ايـمـان بـه پـيـامـبر(ص ) از ايمان به خدا جدا نيست , همان گونه كه جهاد با
جان , ازجهاد با مال نمى تواند جدا باشد, و اگر مى بينيم جهاد با مال مقدم داشته
شده نه به خاطر آن است كه از جهاد بـا جـان مـهمتر مى باشد, بلكه به خاطر اين است
كه مقدمه آن محسوب مى شود چرا كه ابزار جهاد ازطريق كمكهاى مالى فراهم مى گردد.
(آيـه )ـ تـا ايـنـجـا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ مشخص شد((خريدار))
خداست و ((فـروشنده )) انسانهاى با ايمان , ((و متاع )) جانها و اموالشان ,اكنون
نوبت به ركن چهارم مى رسد كه بهاى اين معامله عظيم است .
مى فرمايد: اگر چنين كنيد ((گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى ازبهشت داخل
مى كند كـه نـهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه دربهشت جاويدان جاى
مى دهد, و ايـن پيروزى عظيم است )) (يغفر لكم ذنوبكم ويدخلكم جنات تجرى من تحتها
الا نهـار ومسـاكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم ).
در مـرحـله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى رود چرا كه بيشترين ناراحتى
فكر انـسـان از گـنـاهـان خـويش است , همچنين اين تعبير نشان مى دهد كه نخستين هديه
الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان رامى بخشد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه دو شـاخه از مواهب الهى در دنيا نيز اشاره كرده ,مى
فرمايد: ((و (نعمت ) ديـگـرى كـه آن را دوسـت داريـد به شما مى بخشد, و آن يارى
خداوند, و پيروزى نزديك است )) (واخرى تحبونهـا نصر من اللّه وفتح قريب ).
چه تجارت پرسود و پربركتى ؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت ورحمت است .
سـپـس بـه هـمـين دليل به مؤمنان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مى گويد ومى افزايد:
((و مؤمنان را بشارت ده )) به اين پيروزى بزرگ (وبشر المؤمنين ).
(آيه )ـ.
همچون حواريون باشيد!.
در ايـن آيـه كـه آخـرين آيه سوره صف مى باشد باز تكيه و تاكيد روى امر((جهاد)) است
كه محور اصـلـى سـوره را تـشـكيل مى دهد, منتهى از طريقى ديگر اين مساله را تعقيب
مى كند, و مطلبى مـهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده , مى فرمايد:
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياوران خدا باشيد)) (يـا ايها الذين آمنوا كونوا
انصـاراللّه ).
خدائى كه تمام قدرتها از او سرچشمه مى گيرد و به او باز مى گردد.
سـپـس بـه يك نمونه تاريخى اشاره مى كند تا بدانند اين راه بدون رهرو نبوده ونيست ,
مى افزايد: ((همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت : چه كسانى در راه خدا
ياوران من هستند))؟! (كمـا قـال عيسى ابن مريم للحواريين من انصـارى الى اللّه ).
و ((حـواريون (در پاسخ با نهايت افتخار) گفتند: ما ياوران خدائيم )) (قـال
الحواريون نحن انصـار اللّه ).
و در همين مسير با دشمنان حق به مبارزه برخاستند ((در اين هنگام گروهى ازبنى
اسرائيل ايمان آوردنـد (و به حواريون پيوستند) و گروهى كافر شدند)) (فـامنت طائفة
من بنى اسرائيل وكفرت طائفة ).
ايـنـجـا بود كه نصرت و يارى ما به كمك آنها شتافت ((ما كسانى را كه ايمان آورده
بودند در برابر دشمنانشان تاييد كرديم , و سرانجام بر آنان پيروز شدند))(فايدنا
الذين آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين ).
شـمـا نـيـز حـواريـون مـحـمد(ص ) هستيد, و به اين افتخار مفتخريد كه ياوران اللّه
ورسول خدا مى باشيد, و همان گونه كه حواريون بر دشمنان غلبه كردند شما نيز
پيروزخواهيد شد.
حواريون كيانند؟.
در قـرآن مـجـيـد پنج بار از حواريون مسيح (ع ) ياد شده كه دوبار در همين سوره است
, اين تعبير اشاره به دوازده نفر از ياران خاص حضرت مسيح است كه نام آنهادر
انجيلهاى كنونى (انجيل متى و لوقا باب 6) ذكر شده است .
