الا انـمـا انـا نذير مبين , كلمه انما به عنوان اين كه حكايت و نقل قول باشد,
به كسرخوانده شده است , يعنى جز اين سخن كه به شما بگويم , من تنها بيم دهنده
آشكارى هستم , به من چيز ديگرى وحى نشده است و در صورتى كه به فتح خوانده شود در
تقدير لا نما بوده است و مقصود اين است كـه به من وحى نشده است مگربراى انذار و بيم
دادن , پس حرف (لام ) حذف شده است و فعل به آن مـربـوطمى شود و ممكن است كه در موضع
و محل رفع باشد, يعنى به من جز اين سخن وحى نشده است و آن اين است كه انذار و تبليغ
كنم و در آن كوتاهى نكنم .
لـمـا خلقت بيدى , مقصود از بيدى اين است كه من خودم , بى واسطه غير, آفريدن او
رابه عهده گـرفـتـم و علت اين كه فرموده با دستهايم آفريدم اين است كه انسان
بيشتركارهايش را با دست انـجـام مـى دهد و نسبت به كارهايى كه با اعضاى ديگر انجام
مى شود, غلبه با كارهاى دست است , حـتـى در كار قلب هم مى گويند: كارى است كه
دستهايت انجام مى دهد و همچنين به كسى دو دسـت نـدارد, گـويـنـد: (دستهايت بسته است
و دهانت مى دمد) و از اين مورد است , اين آيه كه خـداونـد مى فرمايد: مماعملت
ايدينا, از حيواناتى كه به قدرت خود آفريديم
((111))
و همچنين است آيه مورد بحث لما خلقت بيدى برخى گويند: عرب كلمه يدان و يدين را
بر قدرت وتوانايى اطـلاق مى كند.
چنان كه شاعر گفته است : تحملت من ذلفاء ما ليس لى به و لاللجبال الراسيات يدان .
((112))
استكبرت ام كنت من العالين , خود را بالاتر از آنچه هستى , مى دانى يا خود را
از كسانى مى دانى كه شان و مقامشان بالاتر از اين است كه سجده كنند, بنابراين از
اين جابيرون رو و منظور از (اين جا) يا بهشت است و يا آسمانها و برخى هم گفته
اند:مقصود, مقام و مرتبه اى است كه در آفرينش به او داده شـده بـود: (و پس از رانده
شدن ) از سفيدى و نورانيتى كه داشت , به سياهى و ظلمت , تغيير يافت .
قـال فالحق و الحق اقول , كلمه فالحق هم به رفع خوانده شده است هم به نصب , درصورت
رفع بـنـابـراين است كه يا خبر براى مبتداى محذوف است و در تقدير فاناالحق بوده است
و يا مبتدايى اسـت كـه خبر آن حذف شده و در اصل فالحق قسمى بوده است .
و در صورت نصب , بنابراين است كـه مـورد قـسـم است و در تقدير الحق لاملان بوده است
به حق قسم كه جهنم را پر مى كنم .
و مانند اين عبارت است : اللّه لافعلن , به خدا سوگند مسلما انجام مى دهم .
عـبـارت و الـحـق اقـول جـمله معترضه است كه ميان مقسم به (الحق ) و مقسم عليه
(لاملان جهنم ...
) براى تاكيد بيان شده است و مقصود از حق يا نام خداوند جل وعلاست و يا چيزى است كه
نقيض باطل است .
و خدا با قسم خوردن به آن , آن رابزرگ داشته است .
لامـلـئن جـهـنـم مـنـك و مـمن تبعك منهم اجمعين , منك يعنى آن كه از جنس تو است كه
مـنظورهمان شيطانها هستند.
و كسانى از فرزندان آدم كه از آنها پيروى كردند و مقصود اين است كه جهنم را از
متبوعان و تابعان , همگى پر مى كنم .
قل ما اسئلكم عليه من اجر, من براى قرآن از شما اجر و مزدى نمى خواهم .
و ما انا من المتكلفين , و من از كسانى نيستم كه خود نمايى و تصنع به چيزى كند كه
آن راندارد.
پـيامبر(ص ) فرمود: براى شخص متكلف , سه نشانه است : با برتر از خودش جدال ومنازعه
مى كند, اقدام به كارهايى مى كند كه به آنها دست نمى يابد, چيزهايى مى گويدكه نمى
داند.
ان هو الا ذكر للعالمين , اين قرآن چيزى نيست جز تذكر و اندرزى براى جهانيان و همه
مردم .
و لـتعلمن نباه بعد حين , و البته خبر راستى و حقيقت قرآن را بعد از زمانى
خواهيددانست , زمان پس از مرگ , يا زمان آشكار شدن دين و گسترش اسلام .
سوره زمر
اين سوره مباركه , جز چند آيه اى (بقولى سه آيه اش ), در مكه نازل شده ومكى است
.
عـدد آيـه هـاى ايـن سـوره پـيش كوفيان 75 آيه و پيش بصريان 72 آيه است .
عبارت :فيماهم فيه يختلفون , غيركوفى است .
و عبارت : مخلصا له الدين , دومى و: مخلصاله دينى و: من هاد, دومى و: فسوف تعلمون ,
هر چهار تا كوفى هستند.
[فضيلت قرائت اين سوره ] ابـى بن كعب از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: هر كس
سوره زمر رابخواند خدا اميد او را از رحمت خود قطع نمى كند.
و ثواب خائفان از خدا را به اومى دهد.
