تفسير و مفسران (جلد دوم )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- ۲۴ -
پس اين حكم كه : ((عهد
من به ظالم نمى رسد)) مانند احكام ديگر است : دست دزد قطع مى
گردد؛ زناكار تازيانه مى خورد، شرابخوار حد زده مى شود و حكم اينها هم پس از لحظه
ارتكاب تا زمان اجرا ثابت است و تنها به لحظه ارتكاب اختصاص ندارد.
امامت در اينجا چيزى وراى نبوت است و امام ، الگو و اءسوه مردم است كه امامت و
رهبرى مطلق امت را بر عهده دارد؛ زيرا اين مقام در زمانى به حضرت ابراهيم داده شد
كه وى منصب نبوت را دارا بود؛ يعنى مقام امامت را پس از مقام نبوت به دست آورد؛ به
همين دليل ، اين مقام شامل خلافت كه رهبرى عامه امت است نيز مى شود و چنان كه امامت
به اين معنا باشد به كسى كه لحظه اى به خداوند كفر ورزيده است نمى رسد و كسى جز شخص
معصوم صلاحيت اين مقام را ندارد.
دليل ديگرى كه اماميه بدان تمسك جسته اند و فخر رازى از آن غفلت كرده است اين است
كه اين آيه صلاحيت را از هر كس كه به خود نيز ستمى روا داشته ، منتفى دانسته است و
ظلم به نفس ، شامل تمامى گناهان است ؛ لذا كسى كه احتمال دارد گناه كرده باشد -
يعنى معصوم نباشد - براى امامت ناشايسته خواهد بود و از همين رو، عصمت شرط امامت
است ؛ چه قرين نبوت باشد چه نباشد. لذا به همان دليل كه پيامبر براى امامت امت بايد
معصوم باشد، جانشين او نيز بايد معصوم باشد.
مباحث بيهوده ؛
گاه در اين تفسير عظيم و ارزشمند، مباحث بيهوده اى مشاهده مى شود كه در
زندگى بشرى جايى ندارد و از لحاظ علمى و عملى نيز هيچگونه فايده اى ندارد؛ اما فخر
رازى به آنها پرداخته است كه گمان مى كنم جنبه تفريح و تفنن داشته است . البته اين
مباحث ، از آن مجادلات طولانى و بيهوده اى كه وى صفحات زيادى از تفسير خود را با
آنها ضايع نموده و مسلما ذكر نكردن آنها بهتر و شايسته تر بود جداست .
از جمله اين مباحث ، مساءله ششم است درباره اينكه آسمان برتر است يا زمين ؟ كه پس
از آن نيز براى تفضيل و ترجيح هر كدام وجوهى را ذكر نموده است .(783)
همچنين در تفسير ((السماء بناء))(784)
در مساءله دوم كه فضايل پنجگانه اى را براى آسمان بر مى شمارد، در مساءله سوم هم به
بيان فضايل آسمان از جمله وجود خورشيد و ماه و ستارگان در آن مى پردازد و براى هر
كدام وجوهى را بيان مى كند.(785)
با اين گونه مسائل بى ارزش صفحات زيادى از تفسير خود را پر مى كند كه بر فراغت بال
و رفاه حال اين مفسر بزرگ دلالت دارد.
