751- ((به آنان اعلام كن كه تشيع مذهب من
است . من آن را مى گويم و تناقض نگفته ام )).
752- ((و بگو كه : اگر حب آل محمد نشانه
رافضى بودن است ، پس اى جن و انس شاهد باشيد كه من رافضى هستم
)). ر.ك : تفسير كبير، ج 27، ص 166 - 165.
753- لسان الميزان ، ج 4، ص 429.
754- طوفى ، الاكسير فى علم التفسير، ص 26. لسان الميزان ، ج 4، ص
428.
755- ر.ك : رساله مختصر ((توضيح المقاصد))،
ص 25 كه ضمن مجموعه اى به نام ((المجموعة
النفيسه )) چاپ شده و نيز همان كتاب ، انتشارات
كتابخانه مرعشى ، ص 537.
756- الاكسير فى علم التفسير، ص 26 و 27.
757- ((در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند - چه
بيمشان دهى ، چه بيمشان ندهى - برايشان يكسان است و ايمان نخواهند آورد)).
بقره 2: 6.
758- ((آرى ، گفته (خدا) درباره بيشترشان
محقق گرديده است ؛ پس آنان ايمان نخواهند آورد)).
يس 36: 7.
759- ((مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم
واگذار... به زودى او را به بالا رفتن از (گردنه عذاب ) وادار مى كنم
)). مدثر 73: 17.
760- ((بريده باد دو دست ابو لهب
)). مسد 111: 1.
761- ((مى خواهند دستور خدا را دگرگون كنند.
بگو: هرگز از ما پيروى نخواهيد كرد؛ خداوند پيشاپيش درباره شما چنين
گفته است )). فتح 48: 15.
762- ((چه چيزى مردم را از اينكه ايمان
بياورند منع كرده است )). اسراء 17: 94.
763- ((اگر ايمان مى آوردند چه بر سرشان مى
آمد)). نساء 4: 39.
764- ((چه چيزى سبب شده كه آنان ايمان
نياورند)). انشقاق 84: 20.
765- ((پيامبرانى بشارت دهنده و هشدار دهنده
فرستاديم تا بعد از آن ، مردم در مقابل خدا (بهانه و) حجتى نداشته
باشند)). نساء 4: 165.
766- ((و اگر ما آنان را قبل از ارسال رسل
به وسيله عذابى هلاك كنيم مى گويند: پروردگارا اگر بر ما پيامبرى مى
فرستادى ما قبل از اينكه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى مى كرديم
)). طه 20: 134.
767- ((خداوند بر هيچ كس جز به اندازه
توانايى او تكليف نمى كند)). بقره 2: 286.
768- ((در دين بر شما سختى قرار نداده است
)). حج 22: 78.
769- ((و از (دوش ) آنان قيد و بندهايى را
كه بر ايشان بوده است برمى دارد)). اعراف 7:
157.
770- تفسير كبير، ج 2، ص 47 - 42.
771- ((ابليس گفت مرا تا روز قيامت مهلت بده
. خداوند به او گفت : تو از مهلت داده شدگانى ، پس ابليس گفت : به
اين علت مرا گمراه كردى ، آنان را (بندگانت را) از راه مستقيم تو باز
مى دارم )). اعراف 7: 16 - 14.
772- ((و شيطان گمان خود را در مورد آنان
راست يافت ، و آنان از او پيروى كردند جز گروهى از مومنين
)). سباء 34: 20.
773- ((كسى را بر او (خداوند) فريب نمى
دهيد. جز آنكه به دوزخ سوزد)). صافات 37: 162 و
163.
774- تفسير كبير، ج 14، ص 39 و 40.
775- ((ما همچنانكه به نوح و پيامبران بعد
از او وحى كرديم ... - پيامبرانى كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند - تا
پس از (فرستادن ) پيامبران ، در مقابل خدا (بهانه و) حجتى براى مردم
باقى نمانده باشد، و خدا توانا و حكيم است )).
نساء 4: 165 - 163.
776- (و شيطان مى گويد:) من بر شما قدرت و تسلطى نداشتم ؛ جز آنكه
شما را دعوت كردم و شما هم مرا اجابت كرديد)).
ابراهيم 14: 22.
777- ((ان كيد الشيطان كان ضعيفا)).
نساء 4: 76.
778- ((ان ربك هو القوى العزيز)).
هود 11: 66.
779- ((ما پيامبران و مومنان را در دنيا
يارى و كمك مى نمايم )). غافر 40: 51.
780- ((آنگاه كه خداوند ابراهيم را به
كلماتى آزمود و او آنها را به اتمام رسانيد به او گفت : من تو را امام
مردم قرار دادم . (ابراهيم ) گفت : از دودمانم (چطور)؟ فرمود: عهد من
به ستمكاران نمى رسد)). بقره 2: 124.
781- تفسير كبير، ج 4، ص 41 و 42.
782- ((پس دستشان را ببريد)).
مائده 5: 38.
783- تفسير كبير، ج 2، ص 105 و 106 در تفسير آيه 22 سوره بقره .
