تفسير و توضيح
آيه (154) ثم اتينا موسى الكتاب تماما على الذى احسن ... : ده فرمانى كه در سه آيه
پيش آمد، فرمانهاى كلى خداوند و سفارشهاى او براى بشر است و تمام انبياء
موظف بودند كه آنها را برسانند. اينك در اين آيه اشاره مى كند كه پس از تشريع آن
فرمانها و سفارشها كه در زمانهاى قديم و شايد همزمان با آغاز پيدايش جامعه هاى بشرى
تشريع شده است، تورات را براى موسى نازل كرديم تا آن فرمانها را به تفصيل در آن
بياوريم.
در اين آيه هدف از نزول تورات بر موسى را پنچ چيز معرفى مى كند:
1 ـ تمام شدن نعمت بر كسى كه نيكويى كرده و منظور از او هركسى است كه در زمان موسى
به تورات عمل كرد.
2 ـ تفصيل دادن به همه چيز; در تورات تفصيل همه مطالبى كه براى هدايت بشر لازم است
آمده همانگونه كه در قرآن هم آمده است.
3 ـ هدايتى براى مردم;
4 ـ رحمت و بخشايشى براى مردم;
5 ـ ايمان آوردن مردم به ملاقات پروردگار كه منظور روز قيامت است.
معلوم مى شود كه در تورات اصلى مطالبى راجع به قيامت آمده بوده است و اينكه در
تورات كنونى راجع به قيامت مطلب روشنى نيامده دليل بر تحريف شدن آن است.
آيات (155-157) وهذا كتاب انزلناه مبارك فاتبعوه ... : پس از ذكر تورات و هدفهاى
نزول آن، سخن از قرآن به ميان مى آورد و مى فرمايد: اين (يعنى قرآن) كتابى است كه
نازل كرديم و مبارك است يعنى خير فراوانى در آن وجود دارد. پس، از آن پيروى كنيد و
تقوا داشته باشيد شايد مورد رحمت قرار گيريد.
در آيات بعد خاطر نشان مى سازد كه نزول قرآن بهانه هاى واهى اهل مكه و مشركان را از
بين مى برد. آنها ممكن بود براى مشرك بودن خود بهانه هايى بياورند از جمله اينكه
بگويند كتاب و دين براى يهود و نصارى نازل شده بود و براى ما نازل نشده بود و ما از
خواندن تورات و انجيل توسط آنها غافل و بيخبر بوديم. بنابراين حجت بر ما تمام نشده
است و يا بگويند اگر براى مردم مكه هم كتابى مانند تورات و انجيل نازل شده بود ما
از يهود و نصارى راه يافته تر بوديم و ما بهتر از آنها به راه دين خدا مى رفتيم. به
طورى كه در آيه ديگر هم آمده:
واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءهم نذير ليكوننّ اهدى من احدى الامم(فاطر/42)
و سوگندهاى سختى به خدا خوردند كه اگر برايشان هشدار دهنده اى بيايد از هر يك از
امتها (يهود و نصارى) راه يافته تر مى شوند.
معلوم مى شود كه مردم مكه از تورات و انجيل و دين يهود و نصارى اطلاعات اجمالى و
اندكى داشتند ولى گمان مى كردند آن كتابها مخصوص اقوام يهود و نصارى است و براى
مردم مكه نيست و لذا در مكه در عصر ظهور اسلام از كسى كه يهودى يا نصرانى باشد سراغ
نداريم البته كسانى مانند ورقة بن نوفل و قس بن ساعده بودند كه
از بعضى از مطالب دينى آگاهى داشتند ولى تابع موسى و يا عيسى نبودند و مردم مكه خود
را تابع ابراهيم و اسماعيل مى دانستند. و نيز معلوم مى شود كه مردم مكه همواره در
اين فكر و حتى در اين آرزو بودند كه براى آنها هم كتابى آسمانى مانند تورات و انجيل
نازل شود.