گاهى هم به اين مسائل جوابهايى مى دهد كه بيشتر شبيه به شوخى است تا جدى ؛ كه با
مقام علمى والاى او سازگار نيست ؛ مثلا در ذيل آيه
شهر رمضان الذى
اءنزل فيه القرآن
(786) مى كوشد نزول دفعى (يكباره ) قرآن را در ماه رمضان -
در شب قدر - بر آسمان دنيا و سپس نزول تدريجى آن را بر زمين توجيه كند. مى گويد:
((اين كار بر اساس مصلحتى بود كه خداوند مى دانست ؛ يا به
خاطر فرشتگانى بود كه ساكنان آسمان دنيايند يا اينكه مصلحت بود پيامبر وحى را از
نزديكترين محل دريافت كند و يا اينكه به خاطر جبرائيل بود كه ماءمور فرود آوردن و
ابلاغ آن بود)).(787)
6. تفسير قرطبى (الجامع لاحكام القرآن
)
ابو عبدالله محمد بن احمد بن ابوبكر انصارى خزرجى اندلسى قرطبى كه در سال
671 در گذشت ؛ او از عالمان عارف و صاحب تاءليفات سودمندى است . از جمله آثار وى
همين تفسير مى باشد كه از نظر سبك تاءليف و مشتمل بودن بر آراء و اقوال و عنايت به
لغت و ادب و فقه و كلام ، از بهترين تفاسير به شمار مى رود. البته عده اى ، از جمله
ذهبى احتمالا با تاءثر از نام كتاب ، اين اثر را جزو تفاسير فقهى مى داند.
خود تفسيرش را اين گونه وصف مى نمايد: ((تصميم گرفتم در اين
كتاب شرحى مختصر، متضمن نكاتى از تفسير، لغت و اعراب ، قرائات ، پاسخ به منكرات ،
معانى آيات و تبيين اشكالاتى كه بر اقوال گذشتگان گرفته اند و آيندگان هم به دنبال
آن رفته اند، ارائه كنم )).
وى در اين تفسير به سبك تفاسير جامع ديگر عمل كرده است ؛ بدين صورت كه نخست آيه را
مى آورد و به دنبال آن به ذكر مسائل ديگر مى پردازد و در ضمن آن شرح تك تك آيات را
مى آورد و نكات و مواضع مشكل را تشريح مى نمايد. گاهى سبب نزول آيه را هم متذكر مى
شود و به ذكر قرائتهاى مختلف و لغت و اعراب مى پردازد و گاهى هم در صورت لزوم اقوال
و آراء مفسران و علماى گذشته و معاصر را نقل مى كند.
به هر حال ، تفسيرى مفيد و جالب و ميانه رو است كه فايده تمام را به خواننده مى
رساند و مراجعه كننده را از رجوع به تفاسير ديگر بى نياز مى سازد.
قرطبى براى تفسير خود مقدمه اى جامع در بيت فصل آورده و مسائل را در آن گنجانيده
است كه براى خواننده - قبل از ورود به تفسير آيات - بسيار مفيد و سودمند مى باشد.
همچنين سعى كرده كه از ذكر اسرائيليات خوددارى ورزد و تا حد توان هم از اين مساءله
پرهيز نموده است ؛ همان طور كه ابن عطيه در تفسير ((المحرر
الوجيز، عمل كرده است ؛ هر دو هم در اين راه حدودى موفق بوده اند.
7. تفسير بيضاوى (انوار التنزيل و
اسرار التاءويل )
مؤ لف آن قاضى ناصر الدين ابوالخير، عبدالله بن عمر بن محمد على بيضاوى
شافعى است ؛ منسوب به بيضاء كه شهر معروفى در فارس بود و تا شيراز هشت فرسخ فاصله
داشت . وى سمت قضاوت شيراز را بر عهده گرفت و در سمت خود برجسته ، دقيق و خير بود و
بر طبق گفته ((سبكى )) در سال 685 در
گذشت . وى تاءليفات ارزشمندى دارد كه مهمترين آنها، همين تفسير است كه آن را بر
اساس تفسير ((كشاف )) زمخشرى نوشته
است .
