تفسير و مفسران (جلد اول )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- پى‏نوشت‏ها -
- ۸ -


1490- تفسير قمى ، ج 1، ص 251.
1491- تفسير قمى ، ج 2، ص 58 و 59.
1492- تفسير قمى ، ج 2، ص 232 - 230.
1493- تفسير قمى ، ج 2، ص 172 و 173.
1494- تفسير قمى ، ج 1، ص 101 و 102.
1495- تفسير قمى ، ج 2، ص 197.
1496- تفسير قمى ، ج 2، ص 239 و 240.
1497- تفسير قمى ، ج 2، ص 234.
1498- تفسير قمى ، ج 1، ص 342.
1499- تفسير قمى ، ج 1، ص 344 و 345.
1500- تفسير قمى ، ج 2، ص 146.
1501- تفسير قمى ، ج 2، ص 145.
1502- ((و شب و روز را دو نشانه قرار داديم ؛ نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش ‍ گردانيديم )). اسراء 17: 12.
1503- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 17 - 14.
1504- ر.ك : تفسير قمى ، ج 1، ص 166 و 167.
1505- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 272 - 269.
1506- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 134.
1507- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 28.
1508- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 73.
1509- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 76.
1510- ر.ك : تفسير قمى ، ج 1، ص 35.
1511- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 130 و 131.
1512- فرقان 25: 11. تفسير قمى ، ج 2، ص 112.
1513- تفسير قمى ، ج 1، ص 203.
1514- تفسير قمى ، ج 2، ص 344.
1515- رحمان 55: 31.
1516- تفسير قمى ، ص 345.
1517- تفسير قمى ، ص 193.
1518- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 188، كتاب العشره ، باب 118، شماره 1.
1519- مائده 5: 6.
1520- كافى ، ج 3، ص 30، شماره 4.
1521- هر چه بر اركان و اجزاى كلام افزون شود، دليل بر فزونى معنا است .
1522- صرفا مى رساند كه فعل ، نسبت به متعلقش ، ربط الصاقى دارد و تنها بايد با آن پيوستگى پيدا كند.
1523- ((آنگاه به دست كشيدن بر ساق ها و گردن هاى آنان پرداخت )). ص 38: 33.
1524- و موقعى كه از اعمال ، در ((منى )) فارغ شديم ، اركان بيت - چهار گوشه خانه خدا - را هر كه بايد مسح كند، مسح كرد.
1525- تفسير المنار، ج 6، ص 226 و 227.
1526- مائده 5: 6.
1527- شافعى ، احكام القرآن ، گردآورى و تدوين ابوبكر بيهقى صاحب سنن ، ج 1، ص 44.
1528- الام ، ج 1، ص 41.
1529- ((صله )) در اصطلاح نحويان زايد بودن را مى رساند و صرفا افاده تاءكيد مى كند.
1530- وى ابراهيم بن يزيد نخعى كوفى ، فقيه و مفتى كوفه بود. ابن حجر مى گويد: ((وى مردى صالح و فقيهى پرهيزگار و كم تكلف است . به سال 96 در حالى كه از حجاج مخفى بود، درگذشت )). تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 178 - 177.
1531- ابوبكر جصاص ، احكام القرآن ، ج 2، ص 341.
1532- التفسير الكبير، ج 11، ص 160.
1533- ر.ك : الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 1، ص 60 و 61.
1534- بدين گمان كه آنچه مطلوب و مكلف به است مرطوب ساختن بخشى از سر است به هر وسيله اى كه باشد؛ هر چند مسح به آن گفته نشود! كه اين از قسم قياس مستنبط العله است و در نزد ما حجت نمى باشد، و خروج از مدلول لفظى نص است .
1535- ر.ك : الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 1، ص 56 و 58 و 61.
1536- ر.ك : الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 1، ص 161.
1537- الجامع لاحكام القرآن ، ج 6، ص 87.
1538- استبصار، ج 1، ص 64، شماره 189/1.
1539- التمهيد فى علوم القرآن ، ج 2، ص 162 - 161 و 232.
