ام القرآن چرا؟
او در جـايى ديگر از پيشگفتار تفسير سوره فاتحه مى گويد: ((سوره فاتحة
الكتاب را ((ام القرآن )) نـامـيـده انـد, چـون مـحتوى مجموعه هايى از معانى
است كه درقرآن آمده است , و گاهى سوره ((كنز)) و ((خزانه )), يا ((وافيه ))
ناميده اند, آنچنانكه سوره حمد نيز موسوم است .
و گـاهـى ((مـثانى )) مى گويند, چون در هر نماز دو بارخوانده مى شود, يا اينكه
دوبار نازل شده است , يك بار در مكه , بار ديگر درمدينه , و گاهى سوره
((الشافيه )) نيز گفته اند.
سـوره فاتحه محتوى 7 آيه مى باشد,هرچند اختلاف نظر رخ داده است در اينكه آيه
(صراط الذين انـعـمـت عـليهم )آيه مستقلى است , بدون بسم اللّه , يا اينكه بسم
اللّه آيه مستقلى است و آن جزئى ازآيه مى باشد.
معناى استعانت :
استعانت مى جويم به خداوند قيومى كه با نام او قيام داريم و با قدرت ونيروى
او آسمان روى زمين بـه پـا شـده اسـت و خـضوع , ركوع و سجود انجام داده است ,
آنچنانكه ما نماز مى گزاريم و روزه مى داريم و او را قصد مى كنيم و هدف قرار مى
دهيم و به سوى او حركت و سكون داريم , و از پيامبر و اولاد او اقتدا وپيروى
داريم و در اعمال و علوم از آنان كسب فيض مى كنيم .
برادرانم ! خداوند نصيب شما را از درك عجايب قرآن و درخواست اسرارو رموز آن
فراوان سازد.
ايـن هـنـگـام نـخـستين سرآغاز ورود به مناظر آيات قرآنى پس از تمهيد كليدهاى
ابواب جنان و روشنگرى چراغهاى انوار هدايت وعرفان , و محكم سازى شالوده هاى
حكمت و ايمان مى باشد.
بـدانـيد اين انسان شريف ترين موجودات جهان , چون در آغاز تكون خود, در پائين
ترين حدپستى و نقصان بود, چون او محصولى از طبايع عناصر و اركان , همانند
ديگرحيوانات مى باشد.
او در مـراتـب پـائيـن تـر نسبت به ديگر جواهر و اعيان قراردارد, چيزى كه هست
اينكه در ذات او استعداد ترقى به سر حد كمال و بالا رفتن به انوار مبدا متعال
نهاده شده است .
او مى تواند به معارف كلى عقلى با تجرد ازمحسوسات مادى نائل آيد.
او در اثـر زهـد و وارسـتگى از زخارف دنياى پست ودنى و خلاص و نجات يافتن از
قيد و بندهاى نفسانى , و رهايى از قيود شهوانى ونفسانى مى تواند به مراتب
بالاترى نائل آيد و اين امر جز با هدايت و تعليم وتهذيب و استوار ساختن او عملى
نيست .
پس خداوند متعال پيامبر هدايتگر را به عنوان آموزگار و معلم مبعوث نمود و كتاب
الهى محكم و اسـتـوارى را كه در آن جوامع علوم الهى و اسرار و رموز ربانى نهفته
است , و محتوى آداب و سنن عـملى و احكام سياسى است , نازل فرمود و آن را به
صورت نجوم و متفرق بر حسب مصالح و نيازها فرو فرستاد.
پس آن را سوره سوره , آيه آيه قرار داد.
هرسوره اى از سوره هاى آن درياى مواجى از جواهر و حقايق معانى و بيان است ,بلكه
فلكى آكنده از ستارگان حقايق و اعيان .
هر آيه اى از آيات آن صدف مكنونى است كه در آن درها و جواهرات نهفته است .
درهايى كه ارزش هر كدام از آنها روح و روان انسان مى باشد, بلكه درى است كه در
آسمان نبوت و ولايت و عرفان مى درخشد و از درخشش آن نور هدايت و نشاط ايمان
برمى خيزد.
بـه ويژه اين سوره كه با همه اختصار و وجازت آن , مجامع آيات و فشرده اسرارمبدا
و معاد مى باشد
((126)) .
ترتيب تدوين تفسير:
فاضل معاصر, آقاى بيدار در مقدمه ممتعى كه بر تفسير قرآن كريم ملا صدرا
دارند, ترتيب تاليفى تفسير سوره ها را بر اساس تحقيق و احيانا حدس به اين صورت
ذكر نموده اند:.
در آغاز تفسير سوره الحديد.
تفسير سوره الاعلى .
تفسير آية الكرسى , بعد از سال 1020.
تفسير آيه نور, پس از سال 1030.
تفسير سوره الطارق .
تفسير سوره السجدة .
تفسير سوره يس .
تفسير سوره الواقعه .
تفسير سوره زلزال .
تفسير سوره جمعه .
مفاتيح الغيب .
تفسير سوره حمد.
تفسير سوره بقره .
متشابهات القرآن .
اسرار الايات
((127)) .
شعر شوق :
ايـن حـكيم متاله در آغاز تفسير سوره سجده , از روى شوق و علاقه اى كه به
قرآن مجيد دارد, در مورد قرآن و تفسير آن اين چنين مى سرايد:.
هست قرآن چون طعامى كز سما -----گشته نازل از براى اغتذا.
اغتذا آدم از لوح و قلم -----اغتذا يابد دواب از راه فم .
