سوره نحل ، جزء چهاردهم
سوره نحل
مشخصات و فضايل اين سوره
اين سوره به اتفاق اهل قرائت، 128 آيه دارد و يك سوره مكى است، ولى به گفته مفسران
آيات چندى از آن در مدينه نازل شده است. گفته شده كه 40 آيه نخست آن مكّى و بقيّه
مدنى است، وگفته شده كه فقط سه آيه پايانى آن كه مربوط به جنگ احد است در مدينه و
يا در بين راه نازل شده است.
اين سوره كه شانزدهمين سوره در مصحف موجود است، پس از سوره كهف نازل شده و نام آن
از آيه 68 گرفته شده كه درباره نحل كه به معناى زنبور عسل است سخن مى گويد. در برخى
از كتاب ها از آن به سوره نعم هم تعبير شده است.
رواياتى درباره فضيلت قرائت اين سوره نازل شده است از جمله:
عن أبىّ بن كعب عن رسول اللّه(ص) قال: من قرءها لم يحاسبه اللّه تعالى بالنعم التى
انعمها عليه فى دار الدنيا و إن مات فى يوم تلاها أوليله اُعطى من الأجر كالذى مات
فأحسن الوصيّة.(96)
أبىّ بن كعب از پيامبر خدا نقل مى كند كه فرمود: هر كس اين سوره را قرائت كند،
خداوند او را در برابر نعمت هايى كه در دنيا به او داده محاسبه نمى كند و اگر در
روز و يا شبى كه اين سوره را خوانده بميرد، به او پاداشى چون پاداش كسى كه مرده و
وصيت نيكو كرده، داده مى شود.
همچنين از امام صادق(ع) درباره تأثيرات قرائت اين سوره در دفع بلاها در اين
دنيا و برخوردارى از بهشت در آخرت روايتى نقل شده است.(97)
دور نماى اين سوره
سوره با وعده عذاب براى مشركان و نزول فرشتگان بر بندگان خاصّ خدا شروع مى شود و
سپس درباره خلقت جهان و انسان و حيوانات و منافعى كه آنها دارند ادامه مى يابد و پس
ازاشاره به اين كه نشان دادن راه راست بر خداست، از فرود آمدن باران از آسمان و
تأثير آن در رويش گياهان و درختان و تسخير برخى از پديده ها براى انسان و مواهبى كه
خدا در خشكى و دريا براى انسان مهيّا كرده، سخن مى گويد و اضافه مى كند كه شما
نمى توانيد نعمت هاى خدا را بشماريد.
در ادامه، پس از تأكيد برعلم خداوند به پنهان و آشكار بشر، از مشركان كه براى خدا
شريك قرار داده اند انتقاد مى كند و مردم را به سوى خدا مى خواند و از طغيانگرى
گروهى كه به آخرت عقيده ندارند، سخن مى گويد و پس از تأكيد مجدّد بر علم خداوند
راجع به مستكبران و ايستادگى آنان در برابر پيامبران و از شگردهاى مستكبران پيشين و
نزول عذاب الهى بر آنان صحبت مى كند و مى افزايد كه آنان در قيامت خوار خواهند شد و
آنان كه با كفر و شرك بر خود ستم كرده اند پس از مرگ، بدكارى خود را انكار مى كنند
ولى سودى ندارد و در آتش جهنّم وارد خواهند شد و در مقابل آنان، پرهيزگاران به بهشت
خواهند رفت و از نعمت هاى خدا برخوردار خواهند شد و پس از تهديد كافران به عذاب
الهى خاطرنشان مى سازد كه خدا به آنان ستم نمى كند بلكه آنان خود بر خويشتن ستم روا
مى دارند. پس از اين بيان از عاقبت شوم آنان در قيامت و برخى از اظهارات آنان خبر
مى دهد.
آيات بعدى مربوط به بعثت پيامبران و اعلام هدف هاى آنان است و اين كه مردم در برابر
آنها دو گروهند; برخى ايمان مى آورند و بعضى گمراه مى شوند. سپس به گردش
در زمين فرمان مى دهد و به پيامبر مى گويد كه بنگر سرانجام تكذيب كنندگان چه شد و
اعلام مى كند كه اگر كسى را خدا گمراه سازد حرص تو بر هدايت او تأثيرى ندارد، آنان
به قيامت ايمان نياورده اند. سپس از قدرت مطلق خدا سخن به ميان مى آورد و ازمهاجران
و صابران و متوكّلان ياد مى كند و سرانجام نيك آنان را در دنيا و آخرت ياد آور
مى شود و پس از اشاره مجدّد به بعثت انبيا، از مردم مى خواهد كه اگر نمى دانند از
دانايان بپرسند. سپس از نزول قرآن به پيامبر و هدف از آن سخن مى گويد.
آن گاه گنهكاران را از عذاب الهى مى ترساند و از آنها مى پرسد كه آيا آثار قدرت خدا
را نمى بينند و اين كه همه چيز تسليم خداوند است؟ سپس از شريك قرار دادن براى خدا
نهى مى كند و برخى از آثار قدرت خدا را بر مى شمارد و از مراتب شرك مشركان صحبت
مى كند و اين عقيده آنان را كه براى دختران قائل بودند نقل مى كند و به همين مناسبت
اين رسم جاهلى را محكوم مى كند كه از داشتن دختر ناراحت و اندوهگين و شرمسار
مى شدند. آن گاه اظهار مى دارد كه كافران را صفت بد و خدا را صفت خوب و والاست و
اگر خدا آنان را به سبب ستمگرى شان كيفر مى داد كسى بر زمين نمى ماند، ولى خدا آنان
را تا وقت معينى به تأخير مى اندازد. آن گاه برخى از كارهاى زشت آنان را ياد آور
مى شود و سوگند مى خورد كه براى امّتهاى پيش از تو پيامبرانى فرستاديم ولى شيطان
اعمال آنها را در نظرشان جلوه داد و او دوست آنهاست و براى آنان عذابى دردناك است.
