حج و عمره
وَ أَتِمّوا الحَْجّ وَ الْعُمْرَةَ للّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا
استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لا تحْلِقُوا رُءُوسكُمْ حَتى يَبْلُغَ الْهَدْى
محِلّهُ فَمَن كانَ مِنكُم مّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن
صِيَامٍ أَوْ صدَقَةٍ أَوْ نُسكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتّعَ بِالْعُمْرَةِ
إِلى الحَْجّ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَن لّمْ يجِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ
أَيّامٍ فى الحَْجّ وَ سبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْك عَشرَةٌ كامِلَةٌ ذَلِك
لِمَن لّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسجِدِ الحَْرَامِ وَ اتّقُوا اللّهَ وَ
اعْلَمُوا أَنّ اللّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(196)
الْحَجّ أَشهُرٌ مّعْلُومَتٌ فَمَن فَرَض فِيهِنّ الحَْجّ فَلا رَفَث وَ لا فُسوقَ
وَ لا جِدَالَ فى الْحَجّ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَ
تَزَوّدُوا فَإِنّ خَيرَ الزّادِ التّقْوَى وَ اتّقُونِ يَأُولى الأَلْبَبِ(197)
لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رّبِّكمْ فَإِذَا أَفَضتُم
مِّنْ عَرَفَتٍ فَاذْكرُوا اللّهَ عِندَ الْمَشعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْكرُوهُ كَمَا
هَدَامْ وَ إِن كنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضالِّينَ(198)
ثُمّ أَفِيضوا مِنْ حَيْث أَفَاض النّاس وَ استَغْفِرُوا اللّهَ إِنّ اللّهَ
غَفُورٌ رّحِيمٌ(199)
فَإِذَا قَضيْتُمْ مّنَسِكَكمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكمْ أَوْ
أَشدّ ذِكراً فَمِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ رَبّنَا ءَاتِنَا فى الدّنْيَا وَ مَا
لَهُ فى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ(200)
وَ مِنْهُم مّن يَقُولُ رَبّنَا ءَاتِنَا فى الدّنْيَا حَسنَةً وَ فى الاَخِرَةِ
حَسنَةً وَ قِنَا عَذَاب النّارِ(201)
أُولَئك لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمّا كَسبُوا وَ اللّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(202)
وَ اذْكرُوا اللّهَ فى أَيّامٍ مّعْدُودَتٍ فَمَن تَعَجّلَ فى يَوْمَينِ فَلا
إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَن تَأَخّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتّقَى وَ اتّقُوا
اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنّكمْ إِلَيْهِ تحْشرُونَ(203)
حج و عمره را براى خدا كامل به جاى آريد. و اگر شما را از حج باز داشتند، آن قدر كه
ميسر است قربانى كنيد و سر متراشيد تا قربانى شما به قربانگاهش برسد. اگر يكى از
شما بيمار، يا در سرش آزارى بود به عنوان فديه روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانى
كند. و چون ايمن شويد، هر كه از عمره تمتع به حج باز آيد، آن قدر كه او را ميسر است
قربانى كند و هر كه را قربانى ميسر نشد سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از
حج باز گردد، تا ده روز كامل شود. و اين حكم براى كسى است كه از مردم مكه نباشد. از
خدا بترسيد و بدانيد كه خدا به سختى عقوبت مى كند. حج در ماه هاى معينى است . هر كه
در آن ماه ها اين فريضه را ادا كند بايد كه در اثناى آن جماع نكند و فسقى از او سر
نزدند و جنگ نكند. هر كار نيكى كه انجام مى دهيد خدا از آن آگاه است . و توشه
برداريد كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است . اى خردمندان ، از من بترسيد. (197) اگر
به هنگام حج طالب روزى خدا باشيد مرتكب گناهى نشده ايد. و چون از عرفات باز گشتيد
خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد؛ از آن رو كه شما را هدايت كرده ، در حالى كه پيش
