تفسير و مفسران (جلد اول )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- پى‏نوشت‏ها -
- ۶ -


1099- حديث مرسل به حديثى گفته مى شود كه ناقل آن ، نام راوى (روايت كننده پيش از خود) را ذكر نكند.
1100- ابو سعيد، كنيه حسن بصرى است .
1101- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 266 در متن و حاشيه .
1102- ابن عون مى گويد: ((حسن گاهى عين حديث را نقل مى كرد و گاهى آن را نقل به معنا مى كرد)). جرير بن حازم مى گويد: ((حسن در نقل حديث آن را با اختلاف در تعبير نقل مى كرد؛ گاهى چيزى به آن مى افزود و گاهى مى كاست ، ولى در هر صورت معنا يكى بود)). الطبقات ، ج 7، ق 1، ص ‍ 115.
1103- امالى مرتضى ، ج 1، ص 153 و 162. سخنى هم در وصف امير مؤ منان (عليه السلام ) دارد كه سيد مرتضى آن را نقل كرده است . الطبقات ، ج 7، ص 162.
1104- تذكرة الاولياء، ص 34.
1105- مقدمه كتاب سليم بن قيس ، ص 65 و 66.
1106- ابن حجر، تقريب التهذيب ، ج 1، ص 165، شماره 263.
1107- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 268 - 266.
1108- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 266.
1109- قاموس الرجال ، ج 3، ص 136 و 137. طبرى ، منتخب ذيل المذيل ، ص 125 (ج 8 تاريخ طبرى .)
1110- كتاب الاحتجاج منسوب به طبرسى ، ج 1، ص 250.
1111- ((اءسبغ طهورك يا لفتى ))، بر وزن ((قبطى )). گفته اند به زبان نبطى به معناى شيطان است .
1112- الخرائج و الجرائح ، ج 2، ص 547، شماره 8. بحار، ج 41، ص 302، شماره 33 و ج 42، ص ‍ 143، شماره 5.
1113- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 95 و 96.
1114- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 264.
1115- ابن سعد، الطبقات ، ج 7، ق 1، ص 114.
1116- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 270.
1117- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 270 - 266.
1118- لكع : بى عقل و فرومايه .
1119- اشاره به روايت : اءنت منى بمنزلة هارون من موسى الا اءنه لا نبى بعدى .
1120- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 95 و 96.
1121- كنز الفوائد، ص 170. جزايرى آن را با اندكى كاستى و اختلاف در ترتيب ، در زهرالربيع ، ج 2، ص ‍ 96 و 97 آورده است .
1122- ((و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بسته اند روسياه مى بينى )).
زمر 39: 60.
1123- اسم او سُلَمى و بنا به قولى روح است . او پسر عبدالله بن سلمى بصرى است . ابن حجر مى گويد: ((او پسر دختر حميد بن عبدالرحمان حميرى است . در سال 167 وفات يافت . او به تاريخ و جنگ هاى عرب به خوبى آشنا بود. از حسن ، ابن سيرين ، شعبى ، عكرمه و قتاده روايت مى كند و ابن جريج ، وكيع ، ابن عيينه و ديگران از او نقل حديث مى كنند)). تهذيب التهذيب ، ج 12، ص 46 - 45.
1124- امالى مرتضى ، ج 1، ص 153 و 162.
1125- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 70.
1126- يعنى : نقش بندگان در انجام افعال اختياريشان .
1127- ((فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل ) بعضى ديگرند، و خداى شنواى داناست )). آل عمران 3: 34. ر.ك : ابن شعبه حرانى ، تحف العقول ، ص 231. اين روايت را كراجكى در كنز الفوائد، ص 171 - 170 با اختلاف اندكى نقل كرده است .
1128- بحارالانوار، ج 42، ص 142 و 143، شماره 4 به نقل از امالى صدوق ، مجلس 51، آخرين حديث ، ص 281 - 280 و در مجلس 67، ص 389 حسن بصرى خطاب به يارانش مطالبى مى گويد كه نشانه علاقه و اعتقاد او به امير مؤ منان است و خود را از اتهام بدگويى از حضرت تبرئه مى كند.