سخن ديگر اين كه قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر اين كه آنچه را كه در آن اختلاف
كرده اند برايشان بيان كنى.
در آيات بعدى از برخى از پديده هاى آفرينش مانند نزول باران و خلقت چهارپايان و
ميوه ها و عسلى كه زنبور عسل با الهام خدا توليد مى كند، سخن مى گويد و پس از آن از
مرگ و زندگى انسان و فرتوتى برخى از انسان ها و برترى برخى از آنها بر برخى ديگر از
نظر روزى و پيدايش خانواده ها ياد مى كند و با يك حالت انكارى مى پرسد.: آيا با
وجود اين همه نعمت آنان به باطل ايمان مى آورند و به نعمت خدا كافر مى شوند و جز
خدا را پرستش مى كنند؟ پس از اين پرسش آنها را از اين كه به خدا
مثل بزنند نهى مى كند واظهار مى دارد كه خدا مى داند ولى شما نمى دانيد.
به دنبال نهى از مثل زدن به خدا، خود براى بندگان چندين مثل مى زند.
مثل اول، مقايسه ميان برده اى است كه چيزى ندارد با كسى كه ثروت خدا دادى دارد و از
آن در نهان و آشكار انفاق مى كند.
مثل دوم، مقايسه ميان دو نفر است كه يكى لال است و قدرت انجام كارى را ندارد با كسى
كه امر به عدل مى كند و خود نيز در صراط مستقيم است.
پس از اين مثل ها دانستن غيب را مخصوص خدا مى كند و از آمدن قيامت خبر مى دهد كه
مانند يك چشم به هم زدن و يا از آن هم زودتر فرا خواهد رسيد. در ادامه آيات اظهار
مى دارد كه شما به هنگام بيرون آمدن از شكم مادرچيزى نمى دانستيد و خدا به شما گوش
و چشم و مغز داد تا سپاسگزار باشيد، سپس برخى از آثار قدرت خداوند را كه براى
استفاده بشر قرار داده شده بر مى شمارد و ازناسپاسى كافران ياد مى كند و مى افزايد
كه در روز قيامت از هر امّتى، گواهى بر مى انگيزيم و كافران مهلت سخن گفتن و عذر
خواستن نخواهند داشت و عذاب آنان تخفيف داده نمى شود; ميان آنان و شريكانشان گفت
گوى ى صورت مى گيرد و راه به جايى نمى برند و عذابشان افزوده مى گردد.
همچنين در روز قيامت از هر امتى گواهى برمى انگيزيم و تو (محمّد) را گواه آنان قرار
مى دهيم و قرآن را كه بيان كننده هر چيز و هدايتگر و رحمت و مژده دهنده بر مسلمانان
است بر تو نازل كرديم.
در ادامه آيات به برخى از مسائل مهم اجتماعى و اخلاقى اشاره مى كند و به عدالت و
احسان و صله رحم و دورى از فحشا و منكر و ستم و وفاى به عهد فرمان مى دهد و كسانى
را كه پيمان شكنى مى كنند، به زنى تشبيه مى كند كه رشته هاى خود را باز گشايد، و
مى فرمايد: شما را با آن امتحان مى كنيم و در قيامت آنچه كه در آن اختلاف داشتيد
براى شما آشكار خواهد شد، و اضافه مى كند كه اگر خدا مى خواست همه يك امت مى شدند،
ولى خداوند (براساس عملكرد افراد) آن كه را خواهد هدايت و آن كه
را خواهد گمراه مى سازد.
مطلب بعدى نهى از سوگند خوردن هايى است كه دستاويز فريب و خيانت قرار مى دهند و بر
چنين كسانى وعده عذابى بزرگ مى دهد و نيز كسانى را كه پيمان الهى را در برابر بهايى
اندك مى فروشند از اين كار بر حذر مى دارد و خاطر نشان مى سازد كه آنچه نزد خداست
بهتر است و تمام نمى شود، ولى آنچه نزد شماست تمام شدنى است و شكيبايان را پاداشى
نيكو وعده مى دهد و كسانى كه ايمان و عمل صالح داشته باشند زندگى گوارايى خواهند
داشت و در قيامت نيز پاداش بهترى به آنان داده خواهد شد.
سپس مؤمنان را فرمان مى دهد كه به هنگام خواندن قرآن از شيطان به خدا پناه برند، و
اضافه مى كند كه شيطان را بر مؤمنان متوكّل راهى نيست و او تنها بر دوستان خود راه
دارد. بار ديگر به مشركان مى پردازد و اين كه هر وقت آيه اى را تغيير مى دهيم ـ و
خدا به آن داناتر است ـ آنان به پيامبر تهمت افترا بر خدا مى بندند، بگو آن را
روح الامين از سوى پروردگارت نازل كرده تا دل هاى مؤمنان با آن آرامش يابد و
مسلمانان هدايت شوند و شاد باشند.