در حـديـثـى آمـده است كه پيغمبر گرامى اسلام (ص ) هنگامى كه در ((عقبه )) باجمعى
از اهل مـديـنـه كـه بـراى بيعت آمده بودند روبه رو شد فرمود: دوازده نفر ازخودتان
را انتخاب و به من مـعـرفى كنيد كه اينها نماينده قوم خود باشند, همان گونه كه
حواريون نسبت به عيسى بن مريم بوده اند و اين نيز اهميت مقام آن بزرگواران رانشان
مى دهد.
((پايان سوره صف )).
سوره جمعه [62].
اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 11 آيه است .
محتواى سوره :.
ايـن سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مى زند: نخست توجه به توحيد و صفات خدا و
هدف از بعثت پيامبر اسلام (ص ) و مساله معاد, و ديگرى برنامه سازنده نماز جمعه و
بعضى از خصوصيات اين عبادت بزرگ .
فضيلت تلاوت سوره :.
در فـضيلت تلاوت اين سوره ـچه مستقلا و يا در ضمن نمازهاى يوميه ـروايات بسيارى
وارد شده است .
در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره جمعه را بخواندخداوند به
تعداد كسانى كـه در نـمـاز جمعه شركت مى كنند و كسانى كه شركت نمى كنند در تمام
بلاد مسلمين به او ده حسنه مى بخشد)).
قـابـل ذكر است , با اين كه عدول از سوره توحيد و ((قل يـا ايها الكـافرون )) به
سوره هاى ديگر در قرائت نماز جائز نيست اين مساله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول
از آنها به سوره ((جمعه )) و ((منافقون )) جايز بلكه مستحب شمرده شده است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ اين سوره نيز با تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود, و به قسمتى ازصفات
جمال و جلال و اسما حسناى او اشاره مى كند كه در حقيقت مقدمه اى است براى بحثهاى
آينده .
مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدامى گويند)) و با
زبان حال و قال او را از تمام نقايص و عيوب پاك مى شمرند (يسبح للّه مـا فى السموات
ومـا فى الا رض ).
خداوندى كه ((مالك و حاكم است , و از هر عيب و نقصى مبراست )) (الملك القدوس ).
خداوندى كه ((عزيز و حكيم است )) (العزيز الحكيم ).
و به اين ترتيب نخست بر ((مالكيت و حاكميت )) و سپس ((منزه بودن او ازهرگونه ظلم و
ستم و نقص )) تاكيد مى كند, زيرا با توجه به مظالم بى حساب ملوك وشاهان واژه ((ملك
)) تداعى معانى نامقدسى مى كند كه با كلمه ((قدوس )) همه شستشو مى شود.
(آيـه )ـ بـعـد از ايـن اشـاره كـوتاه و پرمعنى به مساله توحيد و صفات خدا, به
مساله بعثت پيامبر اسـلام (ص ) و هدف از اين رسالت بزرگ كه در ارتباط با عزيز وحكيم
و قدوس بودن خداوند است پـرداخـتـه , مـى گـويـد: ((او كـسى است كه در ميان جمعيت
درس نخوانده رسولى از خودشان بـرانـگـيـخـت كه آياتش را بر آنهامى خواند)) (هو الذى
بعث فى الا ميين رسولا منهم يتلوا عليهم آيـاته ).
و در پرتو اين تلاوت , ((آنها را تزكيه مى كند, و به آنها كتاب (قرآن ) و حكمت مى
آموزد)) (ويزكيهم ويعلمهم الكتـاب والحكمة ).
((هرچند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند)) (وان كـانوا من قبل لفى ضلا ل مبين ).
پـيـامـبـر اسلام از ميان همين گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت اورا روشن
سازد, كـتابى مثل قرآن با اين محتواى عميق و عظيم , محال است زائيده فكر بشر باشد
آن هم بشرى كه نه خود درس خوانده , و نه در محيط علم و دانش پرورش يافته است , اين
نورى است كه از ظلمت برخاسته , و اين خود معجزه اى است آشكار و سندى است روشن بر
حقانيت او.
در آيـه فـوق هـدف ايـن بعثت را در سه امر خلاصه كرده كه يكى جنبه مقدماتى دارد و
آن تلاوت آيات الهى است , و دو قسمت ديگر يعنى ((تهذيب وتزكيه نفوس )) و ((تعليم
كتاب و حكمت )) دو هدف بزرگ نهائى را تشكيل مى دهد.
آرى ! پـيـامبر(ص ) آمده است كه انسانها را هم در زمينه علم و دانش , و هم اخلاق و
عمل , پرورش دهـد, تا به وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پروازكنند, و مسير
الى اللّه را پيش گيرند, و به مقام قرب او نائل شوند.