در اين آيات اظهار مى دارد كه اكنون كه قرآن بر شما نازل شده، ديگر شايسته نيست شما
اين سخنان را بگوييد و اينك حجتى آشكار از سوى خداوند بر شما آمده كه مانند تورات و
انجيل هدايتگر مردم و مايه رحمت براى شماست. ديگر پس از نزول قرآن و آمدن آيات خدا،
بهانه اى براى شرك وجود ندارد و شما نبايد آيات خدا را تكذيب كنيد.
سپس مى فرمايد: چه كسى ستمكارتر از كسى است كه آيات خدا را تكذيب كند و از آن
روى گردان شود؟ در پايان آنها را در صورت روى گردانى از آيات خداو قرآن، تهديد به
شديدترين عذابها مى كند و مى فرمايد: بزودى كسانى را كه از آيات ما اعراض مى كنند
به خاطر همين اعراض كردن با بدترين نوع عذاب، كيفر خواهيم داد.
هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ
أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتى بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا
يَنْفَعُ نَفْسًا ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فى
ايمانِها خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ (* )اِنَّ الَّذينَ
فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فى شَىْء اِنّمآ أَمْرُهُمْ
اِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (* )
آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه فرشتگان به سوى آنها بيايند يا (امر) پروردگارت
بيايد يا بعضى از نشانه هاى پروردگارت بيايد؟ آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت
بيايد، ايمان كسى كه پيشتر ايمان نياورده و يا در ايمان خود خيرى كسب نكرده، سودى
نخواهد داد. بگو: منتظر باشيد كه ما منتظر هستيم (158) همانا كسانى كه در دين خود
تفرقه انداختند و گروه گروه شدند، تو را كارى با آنها نيست همانا كار آنها با خداست
آنگاه آنها را از آنچه كرده اند خبر مى دهد(159)
نكات ادبى
1 ـ «ينظرون» به معناى «ينتظرون» است يعنى انتظار مى كشند.
2 ـ در «يأتى ربك» مضاف حذف شده و اصل آن «امر ربّك» است.
3 ـ «يوم يأتى» متعلق به ما بعد خود «لاينفع» مى باشد.
4 ـ«فرّقوا» تفرقه انداختند، پراكنده كردند.
5 ـ « شيع» جمع شيعه، گروها. در اين باره قبلا توضيح داده ايم.
تفسير و توضيح
آيه (158) هل ينظرون الا ان تاتيهم الملائكة ... : آيه در مقام تهديد مشركان است.
آنها كه با تمام حجتها و آيات الهى، به دين خدا ايمان نياوردند و در گمراهى خود
باقى ماندند. آيا آنها در انتظار چه چيزى هستند؟ آيا انتظار آن را دارند كه فرشتگان
الهى بيايند و آنها را قبض روح كنند يا در انتظار فرود آمدن امر خدا يعنى برپايى
روز قيامت هستند يا منتظرند كه بعضى از نشانه هاى خدا يعنى عذاب الهى بر آنها نازل
شود؟
البته مشركان، به قيامت و عذاب خدا عقيده نداشتند و اين از باب طعنه زدن بر آنهاست
كه در اصطلاح به آن «تهكّم» گفته مى شود و يكى از فنون مناظره است. چه آنها به اين
امور عقيده داشته باشند يا نداشته باشند و چه انتظار آن را بكشند يا نكشند، اينها
امورى است كه واقع خواهد شد; هم مرگ و قيامت حتمى است و هم نزول عذاب الهى بر
جامعه اى كه پيامبران را تكذيب كند حتمى است پس در واقع آنها چه بدانند و چه ندانند
در انتظار اين امور هستند.
اينكه در آيه گفته شده كه انتظار دارند پروردگار تو بيايد، منظور امر پروردگار
است چون خداوند جسم نيست كه به سمتى بيايد و اتفاقا نظير اين آيه آيه ديگرى است كه
در آن در كنار آمدن فرشتگان از آمدن امر پروردگار خبر داده است:
هل ينظرون الاّ ان تأتيهم الملائكة اويأتى امر ربك (نحل/33)
آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سوى آنها بيايند يا امر پروردگار تو بيايد.
