فـزيـنوا لهم ما بين ايديهم و ما خلفهم , پس آن شيطانها براى آنها كارهايى را
كه از پيش براى خود فـرستاده اند و كارهايى كه اكنون انجام مى دهند زينت دادند يا
منظور اين است كه شياطين آنچه را پـيش روى آنهاست از لذتهاى دنيوى و پيروى از
شهوتهاى نفسانى و آنچه را كه پشت سر ايشان است از كارهاى آخرت كه مى گفتند نه بعثى
است و نه حساب وكتابى , براى آنها زينت دادند.
و حـق عليهم القول , مقصود ازقول عذاب است ,(يعنى عذاب درباره آنها مسلم شد)فى امم
در زمـره و در جـمـله امتها هستيد.
اين مورد همانند اين گفتار شاعر است كه مى گويد: ان تك عن احسن المروة مافوكا ففى
آخرين قد افكوا.
((150))
مـقـصـود ايـن است كه تو هم مانند ديگران و در شمار كسانى هستى كه چنين كرده
اندو تو تنها فردى نيستى كه چنين مى كنى .
شاهد در عبارت فى آخرين است كه مقصود: فى جملة آخرين , بوده است .
فى امم , اين عبارت , به عنوان حال براى ضمير عليهم در محل نصب است .
انـهم كانوا خاسرين , اين عبارت علت استحقاق آنهارا به عذاب بيان مى كند.
ضمير در لهم به امم برمى گردد.
و قال الذين كفروا, برخى از كافران به برخى ديگر گفتند.
لا تسمعوا لهذا القرآن , به اين قرآنى كه محمد مى خواند گوش فرا ندهيد و آن
رانشنويد.
و الغو فيه , لغى يلغى و لغو به سخنى گويند كه بيهوده باشد و فايده و نتيجه اى
دربرنداشته باشد.
منظور اين است كه شما هنگام قرآن خواندن محمد, صداى خود رابلند كنيد و به سخنان
تمسخر آمـيـز و هـذيان گويى بپردازيد تا خواندن قرآن را آشفته و پريشان كنيد و شايد
بدين وسيله بر او پيروز شويد و يارانش را از شنيدن قرآن بازداريد.
ذلك جزاء اعداء اللّه النار, كلمه (النار) يا عطف بيان براى جزاء ويا خبر براى
مبتداى محذوف است .
لـهـم فيها دار الخلد, معناى آيه اين است كه آتش , خودش فى نفسه سراى جاودانى است
ماننداين آيـه كـه خـداونـد مى فرمايد: لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة ,
همانابراى شما رسول خدا الـگـوى حسنه است (احزاب /12) معناى عبارت فى رسول اللّه
اين است كه شخص پيامبر اسوه حسنه است .
چـنـان كه به فردى بگويى : لك فى هذالدار دار سرور, و مقصود اين است كه خودخانه
عينا سرور است .
جزاء بما كانوا باياتنا يجحدون , آتش جاويد كيفر عمل لغوى است كه نسبت به قرآن
انجام مى داديد.
و چون سبب عمل كفار انكار آيات خدا بود عبارت يجحدون كه سبب است ذكر شده است .
و قال الذين كفروا ربنا ارنا الذين اضلانا, عبارت ارنا به سبب سنگينى كسر, ارنا به
سكون راء نيز خوانده شده است چنان كه كلمه : فخذ, را فخذ هم خواندند.
يعنى پروردگارا شيطانهايى كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان بده .
بايدتوجه داشت كـه شـيـطـانـهـا دو گـونه اند شيطانهايى كه از جنس جنيان و
شيطانهايى كه از جنس آدميان مى باشند.
نجعلها تحت اقدامنا, تا ما آنهارا زير پاهاى خود افكنيم .
مقصود اين است كه يا آنها رالگدكوب كنيم و يا به طبقات زيرين دوزخ بيفكنيم تا
عذابشان از ما شديدتر باشد.
ثم استقاموا, سپس ايمان و عقيده خود را استمرار داده و استقامت ورزيدند و در هرگونه
اطاعت و پيروى از آن استوار و پايدار بودند.
مـحـمـد بن فضيل از على بن موسى الرضا(ع ) از استقامت پرسيد حضرت فرمود:به خدا
سوگند همان شيوه اى است كه شما داريد.
((151))
تـتـنزل عليهم الملائكة الا تخافوا, هنگام مرگ فرشتگان بر آنها وارد مى شوند و
مژده مى دهندكه نـترسيد.
حرف ان در عبارت ,ان تخافوا يا به معناى (اى ) مفسره است و يامخفف از ثقيله است و
اصـل آن : بانه لا تخافوا, بوده است و حرف هاء ضمير شان است .
كلمه خوف به معناى غم و اندوه در موردى است كه انسان انتظار پيشامدسوئى رادارد و
كلمه حزن در موردى است كه يا سودى از دست برود و يا زيانى روى دهد.
معناى آيه كريمه اين است كه خداوند شما را از هر بيم و اندوهى امـان داده اسـت و
هـمـچـنان كه شيطانها دوستان كافرانند فرشتگان دوستان مومنانند و دردنيا آخرت با
آنان همراهند.
و لـكم فيها ما تدعون , براى شما در آخرت آنچه از نعمتها آرزو كنيد آماده است .
اين كه به مومنان بـه دوسـتـى فـرشتگان در دنيا و آخرت مژده داده شده است و اين كه
در بهشت آنچه را بخواهند بـراى آنـهـا آمـاده اسـت , دال بـر ايـن است كه استوارى و
پايدارى درايمان وعمل از شريف ترين عبادتهاى خدا و از پرارج ترين مسلكهاست و درجه
نهايى كمال در آن است .
