تفسير و توضيح
آيات (46-49) بينهما حجاب و على الاعراف رجال ... : صحنه ديگرى از صحنه هاى روز
قيامت ترسيم مى شود و آن مربوط به «اعراف» است كه جايگاهى است ميان بهشت و جهنم و
افراد خاصى در آن قرار دارند.
در اين آيه، نخست مى فرمايد ميان بهشتيان و دوزخيان پرده اى و حايلى قرار دارد;
البته منظور اين نيست كه پرده اى از پارچه يا حايلى چون ديوار ميان آنهاست.
ما از حقيقت اين حجاب آگاهى نداريم و اساساً اطلاعات ما از مواقف و مشاهد روز قيامت
بسيار محدود است و منحصر به ظواهر آيات و روايات است. در آيه ديگر، از اين حايل به
عنوان «سور» يعنى حصار نام مى برد و براى آن اوصافى را ذكر مى كند. به اين آيه توجه
فرماييد:
فضرب بينهم سور له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب(حديد/13)
آنگاه ميان آنها (بهشتيان و دوزخيان) ديوارى زده مى شود كه درى دارد كه درون آن
رحمت است و برون آن روى به عذاب دارد.
اين حايل و ديوار، هر كجا قرار دارد، اعراف نيز بالاى آن است و اعراف به محل مرتفع
و بلند گفته مى شود. از مطالبى كه در آيه آمده فهميد مى شود كه اهل اعراف در جايى
قرار دارند كه بر بهشت و جهنم اشراف دارد و مى توانند به راحتى با بهشتيان و
دوزخيان صحبت كنند. (البته درباره اينكه اهل اعراف چه كسانى هستند به زودى سخن
خواهيم گفت.)
بر اعراف، مردانى هستند كه بهشتيان و دوزخيان را از قيافه هايشان مى شناسند. شايد
بهشتيان را صورتى سفيد و نورانى و دوزخيان را صورتى سياه و نفرت انگيز باشد و اهل
اعراف آنها را از اين چهره ها بشناسند. البته نمى توانيم بگوييم كه اهل اعراف كسانى
از آنها را كه در دنيا مى شناختند در اينجا مى شناسند; چون در آيه شريفه چنين آمده
كه همه آنها را مى شناسند (يعرفون كلاّبسيماهم) و مسلم است كه اينان با همه اهل
بهشت و جهنم سابقه آشنايى قبلى نداشته اند.
اهل اعراف كه بر هر دو گروه اشراف دارند گاهى با بهشتيان حرف مى زنند و گاهى با
دوزخيان. آنها خطاب به اهل بهشت مى گويند: سلام بر شما! و اين در حالى است كه اگرچه
خود وارد بهشت نشده اند ولى طمع و آرزو و اميد آن را دارند كه وارد بهشت شوند.
آنها سعى دارند كه همواره رو به بهشتيان باشند ولى گاهى صورتهايشان به سوى اهل جهنم
برمى گردد و هرگاه كه چشمشان به دوزخيان افتاد به خدا پناه مى برند و
مى گويند: پروردگارا ما را با گروه ستمگر همراه نكن. در عين حال خطابى هم به اهل
جهنم دارند. آنها به اهل جهنم كه از قيافه هايشان شناخته مى شوند، از روى شماتت
مى گويند: اينك ثروت و مال و يا جمعيت و گروه و گردنكشى هايى كه در دنيا داشتيد به
كارتان نيامد و به شما سودى نداد. شما همانان بوديد كه درباره مؤمنان سوگند
مى خورديد كه رحمت خدا به آنها نخواهد رسيد و بعضى از مؤمنان را گمراه مى دانستيد
(ولى اكنون معلوم شد كه چه كسى در رحمت خدا و چه كسى در عذاب او قرار گرفته است.)
پس از اين گفتگوها، از جانب خداوند خطاب به اهل اعراف گفته مى شود كه وارد بهشت
شويد; نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد.
اكنون بايد ديد كه اهل اعراف چه كسانى هستند كه بهشتيان و دوزخيان را مى شناسند و
با آنها چنين سخن مى گويند؟ در اينجا ميان مفسران اقوال گوناگونى وجود دارد كه همه
آنها به دو وجه برمى گردد:
نخست اينكه منظور از آنها انبيا و ائمه و صلحا و شهدايند و اينها كسانى هستند كه
مقامشان برتر از اهل بهشت است و بر اوضاع قيامت اشراف دارند و در رواياتى آمده كه
اهل اعراف على بن ابى طالب (ع) و ائمه معصومين(ع) هستند.
دوم اينكه منظور از آنها گروهى از مؤمنان هستند كه اعمال نيك آنها به حدّى نيست كه
وارد بهشت شوند و در عين حال گناهشان هم در آن حدّ نيست كه وارد جهنم شوند و آنها
تا مدتها در اين محل نگهدارى مى شوند و در آخر به بهشت مى روند. در اين باره نيز
رواياتى از ائمه معصومين(ع) وارد شده است.