1540- استيعاب مسح در طول از سر انگشتان تا دو برآمدگى طرف پاها را شامل مى شود. كلينى از بزنطى روايت مى كند كه وى از امام رضا (عليه السلام ) پرسيد: كيفيت مسح بر پاها چگونه است ؟ حضرت كف دست خود را بر روى انگشتان پا گذاشت و تا برآمدگى پشت پا مسح كرد. گفتم : اگر فردى بگويد با دو انگشت ، به همين شكل ، مسح كفايت مى كند چگونه است ؟ حضرت فرمود: ((نه ، مسح بايد با تمام كف دست باشد)). كافى ، ج 3، ص 30، شماره 6. روايتى كه مسح به سه انگشت مجزى مى داند ناظر به مقدار مسح در عرض پاست نه طول . استبصار، ج 1، ص 64ت شماره 4.
1541- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 1، ص 420، شماره 1095/8.
1542- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 1، ص 420، شماره 7.
1543- تفسير المنار، ج 6، ص 227 و 235.
1544- ((و چون رهسپار سفر باشيد، بر شما گناهى نيست كه - اگر مى ترسيد كه مبادا كافران بر شما چيره گردند - نماز خود را كوتاه كنيد؛ زيرا كافران آشكارا دشمن شما هستند؛ و چون در ميان آنان بودى و خواستى براى آنان اقامه نماز كنى ، بايد گروهى از آنان با تو (به نماز) ايستند و سلاح هاى خود را برگيرند و چون به سجده روند گروه ديگر در پشت شما (ايستاده ) باشند و سپس گروه ديگر كه هنوز نماز نخوانده اند پيش آيند و همراه تو نماز بگزارند و احتياط خود را حفظ كنند و سلاح هاى خود را برگيرند، (چرا كه ) كافران خوش دارند شما از سلاح ها و ساز و برگتان غافل شويد تا بنگاه بر شما يورش برند)). نساء 4: 102 - 101.
1545- ((آن هم با ترس از فرعون و بزرگان قومش كه مبادا ايشان را در بلا افكنند)). يونس 10: 83.
1546- ((و از آنان برحذر باش ، مبادا تو را از بعضى از آنچه خداوند بر تو نازل كرده است غافل كنند)). مائده 5: 49.
1547- ((و بسا نزديك بود كه تو را از آن چه بر تو وحى مى كنيم غافل كنند)). اسراء 17: 73.
1548- مجمع البيان ، ج 3، ص 101.
1549- تفسير صافى ، ج 1، ص 389 - 388.
1550- نساء 4: 101.
1551- ((در حقيقت ، صفا و مروه از شعاير خداست ، پس هر كه خانه (خدا) را حج كند يا عمره گذارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو، سعى به جاى آورد)). بقره 2: 158.
1552- معجم البلدان ، ج 2، ص 372.
1553- ر.ك : من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 279 - 278، شماره 1266.
1554- در بحث اسباب النزول التمهيد (ج 1، ص 242) شرح آن آمده است .
1555- ((و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان (او)... است .)) انفال 8: 41.
1556- الدر المنثور، ج 3، ص 187. جامع البيان ، ج 10، ص 3.
1557- سريه به اعزام گروه هاى كمتر از چهارصد سرباز گفته مى شود و از آن جهت سريه گفته مى شوند كه شركت كنندگان در آن ، زبدگان شمرده مى شوند؛ سرى ، هر چيز نفيسى را گويند. در لغت نامه دهخدا آمده است : ((سريه ، به اصطلاح اهل حديث ، لشكرى كه حضرت رسالت پناه خود در آن نباشد و به سركردگى يكى از اصحاب فرستاده باشند)). ج 9، ص 13643.
1558- الدرالمنثور، ج 3، ص 185.
1559- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 9، ص 501 - 500.
1560- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 4، ص 544.
1561- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 9، ص 503، شماره 6.
1562- مجمع البيان ، ج 4، ص 544.
1563- الدرالمنثور، ج 3، ص 186.
1564- وسائل الشيعه ، ج 9، ص 512، شماره 6.
1565- يعنى ديگرى را با او شريك ندانيد و نخوانيد. جن 72: 18.
1566- تفسير عياشى ، ج 1، ص 320 - 319. وسائل الشيعه ، ج 28، باب 4 حد قطع ، ص 253 - 252.
1567- الفقه على المذاهب الاريعه ، ج 5، ص 159.
1568- المحلى ، ج 11، ص 375، شماره 2284.
1569- ((بگو: پروردگار من فقط زشت كارى ها را چه آشكار (باشد) و چه پنهان و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است )). اعراف 7: 33.
