تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۳ -


نكات ادبى

1 ـ «زينة» آرايش، لباسى كه براى تجمل و آرايش باشد. از «زين» مشتق شده و در آن انجام كارى است كه باعث جلب توجه مردم باشد; در مقابل «شين» كه انجام كارهاى نفرت آور است.

2 ـ «مسجد» محل سجده و عبادت، احتمال دارد كه مسجد در اينجا اسم زمان باشد يعنى وقت سجده و منظور از آن اوقات نماز باشد.

3 ـ «اسراف» تجاوز از حد، ميل به افراط، مصرف بيش از نياز.

4 ـ «قل من حرّم» استفهام انكارى است.

5 ـ «خالصة» منصوب است به جهت حال بودن و آن حال از طيبات است.

تفسير و توضيح

آيه (31) يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد ... : در زمان جاهليت معاصر پيامبر اسلام، يكى از رسمهاى غلط اعراب جاهلى اين بودكه هنگام ورود مسجدالحرام يا مسجد منا لباسهاى خود را مى كندند و لخت و عريان وارد مسجد مى شدند و آن را نوعى تقرّب به خدا مى دانستند. خداوند در اين آيه كه خطاب به بنى آدم است و شامل مؤمن و كافر مى شود، دستور مى دهد كه موقع رفتن به مسجد، لباس خود را كه مايه زينت و آرايش است با خود داشته باشيد.

اين حكمى از احكام اسلام است كه انسان در حال نماز و رفتن به سوى مسجد كه از حالتهاى معنوى انسان است نيز لباس بپوشد و خود را بيارايد و با وقار و شخصيت وارد مسجد شود و نماز بخواند. اين نوعى جمع كردن ميان دين و دنيا و امور مادى و معنوى است و اسلام دين زندگى است و ترك دنيا و لذتها و تجملات دنيا را يك ارزش نمى داند بلكه دستور مى دهد كه حتى در حال نماز و ورود به مسجد هم انسان لباس زينتى خود را داشته باشد. در روايت آمده كه امام حسن (ع) در حال نماز زيباترين لباس خود را مى پوشيد.

اينكه بعضى با اين جمله از آيه، استدلال به وجوب ستر عورت در حال نماز مى كنند استدلال بى موردى است و آيه در مقام تشريع اين حكم نيست بلكه در مقام بيان اين مطلب است كه پوشيدن لباس زينتى حتى در حال نماز، كار بدى نيست آنگونه كه بعضى از اعراب جاهلى مى پنداشتند، و فرمان مى دهد كه شما لباس زينتى را در حال نماز بپوشيد و اضافه مى كند كه بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد و بدينگونه اعلام مى دارد كه استفاده از نعمتهاى مادى و پوشيدن لباس و خوردن و آشاميدن، كار ناپسندى نيست.

بنابراين هر سه امرى كه در آيه آمده، براى بيان مباح بودن و مطلوب بودن اين كارهاست و چنين نيست كه امر اول براى تشريع يك حكم و دو امر ديگر براى اباحه باشد.

انسان طبيعتاً خود به پوشيدن لباس زينتى و خوردن و آشاميدن علاقه مند است و به آن روى مى آورد و اينكه در آيه به اينها دستور مى دهد براى بيان اين مطلب است كه اين كارها حرام نيست و در عين حال يك نوع راهنمايى است كه انسان لباس بپوشد و درست بخورد و بياشامد و در خوردن و آشاميدن زياده روى نكند. اينكه در ادامه آيه از اسراف و افراط در خوردن برحذر مى دارد براى آن است كه اين اجازه سبب نشود كه گروهى در مصرف خوراكيها اسراف كنند و از حالت اعتدال بيرون روند.

اسراف و زياده روى در مصرف از يك سو براى سلامتى انسان زيان آور است و پرخورى باعث پيدايش بيماريهاى مهلكى مى شود و از سوى ديگر اقتصاد جامعه را تباه مى كند و مهمتر اينكه جامعه را به سوى رفاه زدگى و تجمل پرستى سوق مى دهد و اين از عوامل حتمى سقوط يك جامعه است و سبب مى شود كه جامعه از ارزشهاى معنوى و اخلاقى نهى شود و از خدا و مكتب انبيا فاصله بگيرد.

براى بازدارى جامعه از اسراف و زياده روى در مصرف، ضمن اينكه مردم را از اين كار نهى مى كند، مى فرمايد: «خداوند اسرافكاران را دوست ندارد و آنها را در رديف كافران و ستمگران و فاسقان قرار مى دهد». در آيات مختلف نيز چنين آمده كه خدا آنها را دوست ندارد.

آيه (32) قل من حرّم زينة الله التى اخرجت لعباده ... : مطلبى كه در آيه پيش آمد، در اين آيه پيگيرى مى شود و با يك حالت انكار مى پرسد: «چه كسى زينت خدا را كه بر بندگان خود پديد آورده و نيز روزيهاى پاكيزه او را حرام كرده است؟» اين پرسش از كسانى است كه گمان مى كردند ترك دنيا و لذتهاى آن باعث تقرب به خدا مى شود و همچنين شامل مشركان مى شود كه بعضى از گوشتهاى حلال را بر خود حرام كرده بودند; مانند خوردن گوشت حيواناتى كه به آنها «بحيره» و «سائبه» و «حام» و «وصيله» مى گفتند (رجوع شود به تفسير آيه 103 از سوره مائده) و يا از پوشيدن لباس، در حال طواف و عبادت خوددارى مى كردند، و هم شامل نصارى مى شود كه ترك دنيا و رهبانيت را از مظاهر دين خود مى دانستند.