784- بقره 2: 22.
785- تفسير كبير، ج 2، ص 109 - 106.
786- ((ماه رمضان كه در آن قرآن فرو فرستاده
شده است )). بقره 2: 185.
787- تفسير كبير، ج 5، ص 185.
788- فاتحه 1: 6.
789- ((كسانى را كه ربا مى خورند (از گور)
بر نمى خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس ، آسيمه سرش
كرده است )). بقره 2: 275.
790- تفسير بيضاوى ، ج 1، ص 267.
791- ((هرگز من بر شما سلطه نداشته ام ؛ جز
آنكه شما را فراخواندم و شما دعوت مرا اجابت كرديد)).
ابراهيم 14: 22.
792- هرگز شيطان بر آنان (انسانها) سلطه اى نداشته است
)). سباء 34: 21. مقصود: نفى سلطه ظاهرى است .
793- حاجى خليفه ، كشف الظنون ، ج 1، ص 187.
794- حاجى خليفه ، كشف الظنون ، ج 1، ص 187.
795- ر.ك : تفسير ابى السعود، ج 7، ص 222.
796- خدا (است كه ) ريشخندشان مى كند و آنان را در طغيانشان فرو مى
گذارد تا سرگردان شوند)). بقره 2: 15.
797- روح المعانى ، ج 1، ص 148.
798- روح المعانى ، ج 1، ص 23، فائده ششم از مقدمه .
799- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 358.
800- الرازى مفسرا، ص 170.
801- او در نهضت استقلال طلبانه خونين مردم عراق عليه انگليس در
سال 1920 م شركت كرد.
802- ((و كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى
شايسته انجام دادند در باغهايى داخل مى كنيم كه از زير درختان آنها
نهرها روان است و آنان تا ابد در آن جاويدانند و براى آنان در آنجا
همسرانى پاكيزه است و ما آنان را در سايه اى پايدار وارد مى كنيم
)). نساء 4: 57.
ولى ذهبى به اين مفسر عاليقدر اهانت نموده است ؛ كه نشاندهنده تباهى
درونى وى است . وى بى پروا مى گويد: ((تفسير
بلاغى با اين آيه ختم مى شود:
ان
الذين كفروا بآياتنا سوف نصليهم نارا... نساء 4: 56. ر.ك :
التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 44. شايد دست سرنوشت بلاى خود را بر او
(ذهبى ) نازل كرد؛ زيرا در سال 1977 م به بدترين وضعى به قتل رسيد و
نتيجه گستاخى خود به بندگان صالحى از قبيل بلاغى - كه تمام زندگيش در
دفاع از حريم اسلام گذشت - را ديد. به هر حال بلاغى به خاطر خدا كار
كرد و مصداق اين آيه قرآن بود كه مى فرمايد:
فاصدع بما تومر و اءعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين ؛
803- قيامت 75: 22 و 23.
804- قيامت 75: 12.
805- قيامت 75: 30.
806- شورى 42: 53.
807- آل عمران 3: 28. نور 24: 42. فاطر 35: 18.
808- بقره 2: 245.
809- شورى 42: 10.
810- روستايى در نزديكى مكه كه بيشتر ساكنان آن بينوا بوده اند.
811- زمخشرى ، تفسير كشاف ، ج 4، ص 662.
812- زمخشرى ، تفسير كشاف ، ج 4، ص 662.
813- زمخشرى ، تفسير كشاف ، ج 4، ص 662.
814- قيامت 75: 22.
815- تفسير مراغى ، مجلد 10، ج 29، ص 152 و 153.
816- تفسير طبرى ، ج 29، ص 120. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 414. تفسير
قشيرى ، ج 3، ص 91.
817- ((آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه
آفريده شده است )). غاشيه 88:17.
818- ((جز يك فرياد (مرگبار) را انتظار
نخواهند كشيد)). يس 36: 49.
819- ((و مى نگرم كه فرستادگان با چه چيز
بار مى گردند)). نمل 27: 35.
820- ر.ك : ابوالحسن اشعرى ، الابانه ، ص 19 - 10. اللمع ، ص 68 -
61.
821- ((چيزى مانند او نيست
)). شورى 42: 11.
822- قاضى عبدالجبار معتزلى ، شرح اصول خمسه ، باب نفى الرؤ يه ، ص
277 - 232.
823- علامه حسن بن مطهر حلى ، شرح تجريد العقايد، ص 165 - 163.
824- علامه حسن بن مطهر حلى ، شرح تجريد العقايد، ص 165 - 163.
825- ((چشمها او را در نمى يابد و اوست كه
ديدگان را در مى يابد و او لطيف آگاه است )).
انعام 6: 103.
826- ((اى پيامبر، آنچه را از جانب
پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن )).
مائده 5: 67.
827- تفسير المنار، ج 9، ص 153.
828- تفسير المنار، ج 9، ص 134.
829- اعراف 7: 143.
830- انعام 6: 103.
