برگزيده تفسير نمونه جلد چهارم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۶ -


ايـنـجـاست كه به ((رستاخيز انرژيها)) مى رسيم , و مى بينيم نور و حرارتى كه دراين فضا پراكنده مـى شـود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى دهدهرگز نابود نشده است , بلكه تغيير چهره داده , و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است , و هنگامى كه يك شعله آتش به چوب خشكيده مى رسد, رستاخيز آنها شروع مى شود, و تمام آنـچـه از انـرژى آفـتـاب در درخت پنهان بود در آن لحظه ((حشر و نشورش )) ظاهر مى گردد, بـى آنـكـه حـتى به اندازه روشنايى يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد! ـ باز هم دقت كنيد.
(آيه ).

او مالك و حاكم بر همه چيز است !.

بعد از ذكر دلائل معاد از طريق توجه دادن به آفرينش نخستين , و آفرينش آتش از درخت سبز اين آيه مساله را از طريق سومى تعقيب مى كند و آن از طريق قدرت بى پايان خداست .
مـى فـرمايد: ((آيا كسى كه آسمانها و زمين را (با آن همه عظمت و عجايب ونظامات شگفت انگيز آفريده ) توانايى ندارد كه همانند اين انسانهاى خاك شده رابيافريند؟ (و آنها را به حيات و زندگى جـديـدى بـازگرداند) آرى مى تواند, و اوآفريننده آگاه و داناست )) (اوليس الذى خلق السموات والا رض بقادر على ان يخلق مثلهم بلى وهو الخلا ق العليم ).
(آيـه )ـ ايـن آيـه تـاكـيـدى اسـت بر آنچه در آيات قبل گذشت , تاكيدى است بر اين حقيقت كه هرگونه ايجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است , ايجاد آسمانهاى عظيم , و كره خاكى , با ايجاد يك حشره كوچك براى اويكسان است .
مى فرمايد: ((فرمان او اين است كه هرگاه چيزى را اراده كند به آن مى گويد: موجودباش ! آن هم موجود مى شود)) همان گونه كه خدا خواسته (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ).
همه چيز به يك اشاره و فرمان او بسته است و كسى كه داراى چنين قدرتى است آيا جاى اين دارد كه در احيا مردگان به وسيله او ترديد شود؟.
آرى ! تـعلق اراده او به چيزى همان , و موجود شدن آن همان است ! و تعبير به ((امر)) و ((قول )) و جـمله ((كن )) همه توضيحى است براى مساله خلق و ايجاد, و بيانگرتحقق سريع اشيا بعد از تعلق اراده الهى .
(آيه )ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره ((يس )) است به صورت يك نتيجه گيرى كلى در مساله مبدا و معاد اين بحث را به طرز زيبايى پايان مى دهد.
مـى گـويد: ((پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مى گرديد)) (فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى واليه ترجعون ).

نكته ها:.

در ايـنـجا نظر خوانندگان عزيز را به مباحث ششگانه زير كه بحث فشرده اى پيرامون مسائل معاد است , جلب مى كنيم :.

1ـ اعتقاد به معاد يك امر فطرى است .

اگـر انسان براى فنا آفريده شده بود بايد عاشق ((فنا)) باشد, و از مرگ ـهرچندمرگ به موقع ـ و در پـايـان عـمـر لـذت برد, در حالى كه مى بينيم قيافه مرگ به معنى نيستى براى انسان در هيچ زمانى خوشايند نبوده , سهل است , با تمام وجودش ازآن مى گريزد!.
كـوشـش بـراى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طريق موميايى كردن و ساختن مقابر جاويدانى هـمچون اهرام مصر, و دويدن دنبال آب حيات , و اكسير جوانى , وآنچه مايه طول عمر است , دليل روشنى از عشق سوزان انسان به مساله بقا است .
اگـر مـا بـراى فنا آفريده شديم اين علاقه به بقا چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ جزيك علاقه مزاحم و حداقل بيهوده و بى مصرف !.
فـرامـوش نـكـنـيـد مـا بحث معاد را بعد از پذيرش وجود خداوند حكيم و دانادنبال مى كنيم , ما معتقديم هرچه او در وجود ما آفريده روى حساب است , بنابراين عشق به بقا نيز بايد حسابى داشته باشد, و آن هماهنگى با آفرينش و جهان بعد ازاين عالم است .
به تعبير ديگر اگر دستگاه آفرينش در وجود ما عطش را آفريد, دليل بر اين است كه آبى در خارج وجـود دارد, هـمچنين اگر غريزه جنسى و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه اين اسـت كـه جـنس مخالفى در خارج هست ,وگرنه جاذبه و كشش بدون چيزى كه به آن مجذوب گردد با حكمت آفرينش سازگار نيست .
از سـوى ديـگـر هـنگامى كه تاريخ بشر را از زمانهاى دوردست و قديميترين ايام بررسى مى كنيم نشانه هاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مى يابيم .
آثارى كه امروز از انسانهاى پيشين ـ حتى انسانهاى قبل از تاريخ ـ در دست مااست , مخصوصا طرز دفن مردگان , كيفيت ساختن قبور, و حتى دفن اشيائى همراه مردگان , گواه بر اين است كه در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است .
يـكـى از روانشناسان معروف مى گويد: ((تحقيقات دقيق نشان مى دهد كه طوائف نخستين بشر داراى نـوعـى مـذهـب بوده اند, زيرا مردگان خود را به طرزمخصوص به خاك مى سپردند و ابزار كـارشـان را در كـنـارشـان مى نهادند, و به اين طريق عقيده خود را به وجود دنياى ديگر به ثبوت مى رساندند.
ايـنـهـا نشان مى دهد كه اين اقوام زندگى پس از مرگ را پذيرفته بودند, هرچند درتفسير آن راه خطا مى پيمودند, و چنين مى پنداشتند كه آن زندگى درست شبيه همين زندگى است .
به هرحال اين اعتقاد قديمى ريشه دار را نمى توان ساده پنداشت و يا صرفانتيجه يك تلقين و عادت دانست .
از سوى سوم وجود محكمه درونى به نام ((وجدان )) گواه ديگرى بر فطرى بودن معاد است .
هـر انـسانى در برابر انجام كار نيك در درون وجدانش احساس آرامش مى كند,آرامشى كه گاه با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست .
و بـه عـكس در برابر گناهان , مخصوصا جنايات بزرگ , احساس ناراحتى مى كند, تا آنجا كه بسيار ديـده شده دست به خودكشى مى زند و يا خود را تسليم مجازات و چوبه دار مى كند, و دليل آن را رهائى از شكنجه وجدان مى داند.
با اين حال انسان از خود مى پرسد: چگونه ممكن است عالم كوچكى همچون وجود من داراى چنين دادگاه و محكمه اى باشد, اما عالم بزرگ از چنين وجدان و دادگاهى تهى باشد؟.
و بـه ايـن تـرتـيـب فـطرى بودن مساله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن مى شود.
از راه عشق عمومى انسانها به بق.
از طريق وجود اين ايمان در طول تاريخ بشر.
و از راه وجود نمونه كوچك آن در درون جان انسان .