اين تفسير، داراى سبكى لطبيف ، عباراتى ظريف و قدرت بيانى شگفت است و به همين علت
بسيارى از مفسران از جمله فيض كاشانى - در تفسير ((صافى
)) - بر آن تكيه كرده اند. بيضاوى در مسائل و نكات معضل و
مشكل مربوط به آيات ، نظريات دقيقى دارد؛ مثلا در تفسير ((اهدنا
الصراط المستقيم ))(788)
هدايت را به چهار مرحله تقسيم يم كند كه هر مرحله به دنبال مرحله ديگرى است و
بندگان در هنگام خواندن اين آيه ، از خداوند مى خواهند كه آنان را به مراتب اعلاى
هدايت ، رهنمون سازد، و اين ، تفسير لطيف و جالبى است از مساءله هدايت كه شايد پيش
از او ديگرى بدان توجه ننموده است .
مى گويند: پيرو مذهب اشعرى بوده و به همين جهت با آنكه از تفسير ((كشاف
)) اقتباسات فراوانى كرده ، آن قسمت از كشاف را كه مربوط به
مذهب اعتزال است در تفسير خود نياورده است ؛ ولى اين گفتار صحيح نيست ؛ زيرا او در
تفسير خود پيرو اهل عدل و تنزيه است و به همين علت مى بينيم بسيارى از آياتى را كه
ظاهرشان مخالف دليل عقل است تاءويل مى كند؛ به عنوان نمونه ، در تفسير آيه
الذين ياءكلون
الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس
(789 ) مى گويد: ((الا قياما كقيام
المصروع ؛ مانند حركت ناهنجار افراد مبتلا به امراض عصبى ))
و اين معنا نوعى رد بر كسانى است كه گمان مى كنند شيطان با دخالت مستقيم حالت انسان
را دگرگون مى كند. سپس كلمه ((مس ))
را به جنون تفسير مى كند و مى گويد: ((اين معنا بر اساس گمان
كسانى است كه مى پندارند جن به شخصى بر مى خورد و بدن او را لمس مى نمايد و عقلش را
زايل مى كند)).(790)
معتزله نظرى دارند كه زمخشرى نيز بر آن رفته است ؛ بدين معنا كه جن بر انسان ،
تسلطى جز اغوا و ايجاد وسوسه ندارد؛ چرا كه خداوند زبانحال ابليس را در قيامت اين
گونه بيان مى كند:
و ما كان لى
عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى
(791) و همچنين مى فرمايد:
و ما كان له
عليهم من سلطان .(792)
اين تفسير اساسا مختصر و خلاصه تفسير ((كشاف
)) زمخشرى است ؛ ولى از ((تفسير كبير))
امام فخر رازى و همچنين از تفسير راغب اصفهانى نيز بهره گرفته و پاره اى اقوال و
آراء صحابه و تابعان را نيز در آن آورده است . البته در تفسير آنان از خرد و انديشه
هم استمداد جسته و نكات جالب و زيبا و استنباطات دقيقى را در ضمن آنها بيان كرده
است و همه اينها با اسلوبى جالب و موجز و مختصر و عباراتى آمده است كه گاهى چنان
دقيق مى شود كه جز اهل بصيرت و ذكاوت بدان پى نمى برند. وى گاهى به ذكر قرائتهاى
مختلف هم توجه نشان مى دهد و موارد شاذ را هم مى آورد و بدون تفصيل و با اختصار به
مسائل نحوى نيز مى پردازد. همچنين در تفسير آيات الاحكام ، بعضى از مسائل فقهى را
نيز بيان مى كند؛ بدون آنكه سخن به درازا بكشد.
امتياز برجسته تفسير بيضاوى اين است كه اخبار و روايات اسرائيلى را - جز اندكى -
نياورده است و گاهى هم كه روايتى مى آورد، در آغاز روايت مى گويد:
((گفته اند)) يا ((روايت كرده
اند))؛ به اين دليل كه مى خواهد ضعف روايت را بر خواننده
روشن سازد.
هنگامى كه به تفسير و توضيح آيات مربوط به مسائل طبيعى و هستى نيز مى پردازد، بدون
شرح و توضيح از آنها نمى گذرد. ش
ايد اين روشن ، از طريق ((تفسير كبير))
امام فخر رازى به تفسير وى راه يافته باشد.