در ادامه آيه مورد بحث حقيقت مهمى را بيان مى كند و آن اينكه وقتى بعضى از
نشانه هاى پروردگار رسيد يعنى عذاب الهى نازل شد و يا قيامت برپا گرديد و نهانها
آشكار شد، ديگر در چنين موقعيتى ايمان آوردن سودى ندارد چون ديگر تكليف برداشته شد
و انسان بايد در وقت خود ايمان بياورد و ايمان پس از مشاهده آثار مرگ يا عذاب الهى
بى فايده است ولذا مى فرمايد: روزى كه بعضى آيات پروردگارت آمد، ايمان كسى كه پيش
از آن ايمان نياورده بود و يا در ايمان خود، خيرى كسب نكرده بود، سودى نمى دهد.
بنابراين حتى اگر ايمان داشته باشد ولى خيرى كسب نكند بى فايده است.
منظور از كسب خير تنها عمل كردن نيست بلكه نفوذ ايمان در روح انسان است كسى كه
ايمان او با ترديد همراه است و ايمان در وجود او جا نگرفته، در واقع در ايمان خود
كسب خير نكرده است. بنابراين كسانى كه ايمان واقعى دارند ولى گناه هم كرده اند از
تحت اين آيه خارج هستند و چنين نيست كه ايمان آنها سودى نداشته باشد چون آنها هم در
ايمان خود كسب خير كرده اند هرچند كه گناهانى هم دارند. به عقيده بسيارى از
فرقه هاى اسلام و از جمله شيعه، عمل جزء ايمان نيست هر چند كه در نجات انسان نقش
تعيين كننده اى دارد.
اين آيه نظير آيات ديگرى است كه اين حقيقت در آنها هم آمده است:
قل يوم الفتح لاينفع الذين كفروا ايمانهم و لاهم ينظرون (سجده/29)
بگو در روز پيروزى براى كسانى كه كافر شده اند، ايمانشان سودى نخواهد داد و به آنها
مهلت داده نخواهد شد.
فلم يك ينفعهم ايمانهم لمّا رأوا بأسنا (غافر/85)
پس ايمان آنها هنگامى كه عذاب ما را ديدند، به آنها سودى نخواهد داد.
همانگونه كه فرعون وقتى با مرگ روبرو شد، به خداى موسى ايمان آورد ولى خطاب رسيد كه
اكنون ديگر فايده ندارد (رجوع شود به سوره يونس آيه 91)
در آيه مورد بحث مى توان آمدن بعضى از آيات پروردگار را به علايم و نشانه هاى روز
قيامت تفسير كرد چون طبق آيات و روايات معتبر، پيش از برپايى قيامت در جهان اتفاقات
و حوادث خارق العاده اى رخ خواهد داد كه در اصطلاح به آنها «اشراط ساعة» مى گويند.
وقتى اين حوادث رخ داد ديگر ايمان آوردن سودى ندارد.
در پايان آيه مى فرمايد: منتظر باشيد كه ما نيز منتظر هستيم. اينها حوادثى است كه
اتفاق خواهد افتاد و هر كسى در گرو اعمال خويش است.
آيه (159) ان الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعا ... : اختلافات و فرقه گرايى هايى كه
در اديان الهى صورت گرفته همگى ناشى از خودخواهى ها و جاه طلبى ها و تفسير و توجيه
مبانى دين براساس هواها و هوسهاست و هركس مطابق با ميل خود، متون دينى را تأويل و
توجيه كرده است و از اينجاست كه در اديان الهى فرقه هاى گوناگونى پيدا شده و به
خصوص در دينهاى يهود نصارى و اسلام با فرقه ها و مذاهب گوناگونى، روبرو هستيم.
اين آيه هرچند كه درباره مشركان و يهود و نصارى است و اينكه مشركان، دين ابراهيم و
يهود و نصارى، دين موسى و عيسى را دچار تفرقه كردند، ولى در عين حال حكم عامّى
مى دهد و شامل مسلمانانى كه پس از پيامبر در دين اسلام تفرقه به وجود آوردند نيز
مى شود.
مى فرمايد: كسانى كه در دين خود تفرقه انداختند و گروه گروه شدند، تو را با آنها
كارى نيست بلكه كار آنها با خداست و خداوند در روز قيامت از آنچه كرده اند خبر
مى دهد. منظور اين است كه تو نمى توانى با آنها كارى بكنى ولى خدا به خاطر اين عمل
زشت آنها را كيفر خواهد داد.
