تفسير و مفسران (جلد دوم )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- پى‏نوشت‏ها -
- ۳ -


501- در تفسير كنز الدقائق ، ج 1، ص 206 پس از نقل روايت از تفسير قمى در صدد توجيه آن برآمده است ولى چندان قابل قبول نيست .
502- تفسير معروف به نام عسكرى ، ص 209 و 210.
503- اين مطلب را رئيس دانشگاه بيرمنگام در سفرى علمى كه به آن ديار داشتم (1372ش ) برايم گفت . وى اضافه كرد كه ((ارشاد،)) شيخ مفيد نيز همراه آن در دست ترجمه است . منظور او نشان دادن آگاهى مستقيمش از مبانى و آراء تشيع در منابع دست اول بود كه اطلاعش از تفسير قمى براى من شگفت آور بود!
504- اين رساله در بحارالانوار، ج 90، ص 97 - 1، به نام نعمانى آورده شده است . به نام اشعرى قمى نيز آمده و مستقلا به نام سيد مرتضى چاپ شده است ؛ لذا اين رساله سه نسب دارد؛ كه در ((صيانة القرآن من التحريف )) ص 222، هر سه انتساب را باطل شمرديم و آن را به عنوان مجهول النسب ياد كرديم .
505- ثعلبى يا ثعالبى . ابن خلكان مى گويد: ((لقبى است نه انتساب به قبيله (بنى ثعلبهه ) يا جايى (ثعلبيه ). وفيات الاعيان ، ج 1 ص 80. ابن خلكان اين مطلب را به سمعانى نسبت داده است ؛ در صورتى كه از گفته هاى ابن اثير جزرى است كه كتاب ((انساب )) سمعانى را تلخيص كرده و آنچه از او فوت شده ، استدراك نموده است ؛ از جمله همين مطلب . سمعانى ، ثعالبى را منتسب به تهيه و فروش پوست (روباه ) مى داند. اللباب ، ج 1، ص 193 - 195 (سمعانى ، الانساب ، ج 1، ص 505).
506- ابن خلكان ، وفيات الاعيان ، ج 1، ص 79.
507- بقره 2: 90.
508- بقره 2: 173.
509- تفسر بغوى كه تلخيصى از تفسير ثعلبى است ، شاهد اين مدعاست .
510- وگرنه وى در نقل اسرائيليات و داستانهاى آنچنانى ، بيشتر از پيشينيان نياورده است .
511- اندلس : اسپانياى فعلى . غرناطى : منسوب به غرناطه ، شهرى قديمى در اسپانيا. تا پيش از سلطه مسيحيان در سال 1492م شهرى آباد و مهد تمدن و علوم و معارف بوده . قصر زيباى ((الحمراء)) در آنجاست . اكنون نيز از شهرهاى درجه يك اسپانيا به شمار مى رود.
512- ابو عبدالله محمد بن احمد قرطبى (متوفاى 671) منسوب به قرطبه سلطان نشين ممالك اندلس (اسپانيا). تفسير او از تفاسير اجتهادى جامع شمرده مى شود و در بخش مربوط به تفاسير اجتهادى ، درباره آن سخن گفته ايم .
513- مقدمه ابن خلدون ، ص 439 و 440.
514- ابو حيان اندلسى ، تفسير البحر المحيط، ج 1، ص 10.
515- بقره 2: 235.
516- ابن عطيه ، المحرر الوجيز، ج 1، ص 317 و 318.
517- شعراء 26: 214.
518- المحرر الوجيز، ج 4، ص 245.
519- احزاب 33: 33.
520- المحرر الوجيز، ج 4، ص 384.
521- مائده 5: 55.
522- المحرر الوجيز، ج 2، ص 208 و 209.
523- بغوى : منسوب به شهر بغ يا بغشور، واقع در ميان مرو و هرات در خراسان قديم .
524- عجيب است ! خود او درباره تفسير بغوى و مقايسه آن با تفسير شاگردش و احدى نيشابورى ، گفته است : ((لكن الثعلبى فيه سلامة من البدع ...؛ اما تفسير ثعلبى ، (تا حدودى ) از بدعت دور است )). فتاواى ابن تيميه ، ج 2، ص 193. ر.ك : ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 233 و 236. در پيوست مقدمه نيز اين سوال و جواب آمده است ، ص 56 و 57.