اسلام دين زندگى است و به تمام نيازهاى واقعى انسان توجه دارد و درعين حال كه انسان را به عبادت و رياضتهاى معنوى فرامى خواند تا روح او را پرورش دهد، او را در استفاده بهينه از لذايذ مادى و نعمتهاى دنيوى نيز راهنمايى مى كند و در اعمال غرايز بشرى او را كمك مى كند و دستور مى دهد كه انسان ازدواج كند خوب بخورد و خوب بياشامد و از امكانات موجود در طبيعت استفاده كند و در آبادى دنيا بكوشد و صد البته در كنار اين راهنمايى ها او را از دنياپرستى و بى بندوبارى و فحشا منع مى كند و نيز از مصرف چيزهايى كه پاكيزه نيستند و با طبع سالم بشر تناسب ندارند، مانند شراب و گوشت خوك و مال حرام، پرهيز مى دهد. اسلام همواره به سلامت جامعه مى انديشد و نيازهاى واقعى را در نظر مى گيرد و يك سونگرى نمى كند.

آيه شريفه پس از پرسش، تصريح مى كند كه اين زينتها و روزيهاى پاك در دنيا براى مؤمنان است يعنى خداوند در اصل، آنها را براى انسانهاى با ايمان آفريده، هرچند كه كافران نيز از آن استفاده مى كنند; ولى در آخرت استفاده از اين نعمتها ويژه مؤمنان است و تنها آنان از اين لذايذ بهره مند هستند و كافران از آن محروم خواهند شد.

فرق دنيا و آخرت در همين است; در دنيا اگرچه در اصل، همه چيز براى مؤمن است هم مؤمن و هم كافر از امكانات موجود استفاده مى كنند چون كافر نيز در حالت تكليف زندگى مى كند و همواره احتمال ايمان آوردن او وجود دارد. ولى در آخرت ديگر چنين وضعى نخواهد بود و ايمان كافران سودى نخواهد داد و تمام نعمتها به مؤمنان اختصاص خواهد يافت. كافر جز نوميدى و حرمان نصيبى نخواهد داشت.

در پايان آيه براى تاكيد بر اهميت مطلبى كه در آيه آمده، اظهار مى دارد كه ما اينگونه آيات خود را براى كسانى كه مى دانند، به تفصيل و روشنى بيان مى كنيم. اينكه مى فرمايد ما آيات خود را براى گروه عالمان بيان مى كنيم، اشاره به اين است كه فقط عالمان و كسانى كه به سخنان خدا گوش هوش مى سپارند، از اين آيات بهره مند مى شوند و جاهلان و مغرضان از فهم و درك درست آيات خدا بى بهره اند آنان كران و كوران و گنگانند و كفر و گناه پرده اى ضخيم در برابر بينش آنها كشيده است.

چند روايت

1 ـ كان الحسن بن على (ع) اذا قام الى الصلاة لبس اجود ثيابه فقيل له فى ذلك فقال: ان الله جميل يحبّ الجمال فاتجمّل لربى و قرء الايه.(3)

امام حسن مجتبى (ع) وقتى به نماز مى ايستاد بهترين لباس خود را مى پوشيد. در اين باره چيزى به او گفتند. پس فرمود: همانا خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد و اين آيه را خواند. (منظور، آيه يا بنى آدم خذوا زينتكم ... مى باشد)

2 ـ امام صادق (ع) به بعضى از اصحاب خود تكيه كرده بود كه عباد بن كثير او را ديد در حالى كه آن حضرت لباس زينتى زيبايى پوشيده بود. پس گفت: اى ابوعبدالله تو از خاندان نبوّتى و پدرت نيز چنين بود. اين لباس زينتى چيست كه پوشيده اى؟ خوب بود كه پايين تر از اين را مى پوشيدى. پس به او فرمود: ويلك يا عباد «من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق» ان الله عزوجل اذا انعم على عبد نعمة احبّ ان يراها عليه ليس بها بأس ...(4)

واى بر تو اى عباد! چه كسى زينت خدا و روزيهاى پاكيزه را كه بر بندگانش پديد آورده حرام كرده؟ همانا خداوند دوست دارد وقتى به بنده اى نعمت مى دهد، آن را بر او ببيند. باكى بر آن نيست...

3 ـ عن امير المؤمنين (ع) فى حديث قال: واعلموا يا عباد الله ان المتقين حازوا عاجل الخير و آجله شاركوا اهل الدنيا فى دنياهم و لم يشاركهم اهل الدنيا فى آخرتهم، اباحهم الله فى الدنيا ماكفا هم به واغناهم قال الله عزوجل: «قل من حرّم زينة الله» الى آخر الايه، سكنوا الدنيا بافضل ماسكنت واكلوها بافضل ما اكلت، شاركوا اهل الدنيا فى دنياهم فاكلوا معهم من طيبّات مايأكلون و شربوا من طيبات مايشربون ولبسوا من افضل مايلبسون، و سكنوا من افضل مايسكنون، و تزوّجوا من افضل مايتزوّجون، و ركبوا من افضل مايركبون واصابوا لذة الدنيا مع اهل الدنيا وهم غدا جيران الله يتمنون عليه فيعطهم مايتمنّون ...(5)