((113))
حـضـرت صـادق (ع ) فـرمود: هر كس سوره زمر را بخواند خدا شرافت و عزت دنيا
وآخرت را به او مـى دهـد و بـدون مال و عشيره او را عزيز و محترم مى كند به گونه اى
كه هر كس او را با شكوه و هيبت مى بيند و بدنش را بر آتش حرام مى كند.
((114))
ترجمه : اين كتابى است كه از جانب خداوند پيروزمند حكيم نازل شده است .
(1) ما اين كتاب را به حـق و راستى بر تو فرستاديم , پس خدا را پرستش كن و دينت را
براى او خالص گردان .
(2) آگاه بـاشـيـدكه دين خالص از آن خداوند است .
و آنان كه جز خدا را به دوستى وپرستش برگرفتند و گـفـتند ما اينان را نمى پرستيم
مگر براى اين كه وسيله تقرب ما به خداوند باشند و خدا در آنچه اخـتلاف داشتند ميان
آنها داورى مى كند.
خدا آن را كه دروغگو و بسيار كفران كننده است هرگز هـدايـت نـمـى كـنـد.
(3) اگـر (به فرض محال ) خدا مى خواست كه فرزند انتخاب كند, از ميان مـخـلـوقـاتـش
هـر چه را كه مى خواست برمى گزيد, او منزه است , اوست خداى يكتاى قهار.
(4) آسـمـانـهـا وزمين را به حق آفريد, شب را بر روز داخل مى كند و روز را بر شب
وخورشيد و ماه را مـسخر فرمان خويش قرار داد, هر كدام تا مدت معينى به حركت خود
ادامه مى دهند, آگاه باشيد او قادر بخشنده است .
(5) تفسير: تـنـزيـل الكتاب من اللّه , كلمه تنزيل يا مبتداست و خبر آن ظرف است و
يا خبر مبتداى محذوف اسـت و در تـقدير چنين است : هذا تنزيل الكتاب عبارت جار و
مجرور صله تنزيل است , چنان كه گـويـى : نزل من عند اللّه , و ممكن است كه صله
نباشد و خبر بعداز خبر باشد و يا حال است براى تنزيل كه معناى اسم اشاره عامل آن
است .
مـخلصا له الدين , در حالى كه دينت را, به سبب ايمان به توحيد و صفاى باطن , از شرك
و ريا پاك كـرده بـاشـى و ديـن خـالص دينى است كه از هر گونه ريا و سمعه پاك باشد.
قتاده گفته است : منظور شهادت به يگانگى خداست .
بـرخى گويند: آن اعتقاد واجب است از توحيد, عدل , نبوت و عمل به دستورهاى دين و
بيزارى از دينهاى ديگر غير از اسلام .
والـذيـن اتخذوا من دونه اولياء, كسانى كه جز خداوند, دوستان و معبودانى گرفتند و
گفتند:ما آنـهـا را پـرسـتش و عبادت نمى كنيم مگر براى اين كه وسيله نزديكى و تقرب
ماپيش خدا باشند, يعنى پيش خداوند شفيع ما شوند.
الا لـيـقـربـونـا الى اللّه زلفى ,كلمه زلفى اسمى است كه به جاى مصدر قربى آمده
است .
وخبر الذين عبارت ان اللّه يحكم بينهم است .
ان اللّه لايهدى , منظور از هدايت نكردن اين است كه خداوند آنها را مورد لطف ومرحمت
خود قرار نـمى دهد و در علم خداوند گذشته است كه آنها از هلاك شوندگانند و خداوند
اراده نكرده است كه آنها را به ايمان , هدايت كند به اين دليل كه در اين آيه فرموده
است : اما ثمود فهديناهم , اما قوم ثمود را هدايت كرديم يعنى براى آنها رسول
فرستاديم .
لـو اراد اللّه ان يـتـخـذ ولـدا, خداوند سخن كسانى را كه مى گفتند: فرشتگان دختران
خداوندند تـكـذيب مى كند, لذا در پى آن مى فرمايد لو اراد اللّه ...
, اگر خدا اراده مى كرد كه فرزندى بگيرد مـمتنع بود, زيرا اين امر محال است , مگر
اين كه از ميان آفريده هايش بعضى را برگزيند و به خود نزديك سازد.
چنان كه پدرى فرزندش رابه خود نزديك كند.
سـبحانه هو اللّه الواحد القهار, سپس خداوند با ذكر اين آيه سبحانه ...
خودش را از اين كه فرزندى اتخاذ كند, پاك و منزه مى داند.
خـلق السموات و الارض , سپس خداوند, آفرينش آسمانها و زمين و به هم پيچيدن شب وروز
را بر يكديگر و مسخر كردن خورشيد و ماه و سير آنها را تا زمان معين وپراكنده شدن و
كثرت انسانها را از يـك پـدر و خـلقت حيوانها را بر يگانگى ووحدانيت خود و اين كه
شريك و همتايى ندارد, دليل آورده است .
الواحد القهار, واژه قهار يعنى هميشه پيروز است و هرگز مقهور و مغلوب نمى شود.
يـكـور الليل على النهار, فعل يكور از ماده : تكوير, به معناى پيچيدن است چنان كه
گويند: كان الـعـمـامة على راسه و كورها: عمامه را بر سرش پيچ داد و آن را پيچيد.
مقصود اين است كه چون تـاريـكـى شـب روز را مـى بـرد و شـب جاى آن را مى گيرد,گويا
شب به روز پيچيده شده است هـمـچـنـان كـه لباس به شخصى كه آن را پوشيده پيچيده شده
است , بعضى از مفسران گويند: معنايش اين است كه هر يك ديگرى راپنهان مى كند,
بنابراين به شى ء ظاهرى تشبيه شده است كه هرگاه چيزى بر آن پيچيده شود آن را از
نظرها پنهان مى كند.