نـزلا مـن غـفـور رحـيـم , كلمه نزل به معناى غذايى است كه براى مهمان مى آورند و
در اين جا مقصود اين است كه اين نعمتها از سوى خداوند است و نصب آن به عنوان حال
است يا حال از ماء موصول يا حال از ضمير منصوب محذوف , زيرا عبارت دراصل : ما
تدعونه , بوده است .
تـرجمه : سخن چه كه كسى نيكوتر و بهتر از سخن كسى است كه مردم را به سوى خدا مى
خواند و كـارهـاى شـايـسته مى كند و مى گويد كه البته من از مسلمانانم ؟ (33) نيكى
و بدى هرگز برابر نـيـسـتـنـد هـمـواره بـدى رابـا نيكى پاسخ ده تا دشمنان تو همچون
دوستان , گرم و صميمى شـونـد.
(34) از اين مقام برخوردار نشوند جز كسانى كه شكيبا باشند و كسانى كه بهره عظيمى از
ايـمـان داشـته باشند.
(35) و هرگاه از شيطان دچاروسوسه اى شوى به خدا پناه بر كه او شنوا و آگـاه اسـت .
(36) ازنـشـانه هاى قدرت او شب و روز و خورشيد و ماه است , به آفتاب و ماه سجده
نـكـنـيـد بلكه اگر به حقيقت خداپرستيد خدايى را كه آفريننده آنهاست سجده كنيد.
(37) اگر (كـافـران ) از پـرستش خدا تكبرمى ورزند آنان كه نزد پروردگار تو هستند
(فرشتگان ) بى آن كه ملول وخسته شوند, شب و روز تسبيح او مى گويند.
(38) تفسير: و من احسن قولا ممن دعا الى اللّه , مقصود از كسانى كه مردم را به سوى
خدا فرا مى خوانندپيامبر و امـامان جانشينان او هستند كه داعيان به حقند.
برخى از مفسران گويند:منظور اذان گويانند امـا مـفـهـوم آيـه عـمـوميت دارد و تمام
كسانى را كه اين ويژگى هاى سه گانه را دارا باشند فرا مـى گـيـرد 1- مـوحد و معتقد
به خدا باشند 2- به كارهاى نيك پردازند 3- مردم را به سوى خدا بخوانند.
و لا تـستوى الحسنة و لا السيئة , مقصود اين است كه نيكى و بدى در ذات خود
متفاوتند,بنابراين كارهاى نيك و كارهاى زشت برابر نيستند و هر گاه دو كار نيك به تو
ارائه شد آن را كه از ديگرى بهتر است انجام ده .
ادفع بالتى هى احسن , برخى از بديهاى را كه دشمنانت نسبت به تو انجام داده اند و تو
بانيكى پاسخ گـو و دفع كن .
نيكى دراين مورد اين است كه او را عفو كنى و ببخشى ونيكوتر از آن اين است كه در
برابر بدى او تو نيكى كنى يا مثلا اگر او بدى تو را گفت تو او را ستايش كنى .
هر گاه تو چنين كنى دشمن سرسخت تو دوست صميمى و باصفا و يك رنگ تو مى شود.
و مـا يـلـقـهـا الا الـذين صبروا, اين صفت نيك و خوى پسنديده كه در برابر بدى نيكى
كند جزبه كسانى كه شكيبا باشند و خشم خود را فرو برند و در برابر سختيها بردبارى
كنند ونيز كسانى كه از ثواب و نيكيها بهره وافرى داشته باشند به كس ديگر داده نمى
شود.
و امـا ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ باللّه , واژه نزغ به معناى : نسغ , و همانند
نخس است (كه هـر سـه بـه مـعـنـاى سيخ زدن و سك دادن حيوان است ) و هر گاه شيطان
انسان را به برخى از گـنـاهان تحريك كند مانند اين است كه اورابراى انجام گناه سيخ
مى زند.
و فعل ينزغ به نزغ نـسـبت داده شده است چنان كه عربها مى گويند: جدجده (سخت كوشش
كرد) و يا ممكن است كه مصدرنزع صفت شيطان و وسوسه هايش باشد.
و مقصوداين است كه اگر شيطان خواست تو را از بهترين راه دفاع يعنى ازادفع بالتى هى
احسن كه ما به تو سفارش كرده ايم بازگرداند از شر او به خدا پناه آور وازشيطان
پيروى مكن .
و من آياته اليل و النهار و الشمس و القمر, برخى از حجتها و دليلهايى كه بر يگانگى
خداونددلالت دارد شـب و روز اسـت با ويژگيهايى كه خداوند براى آنها مقرر فرموده است
وديگرى خورشيد و ماه است با نشانه هايى از تدبير و مسيرى كه در مدار خوددارند.
ضمير در عبارت خلقهن به تمام آنها برمى گردد زيرا جمع غير عاقل در حكم مفردمونث يا
جمع مـونـث اسـت چنان كه گويند: الدور رايتها ورايتهن (كه هم ضمير مفردمونث و هم
ضمير جمع مـونـث بـراى جـمع غير عاقل الدور آورده شده است ) و ياهمه در معناى آيات
هستند لذا فرمود خلقهن .
به عقيده شافعى موضع سجده عبارت تعبدون است .
و همين مطلب از امامان ما(ع ) روايت شده است و به نظر ابوحنيفه محل سجده عبارت لا
يسامون است .
عند ربك , مقصود اين عبارت دارا بودن مقام والا و تقرب پيش خداوند است .