اميرالمؤمنين (ع) در حديثى فرمود: بدانيد اى بندگان خدا كه پرهيزگاران حال و آينده خير را جمع كرده اند، با اهل دنيا در دنيايشان شريك شده اند ولى اهل دنيا در آخرت آنها شريك نشده اند. خداوند در دنيا آنچه را كه آنها را كفايت مى كند و بى نياز مى سازد بر آنها مباح كرده است. خداوند مى فرمايد: بگو چه كسى زينت خدا را حرام كرده است؟ آنان در دنيا به بهترين صورتى كه ممكن است ساكن شدند و بهترين چيزى را كه خورده مى شود خوردند. با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند و با آنها از چيزهاى پاكيزه اى كه مى خورند خوردند و از چيزهاى پاكيزه اى كه مى آشامند آشاميدند و بهترين چيزهايى كه مى پوشند پوشيدند و بهترين جاهايى كه ساكن مى شوند ساكن شدند و با بهترين افرادى كه ازدواج مى كنند ازدواج كردند و بر بهترين چيزى كه سوار مى شوند سوار شدند و با اهل دنيا به لذت دنيا رسيدند و آنان فرداى قيامت همسايگان خدايند; از او چيزى مى خواهند پس او آنچه را كه خواسته اند به آنان مى دهد... .

بحثى درباره مشروعيت استفاده از لذايذ دنيا

در ميان موجودات جهان، انسان موجود عجيبى است و ويژگيهايى دارد كه او را از موجودات ديگر متمايز مى سازد. يكى از اين ويژگيها كه در ساختار شخصيت خوب و بد انسان تأثير فراوانى دارد، اين است كه وجود او از دو بعد مادى و معنوى تشكيل شده و نيازهاى گوناگونى در جنبه هاى جسمى و روحى دارد.

انسان در بعد مادى و جسمانى خود نيازهايى از قبيل خوراك، پوشاك، مسكن و اعمال غريزه جنسى دارد و با تجمل گرايى و تنوع طلبى و تشخص جويى سعى در نشان دادن شخصيت و اظهار وجود خود دارد. همانگونه كه در بعد معنوى و روحى نيز او را نيازهاى بسيارى است كه با تأمين درست آن، شخصيت انسانى خود را مى سازد و عمده ترين آنها خداجويى و ميل به كمال حقيقى و رسيدن به نعمتهاى جاويدان بهشتى است كه در رفتار و كردار انسان و كنترل غرايز حيوانى او نقش تعيين كننده اى دارد.

اديان و مذاهب و مكتبهاى فكرى حاكم بر جامعه بشرى براى تامين نيازهاى انسان و تضمين سعادت او دستورالعمل هايى دارند و نسخه هايى تجويز مى كنند. مكتبهاى مادى به طور كلى نيازهاى معنوى را ناديده مى گيرند و يا اصلا اعتقادى به آن ندارند و سعادت بشر را در بهره جويى هر چه بيشتر از لذايذ مادى مى دانند. در مقابل آن بعضى از مكتبها و مذاهب ديگر. اساس كار را بر تقويت و پرورش روح و جان انسان قرار داده اند و نه تنها توجهى به تأمين نيازهاى مادى ندارند بلكه سعادت بشر را در پرهيز و دورى از لذايذ و مظاهر مادى مى دانند و انسان را همواره به ترك دنيا و رهايى از تعلق ها، تشخص ها و ماديات فرامى خوانند و البته چنين برداشتهايى از مفهوم سعادت بشرى بستگى به جهان بينى مكتب و تفسير او از جهان و انسان دارد.

مى توان گفت كه توجه بيش از حد به مظاهر مادى و استفاده بى قيد و شرط از لذايذ گوناگون و بى بندوبارى در اعمال غرايز و شهوتها كه در جهان مادى امروز بخصوص در جوامع غربى متداول شده، واكنش تندى در برابر محدوديت هايى است كه تاكنون به نام مذهب در استفاده از لذايذ مادى اعمال شده است.

سفارش به ترك دنيا و دورى جستن از لذايذ مادى، ريشه در مكتبهاى باستانى هند دارد كه افراطى ترين آن را در فلسفه يوگا مى بينيم. پيروان اين فلسفه يا همان جوكيان با رياضتهاى سخت و تعطيل بعضى از غرايز و سخت گيريهاى بسيار، رسيدن به فنا را هدف خود قرار داده اند و آن را سعادت مطلق مى دانند. بعدها در ميان پيروان بعضى از اديان آسمانى هم، چنين طرز تفكرى به وجود آمد و بعضى از نصوص و متون مذهبى را به آن تاويل كردند كه نمونه بارز آن رهبانيت در ميان مسيحيان است كه بعضى از آنها ترك دنيا و دورى از لذايذ مادى از جمله ازدواج را نهايت مطلوب خود مى دانستند و از مردم فاصله مى گرفتند و در ديرها و صومعه ها به عبادت و رياضت مى پرداختند.

اين طرز تفكر به صورت خاصى وارد حوزه اسلام هم شد و بعضى از مسلمانان با استناد به بعضى از آيات و روايات، سعادت بشرى را در ترك دنيا و تعطيل غرايز پنداشتند و حتى گروههايى از آنان بخصوص مدعيان عرفان و تصوف، كارهايى در حدّ راهبان و مرتاضان انجام دادند و آن را تهذيب نفس و تزكيه روح قلمداد كردند.

اين در حالى است كه اسلام همه نيازهاى مادى و معنوى بشر را مورد توجه قرار داده و برنامه هاى ويژه اى در جهت تأمين آنها دارد و به طورى كه خواهيم ديد، استفاده از لذايذ مادى را نه تنها بد نمى داند بلكه در حد معقول و منطقى به آن سفارش مى كند و صد البته توجه به ارزشهاى معنوى و تهذيب نفس جايگاه ويژه خود را دارد و هدف اساسى اسلام است.