تهمت ديگرى را كه مشركان به پيامبر مى زدند مطرح مى كند و آن معلم تراشى براى
پيامبر بود و از آن پاسخ مى دهد، و پس از انتقادهايى از كافران، اظهار مى دارد كه
كسى كه به زور به كفر واداشته مى شود در حالى كه دل او مطمئن از ايمان است از
كافران جداست، ولى آن كه سينه اش لبريز از كفر است او مورد خشم و غضب خداست و چنين
كفرى عواقب وخيمى دارد، از جمله مهر زدن خدا بردل ها و گوش و چشم آنهاست. در مقابلِ
كافران از مؤمنان مهاجر و مجاهد و صبور ياد مى كند كه خدا بر آنان آمرزنده مهربان
است، و به دنبال اين مطلب از روز قيامت ياد مى كند.
در آيات بعدى از سرنوشت جامعه اى خبر مى دهد كه در آرامش و رفاه به سر مى بردند و
روزى آنان به فراوانى مى رسيد ولى كفران نعمت كردند و خدا به آنان لباس ترس و
گرسنگى پوشانيد و اين به سبب كارهاى خود آنان بود; چون خدا بر آنان
پيامبر فرستاده بود و آنان تكذيب كرده بودند.
در ادامه از مسلمانان مى خواهد كه از روزى خدا حلال و پاك بخورند و سپاسگزار باشند
ولى چيزهايى را كه حرام شده نخورند و از پيش خود چيزى را حلال و چيزى را حرام نكنند
و به خدا تهمت نزنند و به دنبال آن به پيامبر ياد آور مى شود كه چيزهايى را پيش تر
به تو گفته ايم بر يهود حرام كرديم و اين نتيجه اعمال آنان بود. آن گاه از توبه
پذيرى خدا ياد مى كند و از ابراهيم نام مى برد كه فرمانبردار و سپاسگزار بود و خدا
او را برگزيد و به راه راست هدايت كرد و پس از بر شمارى برخى نعمت هاى خود بر
ابراهيم، اشعار مى دارد كه ما به تو وحى كرديم كه پيرو ابراهيم باشى و سپس جريان
اصحاب سبت را به طور گذرا پيش مى كشد.
پس از اين تفاصيل، به پيامبر اسلام فرمان مى دهد كه با حكمت و اندرز نيكو، مردم را
به راه پروردگارش بخواند و مجادله احسن كند. پس از آن به مسلمانان دستور مى دهد كه
اگر به دشمن كيفر مى دهيد، به همان گونه كه به شما آزار داده اند كيفر بدهيد و در
عين حال اگر صبر كنيد بهتر است. سپس پيامبر را به صبر دعوت مى كند و از او مى خواهد
كه براى كافران اندوهگين نباشد و از نيرنگ و ترفند آنان دلتنگ نشود، و در آيه
پايانى اين حقيقت را مورد تأكيد قرار مى دهد كه خدا با پرهيزگاران و نيكوكاران است.
تفسير سوره نحل
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ أَتى أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ (1 ) يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ
مِنْ أَمْرِه عَلى مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِه أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا الهَ الاّ
أَنَا فَاتَّقُونِ (2 )
به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر، فرمان خدا خواهد آمد، پس آن را با شتاب طلب
نكنيد، او منزّه و والاتر از چيزى است كه آنان شريك قرار
مى دهند (1) فرشتگان را با وحى از جانب خود بر هر كس از بندگان خود كه بخواهد فرو
مى فرستد كه بيم دهيد كه همانا معبودى جز من نيست، پس از من پروا كنيد(2)
نكات ادبى
1 ـ «اتى» فعل ماضى است ولى در اين جا معناى مضارع مى دهد و اين به جهت محقّق
الوقوع بودن است.
2 ـ «لاتستعجلوه» شتاب در آن مخواهيد . از «استعجال» به معناى طلب كردن شتاب در
چيزى و را اصرار بر آن است.
3 ـ «الروح» در اين جا به معناى وحى است كه به پيامبران نازل مى شود و از آن جهت به
وحى، روح گفته شده كه آن باعث حيات معنوى انسان هاست، مانند روح براى بدن.
4 ـ «اَن انذروا» يا بدل از «الروح» و يا منصوب به نزع خافض است به تقدير: باَن
انذروا.
5 ـ «فاتّقونِ» در اصل «فاتقونى» بود، ياى متكلّم به جهت قرار گرفتن در فواصل آيات
حذف شده و كسره نون وقايه دلالت بر آن دارد.
تفسير و توضيح
* آيه (1) بسم اللّه الرحمن الرحيم. اَتى اَمر اللّه فلا تستعجلوه...: سوره مباركه
نحل نيز مانند سوره هاى ديگر با نام خداى رحمان و رحيم شروع مى شود و در نخستين آيه
آن به مشركان گفته مى شود كه فرمان خدا در مورد نزول عذاب به مشركان فرا مى رسد، پس
آن را با شتاب مخواهيد.
اين سخن ناظر به اين مطلب است كه پيامبر خدا در مكه، گاه و بيگاه مشركان را با نزول
عذاب الهى تهديد مى كرد و داستان هايى از اقوام پيشين تعريف مى كرد كه در اثر
تكذيب پيامبرانشان دچار عذاب الهى شدند، و اين به فرمان خدا بود:
فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود (فصلت/13)
پس اگر رويگردان شدند، بگو: شما را از عذابى مانند عذاب قوم عاد و ثمود بيم مى دهم.
مشركان كه حقّانيت پيامبر را قبول نداشتند، اين تهديدها را جدّى نمى گرفتند و حتى
گاهى پيامبر را به خاطر همين سخنان مسخره مى كردند. همچنين آنان سخن ديگر پيامبر را
كه از روز قيامت خبر مى داد، مورد مسخره قرار مى دادند و از روى استهزا به پيامبر
مى گفتند: آنچه وعده داده اى زودتر انجام بده اگر راست مى گويى! اين درخواست آنان
كه در اصطلاح قرآن به آن «استعجال» گفته مى شود ناشى از عناد آنان باحق بود. پيامبر
به آنان مى گفت: وعده خدا حق است ولى تحقّق آن زمان تعيين شده اى دارد.