تـرجـمـه : از نشانه هاى قدرت او اين است كه زمين را خشك و خاضع مى بينى , اما
هنگامى كه آب بـاران بـر آن بـفـرسـتـيـم به جنبش آيد و گياه بروياند و خرمى يابد.
آن كس كه آن را زنده كرد مـردگـان را نـيـز زنده مى كند, او بر هر چيز تواناست .
(39) كسانى كه در آيات ما راه باطل پيش مى گيرند از ما پنهان نيستند.
آيا آن كه در آتش افكنده مى شودبهتر است يا آن كه روز قيامت در نـهـايـت امـن و
امـان مـى آيد؟ هر چه مى خواهيد به اختيار خود بكنيد كه او به تمام كارهاى شما
بيناست .
(40) آنان كه به اين قرآن كه براى هدايتشان آمد كافر شدند به كيفرخواهند رسيد و حال
آن كه اين كتاب همان معجزه بزرگ وشكست ناپذير است .
(41) هيچ باطلى نه از پيش روى و نه از پـشـت سـر راه بدو نيابد, زيرا كه از سوى
خداوند حكيم و ستودنى نازل شده است .
(42) نسبتهاى نـاروايـى كـه بـه تو مى دهند به پيامبران پيش از تونيز داده اند, يا
اين كه وحيى به تو نمى شود جز آنچه به پيامبران پيش ازتو گفته شده است .
بى ترديد پروردگار تو, هم آمرزنده است و هم صاحب عـقـوبت دردناكى است .
(43) اگر قرآن را به زبان غير عرب مى فرستاديم مى گفتند: چرا آياتش روشـن نـيـسـت ؟
آيـا قـرآن عـجـمـى ازپـيغمبر عربى درست است ؟ بگو: اين قرآن براى آنان كه ايـمـان
آورده انـد هـدايت و شفاست ولى كسانى كه ايمان نياورده اندگوشهايشان سنگين است و
چـشـمـهـايـشان نابيناست و چنانند كه گويى آنها را از راهى دور ندا مى دهند.
(44) ما به موسى كتاب آسمانى داديم اما در آن اختلاف كردند و اگر نبود آن سخنى كه
پروردگارت ازپيش گفته بود ميانشان داورى مى شد و به عذاب گرفتار مى شدند.
البته هنوز به سختى در ترديدند.
(45) تفسير: ومن اياته انك ترى الارض خاشعة , خشوع كه صفت ارض است به عنوان كنايه و
استعاره است , زيرا زمين به سبب اين كه خشك و بى آب و بى گياه است به فردى تشبيه
شده است كه بسيار فقير و ذلـيـل و خاشع و داراى لباسهاى پاره و مندرس است وبرعكس
هنگامى كه زمين سرسبز و داراى گياهان گوناگون است و به خرمى وطراوت و با لا آمدن
توصيف شده است كنايه از كسى است كه پس از بيچارگى و آن لباسهاى كهنه به ثروت كافى
دست يابدو لباسهاى فاخر رادر بر كند.
كـلـمه ربت , ربات نيز خوانده شده است كه به معناى برآمدگى زمين و هنگام بيرون آمدن
گياه است .
ان الذين يلحدون فى ء اياتنا, هر گاه گودالى در يك سمت زمين محدودى كنده شود و دروس
ط نباشد گويند: لحد الحافر يا الحد الحافر, يعنى حفر كننده در كار خود منحرف شده
است و همين مـفـهوم براى افرادى كه از راه درست و صحيح در تاويل آيه هاى قرآنى
منحرف مى شوند به طور كـنايه واستعاره گفته مى شود.
اين كلمه هم به لغت ووزن ثلاثى مجرد(لحد) و هم به لغت و وزن ثلاثى مزيد(الحد) گفته
مى شود.
لا يخفون علينا, اين عبارت تهديدى از خداوند به كافران است .
ان الـذين كفروا بالذكر, اين بخش بدل از ايه ان الذين يلحدون فى آياتنا مى باشد
ومقصود از: ذكر, قـرآن كـريـم اسـت زيـرا آنان به سبب انكار و كفرشان نسبت به قرآن
آن را استهزاء مى كردند و از مفهوم واقعى آيات آن منحرف شدند.
و انـه لـكـتاب عزيز, و اين قرآن كتابى است بزرگ و شكست ناپذير كه از جانب
خداوندپشتيبانى و حمايت مى شود.
لايـاتـيـه الـبـاطل ...
يعنى باطل از هيچ جهتى به آن راه نمى يابد و همانند اين آيه است آيه وانا له
لحافظون از امام باقر و امام صادق (ع ) روايت شده است كه نه دراخبارش ازگذشته ها
باطل است و نه دراخبارش از آينده بلكه تمام خبرهايش مطابق با واقع وحقيقت است .
((152))
ما يقال لك ...
, آنچه كافران قوم تو از سخنان ناروا به تو مى گويند همانند سخنانى است كه كافران
امتهاى پيش به پيامبرانشان مى گفتند.
ان ربـك لذو مغفرة و ذو عقاب اليم , براستى كه پروردگار تو نسبت به آنان كه به تو
ايمان آوردند بسيار بخشنده است و نسبت به كسانى كه تو را انكار كنند صاحب عذابى
دردناك است .
و يـا مـعناى آيه شريفه اين است : آنچه را كه خدا به تو مى گويد همان است كه
پيامبران پيش از تو گفته است .
و آن اين است كه ان ربك لذو مغفرة و ذو عقاب اليم .