اكنون ما در اين گفتار، نظر اسلام را درباره دنيا و لذايذ مادى، مورد بحث قرار مى دهيم و آيات و رواياتى را كه در اين زمينهوار شده از نظر مى گذرانيم.

قرآن كريم از رهبانيت يا همان ترك دنيا كه در ميان مسيحيان معمول بوده انتقاد مى كند و آن را يك بدعت مى داند كه مربوط به دين خدا نيست. بعضى از متدينان از مسيحيان گمان مى كردند كه با ترك دنيا و مظاهر آن و پرهيز از ازدواج و دورى از مردم و پناه بردن به ديرها و صومعه ها و اشتغال به عبادت، به خدا نزديكتر مى شوند و اين كار كه همان رهبانيت است، نزد خداوند مطلوب است و مقام دينى و معنوى و عرفانى آنها را بالا مى برد. قرآن كريم خاطر نشان مى سازد كه هر چند آنها رهبانيت را براى جلب خوشنودى خدا از خود ساختند ولى خدا آن را مقرر نكرده بوده و اين يك بدعت در دين بود. از آن گذشته آنها حتى آنچه را كه خود ساخته بودند نيز به خوبى رعايت نكردند.

و رهبانية ابتدعوها ماكتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان الله فمارعوها حق رعايته(حديد/27)

و رهبانيتى را كه خود ساختند و ما بر آنها مقرّر نكرديم و جز براى خوشنودى خدا اين كار را نكردند، آن را آنچنانكه سزوار است رعايت نكردند.

منظور اين است كه راهبان مسيحى كه رهبانيت و ترك دنيا را از پيش خود ساختند در عمل، به دنيا پرستى و ثروت اندوزى روى آوردند. بنابراين در اين آيه از مسيحيان دو انتقاد مى شود; يكى اينكه رهبانيت را خدا مقرر نكرده بود و آنها از پيش خود ساختند و ديگر اينكه حتى به رهبانيتى كه خود ساختند عمل نكردند و به دنياپرستى مشغول شدند.

بدينگونه قرآن رهبانيت و ترك دنيا را نه به عنوان يك ارزش، كه به عنوان يك بدعت تلقى مى كند و آن را از دين خدا نمى داند.

همچنين در روايتهاى ما «رهبانيت» كه همان ترك دنياست و «سياحت» يعنى اينكه انسان زندگى و مسكن ثابتى نداشته باشد و هميشه در حال گردش باشد، نفى شده است:

عن ابى عبدالله (ع) قال: ان الله اعطى محمداً (ص) شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى التوحيد و الاخلاص و نفى الانداد و الفطرة و الحنيفية السمحة لارهبانية و لاسياحة احلّ فيها الطيبات و حرم فيها الخبائث.(6)

امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند به محمد (ص) شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى را داد كه همان توحيد و اخلاص و نفى بتها و همان فطرت و حنيفيت آسان است. نه رهبانيتى قرار داد و نه اينكه انسان هميشه در حال سفر باشد. خدا در اين دين چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را حرام كرد.

در بعضى از روايات هم اشاره شد كه اگر رهبانيتى باشد جهاد، نماز، حج و ساير عبادات اسلامى است و نه ترك لذايذ دنيا:

قال رسول الله (ص): يابن امّ عبد اتدرى مارهبانية امتى؟ قلت: الله و رسوله اعلم.

قال: الهجرة و الجهاد و الصلاة و الصوم و الحج و العمرة.(7)

پيامبر خدا به ابن ام مكتوم فرمود: اى ابن عبد آيا مى دانى كه رهبانيت امت من چيست؟ مى گويد گفتم: خدا و پيامبرش آگاه ترند. فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره.

اساس جهان بينى اسلامى اين است كه عالم آفرينش، باطل و بيهوده آفريده نشده و هدفدار و براساس حق و عدالت است:

و ماخلقنا السموات و الارض و مابينهما الابالحق (حجر/85)

و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست نيافريديم مگر براساس حق.

از همين جاست كه به دنيا و مظاهر آن با خوشبينى مى نگرد و انسان را به استفاده از لذايذ دنيا مانند تجمل و زينت، حتى در مساجد و در حال نماز و نيز خوردن و آشاميدن فرمان مى دهد و از كسانى كه زينتها و روزيهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده حرام كرده اند بازخواست مى كند:

يابنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد وكلوا و اشربوا ولاتسرفوا ان الله لايحب المسرفين. قل من حرّم زينة الله الّتى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامة (اعراف/31-32)

اى فرزندان آدم! نزد هر مسجدى زينت خود را حفظ كنيد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد. بگو چه كسى زينتى را كه خدا بربندگانش پديد آورده و نيز روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو آن در اين دنيا براى مؤمنان هم هست ولى در آخرت مخصوص آنهاست.

در زمان پيامبر اسلام (ص) بعضى از اصحاب مانند عثمان بن مظعون و بلال از روى ايمان و تقوا و براى تهذيب نفس، خود را از بعضى از لذايذ دنيوى محروم كردند و تصميم گرفتند كه با زنان خود همبستر نشوند و خوردن و آشاميدن را به حداقل برسانند و شبها كم بخوابند. اين كار آنها خوشايند و مرضىّ خدا واقع نشد و فرشته وحى نازل شد و با اين آيه آنها را از اين كار منع كرد:

يا ايها الذين آمنوا لاتحرّموا طيبات ما احلّ الله لكم و لاتعتدوا انّ الله لايحبّ المعتدين. وكلوا ممّا رزقكم الله حلالاطيبا و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون(مائده/87-88)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا بر شما حلال كرده حرام نكنيد و از حد نگذريد كه خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد و از آنچه خدا به شما روزى كرده حلال و پاكيزه بخوريد و از خدايى كه به او ايمان داريد پروا كنيد.