و يستعجلونك بالعذاب ولن يخلف اللّه وعده (حج/47)
و از تو شتاب در عذاب را مى خواهند و خدا وعده خود راتخلّف نمى كند.
و يستعجلونك بالعذاب ولو لا اجل مسمّى لجاء هم العذاب و ليأتينّهم بغتة و هم لا
يشعرون (عنكبوت/53)
و از تو شتاب در عذاب را مى خواهند و اگر سر آمد معيّن نبود، البته عذاب به سراغ
آنان مى آمد و هر آينه ناگهان به سراغ ايشان مى آيد در حالى كه نفهمند.
در آيات مورد بحث نيز همين مطلب مورد تأكيد قرار گرفته و گفته شده كه فرمان الهى
درباره عذاب رسيده است و شما عذاب را با شتاب مخواهيد. البته در اين جا از حتمى
بودن آن خبر مى دهد و اين كه فرمان آن صادر شده است ولى باز هم وقت آن را مشخّص
نمى كند و اين يكى از سنّت هاى خداست كه زمان نزول عذاب را پوشيده نگه مى دارد تا
مردم هر لحظه در انتظار آن باشند شايد خود را اصلاح كنند.
طبق تفسيرى كه ما كرديم، كلمه «اتى» كه ماضى است و دلالت بر اين دارد كه اين كار در
گذشته انجام يافته است، به معناى خودش مى باشد، چون فرمان خدا در مورد
عذاب يا قيامت واقعاً صادر شده اگر چه تحقّق و عينيّت يافتن آن مربوط به آينده است.
ولى مفسران «امر اللّه» را به معناى عذاب يا قيامت مى گيرند و لذا به ناچار
مى گويند: «اتى» در اين جا با اين كه ماضى است معناى مضارع مى دهد و اين بدان جهت
است كه كارى را كه حتماً انجام خواهد گرفت و محقّق الوقوع است مى توان گفت كه انجام
گرفته است.
البته عذاب الهى در جنگ هايى چون بدر و خندق به مشركان نازل شد و خدا آنان را به
وسيله فرشتگان و باد تار و مار كرد. به هر حال در آيه مورد بحث پس از بيان اين مطلب
در ادامه مى فرمايد:
خداوند منزّه و والاتر از چيزى است كه آنان شريك قرار مى دهند. شايد اين تنزيه
اشاره به اين مطلب باشد كه مشركان با مسخره كردن پيامبر درباره نزول عذاب و يا فرا
رسيدن روز قيامت، تحقّق وعده هاى الهى را انكار مى كردند و در اين جا به آنان گوشزد
مى كند كه خدا منزه تر و والاتر از آن است كه وعده اى را بدهد و در آن تخلّف كند.
* آيه (2) ينزّل الملائكة بالروح من امره...: اين كه مشركان نزول عذاب الهى را با
شتاب مى خواستند، ناشى از آن بود كه پيامبر اسلام (ص) را به پيامبرى قبول نداشتند و
سخنان او را باور نمى كردند و براى آنها قبول حقّانيت پيامبر كه او را شخصى مانند
خودشان مى دانستند، دشوار و سنگين بود. اين آيه در صدد بر طرف كردن استبعاد آنان
است و مى فرمايد: خداوند فرشتگان خود را همراه با وحى از جانب خودش به هر كس كه
بخواهد مى فرستد، يعنى لازم نيست كه پيامبر يك موجود عجيب الخلقه و تافته اى جدا
بافته باشد، بلكه هر كس از بندگان خدا شايستگى تحمّل وحى و رساندن پيام الهى را
داشته باشد، خدا او را به پيامبرى بر مى گزيند و به او وحى مى فرستد.
اللّه اعلم حيث يجعل رسالته (انعام/124).
خدا بهتر مى داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.
در آيه مورد بحث «روح» به معناى وحى است و البته اين كلمه در آيات ديگر قرآن
معانى گوناگونى دارد كه هر كجا به تناسب جمله، معناى خاص خود را مى دهد. اين آيه
نظير آيه زير است:
و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا (شورى/52)
و بدين سان وحيى از جانب خود را به تو وحى كرديم.
در جملات پايانى آيه مورد بحث، محتواى كلى وحى الهى را كه به پيامبران نازل مى شود،
بيان مى كند. طبق اين آيه، خداوند به تمام پيامبران اين مطلب را وحى مى كند كه بيم
دهيد كه معبودى جز من نيست، پس از من پروا كنيد. اين جمله چكيده و فشرده سخنان همه
پيامبران است، چون دين الهى در دو چيز خلاصه مى شود: اعتقادات و تكاليف، و خلاصه
تمام اعتقادات توحيد است كه در اين آيه آمده و اگر مردم ازخدا پروا داشته باشند
حتماً به تكاليف شرعى خود عمل مى كنند.
خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ (3 ) خَلَقَ
الاْنِْسانَ مِنْ نُطْفَة فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ (4 ) وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها
لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ(5 ) وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ
حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُونَ (6 ) وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ اِلى بَلَد لَمْ
تَكُونُوا بالِغيهِ اِلاّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ اِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَحيمٌ (7
) وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَةً وَ يَخْلُقُ ما
لا تَعْلَمُونَ (8 )
آسمان ها و زمين را به درستى آفريد، از آنچه شريك قرار مى دهند والاست(3) انسان را
از نطفه اى آفريد، پس ناگهان او ستيزه گرى آشكار شد (4) و چارپايان را آفريد، براى
شما در آنها گرمايى و منافعى است و از آن مى خوريد (5) و براى شما در آنها هنگامى
كه آنها را شامگاهان از چرا باز مى گردانيد و بامدادان به چرا مى بريد، منظره
زيبايى وجود دارد(6) و آنها بارهاى گران شما را به شهرى حمل مى كنند كه جز با زحمت
به آن جا نمى رسيد، همانا پروردگارتان مهربان و بخشايشگر است(7) و اسبان و استران و
خران را (آفريد) تا شما بر آنها سوار
شويد و زينتى (براى شما) باشد و چيزى مى آفريند كه شما نمى دانيد(8)
نكات ادبى
1 ـ «نطفه» منى، قطره اى آب. از «نطف» به معناى آب روان.
2 ـ «خصيم» ستيزه گر، مجادله كننده، كسى كه اعتراض مى كند. مبالغه در خصم.
3 ـ «الانعام» چارپايان. اين كلمه يا به جهت عطف بر «الانسان» و يا به جهت اشتغال
منصوب است و در صورت اول «خلقها» تأكيد بر «خلق» است.
4 ـ «دفءٌ» چيزى كه گرما مى دهد، گرمازا، منظور از آن گرمايى است كه در اثر پوشيدن
پوست حيوانات حاصل مى شود.
5 ـ «تريحون» شامگاهان از چرا باز مى گردانيد.
6 ـ «تسرحون» بامدادن به چرا مى بريد.
7 ـ «شقّ» دشوارى، رنج، مشقّت.
8 ـ «الخيل» و دو كلمه بعدى عطف بر «الانعام» است.
10 ـ «زينة» مفعول له و يا حال است و يا فعلى ازجنس فعل هاى گذشته مقدّر است: خلقها
زينة.
تفسير و توضيح
* آيات (3-4) خلق السموات و الارض بالحق...: در اين آيات و چند آيه بعدى، برخى از
آثار قدرت خداوند بيان مى شود. نخست از آفرينش آسمان ها و زمين سخن مى گويد و
اين كه خداوند آنها را بر اساس حق و راستى آفريده است و بنابراين، آفرينش آسمان و
زمين باطل و پوچ و بيهوده نيست بلكه غرض و هدفى دارد. اين حقيقت مهم در آيات
متعدّدى از قرآن مورد تأكيد قرار گرفته و ما در تفسير آيه 191 از سوره آل عمران به
تفصيل در اين باره بحث كرديم.
در اين آيه پس از بيان آفرينش آسمان ها و زمين اضافه مى كند كه خداوند از آنچه
مشركان با او شريك قرار مى دهند والاتر است; اشاره به اين كه تنها خداست كه جهان را
آفريده و بت ها و يا ارباب انواع و يا هر موجود ديگرى در خلقت عالم نقشى
نداشته اند.
در آيه بعدى از خصوص آفرينش انسان ياد مى كند كه او را از يك قطره آب بى ارزش
آفريده است ولى با وجود چنين خمير مايه بى مقدارى به مرحله اى مى رسد كه در برابر
آفريننده خود مى ايستد و ستيزه گرى و پرخاش مى كند و لب به اعتراض مى گشايد. شايد
اين مطلب اشاره به ظهور و بروز استعدادهاى خارق العاده در انسان باشد كه او را به
اين مرحله مى رساند.
در اين آيه تنها از خلقت انسان از نطفه و پرخاشگرى انسان ياد مى كند و مراحلى را كه
نطفه طى مى كند تا به اين مرحله برسد، مسكوت مى گذارد، ولى در برخى از آيات، مراحل
گوناگون رشد و تكامل وجود انسان را به طور مشروح ذكر مى كند، ازجمله در آيات 12 تا
16 سوره مؤمنون كه تفصيل آن خواهد آمد.
* آيات (5-8) و الانعام خلقها لكم فيها دفءٌ...:پس از ذكرى كه از خلقت انسان به
ميان آمد، از آفرينش حيوانات و چارپايانى كه در خدمت بشر است ياد مى كند و برخى از
منافع آنها را بر مى شمارد تا انسان بداند كه خداوند آنها را در خدمت بشر قرار داده
و سپاسگزار نعمت هاى او باشد.
در اين آيات از دو گروه از حيوانات اهلى ياد مى كند كه خدا آنها را براى استفاده
بشر آفريده است:
گروه اول شتر و گاو وگوسفند هستند كه به آنها «انعام» گفته مى شود. اين حيوانات
منافع بسيارى دارند، از جمله اين كه انسان از پوست آنها پوشاك تهيّه مى كند و خود
را گرم مى سازد و مهم تر از آن اين كه گوشت و شير آنها را مى خورد و بنابراين، قسمت
مهمى از پوشاك و خوراك انسان از آنهاست و منافع بسيار ديگرى هم دارند.
در آيه بعدى اضافه مى كند كه شامگاهان كه آن حيوانات را از چرا باز مى گردانيد و
بامدادان كه آنها را به چرا مى بريد، منظره زيبايى براى شما به وجود مى آيد و مايه
خوشحالى شما مى شود. اين خوشحالى و جمال از آن جاست كه حركت اين حيوانات به سوى
چراگاه و بازگشت آنها از چراگاه مايه اميد صاحبان آنهاست و سود دهى آنها را حتمى
مى كند، به خصوص در موقع بازگشت اين شادى بيشتر است و لذا در آيه شريفه آن را جلوتر
از رفتن به چراگاه ذكر كرده است. در آيه بعدى به منفعت ديگر اين حيوانات اشاره
مى كند، به اين بيان كه آنها بارهاى سنگين شما را به شهر مى برند كه جز با زحمت
بسيار به آن جا نمى رسيد. البته اين منفعت بيشتر در شتر و گاهى در گاو است كه قدرت
باركشى و جابه جايى كالا را دارند.
