(59) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى
قِيلَ لَهُمْ فَاءَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَآءِ
بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ
ترجمه : پس افرادى كه (به خود)
ستم كردند، سخنى را كه (به عنوان كلمه استغفار) به آنان گفته شده بود، تغيير دادند
(و بجاى ((حِطَّة ))،
((حنطه )) گفتند). پس
بر آن ستمكاران ، به سبب آنكه نافرمانى كردند، عذابى از آسمان فرو فرستاديم .
در برابر آن فرمانِ رحمت الهى ، گروهى از بنى اسرائيل به جاى آنكه بگويند:
((حِطَّة ))، يعنى
خدايا ما را ببخش ، از روى تمسخر و استهزاء، كلمه ((حِنْطَة
)) را تكرار كردند كه بمعناى ((گندم
)) است .
به بازى گرفتن دستور خداوند، باعث شد تا بار ديگر، گرفتار كيفر الهى شوند و بيمارى
طاعون در ميان آنها شيوع پيدا كند. البته همانطور كه آيه مى فرمايد، اين كيفر فقط
به ستمكاران رسيد، نه آنكه همه مردم دچار آن شوند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 در عبادت بايد تعبّد داشت و دستورات الهى را به همان شكل كه رسيده عمل
نمود، چنانكه نسخه پزشك را بايد طبق دستور او عمل كرد و مصرف دارو، خودسرانه نتيجه
بخش نيست .
2 هرگاه روحيه عناد و لجبازى بر جامعه حاكم شود، زمينه براى نزول عذاب هاى الهى در
همين دنيا فراهم مى شود.
درس هشتم : ذلت گناه
(60) وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى
لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبِ بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا
عَشَرَةَ عَيْنَاً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اءُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ
مِن رِّزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ
ترجمه : و به ياد آريد زمانى را كه موسى براى قوم
خويش طلب آب نمود، پس گفتيم با عصايت بر سنگ بزن ، پس دوازده چشمه از آن جوشيد. هر
يك از مردمِ (قبايل و طوايفِ مختلف )، محلّ شربِ (آب آشاميدنى ) خود را شناخت .
(گفتيم ) از روزى هاى الهى بخوريد وبياشاميدو در زمين فساد و تباهى را گسترش ندهيد.
با آنكه حضرت موسى پيامبر بود و وظيفه اش رساندن پيام خداوند به بنى اسرائيل بود،
امّا آبِ آشاميدنى قومش را نيز از خداوند طلب نمود.
خداوند نيز دعاى موسى را مستجاب كرده و با اعجازى ديگر، به آنان آب عطا نمود. فرمان
داد تا موسى همان عصايى را كه به آب نيل زد و خشكى ظاهر شد، اكنون به سنگِ سخت بزند
تا آب جارى شود و بنى اسرائيل بدانند كه خداى موسى قادر بر هر كارى هست .
بنى اسرائيل ، دوازده گروه و طايفه بودند و به خواست الهى ، از آن كوه دوازده چشمه
جارى شد تا هر قبيله ، آبِ مستقلى داشته و دچار كمبود آب نشوند.
خداوند اين چنين ، از يكسو ((مَنّ))
و ((سَلوى )) را بر
آنان نازل كرد و از يكسو آب را به قدر كافى در اختيار آنان قرار داد، تا تاءمين
باشند و بدنبال فساد و گناه نروند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 رهبران الهى ، در فكر تاءمين نيازهاى مادى مردم نيز هستند و آنرا بطور
يكسان در اختيار همه قرار مى دهند.
2 آب و غذا رزقِ خداست ، پس نبايد مايه گناه و معصيتِ خدا شود.
(61) وَإِذْ قُلْتُمْ يَامُوسَى لَنْ
نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجُ لَنَا مِمَّا
تُنْبِتُ الاَْرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا
وَبَصَلِهَا قَالَ اءَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوََّذِى هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا
مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَاءَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ
وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ ذَ لِكَ بِاءَنَّهُمْ كَانُواْ
يَكْفُرُونَ بََايَتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَ
لِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ
ترجمه : (اى بنى اسرائيل ) به ياد آريد زمانى را كه
گفتيد: ((اى موسى ما هرگز بر يك نوع غذا صبر نمى كنيم
، پس براى ما از پروردگارت بخواه ، تا از آنچه زمين مى روياند، از سبزيجات و خيار و
سير و عدس و پياز، براى ما بروياند)). موسى گفت : آيا
مى خواهيد آنچه راپست تر است ، با آنچه بهتر است ، تبديل كنيد. پس (حال كه چنين
تقاضايى داريد، بكوشيد تا از اين بيابان خارج شويد و) به شهرى وارد شويد كه آنچه را
مى خواستيد (در آنجا) براى شما هست . (به سبب اين بهانه جويى ها) مُهر ذلت و
نيازمندى بر آنان زده شد و گرفتارغضبِ خداوند گرديدند. اين كيفر از آن جهت بود كه
آنان به آيات الهى كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند و اين (كارهاى
زشت ) بدان سبب بود كه آنان اهل عصيان و تجاوز بودند.
خداوند در آن بيابان سوزان ، آب و غذاى بنى اسرائيل را تاءمين نمود، امّا
قدرْناشناسى و ناسپاسى اين قوم از يك سو و رفاه طلبى و تن پرورى آنان از سوى ديگر
باعث شد تا غذاهاى ديگرى را از موسى تقاضا كنند.
موسى در پاسخ آنها گفت : آيا شما غذاى آسمانى را كه بهتر است ، با خوردنى هاى زمينى
كه پست تر است تبديل مى كنيد؟. اگر واقعاً اين نوع غذاها را مى خواهيد بايد با
دشمنانتان بجنگيد و به شهر بيت المقدس وارد شويد تا از اين خوردنى ها بهره مند
گرديد.
شما از يك طرف ، حال جنگ و جهاد را نداريد و از سوى ديگر، تمام امتيازات شهرنشينى
را مى طلبيد. اين روحيّه شكم پرستى ، شما را به ذلت و خوارى انداخته و گرفتار قهر
الهى خواهيد شد.
