/ سوره اعراف / آيه هاى 102 - 94
94 . وَمآ اَرْسَلْنا فى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ اِلاَّ اَخَذْنآ اَهْلَها
بِالْبَاْسآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ.
95 . ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّى عَفَوْا وَقالُوا
قَدْ مَسَّ ابآءَنَا الضَّرَّآءُ وَالسَّرَّآءُ فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا
يَشْعُرُونَ.
96 . وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَالْاَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا
يَكْسِبُونَ.
97 . اَفَاَمِنْ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا بَياتاً وَهُمْ
نآئِمُونَ.
98 . اَوَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا ضُحىً وَ هُمْ
يَلْعَبُونَ.
99 . اَفَاَ مِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَاْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ اِلاَّ
الْقَوْمُ الْخاسِرُون.
100 . اَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِهآ اَنْ
لَوْ نَشآءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا
يَسْمَعُونَ.
101 . تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبآئِها وَلَقَدْ جآءَتْهُمْ
رُسُلُهُمْ بِالْبِيِّناتِ فَماكانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ.
102 . وَما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَاِنْ وَجَدْنآ اَكْثَرَهُمْ
لَفاسِقينَ.
ترجمه
94 - و در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم جز اين كه مردمِ آن [جا] را
به سختى و رنج در افكنديم باشد كه [آزمون گردند و به بارگاه ما] تضرع نمايند.
95 - از پى آن [رنج و فشار و آزمون سخت ]، نعمت [ها] را [براى آنان ]جايگزين
[رنج و] بلاساختيم تا [در شمار و قدرت ]فزونى يافتند و [با غرور و گستاخى ]گفتند:
[آرى، روزگار همين گونه است،] گرفتاى و آسايش به پدرانمان نيز رسيد. [و اين گونه
خود را دستخوش غفلت ساختند.] آن گاه كه [چنين شد] يكباره در حالى كه خود در نمى
يافتند، [گريبان ] آنان را گرفتيم.
96 - و اگر مردم شهرها [به راستى ] ايمان آورده و پروا[ى خدا را ]پيشه ساخته
بودند، ما از آسمان و زمين بركاتى بر آنان مى گشوديم، امّا آنان [پيامبران را
]دروغگو انگاشته و ما [نيز گريبان ] آنان را به كيفر آنچه [بدان دست مى يازيدند و]
به دست مى آوردند گرفتيم.
97 - و آيا مردم اين شهرها از اين [خطر] در امانند كه عذاب ما نيمروز در حالتى
كه به بازى [و خوشگذرانى ] سرگرمند، بر آنان فرارسد؟!
98 - آيا اينك مردم اين شهرها از اين [هشدار]ايمن هستند كه شب هنگام در حالى كه
خوابيده اند عذاب [مرگبار] ما بر آنان در رسد؟!
99 - پس آيا خويشتن را از مكر [و تدبير] خدا در امان مى دانند؟! در صورتى كه جز
گروه زيانكاران [هيچ كس ] خود را از مكر [و تدبير] خدا در امان نمى نگرد.
100 - و آيا [سرگذشت پيشينيان ] براى كسانى كه زمين [و زمان ] را پس از نابودى
]مردم آن به ارث مى برند روشن نساخته است كه اگر ما بخواهيم آنان را [نيز] به كيفر
گناهانشان هدف [عذاب ]قرار مى دهيم و بر قلب هايشان مُهر مى نهيم تاديگر نشنوند؟!
101 - [هان اى پيامبر!] اين شهرهاست كه ما بخشى از خبرهاى آنها را بر تو باز مى
گوييم؛ و راستى كه پيامبرانشان براى آنان دليل هاى روشن [و روشنگر] آوردند، امّا
آنان بر آن نبودند كه به آنچه پيش تر دروغ انگاشته بودند ايمان آوردند [آرى ]خدا به
دل هاى كافران اين گونه مهر مى نهد.
102 - و ما در بيشتر آنان [پاى بندى به ] هيچ [عهد و] پيمانى نيافتيم، و راستى
كه بيشترشان را [گستاخ و] نا فرمان يافتيم.
نگرشى بر واژه ها
تبديل: قراردادن و جايگزين ساختن چيزى به جاى ديگرى.
عفو: اين واژه در اصل به مفهوم ترك كردن و واگذاردن است، كه در آيه شريفه هم به
همين معناست: فمن عفى له من اخيه شيى ءٌ...(11) و هركس از سوى برادر عقيدتى اش كه
ولى مقتول است چيزى از حق قصاص به او وانهاده شود، بايد از گذشت او به شيوه اى
پسنديده پيروى نمايد.