2ـ بازتاب معاد در زندگى انسانها.

اعـتـقـاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى , و جاودانگى كارهاى او اعم از خير و شر, اثر بـسـيـار نـيرومندى بر فكر و اعصاب و عضلات انسانهامى گذارد و به عنوان يك عامل مؤثرى در تشويق به نيكيها و مبارزه با زشتيهامى تواند مؤثر شود.
اثـراتـى كـه ايـمان به زندگى پس از مرگ مى تواند در اصلاح افراد فاسد ومنحرف و تشويق افراد فداكار و مجاهد و ايثارگر بگذارد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها و كيفرهاى معمولى است چرا كـه مـشـخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيار متفاوت است , در آن دادگاه نه تجديدنظر وجود دارد, و نه زر و زورروى فكر ناظرانش اثر مى گذارد, نه ارائه مدارك دروغين در آن فايده اى دارد, و نه تشريفات آن نيازمند به طول زمان است .
قـرآن مـجـيـد مـى گويد: ((از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس بجاى ديگرى جزا داده نمى شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل , و نه كسى به يارى او مى آيد)) (بقره /48).
و نـيز مى گويد: ((هركس از آنها كه ظلم و ستم كرده , اگر تمامى روى زمين را دراختيار داشته باشد, در آن روز همه را براى نجات خويش مى دهد, و هنگامى كه عذاب الهى را مى بينند پشيمانى خـود را مـكتوم مى دارند (مبادا رسواتر شوند) و درميان آنها به عدالت داورى مى شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت )) (يونس /54).
و نـيـز مـى خـوانـيـم : ((هدف اين است كه خداوند هركس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خداوند سريع الحساب است )) (ابراهيم /51).
به قدرى حساب او سريع و قاطع است كه طبق بعضى از روايات : ((خداونددر يك چشم به هم زدن حساب همه را مى رسد!)).
به همين دليل در قرآن مجيد سرچشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روزجزا ذكر شده , آنجا كه مى فرمايد: ((بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اينكه ملاقات امروز را فراموش كرديد)) (الم سجده /14).
حتى از پاره اى از تعبيرات استفاده مى شود كه انسان اگر گمانى در باره قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مى كند.
چـنـانـكـه در باره كم فروشان مى فرمايد: ((آيا آنها گمان نمى كنند كه براى روزبزرگى مبعوث مى شوند)) (مطففين /4).
حـمـاسـه هاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدانهاى جهاد مى آفرينند, و گـذشـت و ايـثـار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حـمـايت از محرومان و مستضعفان نشان مى دهند, همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديـگـر است , مطالعات دانشمندان وتجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديده ها در مقياس وسـيـع و گـسـتـرده جـز ازطـريق عقيده اى كه زندگى پس از مرگ در آن جاى ويژه اى دارد امكان پذير نيست .
سربازى كه منطقش اين است : ((قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين ;Š بگو:شما دشمنان در باره مـا چـه مـى انـديـشـيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت وافتخار)) (يا پيروزى بر شما و يا رسيدن به افتخار شهادت ) (توبه /52) قطعا سربازى است شكست ناپذير.
چـهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيز است , و حتى از نام آن و هرچيز كه آن را تـداعـى كـنـد مـى گـريزند, براى عقيده مندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست , بلكه دريچه اى به جهانى بزرگ , شكستن قفس و آزادشدن روح انسان , گشوده شدن درهاى زندان تن , و رسيدن به آزادى مطلق است .
اصـولا مـساله معاد بعد از مبدا, خط فاصل فرهنگ خداپرستان و ماديين است , چرا كه دو ديدگاه مختلف در اينجا وجود دارد:.
ديـدگـاهـى كـه مرگ را فنا و نابودى مطلق مى بيند, و با تمام وجودش از آن مى گريزد, چرا كه همه چيز با آن پايان مى گيرد.
و ديـدگـاهـى كـه مـرگ را يـك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور وروشن , و پر گشودن در آسمان بيكران مى شمرد.
طـبـيـعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خـود راه نـمـى دهـند, بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على (ع ) كه مى فرمايد: ((به خدا سوگند فرزند ابى طالب علاقه اش به مرگ بيشتراست از كودك شيرخوار به پستان مادر)) از مرگ در راه هدف استقبال مى كنند.
و بـه هـمـيـن دليل هنگامى كه ضربه شمشير جنايتكار روزگار ((عبدالرحمن بن ملجم )) بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: ((فزت و رب الكعبة ;Š به خداى كعبه ,پيروز و رستگار و راحت شدم !)).
كـوتـاه سـخـن ايـنـكه ايمان به معاد از انسان ترسو و بى هدف , آدم شجاع و باشهامت و هدفدارى مى آفريند كه زندگيش مملو از حماسه ها و ايثارها و پاكى وتقواست .

