است و لو ردوا لعـادوا لمـا نهوا عنه : (اگر آنها به دنيا بازگردند باز اعمالى را كه از آن نهى شدند تكرار مى كنند).
از ايـن گـذشـتـه تـفـسير البطشة الكبرى (مجازات سخت و سنگينى ) به حوادث روز بدر بعيد به نظر مى رسد، اما با مجازاتهاى قيامت كاملا متناسب
است .
شاهد ديگر براى تفسير دوم رواياتى است كه از شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) نقل شده كه (دخان ) را تفسير به دودى كرده كه در آستانه رستاخيز جهان را فرا مى گيرد، مانند روايتى كه (حذيفه بن يمان ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سـلّم ) نـقـل مـى كـنـد كـه چـهـار چـيـز را از نـشـانـه هـاى نـزديـك شدن قيامت ذكر فرمود: اول ظـهـور دجـال و ديگر نزول عيسى ، و سوم آتشى كه از قعر سرزمين (عدن ) برمى خيزد و (دود).
حـذيـفـه سـؤ ال مـى كـنـد: يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ما الدخان فتلا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين ، يملا ما بين المشرق و المغرب ، يمكث اربعين يوما و ليلة ، اما المؤ من فيصيبه منه كهيئة الزكمة ، و اما الكافر بمنزلة السكران يخرج من منخريه و اذنيه و دبره .
(اى رسـول خـدا! مـنـظـور از ايـن دخـان چـيـست ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در پـاسـخ آيـه شـريـفـه فـارتـقـب يـوم تـاتى السماء بدخان مبين را تلاوت فرمود، سپس افزود:
دودى اسـت كـه مـيـان مـشـرق و مـغـرب را پـر مـى كـنـد و چهل شبانه روز باقى مى ماند، اما مؤ من حالتى شبيه زكام به او دست مى دهد، و اما كافر شبيه مست خواهد شد، و دود از بينى و گوشها و پشت او بيرون مى آيد).
در حـديـث ديـگـرى از (ابـو مـالك اشـعـرى ) از رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) آمـده اسـت : ان ربـكم انذركم ثلاثا: الدخان يـاءخـذ المـؤ مـن مـنـه كـالزكـمـة ، و يـاءخـذ الكـافـر فـيـنـفـخ حـتـى يـخـرج مـن كـل مـسـمـع مـنـه ، و الثـانـيـة الدابـة ، و الثـالثـة الدجال :
(پـروردگـار شـمـا، شما را به سه چيز انذار كرده است : دخان (دود) كه اثرش در مؤ من همچون زكام است ، و اما كافر تمام جسمش باد مى كند و دود از تمام منافذ بدنش بيرون مى آيد، و دوم دابة الارض ، و سوم دجال ).
دربـاره دابـة الارض در جـلد 15 صـفـحـه 551 ذيـل آيـه 82 نمل توضيح كافى داده شده است .
شـبـيـه هـمـيـن مـعـنـى در مـورد (دخـان ) از (ابـو سـعـيـد خـدرى ) از پـيـغـمـبـر اكـرم نقل شده است .
در رواياتى كه از طرق اهل بيت نقل شده نظير همين تعبيرات بلكه مشروحتر ديده مى شود: از جـمـله در روايـتـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه مـى گـويد رسول خدا فرمود:
عـشـر قـبـل الساعة لابد منها: السفيانى ، و الدجال ، و الدخان ، و الدابة ، و خروج القائم (عـليـه السـلام )، و طـلوع الشـمـس مـن مـغـربـهـا، و نـزول عـيـسى ، و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب ، و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر:
(ده نـشـانـه اسـت كـه قـبـل از قـيـامـت بـه هـر حـال ظـاهـر مـى شـود سـفـيـانـى ، دجـال ، دخـان ، دابـة الارض ، قـيـام حـضـرت مهدى (عليه السلام )، طلوع آفتاب از مغرب ، نزول عيسى ، زلزله فرو برنده اى در مشرق ، و زلزله اى همانند آن در جزيرة العرب ، و آتشى كه از اعماق عدن برمى خيزد و مردم را به سوى محشر مى راند).