831- قيامت 75: 22 و 23.
832- يس 36: 49.
833- ((آيا جز در انتظار تاءويل آنند)).
اعراف 7: 53.
834- ((مگر انتظار آنان غير از اين است كه
خدا و فرشتگان در (زير) سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيابند)).
835- تفسير المنار، ج 9، ص 134.
836- ر.ك : التمهيد، ج 3، ص 111 - 90.
837- احزاب 33: 72.
838- ((آن دو گفتند: فرمانپذير آمديم
)). فصلت 41: 11.
839- تفسير كشاف ، ج 3، ص 564 و 565.
840- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 449.
841- ((اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى
فرستاديم ، يقينا آن (كوه ) را از بيم خدا، فروتن و از هم پاشيده مى
ديدى ؛ و اين مثلها (و مثالها) را براى مردم مى زنيم ؛ باشد كه آنان
بينديشند)). حشر 59: 21.
842- تفسير كشاف ، ج 4، ص 509.
843- يعنى : حجيت چيزى كه با دستور شرع حجيت يافته است .
844- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 865.
845-
846- تفسير كشاف ، ج 2، ص 70.
847- تفسير كشاف ، ج 2، ص 69.
848- ابو حيان اندلسى ، تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 229 و 230.
849- ر.ك : شيخ يوسف بحرانى ، كشكول ، ج 3، ص 339. تفسير روح
المعانى ، ج 8، ص 29.
850- ر.ك : التمهيد، ج 2، بحث قراءات ص 84 - 60.
851- ((و اما ثموديان ، پس آنان را راهبرى
كرديم و (لى ) كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند)).
فصلت 41: 17.
852- تفسير كشاف تج 4، ص 194.
853- شمس 91: 10 - 9.
854- تفسير كشاف ، ج 4، ص 760.
855- آل عمران 3: 105.
856- تفسير كشاف ، ج 1، ص 399.
857- يونس 10: 39.
858- تفسير كشاف ، ج 2، ص 348 - 374.
859- تفسير كشاف ، ج 1، ص 345 - 344. ر.ك : ذهبى ، التفسير و
المفسرون ، ج 1، ص 467 - 464.
860- از جمله ، ر.ك : تفسير كشاف ، ج 2، ص 156 - 152 و حاشيه آن ،
(منظره اى جالب و ديدنى است .)
861- ر.ك : جوامع الجامع ، مقدمه مولف ، ج 1، ص 2 و 3.
862- ر.ك : ج 1، صفحات : 17، 54 و 316.
863- مانند ذيل آيه 49 و آيه 122 و 123 سوره بقره .
864- مانند ترجيح ((تفدوهم
)) بر ((تفادوهم ))
در تفسير آيه 85 از سوره بقره : ج 1، ص 60.
865- مانند ((يتفكرون ))
به جاى ((تتفكرون )) در ص
11 از ج 1 و ((جعلناكم اءزواجا))
به جاى ((و خلقناكم اءزواجا))
در ص 366 از ج 1 و ((ما تدعون من دونه من شى
)) به جاى ((ما يدعون من
دونه من شى ء)) در ص 446 از ج 1.
866- ر.ك : جوامع الجامع ، مقدمه مولف ، ج 1، ص 436، سطر 18 ذيل
آيه 40 سوره اعراف و ص 441، سطر 13 ذيل آيه 54 سوره اعراف .
867- ر.ك : جوامع الجامع ، مقدمه مولف ، ج 1، ص 116، 160 و موارد
ديگر.
868- ر.ك : جوامع الجامع ، ج 1، ص 40، 48، 77، 79 و موارد بسيار
ديگر.
869- ر.ك : جوامع الجامع ، مقدمه مولف ، ج 1، ص 17، 54 و 316.
870- جوامع الجامع ، ج 1، ص 441، س 11، ذيل آيه 54 سوره اعراف .
871- ر.ك : جوامع الجامع ، مقدمه مولف ، ج 1، ص 262 - 261 و 337 -
315.
872- شيخ عباسى قمى ، الكنى و الالقاب ، ج 1، ص 59 و 60.
873- مقدمه تفسير معانى القرآن ، ج 1، ص 14 - 9.
874- سه تن از بزرگان نحوى بدين لقب شهرت يافته اند: ابو الخطاب
عبدالحميد بن عبدالمجيد هجرى ، استاد سيبويه و كسائى و ابو عبيده . وى
شاگرد ابو عمره بن العلاء قارى و اديب معروف است و به امام اهل ادب و
عربيت مشهور است و مستقيما با اعراب در تماس بود و از آنان اخذ مى
نمود. به اءخفش اكبر شهرت دارد. دوم ، ابوالحسن سعيد بن مسعد شاگرد
خليل بن احمد فراهيدى كه به اخفش اوسط شهرت دارد.
سوم ، ابوالحسن على بن سليمان كه به اخفش اصغر مشهور است .
هرگاه به طور مطلق گفته شود، اخفش اوسط، مراد است كه از دو تن ديگر
برتر است و شهرتى بسزا دارد.
