تفسير و مفسران (جلد اول )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- پىنوشتها -
- ۵ -
890- ((و قرآن را بر تو نازل كرديم تا براى
مردم آن چه را كه برايشان نازل شده است بيان دارى ...))
نحل 16: 44.
891- ((اگر خود نمى دانيد از آگاهان بپرسيد)).
نحل 16: 43.
892- الميزان ، ج 12، ص 278.
893- مراد؛ محمد بن اسماعيل بخارى و مسلم بن حجاج نيشابورى است .
894- المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 258 و 263.
895- حديث موقوف ، بر حديثى اطلاق مى شود كه نسبت آن به همان شخص
كه راوى اوا است متوقف شود و به پيامبر اكرم نسبت داده نشود.
896- مدثر 74: 29.
897- بنابراين مبنا كه اين تفسير ابو هريره از پيش خودش باشد؛
احتمالا حاكم ، با تكيه بر ظاهر عبارت آيه چنين اظهار كرده است ، ولى
در آينده از سيوطى نقل خواهيم كرد كه تفسير اين آيه از جمله مواردى است
كه شناخت آن جز از طريق وحى ممكن نيست ؛ لذا حديث ، مسند به شمار مى
رود.
898- بقره 2: 223.
899- معرفة علوم الحديث ، ص 20 - 19.
900- در اصطلاح اهل حديث ، مرفوع به آن حديث گفته مى شود كه به
پيامبر منسوب باشد.
901- بقره 2: 223.
902- مدثر 74: 29.
903- تدريب الراوى ، ج 1، ص 193.
904- ابن طاووس اين مطلب را در كتاب ارزشمندش - سعد السعود - آورده
است ، كتابى كه در آن به نقد و بررسى بيش از هفتاد كتاب تفسيرى پرداخته
كه در آن زمان در دسترس وى بوده است . ر.ك : سعدالسعود، ص 174.
905- البرهان ، ج 2، ص 157 - 156.
906- البرهان ، ج 2، ص 172.
907- مائده 5: 3.
908- اين سخن درباره صحابه اى است كه هم دل و هم زبان ، هوشيارانه
از دستورات پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيروى مى كردند؛
هر چند عده آنان اندك بود. ((و قليل من عبادى
الشكور)). سباء 34: 13.
909- مقدمه ابن تيميه در اصول تفسير، ص 24 - 23.
910- الطبقات ، ج 4، ص 83.
911- تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 362.
912- حاكم ، المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 220.
913- شهرستانى ، الملل و النحل ، ص 94.
914- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 99.
915- مجلسى ، بحارالانوار، ج 41، ص 11، به نقل از امالى صدوق ،
مجلس 18، ص 70 - 69.
916- كشى مى نويسد: (((وقتى سعيد بر حجاج وارد شد، حجاج به او گفت
: تو شقى فرزند شكسته هستى (معكوس نام (((سعيد بن جبير))
است .) در پاسخ گفت : مادرم اسم مرا بهتر مى داند. گفت : نظر تو در
مورد فلان و فلان چيست ؟ آيا بهشتى اند يا دوزخى ؟ گفت : اگر به بهشت
وارد شدى خواهى دانست چه كسى در بهشت است و اگر به جهنم درآمدى اهل آن
را ديده ، خواهى دانست چه كسانى آنجايند. گفت : نظر تو درباره خلفا
چيست ؟ گفت : من بر كار آنان گمارده نشدم . گفت : كدام را بيشتر دوست
دارى ؟ گفت : آنكه خداوند از او خشنودتر است ، گفت : كدام يك از آنان
چنين وصفى دارد؟ گفت : اين مطلب را كسى داند كه بر سر و نجواى ايشان
آگاه است . گفت : از راستگويى به من سر باز مى زنى ؟ گفت : آرى ، دوست
ندارم كه به تو دروغ بگويم )). كشى ، الرجال ،
(موسسه آل البيت ) ج 1، ص 336 - 335، شماره 190 و چاپ نجف ، ص 110،
شماره 55.
