تأثير جريان هاى سياسى بر تفسير و مفسرّان

دكتر على رضا رستمى

- ۱۹ -


زيد و مكتب خلفا

زيد بن ثابت كاتب رسمى دولت و مسؤ ول مستقيم ارث نيز بود. او در تقسيم ارث گاه از آيات قرآن كه براى همه قابل فهم بود و گاه از ذوق خود كمك مى گرفت و به اصطلاح استحسان مى كرد. در مورد او گفته شده كه او دايى و خاله و عمه را از ارث محروم و سهم آنان را به بيت المال واريز مى كرد!(739)
از محمد بن سيرين روايت شده است كه:
غلام عمر بن خطاب از دنيا رفت. پس عمر از زيد پرسيد: آيا دختران عمر از او ارث مى برند؟ زيد گفت: ((نه)) ولى اگر تو بخواهى، به آنان ارث مى دهم.(740)
گويا تقسيم ارث به دل خواه اين و آن بستگى دارد. همچنين هنگام جمع و تدوين قرآن، زمانى خواستند كه آيه: وَالسَّابِقُونَ الاءَوَّلوُنَ... را بنويسند، عمر خواست ((واو)) را از وَالَّذينَ حذف كند، ولى زيد بن ثابت كه مسؤ وليت تدوين قرآن را داشت، به عمر گفت: الَّذينَ صحيح است و زيد بن ثابت گفت: اميرالمؤمنين بهتر مى داند!.(741)
به جرئت مى توان گفت كه خليفه عمر هيچ شخصى را مناسب تر از زيد بن ثابت براى رسيدن به اهداف خود نمى توانست پيدا كند.

علت انتخاب زيد

كوتاه سخن اين كه براى زيد بن ثابت فضائل تراشى هاى فراوانى صورت گرفت، لكن سؤ ال مهم اين است كه چرا مقام چنين فردى تا اين حد بالا برده شده و چنين رواياتى را براى او ساخته اند و صاحب پست هاى مهمى شده است؟
ظاهر دليل اين امر تنها يك چيز مى تواند باشد، و آن، باز كردن راه بيعت انصار با ابوبكر در سقيفه- همانطور كه پيش از اين نيز ذكر كرديم- است. در تاريخ آمده است كه طرح سقيفه با مشاجره و نزاع شروع شده و رئيس ‍ قبيله خزرج از مدينه كه ((سعد بن عباده)) نام داشت پيشنهاد خلافت ابوبكر را نپذيرفت و بيعت با او را رد كرد، از اين رو انصار نيز با او مخالفت كردند، اما در اين ميان تنها زيد بن ثابت جراءت يافت و دست ابوبكر را گرفت و گفت: ((صاحب شما اين است، با او بيعت كنيد!))(742) و همين امر گره كور را باز كرد و موجب بيعت انصار با ابوبكر شد.
به يقين چنين خدمتى است كه موجب چنين ارج و احترامى شده است و گرنه دليل ديگرى بر اين كه اين يهودى زاده بتواند چنين موقعيتى پيدا كند وجود ندارد.

برخى از پيش گامان نقل اسرائيليات

همان گونه كه در بحث اسرائيليات بيان شد، خلفا برخى از تازه مسلمانان اهل كتاب را از سياست منع نشر حديث استثنا كرده و دست آنان را در نقل روايات اسرائيلى خصوصا مطالبى كه مشابهتى با آيات قرآن داشت باز گذاشتند و مى توان گفت: مسئوليت تفسير قرآن را به آن ها سپردند.