شما با اين تقاضاهاى نابجا، آيات و معجزات الهى را ناديده گرفته و حتى حاضر شده ايد
پيامبران الهى را در راه رسيدن به مقاصد مادى و دنيوى خود به كشتن دهيد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 تن پرورى و شكم پرستى ، عامل سقوط انسان است . از هرگونه رفاه طلبى كه به
قيمت خوارشدن و ذلّت انسان تمام گردد بايد دورى نمود.
2 گناه و نافرمانىِ پى درپى ، انسان را به كفر و بى ايمانى مى كشاند، تا جايى كه
حاضر به پذيرفتن هيچگونه حقى نمى شود.
(62) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَ رَى وَالصَّبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ
وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُمْ اءَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ
وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه : همانا كسانى كه (به پيامبر اسلام ) ايمان
آورده اند و همچنين يهود و نصارى و صابئان ، آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان
آورده و عمل صالح انجام داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است و بر آنان بيمى
نيست و اندوهگين نمى شوند.
در همه اديان آسمانى ، ميزان در پاداش الهى ، ايمان و عمل صالح بوده است . ايمان به
خدا و روز قيامت ، و در كنار آن عمل به دستورات خداوند. و در اين ميزان ، ميان
مسلمان ، مسيحى ، يهودى و پيروان ديگر اديان الهى تفاوتى نيست .
البته آيات بسيارى از قرآن ، يهود و نصارى را به پذيرش دين اسلام دعوت مى كند و در
آيه 85 سوره آل عمران مى فرمايد: ((هر كس دينى غير از
اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد.))
بنابراين پيروان ديگر اديان ، هر كدام كه به پيامبر و كتاب آسمانى زمانِ خودشان ،
ايمان آورده و اهل عمل بوده اند، به وظيفه خود عمل كرده و به پاداش الهى مى رسند،
ولى با ظهور اسلام ، هيچ دينى جز آن قابل قبول نيست .
به پيروان حضرت موسى ، يهودى و به پيروان حضرت عيسى ، مسيحى مى گويند، اما
((صابئين )) كيانند؟
((صابئين ))، پيروان
يكى از پيامبران الهى ، نوح يا ابراهيم يا يحيى هستند كه در طول تاريخ دچار
انحرافات و بدعت هايى در عقايد و اعمال دينى شده و براى ستارگان ، تاءثيراتى در
زندگى انسان قائلند و معمولا در كنار رودخانه ها زندگى مى كنند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 آرامش واقعى ، تنها در سايه ايمان به خدا و قيامت است كه آينده اى روشن را
بشارت مى دهد.
2 تمام اديان آسمانى ، در دو اصلِ توحيد و معاد با يكديگر مشتركند و نجات را تنها
در سايه ايمان و عمل مى دانند، نه اميد و آرزوهاى نابجا.
(63) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ
وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمْ الطُّورَ خُذُواْ مَآءَاتَيْنَكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ
مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه : و به ياد آريد زمانى را كه از شما پيمان
گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و آنگاه گفتيم ) آنچه را (از الواح
تورات ) به شما داده ايم به قوّت بگيريد و آنچه را در آن است به ياد بسپاريد (و عمل
نماييد)، باشد كه پرهيزكار شويد.
پس از آنكه تورات به موسى داده شد، خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت كه به آن عمل
كنند و از سستى و كوتاهى بپرهيزند، تا به تقوا و پرهيزكارى برسند.
آنگاه خداوند براى آنكه بنى اسرائيل بر پيمان خود استوار بمانند، به عنوان معجزه اى
ديگر، كوه طور را بالاى سر آنان قرار داد، تا هم قدرت خدا را ببينند و هم از مخالفت
فرمان الهى بترسند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 بايد بر حفظ اصولِ دينِ خود، جدى و مصمّم باشيم ، نه آنكه احكام دينى را
به شوخى و بازى بگيريم .
2 خداوند، از همه ما، بر عمل به دستوراتش پيمان گرفته است . هم از راه عقل و فطرت
درونى ، و هم از راه وحى و نبوت بيرونى .
(64) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِّنْ
بَعْدِ ذَ لِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُ هُل َكُنتُمْ مِّنَ
الْخَسِرِينَ
ترجمه : اما شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را
بالاى سر خود ديديد و با خداوند ميثاق بستيد)، روى گردان شديد، و اگر فضل و رحمت
خداوند (در آمرزش شما)نبود همانا از زيانكاران بوديد.
با آنكه خداوند چنان پيمان محكمى از بنى اسرائيل گرفت ، امّا اين قوم سركش ، پيمان
الهى را ناديده گرفته و به آن پشت كردند، ولى باز هم خداوند لطف خود را بازگرداند و
آنان را به حال خود رها نساخت .
(65) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ
اعْتَدَوْاْ مِنْكُم فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَسِئِينَ
(66) فَجَعَلْنَهَا نَكَلاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا
وَمَوْعِظَةًلِّلْمُتَّقِينَ
ترجمه : (اى بنى اسرائيل ) قطعاً شما از سرنوشت كسانى از
خودتان كه در روز شنبه (از فرمان الهى ) تجاوز كردند آگاهيد. پس ما (به سبب اين
نافرمانى ) به آنها گفتيم بوزينه گانى طردشده باشيد.
پس ما اين جريان را درس عبرتى براى مردم آن زمان ، و كسانى كه بعد از آنان آمدند، و
هم پند و اندرزى براى پرهيزكاران قرار داديم .
خداوند، كاركردن در روز شنبه را، براى بنى اسرائيل تعطيل اعلام كرده بود. امّا
گروهى از آنان كه در كنار دريا زندگى مى كردند، با يك نوع حيله ، در روز شنبه
ماهيان را صيد مى كردند.
آنان حوضچه هايى را در كنار دريا ايجاد كرده و وقتى ماهيان وارد مى شدند، راه را
براى بازگشت آنها به دريا مى بستند و سپس روز يكشنبه ماهيان را از حوضچه ها صيد مى
كردند و بدين شكل حكم خدا را مسخ كرده و تغيير مى دادند.