((فى السما رزقكم )) گفته خدا -----رزق انسان گشته نازل از سما.
روزى انسان رسد از آسمان -----روزى حيوان بود از آش و نان .
تو ز قرآن بنگرى افسانه ها -----قشر و كه بينى , نه مغز و دانه ها.
هست بهر آدمى دهن و لبوب -----تبن و قشر از بهر حيوان نى حبوب .
تو ز قرآن مى نجوئى غير حرف -----جان دهى بهر لغت يا نحو و صرف .
اندر سعيى هميشه با شتاب -----كه نباشد فرق از تو تا دواب .
حـكيم متاله در اين سروده نشان مى دهد كه غذاى روحى و پرورش معنوى انسان در
پرتو توجه به قرآن مى باشد.
روزى روان انسان همان آيات نورانى الهى است .
لفظ و قشر ابزار كار هستند, ولى هدف واقعى همان معنى وپيام قرآن مى باشد.
تـلاش و كـوشـش ظـاهـرى نـمى تواند ثمربخش باشد, بلكه آن تفكر و دقت و عمق نگرى
موجب فضيلت مى باشد, و حديث شريف قرآن رابطنى است و هر بطنى را بطنى ديگر تا
هفتاد بطن ناظر به اين معنى مى تواندباشد.
ديگر آثار قرآنى او:.
مـرحـوم صدر المتالهين علاوه بر تفسير تعدادى از سوره هاى مباركه قرآن كه اكنون
در مجموعه هفت جلدى ارائه شده است , آثار قرآنى ديگرى نيز داردكه يكى از آنها
((متشابه القرآن )) مى باشد.
ايـن كـتـاب ـ آنـچنانكه از نامش پيداست ـ پيرامون متشابهات قرآن مجيد مى باشد
كه در آغاز آن آمـده اسـت :((تباركت بالتقديس و التنزيه عن المثل و الشبه ))
اين رساله در حجم كوچكى درحد 500 سـطـرى واقـع شـده است و در كتابخانه اهدايى
سيد مشكوة در تهران موجود است و در بين كتابهاى حاج سيد نصر اللّه اخوى در
تهران نيز رؤيت شده است كه همراه با تعداد ديگرى از رسائل مؤلف موجود بوده است
.
مستفاد از متن كتاب متشابه القرآن آن است كه اين كتاب پس از تفسير نگارش يافته
است ,چون در آن كتاب اشاره اى به وجود تفسير شده است
((128)) .
چاپ جديد:.
پـس از چاپ و استنساخهاى مكررى كه از اين تفسير تا كنون به عمل آمده است كه
جدول مراحل تدريجى آن در چاپ اخير منعكس و بازگو شده است , با همت و تلاش فاضل
مكرم و تلاشگر علم و عـمـل , جـنـاب آقـاى مـحـسـن بيدار, و با تحقيقات و
كوششهاى فاضل نامدار ديگر, جناب آقاى مـحـمـدخـواجوى , متفرقات و پراكنده هاى
اين تفسير تحت عنوان و پوشش واحد, به نام ((تفسير الـقـرآن الـكريم )) درآمده
است , با سعى و كوشش انتشارات بيدار قم ,همراه تعليقات حكيم نامور الـهـى ,
مـرحـوم حـاج ملا على نورى با فهارس ,عناوين , احاديث , اعلام , موضوعات ,
اصطلاحات , فهرست كتاب و منابع , در 7مجلد قطور و بزرگ با استخراج منابع و
مدارك آيات و روايات و كتب منقوله درسال 1364 ه.
ش چـاپ و انـتـشار يافته است
((129))
خداوند متعال به اين عزيزان توفيق عنايت كند تا در مورد ديگر ميراثهاى
ارزشمند تفسيرى نيز چنين گام شايسته را بردارند.
331 ـ تفسير آية الكرسى احمد بن عبدالحى .
(متوفى 1052 ه ق ). مؤلف آن احمد بن عبدالحى الشريف (متوفى 1052) يكى از
اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او اين تفسير را بنام شاه صفوى تاليف وبه مجلس اعتماد الدوله اهدا نموده است .
آغاز آن :.
در آغـاز اين تفسير مى گويد: ((حمدى چون كلمات طيبات ربانى بى غايت ,و شكرى
مانند معانى قرآن بى نهايت اين تفسير داراى مقدمه اى در لغات واعراب آيه و در
سه فصل و يك خاتمه تنظيم و تدوين شده است :.
فصول آن : 1 ـ اسرار آيه 2 ـ اخبار وارده پيرامون آن آيه 3 ـ اختلاف قرائات ,
خاتمه كتاب در خواص و اسرار و فضايل آيه كه در اين مورد 17حديث شريف آورده شده
است .
نـسـخـه تفسير آية الكرسى ناتمام , و اين كتاب ازكتابهاى كتابخانه مرحوم ميرزا
محمد تهرانى در سامرا بوده است
((130)) .
332 ـ تفسير سوره هل اتى حكيم اردستانى .
(زنده در سال 1058 ه ق ). مؤلف آن سيد امير معز الدين , محمد بن امير ظهير
الدين , محمد حسين اردستانى , نزيل حيدرآباد دكن (زنده در سال 1058 ه ق ), يكى
از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او كه در هندوستان , تحت عنوان ((مير ميران )) يا((لويزان )) شهرت يافته است ,
اين تفسير شريف را بـه امـر شيخ محمد بن خاتون عاملى تاليف نموده , و به سلطان
عبداللّه قطب شاه , سلطان دكن اهدا نموده است , وخود آن را به نام ((تفسير قطب
شاهى )) موسوم گردانده است .