1129- مقصود از اهل عدل ، معتزله و اماميه هستند. اينان معتقدند كه همه چيز به قضا و قدر الهى بستگى دارد؛ حتى افعال اختيارى بندگان هم با توانى كه از جانب خداوند به آنان ارزانى مى شود، انجام گيرد. گناهان ، هر چند از آن ها نهى شده و نزد خداى تعالى ناپسند است ، مكلفين با اختيار خود و با قدرتى كه از ناحيه خداوند دريافت مى دارند، آن را مرتكب مى شوند؛ كه اين اختيار به منظور امتحان آنان است و براى اينكه تكليف امكان پذير
باشد، چون تكليف با نداشتن اختيار منافات دارد و معناى گفتار حسن كه مى گويد: ((همه چيز به جز معاصى به قضا و قدر الهى بستگى دارد)) همين است ؛ زيرا خداوندى كه براى بندگان كفر را نمى پسندد، چگونه ممكن است آنان را به آن وادارد؟! كه اين مطلب در نامه او به حجاج گذشت . نتيجه اينكه گناه واقع مى شود، ولى نه با رضايت خداوند بلكه قطعا منهى عنه است ؛ منتها خداوند بندگان را به خاطر امتحان ، براى انجام كارهايشان قادر ساخته است ؛ كه اگر چنين نباشد و آنان مختار نباشند، نه تكليف درست است ، نه نكوهش و نه عذاب اشاعره اين گونه پسنديده اند كه بگويند: ((خير و شر همه از جانب خداست و با اراده خداى تعالى كه سابق بر اراده بندگان است انجام مى گيرد و تم امى آنها فضل خداست و بندگان هيچ نقشى در آن ندارند)). شهرستانى ، الملل و النحل ، ج 1، ص 96 - الاشعريه -
1130- امالى مرتضى ، ج 1، ص 153.
1131- ميزان الاعتدال ، ج 1، ص 438 در شرح حال هم نام او حسن بن ابوالحسن بغدادى به شماره 1828. مقصود از ((سبق اللسان ))، سر زدن از زبان است كه از روى بى توجهى صورت گرفته باشد.
1132- ابن سعد، الطبقات ، ج 7، ق 1، ص 122.
1133- قاضى عبدالجبار رساله اى در عدل و توحيد به او نسبت داده كه آن را براى عبدالملك بن مروان فرستاد. حاشيه شرح الاصول الخمسه ، ص 137. محقق تسترى مى گويد: ((اين رساله را من در كتابخانه طهرانى در كربلا ديده ام و همان طور كه شهرستانى گفته است رساله اى نيكوست و حاوى دلايلى متقن است )). قاموس الرجال ، ج 3، ص 137.
1134- شهرستانى ، الملل و النحل ، ج 1، ص 47.
1135- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 161، شمهر 996.
1136- معجم المفسرين ، ج 1، ص 148. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 72.
1137- وقعه صفين ، نوشته نصر بن مزاحم ، ص 287.
1138- تاريخ بغداد، ج 12، ص 297.
1139- آنان عبارتند از: علقمة بن قيس ، اسود بن يزيد، مسروق بن اجدع ، عبيدة بن قيس بن عمرو سلمانى ، عمرو بن شرحبيل و حارث بن قيس جعفى كه وى در ركاب امير مؤ منان (عليه السلام ) شهيد گشت . تاريخ بغداد، ج 12، ص 299.
1140- نساء 4: 4.
1141- الطبقات ، ج 6، ص 62 - 57. تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 277 و 278. تاريخ بغداد، ج 12، ص ‍ 300 - 296.
