تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 25 - 10

10 . وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِى الْاَرْضِ وَجَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ.

11 . وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينْ.

12 . قالَ ما مَنَعَكَ اَلاَّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ.

13 . قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ.

14 . قالَ اَنْظِرْنى اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.

15 . قالَ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ.

16 . قالَ فَبِما اَغْوَيْتَنى لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ.

17 . ثُمَّ لَاتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ اَيْديهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ اَيْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ.

18 . قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ اَجْمَعينَ.

19 . وَ يا آدَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ.

20 . فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِىَ لَهُما ما وُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْاتِهِما وَقالَ ما نَهكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ اَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ اَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ.

21 . وَقاسَمَهُما اِنّى لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ.

22 . فَدَلّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرةَ بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما وَطَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنادهُما رَبُّهُما اَلَمْ اَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَاَقُلْ لَكُما اِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ.

23 . قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَاِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.

24 . قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى الْاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتاعٌ اِلى حينٍ.

25 . قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ.

ترجمه

10 - و بيقين ما به شما[ مردم ]در زمين توانايى [و اقتدار ]بخشيديم و برايتان در آن وسايل [و امكانات ] زيست قرار داديم، [امّا] چه اندك سپاس [خدا ]مى گزاريد.

11 - و بى گمان شما را آفريديم، آنگاه به [نقشبندى و ]صورتگرى پرداختيم، پس به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده نماييد، پس همه [آنها ]سجده كردند، جز ابليس كه از سجده كنندگان [و فرمانبرداران ] نبود.

12 - [خدا به آن موجود سركش ] فرمود: آنگاه كه به تو فرمان دادم [كه براى آدم سجده كنى ] چه چيز تو را [از انجام فرمان من ] باز داشت [ و تو را بر آن داشت ]كه سجده ننمايى؟! گفت: من از او بهترم؛ [چرا كه ]مرا از آتش [فروزان ]آفريدى و او را از گلى [تيره ].

13 -[ خدا] فرمود: پس از اين جايگاه [و از اين موقعيت ] فرو شو؛ [چرا كه ]تو را [هرگز] نرسد كه در اين [جايگاه ومقام ]تكبّر ورزى پس بيرون رو كه تو از [خوار شدگان و ]حقيرانى.

14 - گفت: [خداوند!] مرا تا روزى كه [مردمان ] برانگيخته خواهند شد مهلت ده.

15 - فرمود: تو [اينك ] از مهلت داده شدگانى.

16 - [ابليس ] گفت: اكنون بدان جهت كه مرا [با اين آزمون دشوار ]به بيراهه افكندى، من نيز براى [گمراه ساختن ]آنان بر سر راه راست تو[ در كمينشان ]خواهم نشست.

17 - آنگاه از پيش رو، و از پشت سر، و از سمت راست و سمت چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و [به گونه اى فرزندان آدم را وسوسه خواهم نمود كه ]بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت.

18 - [خدا ]فرمود: اينك نكوهيده ورانده شده از آن [جايگاه رفيع ]بيرون رو! [و ]سوگند باد كه هركس از آنان پيروى تو را برگزيند، دوزخ را از شماهمگى آكنده خواهم ساخت.

19 - و [به آدم پيام داديم كه:] اى آدم! تو با همسرت در آن باغ سكونت گزينيد، و از هر كجاى [آن ] كه خواستيد بخوريد، امّا به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران [برخويشتن ]خواهيد شد.

20 - پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از اندامهايشان بر ايشان پوشيده شده بود، براى آنان نمايان گرداند، و به آنان گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت باز نداشت، جز اينكه مبادا شما دو فرشته گرديد يا از [زمره ]ماندگاران [در بهشت ] شويد.

21 - و براى [فريب ] آن دو سوگند ياد كرد كه: من براستى از [اندرز دهندگان و ]خير خواهان شما هستم.