و لـو جعلناه قراءنا اعجميا, و اگر قرآن را به زبان غير عربى قرار مى داديم لقالوا
لو لافصلت اياته , مـسـلـمـا عـربها مى گفتند: چرا آياتش را به زبانى كه فهميده شود
بيان نكرد.
عربها به كسى كه سخنش مفهوم نيست , از هر مليتى كه باشد, اعجم گويند.
عنتره گفته است : حزق يمانية لاعجم طمطم ء اعجمى و عربى , همزه استفهام انكارى است
و مقصود اين است كه آيا چنين چيزى ممكن اسـت كـه قـرآن عـجمى باشد و رسول يا مرسل
اليه عربى , زيرا مبناى افكار, منافات ميان كتاب و مكتوب اليه است نه اين كه مكتوب
اليه يكنفر باشد يا بيشتر.
قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء, ضمير هو به قران برمى گردد يعنى آن قرآن راهنماى به
حق است و شفا دهنده سينه ها از شك و ترديد و يا از دردهاست .
و الـذين لا يومنون , اگر اين عبارت را بر جمله للذين امنوا عطف كنيم د رمحل جر است
و گويا مـى گـويـى : هـو لـلذين لا يومنون , ليكن در اين صورت به دو عامل (عامل جر
وعامل ابتدائيت ) عطف شده است كه تنها اخفش آن را جايز مى داند.
اما اگر آن رامبتدا قرار دهيم خبر آن يا عبارت هو فى آذانهم وقر است هو حذف شده است
ويا جمله : فى اذانهم منه وقر مى باشد.
و يـنادون من مكان بعيد, آنها قرآن را نمى پذيرند ودر گوشهاى خود جاى نمى
دهندبنابراين آنها دراين مورد مانند افرادى هستند كه از جايى دور آنها را صدا كنند
نه چنين صوتى را مى شنوند و نه به صداى آن گوش فرا مى دهند.
واخـتلف فيه , برخى به آن ايمان آوردند و برخى ديگر آنرا انكار كردند.
اين آيه مباركه تسليتى براى پيامبر ماست .
و لـولا كـلـمـة سبقت من ربك , اگر فرمانى از سوى پروردگارت , براى تاخير عذاب آنها
ازپيش صـادر نـشـده بود البته آنها را در همين دنيا به عذاب ونابود گرفتار مى كرديم
.
همانند اين مورد است اين آيه كه مى فرمايد: بل الساعة موعدهم , بلكه روز قيامت وعده
گاه آنهاست (قمر/46) ترجمه : هر كس كارى شايسته كند به سود خود اوست و هر كس بدكند
به زيان خود كرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم روانمى دارد.
(46) علم به قيامت و زمان وقوع آن را تنها خدا مـى داند وهيچ ميوه اى از غلاف خود
بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى باردارنمى شود و نمى زايد مگر ايـن كـه او بـدان آگاه
است .
و آن روز كه ايشان را ندا دهد كه شريكان من كجايند؟ گويند كه ما عـرضـه داشـتـيـم
كـه هـيـچ گواهى بر گفته خود نداريم .
(47) و آنچه را كه در دنيا به عنوان مـعبودمى خواندند از ديدشان محو و نابود مى شود
و مى دانند كه هيچ گريزى ندارند.
(48) آدمى از طـلـب خـيـر خـسته نمى شود و هر گاه شر و بدى به او رسد مايوس و نوميد
مى گردد.
(49) هـرگـاه پس از رنجى كه به اورسيده رحمتى به او عطا كنيم گويد: اين از شايستگى
من است و گمان نمى كنم كه قيامتى برپا شود و اگر هم مرا نزد پروردگارم
بازگردانندالبته براى من پيش او پاداشهاى نيك است , اما كافران را به كارهايى كه
كرده اند آگاه مى كنيم و عذاب سختى به آنها مـى چـشـانـيـم .
(50) چـون بـه آدمـى نـعـمـتـى ارزانـى داشـتـيم از خدا رويگردان مى شود و گـردن
فـرازى مـى كند و اگر بدى بدو رسد بسيار دعا مى كند.
(51) بگو چه مى پنداريد اگر اين قـرآن از جـانـب خـداسـت و شما بدان كافر شويد چه
كسى گمراه تر از كسى خواهد بود كه با آن مخالفت مى كند؟ (52)بزودى نشانه هاى خود را
در اطراف جهان و در وجود خودشان به آنهانشان خـواهـيم داد تا آشكار شود كه او حق
است .
آيا اين كه خداوند درهمه جا حاضر است كافى نيست ؟ (53) بـهوش باش كه آنها از
ديدارپروردگارشان در ترديدند آگاه باش كه او بر هر چيزى احاطه دارد.
(54) تفسير: مـن عـمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها, سود و بهره كارهاى نيك و زيان
و ضرر كارهاى زشت همه براى خود شخص است بى آن كه به ديگرى اثرى داشته باشد.
الـيـه يـرد الـساعة , اگر از روز قيامت سوال كردند بگو تنها خدا مى داند يا بگو آن
را جزخدا كسى نمى داند.
و ما تخرج من ثمرات من اكمامها, واژه اكمام جمع كم به كسر كاف و آن غلاف وپوست ميوه
است .
دراين عبارت (به جاى ثمره ) ثمرات به صورت جمع خوانده شده است .
ايـن شركائى , خداوند بتها را به پندار كافران شركاى خود قرار داد و اين نوعى سرزنش
و استهزاى آنان است .
قالوا اذناك ما منا من شهيد, يا مقصود اين است كه هيچ يك از ما امروز گواهى نمى
دهيم كه آنها با تو شريكند يا معنا اين است كه هيچ يك از ما آنها را مشاهده نمى
كنيم , زيراآنها گم شده اند.