1142- رجال شيخ طوسى ، ص 50، شماره ، 72 و ص 53، شماره 115. شيخ در رجال گفته است : ((او و برادراش ابى بن قيس در صفين به شهادت رسيدند)). اين مطلب را ابن داوود نيز در كتاب خود، ص ‍ 134، شماره 1007 از شيخ نقل كرده مى افزايد: ((او و برادرش )). علامه نيز در ((خلاصه ))، ص 129، شماره 5 اين مطلب را آورده است . به نظر ما ((واو)) در نسخه شيخ زايد است و ناسخان كتاب ، آن را اضافه كرده اند؛ زيرا علقمه در صفين شهيد نشد بلكه پايش آسيب ديد و در سال 62 يا 72 وفات يافت و آنكه در صفين به شهادت رسيده ، برادرش ابى بن قيس بوده است . بنابراين عبارت صحيح بايد چنين باشد: ((قتل بصفين اءخوه ابى بن قيس )) در جنگ صفين برادرش ابى بن قيس شهيد شد. والله العاصم .
1143- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 93، شماره هاى 36، 37 و 38.
1144- ابو رافع پدر عبيدالله خود، كاتب پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
1145- اين اسم در چاپ نجف آمده است ، ولى در نسخه صاحب وسائل وجود ندارد. كه همين نسخه صاحب وسائل هم صحيح است ؛ زيرا او اضافه بر ده نفر است و در اصحاب حضرت كسى را با اين نام سراغ نداريم ولى در عبارت مامقانى ؛ علقمه را اين گونه توصيف كرده است : ((و مصباح النخع علقمة بن قيس )) و اين از زيباترين اوصافى است كه امير مؤ منان (عليه السلام ) او را با اين صفت ياد كرده است . ر.ك : تنقيح المقال ، ج 2، ص 259، شماره 8071.
1146- سيد بن طاووس ، كشف المحجه ، ص 174 - 173. شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه ، ج 30، ص 235 - 234 در فايده هفتم از خاتمه كتاب اين روايت را نقل كرده است .
1147- پدرش از اسيران بنى قريضه است كه هنوز بالغ نشده بود و موى رخسارش نروييده بود؛ لذا او را آزاد كردند. تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 422 به نقل از بخارى .
1148- خلاصه تذهيب تهذيب الكمال ، ص 357.
1149- ابن سعد، الطبقات ، ج 7، ق 2، ص 193.
1150- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 422 - 420، شماره 689.
1151- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 421 و 422.
1152- به اختصار به نقل از مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 342. بحارالانوار، ج 49، ص 118 و 119، شماره 5.
1153- تتمة المنتهى ، ص 294.
1154- بحارالانوار، ج 49، ص 35، شماره 15. عيون اخبارالرضا. ج 2، ص 210 و 211.
1155- تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 184 - 183، شماره 317.
1156- ابطحى ، جامع الاخبار و الاثار، ج 1، ص 272. تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام )، ج 3، ص ‍ 27.
1157- ر.ك : جامع البيان ، ج 1، ص 27 و 28 و 30.
1158- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 11 - 109.
1159- در ابتداى بحث درباره تفاوت درجات علميى صحابه ، ذكر شد.
1160- شيخ او را در زمره گروهى از اصحاب امير مؤ منان (عليه السلام ) كه كنيه آنان ابو صادق است آورده ، مى گويد: ((او پسر عاصم بن كليب جرمى عربى كوفى است )). رجال شيخ طوسى ، ص 63، شماره 12. ابن حجر مى گويد: ((او از قبيله ازد و كوفى است . اسمش مسلم يا عبدالله است . ابن حبان او را در زمره ثقات آورده است . او فردى پارسا و مستقيم الحديث بود)). تهذيب التهذيب ، ج 12، ص ‍ 130.
1161- او ابو ميسره همدانى كوفى از اصحاب ابن مسعود و انسانى عابد، زاهد، ثقه و بزرگوار است . در سال 63 وفات يافت . تهذيب التهذيب ، ج 8، ص 47.
