251- اضواء على السنة المحمديه ، ص 208.
252- تفسير ابن كثير، ج 3، ص 104 و 105.
253- ابو ريه مى گويد: ((اين حديث اشكالات
ديگرى نيز دارد؛ از جمله اينكه در آن آمده است : بلندى آدم 70 ذراع
بوده است . ابن حجر در انتقاد بر اين حديث در شرح بخارى مى گويد: از
جمله اشكالاتى كه بر اين حديث وارد است اين است كه آثار به دست آمده از
امتهاى پيشين همچون عاد و ثمود نشان مى دهد كه آنان قد بلند نبوده اند
و لذا سخن ابو هريره درست نيست . مالك هم اين حديث را ساختگى دانسته
است )). ر.ك : پاورقى الاضواء، ص 208 و 209.
254- اضواء على السنة المحمديه ، ص 209.
255- واقعه 56: 30. ر.ك : اضواء على السنة المحمديه ، ص 210.
256- ر.ك : تفسير ابن كثير، ج 2، ص 513 و 514.
257- اضواء على السنة المحمديه ، ص 218.
258- اضواء عى السنة المحمديه ، ص 218 و 219 به نقل از مجله
المنار، ج 19، ص 97.
259- ر.ك : شوشترى ، قاموس الرجال ، ج 9، ص 266. تهذيب التهذيب ، ج
11، ص 168 - 166.
260- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 422 - 420.
261- ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 342.
262- ر.ك : قاموس الرجال ، ج 8، ص 357 و ج 10، ص 38.
263- پيش از اين درباره آن سخن گفتيم . ر.ك : همين كتاب ، ج 1، ص
258 - 254.
264- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 198.
265- ر.ك : تفسير طبرى ، ج 7، ص 88 - 83. الدر المنثور، ج 3، ص
346.
266- ابو شهبه ، الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 305 - 159.
267- ابو شهبه ، الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 206 و 207.
268- عمر خود مى گويد: ((نوشته اى را از روى
كتابهاى اهل كتاب (يهوديان ) استنساخ كردم و آن را در پوستى آوردم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: در دستت چيست ؟ عرض
كردم نوشته اى است كه آن را استنساخ كرده ام تا به علم خويش بيفزايم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنان خشمگين شد كه گونه هايش از خشم
سرخ شد و سپس دستور نماز جماعت داد و بعد از نماز فرمود: اى مردم من
كامل ترين و آخرين سخن را براى شما به ارمغان آورده ام و آن را پاك و
پاكيزه و بى هيچ عيب و نقصى بر شما عرضه كرده ام ؛ پس سبكسرى نورزيد و
بهوش باشيد كم خردان شما را نفريبند! بلند شدم و گفتم : ما به خداوند
به عنوان پروردگار و به اسلام به عنوان دين و به تو به عنوان پيامبر
ايمان داريم و راضى هستيم )). تفسير ابن كثير، ج
2، ص 467. احمد بن حنبل به اسناد خود از عبدالله بن ثابت روايت مى كند
كه گفت : ((عمر محضر نبى اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم رفت و عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم من با
برادرى از يهوديان بنى قريظه آشنا شدم و او بخشهايى از تورات را براى
من نوشت . آيا اجازه مى دهيد آنها را بر شما عرضه كنم ؟ در اين هنگام
رنگ چهره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دگرگون شد.))
عبدالله بن ثابت مى گويد: ((به عمر گفتم : آيا
تغيير چهره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ناراحتى او را نيم بينى
؟ عمر گفت : به نعمت پروردگارى خدا و دين اسلام و رسالت پيامبر راضى
هستيم و شكرگزار)). عبدالله مى گويد:
((پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با شنيدن
اين سخن آرامش يافت ؛ آنگاه فرمود: سوگند به خدايى كه جان محمد در دست
اوست . حتى اگر موسى (عليه السلام ) ميان شما آيد و شما از او پيروى
كنيد و مرا رها سازيد قطعا گمراهيد؛ زيرا از ميان امتها، شما امت من
هستيد و به من اختصاص داريد و از ميان پيامبران ، من بهره شمايم و به
شما اختصاص دارم )). مسند احمد، ج 4، ص 265 و
266.
269- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 447.
270- ر.ك : تفسير ابن كثير، ج 4، ص 17.
271- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 89.
272- ((الف ، لام ، راء. اين است آيات كتاب
روشنگر؛ ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم ؛ باشد كه بينديشيد ما
نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم ، بر تو حكايت
مى كنيم و تو قطعا پيش از آن از بى خبران بوده اى )).
يوسف 12: 3 - 1.
273- ر.ك : تفسير ابن كثير، ج 2، ص 467 و 468.
274- عبدالوهاب نجار در كتاب ((قصص الانبياء))
خود تلاش كرده است قصه هاى قرآن را از تورات نيز استخراج كند و به
مقايسه ميان موجز قرآن و بيان مبسوط تورات (عهد قديم ) در قصه هاى
پيامبران بپردازد.
275- در اين مورد نظر ذهبى پذيرفته نيست و معتقديم تنها كسانى از
صحابه به اهل كتاب رجوع مى كردند كه از بضاعت علمى اندكى برخوردار
بودند.
276- ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 169.
277- مشروح گفتارهاى وى در اين زمينه گذشت .
278- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 138. نيز ر.ك : البداية و النهايه ، ج
1، ص 37. تفسير طبى ج 1، ص 363. كه در آنجا عبدالله بن عمر صريحا از
كعب الاحبار نقل مى كند.
279- صحيح بخارى ، ج 2، باب الجمعه ، ص 16.
280- قسطلانى ، شرح بخارى ، ج 2، ص 190 (ر.ك : ذهبى ، التفسير
المفسرون ، ج 1، ص 170 - 171). الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 103 و
104. فتح البارى ، ج 2، ص
281- ابن قتيبه ، تاءويل مختلف الحديث ، ص 279 و 280.
282- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 89 و 90.
283- الخطط المقريزيه ، ج 3، ص 199. فجر الاسلام ، ص 160.
284- ((از ايشان روى برتاب ، تا در سخنى جز
آن در آيند...)). انعام 6: 68. ر.ك : امام محمد
غزالى ، احياء العلوم ، ج 2، ص 331.
285- فجرالاسلام ، ص 159 و 160.
286- تفسير قرطبى ، ج 1، ص 79.
287- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 90.
288- الاسرائيليات فى التفسير و الحديث ، ص 54 - 47.
289- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 114 - 106.
290- فجر الاسلام ، ص 160 و 161.
291- مقدمه ابن خلدون ، ص 439 و 440.
292- تاريخ طبرى ، ج 1، ص 23.
293- فجر الاسلام ، ص 157.
294- ((پس واى بر كسانى كه نوشته اى را با
دستهاى خود مى نويسند؛ سپس مى گويند اين از جانب خداست تا بدان ، بهاى
ناچيزى به دست آرند)). بقره 2: 79.
295- صحيح بخارى ، ج 3، ص 237.
296- ر.ك : كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 856 و 857.
297- ((در حقيقت در زبور پس از پند و اندرز
نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد)).
انبياء 21: 105.
298- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 169.
299- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 325 و 326.
300- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 297.
301- ر.ك : التمهيد، ج 6، بخش اعجاز تشريعى .
302- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 25 و 26.
303- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 545 و 546.
304- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 136 - 134.
305- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 117 (سفر خروج ، باب 21، شماره 28).
306- كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 239 (سفر اعداد، باب 19، شماره هاى
16 - 11.)
307- جامع بخارى ، ج 9، ص 136.
308- مسند احمد، ج 3، ص 387.
309- فتح البارى ، ج 13، ص 281.
310- به چند نمونه كوتاه بسنده مى شود و نمودار جامع آن را به
مقالى جدا واگذار مى كنيم .
311- تحريم 66: 6.
312- انبياء 21: 26 - 28.
313- انبياء 21: 19.
314- تفسير امام حسن عسكرى (عليه السلام )، ص 475.
315- صدوق ، عيون اخبار الرضا، ج 1، باب 27، ص 211، شماره 2.
316- سيد هاشم بخرانى ، تفسير برهان ، ج 1، ص 136.
