تفسير و مفسران (جلد اول )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- پىنوشتها -
- ۳ -
467- المستدرك ، ج 2، ص 409.
468- مجمع البيان ، ج 8، ص 280.
469- ((به مردان با ايمان بگو: ديده فرو
نهند)). نور 24: 30.
470- وى چهل روز قبل از وفات پيامبر، اسلام آورد. او رئيس قوم خود،
محترم و با نفوذ و مردى خوش سيما بود به طورى كه لقب يوسف امت پيامبر
به خود گرفته بود. وقتى بر پيامبر وارد شد، حضرت به او خوش آمد گفت و
از وى تجليل كرد و فرمود: ((هرگاه بزرگ قومى بر
شما وارد مى شود او را اكرام كنيد)). سپس حضرت
او را همراه 150 سواركار به منطقه ((ذوالخلصه
)) فرستاد تا بت خانه اى را كه تعلق به قبيله
خثعم داشت ويران سازد. پيامبر برايش دعا كرد؛ فرمود: ((خدايا
او را هدايت شده و هدايتگر قرار ده )). وى در
سال 51 هجرى درگذشت .
471- المستدرك ، ج 2، ص 396.
472- ((و اموال يتيمان را به آنان (باز)
دهيد، و (مال ) پاك (و مرغوب آنان را) با (مال ) ناپاك (خود) عوض
نكنيد، و اموال آنان را همراه با اموال خود مخوريد كه اين گناهى بزرگ
است ... و آن را (از بيم آنكه مبادا) بزرگ شوند، به اسراف و شتاب
مخوريد، و آن كسى كه توان گر است بايد (از گرفتن اجرت سرپرستى )
خوددارى ورزد و هر كس تهى دست است بايد مطابق عرف (از آن ) بخورد...)).
نساء 4: 6-2.
473- تفسير عياشى ، ج 1، ص 107، شماره 321.
474- ((و درباره يتيمان از تو مى پرسند،
بگو: به صلاح آنان كار كردن بهتر است ، و اگر با آنان هم زيستى كنيد،
برادران (دينى ) شما هستند، و خدا تباه كار را از درست كار باز مى
شناسد)). بقره 2: 220.
475- او از صحابه مقم در كوفه است . از پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) و زيد بن ارقم و ديگران روايت نقل كرده است .
476- ق 50: 10.
477- المستدرك ، ج 2، ص 464.
478- زمر 39: 68.
479- المستدرك ، ج 2، ص 436.
480- اسراء 17: 29.
481- تفسير عياشى ، ج 2، ص 289.
482- ((هر كس بدى كند، در برابر آن كيفر مى
بيند)). نساء 4: 123.
483- تفسير عياشى ، ج 1، ص 277، شماره 278.
484- تفسير عياشى ، ج 1، ص 283، شماره 295.
485- ((منافقان ، با خدا نيرنگ مى كنند، و
حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد؛ و چون به نماز ايستند با كسالت
برخيزند. با مردم ريا مى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند)).
نساء 4: 142.
486- ((و اگر روى برتابيد (خدا) جاى شما را
به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود)).
محمد 47: 38.
487- حاكم ، المستدرك ، ج 2، ص 458. جامع البيان ، ج 26، ص 42.
الدرالمنثور، ج 6، ص 67.
488- سال دهم هجرى بر پيامبر وارد شد و اسلام آورد. پيامبر او را
به عنوان نماينده خود به سوى قبايل مراد، زبيد و مذحج فرستاد. ابن
اسحاق مى گويد: وقتى به سوى پيامبر بازگشت ، پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) چنان كه براى ما نقل شده است ، فرمود: ((فروه
! آيا مصائبى كه در روز ردم بر قوم تو وارد شد تو را دلتنگ و ناراحت
كرد؟)) گفت : اى رسول خدا! آيا كسى يافت مى شود
كه مصائبى كه در روز ردم به قوم من رسيد، به قومش برسد و ناراحت نگردد؟
حضرت فرمود: ((ولى آگاه باش كه آن مصائب جز
بشارت خير و نيكى براى قوم تو در بر نداشت )).
اءسد الغابه ، ج 4، ص 180.