1570- بقره 2: 219.
1571- كافى ، ج 6، ص 406. رافضى به كسى مى گفتند كه در دوستى خاندان عصمت تا سرحد بيزارى از دشمنان آنان پيش رفته باشند.
1572- مجمع البيان ، ج 4، ص 414.
1573- مرآة العقول بشرح كافى ، ج 22، ص 264.
1574- كلينى در كافى ، ج 6، ص 403 از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((ان الخمر راءس كل اثم ؛ خمر سرآمد همه گناهان است )).
1575- مجمع البيان ، ج 4، ص 414. خنا؛ به معناى ناسزاگويى است و استعاره از هر كار زشتى قرار مى گيرد. در اين جا اثم كنايه از خمر آمده است ؛ زيرا اگر اثم كنايه نباشد و به معناى گناه باشد ديگرى موجب وزر نخواهد بود و تعلق شرب به آن درست نخواهد بود.
1576- ابن سيده آن را آورده است . ر.ك : ابن منظور، لسان العرب . صواع ؛ پياله شراب است .
1577- ابن منظور، لسان العرب ، ج 12، ص 7.
1578- تاج العروس بشرح القاموس ، ج 8، ص 179.
1579- قرطبى ، الجامع لاحكام القرآن ، ج 7، ص 201.
1580- ((و هر كس مومنى را عمدا بكشد جزاى او جهنم است كه جاودانه در آن بماند و خداوند بر او خشم بگيرد و لعنتش كند و براى او عذابى عظيم آماده سازد)). نساء 4: 93.
1581- التمهيد، ج 3، ص 409 - 408 و ج 2، بحث منسوخات ، ص 339، شماره 52/21.
1582- كافى ، ج 2، ص 31. وسائل الشيعه ، ج 29، ص 20، باب 3 (قصاص نفس .)
1583- كافى ، ج 7، ص 276 - 275. تفسير عياشى ، ج 1، ص 267، شماره 236.
1584- ر.ك : تفسير التبيان ، ج 3، ص 295. مجمع البيان ، ج 3، ص 93. تفسير صافى ، ج 1، ص 382. الميزان ، ج 5، ص 42. كنزالدقائق ، ج 2، ص 576. تفسير عياشى ، ج 1، ص 267.
1585- ر.ك : التفسير الكبير، ج 10، ص 237. الجامع لاحكام القرآن ، ج 5، ص 329. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 536. تفسير المنار، ج 5، ص 339.
1586- ((چون خواهيد زنان را طلاق گوييد از هنگامى كه عده شان آغاز تواند شد (در طهر غير مواقعه ) طلاق دهيد)). طلاق 65: 1.
1587- ((طلاق (رجعى ) دو بار است ، پس از آن يا (بايد او را) به نيكى نگاه داشت ، يا به نيكى رها كرد... آنگاه چون زن را طلاق گفت ديگر بر او حلال نيست مگر آنكه به همسرى جز او شوهر كند)). بقره 2: 230 - 229.
1588- قرب الاسناد، ص 30. وسائل الشيعه ، ج 22، ص 69، شماره 25.
1589- قرب الاسناد، ص 60. وسائل الشيعه ، ج 22، ص 70، شماره 26.
1590- تفسير التبيان ، ج 10، ص 30 - 29.
1591- الخلاف ، ج 2، ص 224، كتاب طلاق .
1592- السنن الكبرى ، ج 7، ص 327.
1593- شواذ ابن خالويه ، ص 158.
1594- اعراف 7: 187.
1595- مجمع البيان ، ج 10، ص 303 - 302.
1596- تفسير الكشاف ، ج 4، ص 552.
1597- ((اوست كه كافران از اهل كتاب (يهوديان بنى نضير) را - در آغاز هنگامه رهسپارى انبوه - از خانه و كاشانه شان آواره كرد)). حشر 59: 2.
1598- التفسير الكبير، ج 30، ص 30.
1599- (از سر حسرت ) مى گويد: كاش من براى اين زندگانى (اخروى )ام پيش انديشى كرده بودم . فجر 89: 24.
1600- تفسير الكشاف ، ج 4، ص 499.
1601- ر.ك : الخلاف ، ج 2، ص 224، م 2 و ص 226، م 3.