1- عبدالله بن سلام

ابو يوسف حصين بن سلام حارث اسرائيلى انصارى (م 43) از دانشمندان يهودى است كه هنگام ورود پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به مدينه اسلام آورد و پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نام او را ((عبدالله)) گذاشت.
ابن حجر مى گويد:
او از يهوديان بنى قينقاع بود كه در سال هشتم هجرى اسلام آورد.(743)
در ميان ناقلان اسرائيليات عبدالله بن سلام از چهره پاك ترى برخوردار است و رواياتى نيز در فضيلت او موجود است. مقام علمى او درباره تورات، سبب شده بود تا در ميان اصحاب پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) جاى گاهى ويژه و برجسته داشته باشد- لذا بعيد نيست كه بسيارى از آياتى را كه در شاءن او مى دانند و همچنين روايات ساختگى را كه به او نسبت مى دهند، ساخته و پرداخته جاعلان حديث باشد تا به اين وسيله آن روايت را متقن جلوه دهند- درباره او نقل شده است كه:
زمانى كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) براى دعوت يهود به اسلام دى يكى از روزهاى اعيادشان نزد آن ها رفته بود، هيچ كس دعوت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را نپذيرفت، لكن ابن سلام رو به جمعيت يهود كرد و گفت: مرا چگونه آدمى مى دانيد؟ گفتند: به خدا سوگند ما در ميان خود آگاه تر از تو و پدر و جدت به كتاب آسمانى خود نداريم، سپس افزود: من خدا را گواه مى گيرم كه او همان پيامبرى است كه در تورات و انجيل آمده است! يهود هنگامى كه چنين ديدند گفتند: تو دروغ مى گويى و كلمات زشت و بدى به او نثار كردند، كه در خصوص اين ماجرا آيه: قُل اءَرَاءَيتُم اءنْ كَانَ مِن عِندِ اللهِ...(744) نازل گشت.(745)
همچنين گفته شده آيه شريفه وَ شَهِدَ شاهِد مِن بنَى اءِسرَائِيلَ عَلى مِثلِهِ؛(746) و شاهدى از بنى اسرائيل بر مثل آن شهادت داد. در مورد او نازل شده است.(747)
لكن از مسروق بن اجدع كوفى (م 63) و عامر شعبى كوفى (م 104 يا 109) نقل شده است كه اين آيه شريفه مكى است و عبدالله بن سلام در مدينه مسلمان شد، طبرى نيز اين قول را در تفسير خود برگزيده است.(748)
وانگهى، هيچگاه از عبدالله بن سلام نقل نشده است كه وى ادعا كند اين آيه در مورد او نازل شده است، چرا كه اگر آيه اى درباره شخصى نازل مى شد كه مشتمل بر مدح او بود، چيز نبود كه آن شخص به آن افتخار نكند و آن را در كوى و برزن، بر سر زبان ها نيندازد. عبدالله بن سلام روايت اعطاى انگشتر توسط اميرمؤمنان على (عليه السلام) را به فقير در حال ركوع و نزول آيه اءِنَّمَا وَليُّكُمُ اللَّهُ وِ رَسُولُهُ... در شاءن آن حضرت را ذكر كرده است.(749)
همچنين زمانى كه عده اى از اهل كتاب براى رفع اختلاف در مورد رجم زناكار محصن نزد رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) مى روند و شخصى از آن ها (ابن صوريا) دست خود را روى آيه رجم از تورات مى گذارد، عبدالله بن سلام، دست او را كنار مى زند و آيه رجم را به پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نشان مى دهد.(750)
او صفات محمد (صلّى الله عليه و آله و سلم) را نيز آن طور كه در تورات بود براى مردم مى خواند، درباره او نقل شده كه:
عمر بن خطاب از او پرسيد: آيا محمد را در كتاب هاى خود مى شناسيد؟ گفت: آرى، به خدا سوگند او را به همان صفاتى كه خداوند در كتاب هاى آسمانى ما براى ما توصيف فرموده وقتى او را در ميان شما ديديم، شناختيم؛ همان طورى كه يكى از ما بچه خود را وقتى با بچه هاى ديگر ببيند مى شناسد و به آن خدايى كه من هميشه به ذات او سوگند مى خوردم، به [پيامبرى] محمد بيشتر از [فرزندى] فرزندم اعتراف مى كنم.(751)
او در زمان خلافت على (عليه السلام) در مدينه باقى ماند- بر خلاف كعب الاحبار كه به شام گريخت- و در همان جا وفات يافت.(752)
با اين همه نمى توان شخصيت عبدالله بن سلام را در پذيرش بسيارى از روايات اسرائيلى، كه به او نسبت داده شده، از سوى مفسران ناديده گرفت.