525- مقدمة فى اصول التفسير، ص 32. با آنكه وى همانجا (يك سطر پيش از آن ) از سلامت و متابعت ثعلبى از سلف سخن گفته است .
526- مقدمه تفسير خازن ، ص 3 - 4، بيروت ، دارالكتب العلميه .
527- مقدمه محقق ، ص 10.
528- ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 238.
529- شعراء 26: 214.
530- تفسير بغوى ، ج 3، ص 481.
531- ر.ك : تفسير خازن ، ج 3، ص 333.
532- مائده 5: 3.
533- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 35.
534- ر.ك : مقدمة فى اصول التفسير، ص 56، متن و پاورقى .
535- بدين سبب درباره اين تفسير نيز - مانند تفسير طبرى - سخن به درازا كشيد.
536- ابن خلدون ، مقدمه 439 و 440.
537- نجم 53: 3. ر.ك : تفسير ابن كثير، ج 1، ص 141 - 137.
538- بقره 2: 73 - 67.
539- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 110 - 108.
540- تفسير ابن كثير، ج 4، ص 221.
541- ابن تيميه همواره كوشيده است در آيات يا احاديث دال بر فضائل اهل بيت بويژه امير مؤ منان (عليه السلام ) خدشه وارد كند و هر جا كه به يكى از اين موارد برخورد مى كند اگر روايت باشد بى درنگ نسبت ضعف سند يا جعلى بودن به آن مى دهد و اگر آيه باشد دلالت آن را مخدوش ‍ مى سازد؛ هر چند آن آيه در كمال صراحت و آن حديث در حد تواتر و در كمال قوت سند باشد؛ زيرا وى به دنبال بهانه جويى و در فكر تراشيدن نقطه ضعف است ؛ لذا كمتر حديثى است كه ابن تيميه به آن نسبت جعلى بودن نداده باشد. بهترين شاهد، انباشته هاى وى در ((منهاج السنه )) است كه در رد بر ((منهاج الكرامه )) علامه حلى نوشته و دستاويز آماده اى براى بى مايگان شده است .
542- تفسير ابن كثير، ج 4، ص 114 - 122.
543- تفسير ابن كثير، ج 3، ص 486 - 483.
544- ابن تيميه ، منهاج السنه ، ج 4، ص 27 و 28.
545- ابن تيميه ، منهاج السنه ، ج 4، ص 104 و 105.
546- ابن تيميه ، منهاج السنه ، ج 4، ص 20.
547- ثعالبى ، به كسانى گفته مى شود كه در تهيه و فروش پوست ثعلب (روباه ) دست دارند.
548- همانند گردنبدنى از گوهر كه از هم بگسلد و دانه هاى آن پراكنده شود. ر.ك : تفتازانى ، مطول ، ص ‍ 10.
549- نساء 4: 43.
550- الدر المنثور، ج 2، ص 164 و 165. در اين متن آمده كه على را به پيش داشتند و چون مخمور (مست ) بود سوره را به گونه ديگر خواند.
551- المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 307.
552- تفسير ابن ابى حاتم ، ج 3، ص 958.
553- سيوطى در نقل خود از على (عليه السلام ) چنين آورده است : ((فقدمونى ... فقراءت )). ولى در روايت حاكم از قول على (عليه السلام ) آمده است : ((فقدوموا رجلا فقرا...)). و در روايت ابن ابى حاتم چنين آمده است : ((فقدموا فلانا فقراء...)) كه اين رجل و فلان در روايت ديگر به خود عبدالرحمان بن عوف تصريح شده است (به منابع ياد شده رجوع شود) و روشن نيست كه سيوطى چرا مرتكب اين اشتباه شده است .
554- تفسير طبرى ، ج 5، ص 61.
555- ترمذى ، الجامع الصحيح ، ج 5، ص 238، شماره 3026.