1162- او ابو هاشم همدانى كوفى است . ابن مسعود مى گويد: ((ثقه ، كثيرالحديث و صدوق است . به سال 199 از دنيا رفت )). تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 57 و 58.
1163- احمد بن حنبل در كتاب مسند از مسروق نقل مى كند كه گفت : ((عايشه به من گفت : تو از فرزندان من هستى و تو را از همه آنان بيشتر دوست دارم . آيا درباره مخدج - رئيس خوارج (كه به ذوالئديه و ذوالخويصره نيز شهرت داشت ) - اطلاعى دارى ؟ گفتم : آرى ، على بن ابى طالب او را در كنار رودى كه بالاى آن را تامرّا و پايين آن را نهروان مى گفتند، ميان لخاقيق و طرفاء، كشت . گفت : گواهى بر اين گفتارت ياور. رفتم و مردانى را (پنجاه نفر) آوردم كه نزد او بر اين مطلب گواهى دادند. مسروق مى گويد: به او گفتم : تو را به صاحب اين قبر - پيامبر - سوگند مى دهم ، چه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره اين گروه - خوارج - شنيده اى ؟ گفت : شنيدم كه فرمود: ((آنان بدترين مردم و بدترين خلايق اند كه به دست بهترين مردم و بهترين خلايق و نزديك ترين آنان به درگاه خداوند، كشته خواهند شد)).)) نيز مدائنى در كتاب ((صفين )) از مسروق آورده است : عايشه - وقتى فهميد على (عليه السلام ) ذوالئديه را كشته است گفت : ((خدا عمرو بن عاص را لعنت كند؛ او قبلا برايم نوشته بود كه در اسكندريه او را كشته است ولى اين باعث نمى شود كه من آنچه را مى دانم و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده ام نگويم ؛ از پيامبر شنيدم كه فرمود: ((به دست بهترين فرد امت پس از من كشته خواهد شد)).)) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 268 - 267. ر.ك : ابن المغازلى ، مناقب آل ابى طالب ، ص 56 - 55.
1164- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 98 - 96.
1165- ماءمور جمع آورى ماليات .
1166- رجال كشى ، چاپ نجف ، ذيل شرح حال عوف عقيلى ، شماره 34، ص 90 و 91.
1167- محمد بن جرير طبرى امامى ، المسترشد، ص 157، شماره 25.
1168- قاموس الرجال ، ج 8، ص 475 و 476.
1169- ((و خودتان را مكشيد؛ زيرا خدا همواره با شما مهربان است )). نساء 4: 29. ر.ك : قاموس ‍ الرجال ، ج 8، ص 476.
1170- ابن سعد از او در الطبقات ، ج 6، ص 51 نقل مى كند كه گفت : ((مسروق در هيچ يك از جنگ ها با حضرت شركت نكرد!)).
1171- در كامل ابن اثير، ج 3، ص 278 و 279 چنين آمده است : ((هنگامى كه على (عليه السلام ) در نخيله اردو زد، عده اى از كوفيان از حضور با حضرت سر باز زدند؛ از جمله آنان مره همدانى و مسروق بودند كه سهم خود را برداشته ، آهنگ قزوين كردند و بعد از آن ، مسروق همواره به خاطر اين سرپيچى اش استغفار مى كرد)).
1172- او وكيع بن جراح بن مليح رواسى كوفى ، حافظ، ثقه ، امين ، عابد، ناسك و راستگو بود. دانشمندى فوق العاده در ميان برجسته ترين دانشمندان بوده و از او بيزارتر از دنيا و خاشع تر ديده نشده است و پيشوايان حديث بر راستى و وثاقت او اتفاق نظر دارند. او به پيروى از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شهره بود. ابن معين مى گويد: نزد مروان بن معاويه لوحى را ديدم كه بر آن نام مشايخ حديث و صفات هر يك نوشته شده بود. در آن آمده كه وكيع رافضى است ،. محمد بن مروان مى گويد: ((از هر كس تعريفى شنيدم او را پايين تر از آن تعريف يافتم ، به جز وكيع كه او برتر از تعريف هايى بود كه از او مى كردند)). به سال 128 به دنيا آمد و در سال 196 در روز عاشورا و در راه مراجعت از سفر حج وفات يافت . تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 130 - 125.