اين دو وجه به ظاهر متناقض است. آنچه به نظر مى رسد اين است كه اعراف جاى خاصى ميان
بهشت و جهنم است و در آنجا هم انبيا و اوليا و ائمه ايستاده اند و هم افراد ضعيف
الايمان كه نه لايق بهشتند و نه مستحق دوزخ; ولى ايمانشان بر فسقشان مى چربد و اين
گفتگوها هم ميان اين دو گروه صورت مى گيرد و در نهايت آنها با شفاعت همان اوليا و
ائمه وارد بهشت مى شوند و بدينگونه ميان دو دسته از
روايات جمع مى شود و تناقض برداشته مى شود. توضيح اين مطلب را در بحث مفصلى كه در
پى مى آيد ملاحظه فرماييد:
بحثى درباره اعراف
به طورى كه از آيات و روايات استفاده مى شود، روز قيامت داراى موقفها و مشاهد و
ايستگاههاى گوناگونى است كه هر موقفى به كار خاصى اختصاص دارد به تفصيلى كه در قرآن
و احاديت آمده است و شايد آخرين موقف، بهشت و جهنم باشد كه آدميان در آن مستقر
خواهند شد.
در آياتى از قرآن كريم كه از بهشتيان و دوزخيان سخن مى گويد و صحنه هايى از حالات
آنها را بيان مى كند، از جاى خاصى نام مى برد كه ميان بهشت و جهنم و مشرف بر آنهاست
و آن «اعراف» است كه افراد خاصى در آن قرار دارند.(سوره اعراف آيات 46-49)
از اين آيات مطالب زير استفاده مى شود:
1 ـ اعراف محل بلندى در قيامت است كه اهل آن مى توانند بهشتيان و دوخيان را ببينند
و با آنها سخن بگويند و همه آنها را از چهره هايشان مى شناسند.
2 ـ اهل اعراف بهشتيان را خطاب خواهند كرد و به آنها سلام خواهند داد.
3 ـ اهل اعراف هرچند وارد بهشت نشده اند ولى اميد آن را دارند كه وارد شوند.
4 ـ اهل اعراف سعى دارند كه همواره روى به سوى بهشتيان باشند ولى گاهى صورتهايشان
به سوى اهل جهنم برمى گردد و در اين هنگام به خدا پناه مى برند و از او مى خواهند
كه آنها را همراه ستمگران نكند.
5 ـ اهل اعراف به اهل جهنم كه از سيمايشان شناخته مى شوند، از روى طعنه و شماتت
خواهند گفت كه اكنون مالى را كه جمع كرده بوديد و آن گردنكشى كه در
دنيا مى كرديد شما را سودى نداد. شما بوديد كه درباره مؤمنان سوگند مى خورديد كه
رحمت خدا شامل حال اينها نمى شود. (اكنون ببينيد كه چگونه رحمت خدا آنها را
مى نوازد)
6 ـ به آنها گفته خواهد شد كه وارد بهشت شويد; نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين
خواهيد شد. گوينده اين سخن خدا يا فرشتگان هستند.
آنچه گفتيم استنتاجهايى است كه ما از آيات مربوط به اعراف كرديم و در بعضى از
بندهاى آن بعضى از مفسران، طور ديگرى برداشت كرده اند; مثلا در بند سوم كه ما گفتيم
اهل اعراف به بهشت نرفته اند ولى اميد آن را دارند (لم يدخلوها و هم يطمعون)
گفته اند كه منظور، اهل اعراف نيست بلكه همان بهشتيان هستند. و در بند ششم كه ما
گفتيم خداوند يا فرشتگان به اهل اعراف خطاب خواهند كرد كه به بهشت وارد شويد،
بعضى ها گفته اند كه اهل اعراف اين خطاب را به بهشتيان خواهند كرد; ولى حقيقت اين
است كه از ظاهر آيات همان چيزى فهميده مى شود كه ما گفتيم.
بحث مهمى كه در اينجا وجود دارد اين است كه منظور از اهل اعراف چه كسانى هستند؟ در
اقوال علما و مفسران احتمالات گوناگونى داده شده و در روايات نيز تفسيرهاى متفاوتى
در اين باره آمده است. قرطبى در اين باره ده قول(21)و آلوسى چهارده قول(22) نقل
كرده اند و ما در اينجا بعضى از آنها را كه تا اندازه اى قوّت دارند به نقل از
تفاسير مختلف در زير مى آوريم:
1 ـ منظور از اهل اعراف گروهى هستند كه گناهانشان آنها را از رفتن به بهشت و اعمال
نيكشان آنها را از رفتن به جهنم باز داشته است و منتظرند كه خدا در حق آنها حكمى
صادر كند. اين قول از بيشتر صحابه و تابعين نقل شده است.
2 ـ منظور از آنها پيامبران و اوليا و امامان هستند كه به خاطر برترى مقامشان در
جاى بالايى نشسته اند و بر اوضاع قيامت اشراف دارند. اين مطلب مضمون چندين روايت
است.
3 ـ آنها عباس، حمزه، على و جعفر طيار هستند. اين سخن در روايتى آمده است.
4 ـ آنها عدول مؤمنان هستند كه شاهد اعمال مردم خواهند بود.
5 ـ آنها كسانى هستند كه در راه خدا شهيد شده اند ولى به پدران خود نافرمانى
كرده اند.
6 ـ آنها اولاد زنا هستند (كه ايمان و عمل صالح دارند).
7 ـ آنها فرشتگان هستند. اين احتمال از كسى به نام ابومجلز نقل شده است.