از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است .
آيه و ترجمه


و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون و جاءهم رسول كريم (17)
اءن اءدوا إ لى عباد الله إ نى لكم رسول اءمين (18)
و اءن لا تعلوا على الله إ نى ءاتيكم بسلطان مبين (19)
و إ نى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون (20)
و إ ن لم تؤ منوا لى فاعتزلون (21)


ترجمه :

17 - مـا قـبـل از ايـنـهـا قـوم فـرعـون را آزمـوديـم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد.
18 - كـه اى بـنـدگـان خـدا آنـچـه را بـه شـمـا دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم
19 - و در بـرابـر خـداونـد تـكـبـر نـورزيـد كـه مـن بـراى شـمـا دليل روشنى آورده ام .
20 - و مـن بـه پـروردگـار خـود و پـروردگـار شـمـا پـناه مى برم از اينكه مرا متهم (يا سنگسار) كنيد.
21 - و اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد).
تفسير:
اگر ايمان نمى آوريد لااقل مانع ديگران نشويد
در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه سـخـن از سـركـشـى مـشـركـان عـرب و عدم تسليم آنها در مـقابل حق مى گفت ، در آيات مورد بحث به نمونه اى از امم پيشين كه آنها نيز همين مسير را طـى كـردند و سرانجام به عذابى دردناك و شكستى فاحش مبتلا شدند، اشاره مى كند، تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤ منان و هم تحديدى براى منكران لجوج .
و آن داسـتـان مـوسـى و فـرعـون اسـت ، مـى فـرمـايـد: (مـا قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم ) (و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون ).
(فـتـنا) از ماده (فتنه ) در اصل به معنى قرار دادن طلا در كوره آتش براى تصفيه از نـاخـالصـيـهاست ، سپس به هر گونه امتحان و آزمايشى كه براى آزمودن ميزان خلوص انسانها انجام مى گردد اطلاق شده است ، آزمايشى كه سرتاسر زندگى انسانها و جوامع بـشـرى را فـرا مـى گـيـرد، و بـه تعبير ديگر تمام دوران زندگى انسان در دنيا در اين آزمايشها سپرى مى شود كه اين جهان دار آزمون است .
قوم فرعون با داشتن حكومتى نيرومند و ثروتى سرشار و امكاناتى وسيع در اوج قدرت مى زيستند، و اين قدرت عظيم آنها را مغرور كرد و آلوده انواع گناه و ظلم و ستم شدند
(در ايـن هـنـگـام رسـول بـزرگـوارى بـه سـراغ آنـهـا آمـد) (و جـائهـم رسول كريم ).
(كريم ) از نظر خلق و خوى ، (كريم ) از نظر ارزش و بزرگوارى در پيشگاه حق ، و كريم از نظر اصل و نسب ، و اين رسول كسى جز موسى بن عمران (عليهماالسلام )
نبود.
موسى با لحنى بسيار مؤ دبانه و دلپذير و آكنده از محبت آنها را مخاطب قرار داد و گفت : (هـدف از آمـدن مـن ايـن اسـت كـه شـمـا اى بـندگان خدا در برابر من كه فرستاده او هستم تسليم شويد و آنچه را به شما دستور داده است ادا كنيد) (ان ادوا الى عباد الله ).
مطابق اين تفسير (عباد الله ) مخاطب است ، و منظور از آن فرعونيان مى باشند، گر چه ايـن تـعبير در آيات قرآن در مورد بندگان خوب به كار مى رود ولى در موارد متعددى نيز بر كفار و گنهكاران براى دلجوئى و جذب قلوب آنها به سوى حق اطلاق شده است .
