/ سوره اعراف / آيه هاى 43 - 34
34 . وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا يَسْتَاْخِرُونَ
ساعَةً وَلا يَسْتَقْدِمُونَ.
35 . يا بَنى ادَمَ اِمَّا يَاْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ
عَلَيْكُمْ اياتى فَمَنِ اتَّقى وَاَصْلَحَ فَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ
يَحْزَنُونَ.
36 . وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها اُولئِكَ اَصْحابُ
النَّارِهُمْ فيها خالِدُونَ.
37 . فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً اَوْ كَذَّبَ
بِاياتِه اُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتّى اِذا جاءَتْهُمْ
رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا اَيْنَ ماكُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ.
38 . قالَ ادْخُلُوا فى اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ
وَالْاِنْسِ فِى النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذَا
ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لِاُوليهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ
اَضَلُّونا فَاتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِنْ
لا تَعْلَمُونَ.
39 . وَقالَتْ اُوليهُمْ لِاُخْريهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ
فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ.
40 . اِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ
لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَلا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فى
سَمِّ الْخِياطِ وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمينَ.
41 . لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِى
الظَّالِمينَ.
42 . وَالَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ
وُسْعَها اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
43 . وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ
الْاَنْهارُ وَقالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَما كُنَّا
لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدنَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ
وَنُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
ترجمه
34 - و براى هر[ جامعه و] امّتى سر آمدى است؛ پس هنگامى كه سرآمدشان
فرارسيد، نه [ در توان دارندكه ]لحظه اى درنگ كنند ونه پيشى گيرند.
35 - اى فرزندان آدم! اگر پيام آورانى از [جنس ]خودتان به سوى شما آمدند كه آيات
مرا برايتان باز مى خواندند، [به آنها گوش جان سپاريد، ]پس هر كسى پروا پيشه سازد
و[ كردار و انديشه خود را ]بسامان آورد، [چنين كسانى ]نه بيمى خواهند داشت و نه
اندوهگين مى شوند.
36 - وكسانى كه آيات ما را دروغ انگاشته و از [گوش جان سپردن به ]آنها تكبّر
ورزيدند، آنان دوزخياند [و ]در آن ماندگار خواهند بود.
37 - پس بيداد پيشه تر از آن كه بر خدا دروغى [سهمگين ] بربندد [و ]يا آيات او
را دروغ انگارد چه كسى است؟ چنين كسانى هستند كه بهره آنان از آنچه [در اين جهان
برايشان ] نوشته شده است خواهد رسيد، تا آنگاه كه فرستادگان ما به سراغشان بيايند
كه جانشان را دريافت دارند، [به آنان ]مى گويند: آنچه غير از خدا [ى يكتا ]مى
خوانديد كجايند[ تا ياريتان كنند] ؟! آنان در پاسخ مى گويند از [برابر ديدگان ] ما
گم [و ناپديد] شدند و بدين سان به زبان خويش گواهى مى دهند كه [ در زندگى ]كفر گرا
بوده اند.
38 - [خدا به آنان ]مى فرمايد: در ميان گروههايى از جنّيان و آدميان كه پيش از
شما گذشتند، به آتش [شعله ور دوزخ ] در آييد. هر بار [كه ] گروهى [در آتش ]وارد مى
گردد، همكيش خود را لعنت مى كند، تا آنگاه كه همگى [آنها ]در آن به هم برسند، [آن
لحظه است كه دنباله روان يا ]آخرين آنها[ با اشاره ]به [رهبران يا ]آغازين آنها [رو
به بارگاه خدا مى آورند و] مى گويند: پروردگارا، اينان بودند كه ما را گمراه
ساختند، پس از [اين ] آتش [شعله ور ]عذابى دو چندان به آنان بده. [خدا ]مى فرمايد:
براى هر كدام [از شما رهروان و رهبران ]دو چندان خواهد بود، امّا شما نمى دانيد.