فراغت از تاليف آن , در حيدرآباد دكن , در ماه رجب 1044 رخ داده است .
آغاز و پايان آن :.
((سـپـاس مـكـرمـت اسـاس مـعـرفت اقتباس و ستايش پيروان , از حيطه حصرو دايره
قياس كه سخنوران موزون طبع كامل عيار )). انجام : (( بار الها بحق سيد ابرار و
عترت اطهار او ما را در كنف حمايت وظل حراست خود مصون و مـحـفـوظ بـدار تمام شد
سوره فصاحت و بلاغت نظام من الهجرة النبوية عليه و على آله الف الف صلوة و الف
الف تحية )). مركز نگهدارى :.
نسخه اى از اين تفسير در كتابخانه آستان قدس رضوى مشهد موجوداست
((131)) .
صاحب الاعلام در معرفى بيشتر آن مى نويسد:.
((مـعـزالـديـن اردسـتانى , مشهور به ((مير ميران )) حسين لويزانى , نزيل
حيدرآباد دكن , صاحب تـفـسـير ((هل اتى )) به زبان فارسى , كه آن را به امر
استادفاضل و عالم خويش , محمد بن خاتون عـامـلـى , و به نام سلطان عبداللّه قطب
شاه تاليف نموده است , و در دهم رجب 1044 از تاليف آن فارغ شده است .
نـسـخه اى از آن در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است , و در الذريعه , ج 4 ,
ص 150 معرفى شده است .
ظاهر امر اين است كه او استاد ملا زمانا لاهيجى مى باشد.
(الذريعه , ج 9 , ص 405) او تاليف ديگرى نيز به نام ((هداية العالمين في اثبات
امامة اميرالمؤمنين بالايات و الاحاديث المتفق عليها بين الفريقين )) مى
باشد,كه به زبان فارسى است و به امر سلطان عـبـداللّه قـطـب شـاه در سال 1058
انجام داده است , و در برخى از نسخه ها آن را به نام ((كاشف الحق )) ناميده است
.
(الـذريـعه , ج 17 , ص 236) و در برخى از نسخه ها, ((كشف الحق )) (الذريعه ,
ج18 , ص 32) و در بـرخـى از نـسـخـه هـا, ((مناقب قطب شاهى )) (الذريعه , ج 22
,ص 333) و در برخى از نسخه ها ((الامـامـة )) (الذريعه , ج 2 , رقم 1275)
ناميده شده است , كه همگى آنها يك كتاب بيشتر نيست , كه در ديباچه آن آمده است
.
بود پنجاه و هشت بعد هزار -----كه به پايان رسيد اين گفتار
((132)) .
در تـعليقه اى كه بر اين مطلب در پاورقى آمده است , چنين مى خوانيم :((هنگامى
كه اين كتاب به ايـران رسـيـد, روزگـارى بـود كـه حكومت صفوى ازتصوف و عرفان
برگشته بود, و بزرگان و مـسؤولين را از بين كسانى انتخاب مى نمود كه نوعا
اخباريون غيرايرانى بودند, كه دور از تصوف و عرفان فكرمى كردند.
و از عـلما بر ضد صوفيان استفتا مى نمودند و گاهى آنان را تحت فشارقرار مى
دادند تا صوفيان را تفسيق و تكفير نمايند.
(الـذريـعـه , ص 209)رسـالـه هـاى مـتعددى در اين مورد نوشته شد كه بخشى از
آنها را مى توان درالذريعه , ج 4 , ص 150 , و باز در جلد 10 , صفحات 204 تا 209
, به ويژه رقم564 ملاحظه نمود.
اين رساله ها را در كتابى مندرج نمودند, و به نام ((حديقة الشيعة )) ناميدند.
(الـذريـعـه , ج 6 , ص 286) و بـه مـقـدس اردبيلى نسبت دادند, كه خود در عصر
تصوف صفويان زندگى مى كرد, نه در عصر اخباريون
((133)) .
333 ـ تفسير لطائف غيبى و عواطف لاريبى عاملى .
(متوفى 1060 ه ق ). مـؤلف آن عالم ربانى , سيد احمد بن زين العابدين علوى
حسينى جبل عاملى (متوفى 1060 ه ق ), يكى از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او كه يكى از شاگردان عالم بزرگوار, مرحوم شيخ بها الدين عاملى است .
مـجـاز از طـرف اوبـه تـاريـخ 1012 هـ ق مـى بـاشـد, در عـيـن حـال داماد و
خاله زاده فيلسوف عالى مقام ,مرحوم محقق داماد و مجاز از طرف ايشان به تاريخ 15
جمادى 1017مى باشد
((134)) .
آغاز تفسير:.
در مطلع تفسير آمده است : ((الحمد كله للّه رب العالمين ذى السلطان الساطع ))
((135)) .
شيوه تفسيرى او:.
او شيوه تفسيرى خود را بر اساس روش متكلمان پايه گذارى نموده است .
نـخـسـت آياتى را كه محل استناد در اثبات ذات حق و صفات او, يا در اثبات نبوت و
امامت و معاد مى باشد آورده , و آنگاه در ذيل هر كدام از استدلالها, لطيفه اى
رانيز بازگو نموده است .
فراغت از تاليف آن در سال 1044 ه ق رخ داده است .
اوتـالـيفات ديگرى نيز دارد, به نامهاى : حظيرة الانس و حاشيه بر تجريد الكلام
خواجه , و رسالاتى در رد نصرانيت .