از آن گمراه بوده ايد. (198) سپس از آن جا كه ديگر مردم باز مى گردند، شما نيز باز
گرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است . (199) چون مناسكتان را به
جاى آورديد، همچنان كه پدران خويش را ياد مى كرديد - حتى بيشتر از آن - خداى را
ياد كنيد. برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را در دنيا چيزى بخش . اينان
را در آخرت نصيبى نيست . (200) و برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را هم
در دنياى خيرى بخش و هم در آخرت و ما را از عذاب آتش نگه دار. (201) اينان از آنچه
كسب كرده اند، بهره مند مى شوند و خدا به سرعت به حساب هر كس مى رسد. (202) خداوند
را در روزهايى چند ياد كنيد و هر كس كه دو روز پيش افتد مرتكب گناهى نشده است . هر
پرهيزگارى هم كه تاخير كند گناهى نكرده است . از خدا بترسيد و بدانيد كه همگان به
پيشگاه وى گرد مى آييد. (203)
تفسير
اين آيات ، يعنى از آيه 196 تا 203 برخى از احكام حج را متذكر شده اند. فقها درباره
حج كتابهاى ويژه اى تاءليف كرده اند و من در اين باره ، كتابى نوشته ام به نام الحج
على مذاهب الخمسه . آن گاه ، اين كتاب را در ضمن كتاب الفقه على المذاهب الخمسه
هنگامى كه براى سومين بار به چاپ رسيد، جاى دادم . همچنين در جزء دوم كتاب فقه
الامام جعفر الصادق درباره حج به تفصيل سخن گفته ام . حج از زمان ابراهيم و اسماعيل
عليهما السلام معروف بود و مردم دوران جاهليت هم آن را ادامه دادند و اسلام نيز،
همان حج را پس آن كه از منكرات ، پاكيزه و برخى از اعمال را بدان اضافه كرد، تاييد
و تثبيت نمود.
و اءتموا الحج
والعمرة لله . واژه ((حج)) در
لغت به معناى قصد است و در اصطلاح شرع ، عبادت ويژه اى است در مكانى خاص و در زمان
معين . ((عمرة)) در لغت ، مطلق زيارت
و در اصطلاح شرع ، زيارت خانه خدا به گونه اى خاص است .
حج ، هم در قرآن ، هم در سنت و هم به دليل اجماع ، واجب است و حتى وجوب آن از
ضروريات دين به شمار مى رود و كسى كه آن را انكار كند، همانند كسى كه روزه و نماز
را انكار كند، كافر است . اما عمره ، تنها از ديدگاه اماميه و شافعيه واجب است و
حنفيه و مالكيه آن را مستحب مى دانند. كلمه : لله )) در آيه
بدين معناست كه براى خدا حج و عمره كنند، نه به خاطر مقاصد دنيوى . از آن جا كه عرب
به منظور گردهمايى ، فخر فروشى ، رفع نيازمنديها و شركت در بازارهاى تجارتى به حج
مى رفتند، خداوند دستور داد تا مردم به خاطر انجام يك عبادت مخلصانه و پاك از هر
شايبه اى به آن جا بروند.
فان اءحصرتم فما
استيسر من الهدى . ((احصار))
به معناى زندانى كردن و جلوگيرى نمودن است . ((هدى))
حيوانى است كه حاجيان در ايام حج آن را قربانى مى كنند. معناى آيه بدين ترتيب است :
هرگاه براى انجام حج و يا عمره احرام بستيد و مانعى نظير بيمارى ، يا دشمنى و امثال
آن ، نگذاشت كه شما عبادت خود را بر طبق دستور شرع كامل كنيد، در اين صورت ، آن
مقدار كه ميسر است قربانى كنيد كه كمترين آن ، گوسفند، متوسط آن ، گاو و حد اعلايش
شتر است .
و لا تحلقوا
رءوسكم حتى يبلغ الهدى محله . خطاب به كسانى است كه نمى توانند حج و يا عمره
را به كمال برسانند و بر آنان است كه از احرام به در نيايند، مگر اين كه يقين پيدا
كنند كه قربانيشان در جايى كه ذبح در آن جا واجب مى باشد رسيده است . مكان ذبح ، در
صورتى كه احرام براى حج باشد ((منا))
و در صورتى كه احرام براى عمره باشد ((مكه))
است . البته ، آنچه گفته شد در صورتى است كه مانع ، بيمارى باشد؛ اما اگر مانع دشمن
باشد، محل ذبح همان جايى است كه دشمن راه را بسته است ؛ زيرا هنگامى كه مشركان راه
را در حديبيه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بستند و مانع از زيارت
خانه خدا شدند او قربانى خود را در همان جا ذبح كرد.