خداوند نيز به كيفر اين نافرمانى و بازى گرفتن دستورات الهى ، چهره آنان را مسخ
كرده و از صورت انسان به شكل بوزينه در آورد، تا براى آنان مجازات و براى ديگران
درس عبرتى باشد.
البته حيوانات از رحمت خدا دور نيستند، ولى سقوط از مرحله انسانيت به حيوانيت ،
نشانه طرد انسان از درگاه الهى و دور شدن از رحمت خداوند است . همانگونه كه رنگ
سياه عيب نيست ، ولى سياه شدن لباس سفيد، نشانه آلودگى و كثيفى آن است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 در انجام احكام الهى ، حيله و خدعه بكار نبريم و نخواهيم با حفظ ظواهر شرع
، باطنِ احكام خدا را تغيير دهيم ، زيرا مسخ چهره دين ، مسخ چهره انسانيت را بدنبال
دارد.
2 كيفرهاى الهى اختصاص به قيامت ندارد، بلكه خداوند بعضى گناهان را در دنيا كيفر مى
دهد، تا براى مردم آن عصر و آيندگان درس عبرتى باشد.
درس نهم : داستان گاو بنى اسرائيل
(67) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ
يَاءْمُرُكُمْ اءَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةًقَالُوَّاْ اءَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قال
اءَعُوذُ بِاللّهِ اءَنْ اءَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ
ترجمه : و به ياد آوريد هنگامى را كه
موسى به قوم خود گفت : همانا خداوند به شما فرمان مى دهد كه گاوى را ذبح كنيد.
گفتند: آيا ما را به تمسخر مى گيرى . موسى گفت : به خدا پناه مى برم از اينكه از
جاهلان باشم . داستان گاو بنى اسرائيل ، ماجرايى است كه اين سوره نيز به جهت همين
داستان ، سوره ((بقره ))
ناميده شده است و خلاصه اين داستان ، كه در ضمن آيات 67 تا 73 اين سوره مطرح شده ،
از اين قرار است :
در ميان بنى اسرائيل ، مقتولى پيدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. ميان قبايل نزاع و
درگيرى شد و هر گروه قتل را به ديگرى نسبت مى داد. موضوع را براى داورى نزد حضرت
موسى بردند.
چون حل قضيه از راه عادى ممكن نبود، آن حضرت از طريق اعجاز مسئله را حل نمود. پس به
آنها فرمود: خدا فرمان داده كه گاوى را ذبح كنيد و قطعه اى از بدنش را به مقتول
بزنيد تا او زنده شود و قاتل خود را معرفى كند.
آنها با شنيدن اين جواب ، به موسى گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى كه چنين راه حلّى
را پيشنهاد مى كنى ؟ اما موسى گفت : مسخره كردن كار افراد جاهل است و پيامبر خدا
هرگز چنين نكند. اگر واقعا به دنبال قاتل هستيد اين كار را بكنيد.
با آنكه خداوند مى توانست از راه علم غيب ، قاتل را به موسى معرفى ، تا او به مردم
اعلام كند، اما فرمانِ كشتنِ گاو، نشانه آن است كه روحيه گوساله پرستى و قداست
نمايى براى گاو، هنوز در ميان قوم وجود داشته و خداوند خواسته تا اين روحيه را از
بين ببرد. علاوه بر آنكه اين كار قدرت خداوند را نشان مى دهد كه از زدن گوشتِ مرده
اى ، مرده اى ديگر را زنده مى كند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O اگر حكم خدا با ذهن و سليقه ما مطابق نيامد،
آنرا به تمسخر نگيريم و يا آن را بى دليل نپنداريم ، زيرا آنچه را خداوند فرموده ،
در جهتِ خير و مصلحتِ ما و جامعه بشرى بوده است .
(68) قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ
يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ
وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَ لِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ
ترجمه : (بنى اسرائيل به موسى ) گفتند:
((از خدايت بخواه تا براى ما روشن كند، آن چه گاوى
است ( كه ما بايد بكشيم ))). موسى گفت : خداوند مى
فرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد، و نه بِكر و جوان ، بلكه
ميانسال باشد. پس آنچه را به شما فرمان داده شد (هرچه زودتر) انجام دهيد.
وقتى بنى اسرائيل فهميدند فرمانِ ذبحِ گاو جدّى است ، شروع به بهانه تراشى نمودند
كه چه گاوى را بايد ذبح كنيم ؟. شايد اين بهانه ها بيشتر از طرفِ قاتلِ واقعى به
مردم القا مى شد تا مبادا رسوا شود و مردم او را بشناسند.
گرچه سؤ ال ، كليد فهم مطلب است ، امّا بنى اسرائيل با طرح اين سؤ الات قصد فرار
داشتند، نه فهم ، و لذا سؤ الات خود را بى ادبانه مطرح كرده و گفتند:
((اى موسى از خدايت بخواه ))،
گويا خداىِ موسى را از خداى خود جدا مى دانستند.
(69) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ
يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَابَقَرَةٌ صَفْرَآءُ
فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِينَ
ترجمه : (بار ديگر) گفتند: ((از
پروردگارت بخواه كه براى ما روشن سازد رنگ آن گاو چه باشد؟))
موسى گفت : خداوند مى فرمايد: گاوى به رنگِ زردِ خالص ، كه رنگش بينندگان را
مسرور سازد.
با آنكه فرمان ذبح دوباره صادر شد، امّا گويا نمى خواستند آنرا انجام دهند، لذا
دوباره سؤ الِ ديگرى را مطرح كردند كه آن گاو به چه رنگى باشد؟ در حاليكه اولاً
رنگِ گاو نقشى در حُكم نداشت و ثانياً اگر لازم بود از ابتدا در حكم خدا آمده بود.