317- ر.ك : الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 166 - 159.
318- مائده ، 5: 22.
319- ر.ك : الدر المنثور، ج 2، ص 270. تفسير طبرى ، ج 6 ص 112.
320- تاءويل مختلف الحديث ، ص 284.
321- تفسير طبرى ، ج 12، ص 29 - 21. الدر المنثور، ج 3، ص 335 -
327.
322- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 218 - 216.
323- تفسير طبرى ، ج 16، ص 7 و 8 و 18 - 14. الدر المنثور، ج 4، ص
251 - 241.
324- الاسرائيليات و الموضوعات ، ص 290.
325- هيثمى ، مجمع الزوائد، ج 8، ص 131. الاسرائيليات و الموضوعات
، ص 292.
326- مجمع الزوائد، ص 132.
327- مجمع الزوائد، ص 135.
328- الدر المنثور، ج 6، ص 101 و 102.
329- الدر المنثور، ج 6، ص 249 و 250.
330- خلاصه اى از آن در نوشته ابو شبهه ((الاسرائيليات
و الموضوعات فى التفسير)) ص 306 - 159 آمده است
.
331- ابن تيميه در تفسير سوره اخلاص ص 94 و نيز در مقدمه تفسير
مجاهد ص 60.
332- لقمان 31: 6.
333- لقمان : 7.
334- لقمان : 12.
335- لقمان : 14.
336- لقمان : 16.
337- لقمان : 17.
338- لقمان 18.
339- لقمان 28.
340- لقمان 32.
341- لقمان 33.
342- لقمان 34.
343- اءى اشتد به القحط؛ خشكسالى آن را فرا گرفت .
344- ر.ك : دكتر عبدالوهاب طالقانى ، تاريخ تفسير، ص 87 - 84.
345- فؤ اد سزگين ، تاريخ التراث العربى ، مجلد اول در علوم قرآنى
و حديث ، ج 1، ص 71.
346- منسوب به ((سده )):
پيشگاه درب خانه و مسجد. وى در پيشگاه مسجد كوفه به فروش خمار (روپوش )
و مقنعه (سرپوش ) اشتغال داشت . به وى ((سدى
كبير)) گويند در مقابل ((سدى
صغير)) محمد بن مروان كوفى . ر.ك : سمعانى ،
الانساب ، ج 3، ص 238.
347- سيوطى ، الاتقان ، ج 4، ص 208.
348- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 78.
349- تاريخ تفسير، ص 109.
350- همين كتاب ، ج 1، ص 202.
351- همين كتاب ، ج 1، ص 253.
352- همين كتاب ، ج 1، ص 415.
353- منسوب به قبيله ((بنى كلاب
)) يا ((بنى كلب
)) از قبايل اصيل عربى .
354- شرح حال وى و بلنداى مقام او در رشته هاى مختلف علوم و معارف
اسلامى ، به هنگام سخن از طرق تفسيرى به ابن عباس (طريق نهم )، و نيز
در بيان حال مفسران نامى پس از تابعان (شماره 7) گذشت .
355- الانساب ، ج 5، ص 86.
356- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 81.
357- شيخ خليل الميس ، در مقدمه كوتاهى كه بر تفسير طبرى نوشته مى
گويد: ((طبرى ، سعى داشته تا از منابع معتبر نقل
كند؛ لذا از كلبى ، مقاتل و واقدى چيزى نياورده ؛ زيرا آنان را مورد
اعتماد نمى دانست )). تفسير طبرى ، ج 1، ص 9،
انتشارات دارالفكر.
358- از مقاتل بيش از 20 مورد و از واقدى چهار، پنج مورد، به طور
سردستى ديده شده است .
359- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول (علوم قرآنى و حديث )، ج 1، ص
82 - 81.
360- الفهرست ، ابن نديم ، ص 145.
361- توبه 9: 40.
362- ر.ك : آلوسى ، تفسير روح المعانى ، ج 10، ص 87. امام فخر رازى
نيز - بر حسب ظاهر گفتارش - آن را تاءييد كرده است . ر.ك : تفسير كبير،
ج 16، ص 63.
363- ر.ك : الدر المنثور، ج 4، ص 198 و 207.