3ـ دلائل عقلى معاد.

گـذشـته از دلائل نقلى فراوانى كه براى معاد در قرآن مجيد آمده است و شامل صدها آيه در اين زمـيـنه مى شود دلائل عقلى روشنى نيز بر اين امر وجود دارد كه بطور فشرده در اينجا قسمتى از آن يادآورى مى شود:.

الف ـ برهان حكمت :.

اگـر زنـدگى اين جهان را بدون جهان ديگر درنظر بگيريم پوچ و بى معنى خواهد بود, درست به اين مى ماند كه زندگى دوران جنينى را بدون زندگى اين دنيافرض كنيم .
اگـر قـانون خلقت اين بود كه تمام جنينها در لحظه تولد خفه مى شدند ومى مردند چقدر دوران جـنينى بى مفهوم جلوه مى كرد؟ همچنين اگر زندگى اين جهان بريده از جهان ديگر تصور شود اين سردرگمى وجود خواهد داشت .
زيرا چه لزومى دارد كه ما هفتادسال يا كمتر و بيشتر در اين دنيا درميان مشكلات دست وپا زنيم ؟ مدتى خام و بى تجربه باشيم ((و تا پخته شود خامى , عمرتمام است !)).
مـدتـى بـه دنـبال تحصيل علم و دانش باشيم هنگامى كه از نظر معلومات به جايى رسيديم برف پيرى بر سر ما نشسته !.
تـازه بـراى چـه زندگى مى كنيم ؟ خوردن مقدارى غذا و پوشيدن چند دست لباس و خوابيدن و بيدارشدنهاى مكرر و ادامه دادن اين برنامه خسته كننده تكرارى را دهها سال ؟!.
آيـا بـه راسـتـى ايـن آسـمان گسترده , اين زمين پهناور و اين همه مقدمات ومؤخرات و اين همه اسـتـادان و مـربـيـان و ايـن همه كتابخانه هاى بزرگ و اين ريزه كاريهايى كه در آفرينش ما و ساير موجودات به كار رفته , همه براى همان خوردن و نوشيدن و پوشيدن و زندگى مادى است ؟.
اينجاست كه آنها كه معاد را قبول ندارند, اعتراف به پوچى اين زندگى مى كنند و گروهى از آنها اقدام به خودكشى و نجات از اين زندگى پوچ و بى معنى رامجاز و يا مايه افتخار مى شمرند!.
چـگونه ممكن است كسى به خداوند و حكمت بى پايان او ايمان داشته باشدو زندگى اين جهان را بى آنكه مقدمه اى براى زندگى جاويدان جهان ديگر باشد قابل توجه بشمرد؟.
قـرآن مجيد مى گويد: ((آيا گمان كرديد بيهوده آفريده شده ايد و به سوى ما بازنمى گرديد؟)) (مؤمنون /115).
يعنى ;Š اگر بازگشت به سوى خدا نبود زندگى اين جهان عبث و بيهوده بود.
آرى در صـورتـى زنـدگـى ايـن دنـيا مفهوم و معنى پيدا مى كند و با حكمت خداوندى سازگار مـى شـود كـه اين جهان را مزرعه اى براى جهان ديگر و گذرگاهى براى آن عالم وسيع و كلاس تـهـيه و دانشگاهى براى جهان ديگر و تجارتخانه اى براى آن سرا بدانيم , همانگونه كه امير مؤمنان على (ع ) در كلمات پرمحتوايش درنهج البلاغه فرمود: ((اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد, و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد, و محل اندرز است , براى آنكه ازآن اندرز گـيـرد, مـسـجـد دوسـتـان خـداست , نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اوليا حق است )).
كوتاه سخن اينكه مطالعه و بررسى وضع اين جهان به خوبى گواهى مى دهدبر اينكه عالم ديگرى پشت سر آن است : ((شما نشئه اولى و آفرينش خود را در اين دنيا ديديد چرا متذكر نمى شويد كه از پى آن جهان ديگرى است ؟)) (واقعه /62).

