وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذ يَمُوجُ فى بَعْض وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ
فَجَمَعْناهُمْ جَمْعًا (99 ) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذ لِلْكافِرينَ
عَرْضًا (100 ) الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فى غِطآء عَنْ ذِكْرى وَ كانُوا لا
يَسْتَطيعُونَ سَمْعًا (101 ) أَفَحَسِبَ
الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادى مِنْ دُونى أَوْلِيآءَ اِنّا أَعْتَدْنا
جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ نُزُلاً (102 ) قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ
أَعْمالاً (103) اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ
يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (104 ) أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا
بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقآئِه فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ
الْقِيامَةِ وَزْنًا (105 ) ذلِكَ جَزآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتّخَذُوا
آياتى وَ رُسُلى هُزُوًا (106 )
در آن روز رهايشان سازيم كه برخى در برخى ديگر در آميزند و در صور دميده شود، پس
آنان را همه، گردآريم (99) و در آن روز جهنم را بر كافران به روشنى عرضه كنيم(100)
همان كسانى كه چشمانشان از ياد من در پرده بود و نمى توانستند بشنوند (101) آيا
كافران اين پندار را دارند كه بندگان مرا به جاى من سرپرستان (خود) بگيرند، همانا
ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كرديم (102) بگو آيا به شما از زيانكارترين
افراد از نظر عمل، خبر بدهيم؟ (103) كسانى هستند كه كوشش آنها در زندگى دنيا گم
شده، در حالى كه آنان گمان مى كنند كه كار نيكو انجام مى دهند (104) آنان كسانى
هستند، كه به آيات پرودرگارشان و ملاقات با او كافر شده اند، پس كارهايشان تباه شده
و ما براى آنان در روز قيامت ترازويى بر پا نكنيم (ارجى ننهيم) (105) بدين سان،
كيفر آنان جهنّم است به جهت آن كه كافر شده اند و آيات و پيامبران را به مسخره
گرفته اند(106)
نكات ادبى
1 ـ ضمير «بعضهم» به يأجوج و مأجوج و يا به «الناس» بر مى گردد.
2 ـ «يومئذ» آن روز كه وعده پروردگار مى رسد و سدّ يأجوج و مأجوج در هم مى شكند.
3 ـ «الصور» شيپور، شاخ گاو كه در آن مى دمند. احتمال دارد كه به معناى چهره و
صورت باشد، يعنى به هنگام برپايى قيامت در صورت هاى انسان ها دميده مى شود و آنها
زنده مى شوند.
4 ـ «الذين» بدل يا بيان يا نعت از «الكافرين» است.
5 ـ «ان يتّخذوا» به جاى دو مفعول براى «افحسب» نشسته است.
6 ـ «نُزُلا» جمع نازل و منظور از آن جاى پذيرايى است و ضمناً در اين تعبير كه در
جهنم از كافران پذيرايى خواهد شد از باب تهكّم است مانند: فبشّرهم بعذاب اليم.
7 ـ «اعمالا» تميز است.
8 ـ ميان «يحسبون» و «يحسنون» جناس تصحيف است كه يكى از آرايه هاى ادبى و محسنّات
بديعى است.
9 ـ «ذلك» خبر مبتداى محذوف است، به تقدير: «الامر ذلك» و يا مبتداى اول است و
«جزائهم» مبتداى دوم و «جهنّم» خبر است.
تفسير و توضيح
* آيات (99 ـ 102) و تركنا بعضهم يؤمئذ يموج فى بعض....: در آيات پيش، از ذوالقرنين
و سدّى كه او براى جلوگيرى از هجوم قوم يأجوج و مأجوج ساخت، سخن به ميان آمد و از
ذوالقرنين نقل شد كه او پس از آن كه ساختن سدّ را با موفقيّت به پايان رسانيد، آن
را لطفى از جانب پروردگار دانست و با اين كه سدّ را بسيار محكم و غير قابل نفوذ
ساخته بود، گفت: هنگامى كه وعده پروردگار من برسد آن را در هم مى كوبد، و وعده
پروردگار من حق است.