تـرجـمـه : او شـما را از يك تن آفريد و از آن يك تن همسرش را آفريدو برايتان از
چهارپايان هشت جـفـت ايـجاد كرد.
او شما را در شكم مادرتان در چند مرحله گوناگون در تاريكيهاى سه گانه , آفرينش
بخشيد.
اين است خداى يكتا پروردگار شما, فرمانروايى از آن اوست .
هيچ معبود و خدايى جـز او نـيـسـت .
پس چگونه از حق رويگردان مى شويد.
(6) اگر ناسپاسى كنيد خدا از شما بى نياز اسـت و هـرگـزنـاسـپاسى را براى بندگانش
نمى پسندد.
و اگر سپاسگزار باشيد آن رابراى شما مـى پـسـنـدد و هـيـچ كس بار گناه ديگرى را بر
دوش نمى كشد.
سپس بازگشت همه به سوى پروردگارتان است , او شما را از كارهايى كه مى كرديد آگاه مى
سازد, زيرا او از رازهاى درون خلق بـه خـوبـى آگـاه اسـت .
(7) چـون بـه آدمـى گزندى رسد به پروردگارش روى مى آورد واو را مى خواند اما آنگاه
كه نعمتى به او ببخشد همه آن دعاها را كه پيش از اين كرده بود, از ياد مى برد و
بـراى خدا همتايانى قرار مى دهدتا مردم را از راه او گمراه كند, بگو: اندكى از كفرت
بهره مند شو كه تواز دوزخيان خواهى بود.
(8) آيا چنين كسى با آن كس كه در ساعتهاى شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و
قيام از عذاب آخرت بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميدوار است يكسان است ؟بگو آيا
آنان كه مى دانند با آنها كه نمى دانند برابرند؟ تنها خردمندان متذكر مى شوند.
(9) بگو اى بندگان من كه ايمان آورده ايد ازپروردگارتان بترسيد, براى كسانى كه در
اين جهان نـيـكى كرده اندپاداش نيك است و زمين خدا بسيار پهناور است , همانا پاداش
صابران بى حساب و كامل ادا مى شود.
(10) تفسير: خـلـقـكـم من نفس واحدة , شما را از آدم آفريد و حوا همسرش را نيز از
دنده هاى او آفريد.
عبارت جـعل منها زوجها به وسيله ثم عطف شده است تا دلالت كند كه اين قسمت از آيه كه
دلالت بر آفرينش يك فرد از يك فرد مى كند و بر خلاف جريان عادى است , با قسمت اول
آيه كه بيانگر ايجاد خلق كثيرى از يك فرد است , درفضيلت و مزيت مباينت دارد.
بـرخـى از مـفـسران گويند: مقصود اين است كه خداوند ابتدا ذريه آدم را از پشتش
مانند مورچه خارج كرد و پس از آن حوا را آفريد.
و انزل لكم من الانعام , اين چارپايان قسمت و مقدر شما شده است چون مقدرات وقسمتهاى
انسان به نزول از آسمان توصيف مى شوند, زيرا آنچه بايد بشود در لوح محفوظ نوشته شده
است و گويى از آن جا نازل مى شود و برخى گفته اند: چون حيوانها به وسيله گياه زندگى
مى كنند و گياه به وسيله باران مى رويد و باران هم ازآسمان نازل مى شود, گويا
حيوانها نازل شده اند.
ثـمـانـية ازواج , مقصود از كلمه ازواج نر و ماده اين حيوانات است , شتر نر و ماده
, گاونر و ماده , ميش نر و ماده , بز نر و ماده .
((115))
خلقا من بعد خلق , آفرينشى پس از آفرينشى بدين طريق كه ابتدا نطفه است , سپس
علقه , و پس از آن مـضـغه , و بعد مضغه با استخوان , سپس استخوان با گوشت .
تا اين كه انسانى مستوى الخلقه و كامل مى شود.
فـى ظـلـمـات ثـلـث , تـاريـكـيـهـاى سـه گـانـه عـبـارتـنـد از: تـاريـكى شكم ,
تاريكى رحم , تاريكى مشيمه (بچه دان ).
ذلـكـم اللّه ربـكم , آن كه چنين كارهايى مى كند خدايى است كه پروردگار شماست .
وفرمانروايى جهان هستى از آن اوست .
فانى تصرفون , با اين دليلهاى آشكار چگونه شما از عبادت خدا منصرف مى شويد و به
عبادت غير او روى مى آوريد.
ان تكفروا فان اللّه غنى عنكم , مسلما خداوند از شما و ايمانتان بى نياز است و اين
شماهستيد كه به او نيازمنديد.
و لا يـرضـى لـعباده الكفر, خداوند, از لطف و رحمتى كه دارد, كفر و ناسپاسى را براى
بندگانش نمى پسندد و از آن راضى نيست , زيرا سبب هلاكت و نابودى آنهامى شود.
و ان تـشـكـروا يـرضـه لـكـم , و اگر سپاسگزار باشيد مى پسندد و از آن راضى است ,
زيرا آن سبب كـامـيـابـى و رسـتگارى شماست و اين كه خداوند از كفر و ناسپاسى شما
ناراضى است و از شكر و سـپاسگزارى خوشنود است به جهت نفع و صلاح شماست وگرنه (از
كارهاى شما) هرگز نفعى و بـهـره اى بـه او نمى رسد.
