بـدون شـك ذوق شـعـر، و هـنـر شـاعـرى مانند همه سرمايه هاى وجودى انسان در صورتى
ارزشـمـنـد اسـت كـه در يـك مـسـير صحيح به كار افتد و از آن بهره گيرى مثبت و
سازنده شـود، امـا اگر به عنوان يك وسيله مخرب براى ويران كردن بنيان اعتقاد و
اخلاق جامعه و تشويق به فساد و بى بند و بارى مورد استفاده واقع شود، و يا انسانها
را به پوچى و بيهودگى و خيال پرورى سوق دهد، يا تنها يك سرگرمى بى محتوى تلقى گردد،
بى ارزش و حتى زيانبار است .
و بـا ايـن جـمله پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه بالاخره از آيات فوق چنين مى فهميم
كـه شاعر بودن خوبست يا بد؟ زشت است يا زيبا؟ و اسلام با شعر موافق است يا مخالف ؟.
پـاسخ اين سخن آن است كه ارزيابى اسلام در اين زمينه روى هدفها و جهتگيريها و نتيجه
ها است ، به گفته امير مؤ منان على (عليه السلام ) هنگامى كه گروهى از يارانش در
يكى از شـبـهـاى مـاه مـبـارك رمـضان به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران كشيدند،
آنها را مخاطب ساخته فرمود: اعلموا ان ملاك امركم
الديـن ، و عـصـمتكم التقوى ، و زينتكم الادب ، و حصون اعراضكم الحلم : بدانيد ملاك
كار شما دين است ، و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب و دژهاى محكم آبروى شما،
حلم و بردبارى است .
اشاره به اينكه شعر وسيله اى است و معيار ارزيابى آن هدفى است كه شعر در راه آن به
كار گرفته مى شود.
امـا مـتاسفانه در طول تاريخ ادبيات اقوام و ملل جهان ، از شعر سوء استفاده فراوان
شده است ، و اين ذوق لطيف الهى در محيطهاى آلوده آنچنان به ننگ كشيده شده است كه
گاه از مؤ ثـرتـريـن عـوامـل فساد و تخريب بوده است ، مخصوصا در عصر جاهليت كه
دوران انحطاط فكرى و اخلاقى قوم عرب بود، شعر و شراب و غارت همواره در كنار هم قرار
داشتند!
ولى چـه كـسـى مـى تـوانـد ايـن حـقـيـقـت را انـكـار كـنـد كـه اشـعـار سـازنـده و
هـدفدار در طـول تـاريـخ حماسه هاى فراوان آفريده است ، و گاه قوم و ملتى را در
برابر دشمنان خـونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده كه بى پروا از همه چيز بر صف دشمن
زده و قلب او را شكافته اند.
در دورانـى كـه شـاهـد و نـاظر بارور شدن انقلاب اسلامى بوديم با چشم خود ديديم كه
اشعار موزون و شعارهائى كه در قالب شعر ريخته مى شد چه شور و هيجان و جنبشى مى
آفريد و چگونه خونها را در رگها به جوش مى آورد، و صفوف انسانها را به خروش وا
مـى داشـت ، و چـگـونـه اين اشعار كوتاه و ساده ، اما حماسى و هيجان انگيز لرزه بر
اندام دشمن مى انداخت ، و پايه هاى كاخشان را متزلزل مى ساخت .
و نـيـز چـه كسى مى تواند انكار كند كه گاه يك شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان
انسان نفوذ مى كند كه يك كتاب بزرگ و پر محتوا كار آنرا انجام نمى دهد.
آرى همانگونه كه در حديث معروف از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم
) نقل شده :
ان مـن الشـعـر لحـكمة ، و ان من البيان لسحرا: بعضى از اشعار، حكمت است ، و پاره
اى از سخنان ، سحر! گاهى اشعار غوغا به پا مى كند.
گاه كلمات موزون شاعرانه ، برندگى شمشير، و نفوذ تير را در قلب دشمن دارد، چنانكه
در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم در مورد چنين
اشعارى فـرمـود: و الذى نـفـس مـحـمـد بـيـده فـكـانـمـا تـنـضـهـونـهـم بالنيل !:
به آن كسى كه جان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در دست قدرت او است ، با اين
اشعار گوئى تيرهائى به سوى آنها پرتاب مى كنيد!.
ايـن سـخـن را آنـجـا فـرمـود: كـه دشـمن با اشعار هجوآميزش براى تضعيف روحيه
مسلمانان تلاش مى كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه در مذمت
آنان و تقويت روحيه مؤ منين ، شعر بسرايند.