(آيـه )ـ ولى ازآنجاكه پيامبراسلام تنها مبعوث به اين قوم ((امى ))نبود, بلكه دعوتش
همه جهانيان را دربـر مـى گرفت در اين آيه , مى افزايد: ((و رسول است برگروه ديگرى
(از مؤمنان ) كه هنوز به آنها ملحق نشده اند)) (وآخرين منهم لما يلحقوا بهم ).
بـه ايـن تـرتيب آيه فوق تمام اقوامى را كه بعد از صحابه پيامبر(ص ) به وجودآمدند
از عرب و عجم شامل مى شود.
و از آنـجـا كه همه اين امور از قدرت و حكمت خداوند سرچشمه مى گيرد, درپايان آيه مى
افزايد: ((و او عزيز و حكيم است )) (وهو العزيز الحكيم ).
(آيـه )ـ سپس به اين نعمت بزرگ يعنى , بعثت پيامبر گرامى اسلام (ص ) وبرنامه تعليم
و تربيت او اشـاره كـرده , مى افزايد: ((اين فضل خداست كه به هركس بخواهد (و شايسته
بداند) مى بخشد, و خداوند صاحب فضل عظيم است )) (ذلك فضل اللّه يوتيه من يشـا
واللّه ذوالفضل العظيم ).
(آيه )ـ.
چارپائى بر او كتابى چند!.
در بـعـضـى از روايات آمده است كه يهود مى گفتند: اگر محمد به رسالت مبعوث شده
رسالتش شامل حال ما نيست , لذا به آنها گوشزد مى كند كه اگر كتب آسمانى خود را
دقيقا خوانده و عمل مى كرديد اين سخن را نمى گفتيد, چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام
(ص ) در آن آمده است .
مى فرمايد: ((كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند ماننددرازگوشى
هستند كـه كـتابهائى حمل مى كند)) آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد
(مثل الذين حمل التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا).
ايـن قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند,بى آنكه انديشه
در محتواى آن داشـته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و
نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است .
سپس در ادامه اين مثل مى افزايد: ((گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى
دارند)) (بئس مثل القوم الذين كذبوا بـايـات اللّه ).
و در پـايـان آيـه در يـك جـمـلـه كـوتـاه و پـرمعنى مى فرمايد: ((و خداوند قوم
ستمگر را هدايت نمى كند))؟ (واللّه لا يهدى القوم الظالمين ).
درسـت اسـت كـه هـدايـت كـار خـداسـت , اما زمينه لازم دارد, و زمينه آن كه روح حق
طلبى و حق جوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود, و ستمگران ازاين مرحله
دورند.
در روايـات اسـلامـى در نـكـوهش عالمان بى عمل تعبيرات تكان دهنده اى آمده است : از
جمله , از رسـول خـدا(ص ) نـقل شده كه فرمود: ((هركس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش
نيفزايد, اين علم , جز دورى از خدا, براى او حاصلى ندارد)).
و بـدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى , بزرگترين بلا براى يك جامعه محسوب مى شود
و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد, سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر عرب :.
شـبـان , گـوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى دهد اما واى به حال گوسفندانى كه
شبانشان گرگان باشند.
(آيـه )ـ گـفـتـيم يهود خود را امتى برگزيده , و به اصطلاح تافته اى جدابافته مى
دانستند, حتى گـاهـى ادعـا مـى كـردنـد كـه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان
خاص خداوند قلمداد مى كردند, چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است .
قرآن در مقابل اين بلندپروازيهاى بى دليل , آن هم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى
بودند اما عـامـل بـه آن نـبودند, مى گويد: به آنها ((بگو: اى يهوديان ! اگر گمان
مى كنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگرراست مى
گوئيد)) تا به لقاى محبوبتان بـرسـيـد (قل يـا ايها الذين هـادوا ان زعمتم انكم
اوليـا للّه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صـادقين ).
چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است , و مى دانيم كه لقاى معنوى پروردگار در
قيامت رخ مى دهد اگر شما راست مى گوئى پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده ايد؟
چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟.
(آيـه )ـ سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده , مى افزايد:((ولى آنان
هرگز تمناى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند))(ولا يتمنونه ابدا
بمـا قدمت ايديهم ).
((و خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد)) (واللّه عليم بالظالمين ).
در حـقـيـقـت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است : يا به زندگى بعد از
مرگ ايمان ندارد, و مرگ را هيولاى فنا و نيستى مى پندارد, و طبيعى است كه انسان از
نيستى و عدم بگريزد.