8 ـ منظور از آنها مؤمنينى از جنّ هستند.
در ميان اين وجوه و اقوال، آنچه از همه مهمتر است و قايل بيشترى دارد و روايات هم
آن را تاييد مى كند دو قول است:
نخست اينكه منظور از آنها انبيا و اوليا و معصومين(ع) هستند كه مشرف بر اهل بهشت و
اهل جهنم و اوضاع قيامت هستند و اين سخنان را كه قرآن نقل مى كند آنها به بهشتيان و
دوزخيان خواهند گفت.
دوم اينكه منظور از آنها آن گروه از مؤمنان هستند كه اعمال نيكشان با گناهانشان
يكسان است و آنها نه لايق بهشت و نه مستحق جهنم هستند.
روايات از اهل سنت درباره تعيين اهل اعراف بسيار اندك است و در صحاح سته آنها حديثى
در اين باره نيافتيم. طبرى در تفسير خود دو روايت از پيامبر نقل مى كند و سند هر دو
روايت را ضعيف مى داند. در يكى از آنها گفته شده كه منظور، آن گروه از شهيدان راه
خدا هستند كه از پدران خود اطاعت نكرده اند و در ديگرى آمده كه آنها كسانى هستند كه
حسناتشان آنها را از آتش بيرون كرده ولى به بهشت وارد نساخته است. البته طبرى
رواياتى هم از صحابه نقل مى كند كه سند آن به
پيامبر نمى رسد.(23)
اين در حالى است كه روايات از طريق شيعه و ائمه معصومين(ع) فراوان رسيده و ما بعضى
از آنها را نقل مى كنيم و در آخر به جمع بندى آنها و اظهار نظر نهايى خواهيم
پرداخت.
رواياتى كه در اين باره نقل شده سه دسته اند:
دسته اول رواياتى كه اهل اعراف را به ائمه معصومين(ع) و صلحا تفسير كرده اند و ما
چند نمونه از آنها را در زير مى آوريم:
ـ عن امير المؤمنين (ع) قال: نحن الاعراف نعرف انصارنا باسمائهم و نحن الاعراف
الذين لايعرف الله الا عن سبيل معرفتنا و نحن الاعراف نوقف يوم القيامة بين الجنّة
و النار فلايدخل الجنة الا من عرفنا و عرفناه و لايدخل النار الا من انكرنا و
انكرناه(24)
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اعراف، ما هستيم كه ياران خود را مى شناسيم. اعراف ما هستيم
كه خداوند جز از طريق شناخت ما شناخته نمى شود اعراف ما هستيم كه روز قيامت ميان
بهشت وجهنم مى ايستيم; پس وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه ما را بشناسد و ما او را
بشناسيم و وارد آتش نمى شود مگر كسى كه ما را انكار كند و ما او را انكار كنيم.
ـ عن ابى جعفر(ع) فى قول الله، عزّوجل: «وعلى الاعراف رجال يعرفون كلابسيماهم» قال:
الأئمة منا اهل البيت فى باب من ياقوت احمر على سورالجّنة يعرف كلّ امام منا
مايليه.(25)
امام باقر (ع) درباره اين سخن خداوند: «و بر اعراف، مردانى هستند كه همه را از
قيافه شان مى شناسند» فرمود: منظور از اعراف، امامان از ما خاندان است كه در
دروازه اى از ياقوت سرخ بر حصار بهشت قرار مى گيرند و هر امامى امام بعدى را
مى شناسد.
ـ عن امير المؤمنين (ع) قال: ونحن اصحاب الاعراف انا و عمّى و اخى و ابن عمّى(26)...
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ما اصحاب اعراف هستيم، من و عمويم و برادرم و پسر عمويم.
دسته دوم از روايات دلالت دارند بر اين كه منظور از اهل اعراف كسانى هستند كه
گناهانشان با ثوابشان مساوى است كه نه اهل بهشت و نه اهل جهنم هستند. در اين باره
نيز چندين روايت نقل شده است كه نمونه هايى را مى آوريم:
ـ عن الصادق (ع) انه سئل عنهم فقال: قوم استوت حسناتهم و سيئاتهم فان ادخلهم النار
فبذنوبهم و ان ادخله الجنة فبرحمته.(27)
از امام صادق(ع) درباره اهل اعراف پرسيدند، فرمود: قومى هستند كه حسنات آنها با
سيئاتشان برابر است; پس اگر خدا آنها را به جهنم وارد كند به سبب گناهانشان است و
اگر به بهشت ببرد با رحمت اوست.
ـ عن ابى عبدالله(ع) قال قلت له: اىّ شىء اصحاب الاعراف؟ قال استوت الحسنات و
السيئات فان ادخلهم الله الجنة فبرحته و ان عذّبهم لم يظلمهم.(28)
از امام صادق (ع) پرسيدم: اصحاب اعراف چه كسانى هستند؟ فرمود: حسنات و سيّئات آنها
برابر است; پس اگر خداوند آنها را به بهشت ببرد از رحمت اوست و اگر عذاب كند به
آنها ستم نكرده است.