گفتار دكتر صف:
آقـاى دكـتـر ذبـيـح اللّه صـفـا در تـاريـخ ادبيات , در مقام معرفى او مى
نويسد:((مؤلف كتاب , از شاگردان ميرداماد و شيخ بهائى است .
كـتـاب لـطـائف غيبى كه به سال 1044 تاليف و به شاه صفى تقديم شده است , به
شيوه متكلمان فراهم آمده است .
يـعـنى آياتى كه محل استناد درباره ذات واجب و صفات او و همانندآنهاست , تاويل
و از هر يك در ذيل لطيفه اى ياد شده است
((136)) .
مركز نگهدارى :.
اين تفسير در فهرست كتابخانه مركزى دانشگاه تهران , ج 1 , ص 189معرفى شده است .
اين كتاب به سال 1396 ه ق در تهران چاپ شده است , و ناشر در صفحه83 مقدمه مى
گويد: ((به خاطر مصالح عاليه اسلامى , قسمتى از آن سانسورشد!))((137)).
334 ـ تفسير حاشيه بر تفسير كشاف آنسى .
(متوفى 1062 ه ق ). مؤلف آن , قاضى صالح بن داود آنسى (متوفى 1062 ه ق ),
يكى از اعلام زيدى يمن در قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او اين تفسير را در حاشيه سيد علوى بر كشاف تلخيص و اختصار نموده است .
سرآغاز آن : ((الحمد للّه الذي انزل الفرقان و علم القرآن و خلق الانسان ))مى
باشد
((138)) .
ديگر تاليفات او:.
او علاوه بر تفسير فوق , تاليفات ديگرى نيز دارد كه به سه جلد از آنهااشاره مى
كنيم :.
1 ـ تفتيح ابصار القضاة الى ازهار المسائل المرتضاة .
2 ـ الدرر المنتقاة في شرح المرقاة .
3 ـ شرح العقيدة الصحيحة .
بنا به تصريح صاحب ((المؤلفات )), وفات او در سال 1062 رخ داده است
((139)) .
335 ـ حاشيه سلطان العلما بر تفسير بيضاوى .
(متولد 1001 متوفى 1064 ه ق ). مؤلف بزرگوار آن , سيد علا الدين حسين بن
رفيع الدين محمد مرعشى آملى اصفهانى , معروف به سلطان العلما (متوفى 1064 ه ق
), يكى از اعلام بارزقرن يازدهم هجرى است .
او يكى از شاگردان برجسته آقا حسين محقق خوانسارى مى باشد.
در جامع الرواة اردبيلى آمده است كه وى تعليقه اى برتفسير قاضى بيضاوى دارد, و
در جلد ششم الذريعه نيز در ميان حواشى تفسيربيضاوى , از حاشيه او نام برده شده
است .
صـاحـب الـذريـعـه در مـقـام بـازگـويى حواشى انوار التنزيل قاضى بيضاوى (متوفى
682 ه ق ) مى نويسد: ((يكى ديگر از حواشى آن , حاشيه سلطان العلما,ميرزا علا
الدين , حسين بن رفيع الدين مـحـمد مرعشى آملى اصفهانى , متوفى1064 مى باشد كه
در كتاب جامع الرواة آن را تحت عنوان تعليقات آورده است ((140)). او سپس در
كتاب الاعلام با شرح بيشترى بيوگرافى او را آورده ومى نويسد:.
((حـسـيـن سـلطان العلما علا الدين , خليفه سلطان مرعشى (متولد 1001و متوفى
1064), فرزند رفـيـع الـديـن مـحـمـد صدر بن شجاع الدين محمود بن على خليفه از
نوادگان مير قوام الدين (مـشهور به مير بزرگ ) مدفون در آمل مازندران , از تبار
امام زين العابدين (ع ) كه شاه عباس اول , دختر خودش را درايام حيات پدر او,
رفيع الدين به ازدواج او درآورد.
پس از درگذشت وزيرسلمان خان در تاريخ 1033 , او را به وزارت برگزيد.
صالح بن اخى اسكندرمنشى , در تاريخ ازدواج آنان گفته است : ((وزير شاه شد سلطان
داماد)) او وپدرش رفيع الدين , در زمان واحد, هر دو وزير پادشاه بودند و در يك
خانه سكونت مى ورزيدند.
پس از شاه عباس , شاه صفى او را معزول داشت و در تاريخ1041 چشمان او را از حدقه
درآورد و او را مـجـبـور ساخت كه از اصفهان به قم تبعيد گردد, و اين اقامت
اجبارى تا عصر شاه عباس ثانى ادامـه داشـت , تـا ايـنـكـه وزيـر سارو تقى در
سال 1055 كشته شد و او مجددا به وزارت منصوب گرديد, تااينكه در سال 1064 يا به
روايتى 1065 وفات يافت .
صائب در تاريخ خود درمورد او گويد: ((آه از دستور عالم , واى از سلطان علم )).
از نوادگان او, آية اللّه العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى مى باشد
((141)) .
336 ـ تفسير مسالك الافهام شيخ فاضل جواد.
(متوفى 1065 ه ق ). مـؤلـف آن فقيه عاليقدر, شيخ فاضل جواد بن سعد اللّه بن
جواد بغدادى كاظمى , (متوفى 1065), يكى از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او ازشاگردان عالم جليل القدر, مرحوم شيخ بهائى است .
نـام تـفـسير او ((مسالك الافهام الى آيات الاحكام )) مى باشد كه در سال 1043
از تاليف آن فراغت يافته است .