معلوم مى شود كه از سوى پروردگار به او الهام شده بود كه روزى اين سدّ درهم كوبيده
خواهد شد و اكنون در اين آيات اظهار مى دارد كه در آن روز، يعنى روز درهم كوبيده
شدن آن سدّ، يأجوج و مأجوج را رها مى كنيم كه در هم بياميزند و موج بزنند و به
دنبال آن در صور دميده خواهد شد و همه انسان ها در قيامت گردهم خواهند آمد.
از اين آيه فهميده مى شود كه شكسته شدن سدّ ذوالقرنين يكى از علامت هاى
قيامت و «اشراط ساعت» است و اين حادثه هنگامى صورت خواهد گرفت كه وقوع قيامت نزديك
شده باشد.
اين مطلب درباره هجوم يأجوج و مأجوج به صورت روشن ترى در آيه ديگرى از قرآن آمده
است:
حتّى إذا فتحت يأجوج و مأجوج و هم من كلّ حدب ينسلون و اقترب الوعد الحق فاذا هى
شاخصة ابصار الذين كفروا ياويلنا قد كنّا فى غفلة من هذا بل كنّا ظالمين (انبياء/96
ـ 97).
تا آن گاه كه يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر تپّه اى به شتاب برون آيند و آن
وعده حق نزديك شود، پس ناگهان چشمان كسانى كه كافر شده اند خيره گردد (و گويند) واى
بر ما، براستى ما از اين غافل بوديم بلكه ما ستمكار بوديم.
پيش از اين گفتيم كه درباره اين كه قوم يأجوج و مأجوج كدام قوم است اختلاف زيادى
ميان مفسران وجود دارد و احتمال روشن تر كه با جريان ذوالقرنين و ساختن سدّ در ميان
دو كوه و نشانه هايى كه در عهدين و كتاب هاى تاريخى آمده، مناسبت است، اين است كه
منظور از آنها ساكنان شمالى بحر خزر و كوه هاى قفقاز است كه قابل تطبيق با قوم مغول
است كه در تورات از آنها به «گوگ مگوگ» ياد شده است (به تفصيلى كه گفته شد).
اكنون آثار تاريخى مشخصى از آن سدّ وجود ندارد و به احتمال زياد در زير خاك ها
مدفون شده ولى به هر حال در آستانه قيام قيامت، آن سدّ نيز مانند همه كوه ها
پراكنده خواهد شد و زمين سطحى هموار خواهد داشت. البته گشوده شدن يأجوج و مأجوج
ربطى به شكسته شدن سدّ در قيامت ندارد، بلكه منظور اين است كه در آينده يأجوج و
مأجوج قدرت فراوانى خواهند داشت و به همه جا حمله خواهند كرد و آن سدّ فقط در عصر
ذوالقرنين آن قوم را مهار كرد و لذا اكنون با وجود امكانات و وسايل لازم محلى را كه
قومى در پشت يك سدّ آهنى محصور شده باشند نمى بينيم و قوم مغول هم در سرزمين خود
آزادانه زندگى مى كنند.
در اين آيات گفته شده كه در آن روز در شيپور دميده خواهد شد. منظور از آن آمدن صيحه
آسمانى و صداى مهيبى است كه همه آن را خواهند شنيد و بيهوش خواهند شد و به طورى كه
در آيات ديگر آمده پس از اين مرحله، بار ديگر در صور دميده خواهد شد و انسان ها
براى حضور در صحنه قيامت بيدار خواهند شد:
و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الاماشاءاللّه ثم نفخ فيه اخرى
فاذا هم قيام ينظرون (زمر/ 68)
و در صور دميده شود، پس هر كس كه در آسمان ها و زمين است بيهوش گردد، مگر آنان كه
خدا بخواهد، سپس بار ديگر در آن دميده شود، پس ناگهان مردم بر پا خيزند در حالى كه
مى نگرند.