22 - و [بدين سان ] آن دو را بافريبى [بزرگ از ان موقعيت و جايگاه بلند ]به زير كشيد؛ و هنگامى كه آن دو از [ميوه ]آن درخت چشيدند، شرمگاهشان بر آنان هويدا شد و به چسباندن برگ [درختان ] بهشت بر خويشتن پرداختند [تا بدين وسيله خود را بپوشانند]؛ و پروردگارشان آن دو را نداداد كه: مگر شما را از اين درخت باز نداشتم و به شما نگفتم كه شيطان برايتان دشمنى آشكار است؟!

23 - گفتند: پروردگارا، ما بر خويشتن ستم روا داشتيم، و اگر ما را نيامرزى و بر ما نبخشايى براستى از زيانكاران خواهيم بود.

24 - [خدا] فرمود: [اينك كه چنين است همگى شما از آن جايگاه بلند ]فرود آييد كه برخى از شما دشمن برخى ديگريد، و براى شما در زمين تا هنگامى [كه مقرر شده است ] قرارگاه و برخوردارى [از امكانات و نعمتها ]خواهد بود.

25 - [و] فرمود: در آن [زمين پهناور] زندگى خواهيد كرد و در آن، جهان را بدرود خواهيد گفت و [در روز رستاخيز] از آن برآورده خواهيد شد.

نگرشى بر واژه ها

«تمكين»: توان بخشيدن و دادن امكانات انجام كار بابرچيدن موانع.

«جعل»: پديد آوردن شرايط و وضعيت براى چيزى كه بر خلاف شرايط پيشين آن باشد. براى نمونه، به حركت در آوردن پديده ساكن. با اين بيان، اين واژه اعم از پديد آوردن و ايجاد دگرگونى در پديده است.

«معيشت»: وسايل زندگى و ادامه حيات، بسان خوراك و پوشاك و مسكن.

«خلق»: آفرينش.

«تصوير»: صورت آرايى و صورت بخشيدن.

«سجود»: نهايت خضوع در برابر ديگرى و يا پيشانى بر زمين نهادن.

«صاغر»: كسى كه به حقارت و خوارى تن سپارد.

«انظار»: مهلت دادن.

«بعث»: برانگيختن؛ و زنده شدن مردگان براى حساب و كتاب را نيز روز «بعث» مى گويند.

«ذأم»: نكوهش سخت.

«دحر»: بابى احترامى.

«وسوسه»: تحريك ديگرى به انجام كار ناروا به صورت نهانى و آهسته.

«ابداء»: آشكار ساختن.

«موارات»: نهان كردن چيزى از برابر ديدگان.

«سوأة»: چيز ناخوشايند كه در اينجا منظور اندامهاى جنسى است.

«مقاسمه»: سوگند ياد نمودن.

«نصح»: خير خواهى.

«دلّى »: اين واژه از ريشه «تدليه» به مفهوم افكندن دلو در چاه است.

«طفق»: آغاز كرد.

«خصف»: گرد آوردن؛ و به تعمير كفش نيز «خصف نعل» گفته مى شود، همانگونه كه پيامبر در معرفى جانشين خويش به ابوبكر و عمر فرمود: جانشين من كسى است كه اينك در آن اتاق كفش خويش را تعمير مى كند: لكنّه خاصف النعل فى الحجرة».

«بعض»: بخشى از گروه يا مقدارى جدا شده از يك مجموعه. امّا عدد يك، ديگر بعض ندارد.

«عدّو»: كسى كه به هنگام يارى خواهى از انسان دورى گزيند. در برابر آن «ولّى» است كه به هنگام يارى خواهى به انسان نزديك مى شود.

«مستقر»: قرارگاه.

«متاع»: كالا.

«حين»: مدتى كوتاه يا بسيار طولانى.

تفسير

آفرينش انسان و موقعيت او در زمين قرآن در اين آيه شريفه از مقام و موقعيت انسان در جهان هستى و از نعمتهايى كه به او ارزانى شده است سخن دارد و در اين مورد مى فرمايد:

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِى الْاَرْضِ وَجَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ.

و براستى كه ما به شما انسانها توانايى و اقتدار بخشديم تا در زمين و زمان هرگونه كه دلخواه شماست دگرگونى پديد آوريد؛ و انواع نعمتها ووسايل زندگى را در زمين برايتان پديد آورديم و راه رسم بهره ورى از امكانات و زندگى انسانى را آموختيم؛ امّا با اين همه شما كمتر سپاس مى گزاريد و آن گونه كه بايد به وظايف و مسؤوليتهاى خويش نمى انديشيد.