ب ـ برهان عدالت :.

دقت در نظام هستى و قوانين آفرينش نشان مى دهد كه همه چيز آن حساب شده است .
در سـازمـان تن ما آنچنان نظام عادلانه اى حكمفرماست كه هرگاه كمترين تغيير و ناموزونى رخ مـى دهـد سبب بيمارى يا مرگ مى شود, حركات قلب ما,گردش خون ما, پرده هاى چشم ما و جز جـز سـلـولـهـاى تـن ما مشمول همان نظام دقيق است كه در كل عالم حكومت مى كند آيا انسان مى تواند يك وصله ناجور دراين عالم پهناور باشد؟.
درسـت اسـت كـه خـداوند به انسان آزادى اراده و اختيار داده تا او را بيازمايد ودر سايه آن مسير تـكـامـل را طـى كـنـد, ولـى اگـر انسان از آزادى سؤاستفاده كرد, چه مى شود؟ اگر ظالمان و ستمگران , گمراهان و گمراه كنندگان با سؤاستفاده از اين موهبت الهى به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا مى كند؟.
درسـت است كه گروهى از بدكاران در اين دنيا مجازات مى شوند و به كيفراعمال خود ـ يا لااقل قسمتى از آن ـ مى رسند, اما مسلما چنان نيست كه همه مجرمان , همه كيفر خود را ببينند, و همه پـاكـان و نـيـكان به پاداش اعمال خود در اين جهان برسند, آيا ممكن است اين دو گروه در كفه عدالت پروردگار يكسان باشند؟.
بـه گـفـتـه قـرآن مجيد: ((آيا كسانى را كه در برابر قانون خدا به حق و عدالت تسليمند همچون مجرمان قرار دهيم , چگونه حكم مى كنيد؟)) (قلم / 35 و 36).
و در جـاى ديـگـر مـى فـرمـايـد: ((آيا ممكن است پرهيزگاران را همچون فاجران قرار دهيم ؟)) (ص /28).
بـه هـرحـال تـفـاوت انـسانها در اطاعت فرمان حق جاى ترديد نيست همان گونه كه عدم كفايت دادگاه ((مكافات اين جهان )) و ((محكمه وجدان )) و ((عكس العملهاى گناهان )) براى برقرارى عـدالـت نـيز به تنهايى كافى به نظر نمى رسد, بنابراين بايد قبول كرد كه براى اجراى عدالت الهى لازم اسـت مـحـكـمـه و دادگاه عدل عامى باشد كه سر سوزن كار نيك و بد در آنجا حساب شود وگرنه اصل عدالت تامين نخواهد شد.
بـنـابراين بايد پذيرفت كه قبول عدل خدا مساوى است با قبول وجود معاد ورستاخيز, قرآن مجيد مى گويد: ((ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت برپا مى كنيم ))(انبيا /47).
و نـيـز مـى فـرمـايد: ((در روز قيامت در ميان آنها به عدالت حكم مى شود و ظلم وستمى بر آنها نخواهد شد)) (يونس /54).

ج ـ برهان هدف :.

بـرخـلاف پندار ماديين , در جهان بينى الهى , براى آفرينش انسان هدفى بوده است كه در تعبيرات فـلـسـفـى از آن بـه ((تكامل )) و در لسان قرآن و حديث گاهى از آن به قرب به خدا و يا عبادت و بندگى تعبير شده است : ((من جن و انس را نيافريدم مگر به اين منظور كه مرا پرستش كنند)) و در سايه عبادت و بندگى كامل شوند و به حريم قرب من راه يابند (ذاريات /56).
آيا اگر مرگ پايان همه چيز باشد اين هدف بزرگ تامين مى گردد؟.
بدون شك پاسخ اين سؤال منفى است .
بـايد جهانى بعد از اين جهان باشد و خط تكامل انسان در آن ادامه يابد, ومحصول اين مزرعه را در آنجا درو كند, و حتى در جهان ديگر نيز اين سير ادامه يابدتا هدف نهايى تامين شده باشد.
خلاصه اينكه تامين هدف آفرينش بدون پذيرش معاد ممكن نيست و اگرارتباط اين زندگى را از جهان پس از مرگ قطع كنيم همه چيز شكل معما به خودمى گيرد و پاسخى براى چراها نخواهيم داشت .

د ـ برهان نفى اختلاف :.