حرف هاء در فعل يرضه ضميرى است كه به شكر برمى گردد كه از مفهوم عبارت ان تشكروا
فهميده مى شود.
منيبا اليه , تنها به سوى خدا برگشت كنيد و از غير او اميدى نداشته باشيد.
ثـم اذا خـولـه , هنگامى كه خداوند به انسان بخشش و عطا كند, اصل خول يا به اين
معناست كه خـدا انسان را, خائل مال و خال مال , قرار داده است و او كسى است كه از
مالى سرپرستى كند و به خـوبى از عهده آن برآيد, يا معنا اين است كه خداوندانسان را
بزرگ و مفتخر كرد و از اين معناست اين مثال كه گويند: الغنى طويل الذيل مياس .
((116))
نسى ما كان يدعوا اليه من قبل , انسان [در حال غنا] آن بلاها و ضررهايى را كه
از خدامى خواست تا آنـهـا را بـرطـرف كـنـد فراموش مى كند.
برخى از مفسران گفته اند: معنااين است خدايى را كه بدرگاه او تضرع و زارى مى كرد,
فراموش مى كند.
حرف مابه جاى (من ) آمده است چنان كه در ايـن آيـه فـرمـوده است : و ما خلق الذكر و
الانثى ,قسم به مخلوقهايى كه خداوند آنها را نر و ماده آفريد [كه حرف ما به جاى من
گفته شده است ]
((117))
ليضل عن سبيله , فعل ليضل هم به فتح ياء و هم به ضم آن خوانده شده است ومقصود
اين است كه نتيجه شريك قرار دادن براى خداوند, گمراه شدن يا گمراه كردن از راه حق و
خداوند است .
گاهى غرض و هدف از كار, نتيجه آن است وگاهى نتيجه كار غرض و هدف نيست .
قـل تـمتع بكفرك قليلا, اين عبارت جمله امرى است كه در معناى خبر است , مانند اين
كه عربها مـى گـويـند: اذا لم تستحى فاصنع ما شئت , اكنون كه شرم نمى كنى هر چه مى
خواهى انجام ده .
گويا به او مى گويند: اكنون كه از دستور و امر به ايمان , اطاعت نمى كنى , شايسته
است كه از اين پس به تو امرى نشود و حتى براى زياد شدن بدبختى و شقاوتت , امر به
ترك آن شوى .
امـن هـو قـانت , كلمه امن هم بدون تشديد خوانده شده كه در اين صورت همزه حرف
استفهام است و هم با تشديد خوانده شده بنابراين كه حرف ام بر كلمه من داخل شده و در
تقدير چنين اسـت : ام مـن هو قانت كغيره , من مبتدا است كه خبر آن به سبب دلالت
سياق كلام بر آن , حذف شده است .
و آن جريان ذكر كافران است پيش از آن و همچنين آيه پس از آن قل هل يستوى الذين
يعلمون والذين لايعلمون .
بـعـضـى گويند: مقصود و معنا اين است كه آيا اين [شخص گمراه ] بهتر است يا كسى كه
عبادت كننده است و يا معنا اين است كه آيا شخص عبادت كننده بهتر است ياكسى كه كافر
است ؟ اناء الليل ساجدا و قائما, در ساعتهاى شب سجده كننده و قيام كننده است ,
مقصود اين است كه در نـمـاز شـب گـاهـى در سـجده و گاهى در قيام است و مراد از قنوت
دعايى است كه نمازگزار ايستاده در نماز وتر مى خواند و در حديث است كه بهترين
نمازنمازى است كه قنوت آن طولانى باشد.
((118))
قـل هـل يـسـتـوى الـذيـن يـعلمون و الذين لايعلمون , مقصود از كسانى كه مى
دانند, يا عالمان ديـنـى هـسـتـنـد كـه بـه علم خود عمل مى كنند.
گويا كسانى كه به علم خود عمل نمى كنند, عالم نيستند.
و يا معنا اين است كه قنوت كنندگان با غير قنوت كنندگان برابر نيستند,همچنان كه
دانشمندان با جاهلان برابر نيستند.
از حضرت صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود: ما كسانى هستيم كه مى دانند و دشمنان ما
كسانى هستند كه نمى دانند.
و شيعيان ما اولوا الالباب صاحبان خرد هستند.
((119))
لـلـذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة , عبارت فى هذه الدنيا متعلق به جمله احسنوا
است نه به كـلـمه حسنة معنا اين است كسانى كه در اين دنيا كار نيك كرده اند, براى
آنها درآخرت , پاداش نـيـك و حـسنه است كه همان دخول در بهشت است و مقصود,حسنه اى
است كه اندازه و نهايتى ندارد.
برخى گويند: متعلق به حسنة است , يعنى براى نيكوكاران , در همين دنيا حسنه و پاداش
نيك است .
و آن ستايش و ستودن وسلامتى و روزى فراوان است .
و ارض اللّه واسـعـة : بـراى ايـن كـه هيچ عذر و بهانه اى براى آنان كه مى گويند:
ما در وطن خود نـمـى توانيم به كارهاى نيك دست يازيم و اعمال دينى خود را به خوبى
انجام دهيم باقى نماند به آنها گفته شده : زمين خدا پهناور است و شهرهاى فراوان
دارد,بنابراين به شهر ديگرى كوچ كنيد.
و در مـهـاجـرت بـه شهرهاى ديگر, از پيامبران ومؤمنان برگزيده , پيروى كنيد تا
احسان شما بر احسان آنها افزوده شود.