گروه دوم، اسبان و استران و خران هستند كه دو منفعت براى آنها ذكر مى كند: يكى
اين كه بر آنها سوار مى شويد; دوم اين كه مايه زينت و آرايش هستند و كسى كه بر آنها
سوار مى شود در خود احساس غرور مى كند كه حيوان پرقدرتى مانند آنها رام او شده است.
در باره گروه دوم صحبت از خوردن گوشت و شير آنها نشده و اين بدان معنا نيست كه
خوردن گوشت آنها حرام است، بلكه صحبت از منافع غالب و متعارف اين حيوانات است كه
نوعاً از گوشت گروه اول استفاده مى شود، ولى از گوشت و شير گروه دوم استفاده
نمى شود.
اين آيات نظير آيات ديگرى است كه در اين باره آمده است:
وانّ لكم فى الانعام لعبرة نسقيكم ممّا فى بطونها و لكم فيها منافع كثيرة و منها
تأكلون و عليها و على ا لفلك تحملون (مؤمنون/21-22)
و همانا براى شما در مورد چارپايان عبرتى است، از آنچه در شكم هاى آنان است شما را
سيراب مى كنيم وبراى شما در آنها سودهاى بسيارى است و از آنها مى خوريد; و بر آنها
و كشتى ها سوار مى شويد.
در قسمت پايانى آيات مورد بحث، مطلب جالبى را بيان مى كند و آن اين كه مى فرمايد: و
خداوند چيزهايى را مى آفريند كه شما نمى دانيد; اشاره به اين كه اكنون شما اين
حيوانات را مركب خود قرار مى دهيد و بارهاى خود را با آنها جابه جا
مى كنيد، ولى در آينده براى اين كار وسيله هاى ديگرى به وجود خواهد آمد كه شما
اكنون از آنها خبر نداريد. شايد منظور از اين واسايل نقليه اى باشد كه اكنون در
خدمت بشر قرار گرفته و اگر چه آنها دست ساز بشرند ولى خداوند است كه به بشر اين
استعداد را داده و نيز اين امكان را در طبيعت نهفته است و كارى كه انسان مى كند اين
است كه با انديشه و فهمى كه خدا به او عطا كرده، در پديده هايى كه خدا در طبيعت
قرار داده تصرّف مى كند و اين وسيله ها را به وجود مى آورد.
چند روايت
1 ـ قال امير المؤمنين (ع): قال رسول اللّه (ص): عليكم بالغنم و الحرث فانّهما
يروحان بخير و يغدوان بخير(98).
امير المؤمنين از پيامبر خدا نقل مى كند كه فرمود: بر شما باد به گوسفند و زراعت كه
اين دو برخير و نيكى صبح و شام مى كنند.
2 ـ زراره مى گويد: از امام باقر يا امام صادق (ع) درباره بول اسب و استر و الاغ
پرسيدم، امام اظهار كراهت كرد. گفتم: مگر گوشت آنها حلال نيست؟ فرمود: آيا چنين
نيست كه خداوند درباره شتر و گاو و گوسفند فرموده است: «در آنها براى شما گرمى و
منافعى است و از آنها مى خوريد» و درباره اسب و استر و الاغ فرموده: «آنها را سوار
مى شويد و براى شما زينتى هستند» خداوند در قرآن خوردن را از شتر و گاو و گوسفند و
سوار شدن را در اسب و استر و الاغ قرار داده; و البته گوشت آنها هم حرام نيست ولى
مردم آن را رها كرده اند.(99)
3 ـ عن ابى عبداللّه (ع) قال: قال رسول اللّه (ص): الخيل معقود فى نواصيها الخير
إلى يوم القيامة(100).
پيامبر خدا فرمود: در پيشانى هاى اسبان تا روز قيامت، خير و نيكى است.
4 ـ عن اميرالمؤمنين (ع) قال: قال رسول اللّه(ص): لا يرتدف ثلاثة على دابّة فانّ
احدهم ملعون و هو المقدّم.(101)
امير المؤمنين از پيامبر خدا نقل مى كند كه فرمود: سه نفر بر يك مركب با هم سوار
نشوند كه يكى از آنان ملعون است و آن كسى است كه به جلو سوار شده است.
5 ـ قال رسول اللّه (ص): من سعادة المسلم سعة المسكن و الجار الصالح و المركب
الهنى.(102)
پيامبر خدا فرمود: از خوشبختى مسلمان، وسعت منزل و همسايه خوب و مركب راهوار است.
وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جآئِرٌ وَ لَوْ شآءَ لَهَداكُمْ
أَجْمَعينَ (9 ) هُوَ الَّذى أَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ
مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ (10) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ
وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ اِنَّ فى ذلِكَ لَآيَةً
لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ (11 ) وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْلَيْلَ وَ النَّهارَ وَ
الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِه اِنَّ فى ذلِكَ لَآيات
لِقَوْم يَعْقِلُونَ (12 ) وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا
أَلْوانُهُ اِنَّ فى ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْم يَذَّكَّرُونَ (13 )
و (قرار دادن) راه استوار بر خداست وبرخى از آنها كج است; و اگر مى خواست همه شما
را هدايت مى كرد (9) او كسى است كه از آسمان آبى فرود آورد كه براى شما از آن
آشاميدنى است و از آن روييدنى است كه در آن مى چرانيد (10) و به سبب آن براى شما
زراعت و زيتون و خرما و انگور و از همه ميوه ها مى روياند، همانا در آن نشانه اى
براى گروهى است كه مى انديشند (11) و براى شما شب و روز و آفتاب و ماه را مسخّر كرد
و ستارگان به فرمان اومسخّر هستند، همانا در آن نشانه هايى براى گروهى است كه خرد
مىورزند(12) و
آنچه براى شما در زمين با رنگ هاى مختلف آفريد، همانا در آن نشانه اى براى گروهى
است كه پند مى گيرند(13)
نكات ادبى
1 ـ «قصد» در اين جا به معناى استقامت و استوارى است.
2 ـ «جائر» كج، مايل، نااستوار.
3 ـ «شجر» روييدنى، گياه و درخت. گاهى گفته مى شود كه شجر به معناى درخت است و شامل
گياه نمى شود و منظور آيه خورده شدن برگ هاى درختان است، ولى بعضى از لغويين تصريح
كرده اند كه شجر به مطلق روييدنى گفته مى شود خواه ساقه محكم و بلند داشته باشد يا
نداشته باشد. آنچه اين قول را تأييد مى كند همين آيه است، چون در آن گفته نشده كه
از آن مى چرانيد بلكه گفته شده: در آن مى چرانيد، و اين در صورتى صحيح است كه
حيوانات وارد آن شوند و از آن بخورند و اين همان گياه است. با اين حال، اطلاق «شجر»
بر درخت شايع است و اين كه در آيه «والنجم والشجر يسجدان» نجم را به معناى گياه، و
شجر را به معناى درخت گرفته اند دليل بر مغايرت آنها نيست بلكه ممكن است عطف تفسيرى
باشد.
4 ـ «تسيمون» مى چرانيد. «اسامه» به معناى چرانيدن و «سوم» به معناى چريدن است و به
حيوانى كه مى چرد «سائمه» گفته مى شود.
5 ـ «النجوم» مبتدا و «مسخرات» خبر آن است.
6 ـ «ذرأ» آفريد، پديد آورد. «ما» در اول آن موصول و به معناى «الذى» است.
7 ـ «يذّكّرون» پند گيرند، متذكّر شوند. اين واژه در اصل «يتذكّرون» بود و طبق يك
قاعده صرفى، تاء قلب به ذال و در آن ادغام شد.
تفسير و توضيح
* آيه (9) و على اللّه قصد السبيل و منها جائر...: خداوند براى راهيابى و وصول
انسان به حق وحقيقت همه گونه امكانات را فراهم آورده است و از آن جمله براى رسيدن
به حق، راه استوار و مستقيمى را قرار داده و انسان را به سوى آن خوانده است و اين
در حالى است كه پيش روى انسان راه هاى كج و نا استوارى قراردارد كه او را به حق
نمى رساند و حتى از آن دور مى كند.
در اين آيه چنين اظهار مى دارد كه قرار دادن راه استوار بر عهده خداوند است يعنى
خدا بر خود لازم كرده است كه چنين راهى را قرار بدهد و بشر را به سوى آن بخواند و
اين اشاره به همان قاعده اى است كه متكلّمان به آن قاعده لطف مى گويند. البته
اين كه ما بگوييم بر خدا واجب است كه چنين و چنان كند، تعبيرى دور از ادب است، بلكه
بايد بگوييم خدا بر خود لازم كرده كه چنين كند.
نكته اى كه بايد در اين جا به آن توجّه كرد اين است كه بر اساس اين آيه خداوند راه
استوار را ساخته و پرداخته كرد; و امّا اين كه بشر را به سوى اين راه رهنمون شود
مطلب ديگرى است كه در آيات ديگر به آن پرداخته شده است. به عبارت ديگر، در اين آيه
از وجود چنين راهى خبر مى دهد و اين كه بر خداست كه آن را وضع كند و در آيات ديگر
از هدايت بشر به اين راه توسط پيامبران سخن مى گويد و اين دو مرحله است.
مطلب ديگر اين كه طبق اين آيه راه هاى متعدّدى پيش روى انسان قرار دارد كه تنها يكى
از آنها استوار و مستقيم است، ولى برخى از آنها يعنى راه هايى كه جز راه مستقيم
باشد كج راهه است و انسان را به حقيقت نمى رساند.
ممكن است در اين جا اين پرسش مطرح شود كه اكنون كه خدا راه مستقيمى را پرداخته و
بشر را به آن رهنمون شده، چرا بسيارى از مردم هدايت نمى شوند و از آن راه نمى روند؟
در ادامه آيات مطلبى مى گويد كه مى تواند پاسخى به اين پرسش باشد و آن اين كه اگر
خدا مى خواست، همه شما را هدايت مى كرد; يعنى اگر قرار بود كه خداوند از روى اجبار
و الزام مردم را هدايت كند، البته همه مردم به ناچار هدايت مى شدند، ولى خدا چنين
نكرد و الزام و اجبارى در كار نبود و هر كس هدايت يافت و
يا گمراه شد، از روى اختيار بود، نظير آيه:
ولو شاء ربك لآمن من فى الارض كلّهم جميعا (يونس/99)
و اگر پروردگارت مى خواست همه كسانى كه در زمين هستند ايمان مى آوردند.