364- تفسير طبرى ، ج 10، ص 96.
365- تفسير ابن كثير، ج 2، ص 358.
366- ر.ك : مجمع البيان ، ج 5، ص 32.
367- ثمالى - با ضم ثاء - منسوب به قبيله ثماله ، شاخه اى از قبيل
ازد است .
368- همين كتاب ، ج 1، فصل 7، ش 8، ص 418.
369- چنانكه احمد بن حنبل گفته است . ر.ك : ابن حجر، تهذيب التهذيب
، ج ،6 ص 404 - 403.
370- خليلى ، ابوالقاسم احمد بن محمد بلخى (متوفاى 429) از مشايخ
بزرگ حديث در ماوراء النهر. ر.ك : سمعانى ، الانساب ، ج 2، ص 394.
371- الاتقان ، ج 4، ص 208.
372- ابن طاووس ، سعد السعود، ص 221.
373- تاريخ تفسير، ص 115.
374- ر.ك : همين كتاب ، ج 1، ص 258 - 254 و ص 419. تهمت هاى
ناروايى كه به وى بسته بودند، به دفع آن نيز پرداختيم ، مراجعه شود.
375- در مقدمه تفسير، سى نفر از بزرگان را مى شمرد كه در تفسير، از
آنان بهره گرفته است كه دوازده نفر آنان از علماى تابعان ، از جمله
امام باقر (عليه السلام ) مى باشند. ر.ك : تفسير مقاتل ، ج 1، ص 25.
376- داوودى در طبقات المفسرين (ج 2، ص 330، شماره 642) از امام
شافعى نقل مى كند: ((الناس كلهم عيال على
مقاتل بن سليمان فى التفسير)).
377-
من
اءراد التفسير فهو عيال على مقاتل . تفسير مقاتل ، ج 5، ص 7. در
جاى ديگر (ص 69)5 آورده كه
من
اءراد اءن يتبحر فى التفسير فهو عيال على مقاتل بن سليمان .
378- در عين سهولت و رسا بودن ، در سطحى بالا و عمقى ژرف قرار
دارد.
379- دكتر عبدالله محمد شحاته ، جزء پنجم (ملحق به تفسير مقاتل )،
ص ، 57 چاپ مصر، سال 1989 م .
380- دو صفت دال بر لطف و عنايت حق تعالى نسبت به بندگان است در
مقابل غلظت و خشونت . (((رحيم ))) بر عنايت بيشترى دلالت دارد؛ زيرا
(((رحمان ))) رحمت واسعه و فراگير است و (((رحيم ))) عنايت خاص بر
بندگان مخلص است .
381- صافات 37: 53.
382- انفطار 82: 19.
383- تحريم 66: 5.
384- فاتحه 1: 7 - 2.
385- داوودى ، طبقات المفسرين ، ج 2، ص 330، شماره 642 و نيز ر.ك :
همين كتاب ، ج 1، ص 260، طريق هفتم از طرق تفسيرى به ابن عباس .
386- عبدالله بن ثابت مى گويد: ((در نوشته
پدرم آمده بود كه اين تفسير را به سال 190 در بغداد به طور كامل از ابو
صالح هذيل بن حبيب دندانى از مقاتل بن سليمان به استماع نشستم
)). خطيب بغدادى ، تاريخ بغداد، ج 14، ص 79 -
78.
387- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 85.
388- ر.ك : مقدمه تفسير مقاتل ، ص 28 و متن تفسير، ص 85.
389- تفسير طبرى ، ج 1، ص 68.
390- مقدمه تفسير مقاتل ، ص 29.
391- بقره 2: 6 - 2. ر.ك : تفسير مقاتل ، ج 1، ص 87 - 84.
392- در چهار صفحه از تفسير آمده است . ر.ك : ج 1، ص 87 - 84.
393- ر.ك : تفسير طبرى ، ج 1، ص 68 و 72.
394- بقره 2: 34.
395- تفسير مقاتل ، ج 1، ص 98.
396- الرحمان 55: 15.
397- حجر 15: 27.
398- بقره 2: 34.
399- تفسير مقاتل ، ج 1، ص 99.
400- بقره 2: 36.