معناى عبارت اذناك اين است كه تو خود آن را از باطن ونفس ما مى دانى و يامفهوم آن
مانند اين مثال است كه گويى : سلطان خود فلان مطلب را بهتر مى داند (دراين صورت
جمله انشايى است نه خبرى ).
عـبارت مامنا من شهيد به معناى (اذناك ) كه اعلام است مربوط مى باشد, زيرا ماى
نافيه مانند حـرف اسـتفهام صدارت طلب است و همچنين است عبارت وظنوا مالهم كه ظنوا
بر حرف نفى جنس كه صدارت طلب است مقدم شده است .
و ظـنـوا مـا لهم من محيص , كافران مى دانند كه از عذاب خدا راه گريزى ندارند.
در اين جالفظ ظن به جاى كلمه علم آمده است .
من دعاء الخير, مقصود از: دعاى خير, در خواست گشايش و توسعه در ثروت وسلامتى است .
و ان مـسـه الـشـر فـيوس قنوط, و اگر انسان گرفتار بلا و رنجها شود سخت مايوس و از
فضل و رحـمـت خـدا نوميد مى شود.
البته اين حالت كافران است به دليل اين آيه : لا يياس من روح اللّه الا القوم
الكافرون , تنها كافران از رحمت خدا مايوس مى شوند(يوسف 87).
لـيـقـولـن هـذالـى , مـى گـويـد: ايـن نـعـمـتهايى كه به من رسيده حق من بوده است
, زيرا به سـبب فضيلتهايى كه دارم شايسته اين رحمتها هستم يا مقصود اين است كه اين
نعمتهاپيوسته وتا ابد از آن من است .
و مـا اظـن الـسـاعـة قـائمـة و لـئن رجـعت الى ربى , بر فرض هم كه نزد خدا برگردم
, آن طور كـه مسلمانان مى گويند, پيش او پاداشهاى نيكى دارم كه همان بهشت است ..
منظور اين است كه خداوند همان نعمتهايى را كه در دنيا به من داده در آخرت نيز به من
عطاخواهدكرد.
فـذو دعـاء عـريـض , كلمه عريض كنايه از كثرت و دوام دعاست چنان كه غليظ كنايه از
شدت عذاب است .
ونـا بـجـانـبـه , فـعل نا به صورت ناى به اماله و كسر نون و ناى به قلب نيز خوانده
شده است همچنان كه درراى راء نيز گفته شده است .
و مراد ازجانب ذات ونفس اوست و گويا گفته اسـت : خـودش تـكـبـر مـى ورزد يـا مـقصود
از جانب , روگرداندن است كه معناى آن انحراف و بازگشت از خداوند است چنان كه گويند:
ثنى عطفه و تولى بركنه , رو برگرداند و پشت كرد.
قـل ارايـتـم , فـعل ارايتم در اين جا به معنى خبر دادن است يعنى شما به من خبر
دهيدكه اگر قـرآن از پيش خدا باشد و شما آن را انكار كنيد چه كسى از شما كه مخالفت
ودشمنى را به نهايت رسانده ايد, گمراه تر است .
كسائى همزه راى رادر صورتى كه با همزه استفهام باشد, به سبب سنگينى تلفظ دوهمزه ,
در تمام قـرآن حـذف مى كند مانند: اريتم و اريتكم , و در غير اين مورد همزه راحذف
نمى كند مانند: راى القمر و راى الشمس .
سـنـريـهـم ءايـاتـنـا فـى الافـاق و فى انفسهم , ما بزودى آيات خود را از قبيل
پيروزى پيامبرمان مـحـمـد(ص ) در دنـيا مانند پيروزيهاى پيامبر بر دشمنان و
پادشاهان ايران وروم و غلبه يافتن با نـفـرات كـمترى بر نفرات بيشتر و كارهاى غير
عادى ديگر وپيروزى نسبت به خود كافران مانند پيروزى در روز بدر يا پيروزى در مكه و
غيره رابه آنها نشان خواهيم داد.
او لـم يكف بربك , عبارت بربك به عنوان اين كه فاعل است در محل رفع است وعبارت انه
على كل شى ء شهيد بدل محل بربك است (نه بدل لفظ آن ) و تقديرآيه چنين است : او لم
يكفهم ان ربك على كل شى ء شهيد.
مـقـصـود آيـه مباركه اين است كه كافران آنچه را از اظهار آيات خدا در دنيا و
دروجودشان - كه وعـده داده شـده است - بزودى خواهند ديد و با چشم مشاهده خواهند كرد
و آن هنگام براى آنها آشـكـار مـى شـود كه قرآن از سوى خداى عالم الغيبى كه بر هر
چيز آگاه است و پنهان و آشكار پيش او برابر است نازل شده است .
و همين مشاهده به عنوان دليل , آنها را كفايت مى كند كه قرآن حق و از جانب خداوند
است .
سوره حمعسق
اين سوره جز چند آيه بقيه اش مكى است (در مكه نازل شده است ) و شماره آيات آن
به نظر كوفيان پـنجاه و سه آيه و به نظر ديگر علما پنجاه آيه است , و نزدكوفيان ,
حم , عسق , كالاعلام [در آيه 32] سه آيه به شمار آمده است .
[فضيلت قرائت اين سوره ] ابـى بـن كـعـب روايـت كـرده هـر كه اين سوره را بخواند از
كسانى است كه فرشتگان بر او درود مى فرستند و برايش آمرزش مى خواهند.