و يا اين كه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و
سياه و خالى از حسنات مى بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است و از
آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ ,
عامل دوم بود.
(آيه )ـ ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى كند;Šمرگ , شترى است كه بر در
خانه هـمه خوابيده است لذا قرآن مى گويد: اى پيامبر! به آنها ((بگو: اين مرگى كه از
آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد)) (قل ان الموت الذى تفرون منه
فانه ملا قيكم ).
((سـپـس بـه سـوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد آنگاه شمارا
از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد)) (ثم تردون الى عـالم الغيب والشهـادة فينبئكم
بمـا كنتم تعملون ).
قـانـون مـرگ از عـمومى ترين و گسترده ترين قوانين اين عالم است , انبيا بزرگ الهى
و فرشتگان مقرب همه مى ميرند, و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى ماند, ((كل
من عليهـا فـان ت ويبقى وجه ربك ذوالجلا ل والا كرام )).
(الرحمن /26و27).
هـم مـرگ از قوانين مسلم اين عالم است , و هم حضور در دادگاه عدل خدا وحسابرسى
اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است .
بـنـابـرايـن تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت , پاكسازى اعمال , وشستشوى دل
از آلودگى گناه مى باشد كه هركس حسابش پاك است از محاسبه اش چه باك .
آيه ـ شان نزول : در شان نزول اين آيه و سه آيه بعد يا خصوص آخرين آيه اين سوره
روايات مختلفى نقل شده همه آنها از اين معنى خبر مى دهد كه در يكى ازسالها كه مردم
مدينه گرفتار خشكسالى و گـرسـنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند((دحيه )) با كاروانى
از شام فرارسيد و با خود مواد غذائى آورده بود, در حالى كه روزجمعه بود و پيامبر(ص
) مشغول خطبه نماز جمعه بود.
طـبـق مـعمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را
نواختند, مـردم بـا سرعت خود را به بازار رساندند, در اين هنگام مسلمانانى كه در
مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تامين نيازهاى خود به
سوى بازار شتافتند, تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند ـ آيه نازل شد و
آنها را سخت مذمت كرد.
پيامبر(ص ) فرمود: ((اگر اين گروه اندك هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنهامى
باريد)).
تفسير:.
بزرگترين اجتماع عبادى ـسياسى هفته .
در آيـات گـذشته بحثهاى فشرده اى پيرامون توحيد و نبوت و معاد,و نيز مذمت يهود
دنياپرست آمده بود در اينجا به گفتگو پيرامون يكى از مهمترين وظائف اسلامى كه در
تقويت پايه هاى ايمان تـاثير فوق العاده دارد, و از يك نظرهدف اصلى سوره را تشكيل
مى دهد, يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مى پردازد.
نـخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده , مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده
ايد! هنگامى كـه بـراى نـماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا(خطبه و
نماز) بشتابيد و خريد و فـروش را رهـا كـنـيـد, ايـن براى شما بهتر است اگرمى
دانستيد)) (يـا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى
ذكراللّه وذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ).
بـه ايـن تـرتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفندكسب و كار
را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خداست بشتابند.
البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مى شود.
مـنـظـور از ((ذكراللّه )) در درجه اول ((نماز)) است , ولى مى دانيم خطبه هاى
نمازجمعه هم كه آميخته با ذكر خداست , در حقيقت بخشى از نماز جمعه است ,بنابراين
بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.
(آيه )ـ در اين آيه مى افزايد: ((و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد)در زمين
پراكنده شويد و از فـضـل خدا بطلبيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگارشويد))
(فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الا رض وابتغوا من فضل اللّه واذكروااللّه كثيرا
لعلكم تفلحون ).
(آيـه )ـ در آخـرين آيه سوره كسانى كه پيغمبراكرم (ص ) را به هنگام نمازجمعه رها
كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد ملامت قرار داده
, مى گويد: ((هنگامى كه آنها تـجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و
به سوى آن مى روند, و تو را ايستاده (در حـالى كه خطبه نماز جمعه مى خوانى ) به حال
خود رها مى كنند)) (واذا راوا تجـارة او لهوا انفضوا اليهـاوتركوك قـائما).
ولـى بـه آنـهـا ((بـگـو: آنـچـه نـزد خـداسـت بـهـتر از لهو و تجارت بهتر است و
خداوندبهترين روزى دهندگان است )) (قل مـا عنداللّه خير من اللهو ومن التجـارة
واللّه خيرالرازقين ).
ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ واندرزهاى
پيامبر(ص ) و تـربـيـت مـعـنوى و روحانى عائد شما مى شود قابل مقايسه باهيچ چيز
ديگر نيست , و اگر از اين مى ترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مى كنيد, خداوند
بهترين روزى دهندگان است .
تـعـبـيـر ((لـهو)) اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازه
اى به مدينه مى زدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيله اى براى سرگرمى و
تبليغ كالا.
نكته ها:.
1ـ نخستين نماز جمعه در اسلام :.
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه , پيش از آن كه پيامبر(ص )
هجرت كند, بـا يـكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مى كنند
(روز شنبه ) و نصارى نيزروزى براى اجتماع دارند (يكشنبه ) خوب است ما هم روزى قرار
دهيم و درآن روز جمع شويم و ذكـر خدا گوئيم و شكر او را به جا آوريم , آنها روز قبل
ازشنبه را كه در آن زمان ((يوم العروبه )) نـامـيـده مى شد, براى اين هدف برگزيدند,
وبه سراغ ((اسعدبن زراره )) (يكى از بزرگان مدينه ) رفـتـنـد, او نماز را به صورت
جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز, ((روز جمعه )) ناميده شد,
زيرا روزاجتماع مسلمين بود.
و اين نخستين جمعه اى بود كه در اسلام تشكيل شد.
امـا اولين جمعه اى كه رسول خدا(ص ) با اصحابش تشكيل دادند, هنگامى بودكه به مدينه
هجرت كرد, وارد مدينه شد, و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود,
حضرت , چهار روز در ((قـبـا)) مـاندند و مسجد قبا را بنيان نهادند,سپس روز جمعه به
سوى مدينه حركت كرد و به هـنـگـام نـماز جمعه به محله ((بنى سالم )) رسيد, و مراسم
نماز جمعه را در آنجا برپاداشت , و اين اولين جمعه اى بود كه رسول خدا(ص ) در اسلام
به جا آورد, خطبه اى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود.
2ـ اهميت نماز جمعه :.
بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است , كه
به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مى دهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن
بشتابند, و هرگونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گويند.
در احاديث اسلامى نيز تاكيدهاى فراوانى وارد شده است از جمله : درخطبه اى كه موافق
و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل كرده اند آمده :.
((خـداونـد نماز جمعه را بر شما واجب كرده هركس آن را در حيات من يا بعداز وفات من
از روى اسـتخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مى كند, و به كار او بركت
نمى دهد, بدانيد نماز او قبول نمى شود, بدانيد زكات او قبول نمى شود,بدانيد حج او
قبول نمى شود, بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كارتوبه كند))!.
البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است
كه نماز جمعه واجب عينى باشد.
3ـ فلسفه نماز عبادى ـسياسى جمعه :.
نماز جمعه , قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دسته جمعى است , و اثرعمومى عبادات را كه
تلطيف روح و جان , و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مى باشد
دربردارد.
وامـا از نـظـر اجـتـمـاعـى و سياسى , يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد ازكنگره
سالانه حج , بـزرگترين كنگره اسلامى مى باشد, و به همين دليل در روايتى ازپيغمبر
اكرم (ص ) نقل شده كه : ((جمعه حج كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حج نيستند)).
در حقيقت اسلام , به سه اجتماع بزرگ اهميت مى دهد:.
اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى شود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است .
و اجتماع حج كه در كنار خانه خدا هر سال يك بار انجام مى گيرد.
نقش نمازجمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اين كه يكى ازبرنامه هاى خطيب در
خطبه نمازجمعه , ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى واقتصادى است .
((پايان سوره جمعه )).
سوره منافقون [63].
اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 11 آيه است .
محتواى سوره :.
سـوره مـنـافـقين از سوره هاى پرمحتواست كه محور اصلى بحثهاى آن رامى توان در چهار
بخش خلاصه كرد:.
1ـ نشانه هاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است .
2ـ برحذر داشتن مؤمنان از توطئه هاى منافقان .
3ـ هشدار به مؤمنان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند.
4ـ توصيه به انفاق در راه خدا, و بهره گيرى از اموال , پيش از آن كه مرگ فرارسد و
آتش حسرت به جان انسان بيفتد.
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثـى از پـيـغـمـبر گرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره منافقون
رابخواند از هرگونه نفاق پاك مى شود)).
در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است كه
در شب جمعه سـوره جـمـعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند, و در نمازظهر جمعه سوره جمعه
و منافقين را )) سپس افزود: ((هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده
و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است )).
