تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۷ -


تفسير

برخى از يهوديان مدينه نفاق مى كردند و به مسلمانان دروغ مى گفتند. آنها به مسلمانان مى گفتند: ما به آنچه شما ايما آورده ايد ايمان داريم و گواهى مى دهيم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در سخن خود راستگوست ، زيرا ما اوصاف و خصوصيات او را در تورات ديده ايم . وقتى همين گروه منافق با سركرده هاى خود ديدار مى كردند، اين سركرده ها آنها را سرزنش مى نمودند و به آنان مى گفتند: چگونه آنچه را خدا عليه شما حكم كرده با مسلمانان و پيروان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) صحبت مى كنيد؟ آيا نمى دانيد كه اين كار اقرارى است از خودتان عليه خودتان مبنى بر اين كه شما بر باطليد و آنان بر حق ؟

اءو لا يعلمون اءن الله يعلم ما يسرون و ما يعلنون ؛ يعنى هر قدر منافقان بخواهند، نفاقشان را پنهان سازند و سر كردگان گمراه ، پيروان خود را توجيه كنند، خدا همه چيز را مى داند و چيزى بر او پوشيده نيست . بنابراين ، هر آنچه را شما يهوديان در نيرنگها و توطئه هاى خود پنهان مى داريد، خدا پيامبرش را از آن باخبر مى كند و توطئه شما را بر باد مى دهد.

برخى از آنها بى سوادند

وَ مِنهُمْ أُمِّيّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتَب إِلا أَمَانىّ وَ إِنْ هُمْ إِلا يَظنّونَ(78)

فَوَيْلٌ لِّلّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَب بِأَيْدِيهِمْ ثُمّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشترُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لّهُم مِّمّا كَتَبَت أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لّهُم مِّمّا يَكْسِبُونَ(79)

برخى از ايشان بى سوادانى هستند كه نمى دانند در آن كتاب چيست ، جز سخنانى كه شنيده اند و مى خوانند. اينان تنها پايبند گمان خويشند (78) پس واى برآنهايى كه كتاب را خود به دست خود مى نويسند و تا سودى اندك برند، مى گويند كه از جانب خدا نازل شده است . پس واى بر آنها بدانچه نوشتند و واى بر آنها از سودى كه مى برند (79)

واژگان

الاميون : مفرد آن ((امى)) و معنايش نيز روشن است . امى كسى است كه خواندن و نوشتن نمى داند. سبب اين كه به ام (مادر) نسبت داده شده ، آن است كه فرد بى سواد در نادانى به سان كسى است كه تازه از مادر متولد شده باشد.

الامانى : مفرد آن ((امنية)) است و يكى از معانى اين واژه ، آرزوى قلبى است كه در اين معنا از ديگر معانى بيشتر به كار مى رود و در آن بيشتر ظهور دارد و به معناى خواندن نيز به كار مى رود و در اين جا مراد از آن ، گمان بى دليل است ، چنان كه جمله ((ان هم الا يظنون)) اين معنا را تاكيد مى كند.

الويل : رسوايى ، اندوه ، ذلت و خوارى ، از اين قبيل است : ويح ، ويس و ويب .

الايدى : جمع و مفردش ((يد)) است و ((الاءيادى)) جمع الجمع مى باشد. اين واژه به معناى نعمتها، زياد به كار مى رود.

اعراب

((ويل)) مبتدا و خبر آن ((للذين)) است ، و نيز جايز است منصوب خوانده شود بنابر اين كه در تقدير ((جعل الله الويل للذين)) باشد. تقدير گرفتن ((جعل)) بدان سبب است كه ((ويل)) از خود فعل ندارد. صاحب تفسير البحر المحيط ضمن بيان اين مطلب مى افزايد: هرگاه ((ويل)) اضافه شود؛ نظير ((ويل زيد))، نصب از رفع بهتر است و هرگاه مفرد آورده شود (اضافه نشود) نظير ((ويل لزيد))، در اين صورت ، رفع بهتر است .

تفسير

و منهم اءميون لا يعلمون الكتاب ؛ يعنى گروهى از يهوديان بى سوادانى هستند كه چيزى از دين خدا نمى دانند و نهايت كار آنان حدس و گمان است و بر علم اتكا ندارند.