1602- ر.ك : سنن نسائى ، ج 6، ص 116، حاشيه .
1603- الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 4، ص 341، ولى در كتاب ((مسائل الامام احمد بن حنبل )) كه ابو داوود سجستانى ، صاحب سنن آن را جمع آورى كرده است ، در ص 169 چنين آمده است : ((ابو داوود مى گويد: از احمد شنيدم كه وقتى از او درباره مردى سوال شد كه با يك لفظ سه بار زنش را طلاق داده است ، اين طلاق را تاءييد نكرد))، ولى در ص 173 وقتى درباره دختر باكره اى سوال شد كه سه بار در يك مجلس طلاق داده شده است گفت : ((هر سه طلاق واقع شده و تا همسر ديگرى اختيار نكند، بر شوهر اول حلال نخواهد شد)).
1604- وسائل الشيعه ، ج 22، ص 71، شماره 28.
1605- سنن نسائى ، ج 6، ص 116. ر.ك : ابن حزم ، المحلى ، ج 10، ص 167.
1606- بقره 2: 231 - 229.
1607- ((باز دوباره بنگر)). ملك 67: 4.
1608- ((از آن به خوبى نگاه داشتن )). بقره 2: 229.
1609- ((شايد خدا پس از اين ، پيشامدى پديد آورد)). طلاق 65: 1.
1610- حاشيه سنن نسائى ، ج 6، ص 116.
1611- سنن بيهقى ، ج 7، ص 339.
1612- صحيح مسلم ، ج 4، ص 184 - 183. از روايات ياد شده به خوبى روشن مى گردد كه سه طلاق در يك مجلس و يك باره ، يك سنت جاهلى بوده كه پيامبر آن را صحيح ندانسته است ، اكنون چرا دوباره اين سنت جاهلى بازگشته ، روشن نيست ؟!
1613- الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 4، ص 342 - 341.
1614- ((اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد آن را مى دهد؛ و خداوند را فزون بخشى بزرگ است )). حديد 57: 21.
1615- ((و زنانى را كه متعه كرده ايد، مهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بدهيد)). نساء 4: 24.
1616- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 474.
1617- يحيى بن معين از سران نامى جرح و تعديل است و از مشايخ احمد بن حنبل مى باشد. در شناخت صحيح از سقيم احاديث او يگانه مرجع مورد اعتماد به شمار مى رود. عجلى مى گويد: ((خداوند كسى را به دانايى او، نسبت به احاديث نيافريده است )). وفات او به سال 233 است . تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 280.
1618- ابن قيم ، زاد المعاد، ج 2، ص 185 - 184.
1619- ((و كسانى كه پاك دامنى مى ورزند مگر در مورد زنانشان يا ملك يمينشان (كنيزانى كه به دست آورده اند) كه در اين صورت نكوهيده نيستند)). مومنون 23: 6 - 5.
1620- الجامع لاحكام القرآن ، ج 5، ص 132 - 130.
1621- جامع البيان ، ج 5، ص 9.
1622- ابو داوود طيالسى در كتاب مسند، ص 277 از مسلم قرى نقل مى كند كه بر اسماء دختر ابوبكر وارد شديم و از او درباره متعه پرسيديم ؛ گفت : ((در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ما به متعه عمل مى كرديم )) ر.ك : الغدير، ج 6، ص 209. در گفت و گويى كه بين ابن عباس و عروة بن زبير درباره متعه اتفاق افتاد، ابن عباس به او گفت : ((از مادرت اسماء بپرس )). زاد المعاد، ج 1، ص 213. نيز گفت گويى بين ابن عباس و عبدالله بن زبير واقع شد كه ابن عباس به او گفت : ((نخستين بار، متعه در خاندان زبير روى داد)). العقد الفريد، ج 4، ص 14. علامه امينى در الغدير، ج 6، ص 209 - 208 به نقل از محاضرات راغب ، ج 2، ص 94 مى گويد: ((عبدالله بن زبير، ابن عباس را به خاطر اينكه متعه را حلال مى دانست سرزنش كرد. ابن عباس به او گفت : از مادرت بپرس كه چگونه با پدرت آشنا شده است ، و او وقتى از مادر خود سوال كرد گفت : تو را با متعه به دنيا آوردم )). براى آگاهى بيشتر درباره اين داستان رجوع كنيد به مروج الذهب ، ج 3، ص 91 - 90 صحيح مسلم ، ج 4، ص 56 - 55.