2- تميم دارى

تميم بن اوس دارى (م 40) با لقب ابورقيه، از ديگر ناقلان اسرائيليات شمرده مى شود، او نصرانى بود و در سال نهم هجرى ايمان آورد. لذا او را در زمره صحابه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) دانسته اند. او قبل از اسلام راهب قوم خود بوده است.(753)
احمد امين معتقد است كه او نخستين كسى بوده كه قصه گويى درباره سرنوشت گذشتگان را رواج داد و قصه گويى او مورد نكوهش حضرت على (عليه السلام) واقع شده است.(754)
خليفه عمر به تميم دارى به طور رسمى اجازه قصه خوانى داد و به او گفت: قبل از اقامه نماز جمعه مردم را موعظه كن. تميم به اين امر اقدام ورزيد، تا اين كه دوره عثمان فرا رسيد، وى از عثمان خواست تا به او مجال بيشترى دهد و عثمان اجازه داد تا او هفته اى دو روز به قصه خوانى بپردازد.(755)

3- ابوهريره

عبدالله يا عبدالرحمان بن صَخر الدُّوسى (21 ق.ه- 59. ق)(756) او را از اصحاب پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) شمرده اند، زيرا در سال هفتم هجرت همراه هيئتى از يمن به مدينه آمد و پس از ديدار پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) اسلام آورد.(757)
بنابراين، مدت زيادى را با پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نبوده است، لكن روايات فراوانى از ناحيه او نقل شده است. مجموع احاديثى كه او از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده، بالغ بر 5374 مورد مى باشد، كه با توجه به كوتاه بودن دوره مصاحبت او با پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در صحت آن ها ترديد شده است.(758)
همه عالمان رجال نظر داده اند كه ابوهريره بيشترين حديث را در مقايسه با ديگر صحابه، از پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده است، در حالى كه وى بيش از يك سال و نه ماه با آن حضرت مصاحبت نداشته است.(759)
ابوهريره به جعل احاديث، به ويژه به نفع معاويه و بر ضد على (عليه السلام) متهم بوده است.(760)
اميرمؤمنان على (عليه السلام) در رد او فرمود:
همانا دروغ گوترين مردم بر رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) ابوهريره دوسى است.(761)
به نظر مى رسد كه ابوهيره بيش از ديگران فريفته كعب الاحبار شده بود، زيرا احاديث فراوانى را از او روايت كرده است.
كعب الاحبار درباره ابوهريره مى گويد:
من كسى را نديدم كه تورات را نخوانده باشد، ولى به محتواى تورات از ابوهريره آگاه تر باشد.(762)
ابن كثير مى گويد:
حديث ابوهريره درباره ياجوج و ماجوج را عينا احمد بن حنبل از كعب روايت كرده است... شايد ابوهريره آن را از كعب گرفته باشد، زيرا بسيار با او همنشينى داشته و از وى حديث نقل كرده است.(763)
در صحيح مسلم و مسند احمد از ابوهريره نقل شده است كه: ((خداوند آدم را بر صورت خودش (764)
آفريد.))
رواياتى را كه او از كعب الاحبار گرفته و نقل كرده است چهره زيباى دين را مكدر و مخدوش ساخته است.
از ديگر پيش گامان نقل اسرائيليات از صحابه عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمرو بن عاص و... را نام برده اند كه ذكر شرح حال آنان در اين رساله نمى گنجد.