401- بقره 2: 36.
402- آل عمران 3: 7.
403- تفسير مقاتل ، ج 1، ص 264.
404- تفسير مقاتل ، ج 4، ص 590 - 589.
405- تفسير مقاتل ، ج 4، ص 593.
406- قدر 97: 1.
407- تفسير مقاتل ، ج 4، ص 771.
408- تفسير مقاتل ، ج 5، ص 53 - 52.
409- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 85.
410- سابقا از صلاح و سلامتى عقيدتى وى سخن گفتيم و او را از
تهمتهاى ناروا كه به او بسته بودند، مبرا دانستيم ؛ بويژه ارادت او
نسبت به امام صادق (عليه السلام ) او را از تهمت بترى (زيدى ) بون نيز
مبرا مى ساخت . ر.ك : همين كتاب ، ج 1، ص 263 260، طريق هفتم از طرق
تفسيرى به ابن عباس .
411- توبه 9: 71.
412- تفسير مقاتل ، ج 2، ص 181.
413- ر.ك : حاكم حسكانى نيشابورى ، شواهد التنزيل ، ج 1، ص 54 -
48.
414- دكتر شحاته ، تفسير مقاتل ، ج 5، ص 249.
415- انفال 8: 25.
416- تفسير مقاتل ، ج 2، ص 108.
417- سجده 32: 18.
418- تفسير مقاتل ، ج 3، ص 451.
419- مائده 5: 55.
420- مائده 5: 56.
421- تفسير مقاتل ، ج 1، ص 486 - 485.
422- محمد رشيد رضا، تفسير المنار، ج 6، ص 422 - 441.
423- روشن گرديد كه مقاتل عموم و شمول آيه را پذيرفته ولى فضيلت
ابتكار و سرمنشاء نزول آيه را به مولا امير مؤ منان (عليه السلام )
اختصاص داده است ، همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از
اين فرخنده تقارن خرسند گرديد و تكبير گفت .
424- تفسير مقاتل ، ج 5، ص 249.
425- تفسير مقاتل ، ج 5، ص 250 - 249.
426- ر.ك : تفسير مقاتل ، ج 2، ص 105 - 104. تفسير طبرى ، ج 10، ص
47 - 46. سيوطى ، الدر المنثور، ج 3، ص 209 - 210، تفسير ابن كثير، ج
2، ص 334 - 332. آلوسى ، روح المعانى ، ج 10، ص 40. صحيح بخارى ،
كتاب التفسير، ج 6، سوره برائت ، ص 81، شماره 4. مسند احمد، ج 1، ص 151
و ج 3، ص 283. شواهد التنزيل ، ج 1، ص 243 - 231 و غيره .
427- همين كتاب ، ج 1، فصل 7، ص 422، شماره 15.
428- صنعانى ، منسوب به ((صنعاء))
يكى از شهرهاى يمن ؛ و زيادتى نون بر ياء نسبت ، از موارد نادرى است كه
نون اضافه مى شود؛ مانند بهرانى در نسبت به بهراء و روحانى نسبت به
روحاء و مانند آن .
429- موسوعه ، نوشتارهاى گسترده اى است كه جامع و فراگير باشد.
430- ر.ك : تفسير المنار، ج 3، ص 298 و 299.
431- ذهبى ، التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 212 و 215.
432- نساء 4: 43.
433- تفسير طبرى ، ج 5، ص 61.
434- المنار، ج 5، ص 114.
435- فى ظلال القرآن ، ج 5، ص 80، مجلد 2، ص 376.
436- حاكم نيشابورى ، المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 307.
437- يوسف 12: 49.
438- صادى : تشنه . استغاثه : يارى جستن . عصره : نجاتگاه . منجود:
بينوا، درمانده .
يعنى : تشنه كامى كه درخواست يارى مى كرد و كسى نبود كه به داد او
برسد؛ در حالى كه خود نجاتگاه (نجات دهنده ) درماندگان بود.
439- بات : شب را به سر آورد. اءسرى : شبانگاه روانه شد. وقاف :
كسى كه در جايى درنگ كند. معصر - مصدر ميمى به صورت اسم مفعول - به
معناى نجاتگاه .