1623- حديث او را خواهيم آورد. همو بود كه صريحا اعلان داشت كه متعه از زمان پيامبر تا اواسط خلافت عمر مباح بود تا اينكه عمر به دلايلى كه خواهيم آورد، از آن نهى كرد. او سخن كسانى را كه گمان برده اند متعه در زمان پيامبر و با امر او ممنوع شده را باطل مى شمرد.
1624- نووى از او نقل كرده است كه آيه را چنين مى خواند ((فما استمتعتم به منهن الى اءجل )) شرح صحيح مسلم ، ج 9، ص 179.
1625- هموست كه فتواى مشهور خود را در زمينه اباحه متعه در مكه صادر كرد و (اين سخن ) از آن جا به ديگر شهرها برده شد. فتح البارى ، ج 9، ص 148.
1626- در زمان عمر، كنيزى را به ازدواج موقت در آورد و از او آبستن گرديد. فتح البارى ، ج 9، ص 149.
1627- هم او بود كه در حليت متعه از دوران عهد رسالت با جابر هم صدا بود .عينى ، عمدة القارى ، ج 8، ص 310. فتح البارى ، ج 9، ص 151.
1628- اين مطلب را به هر دوى آنان نسبت داده اند؛ عبدالرزاق با سند صحيح نقل مى كند: ((تنها چيزى كه عمر را به وحشت انداخت اين بود كه ((اءم اراكه )) حامله شد، عمر از او پرسيد: از چه كسى حامله شده اى ، گفت : از سلمه در ازدواج موقت . و در روايت ديگر است : از معبد)). فتح البارى ، ج 9، ص ‍ 151. الاصابه ، ج 2، ص 63.
1629- ابن حزم ، المحلى ، ج 9، ص 520 - 519، شماره 1854.
1630- صحيح مسلم ، ج 4، ص 131.
1631- ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چيزهاى طيب و پاكيزه اى را كه خدا براى (استفاده ) شما حلال كرده ، حرام مشماريد و از حد تجاوز نكنيد كه خدا تجاوزگران را دوست نمى دارد)). مائده 5: 87. ر.ك : صحيح مسلم ، ج 4، ص 130.
1632- فتح البارى ، ج 9، ص 149. عبدالرزاق آن را در كتاب خود (((المصنف )) از ابن جريج نقل كرده است . الغدير، ج 6، ص 207 - 206.
1633- فتح البارى ، ج 9، ص 151.
1634- الاصابة فى تمييز الصحابه ، ج 2، ص 63، شماره 3363.
1635- فتح البارى ، ج 9، ص 151.
1636- الدرالمنثور، ج 2، ص 141.
1637- عرب در دوران جاهليت معتقد بود كه به جا آوردن عمره در ماه هاى حج يكى از بزرگ ترين گناهان است . صحيح بخارى ، ج 2، ص 175. صحيح مسلم ، ج 4، ص 56. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اين عادت جاهلى سخت به مبارزه برخاست و اصرار داشت كه قولا و عملا با آن مخالفت ورزد. بنابراين ، اقدام عمر كوششى در جهت بازگرداندن يك رسم كهن جاهلى و مخالف با شرع بود. الغدير، ج 6، ص 217.
1638- كنيز فرزنددار - ام ولد - نه فروخته مى شود و نه به ارث برده مى شود تا اينكه پس از مردم مولايش از سهم الارث فرزندش آزاد گردد.
1639- با تلخيص از: تاريخ طبرى ، ج 4، ص 225، حوادث سال 23. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 12، ص 121 از طبرى نقل كرده و برخى از واژه هاى آن را طبق شرح ابن قتيبه توضيح داده است . ر.ك : ابن قتيبه ، غريب الحديث ج 1، ص 263.
1640- شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 182.
1641- التفسير الكبير، ج 10، ص 54 - 53.
1642- قسطلانى ، ارشاد السارى بشرح البخارى ، ج 11، ص 77.
1643- شرح التجريد، آخر مباحث امامت .
1644- ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 181 بابى را گشوده و در آن مواردى را كه عمر فتوا داده و سپس فتواى خود را نقض كرده است ، بيان داشته است . همچنين ر.ك : الغدير، نوادر الاثر فى علم عمر، ج 6، ص 325 - 83.