اينك عين عباراتى را كه او خود درباره روش تفسيرش و منابعى كه بر آنها اعتماد كرده
است ، مى آوريم . وى در مقدمه اين تفسير مى گويد: ((دير
زمانى است كه با خود مى گفتم كتابى در اين فن (تفسير) تاءليف كنم كه در بردارنده
خلاصه و برگزيده اقوال و آراى بزرگان صحابه و علماى تابعان و دانشمندان و مفسران
بعدى و شامل نكات مهم و لطايفى باشد كه دست آورد خودم و علماى بزرگ و محققان پيشين
است ؛ همچنين وجوه مختلف قرائتهاى مشهور را كه از قاريان معروف نقل شده و نكات شاذى
را كه از قاريان معتبر روايت گشته ، روشن كند)).
در پايان تفسير مى گويد: ((نگارش اين كتاب كه شامل نوادر
اقوال خردمندان و برگزيده سخنان بزرگان و چكيده نظريات علماى امت در تفسير قرآن و
فهم معانى آن و كشف و توضيح واژه هاى مشكل آن است ، با اختصار و به دور از اخلال و
خالى از اِضلال به پايان رسيد)).
مولف كتاب ((كشف الظنون )) درباره
تفسير بيضاوى مى گويد: ((تفسير او كتابى ارزشمند و بى نياز
از توضيح و بيان است و در آن ، خلاصه ((كشاف
)) در اعراب و معانى و بيان ، برگزيده ((تفسير كبير))
در حكمت و كلام ، و غوامض و لطايف تفسير ((راغب
)) در اشتقاق و لغت ، آمده است . وى همچنين برداشتها و
استنباطهاى عقلانى خود را ضميمه آن كرده است ؛ پس شك و ترديد را از نوشته ها مى
زدايد و مطلب را توسعه و گسترش مى دهد)).(793)
قابل تذكر است كه بيضاوى مانند زمخشرى - در ((كشاف
)) - و ديگر مفسران ، مرتكب اشتباهى شده ؛ بدين ترتيب : در
پايان هر سوره رواياتى را، در مورد فضيلت آن و فضيلت قارى آن آورده ، كه پيش از اين
، آنها را ارزيابى كرديم و مشخص شد كه محدثان متفقا آنها را جعلى و ساختگى مى
دانند، و ما نمى دانيم كه اشخاصى چون بيضاوى چگونه فريب خورده و آنها را نقل كرده
اند و زمخشرى و همانندانش هم ، به رغم منزلت علمى و عقل و درايتى كه داشته اند
مرتكب اين اشتباه شده اند.
صاحب ((كشف الظنون )) در اين باره
چنين عذر خواهى مى كند: ((بيشتر احاديثى كه و در اواخر سوره
ها آورده به اين علت بوده است كه آيينه قلبش در برابر نفحات پروردگار، جلا و صفا
پيدا كرده و در اين زمينه از منتقدان اعراض نموده و بيشتر در وادى تشويق و ترغيب و
تاءويل راه پيموده است ؛ ضمن اينكه مى دانسته كسانى كه احاديثى را بر زبان رانده
اند، دروغ و بى اساس گفته اند))؛(794)
ولى اين گونه عذر خواهى پذيرفتنى نيست .
به هر حال اين كتاب مورد استقبال و پذيرش همگان قرار گرفت و بسيارى همه يا بخشى از
آن را براى تدريس در نظر گرفتند و يا بر آن حاشيه نوشتند.