امّا خداوند براى آنكه بهانه اى هم در اين زمينه نداشته باشند، رنگ زرد را براى آن
گاو معين نمود. تا بدانند آنچه را به فرمان خدا ذبح مى كنند، نبايد حيوانى زشت و بى
ارزش باشد، بلكه بايد حيوانى سالم ، ميانسال و داراى رنگِ زيبا و چشم نواز باشد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O در برابر احكام الهى بهانه جويى و لجاجت
نورزيم و براى فرار از انجام آن ، سؤ الات بيجا را مطرح نكنيم . O سؤ ال ، همواره
نشانه تحقيق و كنجكاوى نيست ، گاهى نشانه طفره رفتن و فرار از تكليف است .
(70) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ
يُبَيِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ
اللّهُ لَمُهْتَدُونَ
(71) قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الاَْرْضَ
وَلاَ تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الْ نَ جِئْتَ
بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ
ترجمه : (بار ديگر) گفتند: از خدايت بخواه (بالاخره ) براى
ما روشن كند چگونه گاوى باشد؟ همانا اين گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد
هدايت شويم . (موسى در پاسخ ) گفت : خداوند مى فرمايد: آن گاوى است كه براى شخم
زدنِ زمين رام نشده باشد و براى زراعت آب كشى نكند، سالم و بى عيب بوده و هيچ خال
يا لكه رنگ در آن نباشد. گفتند: اكنون حق را آوردى ، پس آن را ذبح كردند ولى نزديك
بود كه انجام ندهند.
با آنكه خداوند سنّ و رنگ گاو را بيان نمود، امّا اين قومِ بهانه جو گفتند: اى موسى
مشخصات بيشترى از آن را بيان كن تا بلكه آنرا بشناسيم .
وقتى موسى از سوى خداوند ويژگى هاى ديگرى از آن گاو را بيان نمود، به ناچار تسليم
شده و گاو را ذبح كردند، ولى در فكر راه فرار بودند و قصدِ انجام چنين كارى را
نداشتند.
اين آيه نشان مى دهد كه روحيه لجاجت و خودخواهى ، كار را به جايى مى رساند كه انسان
فقط آنچه را مطابق ميل و نظر خودش باشد، حق مى داند و بى ادبانه به پيامبر خدا مى
گويد: ((اَلانَ جِئْتَ بِالْحَقّ))
حالا حق گفتى ؛ گويا قبل از اين باطل مى گفته است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
O هر چه را در راه فرمان خدا مى دهيم ، بايد
سالم و بى عيب باشد، چنانكه در سفر حج ، زائر خانه خدا بايد در روز عيد قربان ،
حيوان سالمى را ذبح كند.
(72) وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ
رَءتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ
(73) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَ لِكَ يُحْىِ
اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيُكُمْءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ترجمه : و به ياد آوريد آن هنگام كه شخصى را به قتل
رسانديد و سپس درباره قاتل به نزاع پرداختيد، امّا خداوند آنچه را كه شما پنهان مى
داريد آشكار مى سازد.پس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و
قاتل را معرفى كند). اين گونه خداوند مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما
نشان مى دهد، تا شايدتعقّل كنيد.
در آيات قبل بهانه جويى هاى بنى اسرائيل به تفصيل بيان شد. اين دو آيه بار ديگر
ماجراى قتل را بطور خلاصه ذكر كرده و مى فرمايد: شما قتلى را مرتكب شديد و قاتل را
كتمان نموديد، ولى خداوند با اعجاز خود از خلافكارى شما پرده برداشت . پس بدانيد كه
خداوند قادر بر رسوا كردن گنهكار است .
اين آيه نمونه اى از قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان را بيان مى كند، تا ديگران با
ديدن نشانه هاى قدرت الهى به تعقّل و تفكّر در امر قيامت بپردازند و بدانند كه اگر
خداوند اراده كند با زدن مرده اى به مرده ديگر، زندگى ظاهر مى شود!
از اين آيه مى آموزيم كه :
O در محضر خدا گناه نكنيم و يا گناه خود را به
گردن ديگران نيندازيم . زيرا خداوند به همه كارهاى ما، چه آشكار و چه پنهان ، آگاه
است و اگر بخواهد آن را افشا و ما را رسوا مى سازد.
(74) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ
بَعْدِ ذَ لِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ اءَوْ اءَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ
الْحِجَارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهاَرُ وَإِنَّ مِنْهَا لَما
يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَما يَهْبِطُ مِنْ
خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه : پس دل هاى شما بعد از اين ماجرا، سخت شد،
همچون سنگ يا سخت تر از آن . زيرا از برخى سنگ ها نهرها و چشمه ها مى جوشد و برخى
از آنها شكاف خورده و آب از آن خارج مى شود و برخى از آنها از خوف خدا (از كوه )
سقوط مى كند، (اما دل هاى شما هيچ تاءثير نمى پذيرد) و خداوند از كارهاى شما غافل
نيست .
از آيه 49 تا اينجا، موارد بسيارى از الطاف الهى بر بنى اسرائيل بيان شد، از جمله :
نجات از سلطه فرعونيان ، شكافته شدن دريا، قبول توبه گوساله پرستى ، نزول غذاهاى
آسمانى ، سايبان شدن ابرها، و آخرين مورد، كشف قاتل به روشى اعجازآميز بود.
اما آنان با ديدن اين همه آيات و معجزات ، در برابر حكم خدا تسليم نبوده و همواره
دنبال بهانه اى براى فرار بودند، كه قرآن از آن تعبير به قساوت قلب و سنگدلى مى
كند.
انسان گاهى چنان سقوط مى كند كه همچون حيوان ، بلكه پست تر از آن ، و يا چون جماد
بلكه سخت تر از آن مى گردد. زيرا سنگِ سخت ، گاه مى شكافد و آب از آن جارى مى شود و
يا لااقل حركتى كرده و رو به پايين مى رود.