((153))
از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت شـده : هـر كـس ايـن سـوره را بخواند خداوند او را
درروز قيامت برمى انگيزد در حالى كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشد تاآخر حديث
.
((154))
تـرجـمـه : حم (1) عسق (2) اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو وپيامبرانى كه
پيش از تو بودند وحـى مى كند (3) آنچه در آسمانها وآنچه در زمين است از آن اوست و
او بلندمرتبه و بزرگ است (4)نـزديـك اسـت آسمانها (به سبب نسبتهاى نارواى مشركان )
از بالامتلاشى شوند, فرشتگان به سـتـايـش پروردگارشان تسبيح مى كنند وبراى كسانى كه
در زمين هستند آمرزش مى خواهند, بـدانـيـد كـه خـداونـدآمرزنده و مهربان است .
(5) كسانى كه غير خدا را ولى خود انتخاب كردند خـداونـد حـساب تمام اعمال آنها را
نگاه مى دارد و تو مامورنيستى كه آنها را مجبور به قبول حق كـنـى (6) و ايـن گـونـه
قرآنى عربى (فصيح و گويا) بر تو وحى كرديم تا ام القرى و كسانى را كه اطـراف آن
هـستند انذار كنى , و آنها را از روزى كه تمام خلايق در آن روز جمع مى شوند و شك و
تـرديـدى در آن نيست بترسانى همان روز كه گروهى در بهشتند و گروهى در آتش ! (7) و
اگر خدا مى خواست ,تمام آنها را امت واحدى قرار مى داد (و به اجبار هدايت مى كرد
ولى هدايت اجبارى فـايـده اى نـدارد) امـا خـداوند هر كس را بخواهد دررحمتش وارد مى
كند و براى ظالمان ولى و يـاورى نـيـسـت .
(8) آيـا آنـهاغير خدا را ولى خود برگزيدند در حالى كه تنها خداوند ولى است ,
واوسـت كـه مـردگـان را زنده مى كند, و اوست كه بر هر چيزى تواناست .
(9) در هر چيز اختلاف كـنـيـد داورى آن بـا خـداسـت , اين است خداوندپروردگار من ,
بر او توكل كرده ام , و به سوى او بازمى گردم .
(10) تفسير: كـذلـك يوحى اليك , يعنى خداوند اين گونه برتو و پيامبران پيشين وحى مى
كند به عبارت ديگر خداوند نظير محتواى اين سوره را در ديگر سوره ها برتو و پيامبران
پيشين وحى كرد.
والـى الذين من قبلك , منظور از آيه يعنى وحى به پيامبران گذشته اين است كه خدا اين
معانى را از آن نـظـر كـه براى بندگانش فوايد دينى دارد در قرآن و تمام كتب آسمانى
تكرار فرموده است جـمـلـه يـوحى اليك به صورت مجهول نيز خوانده شد, بنابراين ,رفع
اللّه به فعل مقدرى است كه يوحى بر آن دلالت دارد و گويى كسى پرسيده است وحى كننده
كيست ؟ در پاسخش گفته شـده اللّه .
تـكـاد السموات ...
من فوقهن ,تكاد با (تاء) و (ياء) قرائت شده يتفطرن يتفطرون نيز قـرائت شـده اسـت و
بـه دلـيل اين كه جمله پس از العلى العظيم معنايش اين است كه آسمانها از عـظـمـت و
بـلندى مقام ذات حق شكافته مى شوند, و گفته اند معناى يتفطرن من فوقهن اين اسـت كـه
از ادعـاى مشركان مبنى بر فرزند داشتن خدا زود است عرش و كرسى كه ازبزرگترين نـشانه
هاى شكوه و عظمت خدايند شكافته شوند و گفته اند منظور اين است كه آسمانها از بالاى
زمينها شكافته مى شوند.
و يـسـتـغـفـرون لـمـن فـى الارض , از امـام صـادق (ع ) روايت شده كه منظور از جمله
اين است كه فرشتگان براى مومنان آمرزش مى خواهند.
اللّه حـفيظ, خداوند اعمال آنان رابرايشان حفظ خواهد كرد و تو مامور حفظ اعمال آنان
نيستى و از اين كه تو راتكذيب مى كنند دلتنگ و ناراحت مشو.
و كـذلك اوحينا اليك , ذلك , اشاره به معناى آيه قبل است كه خدا اعمال آنها را
حفظمى كند و تو چـنـيـن مـامـوريـتى ندارى وتنها بيم دهنده اى , زيرا اين نكته در
چند جاى قرآن ذكر شده است بـنـابراين (كاف ) [در اليك ] مفعول اوحينا و قرانا عربيا
حال براى مفعول است يعنى قرآن را در حـالى كه عربى است برتو وحى كرديم , ومى توان
گفت ذلك در كذلك اشاره به مصدر اوحينا ست به اين معنى كه مانندآن وحى آشكار قرآن
عربى را كه زبان توست به تو وحى كرديم .
لتنذر ام القرى و من حوله , تا اهل مكه و اطراف آن راانذار كنى و تنذر يوم الجمع ,
در معناى يوم الجمع چند قول است : 1 - منظور روز قيامت است كه خداوند در آن روز خلق
اولين و آخرين را گردمى آورد.
تنذر اول درآيـه به مفعول اول و تنذر دوم به مفعول دوم يوم الجمع متعدى شده است چنا
ن كه گفته مى شود: انذرته كذا و انذرته بكذا گفته اند.
2 - خدا در آن روز روحها و بدنها را به هم ملحق مى سازد.
3 - خدا ميان هر شخص و عملش جمع مى كند.