در تفسير اين آيه آمده كه پيامبر خدا اين گروه را مورد عتاب قرار داد و فرموده:

الا انى انام بالليل و انكح و افطر بالنهار فمن رغب عن سنّتى فليس منّى.(8)

آگاه باشيد كه من شب را مى خوابم و نكاح مى كنم و روز را افطار مى كنم پس هركس از سنّت من روى گرداند، از من نيست.

همچنين اين خوشبينى به دنيا و مظاهر آن را در آيات ديگر هم مى بينيم. قرآن از انسان مى خواهد كه بهره خود را از دنيا فراموش نكند و مال و فرزند را زينت اين دنيا مى داند و اينكه خدا براى كسانى كه كار خوب انجام دهند در همين دنيا پاداش مى دهد و در مقام تعريف از بعضى از پيامبران، آنها را آبرومندان و وجيهان اين جهان معرفى مى كند و به مؤمنان وعده بركتهايى از زمين و آسمان مى دهد و اظهار مى دارد كه انسانها مأمور آباد كردن زمين هستند. اين مضامين در آياتى است كه در پى مى آيد. جالب اينكه در اين آيات در عين حال كه به دنيا توجه شده است، آخرت بر آن ترجيح داده مى شود:

وابتغ فيما آتيك الدار الاخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا (قصص/77)

و در آنچه خدا بر تو بخشيده، سراى آخرت را بجوى و در عين حال بهره ات را از دنيا فراموش مكن.

المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربّك ثوابا و خيراملا (كهف/46)

مال و فرزندان، زينت زندگى دنياهستند و كارهاى ماندگار و شايسته نزد پروردگارت از نظر ثواب و آرزو كردن بهتر است.

للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة و لدار الاخرة خير (نحل/30)

براى كسانى كه خوبى كرده اند در اين دنيا پاداش نيك است و سراى آخرت بهتر است.

يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى بن مريم وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين (آل عمران/45)

اى مريم همانا خداوند به تو با كلمه اى از نزد خود كه نام او مسيح عيسى بن مريم است مژده مى دهد. او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان است.

ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض(اعراف/96)

و اگر اهل آباديها ايمان و تقوا داشته باشند، البته بركتهايى از آسمان و زمين به روى آنها مى گشاييم.

هو انشأكم من الارض و استعمركم فيها (هود/61)

اوست كه شما را از زمين پديد آورد و از شما آباد ساختن آن را طلب كرد.

البته در برخى ديگر از آيات قرآنى، دنيا پرستى مذمت شده است ولى بزودى توضيح خواهيم داد كه منظور از آن، بى توجهى به آخرت و ارزشهاى معنوى و اصالت دادن به دنياست كه بدون شك از ديدگاه اديان الهى ناپسند است.

علاوه بر آيات قرآنى، اين مسأله در روايات هم مورد توجه قرار گرفته و از مؤمن خواسته شده است كه از نعمتها و لذايذ دنيا استفاده كند و آثار نعمتى را كه به او داده شده آشكار كند:

قال رسول الله (ص): كلوا و اشربوا و البسوا و تصدقوا فى غير سرف و لابخل انّ الله يحب ان يرى اثر نعمته على عبده.(9)

پيامبر خدا فرمود: بخوريد و بياشاميد و بپوشيد و در غير اسراف و بخل خرج كنيد. همانا خداوند دوست دارد كه اثر نعمت خود را بر بنده خود ببيند.

قال على (ع): ولاتضيّعن نعمة من نعم الله عندك ولير عليك اثر ما انعم الله بك.(10)

امير المؤمنين (ع) فرمود: نعمتى از نعمتهاى خدا را كه نزد توست ضايع مكن و اثر نعمت خدا بر تو ديده شود.

در بعضى از روايات برخى از برخورداريها و لذايد دنيا از دلايل سعادت انسان شمرده شده است:

قال رسول الله (ص): من سعادة المرء المسلم الزوجة الصالحة و المسكن الواسع و المركب البهى و الولد الصالح.(11)

پيامبر خدا فرمود: از سعادت مرد مسلمان، داشتن همسر شايسته و مسكن وسيع و مركب زيبا و فرزند صالح است.

همچنين رواياتى در تأييد استفاده از لباسهاى زينتى وارد شده و در بعضى از آنها آمده كه امامان معصوم، لباس فاخر مى پوشيدند و گاهى هم مورد سؤال بعضى از كوته نظران وصوفيان قرار مى گرفتند و ائمه پاسخهاى لازم را مى دادند:

كان الحسن بن على (ع) اذا قام الى الصلوة لبس اجود ثيابه فقيل له فى ذلك. فقال: ان الله جميل يحب الجمال.(12)

امام حسن مجتبى (ع) وقتى به نماز مى ايستاد، بهترين لباس خود را مى پوشيد. دراين باره ازاوسؤال شد، فرمود: خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.

