تفسير و مفسران (جلد اول )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- ۱۲ -
پس بفرمود ملك مظفر ابو صالح
تا علماى ماوراء النهر را گرد كردند؛ از شهر بخارا، چون فقيه ابوبكر بن
احمد بن حامد و چون خليل بن احمد السجستانى و از شهر بلخ ، ابو جعفر بن
محمد بن على و از باب الهند، فقيه الحسن بن على مندوس را و ابوالجهم
خالد بن هانى المتفقه را، و هم از اين گونه از شهر سمرقند و از شهر
سپيجاب و فرغانه و از هر شهرى كه بود در ماوراء النهر، و همه خطها
بدادند بر ترجمه اين كتاب كه اين راه راست است .
پس بفرمود امير سعيد ملك مظفر ابو صالح اين جماعت علما را تا ايشان از
ميان خويش هر كدام فاضل تر و عالم تر اختيار كنند تا اين كتاب را ترجمه
كنند، پس ترجمه كردند...)).(356)
شايد قديمى ترين ترجمه رسمى قرآن كه از سوى حاكمان ترجمه شده ، همان
ترجمه اى باشد كه به درخواست ((راجه رائك مهروق
)) در ايالت ((رور))
از بلاد سند در سال 230 انجام گرفته است كه پيشتر به آن اشاره كرديم .(357)
ترجمه فارسى ديگرى هم از ابو حفص نجم الدين عمر بن محمد نسفى
(358) (538 - 262) وجود دارد؛ او از علماى
((ماوراء النهر)) است و
تفسيرى لطيف به زبان فارسى دارد؛ ابتدا آيه را ترجمه كرده و سپس هرگاه
نياز بوده با شيواى بديع (موزون و مسجع و با كمال ايجاز و ايفا) به شرح
و توضيح آن پرداخته است .(359)
اين تفسير غير از تفسير نسفى معروف نوشته ابو البركات عبدالله بن احمد
بن محمود نسفى است .
خواجه عبدالله انصارى تفسيرى فارسى دارد كه به اختصار نوشته و ابوالفضل
رشيد الدين احمد ميبدى در سال 520 آن را شرح كرد و مطالبى بر آن افزود.
ميبدى ابتدا ترجمه قرآن را آورده و سپس به تفسير پرداخته است و نام
تفسيرش را ((كشف الاسرار و عدة الابرار))
نهاده كه اخيرا در ده مجلد بزرگ به چاپ رسيده است . توضيح بيشتر درباره
اين تفسير در بحث تفاسير عرفانى خواهد آمد.
خواجه به هنگام تفسير آيه
و ما
اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم
(360) به شكل لطيفى از ظاهر آيه استنباط كرده
است كه تبليغ قرآن در ميان ديگر ملت ها - با زبان خودشان - جايز است ؛
زيرا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى همه مردم مبعوث شده
است . وى براى اثبات مدعاى خويش به ادله چندى استشهاد كرده است .
از همه اين تفاسير فارسى ، بهتر و كامل تر، تفسير علامه ، جمال الدين
ابوالفتوح حسين بن على محمد بن احمد رازى است . او از نوادگان نافع بن
بديل بن ورقاء خزاعى صحابى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است
. وى اين تفسير را در 10 مجلد بزرگ در نيمه قرن ششم هجرى به پايان
رسانيد. شيوه تفسيرش چنين است كه در آغاز، خود آيه را ذكر مى كند و سپس
ترجمه آيه را در زير آن مى نويسد و آنگه به تفسير مى پردازد. متن اين
تفسير يكى از شيواترين نثرهاى فارسى قديم به شمار مى آيد كه با اسلوبى
دلنشين و به غايت زيبا به رشته تحرير در آمده است . اين تفسير به بسط و
شرح جوانب مختلف آيات به صورت گسترده و كامل مى پردازد و از بزرگترين
ذخاير كهن اسلامى است . اين تفسير در ايران چند بار به شكلى زيبا چاپ
شده و مورد توجه عالمان فرهيخته قرار گرفته است .