در روايت ها آمده است فرشته اى كه مأمور دميدن در صور يا شيپور خواهد بود اسرافيل
است. البته ما از حقيقت آن صور و چگونگى دميدن اسرافيل در آن خبر نداريم و عقل را
در اين مسائل راهى نيست جز اين كه نقل درست را بپذيرد.
پس از دميدن دوباره در صور همه مردم درعرصات محشر جمع خواهند شد و طبق اين آيات،
جهنم به كافران نشان داده خواهد شد. در اين آيه از عرضه كردن جهنم بر كافران، خبر
داده و در برخى از آيات از عرضه كردن كافران بر جهنم سخن گفته شده است:
و يوم يعرض الذين كفروا على النار (احقاف/ 30)
و روزى كه كافران بر آتش عرضه مى شوند.
اين دو حالت مربوط به دو موقف جداگانه از قيامت است. در موقف اول كه هنوز حساب و
كتابى نشده جهنم را بر كافران عرضه مى كنند و نشان مى دهند و هنوز آنها وارد جهنم
نشده اند، و در موقف دوم كه مربوط به پس از حساب و كتاب است كافران را بر جهنم عرضه
مى كنند و در آن جاى مى دهند.
خداوند در آيات مورد بحث، كافران را كه جهنم به آنها نشان داده خواهد شد، چنين
معرفى مى كند كه در دنيا چشمان آنها از ياد من در پرده بود و نمى توانستند
بشنوند; يعنى چشم و گوش آنها را پرده غفلت گرفته بود و از ياد خدا غافل بودند و سخن
حق را نمى شنيدند و در عناد و ستيز با حق به مرحله اى رسيده بودند كه گويا چشم هاى
آنان نمى بيند و گوش هايشان نمى شنود، نظير:
ما كانوا يستطيعون السمع و ما كانوا يبصرون (هود/ 20)
آنان (كافران) توانايى شنيدن نداشتند و نمى ديدند.
در آيه بعد مى پرسد: آيا كافران در اين پندار هستند كه به جاى خدا بندگان او را
اوليا و دوستان خود بگيرند و آنها را پرستش كنند؟ آنها بايد بدانند كه ما جهنم را
براى پذيرايى از كافران آماده كرده ايم. تعبير «پذيرايى در جهنم» مشتمل بر نوعى
ريشخند به كافران است كه در اصطلاح به آن «تهكّم» گفته مى شود و در قرآن نمونه هاى
ديگرى هم دارد، مانند:
و بشّر الذّين كفروا بعذاب اليم (توبه/ 3)
و كسانى را كه كافر شده اند مژده بده به عذابى دردناك.
* آيات (103 ـ 106) قل هل ننبّئكم بالاخسرين اعمالا...: بدترين حالتى كه يك انسان
ممكن است داشته باشد، اين است كه گمراه باشد و از باطل پيروى كند و در عين حال خود
را پيرو حق بداند و گمان كند كه در راه راست است.
گاهى انسان چنان دچار كج فهمى و كج انديشى مى شود كه بد را خوب و زشت را زيبا و
خيانت را خدمت مى انگارد و اين حالت در اثر غرور و خودخواهى و تكرار گناه پيش
مى آيد.
آيه شريفه در مقام بيان اين حالت انسان مى پرسد: آيا به شما خبر بدهم كه
زيانكارترين مردم از نظر اعمال چه كسانى هستند؟ سپس مى گويد: آنها كسانى هستند كه
كوشش آنان در زندگى دنيا گم شده، يعنى در بيراهه مى روند و در عين حال گمان مى كنند
كه كار خوب انجام مى دهند و در راه راست هستند!