و در مـورد يـكـى از شـعـراى مـدافـع اسـلام فـرمـود: اهـجـهـم فـان جبرئيل معك !:
آنها را هجو كن كه جبرئيل با تو است
مخصوصا هنگامى كه كعب بن مالك شاعر با ايمانى كه در تقويت اسلام شعر مى سرود از
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـرسـيـد يـا رسول الله درباره شعر،
اين آيات مذمت آميز نازل شده ، چه كنم ؟ فرمود: ان المؤ من يجاهد بنفسه و سيفه و
لسانه : مؤ من با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مى كند.
از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نيز توصيف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف ، و
دعـا در حـق آنـان ، و جـايـزه فـراوان بـه آنـهـا، رسـيـده اسـت كـه اگـر
بـخـواهـيـم بـه نقل
آنها بپردازيم سخن به درازا مى كشد.
ولى افـسـوس كـه در طـول تاريخ گروهى اين هنر بزرگ و ذوق لطيف ملكوتى را كه از
زيـبـاتـريـن مـظـاهـر آفـريـنـش اسـت آلوده كـرده اند، و از اوج آسمان به حضيض
ماديگرى سـقـوطـش دادنـد، آنـقـدر دروغ گـفـتـند كه ضرب المثل معروف احسنه اكذبه
(بهترين شعر دروغترين آن است ) به وجود آمد.
گـاه آن را در خـدمـت ظـالمـان و جـبـاران درآوردنـد و بـه خاطر صله ناچيزى آنچنان
تملق و چـاپـلوسى كردند كه نه كرسى فلك را انديشه آنان به زير پاى نهاد تا بوسه بر
ركاب قزل ارسلان زند!
و گـاه در وصـف عـيـش و شـراب و رسوائى و ننگ آنقدر پيش رفتند كه قلم از ذكر آن شرم
دارد.
گاه آتش جنگهائى با اشعار خود برافروختند، و انسانها را براى غارت و كشتار به جان
هم انداختند و صفحه زمين را از خون بى گناهان رنگين ساختند
ولى در مـقـابـل ، شـعـراى با ايمان و پر همتى بودند كه باج به فلك نمى دادند، و
اين قـريـحـه مـلكـوتـى را در طـريـق آزادگـى انـسـانـهـا و پاكى و تقوا، و مبارزه
با دزدان و غارتگران و جباران به كار گرفتند و به اوج افتخار رسيدند.
گاهى در دفاع از حق ، اشعارى گفتند كه با هر بيتى ، بيتى در جنت براى خود خريدند
و گاه در دورانهاى خفقان بارى كه حكام بيدادگر همچون بنى اميه و بنى عباس ، نفسها
را در سـيـنـه ها حبس كرده بودند با گفتن قصيده اى همچون قصيده مدارس آيات قلبها را
جلا دادند، و پرده هاى دروغ و تزوير را كنار
زدند، گوئى روح القدس اين اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت .
و گـاه بـراى ايـجـاد حركت در توده هاى رنجديده كه احساس حقارت مى كردند اشعارى مى
سرودند و شور و حماسه و هيجان مى آفريدند.
و قـرآن دربـاره ايـنـهـا مى گويد: الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله
كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا.
جـالب ايـنـكـه ايـن گـروه از شـاعـران ، گـاهـى چنان آثار جاودانه اى از خود به
يادگار گذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام طبق بعضى از روايات ، مردم را به حفظ اشعار
آنها تـوصـيـه مـيـفـرمـودنـدچـنـانـكـه دربـاره اشـعـار عـبـدى از امـام صـادق
(عـليـه السـلام ) نقل شده كه فرمود: يا معشر الشيعة علموا اولادكم شعر العبدى ،
فانه على دين الله : به فرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است
.
ايـن بـحـث را بـا يـكـى از اشعار معروف عبدى كه در زمينه خلافت و جانشينى پيامبر
اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سروده پايان مى دهيم :
و قالوا رسول الله ما اختار بعده
|
اماما و لكنا لا نفسنا اخترنا!
|
اقـمـنـا امـامـا ان اقـام عـلى الهـدى
|
اطـعـنـا، و ان ضل الهداية قومنا!
|
فقلنا اذا انتم امام امامكم
|
بحمد من الرحمن تهتم و لا تهمنا
|
و لكننا اخترنا الذى اختار ربنا
|
لنا يوم خم ما اعتدينا و لا حلنا!
|
و نحن على نور من الله واضح
|
فيارب زدنا منك نورا و ثبتنا!
|
: آنـهـا گـفـتـنـد رسـولخـدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بعد از خود كسى
را به عنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى كنيم .