مـكرر گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمى تواند تنها نتيجه تلاوت خالى ازانديشه
و عمل باشد, چـرا كـه هـرگز خواندن اين سوره بى آنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود
روح نفاق را از انسان بيرون نمى برد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
سرچشمه نفاق و نشانه هاى منافقان !.
قـبـل از ورود در تـفـسـير اين سوره ذكر مقدمه اى لازم به نظر مى رسد و آن اين كه
مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر(ص ) به مدينه هجرت فرمود
و پايه هاى اسلام قوى , و پـيـروزى آن آشـكـار شد, وگرنه در مكه تقريبا منافقى وجود
نداشت زيرا اظهار مخالفت بطور آشـكـار مشكل , و گاه غيرممكن بود, و لذادشمنان شكست
خورده براى ادامه برنامه هاى تخريبى خـود تـغـيـيـر چـهره داده ,ظاهرا به صفوف
مسلمانان پيوستند, ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى دادند.
اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان روبه رو
خواهد شد, و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى
جلوه گر مـى شـونـد, و از اينجاست كه مى توان فهميدچرا اين همه آيات مربوط به
منافقين در مدينه نازل شده نه در مكه .
اين نكته نيز قابل توجه است كه مساله نفاق و منافقان مخصوص به عصرپيامبر(ص ) نبود,
بلكه هر جامعه اى ـمخصوصا جوامع انقلابى ـ با آن روبرو هستند,به همين دليل بايد
تحليهاى قرآن را روى ايـن مساله به عنوان يك مساله مورد نيازفعلى , مورد بررسى دقيق
قرار داد, و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز
الهام گرفت .
نـكـتـه مـهم ديگر اين كه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتراست ,
چرا كه از يـكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست , و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند, و
گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جداساختن آنها كاربسيار مشكلى است و
از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضا جامعه كارمبارزه را با آنها دشوار مى
سازد.
به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده ,و نيز به
همين دليل قرآن سخت ترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته وآن قدر كه آنها را
كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است .
باتوجه به اين مقدمه به تفسير آيات باز مى گرديم :.
(آيـه )ـ نـخـسـتـين سخنى را كه قرآن در اينجا درباره منافقان مطرح مى كند همان
اظهار ايمان دروغـيـن آنـهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مى دهد, مى
فرمايد:((هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى گويند, ما شهادت مى دهيم كه حتما تو
رسول خدائى ))! (اذا جـاك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللّه ).
سـپـس مـى افـزايـد: ((خداوند مى داند كه تو فرستاده او هستى , ولى خداوندشهادت مى
دهد كه مـنـافـقـان دروغـگو هستند)) و به گفته خود ايمان ندارند (واللّه يعلم انك
لرسوله واللّه يشهد ان الـمـنــافـقـيـن لـكـاذبـون ) چـرا كـه آنها نمى خواستند,
خبر ازرسالت پيامبر(ص ) بدهند, بلكه مى خواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند
ومسلما در اين خبر دروغگو بودند.
و از اينجا نخستين نشانه نفاق , روشن مى شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با
زبان مؤكدا اظـهـار ايـمان مى كنند, ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست , اين
دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مى دهد.
(آيـه )ـ ايـن آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته , چنين مى گويد:
((آنهاسوگندهايشان را سپر ساخته اند, تا مردم را از راه خدا باز دارند)) (اتخذوا
ايمـانهم جنة فصدوا عن سبيل اللّه ).
((آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند)) (انهم سـا مـا كـانوا يعملون ).
چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق , ايجاد مانع مى نمايند, و چه عملى از اين
بدتر و زشت تر است ؟.
تعبير ((جنه )) (سپر) نشان مى دهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند,
وهرگز نبايد فريب ظاهرسازى و چرب زبانى آنها را خورد, زيرا انتخاب سپرمخصوص
ميدانهاى نبرد است .
(آيـه )ـ ايـن آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته , مى افزايد:((اين به
خاطر آن است كه آنـها نخست ايمان آوردند, سپس كافر شدند, و لذا بردلهاى آنها مهر
نهاده شده و حقيقت را درك نمى كنند)) (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروافطبع على قلوبهم فهم
لا يفقهون ).
منافقان دو گروهند, گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده , و گروه ديگر در آغاز
ايمان حـقـيـقى داشته اند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفته اند, ظاهرآيه مورد
بحث گروه دوم را مى گويد.
و اين سومين نشانه از نشانه هاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبامحرومند.