875- عنكبوت 29: 8.
876- عنكبوت 29: 12.
877- عنكبوت 29: 19.
878- عنكبوت 29: 20.
879- عنكبوت 29: 22.
880- عنكبوت 29: 33.
881- فراء همين سوره را مفصل و به طور گسترده تفسير و موارد ادبى
آن را تبيين كرده است .
882- تسترى ، قاموس الرجال ، ج 8، ص 119.
883- خطيب بغداد، تاريخ بغداد، ج 12، ص 405.
884- ر.ك : اعراب القرآن ، پيوست شماره 5، ص 1099 - 1096.
885- ر.ك : مكى ، مقدمه مشكل اعراب القرآن ، ج 1، ص 63 و 64.
886- ر.ك : شهاب الدين سهروردى ، مقدمه حكمة الاشراق ، ص 12 - 9.
887- مائده 5: 100.
888- اسراء 17: 15.
889- مقصود از ((وجد))،
دريافتهاى باطنى و مقصود از ((وجود))
حقيقت هستى است .
890-
و
هذا العلم و ان كان كشفيا و ذوقيا، لا يحظى منه الا صاحب الوجد و
الوجود و اءهل العيان و الشهود، لكن لما راءيت اءن اءهل العلم الظاهر،
يظنون اءن هذا العلم ليس له اءصل يبتنى عليه و لا حاصل يوقف لديه ، بل
تخيلات شعرية و طامات ذكرية ، لابرهان لاءهله عليها و مجرد دعوى
المكاشفة لا يوجب الاهتداء اليها، بينت موضوع هذا الفن و مسائله و
مباديه . و ما ذكرت من البرهان و الدليل ، انما اءتيت به الزاما لهم
بطريقتهم و افحاما لهم بشريعتهم . فان كشف اءهل الشهود ليس حجة عليهم و
ظاهر الايات و الاخبار المبينة لما يقوله اهل الكشف موول لديهم . فوجب
اءن نقول معهم بلسانهم ، كما قال تعال : ((و ما
اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه )).
ابراهيم 14: 4. ر.ك : يثربى ، عرفان نظرى ، ص 233.
891- ر.ك : شرح منظومه ، بخش حكمت ، حاشيه ص 73.
892- شرح مطالع ، چاپ سنگى ، حاشيه ص 4.
893- ر.ك : مقدمه شوراق الالهام در شرح تجريد الاعتقاد.
894- ر.ك : شرح مواقف ، ج 1، ص 32.
895- از ((مشى )) به
معناى راه پيمودن گرفته شده و مقصود؛ پيمودن راه عقل است كه در تاريخ
فلسفه ، لقبى است بر پيروان مكتب ارسطو يا از آن گرفته شده است كه
ارسطو هنگام تدريس فلسفه ، راه مى رفت .
896- اشراق ، همان فيضهاى علم غيب است كه بر نفوس صافيه افاضه مى
گردد و از اين راه ، حقايق عالم شهود بر نفوس زكيه عيان مى گردد.
پويندگان اين راه بر اين باورند كه حقايق را با چشم باز مى بينند و
ديگران ، دست به عصا حركت مى كنند. مى گويند: پاى استدلاليان چوبين
بود، پاى چوبين سخت بى تمكين بود. پيروان اين مكتب از روش افلاطونى
متابعت مى كنند.
897- ر.ك : عرفان نظرى ، ص 35.
898- نورالدين ، عبدالرحمان جامى ، نقد النصوص ، ص 67. براى يافتن
حديث ر.ك : صحيح بخارى ، ج 4، ص 128، باب بدء الخلق ، شماره 3. مسند
احمد، ج 2، ص 431.
899-
و
ليس حال ما يطلق عليه السوى و الغير، الا كحال الاءمواج على البحر
الزخار، فان الموج لا شك اءنه غير الماء من حيث انه عرض قائم بالماء و
اءما من حيث وجوده فليس فيه شى ء غير الماء و كحال البخار و الثلج و
البرد و الجمد بالنسبة الى الماء. فمن وقف عند الامواج التى هى وجودات
الحوادث و صورها، و غفل عن البحر الزخار الذى بتموجه يظهر من غيبه الى
شهادته و من باطنه الى ظاهره هذه الامواج ، يقول بالامتياز بينهما و
يثبت الغير و السوى ؛ و من نظر الى البحر و عرف اءنها اءمواجه و
الامواج لا تحقق لها باءنفسها، قال باءنها اءعدام ظهرت بالوجود فليس
عنده الا الحق سبحانه ، و ما سواه عدم يخيل اءنه موجود متحقق ، فوجوده
خيال محض و المتحقق هو الحق لا غير و من هنا قيل :
البحر بحر، على ما كان فى قدم |
|
ان الحوادث اءمواج و اءنهار |
لا يحجنك اءشكال تشاكلها |
|
عمن تشكل فيها، فهى اءستار. |
ر.ك : عرفان نظرى ، ص 296.