در چندين روايت كه به «حديث افتراق» معروف است از پيامبر نقل شده كه يهود بر هفتاد
و يك فرقه و نصارى بر هفتاد و دو فرقه تقسيم شده اند و امت من به هفتاد و سه فرقه
تقسيم خواهند شد كه فقط يك فرقه از آنها نجات مى يابد. اين پيش بينى درست بود و پس
از رحلت پيامبر متأسفانه مسلمانان دچار تفرقه و اختلاف شدند و بسيارى از آنها از
قرآن و عترت كه دو منبع مطمئن براى فهم درست اسلام بود دور افتادند. اين دو منبع را
خود پيامبر بارها به امت اسلامى معرفى كرده بود. (درباره حديث افتراق و فرقه ناجيه،
پيش از اين در ذيل آيه 65 از همين سوره بحث مفصلى كرديم رجوع شود)
مَنْ جآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جآءَ بِالسَّيِّئَةِ
فَلا يُجْزى اِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (* )قُلْ اِنَّنى هَدانى رَبّى
اِلى صِراط مُسْتَقيم دينًا قِيَمًا مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ
الْمُشْرِكينَ (*)قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ
الْعالَمينَ (* )لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ
الْمُسْلِمينَ (* )
هركس كار نيكى بياورد، براى او ده برابر آن است و هركس كار بدى بياورد، جز مانند آن
كيفر داده نمى شود و به آنان ستم نمى شود (160) بگو: همانا پروردگارم مرا به راه
راست هدايت كرده، دين استوار، آيين پاك ابراهيم و او هرگز از مشركان نبود (161)
بگو: همانا نماز من و عبادتهاى من و زندگى من و مرگ من براى خداست كه پروردگار
جهانيان است (162) شريكى براى او نيست و به همين مأمور شده ام و من نخستين مسلمان
هستم (163)
نكات ادبى
1 ـ «الحسنة» كارى كه نيكى بسيار دارد. گفته شده تاء آخر آن براى مبالغه است.
2 ـ «عشر امثالها» در اين عبارت هم عدد و هم معدود مذكر است در حالى كه بايد
طبق قاعده عدد مؤنث باشد. علت اين كار اين است كه درست است كه «امثال» مذكر است ولى
به سوى ضمير مؤنث اضافه شده و از آن كسب تأنيث كرده است و يا بگوييم كه «عشر
امثالها» در تقدير «عشر حسنات امثالها» است.
3 ـ «دينا» منصوب است به جهت بدل بودن از محل «الى صراط مستقيم» كه نصب است.
4 ـ «قِيَماً» مصدر است مانند كِبَر و صِغَر و معناى آن استوارى و پايدارى است و در
اينجا مصدر به معناى فاعل است.
5 ـ «حنيفا» خالص، پاك. اين كلمه يا حال از ابراهيم و يا حال از دين است.
6 ـ «نُسُك» عبادتها جمع «منسك» و جمع ديگر آن مناسك است.
7 ـ « محيى و ممات» مصدر ميمى هستند.
تفسير و توضيح
آيه (160) من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ... : كارهايى كه از انسان سر مى زند، سه
جور است يا كار مباحى است كه خوبى و بدى ندارد و يا كار با ارزش و خوبى است و يا
كار بد و زشتى است. در مقابل كارهاى مباح خداوند هيچ گونه پاداش خوب يا بد نمى دهد
ولى در مقابل كارهاى خوب كه از آنها به «حسنه» ياد مى شود خداوند متعهد شده كه
پاداش نيك بدهد، طبق اين آيه شريفه، اين پاداش ده برابر ارزش آن عمل خواهد بود و
اين در حالى است كه خدا كار بد را كه «سيئه» مى نامد فقط يك برابر آن كيفر مى دهد و
اين نوعى لطف و عنايت از سوى خداوند بر بندگان است.