(آيه )ـ اين آيه نشانه هاى بيشترى را از منافقين ارائه داده , مى گويد:((هنگامى كه
آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد)) (واذارايتهم تعجبك
اجسـامهم ) ظاهرى آراسته و قيافه هائى جالب دارند.
علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مى گويند كه ((اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش
فرا مى دهى ))! (وان يقولوا تسمع لقولهم ).
جائى كه پيامبر(ص ) ظاهرا تحت تاثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن
است .
ايـن از نـظـر ظـاهـر و امـا از نـظر باطن , ((گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به
ديوارتكيه داده شده اند)) (كانهم خشب مسندة ).
اجسامى بى روح , و صورتهائى بى معنى و هيكلهائى توخالى دارند, نه ازخود استقلالى ,
نه در درون نـور و صفائى ;Š و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند,درست همچون
چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار!.
سپس مى افزايد: آنها چنان توخالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه ((هر
فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى پندارند)) (يحسبون كل صيحة عليهم ).
تـرس و وحـشـتـى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست , و يك حالت سؤظن و
بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فراگرفته است .
و در پايان آيه به پيامبر(ص ) هشدار مى دهد كه ((اينها دشمنان واقعى تو هستندپس از
آنها برحذر باش )) (هم العدو فاحذرهم ).
سـپـس مـى گـويـد: ((خداوند آنها را بكشد, چگونه از حق منحرف مى شوند))؟!(قـاتلهم
اللّه انى يؤفكون ).
آيـه ـ شان نزول : براى اين آيه و سه آيه بعد شان نزول مفصلى نقل شده كه خلاصه آن
چنين است : بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين ((قديد))
واقع شد) دو نفر از مـسـلمانان , يكى از طايفه انصار و ديگرى ازمهاجران به هنگام
گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند, ((عبداللّه بن ابى )) كه ازسركرده هاى
معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت , و مـشـاجـره لفظى شديدى درميان آن دو
در گرفت , عبداللّه بن ابى , سخت , خشمگين شد, و در حالى كه جمعى از قومش نزد او
بودند گفت : ((به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم ,عزيزان , ذلـيـلان را بـيرون
خواهند كرد)) و منظورش از عزيزان , خود و اتباعش بود و ازذليلان مهاجران , سـپـس رو
بـه اطـرافيانش كرد و گفت : اين نتيجه كارى است كه شمابه سر خودتان آورديد, اين
گـروه را در شـهـر خـود جـاى داديـد و اموالتان را با آنهاقسمت كرديد: هرگاه
باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مردمهاجر) نمى داديد بر گردن
شما سوار نمى شدند.
در اينجا ((زيدبن ارقم )) كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود, رو به ((عبداللّه بن ابى
)) كرد و گفت بـه خـدا سـوگـنـد ذلـيـل و قـلـيـل تـوئى ! و محمد(ص ) در عزت الهى
ومحبت مسلمين است , ((عبداللّه ))صدا زد: خاموش باش تو بايد بازى كنى اى كودك !.
زيدبن ارقم خدمت رسول خدا(ص ) آمد و ماجرا را نقل كرد.
پيامبر(ص ) كسى را به سراغ ((عبداللّه )) فرستاد فرمود: اين چيست كه براى من نقل
كرده اند؟.
عـبـداللّه گـفـت : به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده من چيزى نگفتم ! و
((زيد))دروغ مى گويد.
سـپـس پـيـامـبر(ص ) دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه
دهند, سرانجام پيامبر(ص ) وارد مدينه شد.
زيدبن ارقم مى گويد: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بيرون نيامدم در اين
هنگام سوره منافقين نازل شد, و زيد را تصديق , و عبداللّه را تكذيب كرد.
پيامبر(ص ) گوش زيد را گرفت و فرمود: اى جوان ! خداوند سخن تو را تصديق كرد خداوند
آياتى از قرآن را درباره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.
هنگامى كه اين آيات نازل شد و دروغ عبداللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:خدمت
پيامبر(ص ) برو تا براى تو استغفار كند, عبداللّه سرش را تكان داد و سخنان ناروائى
گفت در اينجا آيه واذا قيل لهم تعـالوا نازل گرديد.
تفسير:.
نشانه هاى ديگرى از منافقان ـ.
ايـن آيـه و آيـات بـعـد از آن هـمچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانه هاى
گوناگون آنهاست , مـى فـرمايد: ((هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول
خدابراى شما استغفار كند, سرهاى خود را (از روى استهزا و كبر و غرور) تكان مى دهند
و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تـكبر مى ورزند)) (واذا قيل لهم
تعـالوا يستغفر لكم رسول اللّه لووا رؤسهم ورايتهم يصدون وهم مستكبرون ).