امام صادق فرمود: امير المؤمنين (ع) عبدالله بن عباس را به سوى ابن كوا و ياران او (خوارج) فرستاد و او لباس قيمتى بر تن داشت. آنها گفتند: اى ابن عباس تو در نظر ما بهترين ما هستى در حالى كه اين لباس را پوشيده اى! گفت: اين اولين چيزى است كه درباره آن با شما بحث مى كنم; خدا فرمود: قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق.

بگو چه كسى زينتى را كه خدا بر بندگانش پديد آورد و نيز روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟(13)

در روايتى آمده كه امام صادق(ع) لباسى فاخر و زينتى پوشيده بود و سفيان ثورى (از سران صوفيه) او را ديد و اعتراض كرد. امام در پاسخ او همين آيه را تلاوت كرد و مشروعيت استفاده از نعمتها و لذايد را به او تذكر داد.(14) همچنين سفيان بن عيينه نيز پوشيدن لباس فاخر را به امام صادق ايراد گرفت و اظهار داشت كه جدّ تو على بن ابى طالب لباس خشن مى پوشيد. امام صادق ضمن تلاوت آيه بالا او را متوجه ساخت كه زمان حضرت على با زمان او فرق دارد. در زمان او فقر عمومى حاكم بود ولى اكنون اين طور نيست و در چنين شرايطى پوشيدن لباس خوب اشكالى ندارد.(15) و در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده كه انسان مى تواند همزمان حتى تا بيست پيراهن داشته باشد.(16)

همچنين پيشوايان دين، ترك دنيا را مذموم و ناپسند دانسته اند و كسانى را كه دنيا و زندگى در ميان مردم را رها كرده اند، مورد سرزنش قرار داده و از آنها خواسته اند كه زندگى معمولى داشته باشند و در ميان مردم زندگى كنند.

روزى اميرالمؤمنين (ع) به عيادت يكى از يارانش به نام علاءبن زياد رفت و چون او را ديد كه بيش از حد به دنيا و زرق و برق آن پرداخته او را نصيحت كرد و از دنياپرستى منع نمود. در اين هنگام علاء بن زياد داستان برادرش عاصم را براى اميرالمؤمنين بازگو كرد و گفت كه او زندگى دنيا را ترك كرده و سر به بيابانها گذاشته و مشغول عبادت است. آن حضرت عاصم را خواست و به خاطر اين كار او را سرزنش كرد و فرمود:

يا عدىّ نفسه لقد استهام بك الخبيث اما رحمت اهلك و ولدك اترى الله احلّ لك الطيبات وهو يكره ان تأخذها انت اهون على الله من ذلك.

اى دشمنك جان خود! شيطان در تو راه يافته. آيا به خانواده و فرزندانت رحم نمى كنى؟ آيا مى پندارى كه خدا چيزهاى پاكيزه را بر تو حلال كرده ولى دوست ندارد كه از آنها استفاه كنى؟ تو نزد خداوند بى ارزشتر از آن هستى كه با تو چنين كند.

عاصم گفت: يا اميرالمؤمنين! ولى تو با اين لباس خشن و غذاى ناگوار به سرمى برى. امام فرمود:

ويحك انى لست كانت انّ الله فرض على ائمة العدل ان يقدّروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّغ بالفقير فقره.(17)

واى برتو! من همانند تو نيستم. همانا خداوند بر پيشوايان عدل واجب كرده كه همچون ضعيف ترين مردم بر خودشان سخت بگيرند تا تنگدستى فقير، آنها را ناراحت نكند.

بدينسان اميرالمؤمنين هر دو برادر را نصحيت كرد يكى را از دنياپرستى و ديگرى را از ترك دنيا برحذر داشت و اين همان منطق اسلام است كه انسان مؤمن بايد هم در فكر آبادى دنيا و هم در فكر صلاح آخرت باشد و يكى را فداى ديگرى نكند:

قال على بن الحسين (ع): ليس منا من ترك دنياه لاخرته و لآخرته لدنياه.(18)

امام سجاد فرمود: از ما نيست كسى كه دنياى خود را به خاطر آخرتش و يا آخرت خود را به خاطر دنيايش ترك نمايد.

آباد ساختن دنيا و كار كردن براى تأمين زندگى آنچنان ارزشى در اسلام دارد كه آن را در رديف عبادت قرار مى دهد.

امام باقر (ع) در مزرعه خود مشغول كار كردن بود و عرق كرده بود. شخصى بر آن حضرت گذشت و از روى ناآگاهى از تعاليم دينى و به عنوان اعتراض گفت: اگر در اين حال مرگ تو فرا رسد جواب خدا را چه مى دهى؟ امام فرمود:

لوجائنى الموت و انا على هذه الحال جائنى و انا فى طاعة من طاعات الله.(19)

اگر مرگم در همين حال فرا رسد، در حالى فرا رسيده كه مشغول طاعتى از طاعتهاى خدا هستم.

درباره ازدواج و اعمال غريزه جنسى نيز سفارشهاى زيادى شده و پيامبر خدا امّت خود را به ازدواج، امر فرموده و آن را يكى از سنتهاى خود معرفى كرده است:

قال رسول الله (ص): النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى.(20)

پيامبر خدا فرمود: نكاح، سنت من است و هركس از سنت من روى گرداند از من نيست.