بخش سوم: جريان و مكتب اهل بيت (عليهم السلام) و تفسير

مقدمه

با تغييرات سياسى كه پس از رحلت رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) در جامعه اسلامى اتفاق افتاد، اهل بيت (عليهم السلام)، به عنوان يكى از دو ثقل- كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) آن ها را به امانت در جامعه قرار داد- حق خود را پايمال شده، و خود را در جامعه مسلمانان منزوى و جامعه اسلامى را- كه فاصله چندانى با شرك و جاهليت نداشت- به دور از تعاليم قرآن و در لبه پرتگاه هلاكت يافتند، به سلسله فعاليت ها و مبارزات فرهنگى اقدام كردند، تا آن چه را كه از فرهنگ و سنت پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) به يادگار مانده بود از خطر نابودى حفظ كرده و به نسل هاى آينده منتقل سازند. و تفاوت اساسى و بنيادى مكتب و جريان اهل بيت (عليهم السلام) با ساير جريان هاى سياسى نيز در همين نكته است كه تمام تدابير و اقدامات اهل بيت (عليهم السلام) براى حفظ، نشر و گسترش اسلام ناب محمدى (صلّى الله عليه و آله و سلم) بوده است، بر خلاف ساير جريان هاى سياسى و اجتماعى كه كسب يا حفظ قدرت و موقعيت، محور اصلى تدابير و اقدامات آنان بوده است.
از آن جا كه بسيارى از اقدامات حكومت خلفا در جهت سياست اصلى شان؛ يعنى منزوى كردن اهل بيت (عليهم السلام) و حفظ قدرت بود و در اين زمينه تلاش فراوانى كردند، لذا اهل بيت (عليهم السلام)، با بيان حقايق قرآن و معرفى شاءن والاى خود در اسلام، هدف و استراتژى جريان خلفا را مورد هدف قرار دادند، تا دشمن به هدف و خواست خود دست نيابد. از جمله اين اقدام ها- كه در زمينه تفسير و مفسران نقش داشته است- مى توان به موارد زير اشاره كرد:

1- اقدامات اميرمؤمنان على (عليه السلام)

