661- انعام 6: 99.
662- شعراء 26: 119.
663- قلم 68: 13.
664- اءديم : سطح زمين . اءكارع الارض : حدود دور دست آن .
665- راغب اصفهانى مى گويد: ((زنيم كسى را
گويند كه در ميان قومى باشد، ولى از آنان نباشد؛ يعنى وابسته به قومى
باشد، ولى در واقع از آنان نباشد)).
666- جن 72: 3.
667- حج 22: 78.
668- در اخبار آمده است كه قبيله هذيل با فرهنگ ترين قبايل عرب به
شمار مى رفت و مردم آن قبيله ، واژه هاى زبان عربى را بسيار به كار مى
برند؛ لذا در دوران خلافت عثمان كه مصحف را نوشته ، نزد او آوردند و او
در آن اشتباهات چندى يافت گفت : ((اى كاش املاء
كننده از قبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف مى بود! در آن صورت اين
اشتباهات رخ نمى داد)). مصاحف سجستانى ، ص 33 -
32. روايت شده كه روزى عمر بر منبر آيه ((اءو
ياءخذهم على تخوف )) - نحل 16: 47 - را خواند،
ولى معناى ((تخوف ، را نيم دانست ، از مردم
پرسيد: كسى مى داند؟ پيرمردى از قبيله هذيل بلند شد و گفت :
((تخوف لغت ماست و به معناى تنقص است
)). عمر گفت : ((آيا
شاهدى در كلام عرب براى آن هست ؟)) گفت :
((آرى ، شاعر مى گويد:
تخوف الرحل منها تامكا قردا |
|
كما تخوف عود النبعة السفن |
سفن : وسيله آهنى را گويند كه به وسيله آن چوب كمان را مى تراشند. تامك
: شتر كوهان بزرگ را گويند. قرد: موهاى مجعد (به هم پيچيده ) كوهان شتر
است ؛ يعنى همان گونه كه آهن ، چوب كمان را مى تراشد، جهاز شتر هم
موهاى كوهان او را مى زدايد. احمد امين ، فجر الاسلام ، ص 196 به نقل
از موافقات ج 2، ص 58 و 57. التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 74 به نقل از
موافقات ، ج 1، ص 88.
669- جامع البيان ، ج 17، ص 143.
670- اعراف 7: 89.
671- در جامع البيان ، ج 9، ص 3 در روايت ديگرى آمده است :
انطلق اءفاتحك ، تعنى اءخاصمك ... الاتقان ، ج 2، ص 5. اين
ماجرا در كتاب
((لل مشكل القرآن
)) ابن قتيبه ، ص 493 به شكلى تحريف شده نقل شده است . همچنين
صاوى ، مناهج التفسير، ص 34.
672- فاطر: 35: 1.
673- الاتقان ، ج 2، ص 4.
674- ((او مى پنداشت كه هرگز برنخواهد گشت
)). انشقاق 84: 14.
675- تفسير الكشاف ، ج 4، ص 727.
676- الاتقان ، ج 2، ص 64.
677- فتح 48: 12.
678- اين مطلب را ابن قتيبه به ابن عباس نسبت داده است . غريب
القرآن ، ص 412. جامع البيان ، ج 26، ص 49، ولى طبرى آن را به ابن عباس
نسبت نداده و واژه
((اءزد عمان
)) را به
((اءذرعات
))
تغيير داده است و شايد اشتباه در چاپ باشد.
679- نجم 53: 61.
680- صافات 37: 125.
681- قيامت 75: 11.
682- اسراء 17: 58.
683- الاتقان ، ج 2، ص 91 - 89.
684- ((بى گمان شب خيزى ، بيشتر موافقت (دل
و زبان ) در بر دارد و از لحاظ سخن استوارتر است
)).
مزمل 73: 6.
685- ((از (مقابل ) شيرى فرار كرده اند
)).
مدثر 74: 51.
686- جامع البيان ، ج 1، ص 6.
687- ((هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش
هزار سال عمر كند
)) بقره 2: 96.
688- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 128. جامع البيان ، ج 1، ص 340.
689- جامع البيان ، ج 1، ص 340. الدر المنثور، ج 1، ص 89.
690- معجم البلدان ، ج 1، ص 115.
691- معجم البلدان ، ج 1، ص 347.
692- معجم البلدان ، ج 4، ص 104.
693- معجم البلدان ، ج 2، ص 137.