باقى مى ماند اينكه در بعضى از آيات و روايات، از دنيا مذمت شده و دنيا به خس و خاشاك روى آب يا مار خوش خط و خال تشبيه شده و ثروت اندوزى و دنيا طلبى كار ناپسندى قلمداد شده است و بسيارى از موعظه ها و پند و اندرزها مردم را از دنيا برحذر مى دارد. بايد دانست كه اين بدان معنا نيست كه دنيا و استفاده از لذايذ آن از نظر اسلام ناپسند است بلكه اين است كه انسان نبايد دنيا را هدف اصلى خود قرار دهد و آخرت و ارزشهاى معنوى را فراموش كند وگرنه مقام انسانى خود را در حدّ يك حيوان، پايين آورده و بالاترين ستم را بر خود روا داشته است.

اسلام با عياشى ها و خوشگذرانيها و رفاه زدگيهايى كه باعث فراموشى خدا و معنويت باشد مبارزه مى كند و با بى بندوبارى و اعمال بى رويه شهوات كه موجب سقوط و هلاك جامعه ها مى گردد، مخالف است و آن را دشمن سعادت انسان مى داند وگرنه با استفاده مشروع از لذتهاى دنيا موافق است و همانگونه كه ديديم مردم را به سوى آن مى خواند. اينكه در متون اسلامى، مطالب مربوط به مذمت دنيا زياد آمده براى آن است كه بشر طبعا به سوى دنياپرستى كشيده مى شود و شيطان نيز او را در اين جهت يارى مى دهد و براى اينكه انسان به ورطه دنيا پرستى مذموم نيفتد اين سفارشها شده است وگرنه دنيا به خودى خود ناپسند نيست و انسان مى تواند و بايد از دنيا پلى براى آخرت بسازد و دنيا مزرعه آخرت است. كوتاه سخن اينكه اسلام در زمينه اعمال غرايز و شهوتها به «تعديل» آن مى انديشد و نه «تعطيل» آن.

قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الاْثِْمَ وَالْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِه سُلْطانًا وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (* ) وَ لِكُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَاِذا جآءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (* )

بگو همانا پروردگارم زشتيهاى آشكار و پنهان و ستم به ناحق را حرام كرده است و هم اينكه براى خدا آنچه را كه دليلى بر آن نفرستاده شريك قرار بدهيد و اينكه چيزى را در مورد خدا بگوييد كه نمى دانيد(33) و براى هر امّتى سرآمدى است پس چون سرآمد آنها رسيد نه لحظه اى تأخير مى كنند و نه جلو مى افتند(34)

نكات ادبى

1 ـ «الفواحش» جمع فاحشه و آن كار بسيار زشتى است كه طبع بشرى از آن نفرت دارد; مانند زنا و ساير گناهان كبيره و البته فاحشه را بيشتر در زنا به كار مى برند.

2 ـ «اثم» آن كار زشتى است كه زيان آور است و شامل تمام گناهان اعم از صغيره و كبيره مى شود.

3 ـ «بغى» ستم، طلب برزگى كردن با تجاوز به حقوق ديگران. البته «ابتغاء» به معناى مطلق طلب كردن آمده است.

4 ـ «بغير الحق» براى تأكيد است از باب وصف شيئى به لازم آن. چون بغى و ظلم هميشه به ناحق است.

5 ـ «سلطان» دليل، حجت، برهان.

6 ـ «ان تشركوا» در حكم مصدر و عطف به «فواحش» است.

7 ـ «اجل» وقت معين، سرآمد.

8 ـ «ساعة» لحظه، كمترين وقت از اوقات. اين كلمه در اينجا به معناى ساعت متعارفيعنى يك بيست و چهارم شبانه روز نيست.

تفسير و توضيح

آيه (33) قل انّما حرّم ربى الفواحش ...: ديديم كه اعراب جاهلى چيزهايى را براى خود حرام كرده بودند و آن را به خدا نسبت مى دادند. قرآن با اين انحراف مبارزه كرد و خاطر نشان ساخت كه آن چيزهايى را شما حرام مى دانيد كه خدا حرام نكرده است. اكنون در اين آيه آن چيزهايى را كه خداوند واقعاً حرام كرده، برمى شمارد و پنج مورد را مى آورد كه شامل تمام محرّمات است:

1 ـ خداوند «فواحش» را حرام كرده; يعنى كارهاى بسيار زشتى كه نفرت آور است يا همان گناه كبيره و بخصوص زنا و انحرافات جنسى كه مصداق بارز فاحشه اند. فحشا حرام است چه به صورت آشكار انجام بگيرد يا به صورت پنهانى. اين قيد براى ردّ اين عقيده اعراب جاهلى است كه زنا را در صورتى كه به طور پنهان و با توافق طرفين باشد جرم و گناه نمى دانستند. اين همان است كه دنياى مادّى امروز آن را تجربه مى كند; ولى پر واضح است كه زنا چه به صورت پنهان و چه به صورت آشكار، كانون خانواده ها را ويران مى كند و آثار زيانبار فراوانى دارد.

2 ـ اثم و گناه به طور مطلق حرام است و از هرچيزى كه شرع، آن را قدغن كرده، چه گناهان كبيره و چه گناهان صغيره، بايد اجتناب كرد. البته كلمه «اثم» اعم است و شامل «فواحش»و موارد بعدى هم مى شود. اينكه چند مورد را جداگانه ذكر كرده براى بيان اهميت آنهاست.

3 ـ تجاوز به حق ديگران و ستمكارى نيز حرام است. منظور از بغى در اينجا گناهانى است كه باعث از بين رفتن حق الناس مى شود و «فواحش و اثم» بيشتر در مورد گناهانى است كه مربوط به حق الله است. اينكه براى ستم كردن به ديگران قيد «بغير حق» را مى آورد از باب تاكيد بر مطلب و توصيف چيزى به لازم آن است; چون ستم كردن هميشه ناحق است.