بديهى است كه اين وصف هر چند درباره يهوديان آن روز است ، ولى اين نكوهش هر نادانى را در بر مى گيرد كه خود را به سان دانا جلوه مى دهد و كارى را كه شايستگى ندارد بر عهده مى گيرد؛ زيرا - به اصطلاح اصولى ها - مورد مخصص نيست .

تفسير، اصول و قواعدى دارد

اين آيه آشكارا دلالت دارد بر اين كه تفسير كتاب و سنت با حدس و گمان جايز نيست ، بلكه پيش از هر چيزى ديگر، بايد انسان به قواعد و اصول تفسير آگاهى داشته باشد. رعايت اين قواعد در بيان مقصود خدا و رسول از آن جهت است كه كسى به اين دو دروغ نبندد و بدون دليل ، چيزى را به آنها نسبت ندهد.

نخستين شروط صحت تفسير، خواندن و نوشتن است . آن گاه ، دانستن اقسام علوم عربى از قبيل مفردات لغت تصرف ، نحو، علم بيان ، فقه ، اصول ، علم كلام و آشنايى به برخى از علوم ديگر كه تفسير برخى از آيات بدان ها ارتباط پيدا مى كند. به علاوه اين كار به مفسر امكان مى دهد كه در شناخت اين علوم به كارشناسان آنها رجوع كند.

فويل للذين يكتبون الكتاب باءيديهم ثم يقولون هذا من عند الله . اين آيه تمام كسانى را كه به دروغ چيزى را به خدا نسبت مى دهند، تهديد مى كند. آنها اين عمل زشت را تنها براى گرفتن بهاى آن از شيطان ، انجام مى دهند. البته لازم نيست اين قيمت ، تنها مال باشد، بلكه ممكن است مقام يا شهوت رانى ها و ديگر لذايذ دنيوى باشد.(234) خداوند سبحان در يك آيه سه مرتبه ((ويل)) را بر تقلب كنندگان حيله گر تكرار كرده ، و سبب تاكيدش اين بوده كه بفهماند افترا بر او و پيغمبرش از بزرگ ترين معصيت ها و داراى شديدترين مجازاتها و عذابهاست . ((واى بر شما به دروغ بر خداوند افترا مى بنديد! پس شما را به عذاب هلاك مى كند. و به تحقيق كسى كه افترا ببندد ناكام خواهد شد)).(235)

عالم ، حكم به واقع نمى كند

بدين مناسبت ، به اين نكته اشاره مى كنيم كه شخص عالم هر قدر مقام علمى اش والا باشد نبايد چيزى را به اين عنوان به خدا و پيامبرش نسبت دهد كه مثلا اين چيز واقعيتى است نوشته شده در لوح محفوظ. بنابراين ، وقتى به حلال و يا حرام بودن فتوا مى دهد، يا حكم مى كند كه فلان چيز حق است و يا آيه و روايتى را تفسير مى كند، بايد اين كار را در كمال احتياط انجام دهد و توجه داشته باشد كه حكم ، يا فتوا و يا تفسير او صرفا يك راءى و نظريه است كه ممكن است خطا باشد و يا صواب ، نه اين كه تصويرى است از واقعيت و به همين دليل ، هر گاه تلاش و سعى كند در پيشگاه خدا معذور است و اگر در تلاش و تحقيق كوتاهى كند و يا در اين امر كوتاهى نكند؛ لكن يقين پيدا كند كه سخن او عينا همان سخن خدا و پيامبر اوست و نه چيزى ديگر، در اين صورت ، وى همانند كسانى است كه به خدا دروغ مى بندند، حتى اگر اعلم علما هم باشد؛ زيرا عالم به عنوان واقع ، فتوا نمى دهد و به حق حكم نمى كند، بلكه به اعتقاد اين كه حق است فتوا مى دهد و حكم صادر مى كند و اين امر نشان مى دهد كه او معصوم نيست .