489- المستدرك ، ج 2، ص 424 - 423.
490- مجمع البيان ، ج 8، ص 386.
491- ((قطعا براى (مردم ) سباء در محل
سكونتشان نشانه (رحمتى ) بود: دو باغستان از راست و چپ . (به آنان
گفتيم :) از روزى پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد. شهرى است خوش و
خدايى آمرزنده )). سباء 34: 15.
492- ((و هر چيز زنده اى را از آب پديد
آورديم )). انبياء 21: 30.
493- الاتقان ، ج 4، ص 238.
494- توحيد صدوق ، ص 67، شماره 82.
495- او سعد بن مالك بن سنان انصارى از حافظان احاديث فراوان و از
عالمان با فضيلت و شريف به حساب مى آيد. وى در حالى كه 15 سال بيش
نداشت به همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جنگ شركت كرد.
وفات وى به سال 74 بوده است . اسدالغابه ، ج 2، ص 289، و ج 5، ص 211.
496- ((آتش چهره آنان را مى سوزاند و آنان
در آنجا ترش رويند)). مومنون 23: 104.
497- المستدرك ، ج 2، ص 395.
498- زلزله 99: 4.
499- المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 532.
500- او عمويمر بن مالك بن زيد از برجستگان صحابه و از فقيهان و
حكيمان آنان به شمار مى آمد كه در جنگ خندق حضور داشت و در سال 32
درگذشت .
501- ((سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه
(آنان را) برگزيده بوديم ، به ميراث داديم ؛ پس برخى از آنان بر خود
ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو؛ و برخى از آنان در كارهاى نيك به
فرمان خدا پيشگامند؛ و اين خود توفيق بزرگ است (در) بهشت هاى هميشگى
(كه ) به آنها در خواهند آمد)). فاطر 35: 33 -
32.
502- المستدرك ، ج 2، ص 426.
503- در سال فتح خيبر اسلام آورد و در چند غزوه همراه پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) شركت كرد. عمر او را به عنوان نماينده خود به
بصره فرستاد تا به اهالى آن ديار فقه آموزد و منصب قضاوت را عهده دار
باشد و پس از مدتى كوتاه از منصب قضاوت كناره گرفت . او از صحابه
برجسته بود و در بصره كسى برتر از او نبود. وى دچار مرض تشنگى گرديد كه
سى روز در حالى كه در بستر خوابيده بود، به طول انجاميد و در سال 52
دار فانى را وداع گفت . اسدالغابه ، ج 4، ص 137.
504- المستدرك ، ج 2، ص 379.
505- ((هم درجات عندالله ))،
آل عمران 3: 163.
506- رعد 13: 17.
507- يوسف 12: 76.
508- بقره 2: 269.
509- وى از تابعان و فقيهى پارساست . شعبى مى گويد:
((كسى را در طلب دانش ، از او كوشاتر نديدم . معلم ، قارى و
مفتى بود)). از اصحاب امير مؤ منان (عليه السلام
) است و در تمام جنگ هاى حضرت شركت كرد. به سال 62 در سن 63 سالگى ديده
از جهان فرو بست .
510- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 36.
511- النهايه ، ج 1، ص 28.
512- نهج البلاغه ، خطبه شماره 3 (شقشقيه .)
513- ابن عساكر، تاريخ دمشق ، ج 3، ص 51، شرح حال امام على بن ابى
طالب ، شماره 1086.
514- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 36 - 35.
515- وى فرزند همان حاتم معروف است كه ضرب المثل سخاوت و بخشندگى
است . در سال نهم هجرى با هياءتى ، به پيامبر روى آورد. وى فردى بخشنده
و شريف و در ميان قوم خويش ، داراى ايمان راسخ و عقيده اى استوار بود.