39 - و پيشروانشان به دنباله روانشان مى گويند: شماهيچ گونه برترى [و امتيازى
]بر ما نداريد، اينك به كيفر آنچه بدان دست مى يازيديد [و گناه مى كرديد، طعم تلخ
]عذاب را بچشيد.
40 بى ترديد كسانى كه آيات [و نشانه هاى يكتايى ] ما را دروغ انگاشتند، و از
[ايمان به ]آنها تكبر ورزيدند، دروازه هاى آسمان را براى آنان نمى گشايند، و [آنان
]وارد بهشت [پرطراوت و زيبا ]نخواهند شد، تا شتر در سوراخ سوزن در آيد. و ما
گناهكاران را اين گونه كيفر مى دهيم.
41 - براى آنان جايگاهى آماده از [آتش شعله ور ]دوزخ است و بر فرازشان پوششهايى
[ از آتش ]است. و ما بيدادگران را اينگونه كيفر مى دهيم.
42 - و [امّا آن ]كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند [ما اين
ايمان و اخلاص را از آنان مى پذيريم ] ما هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى
كنيم - آنان بهشتيانند [و ]در آن جاودانه خواهند بود.
43 - و هر گونه [دشمنى و] كينه اى كه در سينه هايشان [نهفته ] دارند، بر مى كنيم
[و مى زداييم، تا همه باهم پرمهر و با صفا گردند]. از زير [جايگاههاى زيباى ]آنان
جويبارها روان است، و[ در اوج شادى و اخلاص ]مى گويند: ستايش از آن خداست كه ما را
به اين [موقعيت و مقام ]راه نمود، و اگر خدا ما را راه ننموده بود، ما چنان نبوديم
كه راه [درست و شايسته ]را بيابيم. راستى كه فرستادگان [و پيام آورانِ ]پروردگار
مان حقيقت را [براى ما ]آوردند [و راه رستگارى ونجات را به مانشان دادند]. و [آنگاه
]به آنان نداد داده مى شود كه: هان! اين همان بهشتى است كه آن را به پاس آنچه انجام
مى داديد، به شما ميراث داده اند.
نگرشى بر واژه ها
«نيل»: اين واژه در صورتى كه به طور مطلق به كار رود، به مفهوم
رسيدن بهره و سود به انسان است، امّا اگر به طور مقيد به كاررود، به معناى رسيدن
زيان مى باشد.
«توفّى»: دريافت كامل چيزى را مى گويند.
«خلُّو»: اين واژه به مفهوم بيرون رفتن چيزى از جايگاه خودش مى باشد. با اين
بيان واژه «خلت» در آيه شريفه به معناى «رفت» و «گذشت» آمده است.
«جنّ»: موجودى است زنده و پوشيده از چشم كه بيشتر به سركشى شهرت دارد، همانگونه
كه فرشتگان به فرمانبردارى.
«ضِعف»: دو چندان.
«اداركّوا»: گردآمدند و به هم پيوستند. اين واژه در اصل «تداركوا» بوده كه «تاء»
در «دال» ادغام گشته، و چون ابتدا نمودن به ساكن ناممكن است، همزه وصل در آغازش
آمده است.
«سم»: اين واژه به مفهوم سوراخهاى ظريف و كوچك بدن مى باشد، امّا در آيه شريفه
به معناى سوراخ بينى است.
«خِياط»: سوزن.
«جهنّم»: يكى از نامهاى دوزخ و آتش در سراى آخرت.
«مهاد»: بستر يا چيزى گسترده شده.
«غواش»: جمع «غاشيه» به مفهوم پوشاننده است.
«جمل»: اين واژه به دو معنى آمده است كه معناى دوّم در آيه شريفه بهتر به نظر مى
رسد:
1 - شتر نر.
2 - ريسمان يا طناب كشتى.
«غلّ»: كينه.
«صدور»: اين واژه جمع «صدر» به مفهوم «سينه» و جايگاه انديشه و تدبير است و به
همين تناسب به پيشواى جامعه «صدر» گفته مى شود.
«انهار»: اين واژه نيز جمع «نهر» است. و به روز بدان دليل كه نور گسترش مى يابد
«نهار» مى گويند.