البته ارزش معنوى كارها را ما نمى دانيم و معيار و مقياس و اندازه اى در دست نداريم
كه آنها را با آن بسنجيم و اين خداست كه در مقابل اعمال انسان ارزش تعيين مى كند و
طبق اين آيه هر ارزشى كه براى عمل خاص تعيين شود اگر آن عمل خوب باشد، ده برابر
مى شود و اگر بد باشد همان يك برابر است. البته بعضى از عملهاى نيك
تا هفتصد برابر هم پاداش داده خواهد شد به طورى كه در آيه 261 از سوره بقره در
پاداش كسانى كه اموال خود را در راه خدا مى دهند، آمده است ولى به نظر مى رسد كه
اين عددها براى تغليب است و اينكه خدا چندين و چند برابر كارهاى نيك انسان به او
پاداش خواهد داد. و هركارى براى خود ارزش خاصى دارد و پاداشهاى اضافى در كارهاى
متفاوت فرق دارد.
آيا اين پاداشهاى اضافى از روى استحقاق داده مى شود و يا يك برابر عمل از روى
استحقاق و بقيه از روى تفضل است؟ ظاهر اين است كه پاداشهاى اضافى از روى لطف و تفضل
الهى است همانگونه كه از آيه زير هم استفاده مى شود:
ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله (فاطر/30)
البته پاداشهاى آنان را به تمامى مى دهد و از فضل خود بر آنها مى افزايد.
آيات (161-163) قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم ... : پيامبر اسلام(ص) در اين
آيه مأمور مى شود كه وضع خود را از لحاظ دينى براى مشركان بيان كند و پيروى خود را
از آيين پاك ابراهيم اعلام نمايد.
مى فرمايد: بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است دين استوار كه همان آيين
پاك ابراهيم است و او از مشركان نبود.
هم در اين آيه و هم در چندين آيه ديگر، اسلام همان دين ابراهيم و پيامبر اسلام
ادامه دهنده راه ابراهيم معرفى شده است و دين اسلام همان دين تكامل يافته ابراهيم
است و اين دين همان دين توحيد و اخلاص و دينى است كه امر معاش و معاد مردم با آن
راست مى شود. در بعضى از آيات، ابراهيم نه تنها بنيان گذار اسلام بلكه پدر مسلمانان
معرفى شده است كه منظور از آن پدر معنوى است هرچند كه اعراب مكه خود را از نسل
اسماعيل و ابراهيم مى دانستند و ابراهيم براى آنها پدر صلبى هم بود.
وجاهدوا فى الله حق جهاده هواجتبيكم و ماجعل عليكم فى الدين من حرج ملة ابيكم
ابراهيم هو سمّيكم المسلمين (حج/78)
و در راه خدا چنانكه شايسته است جهاد كنيد; او شما را برگزيد و در دين بر شما
دشوارى و تنگى نگذاشت; اين همان آيين پدرتان ابراهيم است، او شما را مسلمان ناميده
است.
در آيه مورد بحث ضمن اينكه دين ابراهيم را دين استوار و پاك و حنيف معرفى مى كند
اظهار مى دارد كه ابراهيم از مشركان نبود و اين اشاره به وضع مشركان مكه است كه
آنها خود را پيروان ابراهيم مى دانستند ولى در عين حال مشرك بودند و اين از
شگفتيهاى تاريخ است كه كسانى كه بت مى پرستيدند خود را پيروان ابراهيم بت شكن
مى دانستند!
در آيه بعدى، پيامبر اسلام مأمور مى شود كه وابستگى و سرسپردگى كامل خود را به خداى
جهان اظهار كند و بگويد: همانا نماز من و عبادتهاى من و زندگى و مرگ من همه از
خداست و شريكى براى او نيست و من به همين مامور شده ام و من نخستين مسلمان هستم.
منظور از عبادتها (نُسُك) كه پس از نماز آمده مناسك حج و يا ساير عبادات است و
اينكه گفته من نخستين مسلمان هستم به اين معناست كه در حقانيت دين خود كوچكترين
ترديدى ندارم و اين از ويژگيهاى پيامبران خداست كه آنها همواره به راه خود معتقد
بودند و شك و ترديدى نداشتند و از اين جهت هميشه با قاطعيت تمام هدف خود را دنبال
كردند و البته مى توان «مسلم» را در اينجا به معناى تسليم شونده دانست و پيامبر از
همه كس بيشتر تسليم خداوند بود.
قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغى رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْء وَ لا تَكْسِبُ
كُلُّ نَفْس اِلاّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ اِلى
رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (* )وَ
هُوَ الَّذى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْض
دَرَجات لِيَبْلُوَكُمْ فى مآ آتاكُمْ اِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ
لَغَفُورٌ رَحيمٌ (* )
بگو آيا جز خدا پروردگارى بجويم در حالى او پروردگار همه چيز است. و هيچ كس كارى
نمى كند، مگر براى خودش و هيچ بردارنده اى بار گناه كسى ديگرى را برنمى دارد; سپس
بازگشت شما به سوى پروردگارتان است پس شما را به آنچه اختلاف مى كرديد آگاه مى كند
(164) و او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد و برخى از شما را بر برخى
ديگر چندين درجه برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده آزمايش كند، همانا خداوند
زود كيفر دهنده است و همو آمرزنده بخشايشگر است (165)
نكات ادبى
1 ـ «ابغى» بجويم، طلب كنم. ابتغاء هم به اين معناست.
2 ـ «وزر» بار سنگين. به وزير هم وزير گفته مى شود چون بار سنگين مسؤوليت را بر دوش
مى كشد. البته بعضى ها گفته اند كه وزير از «موازره» به معناى پشتيبانى اخذ شده و
وزير پشتيبان دولت و ملت است و بعضى ها هم آن را معرب «وى چر» پهلوى دانسته اند.
3 ـ «مرجع» مصدر ميمى به معناى بازگشت.
4 ـ «خلائف» جمع خليفه به معناى جانشين مانند صحائف جمع صحيفه. اين واژه از «خلف»
مشتق شده كه به معناى پشت است. گويا جانشين و خليفه، آن كسى را كه جانشين اوست پشت
خود قرار داده است.
5 ـ «درجات» منصوب است يا به جهت اينكه مفعول مطلق است از «نرفع» و تقدير چنين است
نرفع رفعة رفعة از باب قعدت جلوسا و يا مفعول دوم براى «رفع» است.
6 ـ «لغفور» در اينجا با لام تاكيد آورده ولى در «سريع العقاب» لام تاكيد نيست
اشاره به اينكه رحمت و غفران خدا بر غضب او پيشى دارد.
تفسير و توضيح
آيه (164) قل اغير الله ابغى ربّاو هو ربّ كلّ شىء ... : تمام مشركان و بت پرستان
در عين حال كه چيزهايى را براى خدا شريك قرار مى دادند، عقيده داشتند كه آنها را
خدا آفريده و پرورش داده است و آنها صفت «ربّ العالمين = پروردگار جهانيان» را بر
خدا حمل مى كردند ولى در عبادت خدا چيزهايى را شريك خدا مى كردند. در اين آيه با
استفاده از اين عقيده مشركان كه خدا را به عنوان ربّ العالمين قبول داشتند، چنين
استدلال مى كند كه آيا جز خدا را به پروردگارى خود بگيريم در حالى كه او پروردگار
همه چيز است؟
يعنى اكنون كه شما خود به «ربّ» بودن خدا عقيده داريد پس چرا چيزهاى ديگر را در
كنار او ربّ خود قلمداد مى كنيد. خدا در تربيت و پرورش جهان احتياج به كمك و
پشتيبان ندارد و اگر نيروهايى در طبيعت وجود دارد كه عامل پرورش اشياء قرار
مى گيرد، آنها همه زير فرمان خدا عمل مى كنند و اين خداست كه قوانين حاكم بر جهان
را آفريده حال اگر كسى خدا را رها كند و همان نيروها را بپرستد ظلم بزرگى بر خود و
خدا كرده است.