694- التفسير و المفسرون . ج 1، ص 75، به نقل از المذاهب الاسلامية
لتفسير القرآن ، ص 69 و ر.ك : مذاهب التفسير الاسلامى ، ترجمه : دكتر
عبدالحليم النجار، ص 90.
695- ((و چون آداب ويژه حج را به جاى
آورديد، همان گونه كه پدران خود را به ياد مى آوريد، يا با يادكردى
بيشتر، خدا را به ياد آوريد
)). بقره 2: 200.
696- فخر رازى ، ج 5، ص 183.
697- بقره 2: 158.
698- بقره 2: 158.
699- جامع البيان ، ج 2، ص 28. الدر المنثور، ج 1، ص 159.
700- مجمع البيان ، ج 1، ص 240.
701- مسند احمد، ج 2، ص 159، 202 و 214 از طريق عبدالله بن عمرو بن
عاص و در ص 474 و 502 از ابو هريره و در ج 3، ص 13 و 46 و 56 از ابو
سعيد خدرى .
702- مقدمه ابن تيميه در اصول تفسير، ص 47 - 45.
703- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 71 - 70 و 173 - 170. ابن حجر،
فتح البارى ، ج 8، ص 129 و ج 13، ص 282.
704- دكتر عبدالحليم نجار كه نوشته او را به عربى برگدانده است بر
وى اعتراض نموده مى گويد:
((اين روايات خيالى
گلدزيهر در كدام كتاب است ؟ و اگر هست ارزش آن از نظر دانشمندان نقاد
چقدر است
)). مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 84.
سخن صحيح در اين باره همان است كه در گذشته بيان داشتيم ؛ يعنى ابن
عباس تفسير خود را از صحابه و به ويژه امير مؤ منان (عليه السلام )
آموخته است . بنابراين او تفسير را از پيامبر با واسطه - از طريق صحابه
- دريافت كرده است .
705- عسكرى در كتاب
((التصحيف و التحريف
)) ص 409 مى گويد:
((او
كتاب هايى داشت (نوشته بود) و گردآورنده اخبار فتن و ملاحم بود
)).
706- در آينده نزديك روشن خواهد شد كه واقعيت ، درست برعكس است ؛
زيرا يهود و اهل كتاب عموما از نظر مسلمانان مورد تهمت و نفرت بودند
مگر نزد طمع پيشگان و غرض ورزانى همچون معاويه و ابن عاص و هم كيشانشان
كه از آراء و افكار پليد آنان در جهت مطامع خويش بهره مى جستند.
707- آنچه كه ابن سعد در الطبقات ، ج 1، ق 2، ص 87 از ابن عباس نقل
كرده از آن جمله است . او مى گويد:
((ابن عباس
از كعب الاحبار درباره صفات پيامبر ص در تورات و انجيل پرسش مى كرد.
همچنين ابن سعد از خادم عمر بن خطاب نقل مى كند كه كعب الاحبار سه روز
پيش از مرگش خبر مرگ او را به او داده بود چون اين مطلب را در تورات به
صورت مكتوب يافته بود. الطبقات ، ج 3، ق 1، ص 240.
708- رعد 13: 39. ر.ك : جامع البيان ، ج 13، ص 115.
709- رحمان 55: 22. ر.ك : جامع البيان ، ج 27، ص 77 و 76.
710- مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 88 - 84.
711-
اذا
حدثكم اءهل الكتاب فلا تصدقوهم و لا تكذبوهم .
712- بقره 2: 210.
713- فجر الاسلام ، ص 201.
714- فجر الاسلام ، ص 160.
715- التصحيف و التحريف ، ص 3.
716- اين عبارت با اندكى اختلاف به شكلى ديگر هم نقل شده است .
717- جامع بخارى ، ج 9، ص 136، باب قول النبى .
718- ر.ك : جامع بخارى ، ج 9، ص 136.
719- فتح البارى شرح البخارى ، ج 13، ص 281.
720- فتح البارى فى شرح البخارى ، ج 13، ص 281.
721- فجر الاسلام ، ص 201.
722- ((مگر انتظار آنان غير از اين است كه
خدا در (زير) سايبان هايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايد
)).
بقره 2: 210.
723- ر.ك : جامع البيان ، ج 2، ص 192 - 190. تفسير ابن كثير، ج 1،
ص 249 - 245.
724- فجر الاسلام ، ص 160.
725- در آينده روشن خواهيم ساخت كه كعب الاحبار از ساخته هاى دست
معاويه است . او كعب را پرورش داد تا كرامت اسلام را خدشه دارسازد.