گفتار صاحب امل الامل :
مرحوم شيخ حر عاملى (م 1104) در كتاب امل الامل در توصيف اوگويد: ((او فاضل
, عالم محقق , داراى تاليفاتى است كه از آنهاست : شرح آيات الاحكام , شرح خلاصة
الحساب , و شرح الالفية , شرح الزبدة , و شرح الجعفرية ))((142)).
گفتار صاحب رياض العلم:
صاحب رياض در حق او گويد: ((او شيخ الاسلام دارالمؤمنين استرآبادبود, سپس
با تحريك محمد باقر استرآبادى , او را از آن شهر بيرون كردند.
اوشـكايت پيش شاه عباس برد و چون شاه مريد محمد باقر بود, دستور داد او را
ازمملكتش بيرون كنند.
پس از فوت شاه , در سال 1038 او به كاظمين موطن اصلى خود بازگشت .
حـكـام بغداد, به ويژه بكتاش احترام او را داشتند, پيش ازآنكه سلطان مراد اين
شهرها را بگيرد, او در سال 1048 خارج شد و در بلادعجم سكونت ورزيد
((143)) .
گفتار صاحب روضات :
مرحوم خوانسارى در روضات , او را توصيف و تمديح نموده است و گويد:((او از
علماى معتمد و از فـضـلاى مـجـتـهد, صاحب تحقيقات عاليه و تدقيقات عميقه در فقه
و اصول و حديث , رياضى و تفسير مى باشد.
بنا به اظهارات صاحب تنقيح المقال , او نخست در كاظمين بود, سپس به اصفهان
مهاجرت نمود, و غالبادر دروس شيخ بهايى حضور داشت , تا اينكه از خواص اصحاب و
نزديكان اوشد.
به امر و اشاره او, كتاب ((غاية المامول في زبدة الاصول )) را تاليف نمود
((144)) .
ديگر تاليفات او:.
او داراى تاليفات متعددى است كه برخى از آنها به اين ترتيب مى باشد:.
1 ـ غـايـة الـمـامـول في زبدة الاصول , در اصول فقه , كتاب بسيار خوب ومتين مى
باشد و داراى چهارده هزار سطر است .
2 ـ شرح كبير بر رساله خلاصة الحساب استادش شيخ بهايى (قدس سره ). نسخه هاى
موجود:.
طـبـق تـتـبـع فـاضـل معاصر, آقاى حائرى خرم آبادى , نسخه هاى اين كتاب در
مراكز زير موجود مى باشد:.
1 ـ كتابخانه آية اللّه العظمى حكيم در نجف اشرف , تحت شماره 129 , تاريخ
كتابت آن 1043.
نام آن در جلد پنجم نسخه هاى خطى , ص 424 آمده است .
2 ـ كتابخانه علا مه شيخ محمد رضا مظفر (قدس سره ) با خط ناصر بن فضل اللّه .
تـاريـخ تـحـرير آن 24 رمضان 1044 مى باشد, و در پايان آن اجازه باخط مؤلف به
شاگردش شيخ شاهين ذكر شده است .
تاريخ اجازه در ذى الحجه1044 مى باشد.
اين نسخه در جلد 20 الذريعه , ص 378 معرفى شده است .
3 ـ اين كتاب با همت كتابخانه مرتضوى تهران در 4 مجلد با مقدمه شيخ محمد باقر
شريف زاده و پـيـشـگـفتار آية اللّه مرعشى به نام ((منهج الرشاد في ترجمة
الفاضل الجواد)) چاپ و انتشار يافته است .
((145)) .
وفات او:.
در اعيان الشيعه آمده است كه وفات او در سال 1065 در بغداد رخ داده است ,
((146)) .
337 ـ حاشيه سيالكوتى بر تفسير بيضاوى .
(متوفى 1067 ه ق ). مؤلف آن , مولى عبدالكريم بن شمس الدين سيالكوتى هندى
(متوفى1067 ) يكى از مشاهير علماى هـنـد در قرن يازده , معاصر سلطان محمد شاه
جهان , و محمد عالمگير اورنگ زيب , و از مفسرين نامدار آن قرن مى باشد.
در ريـاض الـعـلـمـا آمـده است : ((او از اكابر علما و مشاهير فضلا در ديارهند,
و مشهور به تسنن مى باشد;Š در صورتى كه او تشيع خود را به صورت تقيه پنهان مى
نموده است .
پـس از درگذشتش وصيتى از او نسبت به فرزندش ابوالهادى بيرون آمد, كه حسن اعتقاد
وى را نـشـان مـى داد, و رسـالـه اى در اثبات امامت و ابطال حجج و دليلهاى
مخالفين , در 3000 صفحه بيرون آمد.
اين نوشته را با برخى از احاديث اماميه , در صندوق مقفلى قرار داده بود.
و مير معزالدين محمد بن مير فخرالدين محمد مشهدى , آنها را استنساخ نموده بود.
در هـر صـورت , بـنـا بـر نگارش او, او حاشيه اى بر تفسير بيضاوى دارد كه يك
جلد از آن را كه در رابـطه با جز اول قرآن مجيد مى باشد, در شهر هرات رؤيت
نمودم كه به سلطان شاه جهان محمد (معارض نادرشاه ) تقديم نموده بود
((147)) .
صـاحـب طبقات , پس از نقل سخن صاحب رياض مى نويسد: ((ظاهرا اواستاد شمس الدين
محمد بن نصير خمامى مى باشد.
وى اسـتاد خود را با القاب :العلا م , الفهام , الجامع للمعقول و المنقول ,
مولانا عبدالحكيم سلمه اللّه توصيف مى نمايد
((148)) .