انـما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب , اجر و پاداش صابران , به سبب شكيبايى
واستقامتشان در اطـاعت و سختيها, به تمام و كمال و بى حساب داده مى شود.
و به علت زيادى , شماره و حساب آن ممكن نيست .
ابن عباس گفته است كه هيچ حسابگرى به حساب آن نمى تواند برسد.
و از حضرت صادق (ع ) روايت شده است كه پيامبر(ص ) فرموده است : هنگامى كه نامه هاى
اعمال گشوده شود و ترازوهاى عدالت نصب گردد, براى اهل بلا نه ترازويى نصب مى شود و
نه نامه عملى گشوده خواهد شد.
و سپس اين آيه راتلاوت فرمود.
((120))
تـرجـمـه : بـگـو: مـن مـامـورم كـه خدا را پرستش كنم و دينم را براى اوخالص
نمايم .
(11) و مرا فـرموده اند كه نخستين مسلمان باشم .
(12)بگو: اگر من نافرمانى پروردگارم كنم , از عذاب روز بزرگ (قيامت )مى ترسم .
(13) بگو من تنها خدا را مى پرستم و دينم را براى اوخالص مى كنم .
(14) شـمـا هر كس را جز او مى خواهيد بپرستيد, بگو:زيان كنندگان كسانى هستند كه در
روز قيامت نـفـس خود و خويشان خود را از دست بدهند.
به هوش باشيد كه اين زيانى آشكار است .
(15) بالاى سرشان پرده ها و طبقاتى از آتش است و در زير پايشان نيزپرده ها و
فرشهايى است , اين چيزى است كـه خـدا بـنـدگـان خود را با آن مى ترساند.
پس اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد.
(16) كـسـانى كه از پرستش بتان دورى كرده اند و به خدا روى آورده اند, بشارت ازآن
آنهاست , بنابراين بـندگان مرا بشارت ده .
(17) آنان كه به سخن گوش مى دهند و از نيكوترين آن پيروى مى كنند, آنـهـا كـسانى
هستندكه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند.
(18) آيا تو مى توانى كسى را كه فـرمـان عذاب بر او محقق و قطعى شده , رهايى بخشى ؟
آيامى توانى كسى را كه درون آتش است , بـرهـانـى .
(19) امـا بـراى آنـان كـه از خـدا مى ترسند غرفه هايى بر فراز هم ساخته شده كه از
زير آن غرفه ها نهرها جارى است .
اين وعده خداوند است و خداوند دروعده خود خلاف نمى كند.
(20) تفسير: قل انى امرت ان اعبد اللّه مخلصا له الدين , من به اخلاص دين براى خدا
مامور شدم .
و امـرت لان اكـون اول الـمـسلمين , علت امر به اخلاص اين است كه از نخستين
مسلمانان باشم , يـعـنى در اسلام از همه پيشى بگيرم و پيشواى مسلمانان در دنيا و
آخرت باشم و مقصود اين است كـه اخـلاص بـراى خدا, سبقت در دين هم هست , بنابراين
كسى كه دين را براى خدا خالص كند, سبقت در آن هم دارد.
قل اللّه اعبد مخلصا له دينى , تكرار اين عبارت براى اين است كه در عبارت اولى از
امر به عبادت و اخـلاص خـبـر مـى دهـد.
و در دومـى خـبر مى دهد كه من تنها دين و عبادتم رابراى خدا خالص مـى كـنم , و لذا
در دومى لفط اللّه پيش از اعبد آمده است , ولى در اولى پس از اعبد ذكر شده اسـت ,
بـنابراين در عبارت اول سخن از نفس عبادت است و در دومى از خدايى كه عبادت براى او
انجام مى شود, لذا پس از آن اين آيه رافرمود: فاعبدوا ما شئتم من دونه .
قل ان الخاسرين الذين خسروا, بگو آنان كه كاملا زيانكارند, كسانى هستند كه نسبت به
نفس خود و نـسـبت به بستگان خود, زيان كرده اند, زيرا نفس خود را در دوزخ انداخته
اند و خويشان آنها در بهشتى هستند كه برايشان آماده شده است .
(و هرگز بااينها ارتباطى نخواهند داشت ).
الا ذالك هو الخسران المبين , خداوند با اين آيه كه با حرف تنبيه شروع مى شود و
ضميرفصل (هو) ميان مبتدا و خبر آمده است و كلمه خسران به صفت مبين توصيف شده است ,
نهايت زيان آنها را بيان مى فرمايد.
لـهم من فوقهم ظلل من النار, كلمه ظلل جمع ظله است و به معناى پرده اى است كه درسمت
بالا نصب شده باشد و منظور طبقاتى از آتش است .
و مـن تحتهم ظلل , و از زير آنها طبقاتى از آتش است كه ظلل و پرده هايى است براى
ديگران كه در زير هستند, زيرا آتش طبقات پايين همه جا را فرا گرفته است .
ذالـك يـخـوف اللّه به عباده , اين چگونگى عذاب كه بيان شد, چيزى است كه خداوند به
وسيله آن بندگانش را مى ترساند تا با امتثال از دستورهاى او از عذابش پرهيز كنند.
يا عباد فاتقون , اى بندگان من پرهيزگار باشيد, زيرا حجت بر شما تمام شده است .
والـذيـن اجـتنبوا الطاغوت , واژه (طاغوت ) چون مصدر است , (هم براى مفرد) يك شيطان
(و هم براى جمع ) شيطانها گفته مى شود, ولى در اين جا منظور جمع است .