726- ((همچون سرابى در زمينى هموار است كه
تشنه كام ، آن را آبى مى پندارد
)). نور 24: 39.
727- مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 88.
728- رحمان 55: 22.
729- جامع البيان ، ج 27، ص 76.
((يسذ
))
با تشديد سين و باء مضمون و ذال آخر؛ واژه فارسى است كه معرب شده .
قاموس ، ج 1، ص 351. در زيان فارسى با دال بى نقطه استعمال مى شود، به
معناى مرجان يا بيخ آن است . لغت نامه دهخدا.
730- رعد 13: 39.
731- جامع البيان ، ج 13، ص 115.
732- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 374 - 373. تقريب التهذيب ، ج 1، ص
356، شماره 115.
733- ((شبانه روز، بى آنكه سستى ورزند،
نيايش مى كنند
)). انبياء 21: 20.
734- ((شبانه روز او را نيايش مى كنند و
خسته نمى شوند
)). فصلت 41: 38.
735- جامع البيان ، ج 17، ص 10. ابن عبدالله ، فرزند حارث بن نوفل
بن حارث بن عبدالمطلب است . تولد وى در زمان حيات پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) بود و بعدها يكى از فقهاى به نام گرديد و به بصره
رفت و مورد توجه عامه مردم قرار گرفت . وى از ترس حجاج به ابواء گريخته
بود و به سال 84 درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. تهذيب التهذيب ، ج
5، ص 181 - 180.
736- انبياء 21: 20.
737- جامع البيان ، ج 17، ص 10.
738- غيلان ، با غين اشتباه است و صحيح آن جيلان با جيم مى باشد.
(التصحيف و التحريف ، ص 409.)
739- مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 85.
740- ((اوست كسى كه برق را براى بيم و اميد
به شما مى نماياند
)). رعد 13: 12.
741- جامع البيان ، ج 13، ص 82.
742- كه تيره اى از قبيله
((ازد
))
است .
743- الطبقات ، ج 7، ق 1، ص 161، س 15.
744- مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 86.
745- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 344.
746- خلاصة تذهيب تهذيب الكمال ، ص 390.
747- مذاهب التفسير الاسلامى ، ص 85.
748- فجر الاسلام ، ص 160.
749- (((فرشتگان ) گفتند: آيا در آن (زمين )
كسى را مى گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد
)).
بقره 2: 30.
750- جامع البيان ، ج 1، ص 158.
751- مناهج فى التفسير، ص 38.
752- مناهج فى التفسير، ص 41.
753- ثعالبى ، العرائس ، ص 18. به نقل از: مناهج فى التفسير، ص 39
- 38.
754- العرائس ، ص 24.
755- مقصودش از كتاب منزل ، تورات است ؛ زيرا در روايت تصريح شده
((كتاب الله المنزل يعنى التوراة
)). ر.ك : عيون الاخبار ابن قتيبه ، ج 1، ص 146، س 13.
756- ((و آن خانه هاى ايشان است كه به علت
ستمى كه روا داشته اند ويران مانده است
)). نمل
27: 52. ر.ك : عيون الاخبار ابن قتيبه ، ج 1، ص 76 (ناهج فى التفسير، ص
39.)
757- ((اى ايمان آورندگان ، چرا (مردم را)
به آنچه كه خود انجام نمى دهيد؟ فرمان مى دهيد، همانا مايه افزونى خشم
الهى است كه آنچه را خود عمل نمى كنيد، به آن دستور مى دهيد
)).
صف 61: 2 و 3.
758- ابن حجر، الاصابه ، ج 2، ص 334.
759- ريسمانى كه با آن زانوى شتر را مى بندند.
760- الاتقان ، ج 3، ص 26 به نقل از ابن ابى فضل مرسى .
761- مناهج فى التفسير، ص 40.
762- الاتقان ، ج 4، ص 209 - 207.
763- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 340.
764- الاتقان ، ج 4، ص 207.
765- الاتقان ، ج 4، ص 207.
766- ذهبى مى گويد:
((از خالد بن مَعدان و
عمير بن هانى اخذ روايت كرده است
)). ميزان
الاعتدال ، ج 3، ص 103. ابن حجر از او نامى به ميان نياورده است ، اما
عمير بن هانى از كسانى است كه حجاج به آنان منصب قضاوت كوفه را سپرد.