نظام الدين حسن بن محمد قمى نيشابورى (متوفاى 728) تفسيرى بديع به نام
((غرائب القرآن و رغائب الفرقان
)) دارد كه در آن ابتدا آيه را به زبان فارسى ترجمه مى كند و
سپس با زبان عربى به تفسير آيه مى پردازد. ابتدا آيات را با توجه به
ظاهرش تفسير مى كند و سپس به شيوه عرفانى خاص خودش به تفسير باطنى
آيات مى پردازد. اين تفسير در مصر با حذف ترجمه آيات ، در حاشيه تفسير
طبرى و مستقلا نيز به چاپ رسيده است ، ولى در نسخه هاى خطى و چاپى هند
و ايران ترجمه ياد شده آمده است .(361)
يك نكته ؛
قرآن به زبان هاى بسيارى توسط مترجمان متعددى ترجمه شده است كه به صدها
ترجمه ، در سى و پنج زبان زنده متمدن امروز رسيده است . بعضى از اين
ترجمه ها ده ها بار چاپ شده است ؛ مثلا ترجمه انگليسى
((سيل )) بيش از چهل بار چاپ شده است .
همچنين ترجمه هاى فرانسوى ، آلمانى ، ايتاليايى ، فارسى ، تركى ، اردو،
چينى ، جاوه اى و ديگر زبان هاى زنده دنيا.
در ميان اين مترجمان كسانى هستند كه آشكارا دشمن اسلام و مسلمانان
هستند و بعضى از آنان توانايى ترجمه كامل قرآن را كه در برگيرنده معانى
قرآن باشد، ندارند؛ لذا از ناحيه آنان تحريف هاى بسيارى در معانى قرآن
رخ داده است . اين كار در نهايت به اساس اسلام و جامعه مسلمانان زيان
مى رساند، گذشته از خطاهاى فاحشى كه از ناحيه مترجمانى كه شايستگى اين
كار را نداشته اند به وجود آمده است .
بنابراين ، ما فرزندان اسلام و مبلغان آن نبايد دست روى دست بگذاريم و
خود را به زنجير ننگ و عار مقيد سازيم و در برابر اين رويدادهاى ناگوار
و حقايق تلخى كه پيش روى ما مسلمانان اتفاق مى افتد، ساكت بنشينيم .
هشت قرن پيش يكى از سركشيشان مسيحى به نام يعقوب بن صليبى ، قرآن را با
هدفى شوم به سريانى ترجمه كرد كه خلاصه آن در سال 1925م منتشر شد و
بسيارى از احبار و رهبانان از او پيروى كردند، و خدا مى داند چه انديشه
هاى شومى در سر دارند.(362)
ابو عبدالله زنجانى مى گويد: ((و چه بسا اولين
ترجمه به زبان لاتينى - كه زبان علم در اروپاست - در سال 1143 م بر دست
((كنت ))(363)
انجام گرفت كه در اين زمينه از يك كشيش ايتاليايى و يك دانشمند عرب
يارى گرفت . هدف او از اين ترجمه عرضه آن بر ((ديكلونى
))(364)
به انگيزه رد بر قرآن كريم بوده است . در سال 1594 م ((هنكلمان
))(365)
ترجمه خود را نشر داد و به دنبال آن در سال 1598 م چاپ
((مراتشى ))(366)
كه همراه با پاسخ ها بود، انجام يافت )).(367)
چگونگى ترجمه قرآن
از مباحث گذشته ، روش ترجمه اى كه مورد نظر ماست تا حدودى روشن
شد كه عبارت است از اينكه مترجم ، قرآن را آيه آيه و مطابق با ترتيب
موجود در نظر بگيرد و با دقت و تامل ، معناى آن را بفهمد و مفاهيمى را
كه الفاظ آيه ، آشكارا يا ضمنى بر آن دلالت دارد، به دست آورد و
مفاهيمى را كه از لحاظ عقلى ممكن است فهميده شود، كنار بگذارد؛ زيرا به
دست آوردن مفاهيم عقلى ، مربوط به تفسير مى شود نه ترجمه . آنگاه مفهوم
هر آيه را در يك قالب لفظى در زبان ترجمه بريزد و كلماتى را به كار برد
كه معانى الفاظ متن اصلى را برساند و حتى در صورت امكان بر معانى ضمنى
الفاظ اصلى هم دلالت كند؛ و اگر دلالت نكرد، به وسيله قراين آن معنا را
برساند تا معانى آيه همان گونه كه هست در ترجمه منعكس گردد. همچنين
تلاش كند كه تا حد امكان قالب لفظى كه مشابه متن اصلى است دچار تغيير و
تحريف نشود.