917- ر.ك : سيد محسن امينى ، اعيان الشيعه ، ج 7، ص 236 - 234. شيخ
عباس قمى ، سفينة البحار، ج 1، ص 622 - 621. ابن شهر آشوب ، مناقب ، ج
4، ص 176.
918- ر.ك : ابو نعيم ، حلية الاولياء، ج 4، ص 310 - 272. ابن خلكان
، وفيات الاعيان ، ج 2، ص 374 - 371، شماره 261. ابن قتيبه ، المعارف ،
ص 197.
ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 14 - 11.
919- حلية الاولياء، ج 4، ص 291.
920- ابن خلكان ، وفيات الاعيان ، ج 2، ص 374 - 371، شماره 261 و
ر.ك : ابو نعيم ، حلية الاولياء، ج 4، ص 273.
921- مقصود از ((مرسلات ))
احاديثى است كه بدون سند نقل كنند.
922- ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 14 - 11.
923- ابو نعيم ، حلية الاولياء، ج 4، ص 283.
924- ابو نعيم حلية الاولياء، از صفحه 238 به بعد.
925- ((پروردگارا! من به هر خيرى كه به سويم
بفرستى سخت نيازمندم )).
قصص 28: 24.
926- طه 20: 104.
927- حلية الاولياء، ج 4، ص 288.
928- حلية الاولياء، ج 2، ص 161، شماره 170.
929- ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 88 - 84. مراد از
((حسن )) مورد قبول بودن
است .
930- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 375، شماره 262.
931- الطبقات ، ج 5، ص 106 88.
932- اشاره به آيه 18 سوره ص .
933- حوارى از حوار مشتق است ، به معناى صاحب سر و رازدار.
934- اختيار معرفة الرجال ، (موسسه آل البيت ) ج 1، ص 43 و 335 -
332.
935- شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 145.
936- قرب الاسناد، ج 3، ص 157.
937- كافى ، ج 1، كتاب الحجه ، ص 472.
938- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 133 و 134 و 143.
939- مامقانى ، تنقيح المقال ، ج 2، ص 31، شماره 4870.
940- بحارالانوار، ج 45، ص 316.
941- رجال شيخ طوسى ، ص 90.
942- سيد محسن مين ، اعيان الشيعه ، ج 7، ص 255 - 249.
943- ((پروردگار شما به آن چه در دلهاى خود
داريد آگاه تر است . اگر شايسته باشدى قطعا او آمرزنده توبه كنندگان
است )). اسراء 17: 25.
944- حلية الاولياء، ج 2، ص 165. مجمع البيان ، ج 6، ص 410. طبرى ،
جامع البيان ، ج 15، ص 51 و 52.
945- ((توبه ، نزد خداوند تنها براى كسانى
است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى شوند، سپس به زودى توبه مى كنند)).
نساء 4: 17.
946- ((در حقيقت كسانى كه (از خدا) پروا
دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد (خدا را) به ياد آورند و
ناگاه بينا شوند)). اعراف 7: 201.
947- ((آنان را كه نيكى كرده اند، به نيكى
پاداش دهد؛ آنان كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها - جز لغزش هاى كوچك -
خوددارى مى ورزند پروردگارت (نسبت به آنان ) فراخ آمرزش است . وى از آن
دم كه شما را از زمين پديد آورد به (حال ) شما داناتر است
)). نجم 53: 32 - 31.
948- اين احاديث از فيض كاشانى ، تفسير صافى ، ج 2، ص 626 نقل شده
است .
949- ((پروردگار شما به آنچه در دل هاى خود
داريد آگاه تر است ؛ اگر شايسته باشيد قطعا او آمرزنده توبه كنندگان
است )). اسراء 17: 25.
950- مجمع البيان ج 6، ص 410.
951- ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا
پروا كنيد و به او تقرب جوييد)). مائده 5: 35.
952- مجمع البيان ، ج 6، ص 410.
953- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 86، باب 24، اءعداد الفرائض و النوافل
، ج 8، ص 118 - 117.