او بيعت با يزيد بن وليد را هجرت دوم پس از هجرت به سوى خدا و رسول مى
دانست . ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 297. خالد بن معدان از فقهاى شام بود
و از معاوية بن ابى سفيان نقل روايت مى كرد. تهذيب التهذيب ، ج 3، ص
118. درباره او برخى خرافات و اوهام نقل شده است ؛ مثلا گفته اند: وقتى
او را غسل مى دادند انگشتش به نشانه تسبيح تكان مى خورد. صفى الدين
خزرجى ، خلاصة تذهيب تهذيب الكمال ، ص 103.
767- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 341 - 340.
768- الاتقان ، ج 4، ص 207.
769- الاتقان ، ج 4، ص 207.
770- تهذيب التهذيب ، ج 8، ص 394.
771- معجم رجال الحديث ، ج 11، ص 145، شماره 7688.
772- سيد صدر، تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلام ، ص 233. ر.ك التقريب ،
ج 2، ص 144، شماره 40.
773- كشف الظنون ، ج 2، ص 1012.
774- الاتقان ، ج 4، ص 209.
775- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 78. معجم مصنفات
القرآن الكريم ، ج 2، ص 165.
776- الاتقان ، ج 4، ص 208.
777- چون بر
((سده ؛ سكوى درب
)) مسجد جامع كوفه مى نشست به سدى معروف شد. وى
به سال 127 درگذشت .
778- در تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 314 آمده كه او آشكارا نسبت به
شيخين بدگويى مى كرد.
779- در تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 314 آمده كه او آشكارا نسبت به
شيخين بدگويى مى كرد.
780- رجال طوسى ، ص 82، شماره 5 و ص 105، شماره 19، و ص 148، شماره
105.
781- تنقيح المقال ، ج 1، ص 137، شماره 861.
782- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 177.
783- بحارالانوار، ج 45، ص 322 - 321.
784- ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 659، شماره 5227.
785- وفيات الاعيان ، ج 3، ص 164، شماره 375.
786- ((اءخبرنى
)) -
اصطلاحا - به معناى : شيخ استاد مرا خبر داد و
((سمعت
)) به معناى : از شيخ استاد شنيدم است .
787- ترجمه
((حاطيب الليل
))
است ، كنايه از درهم ريختگى است .
788- تاريخ بغداد، ج 10، ص 407 - 400.
789- تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 406.
790- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 214 - 213.
791- كافى ، ج 5، ص 451، شماره 6. وسائل الشيعه ، ج 21، ص 19،
شماره 8.
792- راوى حديث اسماعيل هاشمى است .
793- ر.ك : تعليقه چاپ شده در حاشيه رجال استرآبادى ، ص 215.
794- مامقانى ، تنقيح المقال ، ج 2، ص 229.
795- تهذيب الاحكام ، ج 7، باب 23، ص 241، شماره 1051/3. الوافى ،
ج 12، مجلد 21، باب 52 نكاح ، ص 330.
796- تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 406.
797- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص 61، شماره 2.
798- رجال طوسى ، ص 233، شماره 162.
799- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 333، شماره 252 - 248.
800- تنقيح المقال ، ج 2، ص 229، شماره 7493.
801- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 177.
802- المعارف ، ص 202 - 201.
803- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 453.
804- ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 325.
805- تنقيح المقال ، ج 2، ص 105، شماره 5832.
806- رجال شيخ طوسى ، ص 94.
807- تفسير على بن ابراهيم قمى ، ج 1، ص 4.
808- تفسير على بن ابراهيم قمى ، ج 2، ص 450.
809- معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 49، و ج 9، ص 146 - 145.
810- تقريب التهذيب ، ج 1، ص 373، شماره 17.
811- الاتقان ، ج 4، ص 209.
812- وفيات الاعيان ، ج 5، ص 255، شماره 733.
813- شواخ مى گويد:
((يك ليست از تفاسير كه
همه از تفسير او گرفته شده نزد
((مسنيون
)) موجود است . اين تفسير يكى از منابع ثعلبى در
تفسير وى
((الكشف والبيان
))
بوده است . خطيب بغدادى - چنان كه در مشايخ خود آورده - در دمشق از وى
اجازه روايت آن را دريافت نموده و طبرى در تفسير و تاريخ از اين نسخه
استفاده كرده و دكتر شحاته درباره يا آن تحقيق و تاءييد كرده است ، كه
به روايت ابو صالح هذيل بن حبيب است كه در سال 190 مى زيسته ، و در
برخى موارد از طرق ديگر بر آن اضافه شده است
)).
معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 170، شماره 1007.
814- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 280.
815- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 280.
816- اخلاص 112.
817- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 282 - 281.
818- تاريخ بغداد، ج 13، ص 169 - 160. ابن خلكان ، ج 5، ص 255،
شماره 733.
819- من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 130 - 129، باب 72، شماره 1.
820- رجال شيخ طوسى ، ص 138، شماره 49، و ص 313، شماره 536.
821- كافى ، ج 8، ص 233، شماره 308.
822- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 334، شماره 252.
823- الاتقان ، ج 4، ص 209.
824- الاتقان ، ج 4، ص 208.
825- ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 80 - 79، شماره 5667.
826- تنقيح المقال مامقانى ، ج 2، ص 253، شماره 7941.
827- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 226 - 224.
828- الاتقان ، ج 4، ص 209.
829- ميزان الاعتدال ، ج 1، ص 5.
830- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 93.
831- رجال نجاشى ، ص 7 و 110 و 121.
832- سفينه البحار، ج 2، ص 205. سيد امين زيارت عطيه از امام حسين
(عليه السلام ) را در كتاب
((اللواعج
)) ص 238 - 237 از كتاب
((بشارة
المصطفى
)) عمادالدين طبرى نقل كرده است .
833- دارالندوه محلى بود كه سران قوم در آن گرد آمده به شور مى
نشستند و در واقع خانه ملت بود.
834- الطبقات ، ج 5، ص 74 - 75. در شرح زندگانى محمد بن الحنفيه .
835- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 162، شماره 997.
836- منتخب ذيل المذيل ، ص 128.
837- او ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم نيشابورى است كه مفسران
بزرگى چون زمخشرى و طبرسى و ديگران به او اعتماد كرده اند. محدث قمى مى
گويد:
((او به تشيع تمايل داشت يا حداقل همانند
ساير همطرازانش متعصب نبود. در سال 427 يا 437 وفات يافت
)). الكنى و الالقاب ، ج 2، ص 131.
838- وى ابوالحسن على بن احمد نيشابورى استاد يگانه روزگار خويش
بود كه دولت وقت او را گرامى مى داشت و بزرگ مى شمرد. در سال 468 وفات
يافت . الكنى و الالقاب ، ج 3، ص 277.
839- الاتقان ، ج 4، ص 209.
840- وفيات الاعيان ، ج 4، ص 309، شماره 634.
841- الطبقات ، ج 6، ص 250.
842- الطبقات و تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 180.
843- كافى ، ج 1، ص 351، شماره 6.
844- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 181 - 178، شماره 266.
845- بايد از منكران رجعت پرسيد: تفسير اين آيه چيست كه خداوند مى
فرمايد:
و
اذا وقع القول عليهم اءخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم اءن الناس كانوا
بآياتنا لايوقنون . و يوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب باياتنا فهم
يوزعون . نمل 27: 83 - 82. كدام روز است كه جنبنده اى از زمين
بر مى آيد تا با آنان سخن بگويد و حجت بر آنان تمام كند، در حالتى كه
وعده هاى قبل درباره آنان محقق شده است ؟ مجمع البيان ، ج 7، ص 235 -
234. كدام روز است كه از هر امتى گروهى محشور مى شوند؟ مفسران تصريح
كرده اند كه
((من
)) در
آيه براى تبعيض است . التفسير الكبير، ج 24، ص 218. در حالى كه روز
رستاخيز بزرگ ، روزى است كه در آن همه انسان ها محشور مى گرداند
وحشرناهم فلم نغادر منهم اءحدا كهف 18: 47.
و
يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الارض الا من شاء الله
و كل اءتوه داخرين . 27: 87.
846- اين سخن تنها از فردى صادر مى شود كه تعصب جاهلانه چشم دل او
را كور كرده است . چگونه چنين نكته اى را نسبت به محمد و آل محمد مردود
مى شمرد؟! كسانى كه خداوند دامن آنان را از هرگونه آلودگى پيراسته و
ايشان را پاك و پاكيزه گردانيده است . مگر نه اين است كه على (عليه
السلام ) - چنان كه شيعه و سنى و سيره نويسان همگى رواى كرده اند - روز
جنگ خيبر كه به درد چشم گرفتار بود، با آب دهان مبارك پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) شفا يافت ! ابو نعيم مى گويد:
((پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) آب دهان خويش را در چشم على افكند و براى
وى دعا كرد، آن حضرت بلافاصله شفا يافت ، به طورى كه گويا هرگز دردى
نداشته است .