لاريب فيه , جمله معترضه است و محلى از اعراب ندارد.
ولـو شـاء اللّه , اگر خدا مى خواست اعمال قدرت كند تمام آنها را مجبور مى كرد
ايمان بياورند ولى مى خواست آنان را مكلف سازد و در كارشان مختار باشند تا مومنان
داخل رحمت او شوند.
ام اتخذوا,ام منقطع و همزه به معناى انكار است .
و اللّه هـو الولى و هو الحى الموتى , ولى كسى است كه در ولايت يگانه است و اعتقاد
بر اين باشد كه تنها او سزاوار ولايت است نه ديگرى و (فاء) (در فااللّه ) جواب شرط
مقدراست گويى پس ازانكار هر ولـى جـز خـدا, مـى گـويـد اگـر ولى به حقى مى خواهيد,
اوخداست و كار اين ولى زنده كردن مردگان است و بر هر كار ى تواناست ازاين روشايسته
است كه او, ولى گرفته شود نه كسى كه بر هر چيزى توانا نيست .
و مـا اخـتلفتم فيه من شى , نقل قول پيامبر(ص ) است به اين معنى كه درباره هرچه از
اموردين و دنـيـا دچـار اخـتلاف مى شويد داورى آن را به خدا واگذاريد زيرا اوست كه
صاحب حق را پاداش مى دهد و آن را كه بر باطل است مجازات مى كند.
ذلكم اللّه ربى , آن حاكم خداست كه پروردگار من است و در دفع مكر دشمنان بر اوتوكل
كرده و در تمام كارها به او رجوع مى كنم .
تـرجمه : او آفريننده آسمانها و زمين است , و از جنس شما همسرانى برايتان قرار داد,
و جفتهايى از چهارپايان آفريد, و شما را به اين وسيله (به وسيله همسران ) تكثير مى
كند, همانند او چيزى نيست , و او شـنـواو بـيـنـاست .
(11) كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست , روزى را براى هر كس بخواهد گـسترش مى دهد و
براى هر كس بخواهد محدودمى سازد, او از همه چيز آگاه است .
(12) آيينى را بـراى شـما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود, و آنچه را به تو وحى
فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و درآن
تفرقه ايجاد نكنيد خداوند هر كس را بـخواهد برمى گزيند, و كسى را كه به سوى او
بازگردد هدايت مى كند.
(13) آنها پراكنده نشدند مـگرپس از علم و آگاهى , و اين تفرقه جويى به خاطر انحراف
از حق بود(و عداوت و حسد) و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود كه آنها تا
سرآمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنهاداورى مى كرد و كسانى كه پس از
آنها وارثان كتاب شدند از آن درشك و ترديدند, شكى تـوام بـا بدبينى و سوءظن .
(14) تو نيز آنها را به سوى اين آيين واحد الهى دعوت كن , و آنچنان كه مـامـور شـده
اى استقامت بورز و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن , و بگو: به هركتابى كه از سوى
خـداونـد نـازل شـده ايـمـان آورده ام و مامورم در ميان شما عدالت كنم , خداوند
پروردگار ما و شـماست , نتيجه اعمال ما ازآن ماست و نتيجه اعمال شما از آن شما,
خصومت شخصى در ميان ما نيست , و خداوند ما و شما را در يك جا جمع مى كند, و بازگشت
همه به سوى اوست .
(15) تفسير: فـاطـر خـبـر دوم بـراى ذلـكم يا خبر مبتداى محذوف است يعنى براى شما
از جنس خودتان جفتهايى و براى چهارپايان نيز از جنس خودشان جفتهايى آفريد تا با اين
تدبير بر شمار شما بيفزايد بـدين گونه كه توالد و تناسل را در ميان ذكور و اناث
انسانها و چهارپايان قرار داد.
ضمير يذراكم به انسانهاى مخاطب و چهارپايان برمى گردد.
ليس كمثله شى ء, مانند اين گفته عرب است مثلك لايبخل , و مقصود نفى بخل از ذات شخص
به صورت كنايه است زيرا آنها هر گاه چيزى را از شخصى كه جانشين ديگرى است نفى كنند
از خود آن شـخص هم بيقين نفى كرده اند بنابراين معناى جمله , نفى شبيه و نظير از
ذات خداى سبحان اسـت سپس ميان ليس كااللّه شى واليس كمثله شى , هيچ تفاوتى نيست جز
همان فايده كنايه كه در دومى هست (و دراولى نيست ) و گفته شده تكرار كلمه تشبيه (ك
) براى تاكيد است چنان كه در گفته شاعر تكرار شده است : وصاليات ككما يؤثفين .
((155))
شرع لكم من الدين , براى شما دين نوح و محمد(ص ) و پيامبرانى را كه در فاصله
ميان آن دو بودند تـشـريع كرد آن گاه آنچه را تشريع و سفارش شده و اين پيامبران در
آن مشتركند به گفتار خود ان اقـيـمـوا الـديـن و لا تتفرقوا فيه تفسير كرد كه مقصود
برپاداشتن دين اسلام و توحيد خدا و بندگى او و ايمان به پيامبران و حجتهاى خدا وروز
جزاست .
ان اقـيموا, محلا منصوب و بدل از مفعول شرع و دو معطوف آن و الذى اوحينااليك و ما
وصينا به است كبر على مشركين : يعنى بر مشركان دشوار و گران است (دعوت مشركان به
يكتاپرستى بر آنها گران است ).
يجتبى اليه , ضمير(اليه ) به دين برمى گردد و به اين معناست كه خدا هر كس را
بخواهدبه لطف و توفيق خويش به طرف دين جذب مى كند.