بنابراين منظور از (ادوا) (ادا كنيد) اطاعت فرمان خدا و انجام دستورات او است .
جمعى از مفسرين تفسير ديگرى براى اين جمله ذكر كرده اند گفته اند منظور از (عبادالله ) بنى اسرائيل است ، و منظور از (ادوا) سپردن آنها به دست موسى و رفع اسارت و بـردگـى از آنـهـاسـت ، شـبـيـه آنـچـه در آيـه 17 سـوره شـعـرا آمـده اسـت : ان ارسـل مـعـنـا بـنـى اسـرائيـل : (پـيـشـنـهـاد مـن ايـن اسـت كـه بـنـى اسرائيل را
با ما بفرستى ) (نظير همين معنى در 105 اعراف و 47 طه نيز آمده است ).
مـطـلبـى كـه بـا ايـن تـفـسـيـر سـازگـار نـيـسـت جمله ادوا است كه معمولا در مورد ادا كردن امـوال و امـانـات و تـكـاليـف بـه كـار مـى رود، نـه در مـورد تـحـويـل دادن اشـخـاص (ايـن مـوضـوع بـا مـلاحـظـه مـوارد استعمال اين واژه به خوبى روشن مى شود).
بـه هر حال در دنباله آيه براى نفى هر گونه اتهام از خود مى افزايد: (من براى شما رسول امينى هستم ) (انى لكم رسول امين ).
ايـن تـعـبـيـر در حـقيقت به عنوان پيشگيرى از نسبتهاى ناروائى است كه فرعونيان به او دادنـد. مـانـند نسبت سحر، قصد برترى جوئى و حكومت بر سرزمين مصر، و بيرون راندن صاحبان اصلى آن سرزمين كه در آيات مختلف به آن اشاره شده است .
سـپـس مـوسـى (عـليـه السـلام ) بـعـد از دعـوت آنـهـا به اطاعت خداوند يا آزاد ساختن بنى اسـرائيل مى گويد: ماءموريت ديگر من اين است كه به شما بگويم : (در برابر خداوند تـكـبـر نـورزيـد و اسـتـكـبـار نـكـنـيـد و حـد خـويـش نـگـهـداريـد كـه مـن بـراى شـمـا دليل روشنى بر گفته هاى خود آورده ام ) (و ان لاتعلوا على الله انى آتيكم بسلطان مبين ).
هم معجزات آشكار، و هم دلائل منطقى روشن .
مـنـظـور از (عـدم عـلو) در بـرابـر خـداونـد، هـر گـونـه عـمـلى اسـت كـه بـا اصـول بـنـدگـى سـازگـار نـيـسـت ، از مـخـالفـت و نـافرمانى گرفته ، تا اذيت و آزار فرستادگان پروردگار، و يا ادعاى الوهيت و ربوبيت و مانند آن .
و از آنـجـا كـه مـسـتكبران دنياپرست هر كس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببينند از هيچگونه تهمت و ناسزا، و حتى قتل و اعدام ، فرو گذار نمى كنند،
مـوسـى (عـليـه السـلام ) بـه عـنـوان پـيـشـگيرى مى افزايد: (من به پروردگار خود و پـروردگـار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم يا سنگسار كنيد) (و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون ).
ايـن تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم ، و تا آخرين نـفـس ايـسـتـاده ام و خـداحـافـظ و نگاهبان من است ، اين گونه تعبيرات قاطعيت بيشترى به دعوت رهبران الهى مى داده و اراده دشمنان را تضعيف و بر استقامت دوستان مى افزوده ، چرا كه مى دانستند رهبرشان تا آخرين مرحله مقاومت مى كند.
تـكيه روى مساءله (رجم ) (سنگسار كردن ) ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كـه بـسـيـارى از رسـولان الهـى را قـبـل از مـوسـى (عليه السلام ) تهديد به (رجم ) كـردنـد، از جـمـله نـوح : قـالوا لئن لم تـنـتـه يا نوح لتكونن من المرجومين اى نوح اگر خوددارى نكنى سنگسار خواهى شد (شعرا - 116).
و ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) آنـجـا كه آذر او را تهديد كرد و گفت : لئن لم تنته لارجمنك (مريم - 46) و شعيب در آنجا كه بت پرستان تهديدش كردند و لو لا رهطك لرجمناك (هود - 91): (اگر به خاطر احترام قبيله ات نبود ترا سنگسار مى كرديم ).
انـتـخـاب سـنگسار از ميان انواع قتل به خاطر آن است كه از همه سختتر است ، و به گفته بـعـضـى از اربـاب لغـت ايـن كـلمـه بـه مـعـنـى مـطـلق قتل نيز آمده است .
ايـن احـتـمال نيز از سوى بسيارى از مفسران داده شده كه (رجم ) به معنى متهم ساختن و دشـنـام دادن اسـت ، زيـرا ايـن واژه در ايـن معنى نيز به كار مى رود و در حقيقت پيشگيرى از تهمتهائى است كه بعدا به موسى زدند.
اسـتـعـمـال ايـن كـلمـه در مـعـنـى گـسـتـرده اى كـه هـر دو مـعـنـى را شامل مى شود نيز
ممكن است .
در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخنش را به آنها مى گويد كه : (اگر به من ايمان نمى آوريـد لااقـل مـرا رها كنيد، و كناره گيرى كنيد و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد) (و ان لم تؤ منوا لى فاعتزلون ).
زيـرا مـوسـى (عـليـه السـلام ) اطـمـيـنـان داشت كه با در دست داشتن آن معجزات باهرات و دلائل قوى و سلطان مبين ، و وعده هاى الهى ، به پيشرفت خود در ميان قشرهاى مختلف مردم ادامـه خـواهـد داد، و انقلابش به زودى به ثمر خواهد نشست ، لذا همين اندازه قانع بود كه آنها سد راهش نشوند و مزاحمش نگردند.
ولى مـگـر مـمـكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بـيـنـنـد خـاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند؟ آيات آينده دنباله اين ماجرا را بيان خواهد كرد.
آيه و ترجمه


فدعا ربه اءن هؤ لاء قوم مجرمون (22)
فاسر بعبادى ليلا إ نكم متبعون (23)
و اترك البحر رهوا إ نهم جند مغرقون (24)
كم تركوا من جنت و عيون (25)
و زروع و مقام كريم (26)
و نعمة كانوا فيها فاكهين (27)
كذلك و اءورثناها قوما اخرين (28)
فما بكت عليهم السماء و الا رض و ما كانوا منظرين (29)


ترجمه :

22 - (موسى ) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند.
23 - (به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند.
24 - (هـنـگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها لشكر غرق شده اى خواهند بود.
25 - چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند.
26 - و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت !
27 - و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند.
28 - اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها را ميراث براى اقوام ديگر قرار داديم .
29 - نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد.
تفسير:
كاخها و باغها و گنجها را گذاردند و رفتند!
مـوسـى (عـليـه السـلام ) از تـمـام وسـائل هـدايـت براى نفوذ در دلهاى تاريك اين مجرمان اسـتـفـاده كـرد، ولى هـيـچ اثرى در فرعونيان نبخشيد، هر درى را مى توانست كوبيد ولى (عاقبت زان در برون نامد سرى )!
لذا ماءيوس شد و چاره اى جز نفرين به آنها نديد، چرا كه قوم فاسدى كه هيچ اميدى به هـدايتشان نباشد حق حيات از نظر نظام آفرينش ندارند، بايد عذاب الهى فرود آيد و آنها را درو كند و صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازد.
لذا نخستين آيه مورد بحث مى گويد: (موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند) (فدعا ربه ان هؤ لاء قوم مجرمون ).