فمن كان منكم
مريضا اءو به اءذى من راءسه ففدية من صيام اءو صدقة اءو نسك . يعنى اگر
مُحرِم به سبب ضرورتى سرش را تراشيد، مخير است كه يكى از سه چيز را كفاره بدهد: سه
روز روزه گرفتن ، يا اطعام شش مسكين و يا قربانى كه حداقل آن ، گوسفند است .
(فاذا اءمنتم .) يعنى هرگاه مانعى شما را از كامل كردن حج باز نداشت .
فمن تمتع
بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى . يعنى اگر كسى عمره را به جاى آورد و
پس از آن ، در همان سال حج كرد بايد قربانى كند و اين نوع حج را ((حج
تمتع)) مى نامند كه بر غير اهل مكه وجب است . سبب اين كه حج
مزبور را حج تمتع مى نامند آن است كه تمام آنچه در هنگام عمره بر حاجى حرام بود، پس
از عمره بهره گيرى از آن بر وى حلال مى شود، تا اين كه بار ديگر براى حج احرام
ببندد.
فمن لم يجد
فصيام ثلاثة اءيام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة . امام صادق
(عليه السلام ) فرمود: ((اگر كسى كه حج تمتع را انجام مى دهد
به قربانى دسترسى پيدا نكرد، سه روز را در روزهاى حج روزه بگيرد: هفتم ، هشتم و نهم
ذى الحجه - قصد اقامت لازم نيست - و نيز هفت روز را زمانى كه به نزد خانواده اش بر
مى گردد و اين ده روز كامل براى جبران قربانى است)).
ذلك لمن لم يكن
اءهله حاضرى المسجد الحرام . صاحب مجمع البيان گفته است : ((آنچه
گفته شد، مبنى بر اين كه حاجى پس از عمره ، حج را انجام دهد، براى اهل مكه و كسانى
كه به منزله آنها مى باشند نيست ، بلكه اين حكم به كسانى كه دور از مكه هستند منحصر
مى شود؛ يعنى كسانى كه ميان آنها و مكه ، از هر طرف كه باشند، بيش از دوازده ميل
(چهار فرسخ ) فاصله باشد)). فقهاى اماميه گفته اند: حج تمتع
تكليفى است براى كسانى از مكه دور باشند و براى اين اشخاص جايز نيست كه حج قران و
افراد انجام دهند؛ چرا كه حج قران و افراد تنها به اهالى مكه و اطراف آن اختصاص
دارد و براى آنان جايز نيست كه حج تمتع را به جا آورند. تفصيل اين مطلب در كتابهاى
فقهى موجود است .
الحج اءشهر
معلمومات . حج در ماه هاى معينى است كه عبارتند از: شوال ، ذى قعده و دهه
اول از ذى حجه . بنابراين ، اگر كسى پيش از اين ماه ها احرام ببندد، حج او درست
نخواهد بود و كسى كه در اين ماه ها احرام ببندد، حج او درست است و بقيه اعمال را
بايد به جاى آورد.
فمن فرض فيهن
الحج . يعنى كسى كه خود را ملزم سازد تا در اين ايام حج كند.
فلا رفث و لا
فسوق و لا جدال فى الحج . ((رفث))
به معناى همبستر شدن است . بنابراين ، هرگاه مردى كه محرم است با همسرش آميزش كند،
حج او باطل خواهد بود. همان گونه كه اگر شخص روزه دار، غذا بخورد و يا با همسرش
آميزش كند روزه اش باطل مى شود. چنين شخصى بايد حج خود را تمام كرده و سپس آن را در
سال بعد قضا كند، چنان كه اگر در ماه رمضان ، روزه اش را باطل كند بايد آن را تمام
كرده و سپس قضا نمايد. ((فسوق)) يعنى
دروغ و دشنام دادن . اما ((جدال)) در
روايات اهل بيت عليهم السلام به سخن كسى كه بگويد: ((لا
والله و بلى والله)) تفسير شده است .