اين نوع ترجمه كه در درجه نخست سلامت معنا را حفظ مى كند، گاهى سبب مى
شود كه جاى بعضى از واژه ها تغيير كند يا در روابط كلام - كه در متن
اصلى يا ترجمه معمول است - دگرگونى پديد آيد و يا به منظور رساندن تمام
مراد، واژه اى در ترجمه افزوده شود، كه اين نوع افزوده ها تا هنگامى كه
سلامت معنا حفظ شود مانعى ندارد. البته بهتر است مترجم ، افزوده ها را
ميان كروشه قرار دهد. تا واژه اصلى با افزوده ، بر خواننده مشتبه نشود.
خلاصه اينكه براى كسى كه مى خواهد ترجمه معنوى درستى را ارائه كند،
لازم است كه گام هاى زير را به ترتيب بردارد:
1. معناى جمله را به طور دقيق و خوب و با حصول اطمينان بفهمد.
2. جمله هاى متن اصلى را با بررسى واژه ها و روابط موجود ميان آنها
تحليل كند و آنها را از يك ديگر جدا سازد تا معناى استقلالى يا ضمنى هر
يك را در زبان اصلى بيابد و در ساختار تركيبى جمله كه ممكن است بر
معنايى افزون بر معانى الفاظ دلالت كند، دقت به عمل آورد و از آن مطمئن
شود.
3. كلمات و روابط ميان آنها را در زبان دوم پيدا كند، به صورتى كه به
كلمات و روابط زبان اصلى ، هم در رساندن معنا و هم در مفهوم كلمات ،
شبيه باشد؛ اگر حقيقت باشد حقيقت و اگر مجاز باشد، مجاز ترجمه شود.
4. اين كلمات و الفاظ را درست تركيب بندى كند؛ به گونه اى كه با ادبيات
زبان دوم سازگار باشد و از اين جهت در سطح بالايى قرار گيرد و در حد
امكان ترتيب متن اصلى را رعايت نمايد.
5. افزوده ها را كه در برابر آن ، واژه اى در متن اصلى وجود ندارد و
مترجم آنها را براى رساندن معناى كامل آورده است ، مشخص سازد و مثلا
آنها را ميان كروشه قرار دهد. در عين حال از تكرار اين كار در كلام
واحد پرهيز كند؛ زيرا باعث تشويش در فهم معانى مى شود.
6. ترجمه را با حضور يك هياءت ناظر، با اصل مقابله كند و اين هياءت
مطابقت آن را تاءييد نمايد.
شرايط مترجم ؛
شرايطى كه بايد در مترجم يا مترجمان وجود داشته باشد تا ترجمه
از خطا و لغزش مصون بماند، عبارتند از:
1. مترجم در هر دو زبان مهارت داشته باشد، هم در زبان اصل و هم در زبان
ترجمه (زبان دوم ) و با آداب و ويژگى هاى كلامى هر دو زبان كاملا آشنا
باشد.
2. معناى آيه را با توجه به تفاسير معتبر و مورد اطمينان به دست آورد و
به برداشت خودش كه بر حسب فهم عادى و يا شناخت لغات باشد، اكتفا نكند.
گاهى دلايل و شواهدى وجود دارد كه نشان مى دهد موضوعى غير از ظاهر آيه
اراده شده است و اگر به تفاسير معتبر مراجعه نكند، اين امر بر او پنهان
مى ماند.
3. به عقيده خاصى تمايل پيدا نكند و يا مذهب خاصى را در نظر نگيرد، چون
در اين صورت اين ترجمه ، ترجمه براى آن عقيده و به سود آن خواهد بود و
نه ترجمه معانى قرآن .
4. واژه هاى متشابه را آنچنان كه هست رها كند و به ترجمه آنها به مرادف
خودشان اكتفا نمايد و درباره آن شرح و بسط ندهد، چون اين كار به عهده
تفسير است .
5. حروف مقطعه فواتح سوره ها را به حال خود بگذارد، چون آنها رمزهايى
هستند كه بايد بدون تفسير و بى هيچ تغييرى ، به حال خود باقى بمانند.