بى شك همه ما از اختلافاتى كه در ميان مكتبها و مذهبها در اين جهان وجوددارد رنج مى بريم , و همه آرزو مى كنيم روزى اين اختلافات برچيده شود در حالى كه همه قرائن نشان مى دهد كه اين اخـتـلافـات در طبيعت زندگى اين دنيا حلول كرده ,و حتى از دلائلى استفاده مى شود كه بعداز قـيـام حـضـرت مهدى ـعج ـ آن برپا كننده حكومت واحد جهانى هرچندبسيارى از اختلافات حل خواهد شد ولى باز اختلاف مكتبها به كلى برچيده نمى شود, و به گفته قرآن مجيد: ((يهود و نصارا تا دامنه قيامت به اختلافاتشان باقى خواهند ماند )) (مائده /14).
ولى خداوندى كه همه چيز را به سوى وحدت مى برد سرانجام به اختلافات پايان خواهد داد, و چون بـا وجود پرده هاى ضخيم عالم ماده اين امر بطور كامل دراين دنيا امكان پذير نيست , مى دانيم در جـهـان ديـگرى كه عالم بروز و ظهور است سرانجام اين مساله عملى خواهد شد, و حقايق آنچنان آفتابى مى گردد كه اختلاف مكتب و عقيده به كلى برچيده مى شود.
جـالب اينكه در آيات متعددى از قرآن مجيد روى اين مساله تكيه شده است ,در يك جا مى فرمايد: ((خداوند در روز قيامت در ميان آنها داورى مى كند در آنچه باهم اختلاف داشتند)) (بقره /113).
و در جـاى ديـگـر مـى فـرمايد: ((آنها سوگند مؤكد ياد كردند كه خداوند كسانى راكه مى ميرند هـرگز زنده نمى كند, ولى چنين نيست اين وعده قطعى خداست (كه همه آنها را زنده كند) ولى اكـثـر مـردم نـمى دانند هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد تا كسانى كه منكر شدند بدانند دروغ مى گفتند)) (نحل /38 و 39).

4ـ قرآن و مساله معاد.

بـعـد از مـسـاله توحيد كه اساسى ترين مساله در تعليمات انبيا است مساله معاد با ويژگيها و آثار تربيتى و فرهنگيش در درجه اول قرار دارد, لذا در بحثهاى قرآنى بيشترين آيات را بعد از توحيد و خداشناسى به خود اختصاص داده است .
مـباحث قرآنى معاد گاه به صورت استدلالهاى منطقى است و گاه به صورت بحثهاى خطابى و تلقينات مؤثر و كوبنده كه گاه از شنيدن آن مو بر بدن انسان راست مى شود, و لحن صادقانه كلام چنان است كه همچون استدلالات در اعماق جان وروح انسان نفوذ مى كند.
در بخش اول , يعنى استدلالات منطقى , قرآن بيشتر روى موضوع امكان معاد تكيه مى كند, چرا كه منكران غالبا آن را محال مى پنداشتند, و معتقد بودندمعاد آن هم به صورت ((معاد جسمانى )) كه مستلزم بازگشت اجسام پوسيده و خاك شده به حيات و زندگى نوين است , امكان پذير نيست .
در ايـن بـخـش , قرآن از طرق كاملا گوناگون و متنوع وارد مى شود, و طرقى كه همه به يك جا ختم مى گردد و آن مساله ((امكان عقلى معاد)) است .
گـاه زنـدگـى نخستين را در نظر انسان مجسم مى كند, و در يك عبارت كوتاه وگويا و روشن مى گويد:.
((همان گونه كه شما را از آغاز آفريد باز مى گرديد)) (اعراف /29).
گـاه زندگى و مرگ گياهان , و رستاخيز آنها را كه همه سال با چشم مى بينيم مجسم كرده و در پايان آن مى گويد: رستاخيز شما نيز همين گونه است .
((ما از آسمان آب پربركتى فرستاديم و به وسيله آن باغهاى سرسبز رويانديم ودانه هاى دروشده و بـه وسـيـله آن سرزمين مرده اى را زنده كرديم , رستاخيز (شما) نيزهمين گونه است ؟)) (ق /9 تا 11).
در جـاى ديـگـر مـى گـويـد: ((خـداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهارا به حركت درآورنـد و آن را بـه سـوى سـرزمـيـن مرده رانديم و به وسيله آن زمين رابعد از مرگش حيات بخشيديم , رستاخيز نيز چنين است !)) (فاطر /9).
گـاه مـساله قدرت خداوند را در آفرينش آسمانها و زمين مطرح كرده , مى گويد:((آيا نمى دانند خـداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد و از آفرينش آنها خسته نشدقادر است كه مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هرچيز تواناست )) (احقاف /33).
و گاه رستاخيز انرژيها و بيرون پريدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونه اى از قدرت او, و قرارگرفتن آتش در دل آب , مطرح كرده , مى گويد:.
((آن خـدايـى مـردگـان را لـبـاس حـيـات مى پوشاند كه از درخت سبز براى شماآتش آفريد!)) (يس /80).
گـاه زندگى جنينى را در نظر انسان مجسم مى سازد و مى گويد: ((اى مردم ! اگردر رستاخيز شك داريد فراموش نكنيد كه ما شما را از خاك آفريديم , سپس از نطفه ,و بعد از علقه (خون بسته شده ) سپس از مضغه (پاره گوشتى همچون گوشت جويده شده ) كه بعضى داراى شكل و خلقت اسـت و بـعـضـى بـى شـكل هدف اين است كه ما براى شما روشن سازيم (كه بر هرچيز قادريم ) و جـنـيـنهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران نگاه مى داريم , سپس شما را به صورت طفلى به عالم دنيا مى فرستيم )) (حج /5).
و بالاخره گاه شبح رستاخيز را در خوابهاى طولانى ـ خوابهايى كه برادر مرگ است بلكه از جهاتى خـود مـرگ باشد ـ مانند خواب سيصدونه ساله اصحاب كهف نشان مى دهد, و بعد از شرح جالب و زيـبـايـى پـيرامون خواب و بيدارى آنهامى فرمايد: ((اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند وعده رستاخيزخداوند حق است و در قيام قيامت ترديدى نيست )) (كهف /21).
اين شش راه مختلف است كه در لابه لاى آيات قرآن براى بيان امكان معادمطرح شده است .
عـلاوه بـر ايـن داسـتـان مـرغان چهارگانه ابراهيم (بقره /260) و سرگذشت عزير(بقره /259) و داسـتـان كـشـته اى از بنى اسرائيل (بقره /73) كه هركدام يك نمونه تاريخى براى اين مساله است شواهد و دلائل ديگرى است كه قرآن در اين زمينه ذكر مى كند.
كـوتـاه سـخن اينكه ترسيمى كه قرآن مجيد از معاد و چهره هاى آن و مقدمات ونتايج آن دارد, و دلائل گـويـايـى كـه در اين زمينه مطرح كرده است به قدرى زنده وقانع كننده است كه هركس كمترين بهره اى از وجدان بيدار داشته باشد تحت تاثيرعميق آن قرار مى گيرد.