ليس عليكم جناح
اءن تبتغوا فضلا من ربكم . مردم در دوران جاهليت ، در ايام حج به بازرگانى
مى پرداختند و از اين طريق سود به دست مى آوردند. از اين رو، برخى تصور مى كردند كه
اين كار حرام مى باشد. خداوند در آيه فوق اين تصور را از بين برد و بيان كرد كه سود
بردن ، با اخلاص در اعمال حج منافات ندارد.
فاذا اءفضتم من
عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام . ((عرفات))،
مكانى است مشخص و افاضه از عرفات به معناى بيرون رفتن از آن جاست .
((مشعر الحرام)) به ((مزدلفه))
معروف است و توقف كردن (وقوف ) در آن جا همانند توقف كردن (وقوف ) در عرفات واجب
است .
ثم اءفيضوا من
حيث اءفاض الناس . برخى گفته اند: قريش به خاطر خودخواهى و جاه طلبى با
ديگران در عرفات توقف نمى كردند. بدين جهت ، خدا به پيامبرش دستور داد كه با مردم
در عرفات توقف كند و به همراه آنان از آن جا بيرون برود، تا از اين طريق بطلان كار
قريش آشكار سازد.
فاذا قضيتم
مناسككم فاذكروا الله كذكركم آباءكم اءو اءشد ذكرا. از امام باقر، پدر امام
صادق عليهما السلام روايت شده است : ((وقتى اعراب از اعمال
حج فارغ مى شدند در آن جا گرد هم مى آمدند و افتخارات و آثار پدرانشان را بازگو مى
كردند. از اين رو، خداوند به آنان دستور داد تا اين كار را ترك كنند و به جاى آن ،
خدا و نعمت هاى او را ياد نمايند؛ زيرا اوست كه نخستين بار به آنان و پدرانشان نعمت
داد)).
فمن الناس من
يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ما له فى الاخرة من خلاق # و منهم من يقول ربنا آتنا فى
الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار# اءولئك لهم نصيب مما كسبوا والله
سريع الحساب . مردم در هنگام حج دو دسته اند: دسته اى جز متاع دنيا چيزى
ديگر را نمى خواهند و جز متاع دنيا، هدفى ندارند و اگر خدا را هم عبادت مى كنند به
خاطر دنياست . اين دسته ، از نعمتهاى آخرت محروم خواهند بود. دسته ديگر، كسانى
هستند كه هم دنيا را مى خواهند و هم آخرت را و براى هر دو كار مى كنند. اين دسته ،
در فرداى قيامت به عنوان پاداش اعمال شايسته خود، بهره اى وافر از پيشگاه خداوند
دريافت خواهند كرد. صاحب تفسير روح البيان از امام على ابن ابى طالب (عليه السلام )
نقل كرده است كه مراد از ((حسنه)) در
دنيا زن خوب و در آخرت حوريه است . اما مراد از ((عذاب النار))،
زن بد است . حال ، اين روايت درست باشد و يا نباشد، لكن من فردى را مى شناسم كه از
ژرفاى دلش احساس مى كند كه اگر او در ميان جهنم مى بود و آن گاه مخير گذاشته مى شد
ميان اين كه از جهنم بيرون آيد و دوباره با همان زنى كه در دنيا داشت زندگى و
معاشرت كند و يا اين كه در جهنم باقى بماند، هر آينه ماندن در جهنم را بر معاشرت با
آن زن ترجيح مى داد. زنى كه خداوند همنشينى با او را تبديل به همنشينى با آتش كه از
او بهتر است نمود.
و اذكروا الله
فى اءيام معدودات . مراد از اين ايام ، ايام تشريق است و عبارتند از: يازدهم
، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه . بر حاجى واجب نيست كه شب سيزدهم را در
((منا)) بيتوته كند، لكن مشروط به اين كه در روز
دوازدهم ، پس از زوال و پيش از غروب از منا خارج شود و نيز در حال احرام از شكار
كردن و همبستر شدن با زنان خوددارى كرده باشد. با اين بيان ، تفسير سخن خداى تعالى
روشن مى شود:
فمن تعجل فى يومن فلا اثم عليه و من تاءخر فلا اثم عليه لمن اتقى . يعنى به
شرط آن كه از شكار و زنان ، در حال احرام ، پرهيز كرده باشد؛ اما اگر با زنان
همبستر شده يا شكار كرده باشد و يا در حال يكه او هنوز در منا است خورشيد غروب كرده
باشد، واجب است كه شب سيزدهم را در منا بيتوته كند و در بامداد آن ، رمى جمره سه
گانه را نيز انجام دهد.