چـه نفرين مؤ دبانه اى ؟ نمى گويد خداوندا آنها را چنين و چنان كن ، بلكه همين اندازه مى گويد: خداوندا اينها گروهى مجرمند كه اميدى به هدايتشان باقى نمانده .
خـداونـد نـيـز دعـاى او را اجـابـت كـرد، و بـه عـنـوان مـقـدمـه نـزول عـذاب بر فرعونيان و نجات بنى اسرائيل به موسى (عليه السلام ) چنين دستور داد: بـنـدگـان مرا شبانه حركت ده كه فرعون و لشكريانش به تعقيب شما خواهند پرداخت (فاسر بعبادى ليلا انكم متبعون ).
امـا نـگـران نـباش ، لازم است آنها شما را تعقيب كنند تا به سرنوشتى كه در انتظار آنها است گرفتار آيند.
مـوسـى (عـليـه السـلام ) مـاءمـور اسـت شـبـانـه بـنـدگـان مـؤ مـن خـدا يـعـنـى بـنـى اسـرائيـل را كـه بـه او ايمان آورده بودند، و جمعى از مردم مصر را كه قلبهائى آماده تر داشـتـه و دعـوت او را لبـيـك گـفـتـه انـد بـا خـود حـركـت دهـد، و بـه سـاحـل نـيـل آيد، و به طرز اعجازآميزى از نيل بگذرد و راهى سرزمين موعود يعنى فلسطين گردد.
درسـت اسـت كـه حـركـت مـوسـى و پـيـروانـش شبانه صورت گرفت ، اما مسلما حركت جمعيت عظيمى مانند آنها نمى توانست براى مدتى طولانى از نظر فرعونيان مخفى بماند، شايد چـنـد سـاعـتـى بـيـشـتـر نـگـذشـتـه بود كه جاسوسان فرعون خبر اين حادثه عظيم و به اصـطـلاح فـرار دسـتـجـمـعـى بردگان را به گوش او رساندند، فرعون دستور داد با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كنند، و جالب اينكه همه اين مطالب با يك اشاره كوتاه و موجز در آيات فوق آمده است (انكم متبعون ) (شما تعقيب خواهيد شد).
آنـچـه در ايـنـجـا به عنوان اختصار حذف شده در آيات ديگرى از قرآن در عباراتى كوتاه بـيـان شـده اسـت ، چـنـانـكـه در آيـه 77 طـه مـى خوانيم : و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بـعـبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لا تخاف دركا و لا تخشى : (به موسى وحـى كـرديم كه بندگانم را شبانه بيرون ببر، و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا، نه از تعقيب دشمنان خواهى ترسيد، و نه از غرق
شدن در دريا)!.
سـپـس در آيات مورد بحث مى افزايد: (هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد دريا را در آرامش و گشاده بگذار) (و اترك البحر رهوا).
منظور از دريا در اين آيات همان رود عظيم نيل است
مـفسران و ارباب لغت براى (رهو) (بر وزن سهو) دو معنى ذكر كرده اند: (آرام بودن ) و (گشاده و باز بودن ) و جمع هر دو معنى در اينجا نيز بى مانع است .
امـا چـرا چـنـيـن دسـتـورى بـه موسى (عليه السلام ) داده شد؟ طبيعى است كه موسى (عليه السلام ) و بنى اسرائيل مايل بودند هنگامى كه خود از دريا گذشتند بار ديگر آبها سر بـر سـر هـم بـگذارند و اين فاصله عظيم را پر كنند، تا آنها با سرعت و به سلامت دور شوند و به سرزمين موعود روى آورند، ولى به آنها دستور داده شد كه به هنگام گذشتن از دريـاى نـيـل عـجله نكنيد، بگذاريد فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر وارد شوند، چرا كـه فـرمـان مـرگ و نـابـودى آنـهـا بـه امـواج خـروشـان نيل داده شده است !.