بغتة: ناگهانى.
بركات: نعمت هايى كه در حال فزونى است.
امن: امنيّت و ارامش، در برابر ترس و دلهره.
نوم: خوابى كه چشم و گوش را از شنيدن و ديدن باز دارد.
ضحى: آغازين ساعات روز.
مكر: نيرنگ، تدبير و چاره انديشى.
قصص: سخنى زنجيروار و پياپى.
نبأ: گزارش و خبر از يك رويداد بزرگ.
وجدان: دريافت داشتن.
تفسير نگرشى بر چند اصل تفكّر انگيز پس از ترسيم زنجيره اى از دعوت هاى توحيدى و
سرگذشت درس آموز و عبرت انگيز پيامبران پيشين و جامعه هاى معاصر آنان، اينك براى
آگاهى انسانها از اصول تفكر انگيزى كه از سنت هاى خداست و در همه صعودها و سقوط ها
سر نوشت سازند، و نيز به خاطر آرامش بخشيدن به خاطر خطير پيامبر گرامى در برابر
فشار شديد و عنان گسيخته شرك و استبداد، مى فرمايد:
وَمآ اَرْسَلْنا فى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ اِلاَّ اَخَذْنآ اَهْلَها
بِالْبَاْسآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ
و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم كه مردمش از دستورات او سرپيچى
نمايند، جز اين كه مردم آن شهر و ديار را پس از گستاخى و سركشى، گرفتار رنج ها و
سختى ها كرديم تا به خود آيند و دريابند اين فشار و عذاب هشدارى از عذاب جهان ديگر
است، و در نتيجه از شرك و بيداد دست كشند و به راه شايستگى و برازندگى گام گذارند.
به باور برخى منظور از واژه «بأسآء»، زيان هاى جانى است، ومنظور از «ضرّاء» زيان
هاى اقتصادى و مالى. امّا به باور «حسن» واژه نخست به مفهوم گرسنگى است و واژه دوّم
به معناى بيمارى. و از ديدگاه «سدّى» منظور از واژه نخست گرسنگى، و منظور از واژه
دوّم فقر و نياز و تهيدستى است.
آن گاه مى افزايد:
ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ
پس هنگامى كه اين هشدارها در آنان هشيارى برنيانگيخت و به خود نيامدند، زشتى ها
و رنج ها را برداشتيم و به جاى آنها نيكى و نعمت قرار داديم.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: رنج ها و سختى ها را
برداشتيم و به جاى آن راحتى و آسايش قرار داديم.
گفتنى است كه قرآن بدان دليل از رنج و سختى به «سيئه» تعبير مى كند كه ناخوشايند
انسان است.
حَتّى عَفَوْا
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: تا آن گاه كه بر
اثر فراوانى نعمت و رفاه و آسايش، شمار و امكانات آنان رو به فزونى نهاد. امّا به
باور حسن تا آن گاه كه فربه شدند. و از ديدگاه «ابو مسلم» تا آن گاه كه از سپاس
نعمت ها روى برتافتند.
وَقالُوا قَدْ مَسَّ ابآءَنَا الضَّرَّآءُ وَالسَّرَّآءُ
و به يكديگر گفتند: رسم روزگار اين گونه است، نگرانى به دل راه ندهيد تا خوش
باشيد، و بسان پدرانتان نباشيد كه در فراز و نشيب ها در حال و روز خويش دگرگونى
ايجاد كردند و بيچاره شدند.
فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ
و آن گاه بود كه يكباره گريبان آنان را گرفتيم تا بدين سان مايه بيدارى ديگران و
درس عبرت شوند؛ واين فرود عذاب بر آنان و گرفتار آمدنشان درحالى بودكه خود در كام
غفلت بودند و در نمى يافتند كه عذاب خدا فرود آمده است.
پيام آيه
آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه آفريدگار فرزانه، گاه مردم را بر اثر سرپيچى
از حق و عدالت به فقر و تهيدستى گرفتار مى سازد، و گاه به رفاه زدگى و فراوانى نعمت
ها. اگر آنان در اين تحولات و دگرگونى هاى هدفدار به خود آمدند و راه درست را
برگزيدند و به جبران اشتباهات و زشتكارى ها برخاستند، هم هدف بعثت ها تحقّق يافته و
هم آنان به نجات و رستگارى رسيده اند، امّا اگر در هيچ يك از تحولات و فراز و نشيب
ها به خود نيامدند و به مسئوليت هاى انسانى و تاريخى خويش نينديشيدند، آن گاه است
كه سقوط و كيفر در انتظار آنان است، آن هم عذاب و كيفرى ناگهانى و يكباره خواهد
بود. روشن است كه عذاب ناگهانى دشوارتر و دهشتناك تر است و بايد از خشم خدا به او
پناه بريم.