دشمنان دوست نما
وَ مِنَ النّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فى الْحَيَوةِ الدّنْيَا وَ يُشهِدُ
اللّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدّ الْخِصامِ(204)
وَ إِذَا تَوَلى سعَى فى الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِك الْحَرْث وَ
النّسلَ وَ اللّهُ لا يحِب الْفَسادَ(205)
وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزّةُ بِالاثْمِ فَحَسبُهُ
جَهَنّمُ وَ لَبِئْس الْمِهَادُ(206)
وَ مِنَ النّاسِ مَن يَشرِى نَفْسهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوف
بِالْعِبَادِ(207)
از مردم در اين دنيا كسى است كه تو را سخنش درباره زندگى اين دنيا به شگفت مى دارد
و خدا را بر درستى اعتقاد خويش گواه مى گيرد، در حالى كه كينه توزترين دشمنان است .
(204) چون از نزد تو باز گردد، كوشش كند تا در زمين فساد كند و زراعت و نسل را
نابود سازد و خدا فساد را دوست ندارد. (205) و چون به او گفته شد كه از خداى بترس
در گناهكارى دستخوش خود خواهى شود. جهنم آن آرامگاه بد، او را بس باشد. (206) بعضى
ديگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خويش را فدا مى كنند. و خدا بر بندگان
مهربان است . (207)
واژگان
اللدد: شدت خصومت .
الخصام : جمع خصم (دشمن ) نظير ضخام جمع ضخم .
تولى : پشت كرد و منصرف شد. و يا حكومت و سلطنت را به دست گرفت .
الحرث : زراعت .
النسل : آنچه از حيوان متولد مى شود.
المهاد: بستر.
اعراب
((ليفسد)) منصوب به ((اءن))
كه در تقدير است . ((حسبه)) (كافى است
او را) مبتدا و ((جهنم)) خبر است .
تفسير
برخى از مفسران جديد، از ديدگاه هنرى ، صفحه هايى را با سخنانى زيبا در مورد تفسير
آيات فوق پر كرده اند، لكن چيزى را بر اين مطلب كه مردم بر دو دسته اند: پاك و
ناپاك ، نيفزوده اند. بديهى است كه اين تقسيم بندى براى همگان روشن است و حتى نياز
به بيان ندارد چه رسد به شرح و تفسير.
سوال : اگر تقسيم بندى مردم براى همگان روشن است ، بيان آن ، تحصيل حاصل و توضيح
واضح خواهد بود، با اين كه سخن خدا از چنين چيزى به دور است ؟
پاسخ : ممكن است ، هدف از اين تقسيم بندى آن باشد كه به خردمندان توجه دهد كه نبايد
فريب ظواهر را بخورند و به كسى كه در فن سخنورى مهارت دارد اعتماد كنند، چرا كه
تبهكاران جيره خوار در اين فن و نيز در رياكارى استادند. بنابراين ، ما نبايد به
كسى اعتماد كنيم ، مگر اين كه وى را بيازماييم و راستگويى و پاكى او بر ما ثابت
شود.
اين ، يك اصل كلى است كه احكام دينى و دنيوى زيادى را مى توان از آن استنباط كرد؛
نظير انتخاب حاكم ، نماينده ، قاضى ، مفتى و هر كسى كه يكى از مسئوليت هاى عمومى را
به عهده مى گيرد. بسيار شگفت آور است كه از نامزد پست هاى كليدى كه سرنوشت كشور و
زندگى مردم بدان بستگى دارد، تنها مدرك تحصيلى مى خواهند و از امانتدارى و شايستگى
اخلاقى او هرگز نمى پرسند. با اين كه شايستگى اخلاقى در راس همه امور است ، زيرا
بسيارى از افرادى كه داراى مدارك تحصيلى هستند، اين مدارك را وسيله اى براى خيانت و
دزدى قرار مى دهند.