900- مولوى در اين باره مى گويد:
گنج مخفى بد ز پرى چاك كرد |
|
خاك را روشنتر از افلاك كر د |
901-
ظهر
- تعالى - اولا بصور الاعيان الثابتة و استعداداتها فى باطنه و حضرة
علمه الذاتى ، بالفيض الاقدس و التجلى الاول ، بحسب الحب الذاتى الذى
قال عنه : ((كنت كنزلا مخفيا فاءحببت اءن اعرف ،
فخلقت الخلق لكى اعرف )). (حديث قدسى .
ر.ك : بحارالانوار، ج 84، ص 199، ش 6). ثم اءظهرها بحسب مراتبه الذاتية
، بالفيض المقدس و دبرها بحكمته على ما اقتضته الاستعدادات الازلية ،
كما قال تعالى :
((يدبر الامر من السماء الى
الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره اءلف سنة مما تعدون .
))
سجده 32: 5. ر.ك : سيد حيدر آملى ، نقد النقود، ص 382 و 383.
902- محمد لاهيجى ، شرح گلشن راز، ص 377.
903- ((همه چيز نابود شدنى است ، جز او؛ حكم
از آن او و بازگشت به سوى اوست
)). قصص 28: 88.
904- از كلام بايزيد بسطامى است :
اءخذتم علمكم ميتا عن ميت ، و اءخذنا علمنا عن الحى الذى لا يموت .
ر.ك : نقد النصوص ، ص 267. فتوحات مكيه ، تصحيح عثمان يحيى ، ج 1، ص
139.
905- ر.ك : فتوحات مكيه ، ج 2، ص 297.
906- در منطق ، در باب تحديد و تعريف ماهيات ، بر دشوارى شناخت
ماهيات و فصول و اجناس آن تاءكيد كرده اند.
907- ر.ك : فتوحات مكيه ، ج 2، ص 2978 به بعد.
908- شرح گلشن راز، ص 376.
909- شرح گلشن راز، ص 379 - 377.
910- قصص 28: 88.
911- شرح گلشن راز، ص 349.
912- بحارالانوار، ج 67، ص 22، شماره 21 از محاسن برقى ، ص 252.
اصول كافى ج 2، ص 352، شماره 7 و 8. عوالى اللثالى ، ج 4، ص 103، ش
152.
913- غزالى ، احياء العلوم ، ج 1، ص 304.
914- اسراء 17: 79.
915- ر.ك : شرح گلشن راز، ص 347 و 348.
916- بحارالانوار، ج 84، ص 199، شماره 6. اين حديث اگر چه از لحاظ
سند شناخته نيست ؛ ولى با معناى آيه
و ما
خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ذاريات 51: 56، كه به
((يعرفون
)) تفسير شده ،
سازگار است .
917- عبدالرحمان جامى ، مقدمه يوسف و زليخا.
918- مائده 5: 54.
919- انشقاق 84: 6.
920- بقره 2: 156.
921- رساله
((لوايح
))،
ص 76. ر.ك : عرفان نظرى ، ص 54.
922- احقاف : 46: 11.
923- ر.ك : شرح گلشن راز، ص 31، 32 و 37.
924- بقره 2: 191.
925- شرح گلشن راز، ص 643 - 638.
926- كه خبر نبود ازو اغفال را.
927- كه خبر نبود ازو اغفال را.
928- مقدمه ابن خلدون ، چاپ مصر، فصل 11، ص 467. سراج الدين طوسى ،
اللمع ، چاپ ليدن ، ص 22 - 20. سهروردى ، عوارف المعارف ، ضميمه
احياء العلوم ، چاپ بيروت ، ج 5، ص 64 و 65. ر.ك : عرفان نظرى ، ص 64.
929- ر.ك : جامى ، مقدمه نفحات الانس ، ص 14 و 15.
930- در كتاب ماللهند، چاپ ليپزيك ، ص 16.
931- ر.ك : مهدى توحيدى پور، مقدمه نفحات الانس ، ص 14. عرفان نظرى
، ص 62.
932- ر.ك : عرفان نظرى ، ص 63.
933- ر.ك : مقدمه نفحات الانس ، ص 12 و 13. مقدمه شرح گلشن راز، ص
24.
934- قشر: پوسته . لب : مغز. صوفيه طريقت را، راه رسيدن به مغز و
حقيقت شريعت دانسته اند؛ لذا سالك ، آنگاه كه به منزل مقصود رسيد،
پوسته (شريعت ) و احكام آن را رها مى كند؛ چنانچه در گفته شبسترى آمد.
935- ((پروردگارت را عبارت كن تا زمانى كه
به يقين برسى
)). حجر 15: 99.
936- ر.ك : بخش دوم همين كتاب (تفسير و تحليل مقدمه قيصرى ) ص 368،
371 و 374.
937- ابراهيم 14: 48.
938- يعنى : بر زمين باير و غيرآباد خراجى (ماليات ) نيست .
939- عين القضات همدانى ، تمهيدات ، ص 352 - 350.