954- حلية الاولياء، ج 2، ص 172.
955- حلية الاولياء، ج 2، 166.
956- حلية الاولياء، ج 2، ص 173.
957- حلية الاولياء، ج 2، ص 175.
958- حلية الاولياء، ج 2، ص 170. ابن خلكان ، وفيات الاعيان ، ج 2،
ص 378.
959- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 378.
960- نام وى عبدالله بن عبيدالله تميمى مدنى است . سى نفر از صحابه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را درك كرد. او ثقه و فقيه بود و
به سال 117 درگذشت . عبدالله بن زبير او را متصدى منصب قضاوت در طائف
گردانيده بود. تهذيب التهذيب ج 5، ص 307.
961- خربنده كسى را گويند كه خر (الاغ ) به كرايه مى دهد. لغت نامه
دهخدا، ج 6، ص 9651.
962- ر.ك : زندگى نامه او در الطبقات ابن سعد، ج 5، ص 343 و 344.
تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 43 و 44. ذهبى ، ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 440
- 349. مقدمه ابن تيميه در اصول تفسير، ص 48. رازى ، الجرح و التعديل ،
ج 8، ص 319.
963- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 107 - 106.
964- ((پس ايشان را گفتيم : بوزينگان طرد
شده باشيد)). بقره 2: 65.
965- ((همچون مثل خرى است كه كتاب هايى را
بر پشت مى كشد)). جمعه 62: 5.
966- مجمع البيان ، ج 1، ص 129. جامع البيان ، ج 1، ص 263. تفسير
مجاهد، ص 76 - 75.
967- تفسير تفسير الكشاف ، ج 1، ص 147.
968- تفسير ابوالفتوح ، ج 1، ص 217.
969- التفسير الكبير، ج 3، ص 111.
970- ((آنان كه خدا لعنتشان كرده و بر آنان
خشم گرفته از آنان بوزينه گان و خوكان پديد آورده و آنان كه طاغوت را
پرستش كرده اند. اينانند كه از نظر منزلت ، بدتر، و از راه راست گم راه
ترند)). مائده 5: 60.
971- ((در آن روز صورت هايى شاداب و مسرورند
و به پروردگار خويش مى نگرند)) قيامت 75: 23 -
22.
972- جامع البيان ، ج 29، ص 120.
973- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 106.
974- تفسير الكشاف ، ج 4، ص 662.
975- التفسير الكبير، ج 30، ص 226.
976- ((و (اينك ) من ارمغانى به سويشان مى
فرستم و مى نگرم كه فرستادگان (من ) با چه چيز باز مى گردند)).
نمل 27: 35.
977- آل عمران 3: 77.
978- آوردن حسن در كنار اين بزرگان ظاهرا بر خلاف آن چيزى است كه
ما از طبرى نقل كرديم ؛ زيرا طبرى از حسن نقل كرده است كه گفت :
((يعنى به آفريدگارشان مى نگرند. حق دارند كه
شادمان باشند چه اينكه به آفريدگار خويش چشم دوخته اند)).
جامع البيان ، ج 29، ص 119 و 120.
979- اين بحث را مرحوم شيخ طوسى در دو جا از تفسير ارزشمند خود
((تبيان )) آورده است .
ر.ك : تفسير التبيان ، ج 1، ص 227 تا 229 و ج 10، ص 197 تا 199.
980- او از حافظان بزرگ و از صاحب نظران برجسته سال هاى 96 - 27 و
از اصحاب سفيان ثورى است . قعنبى مى گويد: ((نزد
حماد بن زيد بودم كه وكيع وارد شد. همه گفتند: اين راوى سفيان است .
حماد گفت : اگر از من بپرسند مى گويم : او برتر از سفيان است .))
احمد بن حنبل مى گويد: ((وكيع استادى خوش سخن
است )). تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 125.
981- تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 54 و 55.
982- ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 515، شماره 4651.
983- ر.ك : فتح البارى بشرح البخارى ، كتاب التفسير، ج 8، ص 122 و
125.