و من الناس من
يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو اءلد الخصام .
يعنى افرادى هستند كه اظهار محبت و نيكى مى كنند، در حالى كه دشمن ترين مردم نسبت
به خير و نيكى و طرفداران آن مى باشند.
و اذا تولى سعى
فى الاءرض ليفسد فيها. مفسران اختلاف نظر دارند كه آيا مراد از
((تولى)) انصراف و اعراض است و در اين
صورت ، معناى آن بدين ترتيب است : كسى كه ادعاى اصلاح دارد، وقتى از مخاطب خود،
منصرف و دور شود سعى مى كند كه در زمين فساد ايجاد كند و يا اين كه مراد از
((تولى)) ولايت و سلطنت است كه در اين
صورت ، معنايش اين مى شود: هرگاه والى و حاكم شود، همان اعمال حاكمان جنايتكار را
انجام مى دهد، يعنى كشتزارها و نسل انسان و حيوان را نابود مى سازد.
صاحب تفسير المنار از استادش شيخ محمد عبده نقل كرده است كه او معناى دوم را ترجيح
مى داده است ، به قرينه اين آيه :
و اذا قيل له اتق الله اءخذته العزة بالاثم .
چرا كه حاكم بيدادگر و خودخواه ، برايش دشوار است كه مصلحتى را بپذيرد و يا از
مفسده اى پرهيز كند، زيرا او به سبب مقامى كه به دست آورده است ، خود را از مردم
برتر و خردمندتر مى داند و حتى خود را بالاتر از حق و صاحبان حق مى داند. بنابراين
، چه كسى را ياراى آن است كه به وى بگويد: از خدا بترس .
و يهلك الحرث
والنسل . ((الحرث)) به معناى
كشتزار و ((النسل)) عبارت از چيزى است
كه از حيوان زاده مى شود. مراد از اين دو واژه ، تمام منافع اقتصادى است ؛ نظير
كشاورزى ، صنعت ، دامدارى و مواد اوليه و چيزهايى از اين قبيل كه به زندگى و معاش
مردم مربوط مى شود؛ اما اين كه در آيه ، تنها به كشتزار و دام اشاره شده ، بدان جهت
است كه صنعت و توابع آن ، به اندازه اى كه امروزه اهميت دارد در آن زمان ، اهميت
نداشت .
كشتزار، دام و امثال آن ، از ديدگاه اسلام ، از همان احترامى برخوردارند كه خون (يك
مسلمان ) برخوردار است و اگر كسى به يكى از آنها تجاوز كند به انسانيت تجاوز كرده
است . حتى اگر كشت و دام به دشمن در حال جنگ تعلق داشته باشد (تجاوز به آن جايز
نيست )، چرا كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از قطع درختان و تخريب
كشتزار و آبادى ها و نيز از انداختن مواد سمى در مناطق مشركان در دوران جنگ و يا
صلح منع كرده است . اگر ما دين اسلام را با آنچه كشورهاى استعمارگر و به اصطلاح ،
متمدن امروز انجام مى دهند و با سلاح هاى شيميايى به كشتزارها و درختان و انسان و
حيوان حمله مى كنند و با بمبهاى اتمى هوا را آلوده و زنان و كودكان را قتل عام مى
كنند، مقايسه كنيم مى توانيم به انسانيت ، رحمت و عدالت اسلام و نيز به توحش و
ستمگرى و تجاوز غرب پى ببريم .
والله لا يحب
الفساد. هيچ فسادى بزرگ تر از برانگيختن جنگها و به كار گرفتن سلاح هاى
ويرانگر بر ضد ملت ها به منظور حكومت كردن بر آنها و غارت دارايى هاى آنان و محروم
ساختن ايشان از آنچه كه با كد يمين و عرق جبين به دست آورده اند، وجود ندارد.