دسته سوم از روايات بر اين دلالت دارند كه در اعراف، هم اوليا و صلحا و ائمه خواهند
بود و هم كسانى كه ايمان ضعيفى دارند و مرتكب گناهانى شده اند; ولى در آن حد نيستند
كه به جهنم بروند و اوليا و ائمه شفاعت اين گروه را خواهند كرد و آنها نيز به بهشت
خواهند رفت. نمونه هايى از اين احاديث را در زير ملاحظه فرماييد:
ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: الاعراف كثبان بين الجنّة و النار و الرجال الأئمة يقفون
على الاعراف مع شيعتهم و قد سبق المؤمنون الى الجنة بلاحساب فيقول الأئمة لشيعتهم
من اصحاب الذنوب: انظروا الى اخوانكم فى الجنة قدسبقوا اليها بلاحساب و هو قول الله
«سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون» ثم يقال لهم: انظروا الى اعدائكم فى النار و
هو قوله «واذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لاتجعلنا مع القوم
الظالمين» ... ثم يقول الائمة لشيعتهم: «ادخلوا الجّنة لاخوف عليكم و لاانتم
تحزنون»(29)
امام صادق (ع) فرمود: اعراف، تپه اى است ميان بهشت و جهنم و منظور از مردان (كه در
آيه شريفه آمده) امامان هستند كه با شيعيان خود بر اعراف مى ايستند در حالى كه
مؤمنان بدون حساب به بهشت رفته اند. پس امامان به آن گروه از شيعيان خود كه گناه
كرده اند مى گويند: به برادران خود در بهشت نگاه كنيد كه بدون حساب وارد بهشت
شده اند و اين همان سخن خداست كه «سلام بر شما; آنان هنوز به بهشت وارد نشده اند
ولى اميد آن را دارند» سپس به آنها گفته مى شود به دشمنان خود در جهنم نگاه كنيد و
اين همان سخن خداست كه «وقتى چشمانشان به سوى اهل آتش برمى گردد مى گويند:
پروردگارا ما را با قوم ستمگر قرار مده»... آنگاه امامان به شيعيان خود مى گويند:
«وارد بهشت شويد; نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد».
ـ عن بريد العجلى قال سئلت اباجعفر (ع) عن قول الله: «وعلى الاعراف رجال يعرفون
كلاّ بسيماهم» قال: انزلت فى هذه الاّمة و الرجال هم الأئمّة من آل محمد قلت: فما
الاعراف؟ قال: صراط بين الجنة و النار فمن شفع له الأئمّة منّا من المؤمنين
المذنبين نجا و من لم يشفعوا له هوى.(30)
بريد عجلى مى گويد: از امام باقر (ع) درباره قول خداوند: «و بر اعراف مردانى هستند
كه همه (بهشتيان و دوزخيان) را از چهره هايشان مى شناسند» پرسيدم. امام
فرمود: اين آيه درباره اين امّت نازل شده و منظور از مردان، امامان از آل محمد(ص)
هستند. گفتم: پس اعراف چيست؟ فرمود: راهى ميان بهشت و جهنم. پس هركس از مؤمنان
گنهكار را كه امامان ما شفاعت كنند، نجات مى يابد و هركس را كه شفاعت نكنند هلاك
مى شود.
اين بود مجموعه اى از رواياتى كه درباره معرفى اهل اعراف از طريق اهل بيت وارد شده
است. بعضى ها با توجه به روايات دسته اول گفته اند كه اعراف جايگاه انبيا و اوليا و
ائمه است كه مقامى بالاتر از اهل بهشت دارند. علامه طباطبائى ضمن تاييد اين سخن، از
آيه هم آن را استظهار كرده است.(31) بعضى ها هم با توجه به دسته دوم از روايات
گفته اند كه اهل اعراف همان افراد ضعيف الايمان هستند كه ثواب و گناه آنها مساوى
است.
آنچه از بررسى آيات و مجموع روايات به نظر مى رسد اين است كه اعراف جايگاه ويژه اى
ميان بهشت و جهنم است كه مؤمنين گنهكار كه نه لايق بهشت و نه مستحق جهنم هستند، در
آنجا خواهند بود و در انتظار سرنوشت به سر خواهند برد و در عين حال انبيا و ائمّه
هم كه در فكر نجات چنين افرادى هستند در همين موقف در كنار آنان خواهند بود تا نزد
خدا شفاعت آنها را بكنند و آنها وارد بهشـت
شونـد.
اين مطلب علاوه بر اينكه در دسته سوم از روايات به روشنى بيان شده مى تواند وجه جمع
خوبى ميان دسته اول و دوم از روايات باشد. در آيات مربوط به اعراف نيز شواهدى بر
حضور اين دو گروه وجود دارد. آنجا كه مى فرمايد: بر اعراف رجالى هستند كه همه اهل
بهشت و اهل جهنم را مى شناسند. اين جمله در خور انبياء و امامان است. علاوه بر
اينكه كلمه «رجال» دلالت بر عظمت شأن آنها مى كند، شناختن همه بهشتيان و دوزخيان
نيز معرفت بزرگى است كه تنها آنان مى توانند آن را داشته باشند. همچنين در پايان
آيات مربوط به اعراف آمده كه گفته مى شود وارد
بهشت شويد، ظاهر اين است كه اين سخن را همان «رجال» به مؤمنان گنهكار مى گويند
اگرچه احتمال دارد اين سخن از سوى خداوند باشد.