اما دلِ بعضى انسان ها از سنگ هم سخت تر است ، نه از روى عشق و محبت مى جوشد، كه در
فكر كار نيك و خيررسانى به ديگران باشد، و نه از ترس خدا مى تپد كه اين ترس ، موجب
خضوع و تسليم در برابر احكام الهى گردد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O همه موجودات هستى ، حتّى سنگِ سخت و بيجان ،
در برابر قوانينى كه خداوند براى اداره اين هستى وضع كرده ، خاضع وتسليم اند، پس
اگر انسان از فرمان الهى سركشى و تجاوز نمايد، قلب و روح او از سنگ هم پست تر و سخت
تر است .
درس دهم : آرزوهاى باطل
(75) اءَفَتَطْمَعُونَ اءَنْ
يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَمَ اللّهِ ثُمَّ
يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
ترجمه : (اى مسلمانان ) آيا اميد داريد كه (يهوديان )
به آيين شما ايمان آورند، در حاليكه گروهى از آنان ، سخن خدا را مى شنيدند و پس از
فهميدن ، آنرا تحريف مى كردند، درحاليكه اهل علم و دانش بودند.
در آغاز ظهور اسلام ، انتظار مى رفت كه يهوديان ، پيش از ديگران به اسلام روى
آورند، زيرا آنها اهل كتاب بوده و نشانه هاى پيامبر اسلام را در كتابهاى خود خوانده
بودند، امّا عملاً در مقابل مسلمانان و در كنار مشركان قرار گرفتند.
اين آيه مسلمانان را دلدارى مى دهد كه اگر مى بينيد يهوديان ، اسلام نمى آورند و
تسليم آياتِ قرآن نمى شوند، نگران نشويد و در آيين خود شك نكنيد و اصولاً چنين
انتظارى را از آنها نداشته باشيد. زيرا اينها فرزندان همان كسانى هستند كه همراه
حضرت موسى به كوه طور رفته و سخن خدا را شنيدند و دستوراتِ او را درك كردند، امّا
باز آنرا تحريف كرده و به دين خود وفادار نماندند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O انتظارِ ايمان آوردنِ همه مردم خوبست ، اما
بايد بدانيم كه بسيارى از مردم حاضر به پذيرش حق نيستند، پس كفرِ آنها موجب شك و
تزلزلِ ما، در عقايدمان نشود.
(76) وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ
ءَامَنُواْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا
اءَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ
رَبِّكُمْ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
(77) اءَوَلاَ يَعْلَمُونَ اءَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا
يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ
ترجمه : (گروهى از يهود) هنگامى كه مؤ منان را ملاقات
كنند، مى گويند: ((ايمان آورديم ))،
ولى هنگامى كه با يكديگر خلوت مى كنند، (به يكديگر اعتراض كرده و) مى گويند:
((چرا مطالبى را كه خداوند (درباره پيامبر اسلام )
براى شما بيان كرده ، (براى مسلمانان ) بازگو مى كنيد،تا آنان (در قيامت ) در
پيشگاه خداوند عليه شما احتجاج و استدلال كنند. آيا نمى انديشيد؟))
آيا آنها نمى دانند كه آنچه را پنهان سازند و آنچه را آشكاركنند، خداوند مى داند؟
در صدر اسلام ، برخى از يهود، وقتى مسلمانان را مى ديدند، مى گفتند چون نشانه هاى
پيامبرِ شما در توراتِ ما آمده است ، ما نيز به دين شما ايمان مى آوريم ، ولى همين
افراد وقتى به يكديگر مى رسيدند، همديگر را مورد سرزنش قرار مى دادند كه چرا نشانه
هاى ((محمّد)) را براى
مسلمانان بازگو مى كنيد؟ مگر نمى دانيد كه آنها همين مطالب را عليه شما در قيامت
بكار مى گيرند.
نتيجه آن تحريفِ حقايق ،از سوى دانشمندانِ يهود، و اين كتمانِ حقيقت ، از سوى عموم
مردم ، آن شد كه امروزه ميليون ها يهودى و مسيحى در جهان وجود داشته باشد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O بزرگ ترين خيانت ، خيانت فرهنگى است . كتمان
و تحريف حقايق ، خيانتى است كه نسل هاى بسيارى را به انحراف و بيراهه مى كشاند.
(78) وَمِنْهُمْ اءُمِّيُّونَ لاَ
يَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلاَّ اءَمَانِىَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ
ترجمه : و برخى از يهود، مردمان عوام و درس ناخوانده
اى هستند كه كتابِ خدا را جز آرزوهايى ، نمى دانند (و به پندارهايشان دل بسته اند)
آنها جز گمان ، چيزى ندارند.
اين آيه گروه ديگرى از بنى اسرائيل را معرفى مى كند كه بر خلافِ گروه پيشين كه آگاه
بودند، ولى حقايقِ را كتمان يا تحريف مى كردند، مردم عوامى هستند كه از مطالب تورات
خبرى ندارند و با آرزوهاى خود زندگى مى كنند.
آنها خيال مى كردند كه در تورات ، قوم يهود، نژاد برتر شمرده شده و آنان ، محبوبان
خدا هستند.لذا در قيامت نجات مى يابند و به جهنم نمى روند، و اگر هم مجازاتى براى
آنان باشد، چند روزى بيشتر نيست .
البته ممكن است چنين خيالات و آرزوهايى در ميان پيروان ديگر اديان الهى نيز باشد،
اما بايد بدانيم اينها همه نتيجه بى اطلاعى از كتابِ خداست ، وگرنه در هيچيك از كتب
آسمانى چنين خيالاتِ واهى نيامده است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
O دورى از كتب آسمانى و خصوصاً قرآن ، زمينه
رشد خرافات و خيالات ، در ميان پيروان اديان است و بى سوادى ، منشاء اين مشكل بزرگ
مى باشد.
(79) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ
يَكْتُبُونَ الْكِتَبَ بِاءَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ
لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا كَتَبَتْ
اءَيْدِيهِمْ وَوْيْلٌ لَهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ
ترجمه : واى بر آنان كه به دست خود كتاب مى نويسند و
مى گويند: ((اين از جانب خداست ))،
تا آنرا به بهاى اندكى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دست هايشان بنوشت ، و واى بر
آنان از آنچه به دست آوردند.