اين آيه ضمن برخورد با مشركان و بت پرستان، سخن كسانى را كه معتقد به ارباب انواع
بودند نيز رد مى كند آنها در كنار خدا براى هر چيزى ربّى و الهه اى قائل بودند و
مى گفتند: جنگ و صلح و عشق و مقولاتى از اين قبيل هر كدام ربّ و الهه اى دارد. قرآن
اين سخن را نفى مى كند و تذكر مى دهد كه خداوند را كه ربّ همه چيز است بايد به
عنوان ربّ اخذ كرد. و عبادت را مخصوص او نمود. همانگونه كه يوسف هم گفت:
ءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار (يوسف/39)
آيا ربّهاى پراكنده بهترند يا خداى يگانه قهار؟
پيامبر در عين حال كه مشركان را به پرستش خداوند يگانه دعوت مى كند، يادآور مى شود
كه شرك و بت پرستى شما ضررى بر من ندارد و هركس كارى انجام مى دهد
مربوط به خود اوست و هيچ كس بار گناه كس ديگرى را بر نمى دارد (ولاتزر وازرة وزر
اخرى)
اين جمله از آيه شريفه دربرگيرنده يكى از قوانين مهم اجتماعى است كه قرآن به آن
تأكيد دارد. طبق اين قانون هر كسى مسؤول كارهاى خويش است و كس ديگرى بار او را بر
نخواهد داشت و سود و زيان اعمال انسان به خود مى رسد. اين حقيقت در آيات متعددى از
قرآن كريم آمده است:
لها ماكسبت و عليها ما اكتسبت (بقره/286)
بر اوست هر كار خوبى كه كرده و بر اوست هر كار بدى كه كرده.
الاّ تزر وازرة وزر اخرى و ان ليس للانسان الاّ ما سعى و ان سعيه سوف
يرى(نجم/38-40)
اينكه هيچ باربردارى بار گناه ديگرى را برنمى دارد و اينكه براى آدمى جز آنچه به
كوشش خود انجام داده، چيزى نيست و بزودى كوشش او نمايانده شود.
توجه كنيم در عين حال كه هر كس مسؤول اعمال خويشتن است و كسى بار گناه كسى را
برنمى دارد، گاهى انسان باعث گمراهى ديگران مى شود و بدعتى در دين مى گذارد و
ديگران را وادار به گناه مى كند، در اين صورت است كه علاوه بر گناه خود بار گناه
آنها را كه باعث گمراهى آنها شده نيز بايد بردارد و مسؤول ضلالت آنهاست. اين حقيقت
نيز در چندين آيه از آيات قرآن كريم آمده است:
ليحملوا اوزارهم كاملة يوم القيامة و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم(نحل/25)
در روز قيامت بارهاى گناه خود را به طور كامل و مقدارى از بارهاى گناه كسانى كه
آنها را بدون علم گمراه كرده اند، برمى دارند.
وليحملنّ اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم (عنكبوت/13)
و البته آنها بارهاى سنگين خود را به اضافه بارهاى سنگين ديگرى برمى دارند.
در پايان آيه مورد بحث اظهار مى دارد كه بازگشت همه شما به سوى خداست و او
در روز قيامت درباره چيزهايى كه شما در آن اختلاف داريد شما را آگاه خواهد كرد. روز
قيامت روز آشكار شدن نهانهاست و همه چيز در آنجا بر همگان روشن خواهد شد ولى ديگر
سودى ندارد چون تكليف برداشته شده است.
آيه (165) وهوالذى جعلكم خلائف فى الارض ... : يكى از آثار قدرت خداوند جانشينى
نسلهاى بشرى از يكديگر است. به طور مرتب كسانى مى روند و كسانى مى آيند و گروههايى
جانشن گروهاى ديگر مى شوند. مانند حوض آبى كه از يك طرف آب تازه وارد آن مى شود و
از طرف ديگر آب آن بيرون مى رود، و آب حوض مرتب عوض مى شود و كسى كه به آن نگاه
مى كند اين تغيير را حس نمى كند. در جوامع بشرى هم همواره كودكانى به دنيا مى آيند
و افرادى مى ميرند و در مدت اندكى چون هشتاد يا صد سال به كلى افراد عوض مى شوند در
حالى كه انسان خيال مى كند كه جامعه همان جامعه است و در هر نسلى از كودك نوزاد
گرفته تا نوجوان و جوان و ميانسال و پير وجود دارد.