آتش ما را نخواهد سوزانيد

وَ قَالُوا لَن تَمَسنَا النّارُ إِلا أَيّاماً مّعْدُودَةً قُلْ أَ تخَذْتمْ عِندَ اللّهِ عَهْداً فَلَن يخْلِف اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلى اللّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(80)

بَلى مَن كَسب سيِّئَةً وَ أَحَطت بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئك أَصحَب النّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(81)

وَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ أُولَئك أَصحَب الْجَنّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(82)

و گفتند: آتش جز چند روزى ما را نسوزاند. بگو: آيا با خدا چنين پيمانى بسته ايد، تا او خلاف پيمان خود نكند؟ يا آن كه از روى نادانى چنين نسبتى به خدا مى دهيد؟ (80) آرى ، آنان كه مرتكب كار زشت مى شوند و در گناه غرقه مى گردند، اهل جهنّمند و جاودانه در آن (81) و آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، اهل بهشتند و در آن جاويدان (82)

واژگان

المس ، اللمس ، الجس ، هر چند در لفظ متعددند؛ ولى در معنا يكى هستند. واژه ((لمس)) بسيارى از اوقات در چيزى به كار مى رود كه احساس گرما و سرما و امثال آنها با آن همراه باشد.

اعراب

((بلى)) حرف جواب و براى اثبات پس از نفى است . گفته مى شود: ما فعلت كذا؟ چنين كارى را نكردى ؟ شما در پاسخ مى گوييد. بلى ، فعلت ؛ (بله ، چنين كردم . واژه ((نعم)) پاسخ ايجاب است و گفته مى شود: فعلت كذا؟ فلان كار را انجام دادى ؟ شما در پاسخ مى گوييد: نعم ؛ بله ، انجام دادم .)

تفسير

و قالوا لن تمسنا النار الا اءياما معدودة . يهوديان گمان دارند كه آنان فرزندان خدا و ملت برگزيده اويند و غير از آنها، تمام مردم ، فرزندان شيطان و ملت طرد شده خدا مى باشند. از اين رو، خدا يهوديان را در آتش جاودانه قرار نمى دهد و به آنها بى رحمى نمى كند، بلكه آنها را در مدتى كوتاه و بسيار اندك عذاب مى كند. آنگاه از آنان خشنود مى گردد؛ يعنى خدا آنها را ناز و نوازش مى كند، چنان كه امروز استعمار، صهيونيستهايى را كه سرزمين فلسطين را اشغال كرده اند نوازش مى كند.

قل اءتخذتم عند الله عهدا. يعنى اى محمد، به آنان بگو: اين تصور شما نوعى جسارت در برابر خدا و فتواى بدون علم است ، وگرنه كجاست آن وعده و پيمانى كه شما از خداوند در اين باره گرفتيد؟ اين تصور يهوديان ، تنها نشان دهنده بى باكى آنها در برابر گناهان و كارهاى زشت و سبك شمردن آن است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((مومن گناه خود را به سان سنگ بزرگى مى بيند كه بيم دارد بر سرش فرود آيد، و كفر گناهش را همانند مگسى مى بيند كه از جلو بينى اش عبور مى كند)). اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود: ((بدترين گناهان گناهى است كه شخص گناهكار آن را سبك بشمارد)). اين سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود: ((گويا گناه مگسى است كه از جلو بينى گناهكار مى گذرد)) كاملا بر يهوديانى منطبق است كه گمان مى كنند آنان پسران خدا هستند كه مورد نوازش قرار مى گيرند. اميد است كسانى كه با اتكال بر شرافت نسبت ، گناهان خود را سبك مى شمارند از اين سخن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اندرز بگيرند. اما آن كه به خود اعتماد داشته باشد و خطاهايش را احساس نكند و اندرز ديگران را هم نپذيرد، محال است كه به كارهاى نيك راه يابد. انسان خردمند، هيچ گاه از طريق خودبينيها و توهمات نفسانى به خودش نگاه نمى كند، بلكه همواره چون فردى منتقد، كه از عيبها و انحراف هاى خود انتقاد مى كند، به خودش ‍ مى نگرد و ميان آن وضعيتى كه بر آنها است و وضعيتى كه بايد بر آن باشد و او را از انديشه هاى كودكانه و القاآت شيطانى آزاد مى سازد، تفاوت قائل شود. تنها در اين صورت است كه نام انسان به معناى واقعى و درست كلمه بر او انطباق مى يابد. در حديث شريف آمده است : ((كسى كه خود را گناهكار انگارد، نيكوكار است)).