در ادامه سخن به بيان آفرينش انسان پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ

ما نخست انسان را از خاك آفريديم؛ آنگاه آن گونه كه مى خواستيم به صورتگرى و نقشبندى او پرداخته و او رادر سيما و چهره اى كه مى نگريد پديدار ساختيم.

ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ

پس از آفرينش آدم، به فرشتگان فرمان داديم كه براى آدم سجده كنيد.

در آيه شريفه، روى سخن با همه انسانهاست، امّا منظور داستان آفرينش آدم است؛ چرا كه در ميان مردم نيز اين شيوه سخن هست كه گاه به نسلى گفته مى شود كه: ما در مورد شما اين گونه عمل كرديم، و منظور نياكان آن نسل است نه خودشان. قرآن نيز به همين شيوه خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد: ما از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز سرتان برافراشتيم(235)... كه منظور نياكان يهود عصر رسالت است نه خود آنان.

در تفسير آيه شريفه ديدگاههاى ديگرى نيز آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه ما نخست آدم را آفريديم و آنگاه به صورتگرى شما در وجود آدم پرداختيم و پس از آن به فرشتگان گفتيم كه براى آدم سجده كنيد.

2 - امّا به باور دانشمندان ادبيات، اين ترتيب در آيه شريفه گزارشى است و منظور اين است كه: ما شما را آفريديم؛ آنگاه صورتگرى كرديم؛ پس به شما گزارش مى كنيم كه به فرشتگان دستور داديم كه براى آدم سجده كنند.

3 - از ديدگاه «عكرمه» منظور اين است كه: ما شما را در صلب پدرانتان آفريديم و آنگاه در سازمان وجود مادرانتان در سيماى انسانها درآورديم.

4 - و از ديدگاه «يمان» منظور اين است كه: ما شما را در رحم مادرانتان آفريديم، آنگاه گوش، چشم و ديگر اعضا و اندامهاى شما را پديد آورديم.

فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينْ.

پس همه فرشتگان سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.

داستان سركشى ابليس در اين آيه شريفه روى سخن با ابليس است و آفريدگار هستى به آن موجود رانده شده مى فرمايد:

قالَ ما مَنَعَكَ اَلاَّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ

هنگامى كه به تو فرمان دادم كه براى آدم سجده آرى، چه چيز تو را از انجام فرمان من بازداشت؟

ابليس در پاسخ گفت:

قالَ اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ.

بار خدايا! من از او بهترم؛ چرا كه مرا از آتش آفريده اى و او را از گل تيره.

پاسخ ابليس هماهنگ با پرسش خدا نيست؛ چرا كه پرسش اين بود كه چرا سجده نكردى و چه مانعى تو را از اين كار بازداشت، نه اينكه كدام يك از شما بهتريد؟

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: ابليس نخستين كسى است كه بر اساس قياس عمل كرد و دستخوش اشتباه شد. بهوش باشيد كه هر كسى در دين طبق ديدگاه و بافتهاى ذهنى خويش قياس كند، خدا او را همنشين شيطان خواهد ساخت: اوّل من قاس ابليس فاخطاء القياس، فمن قاس الدّين بشيى ءٍ من رأيه قرنه الله بابليس.(236)

و «ابن سيرين» آورده است كه نخستين كسى كه قياس نمود شيطان بود، هيچ كس خورشيد و ماه را نپرستيد مگر به واسطه قياس. شيطان مى پنداشت كه چون آتش برتر از خاك است، بايد نافرمانى خدا كند و براى آدم سجده نكند، و اين همان اشتباه بزرگ او بود؛ چرا كه سجده براى آدم را آفريدگار هستى بر اساس مصالحى مقرر فرمود، امّا شيطان با پيروى از بافته هاى ذهنى خويش و به كار گيرى قياس دستخوش گناهى نابخشودنى شد.