اينان كسانى هستند كه به آيات و نشانه هاى پروردگارشان كافر شده اند و روز قيامت را
كه روز ملاقات پروردگار است باور ندارند و به همين جهت كارهاى خوبى
هم كه دارند تباه شده و به حبط اعمال دچار شده اند. در آيه شريفه اضافه مى كند كه
ما در روز قيامت اعمال آنها وزن و ارجى ننهيم; يعنى ممكن است كه آنان در دنيا برخى
از كارهاى خوب هم انجام داده باشند، ولى اين كارها به سبب كفرشان ناديده گرفته
مى شود و وزنى ندارد. بدين سان كيفر آنها جهنم است، چون آنها كافر شده اند و از آن
گذشته آيات خدا و پيامبران او را مسخره كرده اند و اين نشانى از عناد و ستيز آنها
با حق است.
اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنّاتُ
الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107 ) خالِدينَ فيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً (108 )
قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِدادًا لِكَلِماتِ رَبّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ
تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبّى وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِه مَدَدًا (109 ) قُلْ اِنَّمآ
أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى اِلَىَّ أَنَّمآ اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ
يَرْجُوا لِقآءَ رَبِّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا يُشْرِك بِعِبادَةِ
رَبِّه أَحَدًا (110)
همانا كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند باغ هاى فردوس جاى
پذيرايى آنهاست (107) جاودانه در آنند و خواستار انتقال از آن جا نمى شوند (108)
بگو: اگر براى كلمات پروردگارم، دريا مركب باشد، پيش از آن كه كلمات پروردگارم
پايان يابد، دريا پايان مى گيرد، اگر چه مانند آن را هم كمك بياوريم (109) بگو:
همانا من بشرى چون شمايم كه بر من وحى شده كه خداى شما خدايى يگانه است، پس هر كس
ملاقات پروردگارش را اميد داشته باشد، كار شايسته انجام دهد و در پرستش پروردگارش
كسى را شريك نكند (110)
نكات ادبى
1 ـ «الفردوس» بهشت، باغ پردرخت، باغ انگور. گفته شده كه اين كلمه عربى نيست بلكه
از فارسى يا سريانى يا رومى وارد زبان عربى شده است.
2 ـ «نزلا» پذيرايى، محل پذيرايى، اين كلمه چنان كه در آيات پيش گفته شد جمع نازل
است.
3 ـ «لايبغون» حال از «خالدين».
4 ـ «حولا» دگرگونى، تحوّل، انتقال. مصدر است مانند: عوج.
5 ـ «مداد» مركب، چيزى كه با آن مى نويسند.
6 ـ «مددا» تميز است و يا به عنوان مفعول مطلق منصوب است به تقدير: امددنا مددا.
تفسير و توضيح
* آيات (107 ـ 108) ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس...: در
آيات پيش به كافران وعده جهنم داده شد و اكنون در اين آيات راجع به گروه مقابل آنان
يعنى مؤمنان سخن مى گويد و به آنان وعده بهشت مى دهد.
مى فرمايد: كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، بهشت ها و باغ هايى
پر از درخت انگور محل پذيرايى آنان خواهد بود و در آن نازل خواهند شد. با اين
امتياز مهم كه آنان در آن بهشت جاودانه خواهند بود و چنان حال خوشى خواهند داشت كه
هرگز خواهان بيرون رفتن از آن جا نخواهند بود، زيرا جايى بهتر از آن جا وجود ندارد
كه آنان آرزوى رفتن به آن جا را داشته باشند.
يكى از نعمت هاى مهم بهشتى، جاودانگى در آن است، زيرا خوشى ناپايدار و موقّتى، لذّت
بخش نيست و انديشه جدايى از آن همواره انسان را آزار مى دهد و چون هر لحظه اى به او
نداى رحيل داده مى شود ديگر چه امن عيشى وجود دارد؟
* آيه (109) قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربّى لنفد البحر...: پديده هاى عالم هستى
كه همگى نشانه هايى از قدرت و علم خداوند است آن چنان تنوّع و گستردگى دارد كه هيچ
كس را توانايى تسلّط بر آنها و شمارش تعداد آنها نيست. قرآن كريم اين پديده را به
عنوان كلمات خدا معرفى مى كند. البته كلمه به معناى سخن است ولى سخن خدا فعل اوست و شايد هم از اين جهت به يك پديده «كلمه خدا» گفته مى شود كه خدا به آن
گفته: «باش» و آن هم شده است «كن فيكون».