«نداء»: صدا زدن، بانك دادن.
تفسير
هر جامعه و تمّدنى روزگارى دارد قرآن در اين آيه با اشاره به يكى از
سنتهاى جهان آفرينش در مورد جامعه ها و تمدّنها مى فرمايد:
وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ
به باور «حسن» منظور اين است كه براى هر جامعه و امّتى سرانجام و سر آمد مقرّرى
است كه در آن به پايان زندگى خويش در اين جهان مى رسد و جهان را بدرود مى گويد و يا
نابود مى گردد.
در آيه شريفه مى فرمايد: براى هر جامعه اى، و نمى گويد: براى هر فردى، چرا كه در
درجه نخست مى خواهد روشنگرى كند كه عمر انسانها در يك دوره و يك عصر و نسل به هم
نزديك است؛ و نيز اين نكته را مى نماياند كه جامعه ها پس از اتمام حجّت و رهنمود به
سوى حق و فضيلت، و آنگاه سركشى و حق ستيزى، در خور هلاكت مى گردند.
«جبايى» مى گويد: منظور از واژه «اجل» مدت و دوران زندگى است. با اين بيان منظور
تنها جامعه شرك گراى آن روز مكّه نيست، بلكه منظور همه امتها و جامعه هاست.
فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا يَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَلا يَسْتَقْدِمُونَ.
و آنگاه كه اين سرآمد مقرّر فرارسيد، نه لحظه اى از آن درنگ مى كنند و عقب مى
افتند و نه پيش مى روند.
به باور برخى منظور اين است كه: نه در خواست مى كنند كه سرآمدشان به تأخير افتد
و نه خواهان جلو افتادن آن از هنگامه مقررش مى گردند؛ چرا كه نيك مى دانند كه
پذيرفته نمى شود و از پذيرفته شدن تقاضاى خويش نوميدند.
گفتنى است كه مفهوم آمدن سرآمد مقرر در اينجا، نزديك شدن آن است.
نعمت دين و ارزشهاى معنوى در آيات گذشته سخن از نعمتهاى رنگارنگ مادّى بود كه
خدا براى انسانها پديد آورده است، اينك آفريدگار هستى در اين آيه در مورد نعمت دين
و ارزشهاى معنوى و انسانى مى فرمايد:
يا بَنى ادَمَ اِمَّا يَاْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ
اياتى فَمَنِ اتَّقى وَاَصْلَحَ فَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ.
هان اى فرزندان آدم: اگر فرستادگان و پيام آورانى از جنس شما انسانها از جانب
پروردگار تان به سوى شما آمدند كه آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت مرا بر شما
بخوانند و شما را به راه راست هدايت و ارشاد كنند، به پيام و دعوت آنان گوش جان
سپاريد و در برابر حق سرتسليم فرود آوريد. بهوش باشيد كه هر كسى پرواپيشه سازد و حق
ستيزى نكند و پيامبر و نشانه هاى قدرت ما را انكار ننمايد و رفتار و كردار خويش را
بسامان آورد، نه در دنيا بيمى خواهد داشت و نه در سراى آخرت اندوهگين خواهد شد.
ستمكار ترين انسانها كيست؟ در ادامه سخن در هشدار به حق ناپذيران و انكارگران
آيات مى فرمايد:
فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً اَوْ كَذَّبَ بِاياتِه
اين پرسشى كه در آغاز آيه آمده براى استوار ساختن مطلب و حقيقت گزارش است و
منظور اين است كه: هيچ انسانى ستمكار تر از كسى نيست كه به خدا دروغ بندد و يا آيات
و نشانه هاى يكتايى او و رسالت و دعوت پيامبرانش را دروغ انگارد. آرى چنين كسى
بيداد پيشه ترين انسانهاست.
اُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ
به باور گروهى از جمله «حسن» و «ابوصالح» منظور اين است كه آنان بهره خويش را از
عذاب خواهند ديد و عذاب گريبانشان را خواهد گرفت.