يعنى : او شب را در آنجا ماند؛ در حالى كه قبيله در پايان شب كوچ كردند
و او هرگز در جايى كه نجاتگاه نباشد درنگ نمى كرد.
440- تفسير طبرى ، ج 12، ص 138.
441- بقره 2: 65.
442- تفسير طبرى ، ج 1، ص 264 - 263.
443- بقره 2: 6.
444- تفسير طبرى ، ج 1، ص 86.
445- بقره 2: 22.
446- آيا او را هجو مى كنى در حالى كه همتاى او نيستى . پس بدترين
هر يك از شما فداى بهترين شود.
447- تفسير طبرى ، ج 1، ص 127.
448- هود 11: 40.
449- اين گفته را به امير مؤ منان نسبت داده اند. كنايه از موقع
ريزش عذاب كه هنگام طلوع فجر آغاز شد.
450- تفسير طبرى ، ج 12، ص 25.
451- محمد مرتضى زبيدى ، تاج العروس فى شرح القاموس ، ج 3، ص 70.
اهل لغت واژه تنور را فارسى و مورد استعمال در تمامى لغات مى دانند.
ترجمه شعر چنين است :
هنگام بر آمدن روز كه دامنه ذات التنانير را فرا گرفت ، از برقى جهنده
ولى كم صاعقه پرده گشود.
ظاهرا از ابرى پربركت و بى زيان سخن مى گويد.
452- تفسير طبرى ، ج 1، ص 50.
453- مائده 5: 6.
454- تفسير طبرى ، ج 6، ص 87 - 83.
455- ذهبى ، ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 499، شماره 7306. محب الدين
طبرى در پاورقى ((مقدمة فى اصول التفسير))
ابن تيميه ، ص 35 عين عبارت ياد شده را آورده است .
456- وى تفسير خود را با ذكر درود بر پيامبر و آل آغاز مى كند. ج
1، ص 3 و در كتاب ((منتخب ذيل المذيل
)) (پيوست تاريخ طبرى ، ج 8، قاهره ، 1358، ص 6)
در بخش متوفّيان سال 11، حضرت فاطمه (عليهما السلام ) را
((اءم اءبيها)) مى خواند
و از او با پسوند ((عليها السلام
)) ياد مى كند و همچنين در همان صفحه نام امير مؤ منان على و
امام باقر و اما صادق (عليهم السلام ) را هر كدام با پسوند (عليه
السلام ) مى آورد (شيوه معمول نزد اهل تشيع .)
((بنو جرير)) مى داند و
در اين باره چنين مى سرايد:
بآمل مولدى و بنو جرير |
|
فاءخوالى و يحكى المرء خاله |
فها اءنا رافضى عن تراث |
|
و غيرى رافضى عن كلاله ؛ |
زادگاهم شهر آمل و فرزندان جرير - كه برگزيده آنان ابو جعفر محمد بن
جرير طبرى است - دايى هاى من هستند و هر كس نمودى از دايى خود است . از
ابن رو تشيع من ريشه دار و ديگران تشيع را از كناره دريافت كرده اند
)).
ياقوت حموى او را تكذيب مى كند و معتقد است ابو جعفر طبرى ؛ رافضى
(شيعه تندرو) نيست ؛ و مى گويد:
((پيروان مذهب
حنبلى بر او حسادت ورزيده و او را به تشيع متهم ساخته اند و خوارزمى آن
را مغتنم شمرده و به آن افتخار كرده است
)).
معجم البلدان ، ج 1، ص 57.
457- روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرغ بريانى
آوردند. حضرت از خداوند درخواست كرد تا بهترين و دوست داشتنى ترين
بندگان خود را بفرستد تا با وى در خوردن آن مرغ همراهى كند. على (عليه
السلام ) به در خانه آمد و رخصت گرفته ، داخل شد و با دعوت حضرت با او
به خوردن مرغ مشغول گرديد. اين حديث ، داراى سندهاى صحيح و در كتب
معتبر نقل شده است . ر.ك : فيروزآبادى ، فضائل الخمسه ، ج 2، ص 189.
458- ابن كثير، البداية و النهايه ، ج 11، ص 147.