و اذا قيل له
اتق الله اءخذته العزة بالاثم . انسان پاك و اخلاصمند نه تنها انتقاد و
اندرز را مى پذيرد، بلكه در جستجوى آن است و از آن استقبال مى كند؛ زيرا او جز
حقيقت و واقعيت ، هدفى ندارد و مدح و ستايش ديگران را نمى جويد، چرا كه كارش صرفا
براى خداست ، نه براى به دست آوردن شهرت و آوازه . اميرالمومنين (عليه السلام ) در
سخنى كه پرهيزگاران را توصيف مى كند، چنين مى فرمايد: ((آنان
از اعمال اندك خود خشنود نمى شوند و اعمال زياد خود را بسيار نمى دانند؛ چرا كه
آنها در نزد خود متهم و نسبت به اعمال خويش بدبين هستند)).
همچنين در خطبه اى كه در روزهاى خلافت خود ايراد كرد، مى فرمايد: ((هر
فردى ، هر چند از نظر حق شناسى و عمل به دين در حد اءعلا باشد، در راه حق ، نياز به
مكم دارد. و هر فردى ، هر چند از نظر افكار عمومى و اعتبار اجتماعى ضعيف باشد، بى
نياز از تبليغ ، و يا همكارى او نيست ... .
فكر نكنيد كه اگر مطلب حقى را گفتيد من ناراحت مى شوم . من انتظار ندارم شما از من
تجليل كنيد؛ زيرا كسى كه از شنيدن حق ناراحت است و يا از درك عدالت عصبانى مى شود،
در اجراى حق و عدالت ناراحت تر خواهد بود)).
آرى ، دانشمند مخلص ، حقيقتا چنين است . اما انسان منافق و خيانتكار، سخن حق برايش
دشوار است ؛ چرا كه سخن حق او را رسوا مى كند و زشتى هايش را آشكار مى سازد. او
ستايش دروغين را به قيمت گزافى مى خرد تا از اين طريق ، عيبها و زشتيهايش را
بپوشاند.
و من الناس من
يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله . يعنى برخى از مومنان به جهاد روى مى آورند و
مرگ در راه خدا را دوست دارند، همان گونه كه ديگران زندى را دوست دارند. تنها
انگيزه اين مجاهدان به دست آوردن رضاى خدا و پاداش اوست . رازى در تفسير اين آيه
گفته است : درباره سبب نزول آن ، سه روايت آمده است : يكى از اين روايات آن است كه
اين آيه درباره على (عليه السلام ) در آن شب كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) هجرت كرد و او در خوابگاه آن حضرت خوابيد نازل شد. هنگامى كه على (عليه
السلام ) خوابيد، جبرئيل بالاى سر او و ميكائيل پايين پاى او بود و جبرئيل صدا مى
زد: مبارك باد تو را اى على ، خداوند به وسيله تو بر فرشتگان مباهات مى كند.(352)
همگى اسلام آوريد
يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فى السلْمِ كافّةً وَ لا تَتّبِعُوا
خُطوَتِ الشيْطنِ إِنّهُ لَكمْ عَدُوّ مّبِينٌ(208)
فَإِن زَلَلْتُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْكمُ الْبَيِّنَت فَاعْلَمُوا أَنّ اللّهَ
عَزِيزٌ حَكيمٌ(209)
هَلْ يَنظرُونَ إِلا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فى ظلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَ
الْمَلَئكةُ وَ قُضىَ الأَمْرُ وَ إِلى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ(210)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگان به اطاعت در آييد و پاى به جاى پاى شيطان
مگذاريد كه او دشمن آشكار شماست . (208) هرگاه پس از آن كه اين آيات روشن خدا به
شما رسيد، در ايمان خود لغزشى يافتيد، بدانيد كه خدا پيروزمند و حكيم است . (209)
آيا اينان منتظر آن هستند كه خدا با فرشتگان در زير سايبانى از ابر نزدشان بيايد و
كار يكسره شود؟ و حال آن كه خدا مرجع همه كارهاست . (210)
واژگان
السلم : تسليم شدن و به معناى صلح و آرامش نيز به كار مى رود.
الزلل : لغزيدن پا و در اين جا، مراد از آن منحرف شدن از حق است .
الظلل : جمع ((ظلة)) و آن هر چيزى است
كه بر شما سايه افكند.