با اين بيان، اين مراحل عبارتند از:
1 - آگاهى بخشى و دعوت به ارزش ها به وسيله پيامبران.
2 - نا فرمانى و سركشى در برابر حق و عدالت.
3 - فشارها و رنج ها به منظور بيدارى و هشيارى جامعه ها.
4 - جايگزين ساختن نعمت ها و آسايش ها به جاى رنج ها.
5 - و آن گاه سقوط و كيفر دردناك ستم و تبهكارى.(12)
نعمت و نيكبختى در پرتو ايمان و پرواى از خدا در اين آيه شريفه روشن مى سازد كه
سعادت و سازندگى و نعمت و فراوانى در پرتو ايمان و پرواپيشگى است، و عامل تباهى و
نابودى جامعه هاى پيشين، عملكرد زشت و ظالمانه آنان بوده است. در اين مورد مى
فرمايد:
وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَالْاَرْضِ
اگر جامعه ها ومردم شهرهايى كه به كيفر سركشى و حق ستيزيشان به بوته هلاكت سپرده
شدند، به راستى ايمان مى آوردند و با پذيرش دعوت هاى توحيدى پيامبران، از شرك و
گناه دورى مى جستند، ما درهاى بركات روز افزون و انواع نعمت ها را از آسمان و زمين
به وسيله باران هاى مناسب و حيات بخش و رويش گل ها و گياهان و بارورى درختان و
ارزانى داشتن ميوه هاى گوناگون بر روى آنان مى گشوديم.
آرى اين يكى از سنّت هاى خداست؛ همان گونه كه نوح آن را به جامعه و قوم خويش باز
گفت و به آنان وعده داد كه اگر به راستى ايمان بياورند، بركات آسمانى بر آنان فرود
خواهد آمد.
به باور برخى منظور از بركات آسمانى پذيرفته شدن دعاهاست، همان گونه كه منظور از
بركات زمينى برآورده شدن نيازهاى مردم است.
وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
امّا آنان دعوت هاى آسمانى و پيامبران دلسوز را تكذيب كردند و راه سركشى و بيداد
و پايمال ساختن حقوق مردم را در پيش گرفتند، ما نيز آنان را به كيفر نافرمانى و
گناه و حق ستيزيشان گرفتار ساختيم و باران آسمان و نعمت و بركات زمين را از آنان
دريغ داشتيم.
و نيز مى فرمايد:
اَفَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا بَياتاً وَهُمْ نآئِمُونَ
آيا مردم اين شهرهايى كه در برابر پيام و پيامبران ما به سركشى برخاسته و آنها
را تكذيب مى كنند، از اين خطر ايمن هستند كه عذاب دردناك ما شب هنگام در حالى كه در
خواب خوش فرورفته اند به سراغ آنان بيايد؟! مگر نه اين كه بدتر از اين به پيشينيان
قانون شكن و تبهكارشان فرود آمد؟!
و باز ادامه مى دهد كه:
اَوَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا ضُحىً وَ هُمْ
يَلْعَبُونَ
و آيا مردم اين شهرها از اين درامانند كه عذاب خفتّ بار ما به هنگام روز و در
حالى كه سرگرم بازى و كارهاى بيهوده اند به سراغ شان بيايد؟!
روشن است كه از ديدگاه قرآن، كسى كه سرگرم دنياپرستى و دنيادارى باشد و آخرت را
رها كند، گويى سرگرم بيهوده كارى و بازى است. و نيز روشن است كه منظور از مردم اين
شهرها، هر جامعه و تمدن و مردمى است كه سرگرم كارهاى بيهوده و سرگرمى و دنيادارى
باشند و پيام خدا و پيامبران و سراى آخرت را وانهند. آرى، پيام آيه هشدار به همگان
است گرچه به خاطر هشدار به شرك گرايان مكّه و سركشى و خيره سرى آنان فرود آمده است.
در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
اَفَاَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ
به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا اينان از اين واقعيت، كه عذاب خدا به
گونه اى آنان را فراگيرد كه خود در نيابند ايمن هستند؟!
نامبرده مى افزايد: بدان دليل آيه شريفه عذاب خدا را مكر و تدبير الهى ناميده
است كه به گونه اى گريبان آنان را مى گيرد كه خود نمى فهمند و نمى دانند؛ درست همان
گونه كه مكر و نيرنگ، طرف را غافلگير مى سازد.