لذا در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (آنـهـا لشـكـرى هستند كه غرق خواهند شد) (انهم جند مغرقون ).
ايـن فـرمان حتمى خدا در مورد اين گروه مغرور و طغيانگر است كه بايد همگى در همان رود عـظـيـم نـيـل كـه تـمـام ثـروت و قـدرتـشـان از آن سـرچـشـمـه مـى گـرفـت دفن شوند، و عـامـل حـيـاتـشـان ، بـا يـك فـرمـان الهـى ، تـبـديـل بـه عـامـل مـرگـشـان گـردد. آرى هـنـگـامـى كـه فـرعـون و لشـكـريـانـش بـه سـاحـل نيل رسيدند بنى اسرائيل از سوى ديگر بيرون آمده بودند، با اينكه پيدايش چنين جـادهاى در وسط درياى نيل كافى بود كه هر كودك ابجد خوانى را متوجه تحقق يك اعجاز بـزرگ الهـى سـازد، ولى كـبـر و غـرور به آن خيره سران اجازه درك اين واقعيت آشكار را نـداد تـا بـه اشـتـبـاهـات خويش ‍ واقف گردند و رو به درگاه خدا آورند، شايد گمان مى كردند تغيير
شكل نيل هم به فرمان فرعون است ! و شايد همين سخن را به پيروانش نيز گفت و شخصا وارد جـاده شـد و پـيـروانـش تـا آخـريـن نـفـر بـه دنـبـال او آمـدنـد، ولى نـاگـهـان امـواج نيل همانند ساختمان فرسوده اى كه پايه هاى آن را بشكند يكباره فرو ريخت و همگى غرق شدند.
نـكـتـه اى كـه در ايـن آيـات بـه خـوبى جلب توجه مى كند اختصار فوق العاده آن در عين گويا بودن است كه با حذف جمله هاى اضافى كه از قرائن يا جمله هاى ديگر فهميده مى شـود داستان مشروحى را در سه آيه يا سه جمله كوتاه بازگو كرده است ، همين اندازه مى گـويـد: مـوسـى بـه درگـاه پـروردگار عرضه داشت كه اينها مجرمند، به او گفته شد بـندگانم را شبانه حركت ده و شما تعقيب خواهيد شد، دريا را گشاده و آرام رها كن كه آنها لشكرى غرق شده هستند!
تعبير به (غرق شده ) با اينكه هنوز غرق نشده بودند اشاره به قطعى و حتمى بودن اين فرمان الهى است .
اكـنـون بـبـيـنـيم بعد از غرق فرعون و فرعونيان چه ماجراهاى عبرت انگيزى تحقق يافت قـرآن در آيـات بـعـد مـيـراث عـظـيـم آنـهـا را كـه بـه بـنـى اسرائيل رسيد طى پنج موضوع كه فهرست تمام زندگى آنهاست بيان كرده :
نخست مى فرمايد: (چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود بجا گذاشتند و رفتند)! (كم تركوا من جنات و عيون ).
بـاغـهـا، و چـشـمـه هـا، دو سـرمـايـه از جـالبـتـريـن و ارزنـده تـريـن اموال آنها بود، چرا كه مصر به بركت نيل سرزمينى حاصلخيز و پر باغ بود، اين چشمه ها ممكن است اشاره به چشمه هائى باشد كه از دامن بعضى از كوهها سرازير مى شد و يا شعبه هائى باشد كه از نيل سرچشمه مى گرفت و از باغهاى سرسبز و خرم آنها
مى گذشت . و اطلاق چشمه (عين ) بر اين شعبه ها بعيد نيست .
سـپـس مـى افـزايـد: (و زراعـتها، و قصرهاى جالب و زيبا و پر ارزش ) (و زروع و مقام كريم ).