ان يعبدوها, اين عبارت بدل اشتمال از (طاغوت ) است .
فـبـشـر عـبـاد الـذين يستمعون القول فيتبعون احسنه , مقصود از بندگانى كه به سخن
گوش فرامى دهند و بهترينش را پيروى مى كنند, همان بندگانى هستند كه از طاغوت , دورى
وبه سوى خـدا بـازگشت كرده اند, نه غير آنها.
آن گاه اسم ظاهر به جاى ضمير آورده شده است .
و خداوند اراده كـرده است كه آن بندگان در دين نقاد باشند و ميان خوب و خوبتر تميز
دهند و اين نقادى شامل مذهبها هم مى شود و بايد مذهبى را كه ثابت تر و از نظر دليل
قوى تر است , اختيار كنند.
افـمـن حـق عـلـيـه كلمة العذاب , اين آيه در اصل و تقدير چنين است : افمن حق ...
افانت تنقذه و تـخلصه من النار.
اسم ظاهر من فى النار به جاى ضمير آمده است .
برخى گويند:عبارت كلمة الـعذاب آخر جمله است و مقصود اين است كسانى كه عذاب بر
آنهاواجب شده است مانند كسانى هـسـتـنـد كـه بهشت بر آنها واجب شده است .
سپس افانت تنقذ...
جمله ديگرى است كه شروع مـى شـود (در ايـن صـورت آيـه داراى دوجـمـله است ) و مراد
از كلمة العذاب اين آيه است كه مـى فرمايد: لاملان جهنم ...
منظور اين است كه اى رسول ما تو نمى توانى اسلام را به زور در دل آنها وارد كنى .
لـهـم غرف من فوقها غرف , مقصود از غرف در اين جا طبقه هاى فوقانى ساختمان است كه
روى هم ساخته مى شود.
وعـداللّه لايـخـلف اللّه الميعاد, كلمه وعد مصدر و مفعول مطلق تاكيدى است , زيرا
عبارت لهم غرف به معناى وعدهم اللّه ذلك است .
تـرجمه : آيا نديده اى كه خداوند از آسمان باران فرستاد و آن را به صورت چشمه
سارهايى در زمين روان گـردانيد.
آنگاه با آن گياهان وزرعهاى گوناگون برويانيد.
سپس همه خشك مى شوند به گـونـه اى كـه آن را زرد مـى بينى و پس از آن مى شكند و
خردشان مى كند.
هر آينه دراين جريان انـدرزى بـراى خردمندان است .
(21) آيا كسى كه خدا سينه و دلش را براى اسلام گشوده و او در پـرتـو نور پروردگارش
قرار گرفته است , همانند كسى است كه ايمان ندارد؟ پس واى بر آنان كه دلـهـايى سخت
در برابر ذكر خدا دارند, آنها در گمراهى آشكارند.
(22) خدابهترين سخن را نازل كـرده است .
كتابى كه آياتش , در فصاحت وبلاغت , همانند يكديگر است و آيه هايى مكرر دارد كه از
شنيدن آياتش , لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند, مى افتد.
سپس جان و تنشان را بـه ذكر خدا آرام و مشغول سازد.
اين كتاب هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مـى كـنـد و هـركـه را
خدا گمراه كند, براى او هيچ راهنمايى نخواهد بود.
(23) آياكسى كه روز قـيـامـت , عـذاب سـخـت الـهى را با چهره خويش از خودبازمى
دارد, مانند فرد بهشتى است ؟ به ستمكاران گفته مى شود: به كيفركارهايى كه مى كرديد
عذاب را بچشيد.
(24) كسانى كه پيش از آنهابودند, آيات ما را تكذيب كردند و عذاب از جايى كه نمى
دانستند برآنها فرود آمد.
(25) تفسير: فـسلكه ينابيع فى الارض , اين آب باران به داخل زمين نفوذ مى كند و از
آن جا, به صورت چشمه و نهر و قنات , روى زمين جارى مى شود.
ثـم يخرج به زرعا مختلفا الوانه , مقصود از گوناگون بودن زراعت , يا اقسام آن است
مانندگندم , جو, برنج و غيره و يا رنگهاى آن است مانند سبز, زرد, سفيد و سرخ .
ثم يهيج , پس از مدتى آن زراعت خشك مى شود.
ثم يجعله حطاما, سپس آنها را مى شكند و خرد مى كند.
ان فـى ذلك لذكرى لاولى الالباب , در اين فرايند اندرز و تذكرى است براى دارندگان
عقل سليم در شناختن صانعى كه ايجاد كننده جهان است .
افمن شرح اللّه صدره للاسلام , آيا كسى كه خدا را شناخت و دانست كه داراى لطف
ومرحمت است و بـه او لطف كرده كه سينه او را براى قبول اسلام باز كرده است ,
مانندكسى است كه لطفى به او نـشده و سينه اش تنگ و دلش سخت است .
در اين آيه هم مانند آيه امن هو قانت خبر حذف شده است .
فهو على نور من ربه , مقصود از نور خدا همان لطف و رحمت اوست .
مـن ذكر اللّه , به سبب ذكر خدا.
مقصود اين است كه هرگاه خداوند و آيات او را پيش آنها يادآورى مى كردند متنفر مى
شدند و قساوت و سنگدلى آنها بيشتر مى شد.
كـتـابا متشابها مثانى , كلمه كتاب بدل يا حال براى عبارت احسن الحديث است .