اعراب
((كافة)) منصوب است ، بنابراين كه حال
از ((واو)) در ((ادخلوا))
مى باشد. ((من الغمام)) متعلق به
محذوف و صفت براى ((ظلل)) است .
تفسير
يا اءيها الذين
آمنوا ادخلوا فى السلم كافة . برخى گفته اند: مراد از ((سلم))
در اين جا اسلام است و خطاب متوجه منافقانى مى باشد كه كفر خود را پنهان و به اسلام
تظاهر مى كردند. برخى گفته اند: اين خطاب متوجه آن دسته از اهل كتاب مى باشد كه به
خدا ايمان داشتند، لكن اسلام نياورده بودند. بعضى گفته اند: خطاب متوجه تمام
مسلمانان است . بر اين اساس ، ((سلم ))
به معناى فرمان بردارى از خدا در تمام احكام اوست ، نه در برخى از اين احكام . برخى
گفته اند: ((سلم)) به معناى صلح است و
معناى آيه بدين ترتيب مى باشد: همگى صلح را پيشه كنيد.
به نظر من ، مقصود آيه اين است كه خداوند به كسانى كه به او ايمان درست دارند دستور
مى دهد تا هر كار يكه سلامتشان را در دنيا و آخرت تامين كند انجام دهند و راه
سلامتى را نيز همگان مى دانند و آن اين كه مومنان بايد با يكديگر همكارى و انس
داشته باشند، از جنگ و دشمنى بپرهيزند، تمايلات و هواهاى نفسانى را كنترل كنند و در
گفتار و كردار خود، در پيشگاه خدا اخلاص داشته باشند.
جمله ولا تتبعوا
خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين كه بلا فاصله پس از جمله
ادخلوا فى السلم
كافة آمده است ، معناى مذكور را تاييد مى كند؛ زيرا خداوند، پيروى از شيطان
را متضاد با سلم دانسته و انسان را بر سر دو راهى قرار داده است كه سومى ندارد: يا
وارد شدن در سلم و صلح و يا پيروى از شيطان كه عين بدبختى ، درگيرى ، شرارت و تباهى
است .
فان زللتم من
بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا اءن الله عزيز حكيم . خداوند پس از آن كه به
صلح و اطاعت دستور داد و از پيروى كردن از شيطان نهى كرد، مخالفان اين فرمان را
مورد تهديد قرار مى دهد و مى گويد:
اءن الله عزيز حكيم . يعنى او عزيزى است كه از پس فرمانش بر مى آيد و هيچ
مانعى نمى تواند او را از آنچه اراده كرده باز دارد. او حكيمى است كه فرمان بردار
را پاداش مى دهد و خلافكار را مجازات مى كند. رازى گفته است : اين جمله ، بيانگر
آخرين درجه تهديد است ؛ زيرا انواع بيم و تهديد را در بر مى گيرد، در حالى كه اگر
نوع مجازات بين مى شد، چنين معنايى را نمى رسانيد. همان گونه كه اگر پدر به فرزندش
بگويد: ((اگر با من مخالفت كنى ، خودت مرا مى شناسى و مى
دانى كه در حقت چه كار خواهم كرد))، اين جمله به مراتب تهديد
آميزتر از آن است كه به وى بگويد: كتكت مى زنم و يا... .
هل ينظرون الا
اءن ياءتيهم الله فى ظلل من الغمام والملائكة . ((ينظرون))
به معناى ((ينتظرون)) و مراد از آمدن
الله ، آمدن عذاب اوست و در اين جا مضاف ، حذف شده و معناى آيه بدين ترتيب است :
عذاب خدا، ناگهان به سراغ دروغگويان و گناهكاران مى آيد و هيچ چيز نمى تواند آنان
را از اين عذاب نجات دهد. بنابراين ، آيه فوق همانند اين آيه است :
فهل ينظرون الا
الساعة اءن تاءتيهم بغته .(353)
و قضى الاءمر و
الى الله ترجع الاءمور. يعنى هنگامى كه مرگ حتمى بيايد و قيامت برپا شود،
همه چيز به پايان مى رسد و پيش روى گناهكاران ، جز حساب و مجازات باقى نمى ماند.