984- تفسير سوره اخلاص ابن تيميه ، ص 94. نيز ر.ك : مقدمه كتاب ،
نوشته عبدالرحمان طاهر نماينده مجمع ، ص 60.
985- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 160، شماره 994.
986- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 509، شماره 306. حلية الاولياء، ج 4،
ص 9.
987- تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 10 - 8.
988- حلية الاولياء، ج 4، ص 23 - 3.
989- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 177. همچنين رجال شيخ طوسى و معجم
رجال الحديث ، ج 9، ص 155، شماره 5984.
990- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 11. بحارالانوار، ج 4، ص 82.
991- ارشاد مفيد، ج 2، ص 143. بحارالانوار، ج 4، ص 76.
992- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 509، شماره 306.
993- مسد 111: 1.
994- وفيات الاعيان ، ج 2، ص 510.
995- وفيات الاعيان ، ج 2 ص 511.
996- تهذيب التهذيب ، ج 5، ص 267.
997- قمى ، تتمية المنتهى ، ص 167.
998- شيخ طوسى ، تهذيب الاحكام ، ج 9، ص 262. ابن حجر، تهذيب
التهذيب ، ج 5، ص 268.
999- ر.ك : ارشاد مفيد، ج 2، ص 160، صفار، بصائر الدرجات ، ص 252 و
253 و ص 257 و 258. كافى ، ج 8 ص 276، شماره 417. ابن شهر آشوب ، مناقب
آل ابى طالب ، ج 4، ص 188 و 204.
1000- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 188.
1001- الطبقات ، ج 2، ص 135، سطر 18.
1002- حلية الاولياء، ج 4، ص 11.
1003- حلية الاولياء، ج 4، ص 23.
1004- ((در آن روز ياران - جز پرهيزكاران -
بعضى شان دشمن بعضى ديگرند)). زخرف 42: 67.
1005- حلية الاولياء، ج 4، ص 22 و 23.
1006- حلية الاولياء، ج 4، ص 16.
1007- حلية الاولياء، ج 4، ص 15.
1008- ((و انسان ناتوان آفريده شده است
)). نساء 4: 28.
1009- حلية الاولياء، ج 4، ص 12.
1010- ((و آنان را از جايى دور ندا مى دهند)).
فصلت 41: 42.
1011- حلية الاولياء، ج 4، ص 11.
1012- حلية الاولياء، ج 4، ص 13.
1013- وفيات الاعيان ، ج 3، ص 265، شماره 421. در طبقات آمده است :
((ابن عباس براى غلامان خود - عكرمه و سميع و
كريب - نام هاى عربى انتخاب مى كرد، و به آنان دستور مى داد كه ازدواج
كنند و عزوبت را رها سازند)). الطبقات ، ج 5، ص
212.
1014- وفيات الاعيان ، او مى گويد: ((براى
اين كار پاهاى او را مى بست )). نيز ر.ك : ج 2،
ق 2، ص 133. حلية الاولياء، ج 3، ص 326، شماره 245. در ميزان الاعتدال
، ج 3، ص 95، شماره 5716 نيز آمده است كه عكرمه مى گويد:
((ابن عباس براى آموختن قرآن و فقه بر پاهايم
فلك مى نهاد)).
1015- ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 95، شماره 5716.
1016- الطبقات ، ج 5، ص 212.
1017- الطبقات ، ج 5، ص 216.
1018- حلية الاولياء، ج 3، ص 329 - 326.
1019- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 265. ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 93،
شماره 5716.
1020- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 265. ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 93،
شماره 5716. اين حديث را ابن حجر در مقدمه شرح بخارى ، ص 428 به اين
صورت نقل كرده است : ((عكرمه داناترين مردم از
ميان غلامان و اطرافيان ابن عباس بود)).
1021- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 266.
1022- مقدمه شرح بخارى از ابن حجر، ص 428.
1023- مقدمه شرح بخارى از ابن حجر، ص 428 و 429.
1024- حلية الاولياء، ج 3، ص 326، شماره 245.