در طول تاريخ ، همواره دانشمندانى در لباسِ دين ، دين را وسيله دنياى خود قرار داده
اند. آنان مطالبى را از خود مى نويسند ولى به خدا نسبت مى دهند، تا ثروتى بيندوزند،
يا در نزد مردم و حاكمان مقامى كسب كنند.
قرآن با شديدترين لحن و با تكرار كلمه ((ويل
)) نسبت به خطر اين دانشمندان ، هشدار مى دهد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O دين سازى و دين فروشى ، خطرى است كه از
ناحيه دانشمندان فاسد، متوجه مردم است . پس بايد مردم مراقب باشند و هر سخنى را
نپذيرند، گرچه گوينده به ظاهر در لباس دين در آمده باشد.
(80) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا
النَّارُ إِلاَّ اءَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ اءَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً
فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ اءَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ
تَعْلَمُونَ
ترجمه : و (بنى اسرائيل ) گفتند:
((آتش دوزخ جز چند روزى ، هرگز به ما نخواهد رسيد.))
(اى پيامبر به آنان ) بگو: آيا پيمانى نزد خدا گرفته ايد، كه البته خداوند هرگز از
پيمانش تخلف نمى ورزد، يا آنكه بر خداوند چيزى را نسبت مى دهيد كه به آن علم
نداريد.
در آيات قبل گفتيم كه عوامِ يهود خيالاتِ باطلى داشتند. اين آيه يكى از آنها را
چنين بيان مى دارد كه آنها مى گفتند: اگر بر فرض ، گناهى بكنيم ، كيفر ما كمتر از
ديگران است و فقط چند روزى در عذاب خواهيم بود.
قرآن بر اين پندار غلط، خط بطلان كشيده و مى فرمايد: اين عقيده ، سخن ناروايى است
كه شما به خدا نسبت مى دهيد، زيرا تنها تقوى و عمل صالح است كه مايه برترى انسان ها
بر يكديگر مى گردد و اين معيار، ميزان پاداش و كيفر در قيامت است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
O امتياز طلبى و نژادپرستى ممنوع . همه انسان
ها در برابر خدا يكسان هستند و هيچ قوم و نژادى در نزد خدا برتر از ديگران نيست .
(81) بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً
وَاءَحَطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فاءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بالنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا
لِدُونَ
(82) وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ
اءُوْلََّئِكَ اءَصْحَ بُالجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَا لِدون
ترجمه : (چنين نيست كه آنها گمان مى كنند) بلكه آنان
كه به دنبال گناه روند و گناهانشان ، آنها را احاطه كند، قطعاً اهل آتشند و در آن
جاودانه خواهند بود.و آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دهند، قطعاً اهل بهشت
اند و هميشه در آن خواهند بود.
بر خلاف پندارهاى باطل ، اين دو آيه ميزان و معيارِ كيفر و پاداش الهى در قيامت را،
چنين بيان مى دارد:
هر كه از روى عمد و اراده بدنبال گناه رود، تا آنجا كه گناه او را در خود غرق كند،
همواره در آتش است و راه گريزى ندارد، و در اين كيفر تفاوتى ميان يهود با ديگران
نيست .
چنانكه شرط ورود به بهشت ، ايمان و عمل ، در كنار يكديگر است ، و ايمان به تنهايى ،
و يا عمل به تنهايى كافى نيست ، تا چه رسد به آنكه كسى بخواهد بر اساس خيال و آرزو
به بهشت در آيد!
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 گناه ، گاهى چنان در وجود انسان رسوخ مى كند كه قلب و روح را پوشانده و جز
زشتى و پليدى در گفتار و رفتار از انسان صادر نمى شود.
2 اميد بدون عمل ، ارزشى ندارد. ميزان در پاداش الهى ، ايمان و عمل است ، نه گمان و
آرزو.
درس يازدهم : پيمان الهى
(83) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَ
بَنِىَّ إِسْرَّءِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ وَبِالْوَ لِدَيْنِ إِحْسَاناً
وَذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَا مى وَالْمَسَا كِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً
وَاءَقِيمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلا
قَلِيلاً مِّنكُمْ وَاءَنْتُمْ مُّعْرِضُونَ
ترجمه : و به ياد آوريد زمانى را كه از بنى اسرائيل
پيمان گرفتيم ، كه جز خداى يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و
يتيمان و بينوايان نيكى كنيد، و با مردم به نيكى سخن گوييد، و نماز برپاى داريد و
زكات بدهيد. امّا جز اندكى از شما همه سرپيچى كرديد وروى گردان شديد.
در آيات قبل ، از پيمان بنى اسرائيل ، نامى به ميان آمد، ولى موارد آن پيمان بيان
نشده بود.
اين آيه و آيه بعد مواردى از آن پيمان را يادآورى مى كند و سپس آنان را بخاطر شكستن
اين پيمان ها، مورد سرزنش شديد قرار مى دهد.
زيرا پيمان هاى الهى كه توسط پيامبران به مردم ابلاغ شده ، مطابق با عقل و فطرتِ
بشرى است و خداوند اين ارزش هاى دينى را در نهاد همه انسان ها قرار داده است .
توحيد و يكتاپرستى ، سرلوحه مكتبِ همه پيامبران است . زيرا كارها در صورتى موجب
سعادت است كه رنگ الهى داشته و در مدار توحيد باشد.
دوّمين فرمان الهى پس از عبادتِ خدا، اطاعت از پدر و مادر و احسان به آنهاست . زيرا
آنها واسطه آفرينش ما هستند و الطاف الهى از طريق آنها به ما مى رسد.
رسيدگى به محرومان جامعه ، خصوصاً خويشاوندان ، در كنار احسان به والدين آمده است ،
تا انسان تنها خود و خانواده خود را نبيند، بلكه به جامعه اى كه در آن زندگى مى
كند، نيز توجه داشته باشد.
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 خدمت به مردم ، از عبادتِ خدا جدا نيست . هم بايد در رابطه با خدا بود، هم
در ارتباط با مردم .