مـا امـامـى بـر مـى گـزيـنـيـم اگـر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى كنيم ، و اگر از
طريق گمراهى رفت او را صاف مى كنيم ! (و يا كنار مى گذاريم ).
ما به آنها گفتيم در اين صورت شما امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگردان
نيستيم .
ولى مـا هـمـان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيده و از آن
كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت .
ما بر نور واضح الهى هستيم ، پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما را ثابت قدم بدار.
3 - ذكر خدا
در آيـات فوق خوانديم كه يكى از ويژگيهاى شاعران با هدف اين است كه خدا را بسيار
ياد مى كنند.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: مراد از ذكر كثير
تسبيح فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است (كه مشتمل بر تكبير و حمد و تسبيح است ).
و در حـديـث ديـگرى از همان امام (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يكى از
سختترين و مـهـمـتـريـن امـورى كـه خدا بر خلق ، فرض كرده است ، ذكر كثير خدا است
، سپس فرمود: مـنـظـورم اين نيست كه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و
الله اكبر بگويند، اگر چـه ايـن هـم جـزئى از آن اسـت ، و لكـن : ذكـر الله عـنـد
مـا احـل و حـرم ، فـان كان طاعة عمل بها، و ان كان معصية تركها: منظور ياد كردن
خدا است به هـنـگـامـى كه انسان با حلال و حرام مواجه مى شود، اگر اطاعت خدا باشد
آن را انجام دهد و اگر معصيت باشد ترك گويد.
پـروردگـارا! قلب ما را از ياد خودت سرشار كن تا در هر جريانى آنچه رضاى تو است
برگزينيم و از آنچه موجب خشم و غضب تو است چشم بپوشيم .
خداوندا: زبان ما را گويا، قلم ما را توانا، و قلب ما را پر اخلاص گردان ، تا همه
را در راه تو، و براى رضاى تو به كار گيريم - آمين رب العالمين .
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و عدد آيات آن 93 است
محتواى سوره نمل
ايـن سـوره - چـنـانـكـه گـفـتيم - در مكه نازل شده ، و معروف اين است بعد از سوره
شعراء بوده است .
مـحـتـواى ايـن سـوره از نـظر كلى همان محتواى سوره هاى مكى است ، از نظر اعتقادى
بيشتر روى مـبـدء و مـعـاد تـكـيـه مـى كـنـد، و از قـرآن و وحى و نشانه هاى خدا در
عالم آفرينش و چـگـونـگـى مـعـاد و رسـتـاخـيـز، سـخـن مـى گـويـد و از نـظـر
مـسـائل عملى و اخلاقى ، بخش قابل ملاحظه اى از سرگذشت پنج پيامبر بزرگ الهى ، و
مـبـارزات آنـهـا بـا اقوام منحرف بحث مى كند، تا هم دلدارى و تسلى خاطر براى مؤ
منانى بـاشـد كـه مـخـصوصا در آن روز در مكه در اقليت شديد قرار داشتند، و هم
هشدارى باشد بـراى مـشـركـان لجـوج و بـيـدادگر كه سرانجام كار خويش را در صفحه
تاريخ طاغيان گذشته ببينند، شايد بيدار شوند و به خود آيند.
يـكـى از امـتـيـازات ايـن سوره بيان بخش مهمى از داستان سليمان و ملكه سباء و
چگونگى ايـمـان آوردن او بـه تـوحـيـد، و سـخن گفتن پرندگانى ، همچون هدهد، و
حشراتى همچون مورچه ، با سليمان است .
اين سوره به خاطر همين معنى ، سوره نمل (مورچه ) ناميده شده ، و عجب اينكه در بعضى
از روايـات بـه نـام سـوره سـليمان آمده است ، (گاه سوره سليمان و گاه مورچه !) و
چنانكه خـواهيم ديد اين نامگذاريها بسيار حساب شده است ، اين نامگذاريها كه از
تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرچشمه مى گرفته ، گاهى بيانگر
واقعيات مهمى است كه در شرايط عادى ، مردم از آن غافلند.
ضمنا اين سوره از علم بى پايان پروردگار، و نظارت او بر همه چيز در عالم هستى ، و
حـاكـميت او در ميان بندگان كه توجه به آن ، اثر تربيتى فوق العاده اى در انسان
دارد سخن مى گويد.