مى توان گفت كه كلمه خدا همان اراده او و قضاى حتمى او در پيدايش موجودات است.
و تمّت كلمة ربّك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا (اعراف/ 137)
و كلمه زيباى پروردگارت بر بنى اسرائيل به خاطر صبرى كه كردند تمام شد.
ولولا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم (فصلت/ 45)
و اگر كلمه اى از پروردگارت نگذشته بود، ميان آنان داورى مى شد.
و گاهى هم به يك موجود «كلمه» گفته مى شود مانند مسيح كه در قرآن به عنوان كلمه خدا
معرفى شده است (نساء/ 171).
در آيه مورد بحث، گستردگى و پايان ناپذيرى موجودات عالم كه با كلمه و اراده خدا به
وجود آمده اند و همگى آنها آيات تكوينى خداوند هستند، مورد تأكيد قرار گرفته است.
مى فرمايد: اگر براى كلمات پروردگارم، دريا مركب باشد، پيش از آن كه كلمات
پروردگارم پايان يابد دريا تمام مى شود، اگر چه مانند آن را هم كمك بياوريم.
براى نوشتن كلمات و جملات، از مركّب استفاده مى شود و با يك قطره مركب چندين و چند
كلمه نگاشته مى شود، حال تصور كنيد كه اقيانوس را مركب قرار دهند و با آن بنويسند
تا وقتى كه اقيانوس تمام شود، آيا كلمات نوشته شده قابل شمارش است؟ حال اگر درياى
ديگرى هم به درياى قبلى اضافه شود و با آن كلمات خدا نوشته شود، واقعاً گيج كننده
است!
همين مطلب در آيه ديگر هم آمده ودر آن گفته شده كه اگر تمام درختان روى زمين قلم
باشد و هفت دريا به آن درياى اول اضافه شود و با آنها كلمات خداوند نگاشته شود،
درياها تمام مى شوند در حالى كه هنوز كلمات پروردگار تمام نشده است:
ولو انّما فى الارض من الشجرة اقلام و البحر يمدّه من بعده سبعة ابحر مانفدت كلمات
اللّه ان اللّه عزيز حكيم (لقمان/ 27)
و اگر هر چه درخت در زمين است قلم گردد و دريا مركب شود هفت دريا هم به آن اضافه
شود، كلمات خدا پايان نمى يابد، همانا خداوند توانا و فرزانه است.
اين كه در آيه مورد بحث، يك دريا بر درياى قبلى افزوده مى گردد و در سوره لقمان هفت
دريا به آن اضافه مى شود، از باب تغليب و مبالغه است و فقط براى بيان پايان ناپذيرى
كلمات خداست وگرنه عدد يك يا هفت موضوعيت ندارد و ما در گفت گوى روزمره گاهى براى
مبالغه از عددهاى مختلفى استفاده مى كنيم و مثلا مى گوييم هفت بار آمدم نبودى، يا
صد بار آمدم نبودى، يا هزار بار چنين كردم، هيچ كدام از اين عددها موضوعيت ندارد.
* آيه (110) قل انما انا بشر مثلكم يوحى الىّ...: با اين آيه، سوره مباركه كهف
پايان مى يابد. اين آيه بر اصول اساسى اسلام، توحيد و نبوت و معاد و نيز محتواى
دعوت پيامبر اسلام كه همان عبادت خالصانه براى خدا و انجام كارهاى شايسته است،
مشتمل است و در عين حال مردم را از غلوّ كردن در حق پيامبر باز مى دارد و بر جنبه
بشرى او تأكيد مى كند.