8. تفسير نَسَفى (مدارك التنزيل و
حقائق التاءويل )
نوشته ابوالبركات عبدالله بن احمد بن محمود نسفى است كه منسوب به
((نَسَف )) معرب ((نخشب
)) از بلاد ماوراء النهر است . وى پيشواى زمان خود، بزرگ
فقهاى حنفى و در حديث و تفسير بسيار مشهور و برجسته بود. تصانيف زيادى در فقه و
اصول دارد؛ از جمله همين تفسير كه در آن ، خلاصه ((تفسير
بيضاوى )) و ((كشاف ))
زمخشرى را آورده و وجوه مختلف قرائات و اعراب را جمع كرده و نكات بلاغى و محسنات
بديعى و سوال و جوابها را در ضمن شرح آيه ، از ((كشاف
))، آورده است ؛ بى آنكه به نام زمخشرى تصريح كند. وى در سال
701 درگذشت و در ((اءيذج )) معرب ايذه
- كه شهرى است بين اهواز و اصفهان در استان خوزستان - به خاك سپرده شد.
تفسيرى ديگرى نيز به همين اسم به زبان فارسى كهن وجود دارد. اين تفسير، ترجمه
مانندى است نوشته ابو حفص نجم الدين عمر بن محمد نسفى حنفى (متوفاى 538) در دو جلد
به تصحيح دكتر عزيز الله جوينى . اين تفسير، به دفعات به چاپ رسيده است . چاپ نخست
آن سال 1353ش انجام يافته كه در بخش ترجمه از آن ياد كرديم .
9. تفسير ابو السعود (ارشاد العقل
السليم الى مزايا الكتاب الكريم )
ابوالسعود محمد بن محمد بن مصطفى عمادى (متوفاى 982) از علماى ترك نژاد و از
ملازمان سلطان سليمان قانونى - خليفه عثمانى - است . او منصب قضاوت را به دست گرفت
و در سال 952 مفتى ديار خود گشت . ابو السعود فردى تيز هوش ، پر حافظه ، سريع
الانتقال و مسلط بر نوشتن به زبانهاى عربى ، فارسى و تركى بود و همين تسلط وى به
زبانهاى مختلف به وى امكان داد تا نسبت به بسيارى از آثار و كتب اطلاع حاصل نمايد.
وى ابتدا تفاسير ((كشاف )) و
((بيضاوى )) را تدريس مى نمود و به
آنها علاقه وافر داشت و بر همين اساس تفسير خود را به همان سبك و روش با مختصر
تغييرى نگاشت . به هر حال ، تفسير وى از بهترين تفاسير در زمينه نكات ادبى و بلاغى
و در نهايت زيبايى سبك و حسن بيان است و به همين علت در بين اهل علم شهرت زيادى
يافت و بسيارى از علما آن را از بهترين تفاسير دانستند.
كسى كه به مطالعه اين تفسير مى پردازد در آن ، لطايف و نكات و دقايق و اشارات زيادى
مى يابد. ميانه رو، و از اطناب مملّ و ايجاز مخل اجتناب جسته است .
از ويژگيهاى اين تفسير اين است كه از ذكر اسرائيليات پرهيز نموده است ؛ اگر هم از
آنها يادى مى كند به ضعف و سستى آنها اشاره مى نمايد و منشاء بطلان آن را بيان مى
كند؛ همان طور كه در داستان هاروت و ماروت اين گونه عمل كرده و افسانه هاى اسرائيلى
را در اين داستان ، تكذيب كرده است و از اين رو، در اين خصوص رساله مخصوصى نگاشته و
جهات ضعف آن را بر شمرده است ؛ و در عين حال نتوانسته كاملا خود را از چنگال
اسرائيليات برهاند؛ مثلا در داستان داوود و اوريا، خرافاتى را كه در اين مورد حكايت
شده است نقل مى نمايد. او گمان مى كند كه در شريعت داوود آن كار جايز بود(795)
و بدين ترتيب بدون هيچ دليلى آن را توجيه مى كند. وى اشعرى مسلك بود و آيات را در
سايه همان مكتب تفسير مى كرد.