ايـن سـوره بـا بشارت شروع مى شود، و با تهديد پايان مى يابد، بشارتى كه قرآن بـراى
مـؤ مـنـان آورده ، و تـهـديـد بـه ايـنـكـه خـداونـد از اعمال شما بندگان غافل
نيست .
فضيلت سوره نمل
در حـديـثـى از پـيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است
: من قرء طـس سـليـمـان كـان له من الاجر عشر حسنات ، بعدد من صدق سليمان ، و كذب
به ، و هود و شعيب و صالح و ابراهيم و يخرج من قبره و هو ينادى لا اله الا الله :
هر كس سوره طس سليمان (سوره نمل ) را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه سليمان را
تصديق و يا تكذيب كردند، و همچنين هود و شعيب و صالح و ابراهيم را، ده حسنه به او
مى دهد، و به هنگام رستاخيز كه از قبرش بيرون مى آيد نداى لا اله الا الله سر مى
دهد.
هر چند در اين سوره ، سخن از موسى و سليمان و داود و صالح و لوط است و سخنى از هود
و شـعـيـب و ابـراهيم به ميان نيامده ، ولى از اين جهت كه همه انبياء از نظر دعوت
يكسانند، اين تعبير جاى تعجب نيست .
در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هر كس طواسين ثلاث
(سوره شـعـراء و نمل و قصص كه همه با طس شروع شده اند) را در شب جمعه بخواند از
اولياء الله خواهد بود، و در جوار او و سايه لطف و حمايتش قرار مى گيرد.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم
طس تلك ءايت القرءان و كتاب مبين
(1)
هدى و بشرى للمؤ منين
(2)
الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون
(3)
إ ن الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم أ عمالهم فهم يعمهون
(4)
أ ولئك الذين لهم سوء العذاب و هم فى الاخرة هم الا خسرون
(5)
و إ نك لتلقى القرءان من لدن حكيم عليم
(6)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - طس ، اين آيات قرآن ، و كتاب مبين است .
2 - وسيله هدايت و بشارت براى مؤ منان است .
3 - هـمـان كـسـانـى كـه نـمـاز را بـر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به
آخرت يقين دارند.
4 - كـسـانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال (سوء) آنها را براى آنان زينت مى دهيم
به طورى كه آنها سرگردان مى شوند.
5 - آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه عـذاب بـد (و دردنـاك ) بـراى آنـهـا اسـت و
آنـهـا در آخـرت زيانكارترين مردمند.
6 - و بطور مسلم اين قرآن از سوى حكيم و دانائى بر تو القا مى شود.
تفسير:
قرآن از سوى حكيم دانائى است
بـاز در آغـاز ايـن سـوره به حروف مقطعه قرآن برخورد مى كنيم ، و با توجه به اينكه
بـلافـاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى گويد به نظر مى رسد كه يكى از اسرار آن
ايـن بـاشـد كـه ايـن كـتـاب بـزرگ و آيـات مـبـيـن از حـروف سـاده الفـبـاء تـشكيل
يافته ، و زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين اثر بديعى را از چنان مواد سـاده
اى بـه وجـود آورده ، و مـا در ايـن زمـيـنـه بـحـثـهـاى مـشـروحـى در آغاز سوره
بقره و آل عمران و اعراف داشته ايم ، (به جلد اول و دوم و ششم تفسير نمونه مراجعه
كنيد).
سپس مى افزايد: اين آيات قرآن و كتاب مبين است (تلك آيات القرآن و كتاب مبين ).
اشـاره بـه دور (با لفظ تلك ) براى بيان عظمت اين آيات آسمانى است و تعبير به مبين
تاكيدى است بر اينكه قرآن ، هم آشكار است و هم آشكار
كننده حقايق .
گـر چـه بـعـضـى از مـفسران احتمال داده اند كه تعبير به قرآن و كتاب مبين اشاره به
دو مـعنى جداگانه باشد، و دومى لوح محفوظ را بيان مى كند ولى ظاهر آيه نشان مى دهد
كه هر دو بيان يك واقعيت است يكى در لباس الفاظ و تلاوت ، و ديگرى در لباس نوشتن و
كتابت .
در دومين آيه مورد بحث ، دو توصيف ديگر براى قرآن بيان شده قرآنى كه مايه هدايت ، و
وسيله بشارت براى مؤ منان است (هدى و بشرى للمؤ منين ).
هـمـان كـسـانـى كـه نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين
دارند (الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و بالاخرة هم يوقنون ).
و به اين ترتيب ، هم اعتقاد آنها به مبدء و معاد محكم است ، و هم پيوندشان با خدا و
خلق ، بنابراين اوصاف فوق اشاره اى به اعتقاد كامل و برنامه عملى جامع آنها است .