از طرف ديگر در همين آيات اشاراتى وجود دارد كه درخور مؤمنان گنهكار است و نسبت
دادن آنها به انبيا و اوليا بعيد مى نمايد، مانند جمله «لم يدخلوها و هم يطمعون =
وارد بهشت نشده اند ولى طمع آن را دارند». اين جمله با همان گنهكاران تناسب دارد و
يا مطلبى كه در آيه بعد آمده كه «چون چشم اهل اعراف به دوزخيان مى افتد مى گويند:
پروردگارا ما را با ستمكاران همراه نكن». اين جمله نيز با حال آنان متناسب است و با
حال انبيا و امامان مطابقت نمى كند.
از دانشمندان پيشين، شيخ صدوق و شيخ مفيد هم همين نظريه را دارند. شيخ صدوق
مى گويد:
اعتقاد ما در اعراف اين است كه آن، حايلى ميان بهشت و جهنم است كه در آن مردانى
قرار دارند كه بهشتيان و دوزخيان را مى شناسند و آنان پيامبران و اوصياى او هستند.
داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل آتش
نمى شود مگر كسى كه آنها را انكار كند و آنها او را انكار نمايند، و در اعراف كسانى
هم هستند كه در انتظار امر خدا به سرمى برند كه يا آنها را عذاب كند و يا
ببخشد.»(32)
شيخ مفيد در شرح اين فقره از سخنان صدوق پس از آوردن مقدماتى چنين اظهار مى دارد:
«آنچه اجمالا مى توان به آن يقين حاصل كرد اين است كه اعراف مكانى ميان بهشت و جهنم
است و در آن حجتهاى خدا بر مردم، كه نام برديم، قرار دارند و نيز گروهى از كسانى
قرار دارند كه در انتظار امر خدا هستند. بيشتر از اين را خدا مى داند.»(33)
شيخ مفيد اين گروه را كه در انتظار امر خدا هستند چنين معرفى مى كند كه آنان
طائفه اى از مردم هستند كه به خاطر اعمالشان مستحقّ بهشت نشده اند و مستحقّ خلود در
جهنم هم نشده اند و آنها انتظار فرمان خدا را مى كشند و شفاعت براى آنهاست و آنان
همچنان در اعراف خواهند بود تا وقتى كه با شفاعت پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمه به
آنها اجازه ورود در بهشت داده شود.(34)
به هر حال به نظر مى رسد كه مطلب واضح و روشن است و در اعراف، هم پيامبر و ائمه و
هم گنهكاران از مؤمنان جاى دارند تا وقتى كه پيامبر و ائمه شفاعت آنها را بكنند و
به آنها خطاب رسد كه: «ادخلو الجنة لاخوف عليكم و لا انتم تحزنون وارد بهشت شويد كه
نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين خواهيد شد».
وَ نادى أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْمآءِ
أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا اِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ
(* ) الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ
الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقآءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا
بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (* )
دوزخيان، بهشتيان را ندا دادند كه از آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما هم
بدهيد. گويند: همانا خداوند آن دو را بر كافران حرام كرده است (50) آنها كه دين خود
را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگانى دنيا آنها را مغرور كرد ، پس امروز آنها را از
ياد مى بريم كه آنها ملاقات امروزشان را از ياد برده بودند و آيات ما را انكار
مى كردند(51)
نكات ادبى
1 ـ «نادى» ندا مى دهد. معمولا ندا در خواندن از دور به كار مى رود و دوزخيان دور
از بهشتيان خواهند بود هرچند كه صداى همديگر را خواهند شنيد.
2 ـ «افيضوا» از افاضه به معناى فرو ريختن آب يا فرود آمدن از جايى است و
معمولا در دادن و بخشيدن استعمال مى شود و مى توان آن را در غير آب هم بكار برد.
3 ـ ضمير «حرمهما» به «ماء» و «ممارزقكم» برمى گردد و اينكه ميان آنها «او» تخييرى
واقع شده ضررى ندارد چون تقدير چنين است : حرم كلاّمنهما.
4 ـ «لهو» سرگرمى، مشغول شدن به كارى كه اهميت و سودى براى انسان ندارد.
5 ـ «لعب» بازيچه، انجام كارى كه يك هدف خيالى غير حقيقى دارد.
6 ـ «الذين اتخذوا» يا صفت براى كافرين است كه در اين صورت محلّ آن جر خواهدبود و
يا جمله مستقلى است كه محل آن رفع خواهد بود. در صورت اول دنباله كلام بهشتيان و در
صورت دوم كلام خدا مى شود .
7 ـ «ما» در «ماكانوا» مصدريه است و ما بعد آن در حكم مصدر مى باشد.
تفسير و توضيح
آيه (50) ونادى اصحاب النار اصحاب الجنه ... هنگامى كه در روز قيامت، بهشتيان و
دوزخيان در جاهاى خود قرار گرفتند. همديگر را خواهند ديد و امكان گفتگو با يكديگر
را خواهند داشت. يكى از موارد گفتگوى اهل جهنم با اهل بهشت همان است كه در اين آيات
آمده است .