با توجه به اوضاع سياسى، اجتماعى، فرهنگى جزيرة العرب نمى توان پذيرفت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) براى حفظ قرآن كريم و تفسير آن و برنامه هاى هدايتى خود از امواج فتنه ها و دسيسه هايى كه در پيش رو داشت برنامه اى تنظيم نكرده باشد، بلكه آن حضرت شاگرد ويژه اى را تربيت كرد كه در ميان صحابه، كسى را ياراى برابرى با او نيست.
اوست كه به عنوان شاهد وحى، صاحب علم كتاب، وارث پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم)، همراه هميشگى او، دومين شخصيت جهان آفرينش، باب مدينه علم پيامبر و به عنوان آگاه ترين فرد صحابه در تفسير و تاءويل قرآن و تنها صحابه اى كه از راز و رمز هر آيه آگاه بود. او اميرمؤمنان على (عليه السلام) بود.
از جمله بهترين و مهم ترين شاهد، بر ادعاى فوق عبارتند از:
1- سخنانى كه از پيامبر اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) در مورد شخص ‍ حضرت على (عليه السلام) گفته شده و بسيارى از آن ها در كتاب هاى حديث و مناقب جمع آورى شده است؛ مثلا در آغاز بعثت، پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) به مردم چنين مى فرمايد:
اى مردم، اين شخص (على (عليه السلام)) برادر و جانشين من، حفظ كننده علمم و خليفه من در ميان مردمى است كه به من ايمان آورده اند. آگاه باشيد كه قرآن كريم بر من فرود آمد و تاءويل و تفسير آن بعد از من بر عهده على (عليه السلام) است.(765)
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) خطاب به على (عليه السلام) فرمود:
خداوند به من دستور داده كه تو را نزديك خويش نگه دارم و از خود دور نسازم و تو را آموزش دهم و تو آن را فراگيرى. شايسته است بر تو كه فرا بگيرى، آن گاه اين آيه فرود آمد: ... وَ تَعِيَها اءُذُن واعِيَة؛(766) و گوشهاى شنوا آن را دريابد و بفهمد.
پس از نزول اين آيه فرمود: تو آن گوش شنوا و دريابنده هستى.(767)
من شهر علم و على درب آن است، هر كس خواهان علم من است، پس ‍ بايد از درب آن وارد شود.(768)
2- سخنانى كه از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) درباره پيوند ناگسستنى على (عليه السلام) و قرآن كريم وجود دارد، مانند:
على با قرآن و قرآن با على است و آنان تا قيامت از يكديگر جدا نمى شوند.(769)
3- سخنانى از على (عليه السلام) درباره درباره ميزان آگاهى اش به قرآن كريم، مانند:
بپرسيد از من درباره كتاب خدا، چرا كه هيچ آيه اى نيست مگر اين كه مى دانم در شب نازل شده و يا در روز، در كوه نازل شده يا در صحرا....(770)
به خدا سوگند كه آيه اى نازل نشد، مگر اين كه دانستم كجا و درباره چه نازل شده است، چون خداوند به من قلبى متفكر و زبانى پويا و پرسان بخشيده است.(771)
اما من هر روز يك نوبت نزد پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) مى رفتم. او با من خلوت مى كرد و... هيچ آيه بر رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) نازل نشد جز اين كه آن را بر من قرائت كرد و املا فرمود و من با خط خود آن را نوشتم. وى تاءويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و خاص و عام آن آيات را به من آموخت و از خدا درخواست كرد كه فهم و حفظ آن را به من عطا فرمايد....(772 )
هيچ آيه اى بر رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرود نيامده مگر اين كه آن را جمع آورى كردم و همچنين هيچ آيه اى در قرآن كريم نيست مگر اين كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) آن را بر من خواند و تفسيرش را بر من آموخت.(773)
از على (عليه السلام) سؤال شد: چگونه است كه شما از ساير اصحاب پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) [در كثرت] عالم تر به حديث هستى؟ پس گفت: زيرا، هر زمان من از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) سؤالى مى كردم حضرت پاسخ مى داد و هر زمان كه من ساكت مى شدم به سخن آغاز مى كرد.(774)
و نيز فرموده است:
اگر بخواهم هفتاد بار شتر از تفسير فاتحه مى آكنم.(775)
حضرت امير (عليه السلام) در خطبه قاصعه مى فرمايد:
شما به خوبى موقعيت مرا از نظر خويشاوندى و منزلت و مقام ويژه نزد رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) مي دانيد، او مرا در دامن خويش ‍ پرورد، من كودك بودم، او [همچون فرزندش] مرا در آغوش خويش ‍ مى فشرد، و در استراحت گاه مخصوص خويش جاى مى داد، بدنش را به بدنم مى چسباند، و بوى پاكيزه او را استشمام مى كردم،... من هم چون سايه اى به دنبال آن حضرت حركت مى كردم و او هر روز نكته اى تازه از اخلاق نيك را براى من آشكار مى كرد، مرا فرمان داد كه به او اقتدا كنم، وى هر سال مجاور كوه حرا مى شد، تنها من او را مى ديدم و كسى جز من او را نمى ديد... من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى كردم، من هنگام نزول وحى بر محمد (صلّى الله عليه و آله و سلم) صداى ناله شيطان را شنيدم... .(776)
4- سخنان ديگر امامان (عليهم السلام) درباره آن حضرت؛ امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود:
خداوند، حلال و حرام و تاءويل و تفسير را به رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) آموخت و رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) سراسر علم خودش را به على (عليه السلام) منتقل ساخت.(777)
5- مصحف آن حضرت و سخنانى كه درباره آن گفته شده است كه به زودى به مناسبت ذكر خواهيم كرد.
سخنان رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) درباره اميرمؤمنان (عليه السلام) بهترين شواهدى هستند كه از آگاهى و علم تمام و كمال على (عليه السلام) بر قرآن كريم حكايت دارد و نشان مى دهد كه على (عليه السلام) علم تفسير قرآن كريم را از پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم دريافت كرده است و پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) چيزى از آيات قرآن را براى حضرت بدون تفسير باقى واننهاده است، لكن ساير صحابه هر كدام بر اساس ميزان ظرفيت و فهم و ادراك خود و به تناسب زمان مصاحبت از محضرت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) بهره برده اند.
استاد معرفت مى فرمايد:
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) تحقيقا، براى امتش و براى اصحاب خاصش، جميع معانى قرآن را بيان كرده است. و تمام مرادات و مقاصد قرآن كريم را شرح داده يا به واسطه نص يا بيان تفصيلى، از اصول شريعت و فروع آن ها به ويژه اين كه اگر آن چه را كه از ائمه اطهار عليهم السلام در بيان تفاصيل شريعت و معانى قرآن رسيده است، به آن ضميمه كنيم.(778)
على (عليه السلام) بر اساس بينش عميق و علم گسترده اى كه در اختيار داشت اقدامات گسترده اى را در زمينه گسترش تفسير و تربيت مفسران انجام داد. كه در ذيل به برخى از آن ها اشاره خواهيم كرد.