در اين آيه با اشاره به اين مطلب مى فرمايد: خداوند كسى است كه شما را جانشينان روى
زمين قرار داد. يعنى نسلى از بين رفت و نسل ديگرى كه شما باشيد جايگزين آنها شديد و
اگر بنا بر عمر جاويدان بود، ديگر نوبت به شما نمى رسيد و شما از زندگى و مظاهر آن
برخوردار نمى شديد. بخصوص اينكه شما مسلمانان جانشينان امتهاى پيشين شديد و اين بار
نوبت شماست كه در عرصه گيتى عرض اندام كنيد و رسالتى را كه برعهده شماست به انجام
رسانيد.
علاوه بر اينكه خدا شما را جانشينان در زمين قرار داد، برخى از شما را بر برخى ديگر
درجه هايى برترى داد. اين برتريها و تفاوتها مانند فقر و ثروت، زن بودن و مرد بودن،
داشتن استعدادها و قيافه هاى گوناگون و مانند آنها براى بقاى نوع بشر در روى زمين
ضرورت دارد و اگر اين تفاوتها نبود، زندگى جمعى انسانها كه بايد براساس تخصص ها و
تقسيم كار ادامه يابد، امكان نداشت.
آيه تاكيد مى كند كه اين تفاوتها براى آن است كه شما را امتحان كنيم و مى دانيم كه
امتحان خدا براى كشف حقيقت نيست چون خداوند از تمام حقايق آگاه است بلكه براى ايجاد
زمينه در جهت بروز و ظهور استعدادهاست و خداوند گاهى با نعمت و گاهى با بلا امتحان
مى كند تا درجه ايمان مردم آشكار گردد و حجت بر آنها تمام شود.
وبلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون (اعراف/167)
و آنها را با نيكها و بديها آزموديم شايد كه برگردند.
به طورى كه پيشتر نيز گفته ايم امتحان الهى سبب مى شود كه ناخالصى هاى مؤمنان ريخته
شود و ميدان براى شكوفايى استعدادهاى آنان بازگردد و گنجينه هاى نهفته در درون آنها
استخراج شود و نيروهايشان از قوه به فعليت درآيد و به يك سخن شايستگى هاى آنان
آشكار شود. از اين رو در آيه مورد بحث كه آخرين آيه از سوره انعام است خاطر نشان
مى سازد كه اين برتريها و تفاوتها براى آن است كه شما را در آنچه داده ايم آزمايش
كنيم. سپس بر دو مطلب تاكيد مى كند يكى اينكه خداوند زود كيفر دهنده است و ديگر
انيكه خداوند آمرزنده بخشايشگر است. يادآورى اين دو صفت به ظاهر ناهمگون براى آن
است كه انسان هم از خدا بترسد و هم به او اميدوار باشد. زندگى در ميان بيم و اميد
سازنده و حركت آفرين است و در چنين حالتى است كه ايمان انسان رخ مى نمايد.
با عنايت پروردگار متعال، تفسير سوره انعام در تاريخ 4/1/1377 شمسى مطابق با 25
ذيقعده 1418 قمرى در شهر مقدس قم هنگامى كه عازم زيارت بيت الله الحرام بودم به
پايان رسيد. والحمدلله رب العالمين.
تصحيح و بازبينى نهايى قسمتهايى از جلد سوم تفسير كوثر در مكه مكرمه در جوار
بيت الله الحرام در ششمين سفر من به اين شهر مقدس انجام پذيرفت و اكنون كه اين
جملات را مى نويسم ساعت 2 بعد از نيمه شب چهاردهم ذيحجه 1418 است و من در
مسجدالحرام روبروى حجر اسماعيل و ناودان طلا نشسته ام و انبوه طواف كنندگان را
مى بينم كه گرداگرد خانه خدا كه همان خانه مردم است با گامهايى استوار و چهره هايى
مصمم طواف مى كنند و كعبه در وسط اين جمعيت جوشان با شكوه تمام قد برافراشته، گويا
كه دريچه اى از زمين بر آسمان و نمودى از عرش در زمين است. زادها الله شرفا و عزّا.