كلمه متشابها مـطـلق شباهت است , يعنى هر بخشى از قرآن شبيه بخش ديگر است ,بنابراين
هم شامل تشابه در معناست مانند صحت و درستى و بهره مند شدن مردم ازآن و هم شامل
تشابه در الفاظ است , مانند تناسب در الفاظ و تشابه در اعتدال آنهاوجودت معانى و
هماهنگى در نظم و تاليف و اعجاز.
كـلـمـه مـثـانـى جـمع : مثنى است و به معناى مكرر و تكرار است .
و چون داستانها واحكام و انـدرزهـاى قـرآن تكرار شده است .
به صفت مثانى توصيف شده است .
برخى گويند: بدين سبب اسـت كه تكرار تلاوتش ملال آور نيست , چنان كه دروصف قرآن
گفته شده است : قرآن با خواندن مكرر بى ارج و كهنه نمى شود.
((121))
چـون كـتاب مجموعه اى از جزئيات و تفصيلهاست و اجزاء يك چيز همان مجموعه آن است
, براى لـفـظ كـتـاب , با اين كه مفرد است (نظر به مجموعه اش ), صفت جمع كه مثانى
باشد آورده شده است .
ممكن است نصب مثانى به عنوان تميز متشابها باشد (نه به سبب صفت بودن )چنان كه گويى
: رايت رجلا حسنا شمائل , مردى را كه از نظر خوى و سرشت نيكوبود, ديدم .
در اين صورت معنا اين اسـت كـه (كـتـاب ) از نظر مثانى متشابه است وفايده تكرار اين
است كه نفس انسانى از اندرز و موعظه متنفر است و اگر پس ازمرتبه اول تكرار نشود
تاثير چندانى نخواهد داشت .
تـقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم , فعل تقشعر به معناى لرزيدن و منقبض شدن است
,يعنى انـدام آنـهـا (از خوف خدا) سخت مى لرزد و منقبض مى شود و هرگاه اندام كسى از
ترس بلرزد و مـوى بدنش راست شود گويند: اقشعر جلوده من الخوف وقف شعره , مقصود اين
است كه هرگاه قرآن و آيه هاى تهديدآميز آن را بشنوند, ترك شديدى آنها را فرامى
گيرد.
سپس هنگامى كه خدا و رحمت و مغفرت واسعه اش رامتذكر مى شوند, اندامشان نرم و
دلهايشان آرام مى شود.
و چون لان مـعـنـاى فـعـلـى را كـه بـه الـى مـتـعدى مى شود دربردارد, به الى متعدى
شده است و گويا خـداونـدفـرمـوده است : سكنت , يا اطمانت الى ذكر اللّه , يعنى با
ياد خدا مطمئن مى شوند ونرمى بى انقباض و اميد بى ترس و خوف مى يابند.
از آن جا كه رحمت خدا بر غضبش پيشى دارد, در عبادت تنها به ذكراللّه بدون ذكررحمت ,
اكتفا شـده اسـت , بـنـابراين اصل و اساس كار خدا بر رحمت و رافت است وگويا خداوند
فرموده است : هـنـگـامى كه خدا و مبناى كار او را كه بر رحمت و مهربانى است , متذكر
مى شوند ترس دلشان و لرزش اندامشان بدل به اميد و نرمى مى شود.
ذلك هدى اللّه , اشاره به كتاب است و آن كتاب , هدايت الهى است و با آن هر كس
ازبندگانش را كـه بـخـواهد, يعنى پرهيزكاران را, براى رسيدن به مقام اين خوف و
رجا,توفيق مى دهد و هدايت مى فرمايد.
يـا ايـن كه ذلك اشاره است كه خوف و رجا هدايت الهى است , يعنى اثر هدايت خداوند,
كه همان لطف اوست , همين بيم و اميد است و چون اين بيم و اميد به سبب هدايت حاصل
شده , خداوند آن را هدايت ناميده است .
يـهـدى بـه مـن يشاء, خداوند به وسيله اين اثر هر كس از بندگانش را كه بخواهد هدايت
مى كند.
مقصود اين است كه هر كس با اين افراد خائف و راجى دوستى و مصاحبت كند و آنها را در
حال بيم و اميد ببيند, از آنها پيروى مى كند.
و مـن يـضلل اللّه فما له من هاد, كسانى را كه خدا گمراه كند, يعنى به علت قساوت
دلشان لطف خدا در آنها اثر نكند, هيچ چيز ديگرى براى راهنمايى در آنها اثرى ندارد
وهدايت نمى شوند.
افـمـن يـتـقـى بوجهه سوء العذاب , اين عبارت در اصل : افمن يتقى بوجهه سوء العذاب
كمن امن العذاب , بوده است .
و خبر آن حذف شده است .
عـرب گـويـد: اتـقاه بترسه , با سپر خودش را حفظ كرد, يعنى ابتدا با حادثه اى
روبروشد و سپس خـودش را با سپر حفظ كرد, مقصود اين است كه هرگاه انسان باحادثه اى
روبرو مى شود, با دست به مقابله آن مى رود و مى خواهد چهره خودش رابا دست از حادثه
نگهدارد, زيرا صورت مهمترين اعضاى بدن است .
كسانى كه با دستهاى به گردن بسته در آتش افكنده مى شوند هيچ وسيله اى ندارند كه خود
را از آتـش نـگـهـدارنـد جز صورتشان كه در حادثه ها آن را به وسيله اعضاى
ديگر(مانند دست ) حفظ مى كردند.
برخى گفته اند مراد از وجه جمله من حيث لايشعرون است يعنى از سويى كه گمان نمى
بردند و هيچ فكر نمى كردند كه از اين راه عذاب بر آنها وارد شود.