338 ـ تصحيح و تنقيح موسوى از ترجمة الخواص .
(زنده در سال 1067). مـصـحـح مـحترم آن , سيد محمود بن سيد على بن محمد
موسوى (زنده در1067) يكى از اعيان تفسيرى قرن يازدهم هجرى مى باشد.
تـرجـمة الخواص , معروف به تفسير زواره اى , تاليف مفسر نامدار, على بن حسن
زواره اى , شاگرد سـيـد غـياث الدين جمشيد زواره اى , و استاد ملا فتح اللّه
,صاحب منهج الصادقين , يكى از تفاسير مـعـروف شـيـعـه مى باشد كه فراغت ازتاليف
آن , به سال 946 , مطابق عدد ((فضل اله )) صورت پذيرفته است .
(الـذريـعه , ج 4 , كد 472) اين تفسير تا كنون مورد عنايت و توجه فضلا
ودانشمندان بوده است , و مـصحح محترم به قدر توان و وسعت علمى خويش به تصحيح و
تنقيح آن همت گماشته است , و فراغت از تصحيح آن در سال 1067انجام پذيرفته است .
نـسـخـه تـصـحـيـح شده از آن تفسير, هم اكنون در كتابخانه مجلس نگهدارى مى شود,
و معلوم مى گردد مصحح محترم آن , يكى از افاضل قرن يازدهم بوده است
((149)) .
339 ـ تفسير منتهى المرام قاسمى .
(متوفى 1067 ه ق ). مؤلف آن علا مه سيد محمد بن حسين قاسمى زيدى يمنى ,
(متوفى 1067),يكى از اعلام زيدى در قرن يازدهم هجرى مى باشد.
تـفـسـيـر فـوق بـه نـام ((مـنـتهى المرام في شرح آيات الاحكام )) شرحى بر كتاب
((حصر الايات الاحكام الشرعية )) تاليف سيد محمد بن ابراهيم وزير مى باشد.
روش كـارى او چنين است كه آيات را مورد تفسير قرار داده و مسائل را از آيات
استنباط و احاديث را ازمنابع , و اقوال پيشوايان معصوم (ع ) را در استدلال به
مذهب فكرى خودمى آورد.
آغاز آن :.
مـطـلـع تـفسير چنين شروع مى گردد: ((الحمد للّه الذي شرح الصدور بيات احكامه و
ابدع نظام المصنوعات بما اظهر من اتقان صنعه و احكامه )). اين كتاب در سال 1342
در صنعا چاپ شده است , و مجددا در سال1357 با تحقيق و تعليق هياتى از علما به
طبع مجدد نائل آمده است .
طبع اخيرآن از سوى كتابخانه بزرگ يمن به صورت افست تكثير و انتشار يافته است
((150)) .
340 ـ تفسير بديع البيان لمعانى القرآن عاملى .
(زنده در سال 1068 ه ق ). مؤلف آن عالم وارسته , شيخ محمد بن على بن نعمة
اللّه بن خاتون عاملى ,خواهر زاده شيخ بهائى , (زنده در سال 1068), يكى از
علماى بزرگ قرن يازدهم هجرى مى باشد.
سبك تفسيرى او:.
مـفـسـر مـحترم , با نقل اقوال چند تن از مفسران بزرگ پيرامون هر يم ازآيات ,
با تصريح به اسامى كتابهاى آنان , در مقابل اسامى هر كدام از آنها, جهت اختصار
رمزى را مشخص نموده است كه با آن رمز به تفسير مورد نظر اشاره مى نمايد و مطالب
خود را تحت عنوان ((مترجم گويد)) مى آورد, و فـضـيـلـت هـر آيـه را ذكـر مـى
كـنـد و مى گويد: ((والتفسير بما قاله المفسرون )) يا ((التفسير بالاحاديث
المروية )). ديگر آثار او:.
از ديـگـر آثـار و تـالـيـفـات او, شـرح ارشـاد و تـكـميل الجامع العباسى و
حاشيه بر جامع عباسى مى باشد
((151)) .
نگهدارى اين تفسير:.
اين تفسير درفهرست كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى (قدس سره ) معرفى شده است
((152)) .
گفتار شيخ حر عاملى در حق او:
صـاحـب امـل الامـل در حق او مى نويسد: ((شيخ محمد بن على بن خاتون عاملى
عينائى , ساكن حيدرآباد.
او عالم , فاضل , ماهر, محقق , اديب , عظيم الشان ,جليل القدر, و جامع فنون
بوده است , و تاليفات و آثارى دارد كه شرح ارشاد,ترجمه كتاب الاربعين شيخ بهائى
و تعداد ديگر از آثار اوست .
او در عصر ما ازدنيا رفته است , ولى من او را نديده ام .
او معاصر شيخ بهائى (متوفى 1030) بود وشيخ در نسخه ترجمه كتاب اربعين خود, به
سال 1027 ه ق انشا لطيفى در حق اوو ترجمه او نوشته است كه شامل مدح و ثناى خود
او و ترجمه اش مى باشد
((153)) .
كتاب شرح اربعين او, داراى نكات ادبى و اشعار اخلاقى و تربيتى و داراى نثر و
سبك ويژه آن عصر مى باشد, و اخيرا با ويراستارى جديدى به چاپ رسيده است .
گفتار محدث قمى در حق او:
مـرحـوم شـيـخ عباس قمى در هدية الاحباب درباره او مى نويسد:((ابن خاتون به
چند نفر اطلاق مى شود:.