1173- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 111.
1174- الطبقات ، ج 4، ق 1، ص 84، در شرح حال ابو موسى .
1175- قدوم : (تيشه ) وسيله اى كه براى تراش دادن چوب به كار مى آيد.
1176- تاريخ بغداد، ج 13، ص 232.
1177- قاموس الرجال ، ج 5، ص 191 - 190.
1178- الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 221.
1179- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال هم ديگر را به ناروا مخوريد - مگر آن كه داد و ستدى با تراضى يك ديگر از شما (انجام گرفته ) باشد - و خودتان را مكشيد؛ زيرا خدا همواره با شما مهربان است )). نساء 4: 29.
1180- قاموس الرجال ، ج 8، ص 475 و 476. الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 279 - 278.
1181- اين موضوع را ابن حجر در الاصابه ، ج 3، ص 408، شماره 7934 آورده است .
1182- نساء 4: 29 و 93. ر.ك : تاريخ طبرى ، ج 4، ص 483 - 482.
1183- ر.ك : ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 52 - 51.
1184- الاصابه ، ج 3، ص 408، شماره 7934.
1185- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 91، شماره 34. قاموس الرجال ، ج 8، ص 476.
1186- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 111.
1187- الطبقات ، ج 6، ص 55 و 56.
1188- مكاتبه (كتابت ) عقدى است مستقل ميان آقا و برده بسته مى شود و ثمره آن آزادى برده است طبق شرايط خاص .
1189- مكاتبه (كتابت ) عقدى است مستقل ميان آقا و برده بسته مى شود و ثمره آن آزادى برده است طبق شرايط خاص . ج 8، ص 364.
1190- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 91.
1191- الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 493 - وقايع سال 53.
1192- او از سران لشكر ابن زياد در واقعه كربلا بود كه در آينده ذكر آن خواهد آمد.
1193- ابن حجر شرح حال او را در الاصابه ، ج 3، ص 408، شماره 7934 آورده است . او از چهره هاى بارز شام نزد معاويه بود و فرستادگان امير مؤ منان (عليه السلام ) از او خواستند كه دستور حضرت را گردن نهد، كه در اين هنگام مسروق عكى از كسانى بود كه معاويه را تهديد كرد كه فرمان امام را نپذيرد و او را بر سرپيچى از فرمان و خونخواهى عثمان تشويق مى كرد.
1194- معجم البلدان ، ج 3، ص 304 و 305. صاحب معجم در صفحه 236 مى گويد: ((سلسل ، رودى در بين النهرين است كه به ناحيه اى از استان شاذ قباذ در بخش شرقى مى پيوندد)).
1195- تاريخ بغداد، ج 13، ص 235.
1196- الكامل فى التاريخ ، ج 4، ص 110.
1197- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 111.
1198- قاموس الرجال ، ج 8، ص 475.
1199- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 431.
1200- الاصابه ، ج 3، ص 408، شماره 7933. حاشيه الاستيعاب ، ج 3، ص 531 و 532. اسدالغابه ، ج 4، ص 354.
1201- الطبقات ، ج 6، ص 51.
1202- الطبقات ، ج 3، ق 1، ص 57، س 25 - 20.
1203- تنقيح المقال ، ج 3، ص 211، شماره 11702 و 11703.
1204- قاموس الرجال ، ج 8، ص 475 و 476.
1205- مُخَضْرَم كسى است كه دوران جاهليت و اسلام را درك كرده باشد.
1206- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 343 - 342. الطبقات ، ج 6، ص 50 - 46.
1207- ر.ك : الطبقات ، ج 6، ص 5، س 4: ((صادق ترين مردم نسبت به على (عليه السلام ) اصحاب ابن مسعود بودند)).