556- معروف به تفسير كاشفى . نوشته كمال الدين حسين بن على واعظ كاشفى سبزوارى (متوفاى 910) از علماى دربار تيموريان و صاحب كتاب معروف ((روضة الشهداء)) مى باشد. تفسير وى به سبك تفاسير اهل سنت است و صيغه عرفانى دارد؛ كه به دستور شاه عباس ثانى و توسط فيض ‍ كاشانى بازنگرى و به نام ((تنوير المواهب )) معرفى شده است . زواره اى و ملا فتح الله نيز اين تفسير را مطابق با مذاق شيعه تغيير داده اند. تفسير كاشفى در هند و پاكستان و اخيرا در ايران به چاپ رسيده است .
557- تفسير صافى ، ج 1، ص 130، ذيل آيه 102 از سوره بقره .
558- در جاى خود يادآور شديم كه دروغ پردازان ، از جعل سند هم روى گردان نبودند و هر گفتار پسند خود را به هر كه مى خواستند نسبت مى دادند و براى آن سند مى ساختند.
559- به عنوان مثال ر.ك : ج 1، ص 73، 78، 79، 91 و جز آن .
560- تفسير نعمانى رساله اى مجهول النسب است كه تا كنون نگارنده آن ناشناخته مانده است .
561- نور الثقلين ، ج 1، ص 2.
562- بقره 2: 26.
563- نورالثقلين ، ج 1، ص 45.
564- نورالثقلين ، ج 1، ص 91.
565- نساء 4: 1.
566- روم 30: 21.
567- از جمله ذيل آيه حفظ (سوره حجر آيه 9) ج 5، ص 228.
568- بدين گونه كه در آن ، جمله هاى تفسيرى با آيات تلفيق شده و بظاهر، متن از شرح جدا نيست . بيضاوى در تفسير قرآن چنين شيوه اى پيش گرفته و فيض كاشانى و علامه شبر نيز به همان راه رفته اند. اين شيوه (تفسير مزجى تركيبى ) در تفسيرهاى مختصر بيشتر متعارف است .
569- ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 187.
570- اين تفسير مكررا به چاپ رسيده و اخيرا (در سال 1385 ق / 1966م ) به همت سيد مرتضى رضوى كشميرى نجفى صاحب مطبوعات ((النجاح )) در قاهره همراه با مقدمه تفسير ((آلاء الرحمان )) علامه بلاغى نجفى ، به چاپ رسيده است .
571- همين كتاب ، ج 1، ص 63.
572- ((من استبد براءيه هلك )). نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 161.
573- ((هر كه تنها وفق راءى خود درباره قرآن سخن گويد گرچه به حقيقت هم برسيد خطا كرده است ))؛ زيرا راه را خطا رفته است . ر.ك : شهيد ثانى ، منية المريد، ص 216.
574- ((كسى كه سخن مرا بنا بر راءى و نظر خويش تفسير كند به من ايمان نياورده است )). امالى صدوق ، ص 6، مجلس 2.
575- ((هر كه قرآن را وفق راءى خويش تفسير كند، جايگاه خود را در دوزخ فراهم نموده است )). تفسير طبرى ، ج 1، ص 27.
576- بر طبق آنچه كه فاضل مقداد در مقدمه كتاب خود ((كنز العرفان ، ج 1، ص 13)) ذكر كرده ؛ ولى در فهرست ((احكام القرآن ))، ج 4، ص 2098 - 1994)) از ابن العربى آمده است ، اين بخش ، شامل حدود 800 آيه است . امام اگر با توجه به مسائل سياسى و اجتماعى - كه گذشتگان به آن توجه نكرده و متاءخرين بدان عنايت ورزيده اند - به قرآن بنگريم تعداد آيات احكام افزايش مى يابد و به بيش از دو هزار آيه مى رسد.
577- رخرف 43: 18.
578- ابن نديم ، الفهرست ، ص 63.
579- تهرانى ، الذريعه ، ج 1، ص 42 - 40.
580- ((سپس روزه را تا شب به اتمام رسانيد)). بقره 2: 187.
581- جصاص ، احكام القرآن ، ج 1، ص 242 - 234.
582- ر.ك : ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 440.
583- الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 1، ص 558.
584- ر.ك : ابن رشد اندلسى ، بداية المجتهد، ج 1، ص 322.
585- ((و چون زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رساندند، آنان را از ازدواج با همسران (سابق ) خود جلوگيرى مكنيد)). بقره 2: 232.