1- 1- جمع و تدوين قرآن

اميرمؤمنان على (عليه السلام) پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) بر خويش قسم ياد كرد كه تا قرآن را جمع آورى نكرده است، ردا بر دوش نگيرد و به هيچ كارى نپردازد.
زمانى كه قرآن را جمع آورى كرد، آن را برداشته و به مسجد پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) آورد و بر حاكمان وقت و مردم عرضه كرد. آنان گفتند: ما را بدان نياز نيست، سپس آن را برداشته و به خانه آورد.(779)

برخى ويژگى هاى مصحف اميرمؤمنان

اين مصحف ويژگى هاى خاص داشت، چرا كه در آن مصحف تمام قرآن را همراه با بيان تاءويل، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، شاءن نزول و تفسير آيات، تفصيل احكام و ذكر اسامى اهل بيت (عليهم السلام) حق و باطل آورده بود.
البته در مورد مصحف على (عليه السلام) اطلاعات دقيقى در دست نيست تا بتوان درباره محتواى آن قضاوت كرد، لكن از برخى روايات كه از آن حضرت به مناسبت نقل شده، شايد بتوان محتواى آن را روشن كرد، به عنوان نمونه، اين سخن حضرت كه مى فرمايد:
آيه اى از قرآن بر پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نازل نشده مگر اين كه قرائت آن را به من آموخته است و او املا فرموده و من به خط خود نوشته ام، تاءويل و تفسير آيه ها، نساخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آن ها را به من آموخته است. او از خدا درخواست كرد تا توان درك و حفظ آن را بر من آسان سازد، لذا هيچ گاه پس از اين دعا، آيه اى از قرآن يا علمى كه [پيامبر] به من آموخته و من آن را نوشته ام فراموش نكردم و... .(780)
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرموده است كه على (عليه السلام) فرمود:
از كتاب الهى از من بپرسيد، به خدا سوگند رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) شيوه قرائت و تاءويل همه آيات الهى را- چه آن چه در شب نازل شده و چه روز، به هنگام حركت يا در منزل- به من آموزش داد.
ابن كوا گفت: اى اميرمؤمنان، حتى آن چه را كه نازل مى شد و تو نبودى؟ امام فرمود: رسول الله آن چه را نازل مى شد و من غايب بودم نگاه مى داشت تا به محضرش مى رسيدم، آن گاه شيوه قرائت آن را به من آموزش ‍ مى داد و مى گفت : هان على! خداوند فلان و فلان آيه را بر من نازل كرد [اكنون كه خواندى] تاءويلش هم چنين و چنان است. بدان، پس تاءويل و تنزيل آيات را به من آموخت.(781)
سيد شرف الدين عاملى (قدس سره) مى نويسد:
على (عليه السلام) قرآن را به ترتيب نزول گردآورى كرد و ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد، محكم و متشابه، عزيمت و رخصت، سنت ها و آداب و سبب نزول هاى آن را مورد اشاره قرار داد و دشوارى هاى آن را توضيح داد... پس قرآن جمع آورى شده از سوى اميرمؤمنان (عليه السلام) به تفسير امروزى شبيه تر است.(782)
بدين ترتيب نكته مهمى كه به دست مى آيد اين است كه مصحف على (عليه السلام) در برگيرنده تفسير به معناى امروزى مى باشد.
استاد مهدى راد مى فرمايد: بر پايه گزارش ها، شكى نيست كه مصحف حضرت تنها شامل قرآن كريم نبوده است، بلكه افزون بر متن قرآنى (وحى قرآنى) از تفسير و تاءويل و مسائل بسيار آكنده بوده است، از اين رو بدان عنوان ((تفسير قرآن)) داده ايم... به واقع مصحف مولا، تاليفى بوده است ((تفسيرى)) و در بردارنده متن قرآنى بدون افزودن و كاستى (وحى قرآنى) و تفسيرها و توضيح ها و مصداق ها و تاءويل ها و... (وحى بيانى).(783)
آية الله خويى (قدس سره) مى فرمايد:
اين كه اميرمؤمنان مصحفى جز اين محصف و يا ترتيبى جز اين داشته است، شكى در آن نيست و پذيرش آن از سوى دانشمندان، ما را از اثبات آن بى نياز مى سازد؛ چنان كه وجود افزودنى هايى در آن درست است، جز آن كه اين سخنان هيچگونه دلالت بر اين كه اين افزوده ها از قرآن بوده و يا تحريف افتاده است، ندارد.
سخن درست اين است كه اين افزوده ها تفسيرهايى با عنوان تاءويل و بازگشت سخن حق بوده است و يا براى توضيح مقصود خداوند از آيه نازل شده است... پس، آن چه از روايات به دست مى آيد، اين است كه مصحف على (عليه السلام) افزوده هايى با عنوان تاءويل و يا تنزيل داشته است.(784)
استاد مهدوى راد اين مطلب را كه مصحف على (عليه السلام) بر اساس ‍ ترتيب نزول بوده است و ترتيبى غير از ترتيب قرآن فعلى داشته است نمى پذيرد. وى ضمن بررسى اولين روايات و گزارش هاى تاريخى موجود از اين مصحف- از منابع فريقين كه در آن تعبير كما انزل يا كما انزله الله آمده است، كه مايه چنين پندارى شده است- آن را سخنى بر اساس پندارهاى شخصى گزارش گران مى داند و مى فرمايد:
اين تصريح ها [بر اساس ترتيب نزول بودن] در روايات و منابع كهن وجود ندارد و مصحف مولى به هيچ وجه بر اساس نزول نبوده است.(785)
از جمله قرائنى كه وى اقامه مى كند بر اين كه مراد از ما انزله الله ترتيب نزول نبوده، بلكه همان وحى بيانى و حقايق قرآنى است كه در كنار وحى قرآنى بر پيامبر نازل شده بود، روايتى از امام باقر (عليه السلام) است كه جابر آن را گزارش كرده است:
هيچ فردى از مردم نيست كه بگويد: من همه قرآن را كما انزله الله جمع كرده ام، مگر دروغ گو و جز اين نيست كه هيچ كس جمع نكرد و حفظ نكرد قرآن را كما انزله الله مگر على بن ابى طالب (عليه السلام) و امامان بعد از او.(786)
استاد با استناد به اين روايت مى فرمايد:
آيا واقعا براى صحابيان ديگر تدوين قرآن بر اساس نزول ممكن نبوده است؟! آنان كه شاهد نزول بوده اند
و همراه لحظه هاى وحى!...- با توجه به روايات و وقايع صادق تاريخ- فراگيرى تمام تفسير و تاءويل و حقايق بنيادين آيات الهى را جز على (عليه السلام) نه كسى توانش را داشت و نه آن جاى گاه را در پيشگاه الهى و نبوى.(787)
وى در ادامه مى گويد:
حاكميت و رقم زنندگان سياست، مصحف مولا را- امام (عليه السلام) تصريح كرده بود: يك كلمه افزونى و كاستى ندارد و يك سر وحى الهى است- نپذيرفتند، چرا؟! آيا آن كما انزل الله على محمد كه در روايات آمده به معناى ترتيب نزول بوده است؟! و سياست مداران به خاطر آن قبول نكردند؟! آنان كه از مدت ها پيش با برنامه ريزى هاى دقيق شالوده دگرسانى خلافت را رقم زده بودند و جاى گاه مولى را نيز به خوبى مى شناختند، با تن زدن از اين پيشنهاد چه چيزى را مى خواستند فرا چنگ آورند؟! روشن است كه اين كما انزل الله على محمد حقايق نهفته در تفسيرها، تاءويل ها، بر ملا شدن رازها و گشوده شدن رمزها و... بود كه براى حاكميت دشوارى مى آفريد؛ همان كه حاكميت را از جمله به منع تدوين و نشر حديث رهنمون شد.(788)
در خبر طبرسى (قدس سره) نيز چنين آمده است:
حضرت على (عليه السلام) مصحف خود را عرضه كرد، عرضه اى كه در آن نام اهل حق و باطل بود و چون آن ها را خوش نيامد، گفتند: ما را حاجتى به اين كتاب نيست.(789)
در برخى روايات آمده است كه در اين مصحف، رسوايى هاى قوم آمده و چون افشاگرى شده بود، از آن روى بر گرداندند.(790)
همچنين از نمونه هاى تفسيرى و تاءويلى آن حضرت نيز مى توان به كيفيت مصحف حضرتش پى برد.