1208- ر.ك : الطبقات ، ج 10، ص 89 - 88. خلاصه تذهيب تهذيب الكمال ، ص 372.
1209- تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 69 - 65.
1210- تاريخ بغداد، ج 12، ص 299.
1211- تكوير 81: 15.
1212- الطبقات ، ج 6، ص 74 - 71. تهذيب التهذيب ، ج 8، ص 47.
1213- قاموس الرجال ، ج 7، ص 211.
1214- الغدير، ج 1، ص 57، شماره 93.
1215- الاصابة فى معرفة الصحابه ، ج 2، ص 543، شماره 5869.
1216- الاستيعاب ، در حاشيه الاصابه ، ج 2، ص 526.
1217- اسد الغابه ، ج 4، ص 114.
1218- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 427. اسد الغابه ، ج 2، ص 242. الاصابه ، ج ، ص 583، شماره 1، ص ‍ 583، شماره 3001. الشافى ، ص 288، حاشيه 3.
قاموس الرجال ، ج 4، ص 281.
1219- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 165.
1220- ذرب الجوف : يكى از محله هاى بصره است و او را به همين سبب جوفى خوانده اند.
1221- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 38، شماره 61 ابو نعيم ، الحليه ، ج 3، ص 85.
1222- كه از آن جمله قول به رجعت است ، چنانچه عقيلى يادآور شده .
1223- ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 363 - 362، شماره 658.
1224- معجم رجال الحديث ، ج 3، ص 219، شماره 1508.
1225- ر.ك : رجال نجاشى ، ج 1، ص 70. شيخ مفيد، الاختصاص ، ص 66 - 65.
1226- او شقيق بن سلمه اسدى كوفى است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را درك كرد ولى موفق به ديدار او نشد. عاصم مى گويد: ((از ابو وائل سوال شد: كدام يك را بيش تر دوست دارى ؛ على يا عثمان ؟ گفت : على را بيشتر دوست داشتم ، ولى سپس تجديد نظرى برايم رخ داد.)) در سال 82 بعد از حادثه جماجم درگذشت . تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 361، شماره 609.
1227- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 322 - 321، شماره 597.
1228- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 303 - 301، شماره 501.
1229- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 84، شماره 185.
1230- ر.ك : فؤ اد سزگين ، تاريخ التراث العربى ، ج 1، ص 193.
1231- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 239، شماره 461. تقريب التهذيب ، ج 1، ص 243. الجرح و التعديل ، ج 3، ص 454.
1232- در شرح حال ابو العاليه (تابعى شماره 29) خواهد آمد. ر.ك : طبقات المفسرين ، ج 1، ص 173 در شرح حال ابو العاليه ، شماره 170.
1233- سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 170، شماره 79.
1234- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 154، شماره 266.
1235- ابن خلكان ، وفايت الاعيان ، ج 4، ص 85، شماره 541.
1236- ابن خلكان ، وفايت الاعيان ، ج 6، ص 140، شماره 791.
1237- تهذيب التهذيب ، ج 8، ص 353، شماره 635. الجرح و التعديل ، ج 7، (ج 3، ق 2) ص 135 - 133، شماره 756.
1238- تهذيب التهذيب ، ج 8، ص 355 - 354. الطبقات ، ج 7، ق 2، ص 1.
1239- وفيات الاعيان ، ج 6، ص 80، شماره 781.
1240- الطبقات ، ج 7، ق 2، ص 1. وفيات الاعيان ، ج 4، ص 85.
1241- تهذيب التهذيب ، ج ، ص 353.