586- احكام القرآن ، ج 1، ص 400.
587- ((و اموال يتيمان را به آنان (باز) دهيد و (مال ) پاك را با ناپاك عوض نكنيد)). نساء 4: 2.
588- ((و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به (سن ) زناشويى برسند؛ پس اگر در ايشان رشدى يافتيد، اموالشان را به آنان باز گردانيد)). نساء 4: 6.
589- احكام القرآن ، ج 2، ص 49.
590- احكام القرآن ، ج 2، ص 118.
591- ز.ك : مساءله 28 از احكام ازدواج از كتاب عروة الوثقى .
592- احكام القرآن ، ج 2، ص 4 و 5.
593- ((به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده ، رخصت داده شده است ؛ چرا كه مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست . همان كسانى كه بنا حق از خانه هايشان بيرون رانده شدند... همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم ، نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند؛ و فرجام همه كارها از آن خداست )). حج 22: 41 - 39.
594- احكام القرآن ، ج 3، ص 246. طُلَقا، به كسانى گفته مى شود كه تا آخرين لحظه با اسلام ستيز كردند و به ناچار پس از فتح مكه تسليم شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آنان منت نهاد و آنان را آزاد ساخت . ابو سفيان و فرزندانش از اين گروهند.
595- ((خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار دهد)). نور 24: 55.
596- احكام القرآن ، ج 3، ص 329.
597- ((و اگر دو طائفه از مومنان با هم بجنگند، ميان آن دو را اصلاح كنيد، و اگر (باز) يكى از آن دو بر ديگرى تعدى كرد با آن كه تعدى مى كند بجنگند تا به فرمان خدا باز گردد)). حجرات 49: 9.
598- احكام القرآن ، ج 3، ص 400.
599- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 442 و 443.
600- او در اواخر عمرش در سازش با دشمنان اسلام با حكومت مصر همساز شد و به همين علت توسط جوانان غيور ملت مصر كه از حريم اسلام دفاع مى كردند به قتل رسيد. اين واقعه در شعبان سال 1397 ق / 1356ش / 1977م رخ داد.
601- ((زهى پندار؛ چون آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند)). مطففين 83: 15.
602- ((و تا خدا نخواهد، (شما) نخواهيد خواست )). انسان 76: 30.
603- شافعى (بيهقى )، احكام القرآن ، ج 1، ص 40.
604- ((ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ...)). نوح 71: 1.
605- و به سوى عاد، برادرشان هود را (فرستاديم ). اعراف 7: 65.
606- و به سوى ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم ). اعراف 7: 73.
607- احمام القرآن ، ج 1، ص 31 و 32.
608- علق 96: 19.
609- شافعى گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را - در كتاب ((الاءم )) - پيش از سخن مجاهد آورده است ؛ ولى بيهقى آن را در اينجا نياورده است .
610- اسراء 17: 107.
611- ((خدا و فرشتگان بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درود مى فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد؛ بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد)). احزاب 33: 56.
612- احكام القرآن ، ج 1، ص 72 - 70.
613- ((و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود)). سجده 32: 8 - 7.
614- احكام القرآن ، ج 1، ص 81 و 82.
615- كيا: كلمه اى فارسى و به معناى بزرگ و مهتر قوم است .
616- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 445.
617- مائده 5: 6.
618- ((و اموال آنان را همراه با اموال خود مخوريد)). نساء 4: 2.
619- ابن العربى ، احكام القرآن ، ج 2، ص 565 - 562.
620- ((خدا به شما فرمان مى دهد كه ماده گاوى را سر ببريد)). بقره 2: 67.
621- احكام القرآن ، ج 1، ص 23.
622- ((در آن (خانه )ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى كنند: مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى ، آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز، به خود مشغول نمى دارد)). نور 24: 36 و 37.
623- ((بگو: در حقيقت نماز من و عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدا، پروردگار جهانيان است ؛ او را شريكى نيست )). انعام 6: 162 و 163.
624- راوندى ، فقه القرآن ، ج 1، ص 111.