6. از به كارگيرى اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه خوددارى كند، چون وظيفه
ترجمه اين است كه معانى مستفاد را صرفا به صورت لغوى نشان دهد.
7. به آراء و نظريه هاى علمى نپردازد و كلمات وارد در قرآن را به معانى
جديدى كه علم كشف كره است معنا نكند، بلكه آنها را بر حسب فهم لغوى
معنا كند به گونه اى كه معناى لغوى صرف باشد.
شرط رسميت يافتن ترجمه ؛
براى آنكه ترجمه قرآن در جامعه اسلامى رسميت يابد شرايطى دارد
كه عبارتند از:
1. گروهى از دانشمندانى كه شايسته اين كار هستند و به درستى انديشه و
نظر و اجتهاد شهرت دارند، براى ترجمه تشكيل شود. چون ترجمه فردى مانند
تفسيرهاى فردى خالى از اشتباه و خطا نيست و حداقل اين است كه در كار
گروهى كمتر اشتباه رخ مى دهد؛ از اين رو كار گروهى در مورد كتاب خدا،
به سلامت و احتياط نزديك تر است .
اين گروه بايد مورد تاءييد مقامات رسمى يا حكومت هاى عادل و يا مراجع
دينى در سطح بالا باشد تا تصميم هاى آنان به طور رسمى و قطعى تنفيذ
شود.
2. شخصيت هاى معروفى در زبان ترجمه (زبان دوم ) با گروه مزبور همراهى
كنند تا صحت ترجمه مورد تاءييد قرار گيرد و مردم از زبان ترجمه اطمينان
پيدا كنند.
3. آخرين شرط اين است كه ترجمه همراه با اصل باشد و به ملت هاى گوناگون
ترجمه هاى خالى از متن عرضه نشود تا تصور نكنند كه ترجمه ، همان قرآن
كتاب مسلمانان است ، بلكه بداند كه آن يك ترجمه صرف است و خود قرآن
نيست و ترجمه در كنار آن جنبه توضيح و بيان معانى را دارد و آنچه اصل
است خود قرآن است . بدين گونه مى توانيم قرآن را از ضايع شدن حفظ كنيم
.
نمونه هايى از ترجمه هاى
غلط
حال كه فهرستوار به شرايط ترجمه و مترجم قرآن اشاره شد مى توان
دريافت كه چرا غالب ترجمه هاى فردى از گذشته تا حال از خطا مصون نمانده
اند؛ زيرا اجتماع تمام شرايط در يك فرد براى ترجمه كلام الهى كه به
سرچشمه بى انتهاى علم متصل است ، نزديك به محال است ؛ بنابراين هر
ترجمه اى كه از قرآن عرضه شده است نسبت به ميزان شرايط مذكور داراى قوت
و ضعف بوده اند. البته در اين جا ذكر نكات ضعف برخى از ترجمه ها، از
باب خرده گيرى نيست و هرگز زحمات كسانى كه با نيت خير نشر معارف الهى
به اين كار مهم پرداخته اند، ناديده گرفته نشده است ، ولى به عقيده
نگارنده براى اين كه بتوانيم در صد اين خطاها را به كمترين مقدار
برسانيم ، ضرورى است ترجمه قرآن از حالت فردى به گروهى به نظارت دقيق
مراجع ذيصلاح تبديل شود.
بدرالدين زركشى كه در لغت و ادب داراى مهارت بسيار بود و نيز شاگرد
شاگردش جلال الدين سيوطى كه با موارد كلام آشنايى داشت ، هر دو در
اشتقاق كلمه ((هدنا))(368)
دچار اشتباه شده اند و پنداشته اند كه اين كلمه از (هدى يهدى )(369)
مشتق شده است ؛ و حال آنكه از (هاد يهود) گرفته شده است .