بلى من كسب سيئة و اءحاطت به خطيئته فاءولئك اءصحاب النار هم فيها خالدون . ((سيئة)) واژه اى است كه هم شرك را در بر مى گيرد و هم ديگر گناهان را؛ ولى مراد از آن در اين جا خصوص شرك است ، به قرينه جمله فاولئكخ اءصحاب النار هم فيها خالدون . صاحب مجمع البيان مى گويد: اراده شرك از سيئه با مذهب ما (مذهب اماميه ) سازگارى دارد؛ زيرا غير از شرك ، گناهى ديگر موجب جاودانگى در آتش نمى شود. توضيح اين موضوع در بخش : ((مرتكب شونده گناه كبيره)) آمده است .

والذين آمنوا و عملوا الصالحات اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون . اين آيه نشان مى دهد كه رهايى از عذاب خدا در قيامت ، به ايمان درست و عمل صالح ، هر دو بستگى دارد. در حديث آمده است : سفيان ثقفى گفت : اى پيامبر اكرم ، درباره اسلام ، سخنى به من بگو كه پس از تو درباره آن از هيچ كس سوال نكنم . حضرت فرمود: بگو: به خدا ايمان آوردم و آن گاه پايدارى كن .

پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اين سخن خود به آيه سى ام از سوره ((حم سجده)) اشاره مى كند: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا وابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ؛ به درستى و تحقيق آن چنان كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست ، سپس استقامت كردند، ملايكه از پى هم بر آنها فرود مى آيند. اين كه نترسيد و ناراحت نباشيد. و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده شده بوديد)).

مراد از استقامت (پايدارى ) در آيه و حديث شريف ، عمل كردن به كتاب خدا و سنت رسول اوست .

مسلمان و مومن

مسلمان از لحاظ رفتار و آثارى كه بر اسلام او مترتب است به دو قسم تقسيم مى شود:

1. مسلمانى كه با صرف نظر از اعتقاد و كارهايش ، به وحدانيت خدا و رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) اقرار دارد. البته ، مشروط به اين كه ضروريات دين نظير وجوب نماز، حرمت زنا و شراب را منكر نباشد. چنين فردى از لحاظ ارث ، ازدواج ، پاكيزگى ، واجبات مرده همانند غسل دادن ، حنوط كردن ، كفن نمودن ، نماز خواندن بر او و دفن او در قبرستان مسلمانان ، حكم ديگر مسلمانان را دارد؛ چرا كه اين آثار به دنبال اقرار به شهادتين مى آيد و بر صرف اظهار اسلام ، مترتب است ، خواه اين اقرار مطابق با واقع باشد خواه نباشد.

2. مسلمانى كه هم به اصول و هم به فروع دين اسلام مومن و متعهد و پاى بند است و در نتيجه ، هيچ اصلى از اصول عقيده اسلامى را انكار نمى كند و با هيچ حكمى از احكام شريعت مخالفت نمى ورزد. چنين فردى هم در نزد خدا و هم در نزد مردم ، حقيقتا و واقعا مسلمان است و حتى او مسلمان عادلى است كه تمام آثار عدالت اسلامى در دنيا و آخرت بر اسلام او مترتب است . برخى از آثار دنيوى عبارتند از: پذيرفته شدن شهادت او، جايز بودن اقتدا به او در نماز، نفوذ حكم او، و نيز تقليد جاهل در احكام شرعى از او، در صورتى كه وى مجتهد باشد؛ اما آثار اخروى عبارتند از: علو و والايى مقام و دريافت پاداش .

مومن ، كسى است كه با زبان خود به شهادتين اقرار كند و در قلب خويش آن را تصديق نمايد و تنها به اقرار به زبان و يا تنها به تصديق به قلب بسنده نكند، بلكه هر دو لازمند. بنابراين ، هر مومنى مسلمان است ، اما هر مسلمانى لزوما مومن نيست .

با بيان فوق روشن گرديد كه عمل شايسته غير از ايمان است ؛ زيرا خداى سبحان ، ((الذين عملوا الصالحات)) را به ((الذين آمنوا)) عطف كرده است و عطف ، تعدد و مغايرت را اقتضا مى كند. لازم به ذكر است كه عمل شايسته ، تحت مفهوم عدالت داخل است ، چنان كه پيش تر اشاره كرديم و در آينده نيز وقتى مناسبتى پيش آيد در اين باره سخن خواهيم گفت .