1 ـ احمد بن محمد بن على بن محمد بن محمد بن خاتون عاملى , عالم جليل كه روايت
مى كند از او شهيد ثانى , و او از محقق كركى .
2 ـ جمال الدين احمد بن نعمت اللّه بن على بن احمد بن خاتون , صاحب مقتل الحسين
(ع ). 3 ـ محمد بن على بن خاتون , و او اشهر ايشان است , و اوست عالم فاضل
,اديب , صاحب شرح ارشاد و ترجمه كتاب اربعين شيخ بهائى و هم عصر او.
او درحـيـدرآباد سكنى داشت و نسخه اى از ارشاد علا مه به خط او نزد من است ,
وتاريخ كتابت آن پنجم محرم سنه 1068 است
((154)) .
عمر طولانى :.
اين سخن محدث بزرگوار مى رساند كه او عمر طولانى داشته است , كه پس از معاصر
خود مرحوم شيخ بهائى , مدتى حيات داشته است , يعنى حداقل تاسال 1068 زنده بوده
است .
341 ـ تفسير آيه مودة على جبعى عاملى .
(متوفى 1068 ه ق ). مـؤلـف آن , سيد نورالدين على بن على موسوى عاملى
(متوفى 1068 ه ق ),يكى از اعيان تفسيرى قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او بـنـا به معرفى صاحب الذريعه , برادر صاحب مدارك از طرف پدر, وبرادر صاحب
معالم از طرف مادر مى باشد.
بنا به اظهار او, همسر شهيد ثانى پس از شهادت وى , با پدر صاحب مدارك ازدواج
كرده است .
او از محضر پدر وبرادرانش (صاحب مدارك و صاحب معالم ) تلمذ نموده است .
در امل الامل آمده است : ((او تاليفاتى دارد, كه از آنهاست : كتاب
المختصرالنافع , و الفوائد المكية و شرح اثنى عشرية و حاشيه اى بر معالم برادرش
شيخ حسن , صاحب معالم )) كه صاحب امل الامل آنها را ديده است
((155)) .
مـرحـوم حـاج آقـا بزرگ در طبقات اعلام الشيعه مى نويسد: ((از تاليفات او:
الغرر الجامع در شرح المختصر النافع , الشواهد المكية في نقض الفوائد المدنية ,
والانوار البهية في شرح الاثنى عشريه , و رسـالـه اى در تـفسير آيه شريفه (قل
لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) (سوره شورى , آيه 22), و غنية
المسافرعن المنادم و المسامر)). صـاحـب طـبقات آنگاه سخن امل الامل را مى آورد
كه مى نويسد: ((من درشام , در درس او حاضر شدم , و در مكه نيز در ايام مسافرت
بارها او را ديده ام .
او بيش از 20 سال در مكه سكونت داشت .
پس از وفاتش قصيده اى در رثاى اوگفته ام
((156)) .
صـاحـب ريـاض العلما نيز شرح حال او و تعدادى از اشعار و سروده هاى وى را مى
آورد, بى آنكه به رساله تفسيرى او اشارتى داشته باشد.
وفـات او را 13روز مـانـده از ذيـحـجـه , سـال 1061 ذكـر مـى كند, ولى در
پاورقى آمده است كه درالسلافه و الامل گفته است كه وفات او در سال 1068 بوده
است .
از انبوه سروده هاى او, اين دو شعر را نقل مى كنيم :.
لك المجد و الاجلال و الجود و العطا -----لك الفضل من نعمى لك الشكر واجب .
سموت على هام المجرة رفعة -----و دارت على علياك علاك الكواكب .
آنـگـاه صـاحـب رياض , متعرض سخن امل الامل مى گردد, و برادر بودن اورا با صاحب
معالم رد مى كند, و مى نويسد: ((شهيد ثانى جد او بوده است
((157)) .
342و343 ـ تفاسير ميرزا ابراهيم شيرازى
(متوفى 1070 ه ق ). مـؤلـف آن , عـالم و محدث عاليقدر, مرحوم ميرزا ابراهيم
بن ملا صدراشيرازى , يكى از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او در مـكـتـب تعليمى پدرعاليقدرش ملا صدرا تلمذ نموده است , هر چند از نظر
فكرى و مشرب عقيدتى تفاوتهايى بين آن دو وجود دارد.
او روش اخباريها را داشت و با فلسفه و معارف عقلى مخالف و مغاير بود.
از او سه نوع تفسير به يادگار مانده است :.
1 ـ تفسير آيه الكرسى .
2 ـ حاشيه بر تفسير زمخشرى .
3 ـ حاشيه بر تفسير العروة الوثقى , تاليف استاد خود شيخ بهائى (قدس سره ).
صـاحـب ريحانة الادب گويد: ((او عالمى بوده است عامل , و فقيهى بوده است جليل
القدر كه در اصول عرفان و تصوف و حكمت , مخالف پدر بود ((158)).
گفتار مرحوم حاج آقا بزرگ :
او در طـبقات اعلام الشيعه در مورد او مى نويسد: ((ابراهيم شيرازى ,فرزند
صدر الدين محمد بن ابراهيم , معروف به ((ملا صدرا)), در رياض العلماافندى آمده
است : او در مشرب پدر نبود, مرحوم شيخ عبدالنبى قزوينى گويد: اوآيت و حجتى در
تحقيق و تدقيق بود, با همه تفاوت مشربى كه با پدر داشت ,پيش او درس خوانده است
.