5ـ معاد جسمانى .

منظور از معاد جسمانى اين نيست كه تنها جسم در جهان ديگر بازگشت مى كند, بلكه هدف اين اسـت كه روح و جسم تواما مبعوث مى شود, و به تعبير ديگربازگشت روح مسلم است , گفتگو از بازگشت جسم است .
جـمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند, و جسم را مركبى مى دانستند كه تنها در ايـن جهان با انسان است , و بعد از مرگ از آن بى نياز مى شود,آن را رها مى سازد و به عالم ارواح مى شتابد.
ولـى عـقـيـده عـلـماى بزرگ اسلام اين است كه معاد در هر دو جنبه روحانى وجسمانى صورت مى گيرد در اينجا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند, ومى گويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مى گذارد, و چون شخصيت انسان به روح اوست اين جسم جسم او محسوب مى شود!.
در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته , به فرمان خدا جمع آورى مـى شود, و لباس حيات نوينى بر آن مى پوشاند, و اين عقيده اى است كه از متون آيات قرآن مجيد گرفته شده است .
شـواهد معاد جسمانى در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه بطور يقين مى توان گفت : آنها كه معاد را منحصر در روحانى مى دانند كمترين مطالعه اى در آيات فراوان معاد نكرده اند وگرنه جسمانى بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هيچ گونه ترديد نيست .
هـمـيـن آيـاتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است چرا كه مرد عرب بـيـابـانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده را كه دردست دارد چه كسى مى تواند زنده كند؟.
و قرآن با صراحت در پاسخ او مى گويد: ((بگو: همين استخوان پوسيده راخدايى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد زنده مى كند)).
تـمـام تعجب مشركان و مخالفت آنها در مساله معاد بر سر همين مطلب بودكه : ((چگونه وقتى ما خـاك شـديـم و خاكهاى ما در زمين گم شد, دوباره لباس حيات در تن مى كنيم ؟)) (الم سجده /10).
آنـها مى گفتند: ((چگونه اين مرد به شما وعده مى دهد وقتى كه مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى بازمى گرديد)) (مؤمنون /35).
آنـهـا بـه قـدرى از ايـن مـسـالـه تـعـجب مى كردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يادروغ بر خدا مى پنداشتند.
كـافـران گفتند: ((مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مى دهد هنگامى كه كاملا خاك و پراكنده شديد ديگر بار آفرينش جديدى مى يابيد)) (سبا /7 و8).
بـه هـمـيـن دلـيل عموما استدلالات قرآن در باره امكان معاد بر محور همين معاد جسمانى دور مى زند, و بيانات ششگانه اى كه در فصل قبل گذشت همه شاهدو گواه اين مدعاست .
بعلاوه قرآن كرارا خاطرنشان مى كند كه شما در قيامت از قبرها خارج مى شويد (يس /51 ـ قمر/7) قبرها مربوط به معاد جسمانى است .
داستان مرغهاى چهارگانه ابراهيم , و همچنين داستان عزير و زنده شدن اوبعد از مرگ , و ماجراى مقتول بنى اسرائيل , همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مى گويد.
تـوصـيـفهاى زيادى كه قرآن مجيد از مواهب مادى و معنوى بهشت كرده , همه نشان مى دهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق مى پذيرد,وگرنه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در كنار مواهب معنوى معنى ندارد.
بـه هـرحـال مـمـكـن نـيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جـسـمانى را انكار كند, و به تعبير ديگر انكار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انكار اصل معاد!.
علاوه بر اين دلائل نقلى , شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد كه اگربخواهيم وارد آن شويم سخن به درازا مى كشد.

6ـ بهشت و دوزخ .