خوب است بدين نكته اشاره كنيم كه فقهاى اماميه در كتابهاى فقهى واژه ((مومن)) را تنها در مورد دوازده امامى به كار مى برند؛ مثلا وقتى مى گويند: زكات به مومن پرداخت مى شود، در نماز به مومن اقتدا مى شود و... منظور ايشان از مومن تنها در غير مسائل فقهى درباره مومن سخن بگويد، از اين واژه كسى را اراده مى كند كه به شهادتين اقرار و آن را تصديق كند، هر چند وى دوازده امامى نباشد.

در هر حال ، هيچ كدام از اسلام و ايمان به معنايى كه بيان كرديم مستلزم رهايى از عذاب خدا در فرداى قيامت نيست ، بلكه بايد علاوه بر اسلام و ايمان ، استقامت ، يعنى عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر او نيز وجود داشته باشد.

مرتكب شونده گناه كبيره

فقها گناهان را به دو قسم تقسيم كرده اند: كباير، نظير نوشيدن شراب و صغاير، همانند نشستن بر سفره شراب ، بدون نوشيدن . تعريف و تعيين شماره گناهان كبيره و صغيره ، ان شاء الله ، در هنگام تفسير آيه 32 سوره نجم به تفصيل خواهد آمد: الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم .(236)

اهل قبله درباره كسى كه اقرار به شهادتين مى كند و گناه كبيره انجام مى دهد، اختلاف نظر دارند: آيا چنين شخصى كافر است و در آتش جاويدان مى ماند يا اين كه مومن گناهكارى است كه به اندازه استحقاق ، مجازات و سپس ‍ وارد بهشت مى شود؟

خوارج نظريه اول را انتخاب كرده اند. اماميه ، اشاعره و بيشتر اصحاب و تابعان ، قائل به نظريه دوم شده اند. معتزله نظريه سومى به وجود آورده و حد وسط را گرفته اند؛ يعنى مى گويند: او نه كافر است و نه مومن .

علامه حلى در شرح تجريد بر درستى اين نظريه كه مرتكب شونده گناه كبيره ، مومن گناهكار است و در آتش جاودان نمى ماند، چنين استدلال مى كند: ((اگر اين فرد در آتش جاودانه بماند، لازم مى آيد كه كسى كه در تمام مدت عمرش خدا را عبادت كرده و آن گاه در پايان عمرش تنها يك گناه انجام دهد به رغم اين كه بر ايمان خود باقى است ، جاودانه در آتش ‍ باشد، كامل همانند كسى كه در تمام مدت عمرش به خدا شرك آورده است و اين محال است ؛ زيرا عقلا آن را قبيح مى دانند)).

ترديدى نيست كه يك گناه نمى تواند تمام كارهاى نيك را باطل كند، بلكه عكس آن درست است ؛ زيرا خداوند مى گويد: ((... نيكى ها، بديها را از ميان مى برند. اين اندرزى است براى اندرز پذيران)).(237) دست كم هر چيزى بايد حساب خود را داشته باشد (نه اين كه گناه ، همه كارهاى نيك را از بين ببرد.)

از اين رو، بايد واژه ((سيئة)) در آيه بلى من كسب سيئة و اءحاطت به خطيئته فاءولئك اءصحاب النار هم فيها خالدون به معناى شرك حمل شود. چنانكه آيه بعدى والذين آمنوا و عملوا الصالحات اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون دلالت دارد بر اين كه مرتكب شونده گناه كبيره وارد بهشت مى شود و در آتش جاودانه نمى ماند؛ زيرا اين آيه كسانى را كه ايمان و عمل شايسته انجام داده و آن گاه گناه كبيره مرتكب شده و توبه نكرده اند، نيز در بر مى گيرد.

باز هم درباره يهود

اين تصور يهود كه آنان فرزندان خدا و ملت برگزيده او هستند، از اين عقيده آنها سرچشمه مى گيرد كه مى گويند: دين و اخلاق يك فرايند تجارى و تامين منافع شخصى است و جز اين هر چه گفته مى شود، چرند و بى فايده است .