پاره اى نيز در برابر پندار شيطان كه آتش را برتر از خاك مى پنداشت، بر آنند كه خاك از آتش بهتر است؛ چرا كه زمين از خاك است و قرار گاه زندگى انسان و ارزانى دارنده همه امكانات حيات، زمين است. افزون بر اين، بهتر بودن چيزى در گرو سود رسانى بيشتر و نقش حياتى داشتن آن است.

آفريدگار هستى در برابر سركشى و كفرانگرى شيطان، او را از موقعيت برجسته اش با اين فرمان به زير آورد كه فرمود: اينك كه چنين است از اين مقام فرو شو!

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها

در اين مورد ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور «حسن» منظور اين است كه: از آسمان بلند فرود آى.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: از بهشت پرطراوت فرود آى.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: از اين موقعيت بلندى كه دارى فرود آى؛ چرا كه اين مقام، ويژه بندگان شايسته و فرمانبردار است، نه بندگان سركش و گنهكار، و تو اينك بايد همرديف گناهكاران گردى.

فَما يَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فيها

تو را نرسد كه در آسمان و يا در بهشت پرطراوت و زيبا بمانى و سركشى نمايى؛ چرا كه اينجا جايگاه سركشان و خود پرستان نيست، و جاى چنين كسانى دوزخ است: أليس فى جهنّم مثوى الكافرين(237) آيا جاى كفرگرايان در آتش شعله ور دوزخ نيست؟!

فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ.

از اين مقام بيرون رو كه بر اثر نافرمانى و سركشى، خويشتن را به خوارى و زبونى كشيدى. منظور اين است كه گناهكاران با به جان خريدن عذاب خفت بار سراى آخرت،خود را در بارگاه خدا خوار و ذلت زده مى سازند.

به باور برخى اين سخن را يكى از فرشتگان از سوى آفريدگار هستى اعلان كرد، اما به باور برخى ديگر، شيطان با شرايطى غير عادى دريافت كه اين سخن خداست.

پيام آيه

در آيه شريفه آمده است كه: تو را نرسد كه در اين جايگاه مقدّس و پرفراز سركشى كنى و تكبر ورزى... مفهوم اين سخن آن نيست كه سركشى و تكبر تنها در بهشت يا آسمان زشت و ناپسند است، بلكه پيام آيه اين است كه تكبر ورزيدن در همه جا و در همه شرايط كارى زشت و ظالمانه است.

اين تنها ذات پاك و بى نياز و بى همتاى آفريدگار هستى است كه بزرگى براى او برازنده است و نه جز او، آرى، شيطان در برابر فرمان خدا، سركشى كرد و تكبر ورزيد و از بهشت پرطراورت و زيبا رانده شد. در اين سرا نيز بايد كسانى را كه سركشى مى كنند و خودكامگى را شيوه مى سازند هشدار داد و با دعوت به مقررات الهى آنان را از سركشى و اسبتداد باز داشت.

در ادامه آيات، قرآن شريف سخن ابليس را ترسيم مى كند كه رو به بارگاه خدا آورد كه:

قالَ اَنْظِرْنى اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.

بار خدا يا! مرا تا روزى كه مردم سر از گورها برآرند مهلت ده.

به باور برخى گويى شيطان از آن هراسان بود كه خدا او را پيش از فرارسيدن روز رستاخيز كيفر كند؛ از اين رو در خواست نمود كه عذاب او تا روز رستاخيز به تأخير افتد و خدا تا آن روز به وى مهلت دهد. شيطان در تقاضاى خويش تا روز رستاخيز مهلت خواست، نه تا روز پايان زندگى انسانها، و منظور از اين درخواست اين بود كه طعم مرگ را در هنگامه دميده شدن نفخه نخست نچشد و با انسانها پيش از فرارسيدن روز رستاخيز در كام مرگ نرود؛ امّا آفريدگار هستى، او را تا هنگامه اى مقرّر - كه همان هنگامه دميده شدن نفخه نخست و مرگ همگانى است - مهلت داد.

به باور بسيارى فاصله نفخه نخست تا نفخه دوم حدود چهل سال است كه با اين بيان شيطان نيز طعم مرگ را خواهد چشيد.