بـسـيـارى چـنـين مى پندارند كه عالم پس از مرگ كاملا شبيه اين جهان است ,منتهى در شكلى كاملتر و جالبتر.
ولى قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد فاصله زيادى از نظركيفيت و كميت ميان اين جـهـان و آن جـهـان است , حتى اينكه اگر اين فاصله را به تفاوت ميان عالم كوچك جنين با اين دنياى وسيع تشبيه مى كنيم باز مقايسه كاملى به نظر نمى رسد.
طبق صريح بعضى از روايات در آنجا چيزهايى است كه چشمى نديده وگوشى نشنيده , و حتى از فكر انسانى خطور نكرده است .
قـرآن مـجـيد مى گويد: ((هيچ انسانى نمى داند چه چيزهايى كه مايه روشنى چشم است براى او پنهان نگهداشته شده )) (سجده /17).
نـظـامات حاكم بر آن جهان نيز با آنچه در اين عالم حاكم است كاملا تفاوت دارد در اينجا افراد به عـنوان شهود در دادگاه حاضر مى شوند ولى در آنجا دست وپا و حتى پوست تن شهادت مى دهد (يس /65 ـ فصلت /21).
بـه هـرحـال آنـچـه در باره جهان ديگر گفته شود تنها شبحى از دور در نظر مامجسم مى كند, و اصـولا الـفـبـاى ما و فرهنگ فكرى ما در اين جهان قادر به توصيف حقيقى آن نيست و از اينجا به بسيارى از سؤالات در زمينه بهشت و دوزخ وچگونگى نعمتها و عذابهايش پاسخ داده خواهد شد.
هـمـين قدر مى دانيم بهشت كانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است , و دوزخ كانونى است از شديدترين عذابها در هر دو جهت .
امـا در مورد جزئيات اين دو, قرآن اشاراتى دارد كه ما به آن مؤمن هستيم اماتفصيل آن را تا كسى نبيند نمى داند!.
ت ت ت.
((پايان سوره يس )).

سوره صافات [37].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده , و 182 آيه است .

محتواى سوره :.

بطوركلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مى شود .
بـخـش اول : بـحثى پيرامون گروههائى از ملائكه و فرشتگان خداوند, و درمقابل آنها گروهى از شياطين سركش و سرنوشت آنها را مطرح مى سازد.
بخش دوم : از كفار, و انكارشان نسبت به نبوت و معاد, و عاقبت كار آنها درقيامت سخن مى گويد, و گـرفـتـارى تـمـام آنـها در چنگال عذاب الهى , و نيز بخشى ازنعمتهاى مهم بهشتى و لذات و زيبائيها و شادكاميهاى بهشتيان را شرح مى دهد.
بـخـش سـوم : قـسـمـتـى از تـاريـخ انبياى بزرگى , مانند ((نوح )) و ((ابراهيم )) و((اسحاق )) و ((مـوسـى )) و ((هـارون )) و ((الياس )) و ((لوط)) و ((يونس )) را به صورت فشرده ودر عين حال بـسـيار مؤثر و نافذ بازگو مى كند, ولى بحث درباره ((ابراهيم )) قهرمان بت شكن , مشروحتر آمده است .
بـخش چهارم : از يكى از انواع شرك كه مى توان آن را ((بدترين نوع شرك ))دانست يعنى ;Š اعتقاد به رابطه خويشاوندى ميان خداوند و جن و خداوند وفرشتگان بحث مى كند.
و سـرانـجام بخش پنجم كه آخرين بخش اين سوره است , و در چند آيه كوتاه مطرح شده , پيروزى لشكر حق را بر لشكر كفر و شرك و نفاق , و گرفتار شدن آنها رادر چنگال عذاب الهى , ضمن تنزيه و تقديس پروردگار بيان مى دارد.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره صافات رابخواند به عدد هر جـن و شـيطانى ده حسنه به او داده مى شود, و شياطين متمرد ازاو فاصله مى گيرند, و از شرك پـاك مى شود و دو فرشته اى كه مامور حفظ او هستنددر قيامت درباره او شهادت مى دهند كه به رسولان خداوند ايمان داشته است )).
و در حـديـث ديـگـرى از امام صادق (ع ) چنين مى خوانيم : ((كسى كه سوره صافات رادر هر روز جمعه بخواند از هر آفتى محفوظ مى ماند, و هر بلائى در زندگى دنيا از اودفع مى گردد, خداوند وسـيـعـتـرين روزى را در اختيارش مى گذارد, و او را در مال وفرزندان و بدن , گرفتار زيانهاى شـيـطـان رجـيم و گردنكشان عنود نمى سازد, و اگر درآن روز و شب از دنيا برود خداوند او را شهيد مبعوث مى كند, و شهيد مى ميراند, واو را در بهشت با شهدا هم درجه مى سازد)).
هـدف از تـلاوت , انـديشه و سپس اعتقاد و بعد از آن عمل است , و بدون شك كسى كه تلاوت اين سـوره را بـا ايـن كـيـفـيـت انـجام دهد هم از شر شياطين محفوظ خواهدماند, هم از شرك پاك مى گردد, و با داشتن اعتقاد صحيح و اعمال صالح در زمره شهيدان قرار خواهد گرفت .
ضمنا نامگذارى اين سوره به نام ((صافات )) به مناسبت آيه اول آن است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه ).

فرشتگانى كه آماده انجام ماموريتند:.