از وى چنين روايت شده است كه : ((هيچگاه نشد كه
وقت نماز بر من آيد مگر آنكه در خود به سوى نماز شوقى احساس مى كردم
))، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وى
را بسيار گرامى مى داشت ، شعبى مى گويد: ((اشعث
كسى را پيش او فرستاد و از وى خواست كه ديگ هاى پدرش ، حاتم را به
عاريه بدهد، عدى ديگ ها را پر ساخت و آن ها را به سوى اشعث بردند، اشعث
گفت : آنها را خالى خواسته بوديم . عدى پاسخ داد: من آنها را خالى
عاريه نمى دهم )). وى از عثمان روى گردان و بر
اطاعت امير مؤ منان (عليه السلام ) استوار بود. چشمانش در جنگ جمل آسيب
ديد و دو پسر از او در ركاب حضرت على (عليه السلام ) شربت شهادت
نوشيدند. وى در جنگ صفين نيز حضور داشت و به سال 67 هجرى در كوفه در سن
120 سالگى در روزگار مختار بدرود حيات گفت . اسدالغاله ، ج 3، ص 394 -
392.
516- ((بخوريد و بياشاميد تا روشنى روز از
تاريكى شب بر شما نمايان شود)). بقره 2: 187.
517- فتح البارى فى شرح البخارى ، ج 4، ص 114 - 113 جامع البيان ،
ج 2، ص 100.
518- الدر المنثور، ج 1، ص 200.
519- محدثان مطلب را بدين گونه كه گذشت درباره بلال و ابن ام مكتوم
نقل كرده اند، ولى ظاهرا اشتباه است كه يا از سوى ناسخ رخ داده و يا از
طرف راوى صورت پذيرفته است ، چون تنها موذن مورد اعتماد پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) و صحابه ، بلال بود و ابن ام مكتوم مردى
نابينا بود و اندكى قبل از طلوع سپيده دم اذان مى گفت . سر تشريع دو
اذان نيز كه اهل مدينه تا به امروز بر اين سنت باقى مانده اند همين است
. مرحوم صدوق مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو موذن
داشت : يكى بلال و ديگرى ابن ام مكتوم كه نابينا بود و قبل از طلوع صبح
(فجر) اذان مى گفت و بلال بعد از سپيده صبح اذان مى گفت ؛ لذا پيامبر
فرمود: ((ابن ام مكتوم در شب اذان مى گويد و
هرگاه اذان وى را شنيديد به خوردن و آشاميدن ادامه دهيد تا آنگاه كه
اذان بلال را بشنويد)). اهل سنت در اين حديث
تغيير داده و چنين گفته اند كه پيامبر فرمود: ((بلال
در شب اذان مى گويد؛ لذا هرگاه اذانش را شنيديد، خوردن و آشاميدن را
ترك نكنيد تا اينكه ابن ام مكتوم اذان بگويد)).
من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 194 - 193.
520- وسائل الشيعه ، ج 4، ص 211، شماره 4، باب 27 مواقيت .
521- الاتقان ، ج 4، ص 238. المستدرك على الصحيحين ، ج 2، ص 394 -
393.
522- مقصود از ((قصر)):
ثلاثى مجرد خواندن آيه است و مقصود از ((مد)):
ثلاثى مزيد از باب ((افعال )).
523- اين مطلب را به هنگام بحث از مساءله تحريف نزد
((حشويه )) از عامر، ذيل شماره 20 بحث
كرديم . ر.ك : مستدرك الحاكم ، ج 2، ص 246 و 235.
524- تفسير عياشى ، ج 1، ص 244، شماره 144 و 145 و ص 302، شماره
63.
525- ((ما آب را فرو ريختيم ، سپس زمين را
شكافتيم ، پس در آن دانه رويانديم و انگور و سبزى و زيتون و درخت خرما
و باغ ها كه درختان بزرگ دارد و ميوه و گياه ، كه مايه برخوردارى براى
شماست و براى چهارپايان شما)). عبس 80: 32 - 24.
اءب : علف آماده براى جمع آورى يا چريدن گوسفند را گويند كه از
((اءب لكذا)) مشتق شده به
معناى آماده شدن براى كارى . همچنين ((فاكهة
)) عبارت است از ميوه رسيده و آماده براى خوردن
يا چيدن . در معجم الوسيط آمده است : ((اءب ، به
معناى علف است ؛ چه سبز و چه خشك )).
526- الدر المنثور، ج 6، ص 317. المستدرك ، ج 2، ص 514.
527- عبس 80: 31.
528- نحل 16: 47.
529- ذهبى التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 34. به نقل از الموافقات ،
ج 2، ص 88 - 87.