1645- سنن بيهقى ، ج 7، ص 206.
1646- صحيح مسلم ، ج 4، ص 38.
1647- جصاص ، احكام القرآن ، ج 2، ص 147. سرخسى در مبسوط خود، ج 5، ص 153 به روايت عمر استناد جسته است كه عمر گفت : ((اگر مردى را نزد من آورند كه ازدواج موقت انجام داده باشد قطعا او را سنگسار خواهم كرد و حتى اگر مرده باشد و من با مرده او برخورد كنم ، قبرش را سنگسار خواهم كرد!)).
1648- احكام القرآن ، ج 1، ص 291 - 290.
1649- زادالمعاد، ج 2، ص 184.
1650- سرخسى ، المسبوط، ج 4، ص 27.
1651- تفسير قرطبى ، ج 2، ص 392.
1652- تفسير الكبير، ج 10، ص 53 - 52.
1653- ر.ك : ابن حزم ، المحلى ، ج 7، ص 107.
1654- تاريخ بغداد، ج 14، ص 199.
1655- الغدير، ج 6، ص 212 به نقل از محاضرات راغب اصفهانى ، ج 2، ص 94.
1656- جامع البيان ، ج 5، ص 9.
1657- الدر المنثور، ج 2، ص 141.
1658- صحيح مسلم ، ج 4، ص 133. نووى ، شرح صحيح مسلم ، ج 9، ص 188.
1659- مسند احمد بن حنبل ، ج 2، ص 95.
1660- جامع ترمذى ، ج 3، ص 183 - 185، شماره 824، كتاب حج .
1661- الجامع لاحكام القرآن ، ج 2، ص 388.
1662- جامع ترمذى ، ج 3، ص 185، شماره 823.
1663- التفسير الكبير، ج 10، ص 53.
1664- ابن حجر مى گويد: ((زيرا عمر اولين كسى است كه از متعه منع كرد و گويا كسانى كه بعد او آمدند (عثمان و معاويه ) در اين راءى تابع او بوده اند)). فتح البارى ، ج 3، ص 345.
1665- الدر المنثور، ج 1، ص 216. ر.ك : صحيح مسلم ، ج 4، ص 49 - 48. او حديث را با الفاظ مختلف ، ولى قريب المعنى نقل كرده است و بخارى حديث را در تفسير سوره بقره ((باب من تمتع ))، ج 6، ص 33 و نيز در كتاب الحج ، باب التمتع على عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )، ج 2، ص 176 آورده است .
1666- مسند احمد بن حنبل ، ج 4، ص 436.
1667- ابن حجر، الاصابه ، ج 3، ص 27 - 26.
1668- ((و غير از اين (زنان نامبرده )، براى شما حلال است كه (زنان ديگر را) به وسيله اموال خود طلب كنيد - در صورتى كه پاك دامن باشيد و زناكار نباشيد - و زنانى را كه متعه كرده ايد، مهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بپردازيد)). نساء 4: 24.
1669- مسائل سرويه ، مساءله اول ، ص 208 - 207.
1670- تفسير المنار، ج 5، ص 16 - 15.
1671- مؤ منون 23: 6.
1672- ر.ك : وسائل الشيعه ، ج 21، باب 20 از ابواب متعه ، ص 48 - 47.
1673- مؤ منون 23: 6.
1674- نساء 4: 24.
1675- شرح لمعه ، ج 5، ص 299 و 336.
1676- ابن رشد، بداية المجتهد، ج 2، ص 381.
1677- ابن رشد، بداية المجتهد، ج 2، ص 470.
1678- صحيح بخارى ، ج 7، ص 16 و فتح البارى ، ج 9، ص 144 - 143.
1679- صحيح مسلم ، ج 4، ص 131.