امّا برخى بر آنند كه مكر خدا اين است كه آنان را به وسيله نعمت هايى چون
تندرستى، طول عمر، فراوانى مال و قدرت و شوكت پوشالى و بادآورده سرگرم و غافلگير مى
سازد.
فَلا يَاْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون.
در حالى كه جز مردم زيانكار، هيچ كس خود را از تدبير و مكر خدا در امان نمى
نگرد.
چگونه؟
آيه شريفه مى فرمايد جز زيانكاران هيج كس خويشتن را از مكر الهى در امان نمى
نگرد، در حالى كه پيامبران و شايسته كرداران زيانكار نيستند و در همان حال خود را
از مكر الهى در امان مى نگرند، اين چگونه است؟!
پاسخ
1 - به باور گروهى منظور اين است كه گناهكارانى خود را از مكر الهى در امان مى
نگرند كه زيانكار باشند، و كارى به شايسته كرداران ندارد؛ چرا كه آنان حسابشان از
اينها جداست، و قرآن در مورد آنان مى فرمايد: پرواپيشگان در بوستان ها و چشمه
سارهاى بهشت اند: إنّ المتّقين فى جنّاتٍ و عيون(13).
2 - و به باور گروهى ديگر منظور اين است كه جز مردم زيانكار هيچ كس گناهكاران را
از عذاب و كيفر خدا ايمن نمى داند.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه جز مردم زيانكار كه از فرزانگى و حكمت
خدا آگاهى ندارند، هيچ كس خود را از عذاب او در امان نمى نگرد.
كوتاه سخن اين كه هدف و پيام آيه شريفه اين است كه مردم را به گونه اى راهنمايى
كند كه از كيفر خدا بيمناك باشند و در راه فرمانبردارى از او شتاب گيرند و هرگز در
اين سرا و سراى آخرت به خود وعده امنيّت ندهند و هماره مراقب انديشه، عقيده، گرايش،
عملكرد، اخلاق و رفتار خويش باشند.
در اين آيه شريفه در نكوهش كسانى كه از سرگذشت عبرت انگيز پيشينيان اندرز نگرفته
و همچنان به سركشى و حق ستيزى و بيهوده كارى روى مى آورند مى فرمايد:
اَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِهآ اَنْ لَوْ
نَشآءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ
پرسش در آغاز آيه شريفه براى تقرير است، و فاعل فعل نيز به باور گروهى، از جمله
«ابن عباس» خداست. امّا برخى بر آنند كه فاعل آن مشيت و خواست خداست، چرا كه «أن
لونشاء»، به تأويل مصدر مى رود و فاعل آن است.
به هر حال پيام آيه اين است كه: آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگانند و مردمى كه
اينك بر قلمرو زندگى ديروز آنان، بساط زندگى پهن كرده اند، بانگرش به سرنوشت آنان
به خود نيامده و در نيافته اند كه اگر بخواهيم مى توانيم اينان را نيز به كيفر
گناهانشان به سرنوشت عبرت انگيز آنان گرفتار سازيم؟!
وَنَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ.
و اگر بخواهيم بر قلب هاى اينان نيز به كيفر گناهانشان مهر مى زنيم تااندرز و
هشدار را نشنوند و نپذيرند.
در اين آيه روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند، امّا پيام و هشدار به عصرها و
نسل هاست و مى فرمايد:
تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبآئِها
هان اى پيامبر! ما داستان درس آموز و عبرت انگيز اين جامعه هاى سقوط كرده و اين
شهرهاى نابود شده را براى تو باز مى گوييم، تادر مورد آنها آن گونه كه زيبنده توست
بينديشى و جامعه و مردم خويش را از سرگذشت و سرنوشت غمبار و عبرت انگيز آنان آگاه
سازى تاعبرت گيرند و روش ناپسند و ظالانه آنان و بيداد و حق ستيزيشان را پى نگيرند.
وَلَقَدْ جآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبِيِّناتِ فَماكانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما
كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ
بى ترديد پيامبرانشان با دلايل روشن به سوى آنان آمدند و هر آنچه براى ارشاد و
هدايت آنان لازم بود آوردند و تلاش كردند، امّا آنان حاضر نبودند كه دست از حق
ستيزى و گستاخى بردارند و آنچه را بيدادگرانه دروغ مى انگاشتند بپذيرند و به آن
حقايق آسمانى ايمان آورند. بر اين اساس بود كه ما نيز گريبان آنان راگرفتيم و به
كيفر حق ستيزى و بيدادگريشان آنان را نابود ساختيم؛ چرا كه اگر هم مى ماندند در
انديشه حق پذيرى و اصلاح نبودند.