طبق اين آيات، دوزخيان وقتى برخوردارى و متنعّم بودن بهشتيان را ديدند ، آنها را از
دور ندا مى دهند كه قدرى از آب و يا نعمتهايى كه خدا به شما داد به ما ببخشيد. آنها
پيش از هر چيز از بهشتيان آب مى خواهند چون در آتش سوزان جهنم تشنگى شديدى دست مى
دهد و آنها سخت به آب نياز دارند. غير از آب از نعمتهاى ديگر مانند غذاها و ميوه ها
هم مى خواهند و اين نهايت ذلت و خوارى و درماندگى اهل عذاب است كه از يك سو در ميان
عذاب جهنم قرار گرفته اند و از سوى ديگر برخوردارى اهل بهشت را مى بينند و اين
حسرت، خود عذاب ديگرى است.
البته ميان اهل جهنم و اهل بهشت فاصله مكانى زياد است; بدين منظور سخن اهل جهنم را
با لفظ ندا آورده كه دلالت بر دورى دارد. اينكه چگونه آنها از اين فاصله دور، سخنان
همديگر را خواهند شنيد هيچ گونه استبعادى ندارد; چون خداوند به زبان و گوش آنها آن
قدرت را مى دهد كه سخن يكديگر را بشنوند. ما در زمان خود نظير آن را مشاهده مى كنيم
كه مردم از فاصله هاى بسيار دور به كمك وسايل ارتباطى تصوير يكديگر را مى بينند و
با هم صحبت مى كنند.
بهشتيان درخواست اهل جهنم را مى شنوند و در پاسخ آنها مى گويند: همانا خداوند، آب و
نعمتهاى بهشتى را بر كافران حرام كرده است; يعنى اينكه ما توانايى آن را نداريم كه
از اين نعمتها در اختيار شما بگذاريد. گويا وضعيت جسمانى دوزخيان به گونه اى است كه
امكان استفاده از نعمتهاى بهشتى را ندارند . آنها اين وضع ناگوار را خود براى خود
ساخته اند و با كفر و معصيت ، شايستگى استفاده از نعمتهاى بهشتى را از كف داده اند.
آيه (51) الذين اتخذوا دينهم لهواً و لعباً...: در آيه پيش، از زبان بهشتيان گفته
شد كه نعمتهاى بهشتى بر كافران حرام است . اينك به معرفى كافران مى پردازد و
همانگونه كه پيش از اين هم گفته ايم در اين گونه موارد، همه اوصاف آنان ذكر نمى شود
بلكه بعضى از آنها گفته مى شود و براى دستيابى به اوصاف جامع و كامل آنها بايد آيات
گوناگونى را در كنار هم قرار داد و از آنها استنتاج كرد.
ظاهر اين است كه اين سخن دنباله سخن بهشتيان نيست بلكه سخن خداوند است كه در معرفى
كافران كه در كلام بهشتيان آمده بود ذكر شده است و اين يكى از زيبايى هاى كلام است
كه مطلبى از كسى نقل شود و پس از پايان آن، جمله اى از آن با همان سياق تفسير شود;
ولى در جمله قرينه اى باشد براينكه اين سخن از آن شخص نيست و اتفاقاً در اين آيه
چنين قرينه اى وجود دارد چون ميفرمايد: «فاليوم ننساهم = امروز آنها را فراموش
مى كنيم.» بدون شك اين سخن از خدا و مربوط به فراموش شدن كافران از سوى خداست.
در اين آيه چهار صفت براى كافران گفته شده است:
1 ـ آنها دين خود را سرگرمى و بازيچه گرفته اند . منظور همان يهود و نصارى هستند كه
دين خود را جدى نمى گرفتند و دين در دست آنها بازيچه اى براى رسيدن به هدفهاى دنيا
بود و اين حالت مخصوص بزرگان دينى آنها از احبار و رهبان بود كه دين را در جهت
رسيدن به مقاصد مادى دستاويز خود كرده بودند و گروهى از ساده لوحان هم بودند كه دين
براى آنها فقط حالت سرگرمى داشت كه با خواندن اوراد و اذكارى وقت خود را پر
مى كردند و مفهوم واقعى دين را درنيافته بودند و دين را در زندگى خود وارد نكرده
بودند . اينها دين را به عنوان لهو و سرگرمى، احبار و رهبان، دين را به عنوان لعب و
بازيچه قرار داده بودند.
2 ـ دنيا آنها را مغرور كرده وفريفته است. توجه بيش از حد به دنيا و لذايذ مادى و
شهوتها و خودخواهيها، آنها را آنچنان به خود مشغول كرده كه از ارزشهاى معنوى و خدا
و دين بريده اند و همه چيز آنها در دنيا و ماديات خلاصه شده است.
3 ـ آنها ملاقات پروردگار را در روز قيامت از ياد برده اند و فراموش كرده اند كه
روز قيامتى هم وجود دارد و در آن روز انسانها با خداى خود ملاقات خواهند كرد و سزاى
عمل خودرا خواهند ديد. به همين جهت در قيامت هم خدا آنها را از ياد خواهد برد; يعنى
به آنها اعتنا نخواهد كرد. توجه كنيم كه فراموش كردن كه در اينجا به خدا نسبت داده
شد به معناى آن نيست كه مثلا خدا از حال آنها غفلت مى كند بلكه منظور اين است كه
خدا با آنها رفتارى چون رفتار فراموش شده گان خواهدكرد; همانگونه كه آنها روز قيامت
را به دست فراموشى سپرده بودند . فراموش كردن آنها هم از روى غفلت حقيقى نيست بلكه
آنها نيز به روز قيامت ايمان داشتند ولى با فنا شدن در دنيا و ماديات آن را از ياد
بردند.