نكته ديگر اين است كه شيطان خود مى دانست كه رانده شده و دور از رحمت خداست، با اين وصف تقاضاى مهلت كرد، چرا كه او بخوبى مى دانست كه فضل و كرامت خدا جهان شمول است و اين فضل و كرم را از كسى بر اثر گناه و لغزش وى دريغ نمى دارد.

قالَ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ.

به شيطان پيام رسيد كه تو از مهلت داده شدگانى.

قالَ فَبِما اَغْوَيْتَنى لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ.

شيطان گفت: بار خدايا اكنون كه مرا گمراه ساختى، من نيز بر سر راه راست و بى انحراف توبه كمين مى نشينم و بندگان تو را گمراه ساخته و با انواع نقشه ها و وسوسه ها به راه باطل مى كشانم و بخاطر دشمنى با آنان از هيچ فريبكارى و نيرنگى در گمراه ساختن آنان فروگذار نمى كنم.

آيا خدا شيطان را گمراه كرد؟ از آيه شريفه بروشنى دريافت مى گردد كه شيطان خدا را گمراه سازنده خويش مى خواند و گناه سركشى و پليدى خود را بسان همه گناهكاران و پليدان و بيدادگران متوجّه ديگرى مى سازد، آيا براستى خدا شيطان را گمراه كرد؟

پاسخ

پاسخ اين پرسش آن است كه هرگز، خدا نه شيطان را گمراه ساخت و نه رهروان او را گمراه مى سازد؛ به همين دليل هم دانشمندان بر آنند كه اين آيه را به گونه اى تفسير نمايند كه نسبت گمراه سازى به خدا داده نشود.

براى نمونه:

1 - به باور برخى منظور شيطان اين است كه : بارخدايا: چون مرا از رحمت خود دور ساختى و از بهشت پر طراوت و زيبا نوميد كردى؛ من هم در كمين آدميان مى نشينيم و آنان را گمراه مى سازم... با اين بيان واژه «غوى» به مفهوم نوميدى نيز آمده است.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: از آنجايى كه مرا با سجده براى آدم آزمودى، من گمراه شدم. به عبارت ديگر، آزمون تو مراگمراه ساخت.

3 - از ديدگاه پاره اى ازجمله «ابن عباس» منظور اين است كه: تو به گمراهى من فرمان دادى.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: تو با لعنت نمودنت مرا گمراه كردى و به هلاكت افكندى. با اين بيان، واژه «غوى» به مفهوم هلاكت آمده است و اين در شعر و نثر و حتى در قرآن نيز نمونه دارد.(238)

5 - و برخى بر آنند كه ممكن است شيطان به باور خود خدا را گمراه كننده مى پنداشته، و اين پندار زشت يكى از باورها و عقايد ويرانگر او و رهروان راه اوست.

يك پندار بى اساس

به باور برخى، از آيه شريفه اين پندار دريافت مى گردد كه شيطان ابزارى است كه اگر خود گمراه گردد ديگران را گمراه مى كند، اگر به صلاح آيد ديگران را به صلاح و سامان مى آورد با اين بيان براى او گمراهى و هدايت تفاوتى ندارد؛ چرا كه به پندار او بدان دليل كه خدا او را گمراه ساخت او نيز مردم را گمراه مى سازد، و اگر او را اصلاح و هدايت مى نمود او نيز چنين مى كرد.

پاسخ

واقعيت اين است كه اين پندار درست نيست؛ چرا كه گمراه و گمراهگرى شيطان يا اصلاح و سازندگى او جبرى نيست، بلكه ثمره و نتيجه آزادى و اختيار اوست كه از آن درست بهره نگرفته است.

شيطان بدان دليل كه نا فرمانى آفريدگارش را نمود گمراه شد، و به جاى توبه و بازگشت اصرار بر سركشى كرد و مورد لعنت قرار گرفت. با اين بيان درست است كه شيطان ابزار كفر و گمراهى است، اما ابزار كفر بودن، با ابزار ايمان بودن تفاوت اساسى دارد؛ چرا كه ابزار نخست گمراه كننده است، امّا ابزار دوّم هدايت كننده انسان مى باشد؛ چنانكه يك سلاح بى اراده ممكن است ابزار كشتار بى گناهان گردد و يا ابزار كشتار تجاوزكاران. روشن است كه اين حال و شرايط يكى نيست. افزون بر اين، شيطان با سلاح بى اراده تفاوت اساسى دارد، زيرا سلاح اختيارى ندارد و در دست تصميم گيرنده است، امّا شيطان داراى اراده و اختيار است و با سوء استفاده از آن نعمت خود را به گمراهى و تباهى مى كشاند.