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر اين گروه از مؤ منان ، هم از نظر مبانى
اعتقادى و هم عملى راه صاف را برگزيده اند ديگر چه نيازى است كه قرآن براى هدايت
آنها بيايد.
ولى با توجه به اينكه هدايت داراى مراحل مختلف است كه هر مرحله اى مقدمه اى است
براى بالاتر، و بالاتر، پاسخ اين سؤ ال ، روشن مى شود.
بعلاوه تداوم هدايت خود مساله مهمى است و همان چيزى است كه ما شب
و روز در نـمـازهـاى خـود بـا گفتن اهدنا الصراط المستقيم از خدا مى خواهيم كه ما
را در اين مسير ثابت دارد و تداوم بخشد كه بى لطف او اين تداوم ممكن نيست .
از اين گذشته ، استفاده از آيات قرآن و كتاب مبين ، تنها براى كسانى ميسر است كه
روح حـقـيـقـت طـلبـى و حـق جـوئى در آنـهـا بـاشـد، هـر چـنـد هـنـوز بـه هـدايـت
كامل نرسيده باشند، و اگر مى بينيم در يكجا قرآن مايه هدايت پرهيزگاران معرفى شده
(بـقـره آيـه 2) و در جـاى ديـگـر مـايـه هـدايـت مـسـلمـيـن (سـوره نـحـل آيـه
102) و در ايـنـجـا مـايـه هـدايـت مـؤ مـنـيـن ، يـك دليـلش هـمـيـن اسـت كـه
لااقـل تـا مـرحـله اى از تـقـوى و تـسـليـم و ايـمـان بـه واقـعـيـتـهـا در دل
انـسـان نـبـاشـد بـه دنـبـال حق نمى رود، و از نور اين كتاب مبين ، بهره نمى گيرد
كه قابليت محل نيز شرط است .
از همه اينها گذشته ، هدايت و بشارت توأ م با يكديگر تنها براى مؤ منان است و
ديگران را چنين بشارتى نيست .
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود كـه اگـر در بـعضى از آيات قرآن ، هدايت به طور وسيع
و گسترده براى عموم مردم شمرده است (هدى للناس ) (بقره - 185) منظور همه كسانى است
كه زمينه مساعدى براى پذيرش حق دارند، و گرنه لجوجان متعصب و سرسخت ، كوردلانى
هـسـتـنـد كـه اگر بجاى يك خورشيد هزاران آفتاب بر آنها بتابد، كمترين بهره اى از
آن نمى گيرند.
سـپـس بـه بـيـان حـال گـروهـى كـه در نقطه مقابل مؤ منان قرار دارند پرداخته و يكى
از خـطـرنـاكـتـريـن حـالاتـشـان را چـنـيـن بازگو مى كند: كسانى كه ايمان به آخرت
ندارند اعـمـال سـوئشـان را بـراى آنـهـا زيـنت مى دهيم و در طريق زندگى حيران و
سرگردان مى شوند (ان الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون ).
آلودگـى در نـظر آنها پاكى ، زشتيها نزد آنها زيبا، پستيها افتخار، و بدبختيها و
سيه روزيها سعادت و پيروزى محسوب مى شود.
آرى چنين است حال كسانى كه در طريق غلط گام مى نهند و بر آن ادامه مى دهند، واضح
است وقـتـى انـسـان كـار زشـت و نـادرستى را انجام داد تدريجا قبح و زشتيش در نظر
او كم مى شـود، و بـه آن عادت مى كند، پس از مدتى كه به آن خو گرفت توجيهاتى براى
آن مى تراشد، كم كم به صورت زيبا و حتى به عنوان يك وظيفه در نظرش جلوه مى كند، و
چه بـسـيـارنـد افـراد جـنـايـتـكـار و آلوده اى كـه بـه راسـتـى بـه اعمال خود
افتخار مى كنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند.
ايـن دگـرگـونـى ارزشها، و بهم ريختن معيارها در نظر انسان ، كه نتيجه اش سرگردان
شدن در بيراهه هاى زندگى است از بدترين حالاتى است كه به يك انسان دست مى دهد.
جالب اينكه در آيه مورد بحث و يكى ديگر از آيات قرآن (انعام - 108) اين تزيين به
خدا نـسـبـت داده شـده اسـت ، در حـالى كـه در هـشـت مـورد بـه شيطان ، و در ده
مورد به صورت فعل مجهول (زين ) آمده است ، و اگر درست بينديشيم همه بيانگر يك
واقعيت است .