625- اين كتاب اخيرا زير نظر استاد محقق ، واعظ زاده خراسانى و با تحقيق فاضل محترم ، سيد محمد قاضى به روش عالى و در نهايت اتقان ، با پيشنهاد مجمع التقريب الاسلامى به چاپ رسيده است .
626- ((ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند؛ همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند)). مائده 5: 55.
627- التبيان ، ج 3، ص 549.
628- ((و اگر آن (خبر) را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعا از ميان آنان كسانى اند كه آن را دريابند)). نساء 4: 83.
629- التبيان ، ج 3، ص 273.
630- ((اگر او (پيامبر) را يارى نكنيد قطعا خدا او را يارى كرد؛ هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را بيرون كردند و او نفر دوم از دو تن بود؛ آنگاه كه در غار بودند، وقتى به همراه خود مى گفت : اندوه مدار كه خدا با ماست . پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى ديديد تاءييد كرد و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست تر گردانيد)). توبه 9: 40.
631- ((رفيقش - در حالى كه با او گفتگو مى كرد - به او گفت : آيا به آن كسى كه تو را آفريد كافر شدى )). كهف 18: 37.
632- التبيان ، ج 5، ص 223 - 220.
633- بقره 2: 7.
634- التبيان ، ج 1، ص 64: ((اگر زنده اى را مورد خطاب قرار داده بودى قطعا به او مى شنواندى ولى آن كه مخاطب قرار دادى زنده نيست )).
635- بقره 2: 18.
636- ((مى بينى كه آنان به سوى تو نظر مى افكنند ولى تو را نمى بينند)). اعراف 7: 198.
637- نساء 4: 155.
638- توبه 9: 93، نحل 16: 108، محمد 47: 16.
639- طه 20: 85.
640- ((پس ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است )). محمد 47: 23.
641- ((بر دلهايشان پوششهايى قرار داديم )). انعام 6: 25، اسراء 17: 46، كهف 18: 57.
642- ((پس چون (از حق ) برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد)). ص 61: 5.
643- ((هرگاه همسايه ام بيرون مى رود تا موقعى كه وارد سرپناه خود مى شود، چشمانم كور است )).
644- ((از آنچه ميان او و ديگران مى گذرد، گوشهايم كر است و جز آن ، ناشنوايى ندارم )).
645- التبيان ، ج 1، ص 89 و 90.
646- ((ما اين گونه بر دلهاى تجاوزكاران مُهر مى نهيم )). يونس 10: 74.
647- التبيان ، ج 5، ص 412.
648- خوانسارى ، روضات الجنات ، تحقيق اسماعيليان ، ج 5، ص 359.
649- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 104 و 105.
650- مائده 5: 55.
651- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 109.
652- حاكم نيشابورى ، معرفة علوم الحديث ، ص 102.
653- فتح البارى بشرح صحيح البخارى ، ج 8، ص 333.
654- ر.ك : علامه امينى ، الغدير، ج 3، ص 157، شماره 9 و 16.
655- سيوطى ، لباب النقول فى اسباب النزول ، ص 55.
656- الغدير، ج 3، ص 162 - 156. نيز ر.ك : تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 4، ص 257 - 244.
657- اى ابوالحسن ، جان و روان همه رهروان هدايت - اعم از كندرو و تندرو - فداى تو باد.
658- آيا ستايش آراسته من درباره تو بيهوده است ؛ حال آنكه ستايشى كه براى خدا باشد بيهوده نخواهد بود؟
659- تو بودى كه در حال ركوع بخشيدى ؛ فداى تو باد جان همه كس ، اى بهترين ركوع كنندگان .
660- انگشتر مبارك خويش را، اى بهترين سرور و اى بهترين خريدار و بهترين فروشنده .
661- پس خداوند درباره تو آيه ولايت
662- جصاص ، احكام القرآن ، ج 2، ص 446.
663- حاكم حسكانى ، شواهد التنزيل ، ج 1، ص 184 - 161. نيز ر.ك : فضائل الخمسه ، ج 2، ص 19 - 13.
664- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 142 و 143.
665- ابن ابى جمهور احسائى ، عوالى اللئالى ، ج 4، ص 77، شماره 67.
666- ابن ابى جمهور احسائى ، عوالى اللئالى ، ج 1، ص 358، شماره 29 و ج ،2 ص 241، شماره 9. نيز ر.ك : سنن ابن ماجه ، ج 1، ص 98.