تـرجـمـه : خـداونـد عـذاب و خـوارى دنيا را به آنها چشانيد, ولى اگربدانند, عذاب
آخرت بسيار سخت تر است .
(26) ما براى مردم در اين قرآن هرگونه مثلى آورديم شايد پند گيرند.
(27) قرآنى است به زبان عربى (فصيح ) بى هيچ انحراف و كجى شايد مردم پرهيزكار شوند.
(28) خداوند مثلى مى زند: مردى را كه چند تن در او شريكند [مانندبرده اى كه ميان
چند نفر مشترك باشد].
و بر سر او اخـتـلاف دارنـد ومردى را كه تسليم فرمان يك نفر است , آيا اين دو
يكسانند؟ سپاس مخصوص خداست ولى بيشترشان نمى دانند.
(29) تو مى ميرى و آنهانيز مى ميرند.
(30) سپس تمام شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه و دادخواهى مى كنيد.
(31) تفسير: قـرءانـا عـربيا, هر دو كلمه حال تاكيدى هستند.
چنان كه گويند: جائنى زيد رجلا صالحا,زيد كه مـرد صالحى است , پيش من آمد و ممكن
است كه منصوب به مدح باشند [وفعل مدح حذف شده باشد].
غـيـر ذى عـوج , مـسـتـقـيم است و هيچ گونه كجى و تضاد و اختلافى در آن نيست , واژه
عوج مخصوص كجيهاى معنوى است نه انحرافهاى ظاهرى و لفظى .
رجـلا فـيـه شركاء متشاكسون , برده اى كه مشترك ميان چند شريك است و شريكها پيوسته
باهم اخـتـلاف و نـزاع دارند و هر يك مى خواهد كه آن برده تنها در خدمت او باشد و
اوهم بايد به نوبت خدمت كند.
و رجـلا سـلما لرجل , و مردى كه تسليم يك مالك است و تنها خالص براى اوست و درآنچه
صلاح اوست به او اعتماد مى كند و توجه و هم او فقط به يك چيز است , آياكدام يك از
اين دو بنده حالش بهتر و كارش به صلاح نزديك تر است ؟ مـقصود اين است كه خداوند
مجسم كرده حال كسى را كه به خدايان متعدد عقيده دارد و از نظر مـذهبى هر يك از آنها
بندگى و عبوديت او را براى خود مى خواهند وبر سر اين موضوع با يكديگر مـنـازعه و
اختلاف مى كنند و هر يك پيروزى خود رامى خواهد و آن برده , سرگردان و بلاتكليف اسـت
و نمى داند كه كدام معبود راعبادت و به كدام يك اعتماد كند و حال كسى را كه تنها به
يك خـدا عـقـيـده دارد وآنـچـه را او دسـتـور داده اسـت انـجـام مى دهد.
و به آنچه او را خوشنود يا ناخشنودمى كند, عارف و داناست .
كلمه فيه متعلق به شركاء است گويا خداوند مى فرمايد: اشتركوا فيه .
و واژه تـشـاكـس و تـشـاخـس بـه معناى اختلاف و تفاوت است و به كسى كه حالتهاى
مختلف و دنـدانهاى نامنظم و متفاوت دارد, گويند, تشاكست احواله و تشاخست اسنانه :
احوال او مختلف و دندانهاى او متفاوت و نامنظم است .
كلمه سالم به معناى خالص و منحصر بودن به يك چيز است .
و عبارت : ذا سلامة لرجل , يعنى آن بـرده مملوك خالص آن شخص است بدون شركت داشتن
ديگرى واين مورد مانند اين مثال است كه گويند: سلمت له الضيعة , ضيعه (باغ يا زمين
مزروعى ) خالص مال اوست .
هل يستويان مثلا, كلمه مثلا به معناى صفت است و به عنوان تميز منصوب است .
و مقصود اين است كه آيا صفت و حال اين دو مرد با يكديگر برابر و يكسان است ؟
الـحـمـد للّه , حـمـد و سـتايش شايسته خداوندى است كه هيچ شريكى ندارد و ستايش
براى هيچ معبودى جز او نيست .
بـل اكـثـرهـم لايعلمون , بلكه اين موضوع را كه بدان اشاره شد بيشترشان نمى دانند,
بنا براين در ستايش , غير از خدا را هم شريك مى كنند.
انـك مـيـت و انـهـم ميتون , تو و آنها هر چند كه اكنون زنده ايد لكن در شمار
مردگانيد, زيراهر چيزى كه به طور حتم و مسلم واقع خواهد شد مثل اين است كه اكنون
واقع شده است .
ثم انكم , اصل اين عبارت : انك و اياهم , بوده و ضمير مخاطب بر ضمير غايب غلبه داده
شده است .
تختصمون , روز قيامت كه مخاصمه مى كنيد تو عليه آنها حجت و دليل مى آورى كه رسالت
خود را ابلاغ كردى ولى آنها انكار و تكذيب كردند.
عـبـداللّه بـن عـمر گفت : مدتى دراز از عمر خود را گذرانديم در حالى كه معتقد
بوديم اين آيه دربـاره مـا و اهـل كـتـاب نازل شده است , پيش خود گفتيم : ما كه
داراى يك پيامبر و يك كتاب هـسـتيم چگونه با هم جدال و مخاصمه مى كنيم , تا اين كه
باگذشت روزگار ديدم كه برخى به روى يكديگر شمشير مى كشند, آنگاه دانستم كه آيه
درباره ما نازل شده است .