رحل شبيه زين اسب است و بر پشت شتر مى نهند. تامك : كوهان شتر است .
قرد: شترى است كه موهاى كوهان او به هم پيچيده شده است كه گويا به
منزله حفاظ براى آن به شمار مى آيد. نبع : درختى است كه از چوب آن كمان
و تير مى سازند. سفن : هر چيزى كه با آن چوب مى تراشند مانند سوهان و
امثال آن . معناى بيت اين است كه جهاز شتر اطراف كوهان را ساييد. و به
رغم بلند بودن آن و پيچيده شدن در ميان موهاى به هم پيوسته ، كناره هاى
آن را خورده و از موهاى آن كاسته است ، چنان كه سوهان اطراف چوب گياه
نبعه را مى تراشد تا از آن تير و كمان ساخته شود.
530- مجمع البيان ، ج 6، ص 363.
531- معانى القرآن ، ج 2، ص 101.
532- ((آيا نمى بينند كه ما زمين را از
اطراف آن مى كاهيم ؟)) انبياء 21: 44.
نظير اين آيه در سوره رعد 13: 41 آمده است : ((اءولم
يروا انا ناءتى الارض ...)). مقصود از
((ارض )) - در اين آيه ها
- آبادانى و عمران است كه اندك اندك از آن كاسته مى شود.
533- ((شما را به امورى از قبيل ترس و
گرسنگى و كاهش اموال و نتفوس و نعمت ها، امتحان خواهيم كرد)).
بقره 2: 155.
534- فاطر 35: 1.
535- الاتقان ، چاپ دوم ، ج 2، ص 4 و چاپ اول ، ج 1، ص 113.
536- عبس 80: 31.
537- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 35.
538- الاتقان ، ج 4، ص 204.
539- مقدمه تفسير ابن عطيه (مقدمتان )، ص 263. الجامع لاحكام
القرآن ، ج 1، ص 35.
540- البرهان ، ج 2، ص 157. بحارالانوار، ج 89، ص 105.
541- در اين خصوص سخن عمر كافى است كه گفت : ((مباد
كه خداوند مرا در گرفتارى قرار دهد كه در آن دسترس به حلال المشاكلى
چون ابوالحسن نداشته باشم )). اءنساب الاشراف ،
ص 100، شماره 29.
542- اين گفتار - نيز - از عمر است كه ضرب المثل شده ؛ يعنى پيش
آمدى پيش نيايد كه على حضور نداشته باشد.
543- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 89.
544- بحارالانوار، ج 89، ص 106 - 105 به نقل از كتاب سعدالسعود سيد
ابن طاووس ، ص 286 - 285.
545- ر.ك : اسدالغابه ، ج 4، ص 23 - 22. الاصابه ، ج 2، ص 509 حلية
الاولياء، ج 1، ص 65. انساب الاشراف ، ص 100، شماره 29. مقصود از
((هفت حرف )) در اين حديث
، هفت بخش است .
546- سعد السعود، ص 285. بحارالانوار، ج 89، ص 105.
547- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 19.
548- المستدرك حاكم ، ج 3، ص 127 و 126 و 124.
549- بلاذرى ، اءنساب الاشراف ، ص 99 - 98، شماره 26 و 27 و 28.
550- اسكافى ، المعيار و الموازنه ، ص 300.
551- كافى ، ج 1، ص 64، كتاب فضل العلم ، باب اختلاف الحديث ،
شماره 1.
552- المعيار و الموازنه ، ص 301.
553- نهج البلاغه ، خطبه 192. ترجمه خطبه با اندك تصرفى از ترجمه
نهج البلاغه دكتر سيد جعفر شهيدى نقل شد. (مترجم )
554- حلية الاولياء، ج 1، ص 139 - 124. اسدالغابه ، ج 3، ص 260 -
256. الاستيعاب ، چاپ شده در حاشيه الاصابه ، ج 2، ص 324 - 316.
الاصابه ، ج 2، ص 370 - 368.
555- الاتقان ، ج 4، ص 208.
556- سعد السعود، ص 285. بحارالانوار، ج 89، ص 105.
557- الغدير، ج 1، ص 53، شماره 79.