در آيه شريفه واژه «كتاب» به جاى واژه «عذاب» به كار رفته است؛ چرا كه اين كتاب
است كه از عذاب آنان خبر مى دهد؛ همانگونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: ولى فرمان
عذاب بر كفرگرايان لازم آمد: و لكن حقت كلمة العذاب على الكافرين(264)
امّا به باور «ابن زيد» منظور اين است كه آنان بهره خود را از عمر و روزى و هر
آنچه برايشان نوشته شده و مقرّر گرديده است، مى برند و چيزى از آنها بريده نمى شود.
و از ديدگاه «مجاهد» و «عطيّه» تفسير آيه اين است كه هر آنچه به سود يا زيان
آنان مقرّر گشته به آنها مى رسد.
حَتّى اِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا اَيْنَ ماكُنْتُمْ
تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
هنگامى كه فرستادگان ما، پس از سپرى شدن دوران زندگى آنان در دنيا نزدشان مى
روند تاجانشان را بستانند، به آنان مى گويند: خدايان دروغين و بتهاى رنگارنگى كه به
جاى خداى يكتا مى پرستيد، كجا هستند؟
روشن است كه منظور از اين پرسش نكوهش آنان است كه چرا خدايانتان اينك به فرياد
شما نمى رسند؟ و چرا شما را از اين عذاب خفّت آورى كه در پيش داريد نجات نمى دهند؟
به باور «حسن» در آيه شريفه منظور هنگامه مرگ نيست، بلكه منظور روز رستاخيز است
كه فرشتگان به سويشان مى آيند تا آنان را به سوى آتش شعله ور دوزخ برند.
قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ.
آنان در پاسخ فرشتگان مى گويند: آنها از ما دور شده اند و توان دفاع از ما را
ندارند. آرى تمام عبادت و پرستش ما در برابر آنها نابود گرديد و برباد رفت. و بدين
سان شرك گرايان به كفر خويش در زندگى دنيا اعتراف مى كنند.
كشمكش رهبران خودكامه با دنباله روهايشان در ادامه سخن در مورد سرنوشت كافران و
ظالمان، به كشمكش سردمداران آنان با دنباله روهايشان در آتش شعله ور دوزخ پرداخته و
مى فرمايد:
قالَ ادْخُلُوا فى اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ
وَالْاِنْسِ فِى النَّارِ
در روز رستاخيز آفريدگار هستى به كفر گرايان و بيداد پيشگان قرون و اعصار مى
فرمايد: اينك در ميان گروههاى جنّيان و آدميان كه پيش از شما به كفر و بيداد روى
آوردند و نابود شدند، وارد آتش گرديد.
به باور گروهى ممكن است خدا اين سخن را به آنان نگويد، بلكه در عمل آنان را در
زمره هم مسلكهايشان در همه قرون و اعصار به سوى آتش دوزخ برد، و به باور برخى ديگر
«فى» در آيه شريفه به معناى «مع» مى باشد و منظور اين است كه به همراه آنان به دوزخ
درآييد.
كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها
هرگروهى كه وارد آتش شعله ور دوزخ مى گردد، گروه پيش از خود را كه هم مسلك
آنهاست لعنت مى كند.
به باور «ابن عباس» منظور از «اخت» نه خواهر، كه هم مسلك مى باشد. امّا به باور
«ابو مسلم» منظور اين است كه امتّها و دنباله روهاى جامعه ها سردمداران خودكامه
خويش را كه در دنيا دلباخته و فدايى و پيشمرگ آنان بودند و براى پيشبرد اهداف
شومشان شقاوتها مى كردند، در آنجا لعنت باد!
حَتّى اِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لِاُوليهُمْ رَبَّنا
هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَاتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ
هنگامى كه همه آنها در آتش دوزخ گردآمدند و در كنار يكديگر دچار عذاب سهمگين
شدند، آنان كه در دنيا دنباله رو بودند و آنجا نيز پس از سردمداران ستم و بيداد و
رهبران خود كامه و پرفريب خويش وارد آتش مى گردند، با اشاره به پيشوايان خود، رو به
بارگاه خدا مى آورند كه: پروردگارا، اين فريبكاران ما را از پرستش تو محروم ساختند
و ما را به اينجا كشاندند، پس عذاب آنان را دو برابر ساز.