سوال : اين عقيده را تنها يهود ندارند، بلكه بسيارى از مردم چنين مى پندارند؟

پاسخ : بله ، همين طور است ؛ لكن تفاوت اين است كه يهود كينه تمام بشر را در سينه دارند و هدف نهايى آنان نابود كردن تمام انسانها - به جز يهود - است .

پيمان گرفتن از بنى اسرائيل

وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَ بَنى إِسرءِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزّكوةَ ثمّ تَوَلّيْتُمْ إِلا قَلِيلاً مِّنكمْ وَ أَنتُم مّعْرِضونَ(83)

به ياد داريد آن هنگام كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و درويشان نيكى كنيد و به مردمان سخن نيك گوييد و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد؛ ولى جز اندكى پشت كرديد و روى گردان شديد (83)

واژگان

اليتيم : كسى كه پدرش مرده و هنوز به سن بلوغ نرسيده باشد. اصمعى مى گويد: به حيوانى كه مادر نداشته باشد و انسانى كه پدر نداشته باشد، يتيم گفته مى شود.

اعراب

((لا تعبدون))، انشاست به صورت خبر؛ يعنى ((لا تعبدوا)). گاهى امر نيز به صورت خبر مى آيد؛ نظير ((تومنون بالله)) كه به معناى ((آمنوا بالله)) است . صاحب مجمع البيان مى گويد: اين سخن را (لا تعبدون جمله انشاييه است ) اين موضع تاكيد مى كند كه بر جمله مزبور، امر عطف شده كه عبارت است از: ((و بالوالدين احسانا،؛ يعنى اءحسنوا بالوالدين احسانا و نيز جمله ((و اءقيموا الصلوة)).

تفسير

آيه مورد بحث اين مسائل را در بر دارد:

1. نيكى به پدر و مادر: خداوند سپاس از پدر و مادر را با سپاس از خود تواءم ساخته و نيكى و احسان به اين دو را كاملا همانند عبادت خود، واجب قرار داده است . از اين رو، فقها اجماع كرده اند كه عاق والدين از بزرگترين گناهان كبيره است و كسى كه عاق والدين باشد فاسق است و شهادت او نيز پذيرفته نمى شود. در حديث شريف آمده است : ((عاق والدين بوى بهشت را نمى يابد)). مراد از احسان به والدين ، فرمانبردارى از آنها و مدارا با آنها هم در سخن و هم در عمل است .

مى گويند: زنى پدرش را در حالى كه بر پشت خود حمل مى كرد از يمن به مكه آورد و او را پيرامون خانه خدا طواف داد. گوينده اى به اين زن گفت : خدا تو را پاداش نيك دهد كه به راستى حق پدرت را ادا كردى . او گفت : چنين نيست . من درباره او انصاف را رعايت نكردم ؛ زيرا وقت او مرا بر پشت خود حمل مى كرد، دوست داشت كه من زنده بمانم ، و اكنون كه من او را بر مى دارم ، مرگ او را دوست دارم .

2. خويشاوندان و يتيمان و درويشان : آيه شريفه صله رحم را واج بكرده است ؛ زيرا به پدر و مادر پيوند دارد. همچنين ، كوشش در مراقبت از يتيم و اموال او را بر كسى كه سرپرست و يا وصى او مى باشد واجب قرار داده است . چنان كه براى تهيدستان نيز سهمى در اموال ثروتمندان قرار داده است .

3. اصل صحت : وقتى از انسان عمل و يا سخنى سر بزند، مى توان آن را بر درستى يا بر فساد و بطلان حمل كرد. در اين جا اين سوال پيش مى آيد كه آيا عمل و يا سخن انسان را بايد حمل بر صحت و درستى كرد و يا بر فساد و بطلان و يا بر هيچ كدام بلكه بايد درنگ كرد، مگر اين كه دليل قطعى بر يك طرف وجود داشته باشد؛ براى نمونه ، شما مردى را با زنى مى بينيد و نمى دانيد كه آيا اين زن همسر او و يا بيگانه است ؟ يا سخنى را مى شنويد و نمى دانيد كه آيا منظور گوينده اهانت به شماست يا خير؟ فقها در اين گونه موارد اتفاق نظر دارند كه بايد حمل بر صحت شود. از جمله دلايل آنها اين آيه است : ((و قولوا للناس حسنا)) و نيز به سخنى از اميرالمومنين (عليه السلام ) استدلال كرده اند كه مى فرمايد: ((كار برادرت را بر بهترين آن بگذار)). و همچنين به سخنى از امام صادق (عليه السلام ) كه مى فرمايد: ((درباره برادرت ، گوش و چشمت را تكذيب كن و اگر پنجاه نفر در نزدت شهادت دهند كه او چنين گفته است و او به تو بگويد: من آن را نگفته ام . او را تصديق و ديگران را تكذيب كن)).