2 نماز بهترين شكل پرستش است ، كه نشانه نياز بشر به رابطه دائمى با خالق و
آفريدگار خود است .
3 سخن و گفتارِ يك خداپرست ، بايد نسبت به همه مردم ، شايسته و نيكو باشد.
(84) وَإِذْ اءَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ
لاَ تَسْفِكُونَ دِمَآءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَاءَنْفُسَكُمْ مِّن دِيَرِكُمْ ثُمَّ
اءَقْرَرْتُمْ وَاءَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
ترجمه : و به ياد آوريد آن هنگام را كه از شما پيمان
گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، پس شما
اقرار كرديد و بر اين پيمان گواهى داديد.
از نيازهاى اوليّه يك جامعه ، كه در همه اديان الهى مطرح بوده است ، امنيت است ،
امنيتِ جان و وطنِ مردم . لذا قتل از گناهان كبيره شمرده شده و كيفر آن در دنيا،
قصاص و در آخرت ، جهنم است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
حق حيات ، اولين حق براى هر بشر، و علاقه به وطن ، امرى فطرى و طبيعى است .
و هيچ كس نمى تواند اين حقوق را از كسى سلب كند.
(85) ثُمَّ اءَنْتُمْ هََّؤْلاََّءِ
تَقْتُلُونَ اءَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنْكُمْ مِّنْ دِيَرِهِمْ
تَظَهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوَ نِ وَإِنْ يَاءْتُوكُمْ اءُسَرَى
تُفَدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ اءَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ
الْكِتَبِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَآءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَ لِكَ مِنْكُمْ
إِلا خِزْىٌ فِى الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ يُرَدُّونَ
إِلَىَّاءَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه : (با آنكه از شما پيمان گرفتيم ) امّا شما،
خود يكديگر را به قتل مى رسانيد و گروهى از خودتان را از سرزمين شان بيرون مى كنيد
و در گناه و تجاوز عليه آنان ، يكديگر را يارى مى كنيد. در حالى كه اگر همانان به
صورت اسير نزد شما آيند، با پرداخت پول آزادشان مى سازيد، با آنكه (نه فقط كشتن ،
بلكه ) بيرون راندنِ آنها، (از همان آغاز) بر شما حرام بود. آيا به بعضى از
دستوراتِ كتاب ايمان داريد و به بعضى كافر مى شويد؟ (آنجا كه مى گويد، اسير را آزاد
كنيد عمل مى كنيد، ولى آنجا كه مى گويد، نكشيد و تبعيد نكنيد، گوش نمى دهيد!) پس
كيفر كسانى از شما كه چنين كنند، جز رسوايى در زندگى دنيا نخواهد بود و روز قيامت
به سخت ترين عذاب ها گرفتار شوند، و خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست .
اين آيه بنى اسرائيل را سرزنش مى كند، كه شما عليرغم پيمانى كه با خدا داشتيد، باز
هم يكديگر را مى كشيد و از خانه هايتان آواره مى سازيد، و عجيب آنكه شما به حكم
تورات ، اگر اسيرى داشته باشيد با پرداخت فديه آزادش مى سازيد.
شما حاضريد يكديگر را بدست خود بكشيد، اما حاضر نيستيد اسير يكديگر باشيد. اگر
اسارت توهين است ، كشتن و آواره ساختن كه از آن بدتر است . اگر فديه دادن و آزاد
كردنِ اسير، فرمان تورات است ، دورى از قتل و تبعيد هم دستور تورات است .
در واقع شما تسليم هوى و هوس خود هستيد نه كتاب آسمانى ، زيرا هر جا كه دستورات
الهى مطابق با ميل و سليقه شما بود مى پذيريد و هر كجا نبود زيربار نمى رويد و حتى
در انجام گناه ، يكديگر را يارى مى كنيد.
نه فقط انجام گناه ، بلكه كمك به گنهكار، نيز ممنوع است . امام كاظم عليه السلام ،
به يكى از ياران خود كه شترانش را براى سفر حج ، به هارون الرشيد، خليفه عباسى ،
كرايه داده بود، فرمودند:
كرايه دادن شتر به خليفه ظالم جايز نيست ، گرچه براى رفتن به سفر حج باشد، زيرا
دوست دارى ، او از سفر سالم برگردد تا پول تو را بدهد، و همين رضايت به زنده ماندن
ظالم ، گناه است .
از اين آيه مى آموزيم كه :
1 در برابر همه دستورات خداوند تسليم باشيم ، نه آنكه هر چه را مطابق ميل و
سليقه ما بود بپذيريم ، كه اين خودپرستى است نه خداپرستى !
2 خدا را بر آنچه انجام مى دهيم ناظر ببينيم ، و بدانيم كه اگر ما از او غافل هستيم
، او از ما غافل نيست .
(86) اءُوْلَّئِكَ الَّذِينَ
اشْتَرَوُاْ الْحَيَو ةَ الدُّنْيَا بِالاَْخِرَةِ فَلاً يُخَفَّفُ عَنْهُمُ
الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
ترجمه : آنان كسانى هستند كه زندگى دنيا را به بهاى
(از دست دادن ) آخرت خريده اند، پس در عذاب آنها تخفيفى داده نمى شود و يارى
نخواهند شد.
اين آيه ريشه پيمان شكنى هاى بنى اسرائيل را چنين بيان مى دارد، كه آنها به دنبال
زندگى دنيا هستند و نسبت به آخرت بى اعتنايند، لذا تنها به دستوراتى عمل مى كنند،
كه منافعشان را تاءمين كند.
جالب آنكه با اين همه دنياپرستى و گناه ، باز يهود ادعا مى كردند كه ما عذاب
نخواهيم ديد. اين آيه مى فرمايد، برخلاف اين اميد و آرزوى باطل ، آنان نيز مثل همه
مجرمان در برابر اعمال خلافشان عذاب خواهند شد و هيچ كس آنها را يارى نمى كند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O همه انسان ها در برابر قانون الهى يكسان
هستند، و قوم و نژاد موجب تخفيف عذاب نمى شود.