آنچه در مورد تفسير آيه مباركه آمد از مجاهد است. او در اين مورد مى افزايد:
منظور از «من قبل» پيش از هلاكت و نابودى است، و معناى آيه اين است كه آنان به آنچه
پيش از هلاكت، آن را تكذيب كرده بودند، ايمان نمى آوردند، يا همان گونه كه در آيه
ديگرى مى فرمايد: و اگر هم باز گردانده شوند، بى گمان آنچه از آن هشدار داده شده
اند، برمى گردند: و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه...(14)
«حسن» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه آنان به گونه اى دچار سركشى هستند
كه نمى خواهند آن حقايقى را كه پيش از آمدن پيامبران تكذيب كرده اند بپذيرند، و به
باور برخى آنان نمى خواهند آنچه را پدرانشان نپذيرفته اند بپذيرند.
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ.
به باور پاره اى، خدا آفت كفر و بيداد گرى را به زنگار و آفتى تشبيه مى كند كه
برق شمشير و شفافيت و صفاى آيينه را نابود مى سازد، و منظور اين است كه: همان گونه
كه زنگار، با شمشير صيقل داده شده و آيينه شفّاف چنان مى كند، آفت كفر و بيداد نيز
با ايمان انسان چنان مى كند و شيرينى و اثر شور انگيز ايمان و روشنايى اسلام را از
دل مى زدايد. و آنان هنگامى كه به اين آفت گرفتار شدند كه خدا به آنان دستور داد حق
را بپذيرند و ايمان آورند.
با اين بيان زنگار زدگى وآفت گرفتگى قلب هاى آنان در آغاز ثمره شوم نا فرمانى و
حق ستيزى خود آنان است و آن گاه در مرحله دوّم معلول فرمان خدا. و به همين دليل هم
قرآن مى فرمايد: ما بر قلب و دل كفر گرايان اين گونه مهر مى نهيم و زنگار مى
افشانيم.
گفتنى است كه اين ديدگاه در تفسير آيه از «بلخى» و «جعفر بن حرب» است، و به باور
آنان اين تشبيه در «كاف» نهفته است. با اين بيان حق ستيزى و ايمان نياوردن اينان
بسان مُهرى است كه بر دل كفرگرايان مى خورد.
و به باور پاره اى منظور اين است كه همان سان كه گزارش حق ستيزى و ايمان نياوردن
آنان را براى شما باز گوكرديم، براى فرشتگان نيز بيان مى كنيم.
در ادامه آيات مى فرمايد:
وَما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ
هيچ يك از آن جامعه ها و تمدن هايى كه سقوط كردند ونابود شدند، به پيمان هاى
خويش و فا نمى كردند.
به باور برخى، ممكن است منظور از اين عهد و پيمان، عهد با خدا باشد؛ چرا كه
خردمندان عصرها و نسل ها همه بر آنند كه سپاس نعمت ها و سپاس از ارزانى دارنده نعمت
لازم است و فرمانبردارى از آفريدگار پرمهر و پيامبران شايسته كردار و دلسوز واجب و
دورى جستن از زشت كارى هايى كه آنان هشدار مى دادند يك وظيفه انسانى است.
«حسن» مى گويد: ممكن است اين عهد همان پيمانى باشد كه به وسيله پيامبران از مردم
گرفته شده است كه تنها يكتا آفريدگار وگرداننده هستى را بپرستند و براى او همتا
نگيرند.
وَاِنْ وَجَدْنآ اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ.
در آيه شريفه «إن» و نيز «لام» براى تأكيد آمده و نشانگر اين واقعيت است كه:
بيشتر آنان عهد شكن بودند و بيشتر آنان را نافرمان يافتيم.
چرا
چرا آيه شريفه، بيشتر آنان را نا فرمان و عهد شكن عنوان مى دهد و نه همه آنان
را؟
پاسخ اين است كه نمى توان هر كفرگرايى رادر همه كارها گمراه و منحرف عنوان داد؛
چرا كه بسيارى از آنان دركارهاى روز مرّه خويش وظيفه شناس، مؤدب، آگاه و دادگرند و
بر اساس راه و رسم دينى و برنامه هاى مذهبى خويش رفتار مى كنند. بااين بيان منظور
اين است كه بيشتر آنان از دين و آيين خويش نيز پيروى نمى كنند و به وعده ها و پيمان
هاى خويش بر خلاف عقيده ومذهب و ادّعاى خويش وفا نمى نمايند و در دين خود نيز پيمان
شكن هستند.