4 ـ آنها آيات خدا را انكار كردند. انكار آيات گاهى به اين صورت است كه به كلى آن
را قبول نداشته باشند و گاهى هم به اين صورت است كه آيات را قبول دارند ولى در عمل
به گونه اى رفتار مى كنند كه گويا مورد قبول آنها نيست.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتاب فَصَّلْناهُ عَلى عِلْم هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْم
يُؤْمِنُونَ (*) هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ تَأْويلَهُ يَوْمَ يَأْتى تَأْويلُهُ
يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جآءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ
فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعآءَ فَيَشْفَعُوا لَنآ أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ
الَّذى كُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا
يَفْتَرُونَ (* )
همانا كتابى براى آنان آورديم كه آن را از روى دانش به روشنى بيان كرديم كه هدايت و
رحمتى براى گروهى است كه ايمان مى آورند.(52) آيا جز تاويل آن را انتظار دارند؟
روزى كه تاويل آن بيايد، كسانى كه از پيش آن را فراموش كرده بودند مى گويند: همانا
فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. آيا شفيعانى وجود دارند كه ما را شفاعت كنند يا
(به دنيا) بازگردانيده شويم تا كارى جز آنچه كرديم انجام دهيم؟ همانا آنها جانهاى
خود را زيان كردند و آنچه به دروغ مى گفتند، از آنان گم شد(53)
نكات ادبى
1 ـ «كتاب» نوشته، مصدر به معناى مفعول. منظور از آن در اينجا قرآن است.
2 ـ «فصلناه» از تفصيل به معناى بيان روشن مطلب.
3 ـ «هدى و رحمة» هر دو حال از كتاب است.
4 ـ «ينظرون» به معناى ينتظرون يعنى انتظار مى كشند.
5 ـ «تاويل» از آل يؤل اولا به معناى رجوع كردن، آنچه مطلب به آن مى گردد و در
اينجا به معناى واقعيت يافتن مطلب است.
6 ـ «فيشفعوا» جواب تمنى است كه از استفهام حاصل مى شود و از اين جهت با حذف نون
منصوب است .
7 ـ «اونردّ» با رفع عطف است بر جمله قبلى و در حكم استفهام است. تقدير آن چنين است
:هل لنا من شفعاء او هل نرد . مرفوع بودن آن به خاطر قرار گرفتن در محل ابتدا است.
آيه (52) و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم ... : پس از ذكرى كه در آيات
پيش، از بهشتيان و دوزخيان به ميان آمد. اكنون خاطر نشان مى سازد كه براى آنها در
اين دنيا كتابى آورديم كه از روى علم و آگاهى، همه چيزهايى را كه مربوط به هدايت و
تربيت آنان مى شد به روشنى در آن كتاب بيان گرديد . منظور از اين كتاب همان قرآن
است كه در آن تفصيل همه چيزهايى كه در هدايت انسان مؤثر است آمده است و آن هدايت
كننده عموم مردم و رحمتى براى خصوص مؤمنان است.
ملاحظه كرديد كه ما «هدى» را به عموم مردم مربوط كرديم; چون قرآن مايه هدايت براى
همه اعمّ از مؤمن وكافر است و البته مى توانيم هدايت را هم مانند رحمت، مخصوص
مؤمنان بگيريم; چون قرآن علاوه بر هدايت عمومى كه براى همه دارد يك هدايت خاص نيز
براى مؤمنان و پرهيزگاران دارد و هر كس كه ايمان آورد و پرهيزگار شد قرآن دست او را
مى گيرد و به مرتبه والاى هدايت مى رساند. چون هدايت مراتب گوناگون دارد، ما همواره
در نماز از خدا براى خود هدايت مى طلبيم. اگر هدايت را در اين آيه شريفه مانند
رحمت، مخصوص مؤمنان بگيريم آيه نظير آيه زير مى شود:
ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره/1)
اين كتابى كه در آن شكى نيست ، هدايت كننده براى پرهيزگاران است.
نكته اى كه در آيه مورد بحث قابل توجه است اين است كه مى فرمايد : «ما قرآن را از
روى علم و دانش و آگاهى تفصيل داديم» اشاره به اين نكته دارد كه قرآن كريم از
گنجينه علم الهى صادر شده و مى تواند آيينه علم خدا و مظهر آن باشد.
آيه (53 ) هل ينظرون الا تأويله يوم يأتى تأويله ... : يكى از حقايق مهمى كه قرآن
از آن خبر داده، زندگى پس از مرگ و برانگيخته شدن مردم در روز قيامت براى حساب و
كتاب است. قرآن به طور مكرر از اين حقيقت خبرداده است. وقتى روز قيامت فرا رسيد اين
حقيقت قرآنى تحقق مى يابد و به اصطلاح «تاويل» مى شود. عينيّت يافتن يك حقيقت در
خارج ، همان تاويل آن است; همانگونه كه تحقق يك خواب و رؤيا در خارج، تاويل آن است
(ذلك تأويل رؤياى); بنابراين با فرارسيدن
روز قيامت اين حقيقت قرآنى كه بارها از آن خبر داده تاويل خواهد شد و عينيت خواهد
يافت . در اين آيه اظهار مى دارد كه آيا كافران جز تاويل قرآن را انتظار دارند;
يعنى آيا جز تحقق وعده قرآن را انتظار دارند؟ البته آنها به قرآن اعتقاد نداشتند تا
انتظار تحقق وعده هاى آن را داشته باشند و اين مطلب به معناى اين است كه آنها بايد
انتظار چنين روزى را داشته باشند; چون چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانند و چه
ندانند، وعده قرآن تاويل خواهد شد و روز قيامت فرا خواهد رسيد.