آنچه آمد ديدگاه «ابن عباس» در تفسير آيه بود، امّا به باور برخى ديگر منظور اين
است كه: اينها بودند كه ما را به گمراهى و بيداد فراخواندند و با وسوسه ها و
دجّالگرى هاى خود از پيروى حق و عدالت محروممان ساختند.
از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از اين گمراهگران رهبران
عوام فريب و ظاهر ساز و بيدادگرند.
«ابن مسعود» مى گويد: نگونسارانى كه مى گويند: بار خدايا! عذاب سردمداران را دو
چندان كن، منظور شان اين است كه پروردگارا، مارهاى وحشتناك وافعى هاى هولناك را به
جان انان بينداز.
امّا به باور برخى منظور اين است كه آنان در خور دو كيفرند، يكى عذاب كفر و
بيدادگرى خودشان، و ديگر كيفر گمراه ساختن دنباله روهايشان.
قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِنْ لا تَعْلَمُونَ.
ندا مى رسد كه براى هردو گروه كيفر و عذابى دو چندان خواهد بود؛ امّا شما گمراه
شدگان و گمراهگران نمى دانيد كه كيفر هرگروه چگونه خواهد بود.
پاسخ رهبران خودكامه در اين آيه پاسخ پيشوايان و رهبران فريبكار و بيدادگر ترسيم
مى گردد كه به بازى خوردگان خويش اين گونه پاسخ مى دهند.
وَقالَتْ اُوليهُمْ لِاُخْريهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ
و رهبران خود كامه و سياهكار به پيروان فريب خورده خويش مى گويند: ميان ما و شما
در گمراهى و شقاوت تفاوتى نيست و شما از ما بهتر نيستيد كه از خدا افزايش كيفر ما
را مى طلبيد.
به باور برخى منظور اين است كه هر امّت و نسلى به جامعه و نسل پس از خويش مى
گويد: شما از نظر خرد و تدبير برتر از ما نبوديد، پس همان كيفرى كه به ما رسيد، به
شما نيز خواهد رسيد؛ براستى اگر شما بهتر مى فهميديد، چرا دنباله روى ما را
برگزيديد؟ و به باور برخى ديگر منظور اين است كه شما نيز بسان ما عذاب مى شويد و
برايتان تخفيف و كاهش نخواهد بود.
فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ.
آرى شما خود كفر و بيداد را برگزيديد و از پى ما آمديد و ما شما را مجبور
نساختيم؛ اينك عذاب را بخاطر دستاوردتان بچشيد و كيفر خدا را تحمل نماييد.
ما بيدادگران را اين گونه كيفر خواهيم داد در ادامه هشدار به شرك گرايان و
ظالمان در اين آيه شريفه مى فرمايد:
اِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ
اَبْوابُ السَّماءِ
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آن كسانى كه راه حق ستيزى و كفر را در پيش
گرفتند و با دروغ انگاشتن آيات و نشانه هاى يكتايى و اقتدار ما، از پذيرفتن آيات
تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان بر روى روح و جان آنان گشوده نمى شود؛ چرا كه اين درها
تنها بر روى روح انسانهاى با ايمان و شايسته كردار گشوده مى شود.
امّا به باور برخى از جمله «مجاهد» منظور اين است كه درهاى آسمان بر روى كارها و
دعاهاى آنان گشوده نمى شود.
از حضرت باقرعليه السلام آورده اند كه فرمود:
امّا المؤمنون فترفع اعمالهم و ارواحهم الى السّماء فتفتح لهم ابوابها و امّا
الكافر فيصعد بعمله و روحه حتى اذا بلغ الى السماء نادى منادٍ اهبطوا به الى سجين.