زمخشرى در تفسير خود مى گويد: ((هدنا ايك ؛ به
معناى : تبنا اليك . و هاد اليه يهود؛ به معناى بازگشت و توبه است
)).(370)
راغب مى گويد: ((الهود؛ به معناى بازگشت با
آرامى است و تهويد؛ نيز از آن مشتق شده و آن نوعى راه رفتن پيوسته و
آرام است ؛ مانند راه رفتن مورچگان كه آن را ((دبيب
)) مى گويند، و ((هود))
در عرف به معناى توبه آمده است ؛ مانند ((انا
هدنا اليك ))؛ يعنى توبه كرديم
)).(371)
شگفت آورتر، اشتباه كسى چون راغب است . او در ماده ((عنت
)) در آيه ((و عنت الوجوه
للحى القيوم ))(372)
گفته است : ((عنت : يعنى ذليل و خوار شد))(373)
در حالى كه اين كلمه از ((عنى ))
به معناى رنج مشتق شده و آن خوارى تسليم شدن است ؛ لذا اسير را
((عانى )) مى گويند. راغب
دچار غفلت شده و اين كلمه را در ((عنى
)) نيز آورده است . طبرسى مى گويد:
((يعنى خوار شد و خضوع كرد؛ مانند خضوع اسير در
دست كسى كه بر او غلبه كرده است )).(374)
و نيز زمخشرى ، همان جا پس از چند سطر مى گويد: ((هدنا،
با ضمه ؛ فعل متكلم مع الغير است از ريشه : هاده يهيده !)).
در صورتى كه ((هدنا))
معتل العين واوى است مانند ((قلنا، و اگر از
((هاده يهيده )) بود،
بايستى با كسره تلفظ شود مانند ((بعنا)).
علاوه كه ((هاده )) فعل
متعدى است به معناى ((اءعجزه ))
يا ((زجره )) يعنى او را
ناراحت ساخت يا مورد نكوهش قرار داد. كه تناسبى با معناى مورد نظر آيه
ندارد.
وقتى بزرگانى مانند اين افراد در اثر تكروى چنين مى لغزند، حال قلم به
دستانى كه پايين تر از آنان هستند چگونه خواهد بود؟!
علامه معاصر، الهى قمشه اى را مى بينيم كه با تمام مهارتى كه در ادبيات
و علوم اسلامى داشت ، در ترجمه فارسى قرآن كريم از لغزش تكروى بر كنار
نمانده و در ترجمه آيه :
فاءتت به قومها تحمله قالوا يا مريم لقد جئت شيئا فريا(375)
چنين گفته است : ((آنگاه قوم مريم (كه از اين
قضيه آگاه شدند) به جانب او آمدند كه از اين مكانش همراه برند...))،
او گمان كرده كه كلمه ((قوم ))
فاعل است و ضمير منصوب در)) تحمله
)) به مريم بر مى گردد و آنان پيش مريم آمدند تا
او را با خود ببرند؛ در حالى كه معناى آيه چنين است كه مريم به سوى قوم
خود آمد و او نوزاد خود، حضرت مسيح را همراه داشت . درست برعكس آنچه
مترجم گمان كرده است .
همچنين آيه :
و
كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم
(376) را اين گونه ترجمه كرده است :
((و تو خود بر آن مردم گواه و ناظر اعمال بودى
مادامى كه من در ميان آنان بودم )) و توجه نكرده
كه ضمير در ((كنت ))
)) براى متكلم است نه مخاطب ! علاوه بر اينكه
بنا به فرض او، معنا هم پريشان مى شود.
آيه شريفه
فيومئذ لا يعذب عذابه اءحد، و لا يوثق و ثاقه اءحد(377)
را نيز چنين ترجمه كرده : ((و آن روز به مانند
عذاب انسان كافر هيچ كس عذاب نكشد؛ و آن گونه جز انسان كافر كسى به بند
(هلاك ) گرفتار نشود))، و پنداشته است كه
((لا يعذب )) و
((لا يوثق )) مضارع مجهول
است و ضمير به انسان معذب و بسته شده بر مى گردد. اين غفلت شگفت آورى
در قرائت آيه قرآن است كه نمى توان آن را ناديده گرفت .
در تفسير نمونه و ترجمه اى كه از آن استخراج شده و مستقلا به چاپ رسيده
، آيه
لاتضار والدة بولدها و لا مولود له بولده
(378) چنين ترجمه شده : ((نه
مادر - به خاطر اختلاف با پدر - حق ضرر زدن به كودك دارد و نه پدر)).(379)
((لا تضار)) را به معناى
نهى از ضرر زدن دانسته ، و باء ((بولدها))
را با باء فارسى كه در اين گونه موارد به كار مى رود اشتباه گرفته ،
چنين ترجمه اى نموده است . در صورتى كه در آيه ، منع از ضرر وارد شدن
بر مادر به سبب فرزند شده است - تا از پرداختن حق او كوتاهى نشود - و
بالعكس تا فزون بر آنچه متعارف است ، از پدر درخواست نگردد؛ و
((باء)) هم سببيه است .