)) حلية الاولياء، ج 1، ص 62،
شماره 4. آرى ، اين فضل و رحمت الهى است كه بر بندگان خود روا مى دارد
و دعاى آنان را مستجاب مى گرداند و شفا را بر دست آنان قرار مى دهد.
847- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 180 - 179.
848- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 180.
849- اشاره به آيه 44 سوره نحل .
850- ((تا آنچه برايشان فرو فرستاده ايم
براى مردم بيان دارى
)). نحل 16: 44.
851- ابن حبان ، المجروحين و الضعفاء، ج 2، ص 255.
852- اين شعر، برخى عيب جويى ها را مايه ستايش طرف مى شمارد و مى
گويد:
((اين گروه كاستى ندارند جز لبه هاى
شمشيرهايشان بر اثر كوبيدن بر سر انبوه دشمنان ، برگشتگى برداشته است
))؛ از اين رو گستردگى تفسير كلبى عيب شمرده نمى
شود، بلكه مدح اوست و از گستردگى دانش و فراوانى اطلاع او حكايت مى
كند.
853- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 169 - 166، شماره 1005.
854- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 417.
855- ميزان الاعتدال ، ج 1، ص 296.
856- ابن حجر، الاصابه ، ج 4، ص 503.
857- تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 417.
858- الطبقات ، ج 6، ص 207.
859- تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 436، شماره 719. در رجال حديث كوفه
بيشتر جنبه تشيع و ولايت اهل بيت آشكار بود، از اين جهت مورد ناخشنودى
بسيارى از رجال نويسان قرار گرفته بودند.
860- بخارى ، الضعفاء، ص 105، شماره 340.
861- نسائى ، الضعفاء و المتروكين ، ص 94، شماره 538.
862- مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 211.
863- رجال طوسى ، ص 135، شماره 4، ولى جاى تاءمل است ؛ زيرا وفات
امام باقر (عليه السلام ) به سال 114 است و دور مى نمايد كه محمد بن
مروان سدى (متوفاى 186) دوران امامت حضرت را درك كرده باشد و احتمالا
در عبارت شيخ و ابن شهر آشوب اشتباهى رخ داده است .
864- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 184، شماره 88.
865- فهرست ابن نديم ، ص 56.
866- دكتر شواخ ، معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 160، شماره
994.
867- نجاشى ، فهرست مصنفى الشيعه ، چاپ سنگى ، ص 168 و چاپ بيروت ،
ج 2، ص 54، شماره 638.
868- آغا بزرگ تهرانى ، الذريعة الى تصانيف الشيعه ، ج 4، ص 244.
869- حاشيه الدر المنثور، ج 1، ص 2.
870- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 283.
871- اگر فرض شود سمرقندى 70 سال عمر كرده باشد، در زمان وفات سدى
زير ده سال سن داشته است .
872- كشف الظنون ، ج 1، ص 502. الذريعه ، ج 4، ص 244.
873- نساء 4: 1.
874- حاشيه الدر المنثور، ج 1، ص 233.
875-
و
كذلك جعلناكم اءمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم
شهيدا. بقره 2: 143.
876-
يتلو
عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى
ضلال مبين . جمعه 62: 2.
877-
تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين . نحل 16: 89.
878-
و
اءنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون .
نحل 16: 44.
879-
رجال
صدقوا ما عاهدوا الله عليه . احزاب 33: 23.
880- ((لا سقيناهم ماء غدقا
)).
جن 72: 16.
881- جامع البيان ، ج 1، ص 27 و 30.
882- صبحى الصالح ، نهج البلاغه ، خطبه 128، ص 186.
883- او به سال 3 قبل از هجرت تولد يافت .
884- حاكم آن را نقل كرده و صحيح شمرده است . ر.ك : المستدرك على
الصحيحين ، ج 3، ص 536.
885- حاكم آن را نقل كرده و صحيح شمرده است . ر.ك : المستدرك على
الصحيحين ، ج 3، ص 538.
886- حاكم آن را نقل كرده و صحيح شمرده است . ر.ك : المستدرك على
الصحيحين ، ج 3، ص 535.
887- حاكم آن را نقل كرده و صحيح شمرده است . ر.ك : المستدرك على
الصحيحين ، ج 3، ص 537.
888- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 36.
889- ((از آسمان آبى فرو فرستاد. پس رودها
هر يك به اندازه خويش روان شدند
)). رعد 13: 17.