اين اصل ، يك اصل انسانى خالص است ؛ زيرا كرامت انسان را حفظ و رابطه همكارى و دوستى را در ميان مردم تقويت مى كند و انزجار و نفرت را از آنها دور مى سازد. از اين جا روشن مى شود كه اسلام تنها به عقيده و عبادت بسنده نمى كند، بلكه به انسانيت و خوى او اهميت مى دهد و براى او راههايى را ترسيم مى كند كه او را به زندگى پربار و موفقيت آميز برساند.

لكن كسانى كه دين خود را به شيطان فروخته اند از اين اصل انسانى سوء استفاده كرده ، از هدف اصلى آن منحرف گشته و آن را وسيله اى براى توجيه كارهاى دزدان دريايى و رباخواران چپاولگر قرار داده اند. بديهى است كه اصل : حمل بر صحت)) بر چپاول و غارتگرى و نيرنگ و گمراهى و امثال آن كه مى دانيم از محرمات هستند حمل نمى شود، بلكه در جايى تطبيق مى شود كه در آن احتمال راستگويى و دروغگويى و احتمال صحت و فساد وجود داشته باشد.

خون يكديگر را مريزيد

وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ لا تَسفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لا تخْرِجُونَ أَنفُسكُم مِّن دِيَرِكُمْ ثمّ أَقْرَرْتمْ وَ أَنتُمْ تَشهَدُونَ(84)

ثُمّ أَنتُمْ هَؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسكُمْ وَ تخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنكُم مِّن دِيَرِهِمْ تَظهَرُونَ عَلَيْهِم بِالاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ إِن يَأْتُوكُمْ أُسرَى تُفَدُوهُمْ وَ هُوَ محَرّمٌ عَلَيْكمْ إِخْرَاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَبِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَلِك مِنكمْ إِلا خِزْىٌ فى الْحَيَوةِ الدّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ يُرَدّونَ إِلى أَشدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ(85)

أُولَئك الّذِينَ اشترَوُا الْحَيَوةَ الدّنْيَا بِالاَخِرَةِ فَلا يخَفّف عَنهُمُ الْعَذَاب وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(86)

و آن هنگام را كه با شما پيمان نهاديم كه خون هم مريزيد و يكديگر را از خانمان آواره مسازيد و شما به پيمان گردن نهاديد و خود بر آن گواه هستيد (84) پس شما چنين جماعتى هستيد كه يكديگر را مى كشيد و گروهى از خود را از خانمانشان آواره مى كنيد و بر ضد آنها به گناه و بيداد به همدستى يكديگر بر مى خيزيد و اگر به اسارت شما در آيند در برابر آزاديشان فديه مى گيريد و حال آن كه بيرون راندنشان بر شما حرام بود. آيا به بعضى از كتاب ايمان مى آوريد و بعضى ديگر را انكار مى كنيد؟ پاداش كسى كه چنين كند در دنيا جز خوارى نيست و در روز قيامت به سخت ترين وجهى شكنجه مى شود و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست (85) اينان همان كسانند كه آخرت را دادند و زندگى دنيا را خريدند. از عذابشان كاسته نگردد و كس ياريشان نكند (86)

واژگان

التظاهر: هميارى .

فداء الاسير: گرفتن عوض در مقابل آزاد كردن او.

اعراب

((لا تسفكون))، انشاست به صورت خبر؛ نظير ((لا تعبدون)) در آيه پيشين . ((اءنتم)) مبتدا و جمله ((تقتلون)) خبر. ((هولاء)) منادا و نيز ممكن است تاكيد براى ((اءنتم)) باشد، گويى خدا گفته است : اءنتم اءنتم ، چنان كه مى گويى : اءنت اءنت ؛ يعنى تاكيد مى كنى كه جز او كسى نيست .