ايـن سـوره نـخـسـتـيـن سوره از قرآن مجيد است كه اولين آيات آن با سوگندهاشروع مى شود, سوگندهائى انديشه انگيز, كه فكر انسان را همراه خود به جوانب مختلف اين جهان مى كشاند.
درست است كه خداوند از همه راستگويان راستگوتر است , و نيازى به سوگند ندارد, ولى توجه به دو نـكـتـه مشكل سوگند را در تمام آيات قرآن كه از اين به بعد گهگاه با آن سر و كار داريم حل خواهد كرد.
نـخـست اين كه : هميشه سوگند به امور پرارزش و مهم ياد مى كنند, بنابراين سوگندهاى قرآن دليل بر عظمت و اهميت امورى است كه به آنها سوگند ياد شده .
ديـگر اين كه سوگند هميشه براى تاكيد است , و دليل بر اين است كه امورى كه براى آن سوگند ياد شده از امور كاملا جدى و مؤكد است .
به هر حال در آغاز اين سوره به نام سه گروه برخورد مى كنيم كه به آنها سوگندياد شده است .
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ((قـسـم به آنها كه صف كشيده اند و صفوف خود را منظم ساخته اند))! (والصافـات صفا).
(آيه )ـ ((همانها كه قويا نهى مى كنند و باز مى دارند)) (فالزاجرات زجرا).
(آيه )ـ ((و آنها كه پى درپى تلاوت ذكر مى كنند)) (فالتاليات ذكرا).
معروف و مشهور آن است كه توصيفات فوق اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان .
گروههائى كه براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ايستاده و آماده فرمانند.
گروههائى از فرشتگان كه انسانها را از معاصى و گناه باز مى دارند, ووسوسه هاى شياطين را در قـلـوب آنـهـا خنثى مى كنند, و يا مامور ابرهاى آسمانند وآنها را به هر سو مى رانند و آماده آبيارى سرزمينهاى خشك مى كنند.
و بـالاخـره گـروهـهـائى از فـرشـتگان كه آيات كتب آسمانى را به هنگام نزول وحى بر پيامبران مى خوانند.
(آيـه )ـ اكـنـون بـبينيم اين سوگندهاى پرمحتوا سوگند به صفوف فرشتگان و انسانها براى چه منظورى بوده است ؟.
آيـه شـريـفـه ايـن مطلب را روشن ساخته , مى گويد: ((معبود شما مسلمايكتاست )) (ان الـهكم لواحد).
سوگند به آن مقدساتى كه گفته شد كه بتها همه بر بادند, و هيچ گونه شريك و شبيه ونظيرى براى پروردگار نيست .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد, و پروردگار مشرقها))! (رب السموات والا رض وما بينهماورب المشارق ).
خـورشـيد آسمان در هر روز از سال از نقطه اى غير از نقطه روز قبل و بعد طلوع مى كند, و فاصله اين نقاط با يكديگر آنقدر منظم و دقيق است كه حتى يك هزارم ثانيه كم و زياد نمى شود, و هزاران هـزار سـال است كه نظم ((مشارق شمس )) برقرارمى باشد در طلوع و غروب ستارگان ديگر نيز همين نظام حكمفرماست .
(آيه ).

پاسدارى آسمان از نفوذ شياطين !.

در آيـات گذشته سخن از صفوف مختلف فرشتگان الهى بود و در اينجا ازنقطه مقابل آنها, يعنى گروههاى شياطين و سرنوشت آنها, سخن مى گويد, ومى تواند مقدمه اى باشد براى ابطال اعتقاد جمعى از مشركان كه شياطين و جن رامعبود خود قرار مى دادند.
نـخست مى گويد: ((ما آسمان نزديك [پائين ] را با ستارگان آراستيم )) (انا زيناالسما الدنيا بزينة الكواكب ).
بـه راسـتـى منظره ستارگان آسمان آنقدر زيباست كه هرگز چشم از ديدن آن خسته نمى شود, بـلـكـه خـستگى را از تمام وجود انسان بيرون مى كند هر چند اين مسائل در عصر و زمان ما براى شـهرنشينانى كه در دود كارخانه ها غوطه ورند, وطبعا آسمانى تاريك و سياه دارند چندان مفهوم نـيـست , ولى روستانشينان هنوزمى توانند ناظر اين گفته قرآنى يعنى تزيين آسمان با ستارگان درخشان باشند.
(آيـه )ـ در اين آيه به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شياطين اشاره كرده , مى گويد: ((ما آن را از هر شيطان خبيث و عارى از خير و نيكى حفظ كرديم ))(وحفظا من كل شيطان مارد).
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها نمى توانند به (سخنان ) فرشتگان عالم بالاگوش فرا دهند (و هـرگاه چنين كنند) از هر سو هدف (تيرهاى شهاب ) قرارمى گيرند))! (لا يسمعون الى الملا الا على ويقذفون من كل جانب ).
(آيـه )ـ آرى ((آنـهـا به شدت به عقب رانده مى شوند (و از صحنه آسمان طرد مى گردند) و براى آنان مجازاتى دائم است )) (دحورا ولهم عذاب واصب ).
اشـاره بـه ايـن كـه نـه تـنـها شياطين از نزديك شدن به عرصه آسمان منع و طردمى شوند بلكه سرانجام گرفتار عذاب دائم نيز مى گردند.