10. تفسير آلوسى (روح المعانى )
اثر سيد محمود افندى آلوسى بغدادى (متوفاى 1270). وى شيخ العلماى حنفيان
بغداد بود. جامع معقول و منقول ، آگاه به مبادى اصول و فروع و محدث و مفسرى آگاه به
شمار مى رفت . وى حافظه نيرومندى داشت و هر چه را به خاطر مى سپرد همواره نسبت به
آن حضور ذهن داشت . خود وى در اين باره مى گويد: ((هرگز ذهنم
در خصوص چيزى كه آن را حفظ كرده ام به من خيانت نورزيده است )).
در سال 1242 منصب افتاى حنفيان را در بغداد بر عهده گرفت و سپس متولى اوقاف مدرسه
مرجانيه بغداد گرديد. در سال 1263 از سمت افتاء كناره گرفت و به تفسير قرآن پرداخت
و پس از اتمام آن ، آن را با خود به قسطنطنيه برد تا بر سلطان عبدالحميد خان عرضه
نمايد؛ و توجه او را به آن معطوف داشت .
تفسير وى در بردارنده اقوال و آراى علماى گذشته و شامل گزيده هايى از تفاسير پيشين
؛ مانند تفسير ابن عطيه ، تفسير ابو حيان ، تفسير ((كشاف
))، ((تفسير ابوالسعود))
و تفاسير ابن كثير و بيضاوى و بيشتر از همه از تفسير فخر رازى بهره برده و احيانا
بخشهايى از منقولات تفسير رازى را نقد كرده است .
وى در تفسيرش ، درباره مسائل اصول و فروع ، نسبت به مذهب سلف تعصب ورزيده و تعصب
خود را آشكارا بيان مى كرده و به همين علت در بسيارى از موارد، ادب نويسندگى را
رعايت ننموده است ؛ به طور مثال در تفسير آيه
الله يستهزى بهم
و يمدهم فى طغيانهم يعمهون
(796) بعد از سخنان طولانى و لجاجتهاى سرسختانه مى گويد:
((اضافه ((طغيان ))
به ضمير ((هم )) بدين جهت است كه چنين
عملى از آنان صادر گشته ، ولى برخاسته از نيرويى است كه خداوند به آنان ارزانى
داشته و متاءثر از اذن و اراده الهى است ؛ از اين رو، اختصاصى كه از اضافه به دست
مى آيد، به همين لحاظ است نه به لحاظ محل صدور و اصل اتصاف ؛ زيرا آن (مفهوم طغيان
) روشن است و به اضافه نيازى ندارد و (اين اضافه )، به لحاظ ايجاد استقلالى از جانب
فاعل نيست تا به اذن قادر متعال نياز نباشد؛ زيرا چنين لحاظى فاقد اعتبار و آكنده
از غبار است . پس از ساز و برگ و تاخت و تاز زمخشرى نهراس )).(797)
آلوسى در اين تفسير، شيوه بدبينى به شيعه و تهمت هاى نارواى سلف خويش را دنبال كرده
، در هر مناسبت و گاه بدون مناسبت ، تهمتهايى به شيعه بسته كه در سخن ديگران هم
يافت نمى شود؛ مثلا درباره سوره ساختگى ((الولايه
)) كه نويسنده زردشتى ((دبستان
المذاهب )) بى جهت آن را به شيعه نسبت داده و در هيچيك از
منابع شيعه يافت نشده است ، آلوسى با كمال جسارت آن را به ((ابن
شهر آشوب )) نسبت مى دهد و مى گويد: ((آن
را در كتاب ((مثالب )) آورده است
)).(798)
همين امر موجب تشكيك برخى از نزديكان به عصر وى ، مانند محقق آشتيانى (متوفاى 1319)
صاحب كتاب حاشيه گرديده است ؛ چنانكه به صورت
ما يقال عن كتاب
المثالب لابن شهر آشوب و بدون تحقيق آن را مطرح ساخته است .