1680- سند روايت چنين است : روى مسلم عن ابن ابى شيبة عن يونس عن عبدالواحد عن ابى عميس عن اياس بن سلمة عن ابيه قال : رخص رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) عام اءوطاس ‍ فى المتعة ثلاثا ثم نهى عنها صحيح مسلم ، ج 4، ص 131. ابن ابى داوود و حاكم و ابن حبان ، ابن حبان ، ابن ابى شيبه را ضعيف شمرده اند. ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 578، شماره 4914. المغنى ، ذهبى ، ج 2، ص 383، شماره 3598. ابن حجر مى گويد: ((گاه بر خلاف شيوه راويان حديث رفتار مى كرد؛ لذا بخارى جز دو حديث از او روايت نكرده است )). تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 222. عبدالواحد از مدلسين شمرده شده است . ابو داود طيالسى درباره او مى گويد: ((براى بسيارى از احاديث مرسل سند جعل مى كرد)). ابن معين مى گويد: ((وى فاقد اعتبار است و شيوه هاى منكرى دارد)). المغنى ، ج 2، ص 410، شماره 3867. ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 672، شماره 5287.
1681- صحيح مسلم ، ج 4، ص 133 132.
1682- ر.ك : الجمع بين رجال الصحيحين ، ج 1، ص 135.
1683- ر.ك : ابن قيم جوزيه ، زاد المعاد، ج 2، ص 184. ابن حبان ، كتاب المجروحين ، ج 2، ص 133 - 132. ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 245 - 244.
1684- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 225، حوادث سال 23. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 12، ص ‍ 121.
1685- علامه امينى چنين سخنى را از قوشجى شگفت آور دانسته ؛ زيرا فردى از آحاد امت را با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) برابر گرفته است . الغدير، ج 6، ص 238.
1686- ر.ك : محقق حلى ، شرايع الاسلام ، ج 1، ص 240 - 236. جزيرى ، الفقه على المذاهب الاربعه ، ج 1، ص 693 - 688.
1687- ر.ك : صحيح مسلم ، ج 4، ص 45 - 46، باب نسخ تحلل .
1688- ر.ك : ابن قيم جوزيه ، زادالمعاد، ج 1، ص 214. صحيح بخارى ، ج 2، ص 176 - 175. مسلم نيز روايات متعدد آورده است ، ج 4، ص 38 - 36 و 43 - 39. المحلى ، ابن حزم ، ج 7، ص 108.
1689- احزاب 33: 23.
1690- بقره 2: 196.
1691- نساء 4: 24.
1692- بحث از ازدواج موقت و متعة الحج در ترجمه قدرى كوتاه تر گرديد و از نظر هدف بحث ، ضرورتى نداشت . تفصيل گسترده آن را در بخش تفسير موضوعى از ديدگاه فقه القرآن خواهيم آورد. ان شاء الله .
1693- ((و آن روز كه از هر امتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند محشور مى گردانيم ؛ پس آنان نگاه داشته مى شوند تا همه به هم بپيوندند)). نمل 27: 83.
1694- ((و آنان را گرد مى آوريم و هيچ يك را فرگذار نمى كنيم )). كهف 18: 47.
1695- ((و روزى را كه همه آنان را محشور مى كنيم )). انعام 6: 22 و 128. يونس 10: 28. سباء 34: 40.
1696- ر.ك : تفسير صافى ، ج 2، ص 248 - 247.
1697- ((آيا از (حال ) كسانى كه از بيم مرگ از خانه هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتى ؟ پس خداوند به آنان گفت : تن به مرگ بسپاريد؛ آنگاه آنان را زنده ساخت )). بقره 2: 243.
1698- زيرا مادرش زنى پير بود و از خدا خواست كه به او فرزند عطا كند و خدا هم در آن سن به او فرزند داد مجمع البيان ، ج 2، ص 346.
1699- اين حديث را حمرن بن اعين از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است . مجمع البيان ، ج 2، ص 347.
1700- ((يا چون آن كس كه از شهرى كه بام هايش يك سر فرو ريخته بود - عبور كرد (و با خود) گفت : چگونه خداوند (اهل ) اين (ويران كده ) را پس از مرگشان زنده مى كند؟ پس خداوند او را (به مدت ) صد سال ميراند؛ آنگاه او را برانگيخت (تا آنجا كه مى فرمايد:) اين ماجرا براى آن است كه تو را نشانه اى (براى درستى باور داشتن قيامت ) قرار دهيم )). بقره 2: 259.
1701- مجمع البيان ، ج 2، ص 370.
1702- ((و چون گفتيد: اى موسى . تا خدا را آشكارا نبينيم ، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ پس در حالى كه مى نگريستيد صاعقه شما را فرا گرفت ، سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم ؛ شايد شكرگزارى كنيد)). بقره 2: 56 - 55.