شاهد بر اين معنا، صدر آيه است كه فرمود:
و
على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف لا تكلف نفس الا وسعها؛(380)
بر پدر لازم است كه هزينه خوراك و پوشاك آنان (= مادران ) را طبق
متعارف بپردازد. هيچ كس جز اندازه قدرتش مكلف نمى شود)).
آقاى دكتر سيد عبدالوهاب طالقانى ، بخشى از اين نوع اشتباهات را كه
اساتيد برجسته و عالمان شايسته دچار آن شده اند جمع آورى كرده است .(381)
وقتى استادان برجسته چنين اشتباه مى كنند، حال كسانى كه در آن حد از
شايستگى نباشند چگونه است ؟!
از ترجمه هاى بيگانگان ، ترجمه ((كازانوا))
را نام مى بريم . او كلمه ((امى
))(382)
را كه وصفى براى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، به
معناى ((مردمى )) ترجمه
كرده به گمان آنكه از ((امت ))
مشتق شده است ، در حالى كه اين واژه يا از ((ام
القرى )) كه نام مكه است مشتق شده و معناى آن
((مكى )) است و يا از
((ام )) به معناى مادر
اخذ شده كه كنايه از كسى است كه خواندن و نوشتن نداند (مانند كسى كه
تازه متولده شده .)
((كازيميرسكى )) كلمه
((اسجدوا)) را در آيه
شريفه
و اذ
قلنا للملائكه اسجدوا لادم
(383) به معناى ((عبادت
كنيد)) گرفته ، در حالى كه به معناى خضوع در
برابر آدم و يا قبله قرار دادن او، به منظور سجده براى خداست ؛ همان
گونه كه در بعضى از تفاسير آمده است .
((هوار)) آيه شريفه :
((و اءفئدتهم هواء))(384)
را به معناى هوا و ميل نفسانى ترجمه كرده ، در حالى كه به معناى
((تو خالى )) است .(385)
آمار اجمالى ترجمه هاى
قرآن
((مركز ترجمه قرآن مجيد))
به زبان هاى خارجى در حوزه علميه قم كه با هدف سامان دادن به امر سترگ
ترجمه قرآن و ارائه ترجمه اى صحيح ، سليس ، شيوا و دور از تحريف قرآن
به زبان هاى مختلف ، تاءسيس گرديده ، از آغاز تا كنون براى دستيابى به
ترجمه هاى چاپ شده قرآن به زبان هاى مختلف ، تلاش گسترده و پى گيرى را
آغاز نموده است . عمده ترين هدف آن شناسايى ، بررسى و ارزيابى ترجمه ها
و اطلاع از محتويات آنها و عملكرد مترجمان قرآن در طى قرون متمادى ، از
ارزشمندترين ميراث مسلمانان ، يعنى قرآن كريم ، بوده است . همچنين با
اطلاع از نقاط قوت و ضعف ترجمه هاى پيشين ، در ترجمه قرآن ، خود از اين
لغزش ها مصون بماند.