558- الدرالمنثور، ج 2، ص 298. روح المعانى ، ج 6، ص 172.
559- ترجمه نويسان وى را ثقه شمرده اند. اعمش مى گويد:
((هرگاه زيد بن وهب از شخصى براى تو حديث نقل
كند گويا كه از خود آن فرد شنيده اى )). در
اواخر زمان حيات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام آورد و
براى ملاقات پيامبر هجرت آغاز كرد، ولى در مسير راه بود كه خبر وفات
پيامبر بدو رسيد؛ لذا از بزرگان تابعان به شمار مى رود. در كوفه ساكن
شد و در جنگ با خوارج در لشكر على (عليه السلام ) حضور داشت . وى
نخستين كسى است كه خطبه هاى امير مؤ منان را كه در جمعه ها و عيدها و
ساير مناسبت ها ايراد مى نموده جمع آورى كرد. او پس از عمرى طولانى ،
به سال 96 وفات يافت .
560- شيخ صدوق ، الخصال ، ج 2، 400 و 461 و 465، باب اثنى عشر.
561- ر.ك : بحارالانوار، ج 36، ص 229، 230 و 234 - 233.
562- تسترى ، قاموس الرجال ، ج 6، ص 136 به نقل از شافى .
563- تقريب المعارف ، ص 168.
564- ((از فتنه اى كه تنها به ستمكاران شما
نمى رسد بپرهيزيد)). انفال 8: 25.
565- الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف ، ص 36، شماره 25. قاموس
الرجال ، ج 6، ص 142 - 141.
566- ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 4، سطر 15 و 20.
567- ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 5، سطر 20.
568- ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 4، سطر 19.
569- ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 5، سطر 4.
570- ابن سعد، الطبقات ، ج 6، ص 4، سطر 24.
571- عبس 80: 24.
572- وسائل الشيعه ، ج 27، ص 65، شماره 10.
573- ر.ك : التمهيد، ج 1، ص 341.
574- الاتقان ، ج 4، ص 210 - 209.
575- ابوالصلاح ، تقريب المعارف ، ص 168. سفينة البحار، ج 1، ص 8.
576- به نقل از تسترى ، قاموس الرجال ، ج 1، ص 237.
577- الخصال ، ج 2، ص 461.
578- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 52.
579- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 44.
580- به معناى بازگو كننده آن چه در قرآن نهفته است .
581- مقدمه تفسير ابن عطيه (مقدمتان )، ص 263. الجامع لاحكام
القرآن ، ج 1، ص 35.
582- ((اللهم فقهه فى الدين و علمه التاءويل
)). الاصابه ، ج 2، ص 334 - 330. اسدالغابه ، ج
3، ص 195 - 192.
583- (((اللهم فقهه فى الدين و علمه التاءويل )).
الاصابه ، ج 2، ص 334 - 330. اسدالغابه ، ج 3، ص 195 - 192.
584- ((اللهم فقهه فى الدين و علمه التاءويل
)). الاصابه ، ج 2، ص 334 330. اسدالغابه ، ج 3،
ص 195 192.
585- بحارالانوار، ج 22، ص 343 به نقل از روضة الواعظين ، ص 246.
586- الجامع لاحكام القرآن ، ج 1، ص 35 و مقدمه تفسير ابن عطيه
(مقدمتان )، ص 263.
587- سرآمد دانايان امت .
588- دريايى (علم و معرفت .)
589- بازگو كننده (آنچه در) قرآن (از علوم ظاهر و باطن نهفته و
خداوند به وديعت نهاده است .)
590- دارا بودن معارف الهى كه اساس دين باورى را تشكيل مى دهد.
591- ابن حجر، الاصابه ، ج 2، ص 334 - 330. ابن اثير، اسدالغابه ،
ج 3، ص 195 - 192.
592- ناكثين ، جمع ناكث ، به معناى پيمان شكن ؛ و مقصود، برپا
كنندگان جنگ جمل اند.
593- قاسطين ، جمع قاسط، به معناى ستمگر فرومايه ؛ و مقصود، معاويه
و پيروان اويند.
594- خوارج ، كسانى اند كه بر ولى امر مسلمانان ياغى گشتند و جنگ
نهروان را برپا ساختند.