940- ر.ك : شرح گلشن راز، ص 296 و 300.
941- ر.ك : شرح گلشن راز، ص 26 و 27.
942- ر.ك : شرح گلشن راز، ص 21.
943- مقدمه قيصرى بر تائيه ابن فارض ر.ك : عرفان نظرى ، ص 368.
944- تفسير عياشى ، ج 1، ص 11، شماره 5.
945- بحارالانوار، ج 75، ص 278. عوالى اللثالى ، ج 4، ص 105، شماره
155.
946- كافى ، ج 2، ص 599، شماره 2.
947- واقعه 56: 79.
948- به اين بستگى دارد كه تا چه حدى به راز موفقيت پى برده باشند؛
كه همانا پناه بردن به پيامهاى وحيانى است كه از طريق رسالت و اهل بيت
عصمت رسيده است ؛ و كسانى كه خواسته اند از راهى جز اين ، به حقايق دست
يابند كاملا گمراه شده اند.
949- تا هر كدام دخالت ندارد، ناديده گرفته شود و سپس مفهوم كلى بر
اساس قيود مربوط استخراج گردد.
950- تفصيل و تبيين اين شرايط را در جاى خود گفته ايم . ر.ك : همين
كتاب ، ج 1، ص 28 (بحث تاءويل .)
951- محمد 47: 24.
952-
و
اءنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون ؛
و اين قرآن به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان
نازل شده است توضيح دهى ، و اميد كه آنان بينديشند
)).
نحل 16: 44.
953- نهج البلاغه ، خطبه 158.
954- ((و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، به
يقين راههاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت ، خدا با نيكوكاران
است
)). عنكبوت 29: 69.
955- نمل 27: 10.
956- بحارالانوار، ج 11، ص 56، شماره 56.
957- قصص 28: 17.
958-
959- طه 20: 43 و 44.
960- بقره 2: 22.
961- تفسير تسترى ، ص 14.
962- توبه 9: 123.
963- در تفسير نجم الدين دايه آمده است . ر.ك : ذهبى ، التفسير و
المفسرون ، ج 2، ص 397.
964- احقاف 46: 20.
965- ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 360.
966- ((كسى به واسطه تو، از بهره دنيوى و
نيز از خواهشها و همراهان و دوستان نبريده است گويى بين بهره دنيوى و
پاداش نيك اخروى ايستاده است
)). ر.ك : تفسير
قشيرى ، ج 2، ص 321.
967- خواجه عبدالله انصارى ، تفسير ادبى و عرفانى ، ص 380 و 381.
968- يعنى فهم و دريافتى كه مى توان از آيه به عمل آورد.
969- تفسير ابن عربى ، ج 1، ص 477.
970- هنگام سخن از تفسير ابو عبدالرحمان سلمى در اين خصوص سخن
خواهيم گفت .
971- ميبدى ، تفسير كشف الاسرار، تج 1، ص 28 - 26.
972- ر.ك : قشيرى ، لطائف الاشارات ، ج 1، ص 56.
973- سلمى ، حقائق التفسير، ص 6.
974- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 56.
975- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 56.
976- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 64 و 65.
977- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 229 و 230.
978- لطائف الاشارات ، ج 2، ص 5 و 6.
979- لطائف الاشارات ، ج 2، ص 91.
980- لطائف الاشارات ، ج 6، ص 339.
981- بقره 2: 6 و 7.
982- كفروا: ستروا. به معناى پنهان داشتن است .
983- لطيف به معناى دقيق و ظريف است ؛ چنانكه در ظاهر، قابل مشاهده
نيست .
984- ابوبكر دلف بن جحدر بغدادى (متوفاى 334) عارف بزرگ و همراز
جنيد بغدادى و منصور حلاج ؛ كه از مشايخ بزرگ صوفيه شمرده مى شود.
985- ر.ك : فتوحات مكيه ، ج 1، ص 115 و 116.
986- استاد محمد حسين ذهبى ، تفسير صوفيانه و عرفانى را به دو دسته
تقسيم كرده است : نظرى و فيضى . نظرى را آن دانسته كه بر پايه هاى اصلى
عرفان متكى است و فيضى را آنكه تنها بر اشراقات درونى مبتنى است ؛ و به
تفصيل در اين باره سخن گفته است . ر.ك : ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج
2، ص 378 - 339. به نظر مى رسد استاد ذهبى چنين تصورى دارد، اساسا به
مكتب عرفان و تصوف پى نبرده است ؛ زيرا عرفان نظرى - در مقابل عرفان
عملى - اصول و پايه هاى مكتب عرفان را از نظر شناخت بيان مى كند و
تمهيدى است براى رسيدن به عرفان حقيقى و عملى كه از راه رياضت و تهذيب
نفس به دست مى آيد.
987- تُسْتَر معرب شوشتر است .
988- او در قرن سوم مى زيست و در سال 246 وفات يافت .
989- منسوبه به بلد: شهر آباد. اين نام به جاهاى متعددى اطلاق شده
است ؛ از جمله شهركى در نزديكى نسف (نخشب ) و از جمله شهرهاى معمور
ماوراء النهر بوده است .