و ايـن دو سـرمـايـه مـهـم ديـگـر آنـهـا بـود، زراعـتـهـاى عـظـيـمـى كـه در بـسـتـر نـيـل در سـرتاسر مصر از انواع و اقسام مواد خوراكى و غير خوراكى و محصولاتى كه هم خود از آن استفاده مى كردند و هم به خارج صادر مى كردند، و اقتصاد آنها بر محور آن مى چـرخـيـد، و هـمـچـنـيـن قـصـرهـا و مـسـاكـن آبـاد كـه يـكـى از مـهـمـتـريـن وسائل زندگى انسان مسكن مناسب است .
البـتـه (كـريـم ) و پـر ارزش بـودن اين قصرها از نظر ظاهرى و از ديدگاه خود آنها بود، و گرنه در منطق قرآن اينگونه مسكنهاى پر زرق و برق طاغوتى و غفلت زا كرامتى ندارد.
بـعـضـى نـيـز احتمال داده اند كه منظور از (مقام كريم ) مجالس ‍ جشن و شادمانى ، و يا منابرى باشد كه مداحان و شعرا بالاى آن مى رفتند و فرعون را ستايش مى كردند، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
و از آنـجـا كـه غـيـر از امـور مـهـم چـهـارگـانـه فـوق ، وسـائل تـنـعـم فراوان ديگرى داشتند، به همه آنها نيز در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گـويـد: (و نـعـمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند) (و نعمة كانوا فيها فاكهين ) و 2).
سـپـس مـى افـزايـد: آرى (ايـنـچـنـيـن بـود ماجراى آنها، و ما همه اين سرمايه ها و ما ترك فرعونيان را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم )! (كذلك و اورثناها قوما آخرين ).
مـنـظـور از (قـومـا آخرين ) بنى اسرائيل است ، چرا كه در آيه 59 سوره شعراء به آن تـصـريـح شده است ، و تعبير به (ارث ) اشاره به اين است كه آنها بدون درد سر و خون جگر اينهمه اموال و ثروتها را به چنگ آوردند، همانگونه كه انسان ارث را بى زحمت به چنگ مى آورد قابل توجه اينكه آيه فوق و آيه همانند آن در سوره شعراء نشان مى دهد كـه بـنـى اسـرائيـل بـعـد از غرق فرعونيان به سرزمين مصر بازگشتند، و وارث ميراث فـراعنه شدند و در آنجا حكومت كردند، و مسير حوادث نيز همين را اقتضا مى كند كه بعد از فرو ريختن پايه هاى قدرت فرعونيان در مصر، موسى (عليه السلام ) هرگز اجازه نمى داد آن كشور گرفتار خلا سياسى گردد.
امـا ايـن سـخـن بـا آنـچـه در آيـات قـرآن آمـده اسـت كـه بـنـى اسـرائيـل بـعـد از نـجات از چنگال فرعونيان به سوى سرزمين موعود سرزمين فلسطينى حركت كردند كه حوادث آن در قرآن مشروحا آمده منافات ندارد، ممكن است گروهى از آنها در سـرزمـين مصر كه به دست آنها افتاده بود به عنوان نمايندگانى از سوى موسى (عليه السلام ) اقامت كرده باشند، و گروه بيشترى راهى ديار فلسطين شده اند.
(تـوضـيـح بـيـشـتـر پـيـرامـون ايـن سـخـن را در جـلد 15 صـفـحـه 239 ذيل آيه 59 شعرا مطالعه فرمائيد).
در آخـريـن آيـه مورد بحث مى فرمايد: (نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين ، و نه به هـنـگـام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد)! (فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين ).
گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها و عدم وجود يار و ياور و دلسـوز بـراى آنـهـا بـاشـد، زيـرا در مـيـان عـرب معمول است .
هـنـگـامى كه مى خواهند اهميت مقام كسى را كه مورد مصيبتى واقع شده بيان كنند مى گويند: (آسمان و زمين بر او گريه كردند و خورشيد و ماه براى فقدان او تاريك شدند).

next page

fehrest page

back page