595- قدريه ، به كسانى گفته مى شود كه انسان را داراى اختيار
ندانسته ، تابع سرنوشت مى دانند؛ در نتيجه او را مسوول كردار و رفتار
خويش نمى دانند.
596- مرجئه ، به گروهى گفته مى شود كه دست انسان را در ارتكاب هر
عملى هرچند زشت و گناه باشد، باز مى دانند و معتقدند كه انسان نهايتا
مشمول مغفرت الهى خواهد گشت هرچند توبه نكند.
597- كشى ، اختيار معرفة الرجال (ناشر: موسسه آل البيت )، ج 1، ص
277 - 276، شماره 106.
598- كفاية الاثر، ص 291 - 290. بحارالانوار، ج 36، ص 288 - 287،
شماره 109.
599- الغدير، ج 1، ص 52 - 49، شماره 76.
600- ر.ك : الغدير، ج 2، ص 300 - 294.
601- مقصود از ((فصل الخطاب
)) سخن آخرين است كه جاى شبهه باقى نگذارد.
602- ابن ابى حديد، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 55 - 54.
بحارالانوار، ج 36، ص 243، 285 و ج 41، ص 18 - 16.
603- بحارالانوار، ج 42، ص 181، شماره 39.
604- ابن حجر در تهذيب التهذيب ، ج 9، ص 351 اين قول را ترجيح داده
است .
605- بحارالانوار، ج 89، ص 105 به نقل از ((سعدالسعود))
سيد بن طاووس ص 285.
606- سفينة البحار، ج 2، ص 151.
607- رجال علامه ، ص 103، باب 2، حرف ((ع
)).
608- ((با جوانمردى كه به پايه او نرسند و
فضائل او را به دست نياورند كينه توزى و دشمنى ورزند، مانند همشوى هاى
زن زيبارويى كه از روى حسادت و ستم گويند: او زشت روست
)). ر.ك : ابن طاووس ، التحرير الطاووسى ، ص 313 - 312.
609- اينان : امير مؤ منان ، امام حسن ، امام حسين عليهم السلام ،
ابن عباس و مالك اشتر بودند. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 15،
ص 98. بحارالانوار، ج 42، ص 176.
610- اشاره به آيه 13 سوره ممتحنه .
611- ر.ك : قاموس الرجال ، ج 6، ص 65 - 2.
612- چاپ قم - سال 1398.
613- اشاره به آيه 13 سوره ممتحنه .
614- اين مطلب را آقاى سيد محمد باقر ابطحى اصفهانى از مرجع عالى
قدر، مرحوم آيت الله بروجردى ، برايم نقل كرده است .
615- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 77.
616- الاتقان ، ج 4، ص 209.
617- مقدمه شرح بخارى ، ص 477 - 476.
618- مناهج فى التفسير، ص 41.
619- طبرى ، جامع البيان ، ج 1، ص 26.
620- طبرى ، جامع البيان ، ج 1، ص 26.
621- ((گويند: پروردگارا! دو بار ما را به
مرگ رسانيدى و دو بار ما را زنده گردانيدى )).
غافر 40: 11.
622- ((چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه
مردگانى بوديد و شما را زنده كرد، باز شما را مى ميراند (و) باز زنده
مى كند. (و) آنگاه به سوى او باز گردانده مى شويد)).
بقره 2: 28.
623- الدرالمنثور، ج 5، ص 347. جامع البيان ، ج 24، ص 31.
624- الاصابه ، ج 2، ص 332 - 331.
625- ((مگر (شما دو زن ) به درگاه خدا توبه
كنيد، كه دل هاى شما سخت منحرف گشته است )).
تحريم 66: 4.
626- ((مگر (شما دو زن ) به درگاه خدا توبه
كنيد، كه دل هاى شما سخت منحرف گشته است )).
تحريم 66: 4.
627- الدر المنثور، ج 6، ص 242.
628- الجامع لاحكام القرآن ، ج 1، ص 26.
629- ((چون آيات ما بر او خوانده شود گويد:
افسانه هاى پيشينيان است )). قلم 68: 15.