و ما تفرقوا الا من بعدما جائهم العلم , جمله من بعد ما جائهم العلم دو معنى دارد:
1- اهـل كـتاب پس از پيامبرانشان پراكنده نشدند مگر با علم به اين كه تفرقه وگمراهى
و تباهى است .
2- اهل كتاب متفرق نشدند مگر پس از آن كه از بعثت رسول خدا آگاه شدند.
و لو لا كلمة سبقت من ربك , منظور از كلمة سبقت وعده الهى در مورد تاخير عذاب
مشركان تا روز قـيـامت است يعنى اگر اين وعده نبود آنگاه كه متفرق شدند ميانشان
داورى مى كرد چرا كه تفرق آنها (گناهى ) بزرگ بود.
و ان الـذيـن اورثوا الكتاب من بعدهم , منظور از آيه آن دسته از اهل كتابند كه در
زمان رسول خدا در كتاب خودشان ترديد كردند وآن گونه كه شايسته بود به آن ايمان
نداشتند ومنظور از وارثان كتاب پس از آنان عربهايند.
و مقصود از كتاب قرآن است .
فلذلك , به خاطر اين تفرقه امت اسلام را به اتحاد و انسجام دعوت كن .
و چـنـان كـه مامورى بر اين دين و دعوت به آن پايمردى نشان ده و از خواسته هاى
گوناگون و بـاطلشان پيروى مكن و بگو به كتب پيامبران پيش از خودم كه خدا بر
آنهانازل كرده ايمان دارم و مامور شده ام تا در دعوت شما به حق عدالت را رعايت كنم
و از هيچ كس بيمى نداشته باشم يا در همه امور ميان شما عدالت برقرار كنم .
لاحجة بيننا و بينكم , يعنى ميان ما و شما خصومتى نيست .
چرا كه حق آشكار و حجت برشما تمام شـده اسـت .
بنابراين نيازى به بحث و جدل نمى باشد يعنى ميان ما وشمابحثى نيست خدا در روز قيامت
ماوشما را گرد مى آورد و ميان ما داورى مى كند وانتقام مارا از شما مى گيرد.
ترجمه : آنها كه درباره خدا پس از پذيرفتن دعوت او, محاجه مى كننددليل آنها نزد
پروردگارشان بـاطـل و بى اساس است و غضب برآنهاست و عذاب شديد از آن آنها.
(16) خداوندى كه كتاب را به حـق نـازل كـرد و مـيـزان (سـنجش حق و باطل ) را, اما
تو چه مى دانى شايدساعت (قيام قيامت ) نـزديـك بـاشـد.
(17) آنها كه به قيامت ايمان ندارنددرباره آن شتاب مى كنند, ولى آنها كه ايمان
آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند, و مى دانند آن حق است آگاه باشيد
آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند.
(18) خداوندنسبت به بندگانش لطف دارد, هـر كـس را بخواهد روزى مى دهد, و اوقوى و
شكست ناپذير است .
(19) كسى كه زراعت آخرت را بـخـواهـدبـه او بركت مى دهيم , و بر محصولش مى افزاييم
, و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ
نصيبى ندارند.
(20) تفسير: والـذيـن يـحـاجـون فـى اللّه مـن بـعـد مـا اسـتـجيت , آنان كه پس از
پذيرفتن دعوت پيامبر به خاطرمعجزات و نشانهايى كه خداى سبحان در وجود مقدس او آشكار
ساخت در دين خدا محاجه مى كنند.
حـجـتهم داحضة , استدلال آنان باطل است و دليل اين كه خدا شبهه آنها را حجت وبرهان
ناميده اين است كه اين شبهه به اعتقاد خود آنها, حجت ودليل بوده است .
اللّه الذى انزل الكتاب , خدايى كه جنس كتاب را نازل فرمود.
و الميزان , يعنى فرمان عدل و برابرى را در كتابهاى آسمانى خودنازل كرده است ,گفته
اند ميزان چيزى است كه اشيا با آن سنجيده مى شود.
بـالـحـق , از آسـمـان آن را هـمراه با حق فرستاد, يا به مقتضاى حكمت با هدفى صحيح
يابا واجب دانستن حلال و حرام و جز آنها را ازآسمان فرو فرستاد.
لـعـل الـسـاعـة قريب , منظور از ساعت , رستاخيز است از اين رو فرمود نزديك است
ياشايد آمدن قيامت نزديك باشد.
الا ان الذين يمارون , يمارون يعنى در مورد آمدن قيامت خصومت ولجاج نشان مى دهند و
از حق دورنـد زيـرا برپا شدن قيامت از قدرت خدايى كه قدرت او عين ذاتش است دور نيست
و قرآن كه معجزه است دلالت بر اين دارد كه بدون ترديد روزقيامت خواهد آمد و نيز به
دليل عقلى بايد خانه اى (جز دنيا) براى كيفر و پاداش وجود داشته باشد.
اللّه لـطـيـف بـعـبـاده , يـعـنـى نيكى خداوند به بندگانش به اندازه اى است كه به
گمان هيچ كس نمى رسد.
مـن كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه , كارى كه اشخاص در دنيا براى دستيابى به
بهره انجام مـى دهـنـد از باب مجاز حرث و زراعت ناميده شده است و ميان كردار دوشخص
فرق گذاشته بدين گونه كه هر كس براى آخرت كار كند در كار موفق وحسناتش چند برابر مى
شود و هر كس براى دنيا كار كند كمى از آن به او مى دهند نه هر چه بخواهد.