459- ابن عساكر نام او را ابوبكر بن ابى داوود سجستانى ياد مى كند.
ر.ك : مقدمه تاريخ طبرى ، به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، ص 19.
460- معجم الادباء، ج 5، ص 269.
461- معجم الادباء، ج 5، ص 242.
462- خطه مازندران از روز نخست مهد تشيع بوده است . لذا خواستند
طبرى را در اين بازگشت آزمايش كنند.
463- طه 20: 5.
464- منزه است خداوندى كه همرازى ندارد و هرگز بر عرش نشستى ندارد
(نمى نشيند.)
465- معجم الادباء، ج 5، ص 253.
466- گواه سرعت رواج اين تفسير، رسيدن آن در زمانى كوتاه ، به
درگاه سلطان منصور بن نوح سامانى (365 - 350) در ماوراء النهر (بلخ و
بخارا) و صدور دستور ترجمه آن به فارسى است . ر.ك : همين كتاب ، ج 1، ص
144.
467- شورى 42: 23.
468- به اتفاق مفسرين ، مقصود اهل بيت و عترت طاهره اند چنانكه در
حديث ثقلين به آن تصريح شده است . به علاوه ، اين درخواست در جهت مصلحت
خود امت است
قل
ما ساءلتكم من اءجر فهو لكم ان اءجرى الا على الله . سباء 34:
47؛ زيرا تداوم هدايت پس از پايان دوران رسالت ، تنها بر دست عترت
انجام مى گيرد و آنان هستند كه كشتى نجات امت را براى هميشه هدايت مى
كنند.
469- ممتحنه 60: 1.
470- تفسير طبرى ، ج 25، ص 15 - 17.
471- زمخشرى ، الكشاف ، ج 4، ص 219 و 220.
472- شعراء 26: 214.
473- يگانه سيره نويس مورد اعتماد همگان ، (151 - 85.)
474- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 321، مصر 1971 م و ص 63، قاهره ، 358 ق /
1939 م .
475- معجم الادباء، ج 5، ص 256 و 257.
476- ر.ك : مقدمه تفسير عياشى . تهرانى ، الذريعه ، ج 4، ص 295.
شيخ عباس قمى ، الكنى و الالقاب ، ج 2، ص 490.
477- تفسير عياشى ، ج 1، ص 148.
478- تفسير عياشى ، ج 1، ص 212.
479- بقره 2: 238.
480- تفسير عياشى ، ج 1، ص 127، شماره 415.
481- تفسير عياشى ، ج 1، ص 127 و 128 شماره 421 - 416.
482- حجر 15: 87.
483- تفسير عياشى ، ج 2، ص 250.
484- ر.ك : سمعانى ، الانساب ، ج 2، ص 279. تذكرة الحفاظ ذهبى ، ج
3، ص 829. سير اعلام النبلاء ذهبى ، ج 13، ص 247. البداية و النهايه ،
ج 11، ص 191. اخبار اصبهان ، ج 2، ص 90 و جز آن .
485- احزاب 33: 56.
486- تفسير ابن ابى حاتم ، ج 10، ص 3151.
487- احزاب 33: 33.
488- تفسير ابن ابى حاتم ، ج 9، ص 3133 - 3131.
489- شعراء 26: 214.
490- تفسير ابن ابى حاتم ، ج 9، ص 2826 و 2827.
491- شعراء 26: 219.
492- تفسير ابن ابى حاتم ، ج 9، ص 2828، شماره 16029.
493- الدر المنثور، ج 5، ص 98.
494- ر.ك : تفسير طبرى ، ج 19، ص 76 و 77. طبرى سه وجه در تاءويل
آيه مى آورد - جز وجه ياد شده - و در پايان ترجيح مى دهد كه مقصود،
نشست و برخاست در جمع نمازگزاران است .
495- خويى ، معجم رجال الحديث ، ج 11، ص 194.
496- شفاها از محضر ايشان استفاده كرده ام .
497- الدريعه ، ج 4، ص 308 - 302.
498- همين كتاب ، ج 1، ص 436 - 459.
499- بقره 2: 26.
500- تفسر منسوب به قمى ، ج 1، ص 35.