1025- مقدمه شرح بخارى ، ص 426 - 425.
1026- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 265. مقدمه شرح بخارى ، ص 427.
1027- مقدمه فتح البارى ، ص 427.
1028- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 268. مالك عكرمه را ثقه نمى داند و
توصيه مى كند كه از او اخذ حديث نشود. در ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 95
نيز آمده است كه مطرف گفت : (((شنيده ام كه مالك خوش نداشت از عكرمه
نامى به ميان آورد و ديده نشد كه از او حديثى نقل كند))).
1029- هيچ يك از فقهاى آن دوران از اين امر مصون نمانده اند، به
ويژه اگر امير فردى عادل و درست كار بوده و فقيه هم محتاج ، كه همين
درباره عكرمه صادق است . از او پرسيدند: ((چه
چيزى پاى تو را به اين ديار كشاند؟)) پاسخ داد:
((احتياج )). الطبقات ، ج
5، ص 214. در روايت ديگرى است : ((تلاش جهت
مخارج زندگى ،. مقدمه فتح البارى ، ص 426.
1030- مقدمه فتح البارى ، (ص ) 427! 426.
1031- ناگزير بعضى از مسائل هر مذهب و مسلكى با پاره اى از مسائل
مذاهب ديگر هماهنگ است ، ولى اين هماهنگى در اصول نيست . البته
بيماردلان همواره با تمسك به متشابهات در پى فتنه جويى بوده و براى نشر
فساد در زمين كوشيده اند.
1032- مقدمه فتح البارى ، ص 427.
1033- ميزان الاعتدال ، ج 3، (ص ) 93، شماره 5716.
1034- مقدمه فتح البارى ، ص 428.
1035- كافى ، ج 3، ص 123، شماره 5، باب بلقين الميت - كتاب
الجنائز. مرآة العقول ، ج 13، ص 278 و 279.
1036- والى مدينه دنبال او مى گشت ، ولى او نزد داوود بن حصين
پنهان شده بود و همان جا هم مرد، ولى امام باقر (عليه السلام ) و اصحاب
خاص ايشان جاى او را مى دانستند؛ كه اين هم خود دليل ديگرى است بر
اينكه او از خواص حضرت بوده است . الطبقات ، ج 5، ص 216.
1037- المحاسن ، ص 112 و 113، باب 19 - المعرفة ، شماره 63.
بحارالانوار، ج 65، ص 120 و 119، شماره 48.
1038- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 189 - 188، شماره 94.
1039- اختيار معرفة الرجال ، چاپ مشهد، ص 216، شماره 387 و چاپ
موسسه آل البيت ، ج 2، ص 477 و 478.
1040- قاموس الرجال ، ج 6، ص 327.
1041- كه در روايت كشى آورده است
لو
ادركت عكرمة عند الموت لنفعته . رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 189 -
188، شماره 94.
1042- محاسن برقى ، ص 113 - 112، باب 19 المعرفة ، كتاب الصفوه ،
شماره 63.
1043- ((برخى از مردم كسانى اند كه جان خود
را براى طلب خشنودى خدا مى فروشند)). بقره 2:
207.
1044- جامع البيان ، ج 2، ص 186. مجمع البيان ، ج 2، ص 301.
1045- بحارالانوار، ج 36، ص 45.
1046- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 206.
1047- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 270.
1048- تقريب التهذيب ، ج 2، ص 30، شماره 277.
1049-
يا
اءيها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلاة فاغسلوا وجوهكم و اءيديكم الى
المرافق وامسحوا برؤ وسكم و اءرجلكم الى الكعبين . مائده 5: 6.
1050- مجمع البيان ، ج 3، ص 165. جامع البيان ، ج 6، ص 83.
1051- جامع البيان ، ج 6، ص 82 و 83. بيهقى در سنن خود، (ج 1، ص
72) از ابن عباس روايت مى كند كه گفت : ((من در
قرآن بيش از دو غسل و دو مسح چيزى نمى يابم )).