همانگونه كه گفتيم، منظور از تاويل قرآن در اين آيه، آمدن روز قيامت و تحقق اين
وعده قرآنى است; ولى در آيات ديگر، تاويل اعم از اين است و مثلا در آيه مربوط به
محكم و متشابه كه فهم تاويل قرآن در انحصار خدا و راسخان در علم قرار داده شده،
منظور از تاويل، تمام حقايق قرآنى است كه فهم همه آنها به خدا و راسخان در علم
اختصاص دارد. به هر حال آيه مورد بحث، مطلب را چنين ادامه مى دهد كه وقتى تاويل
قرآن فرا رسيد، يعنى قيامت بر پا شد، كافران كه حقايق قرآن را در دنيا به دست
فراموشى سپرده بودند، اكنون به حقّانيت مكتب پيامبران اعتراف خواهند كرد و خواهند
گفت: همانا، فرستادگان پروردگار ما به راستى و حق بر ما آمدند. آنها خود را مغبون و
زيانكار خواهند ديد و با عذاب سخت خدا روبرو خواهند شد و براى مقابله باآن و رهايى
از عذاب آخرت دو چيز را آرزو خواهند كرد: نخست اينكه آيا اكنون شفيعانى هستند كه ما
را در پيشگاه خدا شفاعت كنند؟ بدون شك چنين شفيعانى براى آنها پيدا نخواهند شد; چون
درست است كه كسانى از انبيا و اوليا در قيامت شفاعت خواهند كرد ولى شفاعت آنها شامل
حال كافران نخواهدشد.
دوم اينكه آيا مى توانيم به دنيا برگرديم و اعمال خود را اصلاح كنيم و كارى جز آنچه
كرده ايم انجام بدهيم؟
آروزى بازگشت به دنيا و اصلاح اعمال از سوى كافران و مجرمان، در چندين آيه از قرآن
كريم ذكرشده است و چنين مى نمايد كه در روز قيامت اينان سخت پشيمان
خواهند شد و براى جبران خسارت عظيمى كه با آن روبرو شده اند آرزو خواهند كرد كه به
دنيا برگردند و اين بار مطابق با دستور خدا و پيامبران زندگى كنند.
اين بدان جهت است كه در قيامت تمام پرده ها كنار خواهد رفت و حقايق به صورت عريان،
خود را نشان خواهد داد و تمام انسانهابه مرحله كشف و شهود خواهند رسيد:
لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد (ق/22)
تو از اين در غفلت بودى پس پرده ات را برداشتيم و ديده ات امروز تيز است.
اما ديگر دير شده است واين حالت براى آنها سودى ندارد و آنها از دنياى تكليف بيرون
شده اند و براى همين است كه آرزو بلكه در خواست خواهند كردبار ديگر به دنياى تكليف
برگردند و زندگى ديگرى شروع كنند. قرآن كريم در آيات ديگر اظهار مى دارد كه اين
آرزو هرگز برآورده نخواهد شد و اگر بر فرض هم برآورده شود و آنها به دنياى تكليف
برگردند همان زندگى سابق خود را ادامه خواهند داد و آنها دروغ مى گويند (چون كفر و
گناه در وجود آنها ريشه دوانيده است).
ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نرد و لانكذب بآيات ربّنا و نكون من
المؤمنين. بل بدا لهم ماكانوا يخفون من قبل ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم
لكاذبون (انعام/28ـ27)
كاش آنها را مى ديدى هنگامى كه بر آتش عرضه شده اند.گويند: «اى كاش بازگردانيده
مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم و از مؤمنان مى شديم». بلكه براى
آنها آنچه از پيش پنهان مى كردند آشكار شده و اگر بازگردانيده شوند، به آنچه از آن
نهى شده اند باز مى گردندو آنان كافرند.
در آيه مورد بحث، پس از ترسيم حالت ذلتّبار آنان در روز قيامت، حقيقت دردناكى را
درباره آنان ياد آور مى شود و آن اينكه آنان به خويشتن زيان رسانده اند و آنچه به
دروغ به آن پيوسته بودند از آنان گم شده است. گاهى انسان مالى را ضرر مى كند ولى
اينها خود را ضرر كرده اند و نيز گاهى انسان مالى را گم مى كند ولى اينان
ايمان و عقيده خود را گم كرده اند. اينها چيزهايى را مى پرستند كه اينك گم شده اند.
اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فى سِتَّةِ أَيّام
ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الْلَيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثًا وَ
الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرات بِأَمْرِه أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ
الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ(* )
همانا پروردگار شما خداست; همان كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد كه به فرمان
او رام هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان از آن اوست. مبارك است خدا كه پروردگار
جهانيان است (54)