667- فضائل الخمسه ، ج 1، ص 199 به بعد.
668- التفسير و المفسرون ، ج 2، ص 128.
669- النكت و العيون ، ج 1، ص 21.
670- نساء 4: 84.
671- النكت و العيون ، ج 1، ص 34.
672- ((آيا به آيات قرآن نمى انديشند؟ يا (مگر) بر دلهايشان قفلهايى نهاده شده است ؟)). محمد 47: 24.
673- ر.ك : قاضى نورالله شوشترى ، مجالس المومنين ، ج 1، ص 490.
674- ((پس بجز ابليس - كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد - (همه ) به سجده در افتادند)). بقره 2: 34.
675- ر.ك : تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 138.
676- ر.ك : التفسير الكبير، ج 2، ص 237.
677- ر.ك : تفسير ابوالفتوح رازى ، ج ، 1، ص 139. تفسير كبير، ج 2، ص 237 و 238.
678- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 79، 80، 87 و 240.
679- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 149.
680- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 225.
681- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 484.
682- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 477.
683- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 240.
684- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 241.
685- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 283.
686- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 2، ص 280.
687- نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 77.
688- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 179.
689- بقره 2: 14.
690- صافات 37: 65.
691- تفسير ابوالفتوح ، ج 1، ص 79 و 80.
692- ((خدا به شما فرمان مى دهد كه ماده گاوى را سر ببريد)). بقره 2: 67.
693- تفسير ابوالفتوح ، ج 1، ص 220.
694- ((و چون فرشتگان را گفتيم : در برابر آدم سجده كنيد، جز ابليس - كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد - (همه ) به سجده در افتادند)). بقره 2: 34.
695- تفسير ابوالفتوح ، ج 1، ص 138 و 139 و ج 4، ص 233.
696- مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 448، شماره 8625. بحارالانوار، ج 21، ص 114.
697- زلزال 99: 7.
698- بقره 2: 3.
699- ((خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين قرار داد)). نور 24: 55.
700- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 64.
701- ر.ك : تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 114 و 115. بحث ((ضلال و اضلال )) در ذيل آيه يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين . بقره 2: 26.
702- بقره 2: 34.
703- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 1، ص 135 و 136.
704- مائده 5: 54.
705- على در آن هنگام به چشم درد مبتلا بود و به دنبال دارو بود و علاج كننده اى نمى يافت .
706- در اين هنگام پيامبر، آب دهنى به چشم او ماليد؛ پس چه فرخنده دارويى و چه فرخنده طبيبى بود.
707- و فرمود: پرچم سپاه را در اين روز به دست فرزانه دلاور و برنده اى خواهم داد كه دوست نزديك پيامبر خدا است .
708- او خدا را دوست دارد و خدا او را دوست دارد و خداوند دژهاى مستحكم و تسخيرناپذير را به دست او باز مى كند.
709- سپس تنها على را براى آن امر، برگزيد و او را وزير و ياور و برادر خود خواند.
710- جرد، جمع اءجرد: اسبهاى كوته يال كه در مسابقه پيشى گيرند.
شعال ، جمع اءشعل : اسبهايى كه در پيشانى يا در دم ، سفيدى دارند.
زغف : زره . مذال : فراخ و بلند. سمر، جمع اءسمر؛ نيزه از فولاد تيره رنگ . عوال :، جمع عاليه ؛ به معناى بلند. يعنى اسبهاى يكه تاز پيشانى سفيد و زره هاى فراگير؛ و نيزه هاى بلند، در دست مردان كارزار.
711- آساد، جمع اءسد: شير. ديس ، جمع ديسه (از ريشه دوس ): جنگل انبوه .
اءشبال ، جمع شبل : بچه شير. خيس : بيشه ، كه جايگاه شيران است . خميس ، لشكر آراسته را گويند كه از پنج جناح تشكيل يافته است : پيشاهنگ ، قلب ، ميمنه ، ميسره و دنباله . ببض ، جمع اءبيض : شمشير آبدار و برنده . صقال جمع صقيل : صيقل يافته .