او حاشيه اى بر كتاب شرح لمعه دارد كه تا كتاب زكات ادامه يافته است .
عـلاوه بـر آن حـاشـيـه اى نـيز بر كتاب ((الشفا)) و حاشيه اى بر كتاب ((اثبات
الواجب )) دوانى , و حاشيه اى بر تفسير العروة الوثقى شيخ بهائى دارد.
او در سال 1070 در شيراز از دنيا رفت ((159)).
344 ـ حاشيه ملا محمد رفيع گيلانى بر بيضاوى .
(زنده در سال 1070 ه ق ). مـؤلـف آن , مـلا رفيع بن عبدالرزاق گيلانى ,
(زنده در سال 1070 ه ق ), يكى از مفسرين عاليقدر قرآن در قرن يازدهم هجرى مى
باشد.
صـاحب طبقات اعلام الشيعه مى نويسد: ((ملا رفيع بن عبدالرزاق گيلانى ,به خط
خودش تفسير بـيـضـاوى را در مدرسه مقيميه شيراز, در اواسط ربيع الاول 1070
نگاشته است , و نسخه اى از آن پيش حسين هندى حائرى آل خيرالدين در كربلا موجود
مى باشد((160)).
345 ـ تفسير فارسى ملا محمد تقى مجلسى اول
(متولد 1003 ـ متوفى 1070 ه ق ). مؤلف آن , عالم جليل و محدث خبير, مرحوم
مولى محمد تقى بن مقصودعلى والد علا مه مجلسى دوم , (متوفى 1070), از اعلام
تفسيرى قرن يازدهم , ويكى از مفاخر شيعه اماميه مى باشد.
شـهـرت و آوازه مجلسيها (پدر و پسر) والاتر و فراگيرتر از آن است كه به معرفى و
بازگويى شرح حال آنان نيازى وجود داشته باشد.
نگرش ما در اين بخش , فقط از زاويه تفسير و تفسيرنگارى مى باشد.
مـرحـوم حاج آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه مى نويسد: ((او دراصفهان
متولد گرديد, ولى اصل و ريشه آنان , از دارالمرز رشت مى باشد, آنچنان كه در
روضة الصفا, ج 8 , و در امل الامل , ج 2 , ص 252 , و در تعليقات افندى بر امل
الامل , ج 5 , ص 47 آمده است .
و شيخ نورى ما, شرح حال او را در((الفيض القدسى )), و در خاتمة المستدرك آورده
است .
والده او, دختر عالم جليل القدر, درويش محمد بن حسن عاملى نطنزى اصفهانى مى
باشد.
او آثار وتاليفات متعددى دارد, كه عمده تاليف او ((روضة المتقين في شرح من
لايحضره الفقيه )) مـى باشد كه اخيرا در 14 مجلد چاپ و نشر يافته است , و حديقة
المتقين در عبادات , و الرضاعية و المناسك , و شرح صحيفه سجاديه , و تفسير
فارسى قرآن مجيد مى باشد, آنچنانكه از لوامع او آشكار مى گردد ((161)). او از
شـاگـردان شـيـخ بـهـايـى , و ملا عبداللّه شوشترى بوده است , و از محقق كركى
نيز روايت مى نمايد.
در ريـحـانـة الادب , ج 5 , ص 199 شـرح حـال او آمـده اسـت , بـى آنكه به تفسير
او اشارتى داشته باشد
((162)) .
در الاعلام زركلى , شرح حال او ذكر شده است , و از تاليفات و آثارشعرى و نثرى
او, سخن به ميان آمده است , بى آنكه به كتاب تفسير او اشارتى شده باشد
((163)) .
صاحب معجم المؤلفين هم شرح حال او را به اجمال آورده است , و از او به عنوان
صوفى و عارف به رجال يادى شده است , و از آثار او, شرح مشيخه من لايحضره الفقيه
, و شرح حديث همام در صفات متقين , و طبقات رواة نام برده است
((164)) .
در فـوائد رضـويـه شـيـخ عباس قمى هم ضمن توصيف او به عالم بودن در فقه ,تفسير,
حديث , و رجـال , و فائق آمدن او بر اهل دهر, بخشى از تاليفات او راآورده است ,
بى آنكه به كتاب تفسيرى او اشارتى نموده باشد
((165)) .
مـرحـوم حـاج آقـا بزرگ در ((مصفى المقال )) نيز شرح حال او را از نظرمراتب
روايت مى آورد, و طبقات روايتى او را كه محدود به دوازده طبقه ممتازمى باشد به
اين ترتيب ذكر مى كند:.
1 ـ طبقه شيخ طوسى .
2 ـ طبقه شيخ مفيد.
3 ـ طبقه شيخ صدوق .
4 ـ طبقه شيخ كلينى .
5 ـ طبقه احمد بن ادريس .
6 ـ طبقه احمد بن محمد بن عيسى .
7 ـ طبقه حسين بن سعيد.
8 ـ طبقه محمد بن ابى عمير.
9 ـ اصحاب الصادق (ع ). 10 ـ اصحاب الباقر (ع ). 11 ـ اصحاب السجاد (ع ). 12 ـ
اصحاب حسين و الامير (ع ). پـس از ذكـر طـبـقـات , بـى آنكه به كتاب تفسيرى او
اشارتى داشته باشد, شرح حال او را به پايان مى برد
((166)) .
در مورد تفسير فارسى او, نياز به تحقيق بيشترى است .
احـتـمـال مـى رود دركـتـابـنـامه مجلسى , جايى كه به تفصيل به تاليفات او
پرداخت شده باشد, توان يافت .