4 ـ شريك قرار دادن خدا نيز يكى ديگر از محرّمات است. شرك، آفت بزرگى است كه انسان را از خيرات و بركات ايمان و توحيد محروم مى كند و اسلام در آغاز با شرك و بت پرستى شديد اعراب جاهلى روبرو بود قرآن در آيات بسيارى مبارزه اى بى امان با شرك دارد.

اينكه در آيه مى فرمايد، براى خدا آنچه را كه دليلى بر آن نفرستاده شريك قرار ندهيد، اين نيز تأكيد بر اين مطلب است كه مشركان هيچ گونه دليل و برهانى برعقيده خود نداشتند و خدا هيچ حجتى را از آنها نمى پذيرد. اينكه در اين آيه و چند آيه ديگر مى فرمايد: خدا بر آنها سلطانى و دليلى نفرستاده، شايد اشاره به اين باشد كه مشركان نه تنها دليل عقلى ندارند، كه دليل سمعى هم ندارند.

5 ـ نسبت دادن بعضى از چيزها به خدا و دروغ بستن به او نيز از محرّمات است و شايد بدترين آن ها باشد. چه گناهى از اين بالاتر كه انسان بدعتى را بگذارد و بگويد كه خدا آن را قرار داده، در حالى كه خدا آن را نگفته است. اعراب جاهلى بسيارى از بدعتها و سنتهاى غلطى را كه داشتند به خدا نسبت مى دادند; گويا آنها را خدا به آنان تلقين كرده است و اين خود انحرافى بزرگ بود كه در قرآن بارها به اين مسأله اشاره شده و در بعضى از آيات، آن را ظلمى بزرگ بلكه بزرگترين ظلم معرفى كرده است:

ومن اظلم ممّن افترى على الله كذبا او قال اوحى الىّ ولم يوح اليه شىء(انعام/93)

و چه كسى ستمكارتر از كسى است كه برخدا دروغ بندد يا بگويد برمن وحى شده در حالى كه چيزى بر او وحى نشده است.

اين پنج موردى كه در آيه مورد بحث آمده تمام گناهان را شامل مى شود و روشن است كه حرام شدن اينها براى رعايت مصالح انسانها و در جهت تأمين يك زندگى خوب و شرافتمندانه است كه در آن هم حقوق همگان رعايت شود و هم روح انسان تعالى پيدا كند و زمينه براى شكوفايى همه استعدادها فراهم گردد. بنابراين، انسان با پرهيز از گناهان، منّتى برخدا ندارد; زيرا خدا از آن سودى نمى برد. او با اين كار به خود و جامعه اى كه در آن مى زيد، خدمت مى كند.

آيه (34) ولكل امة اجل فاذا جاء اجلهم ... : اين آيه بيانگر يكى از سنتهاى الهى در جامعه هاى بشرى است. طبق اين آيه و چند آيه ديگر، هر ملتى و هر جامعه اى مانند يك فرد انسانى اجل معينى دارد كه چون اجل به سر رسد، آن جامعه نابود خواهد شد. بسيارى از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاريخ نيز معتقدند كه هر جامعه اى و هر تمدنى عمرى دارد كه به سر خواهد آمد و بعضى از آنها مانند ابن خلدون هر جامعه اى را به يك فرد انسانى تشبيه مى كند كه دورانهاى كودكى، نوجوانى، جوانى، ميانسالى و پيرى را سپرى كرده بالاخره به مرحله مرگ خواهد رسيد و چون به آن مرحله گام نهاد هيچ چيزى آن را از سقوط نجات نخواهد داد.

از نظر قرآن براى هر امّتى دوران مشخصى وجود دارد كه چون آن دوران به سر رسيد، آن جامعه از بين مى رود و اين سرنوشت محتوم هر ملّتى است كه بالاخره پس از سپرى شدن مدت معيّنى كه طول آن بستگى به شرايط خاصّ آن جامعه دارد، به مرحله اى مى رسد كه ديگر قابليّت بقا و استمرار را از دست مى دهد و سرانجام مى ميرد. در اين زمينه علاوه بر آيه مورد بحث به اين آيه هم توجه فرماييد.

وما اهلكنا من قرية الاّ و لها كتاب معلوم ماتسبق من امة اجلها و مايستأخرون(حجر/5)

و هيچ آبادى را هلاك نكرديم مگر اينكه براى آن كتابى معلوم بود. وقت معيّن هيچ امّتى جلو نمى افتد و نمى توانند آن را به تأخير بيندازند.

يا بَنى آدَمَ اِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتى فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (* ) وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهآ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (* ) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآياِته أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتّى اِذا جآءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ (* )

اى فرزندان آدم! چون پيامبرانى از خودتان به سوى شما آمدند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند، پس هركس پرهيزگارى كند و كار نيك انجام دهد، نه ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند(35) و كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كنند و از پذيرش آن تكبر مى نمايند، آنان ياران آتشند و در آن جاويدان هستند(36) پس چه كسى ستمكارتر از كسى است كه بر خدا دروغ بندد يا آيات او را تكذيب كند؟ آنان را نصيبى كه از كتاب (سرنوشت) دارند مى رسد تا وقتى كه فرستادگان ما به سراغ آنها روند كه جانشان را بگيرند گويند: كجاست آنچه شما جز خدا آن را مى خوانديد؟ مى گويند: از ما گم شدند و خود گواهى مى دهند كه آنان كافر بوده اند(37)