كارهاى شايسته و نيز روح انسانهاى با ايمان را به آسمان مى برند و درهاى آسمان
بر روى آنان و كارهايشان گشوده است؛ امّا هنگامى كه عملكرد انسانهاى كفرگرا و
بيدادگر و يا روح آنان را بخواهند به سوى آسمان برند، ندا مى رسد كه آنها را به
«سجّين» ببريد.(265)
و «جبايى» بر آن است كه:درهاى آسمان بر روى آنان گشوده نمى شود كه به بهشت خدا
درآيند.
وَ لايَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فى سَمِّ الْخِياطِ
و آنان وارد بهشت پرطراوت و زيبا نخواهند شد، مگر اينكه شتر وارد سوراخ ريز سوزن
گردد.
روشن است كه نه اين ممكن است و نه آن، و آنان به بهشت راه نمى يابند.
در فرهنگ «عرب» رسم اين است كه هرگاه بخواهند امكان ناپذيرى چيزى را ترسيم كنند،
از اين تعابير به كار مى برند كه: من چنين نخواهم كرد مگر اينكه كلاغ پير و قير
سفيد و «نادر» بر گردد.
و اين تعابير بدان دليل است كه هرگاه حكم و نتيجه را به چيزى كه امكان و اميد
انجام نمى رود، پيوند دهند، تأكيد آن بيشتر و نوميد كننده تر مى گردد.
وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمينَ.
و همانگونه كه اين گناهكاران و تبهكاران را كيفر داديم، ديگران را نيز كيفر
خواهيم داد.
در ادامه سخن در كيفر رهبران و رهروان گمراهگر و گمراه، در اشاره به دو نوع از
عذاب و كيفر ديگر آنان در دوزخ مى افزايد:
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ
براى آنان در آتش دوزخ بسترى است و از فراز سرشان نيز پوششهايى از آتش شعله ور
است و از هر سو در محاصره آتش اند.
وَكَذلِكَ نَجْزِى الظَّالِمينَ.
و ما بيداد گران را اين گونه كيفر خواهيم داد.
پاداش مردم با ايمان و درست كردار در آياتى كه گذشت، در مورد كيفر كفر گرايان و
ظالمان سخن رفت، اينك قرآن در اين آيه مردم با ايمان را به بهشت پرطراوت و زيبا و
جاودانه ماندن در آن وعده مى دهد و مى فرمايد:
وَالَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ
وُسْعَها اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
و كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده و آيات او را گواهى كردند و در برابر
آنها تكبّر نورزيدند و در زندگى خويش كارهاى شايسته انجام دادند، براى هميشه در
بهشت خواهند بود.
به بيان روشن تر، كسانى كه به تكاليف و مقررات دينى - كه اندكى همراه با زحمت و
همت و خويشتن دارى است عمل كنند - به اين نعمت جاودانه نايل خواهند شد.
گفتنى است كه تكاليف به اندازه توان و قدرت انسان است، و فراتر از توان او به وى
تكليف نمى گردد؛ چرا كه خداى فرزانه چنين كارهايى را نمى كند.
ذكر اين نكته لازم است كه جمله «لا نكلّف» اگر خبر باشد، به اين مفهوم است كه:
از ايمان آوردگان، به اندازه قدرت و توانشان تكليف خواسته است؛ و اگر جمله معترضه
باشد، منظور اين است كه از ايمان آوردگان و شرك گرايان چيزى بيش از توانشان نخواسته
ايم. بنابر اين هرگروه بابهره ورى درست و يا نادرست از قدرت و امكانات و اختيار
خويش، راه بهشت را گام سپرده و يا به سوى دوزخ رفته اند.
آنگاه در اشاره به نعمت گرانبهاى آرامش روح و جان و پاكيزگى از آفتهايى چون:
حسدها، كينه ها، بد انديشى ها و دشمنى ها از اين گروه مى افزايد:
وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ
ما از دلهاى بهشتيان، آفت كينه و حسادت و عداوت را برداشته و مى زداييم، به گونه
اى كه هيچ كسى نسبت به ديگرى - گرچه او رادر موقعيتى برتر بنگرد - حسد نمى ورزد.
تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الْاَنْهارُ وَقالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هَدانا
لِهذا وَما كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدنَا اللَّهُ
در حالى كه آنان در بهشت خدا قرار دارند، جويبارها از زير جايگاهها و قصرهاى
پرشكوه آنان روان است، و مى گويند: ستايش از آن خداست كه ما را به راه و كارى راه
نمود كه چنين پاداشى را در پى داشت. خداى پرمهر بود كه راهنماى اين راه رستگارى شد
و ما را به وسيله مقررات و برنامه هاى ارجدار خود در خور چنين سعادت و پاداشى ساخت.
به باور برخى منظور آنان اين است كه: خدا را ستايش مى كنيم كه براى استوارى
ايمان در دلهايمان، ما را راه نمود. و به باور برخى ديگر، براى پاكسازى دلها از
كينه، ما را هدايت فرمود. و پاره اى مى گويند: او را ستايش مى كنيم كه براى گذشتن
از صراط و رسيدن به بهشت، ما را راه نمود. پس از اين ستايش ژرف و خالصانه اعتراف مى
كنند كه اگر لطف و نعمت گران او نبود و آنان را راه نمى نمود، هرگز به چنين سعادتى
نايل نمى شدند.
روشن است كه اين سپاسگذارى و اعتراف نه براى انجام وظيفه و تكليف است، بلكه به
منظور شادمانى و حق شناسى است و گرنه سراى آخرت ديگر جاى عمل نيست.
لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِ
اين نيز حق شناسى و اعتراف ديگرى است كه مى گويند: تمام آنچه را پيامبران خدا
آوردند و ما را بدانها فراخواندند و هشدار دادند، يكسره درست و نجات بخش بود.
وَنُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اوُرِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
به آنان ندا مى رسد كه: هان اى بندگان خدا! اين است آن بهشت پرطراوت و زيبايى كه
در زندگى به شما وعده داده مى شد.
اين ندا ممكن است زمانى طنين انداز گردد و آنان را به خود متوجه سازد كه آنان
منظره تماشايى بهشت را در برابر خويش مى نگرند، امّا هنوز به آن وارد نشده اند، و
شايد هم پس از ورد به بهشت و قرار گرفتن در جايگاههاى شكوهبارى كه برايشان ارزانى
شده است، آنان را با اين نداى رسا ندا دهند.
آن ندا دهنده آسمانى كه از سوى خدا ندا مى دهد، به آنان مى گويد: اين بهشت
جاودانه به شما شايسته كرداران به ميراث رسيده است، منظور از اين بيان اين است كه
همانگونه كه ميراث كسى به طور طبيعى به صاحبان حق و ورثه واقعى او مى رسد، بهشت هم
حق ترديد ناپذير ايمان و كارهاى شايسته شماست؛ چرا كه شما به توحيد گرايى و يكتا
پرستى گراييديد و خدا را خالصانه و عاشقانه عبادت نموديد و دستوراتش را به كار
بستيد.
به باور برخى منظور اين است كه: از آنجايى كه كفرگرايان وستمكاران، خود را از
بهشت و نعمتهاى آن محروم ساختند، شما افزون بر حقوق خودتان از بهشت، وارث آنان نيز
خواهيد بود.
در روايت است كه پيامبر گرامى فرمود:
ما من احدٍ الاّ و له منزل فى الجنّة و منزل فى النّار، فأما الكافر فيرث المؤمن
منزله من النّار، و المؤمن يرث الكافر منزله من الجنة، فذلك قوله:
اورثتموها...(266)
هر انسانى در بهشت و دوزخ جايگاه و قرارگاهى دارد، از اين روست كه كفرگرا و
بيداد پيشه در دوزخ وارث انسان با ايمان و دادگر مى گردد و خانه او را در آنجا به
ارث مى برد، و انسان با ايمان در بهشت وارث او مى شود و خانه او را به ارث مى برد،
و منظور از آيه شريفه اين است كه به مردم با ايمان مى فرمايد: شما بهشت را به ارث
مى بريد.