شيطان در ادامه سركشى خود افزود:

ثُمَّ لَاتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ اَيْديهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ اَيْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ

در تفسير اين فراز ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «ابن جريح»، «قتاده» و... منظور شيطان اين است كه: من بندگان تو را از سوى دنيا و آخرت و ارزشها و ضد ارزشها مورد هجوم قرار مى دهم؛ دنيا را در نظرشان آراسته مى سازم و از فقر و تهيدستى آنان را مى ترسانم و آنان را وسوسه مى كنم كه نه بهشت و دوزخى در كار است و نه رستاخيز و محاسبه اى؛ و با اين شگردها آنان را از انجام نيكيها و آراستگى به ارزشها باز مى دارم و به زشتى وگناه سرگرم مى سازم.

«ابن عباس» در اين مورد مى افزايد:

بدان دليل شيطان بندگان خدا را به يورش خويش از چپ و راست و پيش رو و پشت سر تهديد مى كند، امّا از بالاى سر سخن نمى گويد، كه از آن سمت نمى تواند بر انسان شبيخون زند، چرا كه از سوى آسمان رحمت خدا فرود مى آيد و شيطان را از آن سمت و سو توان يورش نيست. و از پايين پا نيز بدان دليل كه بسيار هراس آور است، گويى به او اجازه تسلّط داده نشده است.

2 - امّا به باور «مجاهد» منظور از يورش از پيش رو و سمت راست، يورشهاى ديدنى و محسوس، و منظور از يورش از پشت سر، يورشهاى بسيار پنهانى و ناديدنى است.

3 - از حضرت باقرعليه السلام در اين مورد آورده اند كه فرمود: منظورِ او از حملات پيش رو اين است كه: آخرت و نعمتهاى آن را در نظر مردم بى ارزش جلوه مى دهم و منظور از يورش پشت سر اين است كه آنان را به گرد آورى ثروت و عدم پرداخت حقوق مالى و بخل و تنگ چشمى تشويق مى كنم. و منظور از يورش سمت راست اين است كه: گمراهى و انحراف را بر ايشان آراسته و دين را در نظرشان زشت جلوه مى دهم، و منظور از يورش سمت چپ نيز اين است كه لذت جويى و بى بندبارى را بر دلهاى آنان چيره مى سازم.

وَلا تَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ.

و آنگاه تو اى آفريدگار هستى! بيشتر بندگانت را سپاسگزار نخواهى يافت.

اين واقعيت را شيطان يا از فرشتگان آموخته بود يا اينكه خود چنين پنداشت، كه قرآن نيز در اين مورد مى فرمايد: و شيطان پندار خود را در مورد آنان راست يافت. و لقد صدق عليهم ابليس ظنّه...(239)

و اين دريافت يا پندار شيطان از آنجا بود كه بافريفتن آدم و دستخوش لغزش ساختن او، به اين نتيجه رسيد كه به لغزش افكندن نسل و تبار او آسان تر است؛ چرا كه آنان از پدرشان آدم آسيب پذيرتر و ناتوانترند.

خوارى و پريشانى شيطان در ادامه سخن در اين مورد قرآن مى فرمايد:

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً

خدا به شيطان فرمود: تو با اين پندار و عملكردت در خور نكوهش و لعنت هستى، ونيز از بارگاه ما رانده شده اى؛ از اين رو از اين مقام ومنزلتى كه نزد ما، يا در بهشت پرطراوت و زيبا و يا در آسمان دارى بيرون برو!

لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ اَجْمَعينَ.

سوگند ياد مى كنم كه دوزخ را از تو واز ايل و تبارت و همه آدميان كه راه كفران و ناسپاسى تو را برگزينند آكنده خواهم كرد.