* آيات (10 ـ 11) هو الذى انزل من السماء ماء...: به دنبال مطلبى كه در آيه پيش آمد
و در آن از لطف و عنايت خداوند بر بشر در قرار دادن راه استوار در پيش روى او سخن
گفته شد، اينك در اين آيات از عنايت هاى ديگر خداوند براى انسان در فراهم ساختن
امكانات لازم زندگى سخن مى گويد كه در عين حال نشانه هايى از قدرت خداوند است و بشر
با انديشيدن درباره آنها مى تواند خدا را بشناسد.
در اين آيات از برخى از پديده هايى كه در زندگى بشر تأثير مستقيمى دارند ياد مى كند
و نخست از نزول باران از آسمان سخن به ميان مى آرود و سه فايده مهم براى آن بر
مى شمارد: اول اين كه شما از آن آب مى خوريد; معلوم است كه انسان بدون خوردن آب تلف
مى شود و آب تأمين كننده يكى از نيازهاى اصلى بدن است; ديگر اين كه به وسيله آب
گياهان مى رويند و حيوانات آنها را مى خورند و بشر از گوشت و شير و منافع ديگر آنها
استفاده مى كند; سوّم اين كه به وسيله آب حبوبات و ميوه ها مى رويند كه غذاى اصلى
انسان از آنها تأمين مى شود. از حبوبات و غلاّت با تعبير «زرع = كشت» ياد مى كند و
از ميان ميوه ها از چند ميوه مهم نام مى برد كه عبارتند از: زيتون، خرما و انگور و
در آخر به طور كلّى از پيدايش همه ميوه ها از آب سخن مى گويد و پس از ذكر نقش آب در
زندگى بشر، خاطر نشان مى سازد كه در آن نشانه اى براى گروهى است كه مى انديشند؟
يعنى با انديشيدن در اين پديده مهم مى توان دانايى و توانايى خداوند را درك كرد.
طبق اين آيات همه آب هايى كه بشر از آن، اين سه نوع استفاده را دارد از باران است.
بنابراين آب هاى زير زمينى كه به صورت چشمه و قنات ظاهر مى شوند و يا با وسايلى از
چاه بيرون مى آيند، همه از آسمان نازل شده و همان باران است كه در زمين ذخيره شده
است و قرآن در آيه ديگرى به اين مطلب اشاره مى كند:
و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكنّاه فى الارض (مؤمنون/18)
و از آسمان آبى به اندازه فرستاديم پس آن را در زمين جاى داديم.
علاوه بر اين كه آب هاى زير زمينى همه از آسمان نازل شده است، طبق يك فرضيه علمى
آب هاى درياها و اوقيانوس ها همه از آسمان نازل شده و در نخستين ادوار پيدايش زمين
باران هاى سيل آسايى در جوّ پيدا شدند و به سطح زمين ريختند و گودى هاى زمين پر از
آب شد و درياها به وجود آمد.
* آيات (12-13) و سخّرلكم الليل و النهار و الشمر و القمر...: از پديده هاى طبيعى
ديگرى كه در زندگى بشر تأثير مستقيمى دارد، نام مى برد و اظهار مى دارد كه شب و روز
و آفتاب و ماه را در خدمت شما قرار داد و نيز ستارگان به فرمان او مسخّر و رام
هستند.
بدون شك، گردش شب و روز و نيز خورشيد و ماه و ستارگان در زندگى انسان نقش مهمى
دارند، زيرا شب و روز باعث تعادل سرما و گرما مى شوند و خورشيد وماه و ستارگان، هم
در رويش گياهان و هم در جذر و مدّ درياها تأثير دارند و شايد تأثيرهاى ديگرى هم
داشته باشند كه ما از آنها خبر نداريم.
اساساً از نظر قرآن، تمام پديده هاى آسمانى و زمين در تسخير بشر است:
و سخّر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعاً منه (جاثيه/13)
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است همه را كه از سوى اوست براى شما رام كرد.
منظور از اين تسخير اين است كه همه اين موجودات در خدمت بشر قرار گرفته و به نحوى
به بشر سود مى دهند.
در پايان آيه مورد بحث مانند آيه پيش از آن، اظهار مى دارد كه در آن يعنى در تسخير
اين پديده ها براى بشر نشانه هايى از عظمت و قدرت خداوند وجود دارد و آنها كه خرد
مىورزند، آن را در مى يابند.
علاوه بر مسخّر شدن موجودات آسمانى براى بشر، در آيه بعدى از مسخّر شدن
پديده هاى زمين نيز خبر مى دهد و اين كه هر چه در زمين براى شما آفريد نيز در تسخير
شماست. سپس گوناگونى آنها را ياد آور مى شود و مى فرمايد:
آنها به رنگ هاى گوناگونى هستند، يعنى انواع مختلفى دارند. و اين شامل همه درختان و
گل ها و گياهان و كوه ها و معادن و درياها و چيزهاى ديگر مى شود. در پايان اين آيه
اضافه مى كند كه در اين پديده ها نشانه اى براى گروهى است كه پند مى گيرند و در صدد
عبرت آموزى هستند.
توجّه كنيم كه در اين گروه از آيات هر بار كه از پديده خاصّى سخن گفته شد، بر اين
مطلب تأكيد شد كه در آن نشانه يا نشانه هايى براى انديشمندان وجود دارد، منتها بار
اول از اين انديشمندان به عنوان «قوم يتفكّرون» و بار دوم به عنوان «قوم يعقلون =
گروهى كه خرد مىورزند» و بار سوم به عنوان «قوم يذّكّرون = گروهى كه پند مى گيرند»
ياد كرد. به نظر مى رسد كه اين تعبيرهاى سه گانه فقط براى تفنّن در عبارت است كه
يكى از فنون بلاغت مى باشد و مفهوم هر سه يكى است.