همچنين در ص 44 از رفاعة بن رافع نقل كرده است كه گفت :
((حكم پاها مسح است )).
1052- مجمع البيان ، ج 3، ص 164.
1053- السنن الكبرى ، ج 1، ص 44، باب ((التسمية
على الوضوء)) و ج 2، ص 345، باب
((من سها فترك ركنا)) كه در همين باب متن
كامل حديث آمده است و سيوطى در الدر المنثور، ج 2، ص 262 نيز روايت را
ذكر كرده است .
1054- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 268.
1055- ابو يوسف گفته است : ((روايت مسح بر
كفش ها ناسخ آيه است ،. جصاص ، اءحكام القرآن ، ج 2، ص 348.
1056- وى حصين بن جندب كوفى ، متوفاى 90 است و اينكه او از حضرت
على (عليه السلام ) حديث شنيده باشد را منكر شده اند. تهذيب التهذيب ،
ج 2، ص 380. شيخ طوسى هم او را از اصحاب امير مؤ منان (عليه السلام )
به شمار نياورده است .
1057- وسائل الشيعه ، ج 1، ص 458، شماره 5.
1058- حلية الاولياء، ج 3، ص 347 - 329.
1059- نوبه از شهرهاى حبشه (اتيوپى امروز) است .
1060- كشى در رجال خود (چاپ نجف ، ص 188، شماره 92 و 93) تصريح مى
كند كه عطاء بن ابى رباح شاگرد ابن عباس است و فرزندان او، عبدالملك و
عبدالله و عريف جملگى از اصحاب نجيب امام باقر و امام صادق عليهما
السلام هستند كه در شرح مربوط به ابن طاووس گذشت .
1061- به نقل از خزاز رازى ، كفاية الاثر، ص 291 - 290.
بحارالانوار، ج 36، ص 287، شماره 109.
1062- ايشان چهار نفرند: 1. عمرو بن دينار، 2. عطاء بن ابى رباح ،
3. جابر جعفى ، 4. ابان بن تغلب ؛ و از بزرگان ؛ ليث ، ابن جريج ، ابن
اءرطاء و ديگران را نام برده است . ر.ك : حلية الاولياء، ج 3، ص 188.
در شرح حال امام به شماره 235 و اربلى در كشف الغمه ، ج 2، ص 134 از او
نقل مى كند. نيز مرحوم وحيد در تعليقه بر حاشيه كتاب استرآبادى ، ص
221.
1063- حلية الاولياء، ج 3، ص 311، شماره 244. الطبقات ، ج 5، ص
344.
1064- الطبقات ، ج 5، ص 346 - 344. تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 201 -
200.
1065- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 3-2 - 199.
1066- وفيات الاعيان ، ج 3، ص 261، شماره 419.
1067- وفيات الاعيان ، ج 3، ص 262. و ر.ك : الطبقات ، ج 5، ص 346.
تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 200.
1068- لقب او ديباج است و مادرش فاطمه ، دختر امام حسين (عليه
السلام ) است . او در سال 145 به دست منصور به شهادت رسيد.
1069- الطبقات ، ج 5، ص 345. تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 201.
1070- ((آيا (كافران ) جز اين انتظار مى
برند ناگاه كه رستاخيز بر آنان فرا رسد و علامات آن اينك پديد آمده است
)). محمد 47: 18.
1071- تنقيح المقال ، ج 2، ص 252 و 253، شماره 7919.
1072- ر.ك : قاموس الرجال تسترى ، ج 6، ص 306.
1073- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 207.
1074- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 163، شماره 998.
1075- صفى الدين خزرجى ، خلاصه تذهيب تهذيب الكلمال ، ص 266.
1076- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 204.
1077- معجم رجال الحديث ، ج 11، ص 145، شماره 7688.
1078- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص 3، شماره 3. تهذيب الاحكام ، ج
6، ص 224، شماره 536/28 و ص 225، شماره 540/32.
1079- شرح مشيخه صدوق ، ص 125 (ملحق شده به كتاب من لا يحضره
الفقيه ، ج 4.)