محدث نورى (متوفاى 1320) نيز پس از او - با اعتراف به اينكه آن را در هيچيك از
منابع شيعه نيافته - آن را به صورت ((ما يحكى ...))
آورده است .
در اين عهد دو نسخه خطى از كتاب ((مثالب ))
در كتابخانه هاى هند يافت شده است كه من نسخه عكسى آن را با دقت بررسى كردم ولى نه
تنها اثرى از اين سوره خيالى در آن نديدم ، بلكه در بخشى از كتاب ، مساءله تحريف با
انكار شديد، مطرح شده بود.
ملاحظه مى فرماييد كه آلوسى با اين دروغ آشكار، چه آشوبى بر پا كرده است !
در اين تفسير، سخن به درازا كشيده شده و مسائلى مطرح شده است كه چندان فايده اى
ندارد و گاه از مرز تفسير بودن بيرون رفته ، موجب ملال و خستگى مى گردد. ذهبى مى
گويد: ((شما را به مورد خاصى از اين كتاب رهنمون نمى كنم ؛
زيرا تقريبا كمتر جايى از آن يافت مى شود كه اين حالت را نداشته باشد)).(799)
وى مسائل فقهى را هم به طور گسترده بيان مى كند و آراى فقها و مناقشات و مجادلات
آنان را يادآور مى شود؛ چنانكه كتاب را از حالت كتاب تفسير به كتاب فقه تبديل مى
كند. در مسائل كلامى هم سخن را به درازا مى كشاند و از تعصب در اين مباحث خوددارى
نمى كند.
علاوه بر اين ، از تفسير رمزى و عرفانى نيز چشم نمى پوشد و پس از تفسير ظاهرى آيات
، در حد توان به آن مى پردازد و در اين مورد از تفسيرهاى نيشابورى ، قشيرى ، ابن
عربى و جز آنها بهره مى گيرد؛ و گاهى هم در وادى خيال و وهم سرگردان ماند. خلاصه
كلام اينكه ؛ اين تفسير، يك دايرة المعارف تفسيرى طولانى و مفصل است كه تقريبا از
حجم و حدود تفسيرى خارج شده است .
تفسير آلوسى گسترده ترين تفسيرى است كه پس از تفسير فخر رازى به شيوه كهن ظهور
يافته است ؛ بلكه مى توان گفت : نسخه دوم تفسير رازى است ولى با اندكى تغيير - كه
چندان هم مهم نيست - چون هر كه تفسير آلوسى را بخواند در مى يابد كه وى بطور كامل
بر تفسير رازى تكيه كرده و بر طبق گفته استاد عبدالحميد، منبع و ماءخذ اول وى در
تفسير همان تفسير رازى بوده است .(800)
11. تفسير بلاغى (آلاء الرحمان )
اثر امام مجاهد و علامه فرزانه ، شيخ محمد جواد بلاغى نجفى است كه در سال
1282 متولد و در سال 1352 درگذشت . وى سراسر زندگى ارزشمندش را در دفاع از اصول
اسلام گذراند و با قلم و قدم خويش از حريم اسلام دفاع كرد.(801
) تاءليفات او در دفاع از حريم اسلام شهره است ؛ از جمله در كتاب سه جلدى
((الرحلة المدرسيه )) كوشيده است
شبهات مسيحان (عليه السلام ) را پاسخ گويد. اثر ديگر وى ((الهدى
الى دين المصطفى )) در دو جلد بزرگ است كه در آن به دفاع از
قرآن و كرامت آن برخاسته است . وى علاوه بر اينها كتابهاى ديگرى دارد كه در آنها
نيز به مهمترين مسائل اسلامى اهتمام ورزيده است . اين تفسير از بهترين تاءليفات
اوست ؛ زيرا آخرين آنهاست ؛ بنابراين دقيقترين و استوارترين آنها نيز به شمار مى
رود؛ ولى متاءسفانه پيك مرگ به وى مهلت نداد كه آن را به پايان برساند و هنگامى كه
به تفسير اين آيه رسيد
والذين آمنوا و
عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها اءبدا لهم فيها
اءزواج مطهرة و ندخلهم ضلا ضليلا.(802)
به جوار رحمت ايزدى شتافت . تا همان گونه كه در اين آيه وعده داده شده ، پاداش خويش
را - از پروردگار عالم - دريافت كند؛ زيرا ((الكريم اذا وعد
وفى )).