630- واژه اساطير جمعا 9 بار در سوره هاى مكى تكرار شده است :
انعام 6: 25. انفال 8:31. نحل 16: 24. مومنون 23: 83. فرقان 25: 5. نمل
27: 68.
احقاف 46: 17. قلم 68: 15 و مطففين 83: 13.
631- سره ابن هشام ، ج 1، ص 321.
632- ((و اگر آنچه درخت در زمين است قلم
باشد...)). لقمان 31: 27.
633- ((و اگر قرآنى بود كه كوه ها بدان روان
مى شد...)) رعد 13: 31.
634- و گفتند: اين چه پيامبرى است كه ...)).
فرقان 25: 7.
635- ((و پيش از تو پيامبران (خود) را
نفرستاديم جز اينكه آنان (نيز) غذا مى خوردند و در بازارها راه مى
رفتند...)) فرقان 25: 20.
636- ((و نمازت را به آواز بلند مخوان و آن
را بسيار آهسته مكن ...)) اسراء 17: 110.
637- سيره ابن هشام ، ج 1، ص 335 و 330.
638- الاتقان ، ج 1، ص 24 و 26.
639- آياتى كه در شهرها نازل شده .
640- در روز نازل شده يا در شب .
641- الاتقان ، ج 1، ص 56 - 51 و 70 و 71 و 74 و 77 و 79 و...
642- التصحيف و التحريف ، ص 3.
643- ابن طاووس ، سعدالسعود، ص 285.
644- مقدمه تفسير ابن عطيه (مقدمتان )، ص 263.
645- آيا تو از قبيله آل نعم هستى كه آهنگ سفر كرده اى ، در هنگام
بامداد فردا يا موقع گرماى پسين ؟
646- آن زن (مقصود معشوقه اوست ) مردى را ديد (مقصود خودش است ) كه
در هنگام بالا آمدن آفتاب رسوا گشته ، و در شب هنگام به دشوارى افتاده
است .
647- مردى را ديد كه هنگام برآمدن آفتاب ، خود را با تابش آن گرم
مى سازد، و هنگام واپسين در حالت سرمازدگى به سر مى برد.
648- خانه و كاشانه همسايه ، پس از امروز از ما دور مى شود...
649- هر آينه آن خانه ، پس از فردا دورتر خواهد بود.
650- ابوالفرج اصفهانى ، الاغانى ، ج 1، ص 83 - 81.
651- الاتقان ، ج 2، ص 55.
652- ((و در دين بر شما سختى قرار نداده است
)). حج 22: 78.
653- جامع البيان ، ج 17، ص 143.
654- ((ما آن را قرآنى عربى قرار داديم
)). زخرف 43: 3.
655- ((و اين (قرآن ) به زبان عربى آشكار
است )). نحل 16: 103. ر.ك : الاتقان ، ج 2، ص
55.
656- نافع بن ازرق حنفى حرورى ، سركرده گروه ((ازارقه
)) از فرقه خوارج است كه آراء و مذهبشان بدو
منتهى مى گردد. وى به سال 65 درگذشت .
657- الاتقان ، ج 2، ص 88 - 56.
658- نجدة بن عامر حنفى حرورى ، رئيس فرقه ((نجديه
)) بود. وى در شورش هاى آن زمان نقش داشت . به
سال 69 مرد.
659- ((از راست و چپ (تورا) فرا گرفته اند)).
معارج 70: 37. يعنى همچون حلقه وار اطراف تو گرد آمده اند.
660- راغب اصفهانى مى گويد: ((عزون ، جمع
است و مفرد آن : عزة ، از عزوته فاعتزى ؛ به معناى نسبته فانتسب مشتق
شده است )).
مرحوم طبرسى رحمة الله عليه مى گويد: ((عزون به
معناى گروه هاى پراكنده است . مفرد آن عزة است . اصل عزة ، عزوة بوده
است كه از: عزاه و يعزوه (به معناى نسبت دادن ) مشتق شده است ؛ لذا
عزين ؛ به معناى گروه هاى پراكنده اى است كه هر يك از اين گروه ها به
نحوى به ديگرى نسبت داده مى شوند)). مجمع البيان
، ج 10، ص 357؛ و اين تناسب در همان مفهوم حلقه وار گرد هم آمدن وجود
دارد.
|