در اين آيه از پيامبر خواسته مى شود كه به مردم بگويد: من هم بشرى مانند شما هستم
تنها تفاوت من با شما اين است كه به من وحى شده است. سپس محتواى وحى الهى را بيان
مى كند، به اين صورت كه به من وحى شده كه خداى شما خدايى يگانه است. اين سخن نفى و
طرد خدايان متعدد و بت ها و بت پرستى هاست.
در قسمت پايانى آيه، نتيجه مى گيرد كه هر كس اميدوار ملاقات پروردگار خويش است پس
بايد عمل شايسته انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگار شريك نسازد و عبادت خالصانه
به جاى آورد و از هر گونه ريايى كه نوعى شرك خفى است بپرهيزد.
منظور از ملاقات پروردگار، رسيدن به رحمت پروردگار در روز قيامت است و اين چيزى است
كه نبايد انسان آن را از براى خود حتمى بداند. بلكه بايد فقط اميدوار
باشد، اگر چه عبادت انس و جن را هم داشته باشد.
چند روايت
1 ـ عن ابى عبداللّه (ع) فى قوله تعالى: «قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى» قال:
قد اخبرك انّ كلام اللّه ليس له آخرو لاغاية و لاينقطع ابدا»(269)
امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركبّ باشد...»
گفت: به تو خبر مى دهد كه سخنان خدا پايان و نهايتى ندارد و هرگز قطع نمى شود.
2 ـ عن ابى عبداللّه (ع) فى قوله تعالى: «و لا يشرك بعبادة ربّه احدا...» قال:
الرّجل يعمل شيئاً من الثواب، لا يطلب به وجه اللّه، انما يطلب تزكية الناس يشتهى
ان يسمع به الناس، فهذا الذى اشرك بعبادة ربه.(270)
امام صادق(ع) درباره سخن خدا: «و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند» گفت: شخص
چيزى از ثواب را انجام مى دهد ولى با آن خشنودى خدا را طلب نمى كند بلكه ستايش مردم
را طلب مى كند و دوست دارد كه آن را بشنوند. اين همان شريك قرار دادن در عبادت
پروردگارش است.
3 ـ عن العلاء بن فضيل عن ابى عبداللّه (ع) قال: سألته عن تفسير هذه الآية «و لا
يشرك بعبادة ربه احدا» قال: من صلّى او صام او أعتق او حجّ يريد محمدة الناس، فقد
اشرك فى عمله و هو شرك مغفور.(271)
علاء مى گويد: از امام صادق راجع به اين آيه: «... و كسى را در عبادت پروردگارش
شريك نكند» پرسيدم، فرمود: هر كس نماز بخواند يا روزه بگيرد يا بنده آزاد كند يا به
حجّ برود و نظرش ستايش مردم از او باشد او در عمل خود دچار شرك شده است ولى اين يك
شركى است كه آمرزيده مى شود.
4 ـ قال النبى (ص): من قرأ هذه الآية عند منامه «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى
انّما الهكم اله واحد» الى آخرها سطع له نور الى المسجد الحرام حشو ذلك النور
ملائكة يستغفرون له حتى يصبح.(272)
پيامبر فرمود: هر كس اين آيه «قل انما انا بشر مثلكم...» را تا آخر بخواند نورى از
او به سوى مسجد الحرام ساطع مى شود و در برابر آن نور، فرشتگان براى او طلب
آمرزش مى كنند تا صبح شود.
5 ـ قال ابو عبداللّه (ع): ما من احد يقرأ آخر الكهف عند النّوم الاّ تيقظه فى
الساعة التى يريدها.(273)
امام صادق (ع) فرمود: هيچ كس آيه آخر سوره كهف را به هنگام خوابيدن نمى خواند، مگر
اين كه در همان ساعتى كه اراده كرده است بيدار مى شود.