1080- كافى ، ج 7، ص 428، شماره 12. تهذيب الاحكام ، ج 6، ص 290،
شماره 804/11.
1081- فهرست شيخ طوسى ، ص 5 و 6.
1082- ساريه به معناى ستون و مقصود از آن ستونى است ، در مسجد
النبى كه پيامبر كنار آن مى نشست و به بيان احكام و معارف دينى مى
پرداخت .
1083- رجال نجاشى ، ص 8.
1084- رجال نجاشى ، ص 7.
1085- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 280.
1086- فهرست شيخ طوسى ، ص 6 و 7.
1087- فاتحه 1: 4.
1088- يعنى اظهار همزه موجب مشقت و سختى و تكلف بى ثمر است و مى
بايد اظهار همزه را ترك كرد كه همين امر لغت قريش است ، آنان همزه را
اظهار نمى كردند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز از آن نهى
كرده بود.
1089- احتمالا نكوهش آنان از آن جهت بوده است كه سن او از امام
صادق (عليه السلام ) بيشتر بود و به حسب زمان بر امام تقدم داشت .
1090- رجال نجاشى ، ص 10 - 7.
1091- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 93 و 94. ميزان الاعتدال ، ج 1، ص 5.
1092- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 1.
1093- قمى ، تتمه المنتهى ، ص 7. ابن سعد، الطبقات ، ج 7، ق 1، ص
114. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 263 و 266.
1094- از عاصم احوال روايت شده است : ((به
شعبى گفتم : خواسته اى دارى ؟ گفت : آرى ، وقتى به بصره رسيدى از طرف
من به حسن بصرى سلام برسان . گفتم : او را نمى شناسم ! گفت : وقتى وارد
بصره شدى زيباترين مردى را كه به چشمت خورد و هيبت او در سينه ات جا
گرفت ، به او سلام برسان )). تهذيب التهذيب ، ج
2، ص 265 - 264.
1095- ابن سعد، الطبقات ، ج 7، ق 1، ص 121. رؤ ية بن العجاج از
فصحاى مشهور عرب است و در سرودن شعر و رجز معروفيت به سزايى دارد و
ديوان او در اين باره شهرت دارد. او را در سرودن شعر سرآمد ديگران مى
شمردند.
1096- قتاده مى گويد: ((با هيچ فقيهى مجالست
نكردم مگر اينكه حسن بصرى را افضل از او يافتم )).
ايوب مى گويد: ((هرگز انسانى فقيه تر از حسن
بصرى نديده ام )). اعمش مى گويد:
((حسن همواره حكمت را به خوبى دريافت مى كرد و سپس درباره آن به
سخن مى پرداخت )). هرگاه نزد امام باقر (عليه
السلام ) از او سخنى به ميان مى آمد، حضرت مى فرمود:
ذاك
الذى يشبه كلامه كلام الانبياء، همان را مى گوييد كه سخنش به
گفتار انبياء مى ماند. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 265. بلال بن ابى برده
مى گويد: ((من مردى را كه توفيق درك محضر اصحاب
پيامبر را نداشته ، ولى شباهت فراوان به اصحاب آن حضرت داشته باشد جز
اين شيخ - يعنى حسن بصرى - نديده ام !)) شعبى مى
گويد: ((من هفتاد نفر از صحابه پيامبر را درك
كرده ام ، ولى كسى از حسن شبيه تر به آنان را سراغ ندارم
)). الطبقات ، ج 7، ق 1، ص 118.
1097- مطر وراق مى گويد: ((جابر بن زيد
(متوفاى 103) يگانه مرد بصره بود، ولى وقتى حسن پديدار شد مردى آمد كه
گويا در آخر زندگى مى كند و از چيزى خبر مى دهد كه ديده و به دقت
مشاهده كرده است )). تهذيب التهذيب ، ج 2، ص
264.
1098- امالى سيد مرتضى ، ج 1، ص 162. حسن در دوران حكومت حجاج مى
زيست . از اين رو در حالت تقيه از وى به سر مى برد.
|