روشن است كه روح اسلام , تسليم در برابر حق است و كبر و غرور;Š هميشه مانع اين
تسليم است , به هـمـين دليل يكى از نشانه هاى منافقان , بلكه يكى ازانگيزه هاى نفاق
را همين خودخواهى و خود برتربينى و غرور مى توان شمرد.
(آيـه )ـ در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه , مى افزايد: به فرض كه
آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى , زمينه آمرزش در آنها وجود
نداردبنابراين ((براى آنها تفاوت نمى كند كه , خـواه اسـتغفار كنى يا نكنى , هرگز
خداوند آنان را نمى بخشد))! (سوا عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر اللّه
لهم ).
دلـيـل آن هـم ايـن اسـت كـه : ((خـداونـد قوم فاسق را هدايت نمى كند)) (ان اللّه
لا يهدى القوم الفـاسقين ) چرا كه در گناه اصرار مى ورزند و در برابر حق مستكبرند.
استغفار پيامبر(ص ) تنها در صورتى اثر مى گذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم
شود, اگر بـه راسـتـى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند,استغفار
پيامبر(ص ) و شفاعت او مسلما مؤثر است , و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت
.
(آيه )ـ سپس به يكى از گفته هاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب
مى شود اشـاره كـرده , مى فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه
نزد رسول خدا هستند انـفـاق نـكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيارآنها قرار
ندهيد) تا پراكنده شوند)) (هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عندرسول اللّه حتى
ينفضوا).
غـافـل از ايـن كـه ((خـزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند))
(وللّه خزائن السموات والا رض ولكن المنـافقين لا يفقهون ).
اين بينواها نمى دانند كه هركس هرچه دارد از خدا دارد, اگر ((انصار))مى توانند به
((مهاجران )) پـناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى
است كه نصيبشان شده , نه تنها نبايد منتى بگذارند, بلكه بايد خدا را بر اين توفيق
بزرگ شكر گويند.
(آيه )ـ سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده ,مى افزايد:
((آنها مى گويند: اگـر بـه مـدينه بازگرديم , عزيزان ذليلان را بيرون مى
كنند))!(يقولون لئن رجعنـا الى المدينة ليخرجن الا عز منها الا ذل ).
ايـن همان گفتارى است كه از دهـان آلوده ((عبداللّه بن ابى )) خارج شد, ومنظورش اين
بود كه ما ساكنان مدينه , رسول اللّه (ص ) و مؤمنان مهاجر را بيرون مى كنيم .
سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده , مى گويد: ((عزت مخصوص خداو رسول او و
مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند)) (وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنين ولكن
المنـافقين لا يعلمون ).
تـنـهـا مـنافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل
ازآنها نيز سـران قريش در ((مكه )) مى گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را
درمحاصره اقتصادى قرار دهيم , يا از مكه بيرونشان كنيم , مطلب تمام است !.
امـروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را دراختيار دارند
مى گويند مـلتهائى را كه در برابر ما تسليم نمى شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار
داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند!.
ايـن كـوردلان خـبـر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان برباد
مى رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى گردد.
(آيه )ـ اموال و فرزندان , شما را از ياد خدا غافل نكنند!.
از آنـجـا كـه يكى از عوامل مهم نفاق حب دنيا, و علاقه افراطى به اموال وفرزندان
است , در اينجا مـؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مى دارد, مى گويد: ((اى كسانى
كه ايمان آورده ايد! اموال و فـرزنـدانتان شما را از ياد خدا غافل نكند))! (يـاايها
الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم ولا اولا دكم عن ذكراللّه ).
((و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند)) (ومن يفعل ذلك فاولئك هم الخـاسرون ).
درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند, ولى تا آنجا كه از آنهادر راه خدا
و براى نيل به سـعـادت كمك گرفته شود, اما اگر علاقه افراطى به آنهاسدى در ميان
انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مى شوند.
(آيـه )ـ سـپـس بـه دنـبـال ايـن اخطار شديد به مؤمنان , دستور انفاق در راه خدا را
صادر كرده , مـى فـرمـايد:((و از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش ازآنكه
مرگ يكى از شما فرارسد و بـگويد: پروردگارا! چرا (مرگ ) مرا مدت كمى به تاخير
نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صـالـحان باشم ))؟! (وانفقوا ممارزقنـاكم
من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من
الصالحين ).