1703- مجمع البيان ، ج 1، ص 115. در احاديث آمده كه طبق آيه كه تعبير به ((فوجا)) نموده است ، رجعت مخصوص سران كفر و ايمان است ؛ لذا هر كس نمى تواند دل خوش باشد كه در بازگشت و رجعت بتواند گناهان خود را جبران نمايد. در دنباله اين مقال به اين روايات اشاره مى شود.
1704- ((و آنگاه كه مردگان را به اذن من (زنده از قبر) بيرون مى آوردى )). مائده 5: 110.
1705- كهف 18: 25 11.
1706- صدوق ، العقائد، ص 62. بحارالانوار، ج 53، ص 129 - 128.
1707- ((گفتند: پروردگارا، دوبار ما را به مرگ رسانيدى و دو بار ما را زنده گردانيدى به گناهانمان اعتراف كرديم ؛ پس آيا راه بيرون شدنى (از آتش ) هست ؟)). غافر 40: 11.
1708- شيخ مفيد سخن پيرامون اين آيه را به كمال سانده است . ر.ك : مسائل سرويه ، ص 209 - 208.
1709- ((در حقيقت ، ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويده اند - در زندگى دنيا - قطعا يارى مى كنيم )). غافر 40: 51.
1710- مسائل عكبريه ، ص 74، مساءله 21. بحارالانوار، ج 53، ص 130.
1711- ((و با سخت ترين سوگندهايشان به خدا سوگند ياد كردند كه خدا كسى را كه مى ميرد بر نخواهد انگيخت . آرى ، (انجام ) اين وعده بر او حق است ، ليكن بيشتر مردم نمى دانند)). نحل 16: 38.
1712- ((تا (خدا) آنچه در (مورد) آن اختلاف دارند براى آنان توضيح دهد)). نحل 16: 39.
1713- رسالة الاعتقاد، بحارالانوار، ج 53، ص 130.
1714- تفسير الكشاف ، ج 2، ص 743. ذيل آيه هاى 88 - 83 سوره كهف .
1715- سعد السعود، ص 65.
1716- ((پس دوباره شما را بر آنان چيره مى كنيم و شما را با اموال و پسران يارى مى دهيم و نفرات شما را بيشتر مى گردانيم )). اسراء 17: 6.
1717- ((و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث (زمين ) كنيم ، و در زمين قدرتشان دهيم )). قصص 28: 6 - 5.
1718- بحارالانوار، ج 53، ص 144 - 142.
1719- مجمع البيان ، ج 7، ص 235 - 234.
1720- ر.ك : بحارالانوار، ج 53، باب 29 - رجعت ، ص 144 - 39.
1721- محمود آلوسى ، روح المعانى ، ج 20، ص 23.
1722- تفسير الكشاف ، ج 3، ص 385.
1723- ((و براى سليمان ، سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع آورى شدند و دسته دسته گرديدند)). نمل 27: 17.
1724- ((و روزى را كه دشمنان خدا به سوى آتش گرد آورده و دسته دسته مى شوند)). فصلت 41: 19.
1725- ر.ك : بخش معارف قرآنى (تفسير موضوعى ). بدين جهت اين دو بحث اخير (رجعت و بدا) را در ترجمه ، كوتاه تر از اصل (متن عربى ) آورده ايم .
1726- در اينجا به مناسبت مقام تنها به چند آيه و گوشه اى از بحث اكتفا شده است . تفصيل جامع و كامل آن را در مقالى جدا آورده ايم كه در بخش معارف قرآنى (با عنوان تفسير موضوعى ) در اختيار خوانندگان قرار داد.
1727- ((براى هر زمانى كتابى است . خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب نزد او است )). رعد 13: 39 - 38.
1728- يعنى : نشاءت گرفته از آنجاست .
1729- بحارالانوار، ج 4، ص 110 - 109، شماره 27.
1730- بحارالانوار، ج 4، ص 111، شماره 30.
1731- ((اوست كسى كه شما را از گل آفريد؛ آنگاه مدتى را (براى شما عمر) مقرر داشت ؛ و اجل حتمى نزد او است )). انعام 6: 2.
1732- فخر رازى ، التفسير الكبير، ج 12، ص 154 - 153.
1733- التفسير الكبير، ج 19، ص 65 - 64.
1734- انعام 6: 90.