خوشبختانه به همت قرآن دوستان ايران و ساير نقاط جهان تاكنون 2000 جلد
ترجمه در 79 زبان فراهم شده كه براى اطلاع خوانندگان ، آمار اجمالى
ترجمه هاى قرآن به زبان هاى ديگر، موجود در ((مركز
ترجمه قرآن مجيد)) قم تا تاريخ 22/ 11 / 1376 ش
را ذيلا مى آوريم :(386)
رديف |
زبان |
نام لاتين |
تعداد مجلدات |
تعداد مترجمين |
1 |
اسامى |
assamese |
1 |
1 |
2 |
آلبانيايى |
albanian |
5 |
1 |
3 |
آلمانى |
german |
77 |
13 |
4 |
اردو |
urdu |
337 |
98 |
5 |
ارمنى |
armenian |
5 |
2 |
6 |
ازبك |
uzbak |
3 |
2 |
7 |
اسپانيايى |
spaniah |
17 |
7 |
8 |
اسپرانتو |
esperanto |
5 |
1 |
9 |
امهارى |
amharic |
2 |
1 |
10 |
اندونزيايى |
indonesian |
118 |
13 |
11 |
انگليسى |
english |
316 |
74 |
12 |
اويغورى |
uyghur |
1 |
1 |
13 |
ايتاليايى |
italian |
27 |
10 |
14 |
ايرانونى |
ieranon |
4 |
1 |
15 |
ايگبو |
igbo |
1 |
1 |
16 |
براهويى |
brahui |
16 |
3 |
17 |
برمه اى |
bermese |
2 |
2 |
18 |
بلتى |
balti |
4 |
1 |
19 |
بلغارى |
bulgarian |
3 |
3 |
20 |
بلوچى |
balochi |
4 |
1 |
21 |
بوسنيايى |
bosnian |
11 |
4 |
22 |
بنگالى |
bengali |
116 |
25 |
23 |
پرتقالى |
portuguese |
1 |
1 |
24 |
پشتو |
pashto |
23 |
9 |
25 |
پنجابى |
panjabi |
1 |
1 |
26 |
تاتارى |
tartar |
1 |
1 |
27 |
تاگولوك |
tagalog |
1 |
1 |
28 |
تاميل |
tamil |
16 |
8 |
29 |
تاؤ سوگ |
tausug |
2 |
1 |
30 |
تاى |
thai |
31 |
4 |
31 |
تركمن |
turkmen |
5 |
3 |
32 |
تركى آذرى |
azeri |
20 |
6 |
33 |
تركى استانبولى |
turkish |
184 |
58 |
34 |
تلگو |
telugu |
10 |
2 |
35 |
جاوى |
javanese |
2 |
1 |
36 |
چك |
czech |
1 |
1 |
37 |
چينى |
chinese |
27 |
10 |
38 |
دانماركى |
danish |
7 |
3 |
39 |
درگا |
dargwa |
1 |
1 |
40 |
روسى |
russian |
28 |
5 |
41 |
رومانى |
romanian |
2 |
1 |
42 |
زولو |
zulu |
2 |
2 |
43 |
ژاپنى |
japanese |
11 |
3 |
44 |
سرائيكى |
siraki |
1 |
1 |
45 |
سريانى |
syriac |
2 |
1 |
46 |
سندى |
sindhi |
8 |
5 |
47 |
سينهالى |
sinhalese |
3 |
1 |
48 |
سوئدى |
swedish |
12 |
7 |
49 |
سواحلى |
swahili |
5 |
4 |
50 |
سومالى |
somali |
4 |
1 |
51 |
شونا |
shona |
1 |
1 |
52 |
فارسى |
persian |
256 |
92 |
53 |
فرانسه |
franch |
101 |
26 |
54 |
فنلاندى |
finnish |
3 |
2 |
55 |
قرقيزستانى |
kirghiz |
1 |
1 |
56 |
قزاقستانى |
kazakh |
16 |
4 |
57 |
كردى (بهدينى ) |
kurdish |
15 |
5 |
58 |
كردى (سورانى ) |
kurdish |
13 |
3 |
59 |
كره اى |
korean |
2 |
2 |
60 |
كشميرى |
kashmiri |
6 |
3 |
61 |
كنرى |
kannada |
8 |
3 |
62 |
گجراتى |
gujrati |
12 |
6 |
63 |
لاتين |
latin |
1 |
1 |
64 |
لوگاندا |
luganda |
1 |
1 |
65 |
لهستانى |
polish |
3 |
3 |
66 |
مالاگاشى |
malagasy |
1 |
1 |
67 |
مالايابى |
malay |
4 |
4 |
68 |
مجارى |
hungarian |
8 |
1 |
69 |
مراتى |
marathi |
16 |
2 |
70 |
مراناؤ |
maranao |
10 |
1 |
71 |
مليالم |
malayalam |
5 |
5 |
72 |
منده |
mende |
1 |
1 |
73 |
نروژى |
norwegian |
2 |
1 |
74 |
ويتنامى |
vietnames |
2 |
1 |
75 |
هلندى |
dutch |
8 |
4 |
76 |
هندى |
hindi |
7 |
3 |
77 |
هوسا |
hausa |
14 |
4 |
78 |
يوروبا |
yoruba |
3 |
2 |
79 |
يونانى |
greek |
2 |
2 |
|