990- ر.ك : تفسير تسترى ، ص 3.
991- ر.ك : سلمى ، حقائق التفسير، ص 9.
992- بقره 2: 35.
993- تفسير تسترى ، ص 16 و 17.
994- سوانح ، جمع سانحه : خاطره ، چيزى كه ناگهان بر صفحه ذهن پديد
مى آيد و گمان مى رود نورها و تجليات افاضه شده است .
995- نساء 4: 36.
996- جوارح ؛ جمع جارحه ؛ به اعضاى فعال بدن مى گويند؛ مانند چشم و
گوش و زبان و دست و پا.
997- تفسير تسترى ، ص 45.
998- روم 30: 41.
999- تفسير تسترى ، ص 45.
1000- آل عمران 3: 96.
1001- تفسير تسترى ، ص 41.
1002- اعراف 7: 148.
1003- تفسير تسترى ، ص 60.
1004- شعراء 26: 82 - 78.
1005- تفسير تسترى ، ص 106. نيز ر.ك : ذهبى ، التفسير و المفسرون ،
ج 2، ص 360، 361 و 383 - 380.
1006- خطيب بغدادى ، تاريخ بغداد، ج 2، ص 248، شماره 717.
1007- لحن الخطاب ، اشارات و رموز كلامى است كه از لابه لاى سخن به
دست مى آيد.
1008- از سران و اقطاب صوفيه كه مورد تجليل و احترام فراوان بود.
او در بغداد مى زيست و همانجا درگذشت . شرح حال او را عطار نيشابورى به
تفصيل آورده است . ر.ك : تذكرة الاولياء، ج 2، ص 63 - 57. وى در راه
يارى منصور حلاج جان باخت . هر دوى آنان در سال 309 درگذشتند. ر.ك :
نصرالله پور جوادى ، مجموعه آثار سلمى ، ج 1، ص 68، مركز نشر دانشگاهى
تهران ، 1369ش .
1009- قرمطيان ، پيروان حمدان بن الاشعث معروف به قرمط كه در حدود
سال 280 فرقه اى به وجود آورد كه از فرقه اسماعيليه منشعب و به نام وى
مشهور شد. او قيام به سيف را شعار خود قرار داد و به قتل و غارت و
چپاول همت بست . زيارت قبور و بوسيدن حجرالاسود و اعتقاد به ظواهر
اسلام را تحريم نمود و حجرالاسود را از جاى كند و در احكام شريعت دست
به تاءويل زد. اين حركت بيش از يك قرن ادامه داش تا در اوايل قرن پنجم
در عراق و ايران مبارزه سختى عليه آنان آغاز شد و از هم پاشيده شدند.
1010- توبه 9: 123.
1011- فتاوى ابن الصلاح ، ص 29. ر.ك : ذهبى ، التفسير و المفسرون ،
ج 2، ص 368.
1012- تاريخ بغداد، ج 2، ص 248.
1013- تلبيس ابليس - ترجمه على رضا ذكاوتى ، ص 136، تهران : مركز
نشر دانشگاهى ، 1368 ش .
1014- ابن تيميه ، منهاج السنه ، ج 4، ص 155.
1015- سيوطى ، طبقات المفسرين ، چاپ ليدن ، ص 31.
1016- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 56.
1017- او تفسيرى بر مشرب صوفيه دارد كه طبق وصيت ابن عطا، به دست
ابو عمرو على بن محمد انماطى صوفى انتشار يافت . ر.ك : تاريخ بغداد، ج
12، ص 73، شماره 6479.
1018- بقره 2: 30.
1019- بقره 2: 32.
1020- بقره 2: 35.
1021- طه 20: 115.
1022- تير در تاريكى انداختن .
1023- فاتحه 1: 2.
1024- نعمتها.
1025- نيكويى اى كه از سرشت برخيزد.
1026- بقره 2: 125.
1027- بقره 2: 158.
1028- اعراف 7: 160.
1029- مائده 5: 3.
1030- آل عمران ، 3: 31.
1031- آل عمران 3: 104 و 114 و توبه 9: 71.
1032- نساء 4: 80.
1033- آل عمران 3: 129 و مائده 5: 18.
1034- توبه 9: 40.
1035- يونس 10: 25.
1036- اعراف 7: 156.
1037- آل عمران 3: 176.
1038- اين حديث با اختلاف تعابير در جوامع اهل سنت آمده است ؛ از
جمله صحيح بخارى ، ج 8، ص 152، باب القدر (باب 2.)
1039- ر.ك : نفحات الانس ، ص 291. ذهبى ، سير اعلام النبلاء، ج 18،
ص 229. تاريخ ابن خلكان ، ج 3، ص 206.
1040- ر.ك : الرسالة القشيريه ، ص 46. مقدمه لطائف الاشارات ، ج 1،
ص 18.
1041- بقره 2: 125.