1242- كارگزار هشام بن عبدالملك در بصره و كوفه بود. او فردى ملحد و بى پروا و منافق و دشمن امير مؤ منان (عليه السلام ) بود. مى گفت : ((اگر هشام دستور دهد تا كعبه را خراب كرده و سنگ هايش را به شام منتقل كنم ، انجام خواهم داد)). پدرش عبدالله بن يزيد اصالتا از يهوديان تيماء بود و در جنگ صفين همراه معاويه بود. مادرش اهل روم و مسيحى بود و براى او گنبدى در مسجد كوفه بر پا ساخت و هنگامى كه موذن اذان مى گفت براى او ناقوس نواخته مى شد و وقتى سخنرانى به منبر مى رفت مسيحيان در اطراف او سروصدا به راه مى انداختند. سفينة البحار، ج 1، ص 406 - خ ل د.
1243- تعصب جاهليت بر او چيره شده بود و نتوانست ذلت عرب جاهلى را تحمل كند.
1244- جنگ سخت نتواند بر من چيره شود، من به سان شتر دو ساله هستم كه تازه دندان در آورده است . مادرم مرا براى چنين كارى زاييده است .
1245- من فرزند صاحب دو حوض ، عبدالمطلب هستم و پسر هاشم كه در سال قحطى طعام مى داد. به عهدم وفا دارم و از ريشه و نسبم دفاع مى كنم .
1246- روضة الكافى ، ج 8، ص 113 - 111، شماره 91. بحارالانوار، ج 19، ص 300 - 298.
1247- سفينة البحار، ج 2، ص 405 - ق ت د.
1248- بيوت اءذن الله اءن ترفع و يذكر فيها اسمه ، يسبح له فيها بالغدو و الاصال . رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة نور 24: 37 - 36.
1249- كافى ، ج 6، ص 256 - كتاب اطعمه . بحارالانوار، ج 10، ص 154، شماره 4 و ج 23، ص 329، شماره 10.
1250- ((و در ميان آنها مسافت را به اندازه ، مقرر داشته بوديم . در اين (راه )ها شبان و روزان آسوده خاطر بگرديد)). سباء 34: 18.
1251- ((پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده )). ابراهيم 14: 37.
1252- مقصود اين است : كسانى به راز اصلى و حقايق قرآن پى مى برند كه از جايگاه ويژه نزد خداوند برخوردار باشند. كه ((والاشارات للخواص )) به همين حقيقت اشارت دارد. ر.ك : روضة الكافى ، ج 8، ص 312 - 311، شماره 485. بحارالانوار، ج 24، ص 238 - 237، شماره 6 و ج 46، ص 349، شماره 2.
1253- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 163، شماره 999. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 76 - 75.
1254- داوودى ، طبقات المفسرين ، ج 1، ص 177 - 176، شماره 175. ابن حجر، تقريب التهذيب ، ج 1، ص 272.
1255- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 395 و 396، شماره 728.
1256- رجال طوسى ، ص 90، شماره 5.
1257- كافى ، ج 6، ص 408، شماره 3.
1258- كافى ، ج 1، ص 30.
1259- رجال طوسى ، ص 197، شماره 22.
1260- معجم رجال الحديث ، ج 7، ص 335، شماره 4833.
1261- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 396.
1262- ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 98، شماره 2989.
1263- خلاصة تذهيب تهذيب الكمال ، ص 127.
1264- او از روى شايستگى از منبع اصيل سخن مى گفت و ديگران كه بيگانه بودند مى پنداشتند او از خود مى گويد و تفسير به راءى مى نمايد!
1265- تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 286 - 284.
1266- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 173 - 172 شماره 170.
1267- الاتقان ، ج 4، ص 210 - 209.
1268- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 166، شماره 1004.
1269- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 47.
1270- معجم المفسرين ، ج 1، ص 124 - 123.
1271- زركلى ، الاعلام ، ج 2، ص 93.
1272- رجال شيخ طوسى ، ص 111 و 163.
1273- تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلام ، ص 326.
1274- ر.ك : خويى ، معجم رجال الحديث ، ج 4، ص 21 - 17.
1275- اختيار معرفة الرجال ، چاپ مشهد، ص 192، شماره 337 و انتشارات موسسه آل البيت ، ج 2، ص 437.