(87) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى
الْكِتَبَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَءَاَتَيْنَا عِيسَى ابْنَ
مَرْيَمَ الْبَيِّنتِ وَاءَيَّدْنَه بِرُوحِ الْقُدُسِ اءَفَكُلَّمَا جَآءَكُمْ
رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوىَّ اءَنفُسُكُمْ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاًكَذَّبْتُمْ
وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ
ترجمه : و همانا ما به موسى كتاب داديم و از پس او
پيامبرانى پى درپى فرستاديم و به عيسى بن مريم دلايل روشن بخشيديم و او را با روح
القدس تاءييد و يارى نموديم . پس چرا هرگاه پيامبرى ، چيزى بر خلافِ هواى نفسِ شما
آورد، در برابر او تكبر نموديد. جمعى را تكذيب وجمعى را به قتل رسانديد؟
خداوند پس از موسى ، پيامبران ديگرى را نيز براى بنى اسرائيل فرستاد كه از جمله
آنان ، حضرت عيسى بود.
اما هواپرستى و دنياطلبى باعث شد كه آنان ، پيامبران الهى را تكذيب كنند و حتى برخى
از آنان را به قتل برسانند، زيرا انبيا حاضر به قبول خواسته هاى نابجاى آنان
نبودند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O خداوند براى هدايت بشر، پيامبران بسيارى را
فرستاده ، امّا بشر بجاى قدردانى ، در صدد تكذيب و يا قتل آنان بر آمده است .
(88) وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ
بَلْ لَّعَنَهُمُ اللّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّايُؤْمِنُونَ
ترجمه : و (به پيامبران ) گفتند: دل هاى ما در غلاف
است (و از گفته هاى شما چيزى نمى فهميم ). چنين نيست ، بلكه خداوند به سبب كفرشان ،
آنان را از رحمت خود دور ساخته (و به همين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمتر ايمان مى
آورند.
افراد سركش در پاسخ به دعوت پيامبران ، مى گفتند: ما حرف هاى شما را نمى فهميم ، و
چيزى راكه نفهميم نمى توانيم بپذيريم .
قرآن مى فرمايد: چنين نيست كه حرف پيامبران براى مردم ، قابل فهم نباشد، بلكه روحيه
لجاجت و حق پوشى باعث شده تا گروهى قادر به درك حقايق نباشند و كمتر ايمان بياورند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O سعادت و شقاوتِ انسان بدست خود اوست ، اگر
گروهى مورد قهر و لعنت الهى قرار مى گيرند، بخاطر كفر و لجاجت خودشان است ، و گرنه
خداوند اسباب هدايت همه را فراهم نموده است .
(89) وَلَمَّا جَآءَهُمْ كِتَبٌ مِّنْ
عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ
عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُمْ مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ
فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَفِرِينَ
ترجمه : و هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (به نام
قرآن ) براى آنها (يهوديان ) آمد كه موافق نشانه هايى بود كه با خود داشتند، و پيش
از آن ، خود نويد پيروزى بر كافران را مى دادند، پس هنگامى كه آنچه (از اين كتاب و
پيامبرى كه ) شناخته بودند براى آنان آمد، به اوكافرشدند. پس لعنت خدا بر كافران
باد.
در آيات قبل ، نمونه هايى از كفر و لجاجتِ بنى اسرائيل را در برابر حضرت موسى و
دستورات تورات بيان كرديم . اين آيه درباره يهوديان صدر اسلام است كه بر اساس نشانه
هايى كه در تورات ، درباره پيامبر اسلام آمده بود، در انتظار ظهور او بودند و لذا
از شهر و ديار خود به سوى حجاز هجرت كردند.
يهوديان كه در مدينه و اطراف آن ساكن شده بودند، به مشركان مدينه مى گفتند به زودى
پيامبرى به نام ((محمّد))
مبعوث مى شود كه ما به او ايمان خواهيم آورد و او بر دشمنانش پيروز خواهد شد.
اما هنگامى كه پيامبر از مكه به مدينه هجرت نمود، مشركان مدينه به او ايمان آوردند،
ولى يهود بر اثر تعصب و دنياپرستى ، او را انكار نموده و در واقع آنچه را در تورات
آمده بود، تكذيب كردند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O علم و شناخت ، براى ايمان آوردن كافى نيست ،
بلكه روحيه حق پذيرى و تسليم لازم است . با آنكه يهود، پيامبر اسلام را شناخته
بودند اما حاضر نشدند به او ايمان آورند.
(90) بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ
اءَنْفُسَهُمْ اءَنْ يَكْفُرُواْ بِمَآ اءَنْزَلَ اللّهُ بَغْيَاً اءَنْ يُنَزِّلَ
اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَى
غَضَبٍ وَلِلْكَفِرينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ
ترجمه : آنها به بد چيزى ، خود را فروختند كه به آنچه
خدا نازل كرده ، از روى حسد كفر ورزيدند. زيرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از
بندگانش كه بخواهد آياتش را نازل مى كند. پس آنها به قهر پى درپى الهى گرفتار
شدند و براى كافران مجازاتى خواركننده است .
يهود انتظار داشتند كه پيامبر اسلام نيز از نژاد بنى اسرائيل باشد، تا به او ايمان
آورند. اما چون چنين نديدند، بخاطر تعصباتِ نژادى و حسادت ، اسلام نياورده و حتى به
اين كار خداوند اعتراض كردند!
آرى يهود با اين كار، معامله زيان آورى انجام داد، زيرا آنان ، كه براى ايمان آوردن
به پيامبر موعود، سختى هاى سفر را تحمل كرده و در مدينه ساكن شده بوده ، و خود از
مناديان اسلام بودند، به او كافر شده و خود را به بهاى حسادت فروختند و به مقصود
نرسيدند.
از اين آيه مى آموزيم كه :
O حسد، مايه كفر و انكار حق است . به آنچه
خداوند به ديگران عطا كرده ، حسد نورزيم كه به زيان خودمان تمام مى شود.