1042- تلوين و تمكين دو اصطلاح است : تلوين صفتى است براى اصحاب
احوال و تمكين صفتى است براى اصحاب حقايق . پس تا زمانى كه بنده اى در
طريق باشد، او صاحب تلوين است ؛ چون از حالى به حالى ديگر ارتقاء مى
يابد و رنگ مى بازد و از صفتى به صفت ديگرى در مى آيد و دائما در حال
افزايش و فزونى است ؛ اما صاحب تمكين ، وصل شد؛ آنگاه متصل گشت ؛ و
دليل بر اينكه او متصل گشت اينكه او به طور كلى از كليت و تماميت هستى
خود بريده است . تغييرى كه در واردات مى دهد يا به سبب ضعف وارد شونده
است يا به علت ضعف دارنده ؛ و آرامش ، يا به دليل قوت اوست و يا به علت
ضعف وارد شونده . رساله قشيريه ، ص 44.
1043- لطائف الاشارات ، ج 1، ص 136.
1044- مائده 5: 94 و 95.
1045- مائده 5: 96.
1046- لطائف الاشارات ، ج 2، ص 143 و 144.
1047- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 1.
1048- ر.ك : ذهبى ، تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1183، شماره 1028. سير
اعلام النبلاء، ج 18، ص 503، شماره 260.
1049- ر.ك : مقدمه ابن تفسير به قلم اكبر على اصغر حكمت .
1050- ر.ك : دخهدا، لغت نامه ، ذيل حرف راء؛ به نقل از تاريخ ادبى
ايران ، نوشته ادوارد براون ، ذيل صفحه 375 و دكتر صفا، تاريخ ادبيات
ايران ، ج 2، صفحات 257، 883، 930 و 932.
1051- بقره 2: 40.
1052- غافر 40: 60.
1053- بقره 2: 152.
1054- زمر 39: 17.
1055- سباء 34: 39.
1056- عنكبوت 29: 69.
1057- نساء 4: 110.
1058- ابراهيم 14: 7.
1059- بقره 2: 40.
1060- كشف الاسرار، ج 1، ص 176.
1061- بقره 2: 40.
1062- بقره 2: 41.
1063- نور 24: 37.
1064- حج 22: 35.
1065- انبياء 21: 90.
1066- فاطر 35: 28.
1067- مومنون 23: 57.
1068- آل عمران 3: 28.
1069- ((مه
)) - به
كسر ميم - به معناى بزرگ در مقابل
((كِه
)) به معناى كوچك .
1070- ف ص ل ت 41: 30.
1071- اعراف 7: 149.
1072- كشف الاسرار، ج 1، ص 178 - 175.
1073- بقره 2: 112.
1074- ص 38: 46.
1075- ص 38: 25.
1076- او از طبقه سوم صوفيه است . نامش احمد بن نصر و از مشايخ
صوفيه مصر است و در طبقه جنيد بغدادى قرار دارد و از اصحاب وى است و به
زقاق كبير شهرت دارد؛ در مقابل زقاق صغير كه بغدادى است و شاگرد زقاق
كبير. ر.ك : جامى ، نفحات الانس ، ص 176 و 177. كتانى در مرگ زقاق كبير
گفت :
((در مرگ او، راه حجت سفر فقرا به مصر
بسته گرديد
)).
1077- او ابوالقاسم سعيد بن محمد ابن جنيد قواريرى بغدادى ملقب به
((سلطان طايفه صوفيه
))
است . او در زهد و تصوف ، شيخ عارفان وقت و يگانه دهر خويش بود. مرگ او
در بغداد و در سال 297 روى داد.
1078- نام او ثوبان بن ابراهيم است . پدرش از نوبه آفريقا بود و با
قريش پيوند ولاء داشت . او از طبقه نخست مشايخ صوفيه است . وفات ثوبان
در سال 245 روى داد.
1079- مريم 19: 51.
1080- فراء كوفه به فتح لام و بقيه به كسر لام خوانده اند و قرائت
مشهور همان قرائت كوفيان است كه مسلمانان از روز نخست بر آن بوده اند.
استناد به هر دو قرائت ، مبتنى بر حجيت همه قرائات است ؛ حتى در صورت
تعارض آنها؛ ولى حجيت قرائات جز قرائت حفص ثابت نشد و قرآن يكى بيش
نيست ؛ چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرموده است . ر.ك : التمهيد، ج
2، ص 166 - 161، بحث قرائات .
1081- بُستاخ : تلفظ قديم گُستاخ ، به معناى شخص با جراءت و شهامت
است كه از روى شناخت كامل ، بى درنگ اقدام كند.
1082- ابوبكر دلف بن جحدر خراسانى بغدادى ؛ در سامرا زاده شد و در
بغداد زيست . دوست و همراز جنيد و حلاج و خيرالنساج بود و از بزرگان
مشايخ صوفيه به شمار مى رفت . در سال 334 درگذشت و در قبرستان خيزران -
در بغداد - به خاك سپرده شد.
1083- كشف الاسرار، ج 1، ص 329 - 327.