شيخ بزرگوار، علامه بلاغى علاوه بر زبان عربى ، با زبانهاى عبرى ، انگليسى و فارسى
بخوبى آشنا بود و اين آشنايى ، وى را در مراجعه به مهمترين منابع تحقيق درباره
اديان گذشته و شناخت اصول مبانى آنها كمك كرد؛ چنانكه تاءليفات وى در اين زمينه
(اديان كهن ) اساسى محكم و پايه اى استوار دارد.
مقصود و هدف وى در تفسير، بيان حقايق كلام خداوند و اظهار رسالت و پيام قرآن ، با
اسلوبى سهل و متين و سبكى ميان ايجاز و اطناب و نيز احاطه بر جميع جوانب كلام خداست
؛ چنانكه مجالى براى شبهات معاندان و شك و ترديدهاى مخالفان نمى گذارد. وى علاوه بر
اين با توجه به ادب و بيان والا و شناختى كه نسبت به مبانى فقه و فلسفه و كلام و
تاريخ و مخصوصا تاريخ اديان و سنتهاى امتهاى گذشته داشت ، توانست بسيارى از مشكلات
تفسير را حل كند؛ به همين جهت ، روش وى در تفسير، صبغه ادبى و كلامى برجسته اى دارد
كه نظير آن كمتر يافت مى شود. خدايش رحمت كند.
تفاسير كوتاه
تفاسير كوتاهى در دست است كه به جهت تسهيل در راه رسيدن به معانى قرآن ، به
شيوه اى كوتاه و فشرده آيات قرآن را تفسير و تبيين كرده اند و تقريبا چيزى در حد
ترجمه قرآن يا كمى فراتر از آن هستند؛ مواضع ابهام را روشن كرده و خواسته اند تا
خوانندگان قرآن ، هنگام تلاوت ، تفسيرى نسبتا جامع ولى كوتاه ، در اختيار داشته و
از مراجعه به تفاسير مفصل و گسترده بى نياز باشند.
برخى از اين تفاسير كوتاه ، گزيده تفاسير بلندى هستند كه به دست خود مولفان انجام
گرفته است مانند:
1. ((الاءصفى
))
كه تلخيص ((تفسير صافى )) است
و مولف ((تفسير صافى ))، خود به انجام
آن پرداخته است و اخيرا - در دو مجلد - به چاپ رسيده است .
2. ((المصفى
))،
تلخيص اءصفى ؛ اين تفسير نيز به دست مولف انجام گرفته و شايد كوتاه ترين و
فشرده ترين تفسير باشد.
3. ((النهر
الماد))
كه تلخيص تفسير كبير ((البحر المحيط))
ابو حيان غرناطى است و به دست خودش انجام گرفته است .
4. ((الوجيز))،
تاءليف سيد عبدالله شبر، بهترين تفسير كوتاه و جامع و حاوى نكات و دقايق
قرآنى است كه توسط خود سيد و از تفسير كبير وى اقتباس و تلخيص گرديده است .
5. ((المبين
))،
تاءليف شيخ محمد جواد مغنيه ، شيواترين و رساترين تفسير كوتاهى است كه در
عصر حاضر ظهور يافته و فشرده اى است از تفسير كبير ((كاشف
)) وى كه به دست خودش انجام گرفته است .
اين دو تفسير (الوجيز و المبين )، چونان حاشيه اى ، در كنار متن قرآن كريم ، به چاپ
رسيده اند.
|