712- يعنى : در مقابله با عقاب (پرچم جنگ ) به خوبى مى رزمند و سر دشمنان را مى برند.
713- كعوب ، جمع كعب : بن نيزه . غير آل يعنى نيرومنتد و با توان .
يعنى : دروغگو را رسوا مى سازد و طوفانى به راه مى اندازد و بن نيزه ها را از خون دشمن سيراب مى كند.
714- با شمشيرى كه لبه آن به شدت برنده و كشنده بود بر فرق سر وى كوبيدم .
715- پس استخوانهاى وى در بدنش متفرق و در هم شكسته شد و بينى او بر خاك ماليده شد.
716- من على هستم صاحب شمشيرى برنده و صاحب حوض كوثر در روز قيامت .
717- من برادر پيامبر خدايم كه هنگامى كه بر سرم عمامه گذاشت فرمود: تو كسى هستى كه بعد از من امامت از آن اوست .
718- هان اى كسى كه با چشمان خواب آلود مى نگرى و با ديدگانى بى فروغ پيرامون خود را مى نگرى .
719- نفس تو تو را گمراه ساخته و تو آن را راه اميد پنداشته اى ولى هرگز راه اميد نيست .
720- پى در پى گناه مى كنى و در عين حال اميد رسيدن به درجات بهشت را دارى .
721- و فراموش كردى كه خداوند آدم را به سبب يك گناه از بهشت بيرون راند.
722- وفيات الاعيان ، ج 4، ص 249، شماره ترجمه 600.
723- الدرر الكامنة فى اءعيان المائة الثامنه ، ج 1، ص 304. (التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 291).
724- كشف الظنون ، ج 2، ص 1756.
725- عيون الانباء، ج 2، ص 171.
726- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 292.
727- واقعه 56: 24.
728- تفسير كبير، ج 29، ص 156.
729- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 292.
730- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 293.
731- زمر 39: 22.
732- انعام 6: 125.
733- تفسير كبير، ج 26، ص 265 و 266.
734- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 1، ص 207 - 204.
735- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 31، ص 85.
736- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 32، ص 153.
737- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 32، ص 124.
738- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 10، ص 54 - 53.
739- من نمى دانستم كه امر خلاف و ولايت از بنى هاشم و ابوالحسن گردانده مى شود.
740- مگر نه اينكه او (ابوالحسن ) اولين كسى بود كه بر قبله نماز خواند و آگاهترين مردم به قرآن و سنت بود.
ر.ك : تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 18، ص 212. شاهد در ((صلى لقبلتكم )) است كه ((لام )) آورده شده ؛ لذا آيه ((خروا له سجدا؛ پيش او به سجده در افتادند)) (يوسف 12: 100) دليل بر آن نمى شود كه به خود يوسف سجده كرده اند؛ بلكه او را قبله قرار داده و به خدا سجده كرده اند.
741- تفسير كبير، تفسير سوره فاتحه ، ج 12، ص 21 و 29.
742- ((هر كه با حب آل محمد بميرد، شهيد است ، و هر كه با حب آل محمد بميرد هنگام مرگ گناهانش آمرزيده شده ، و هر كه با حب آل محمد بميرد توبه اش پذيرفته شده و هر كه با حب آل محمد بميرد مومن و در حالت كمال ايمان مرده و هر كس با بغض آل محمد بميرد در روز قيامت در حالى محشور مى شود كه بين دو چشمش نوشته شده است : اين شخص از رحم خدا ماءيوس ‍ است )).
743- شورى 42: 23.
744- ((فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده است )).
745- ((و از او پيروى كنيد تا هدايت شويد)). اعراف 7: 158.
746- ((و بايد كسانى كه با فرمان وى مخالفت مى كنند بترسند)). نور 24: 63.
747- ((اى پيامبر بگو: اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد)). آل عمران 3: 31.
748- ((و بتحقيق پيامبر براى شما الگوى نيكويى است )). احزاب 33: 21.
749- ((اى سواره ، هنگامى كه در منى به محصب رسيدى توقف كن و با صداى بلند به ساكنان خيف اعلام كن )).
750- ((در سحرگاهان كه حاجيان همسان رود خروشان فرات به سوى منى سرازير مى شوند)).