وسوسه هاى شيطان قرآن در اين آيه پيام خدا به آدم را انعكاس مى بخشد كه فرمود:

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ

هان اى آدم! تو و همسرت در بهشت پرطراوت و زيبا سكونت گزينيد.

ياد آورى مى گردد كه در آيه شريفه در مورد همسر آدم بدان دليل «زوج» به كار رفته است كه مشخص است.

فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ.

بر شما رواست كه از هر جا و هر چيزِ اين بهشت كه خواستيد بهره ورگرديد و بخوريد، امّا هشدار تان باد كه به اين درخت نزديك نشويد كه خود را ازثواب و پاداش پرشكوهى محروم خواهيد ساخت.(240)

در ادامه آيات مى افزايد:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ

پس شيطان در چهره يك دوست و خيرخواه، آدم و همسرش را وسوسه كرد.

لِيُبْدِىَ لَهُما ما وُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْاتِهِما

تا آنگاه كه آن دو از آن «شجره ممنوعه» نخورده بودند، اندامهاى جنسى شان ظاهر نبود؛ و شيطان مى دانست كه اگر كسى اندام جنسى اش ظاهر شد ديگر نمى تواند در بهشت بماند؛ و مى دانست كه براى ظاهر شدن آن نيز تنها راه، خوردن از آن چيزى است كه آن دو از نزديك شدن به آن هشدار داده شده اند؛ از اين رو نيرنگى به كار برد تا آن دو از ميوه آن درخت بخورند. و بدين سان با فريبكارى و وسوسه هايش مقدمات بيرون رانده شدن آن دو را از بهشت فراهم كرد.

وَقالَ ما نَهكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ اَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ اَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ.

به آن دو گفت: اگر از اين درخت و ميوه آن بخوريد، به صورت فرشته در خواهيد آمد و آنگاه براى هميشه در بهشت خواهيد بود. و دليل هشدار خدا به شما از خوردن ميوه اين درخت همين است كه مباد فرشته گرديد و در بهشت ماندگار باشيد.

از «يحيى بن ابى كثير» آورده اند كه واژه «ملكين» را به كسر لام مى خواند. و «زجاج» بر آن است كه آيه شريفه : «هل ادلك على شجرة الخلد وملك لا يبلى»(241) اين قرائت را تأييد مى نمايد كه مى فرمايد: آيا تو را به درخت جاودانگى و فرمانروايىِ هماره و زوال ناپذير راه نمايم؟.

ممكن است شيطان به آدم و حوا گفته باشد كه: تنها فرشتگان و آنهايى كه جاودانه و زوال ناپذيرند، از خوردن ميوه اين درخت هشدار داده شده اند؛ شما كه هيچ كدام از اين دو گروه نيستيد، پس چرا نخوريد؟ اين ديدگاه از مرحوم سيد مرتضى است كه به باور او اين بيان فريبنده تر است.

وَقاسَمَهُما اِنّى لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ.

«قتاده» مى گويد: شيطان با فريب و نيرنگى بسيار براى آنان سوگند ياد كرد كه هدفى جز خير خواهى و راهنمايى آنان ندارد، و بدين سان آن دو بخاطر درست پنداشتن خير خواهى او، بهشت جاودان را از دست دادند.

كدام يك برترند، فرشتگان يا پيامبران؟ گروهى با تمسّك به آيه مورد بحث بر آنند كه فرشتگان برترند؛ چرا كه شيطان آدم و حوا را بدان اميد كه به مقام فرشتگان برسند، به خوردن ميوه آن درخت وسوسه نمود. اگر فرشتگان برتر از پيامبران نباشند، چگونه مى توان به آدم خردمند گفت: اين كار را انجام بده تا موقعيت و مقام خويش را از دست بدهى؟! آيا اين را مى پذيرد؟

پاسخ

از ديدگاه مرحوم سيد مرتضى و طبق تفسير او، اين استدلال از ريشه درست نيست، امّا طبق تفسير مشهور اشكال وارد است، ولى پاسخ آن اين است كه: شيطان آن دورا به خوردن از ميوه آن درخت تشويق كرد تا در چهره و وصف بسان فرشتگان گردند. اين درست است امّا از اين مطلب برترى مقام فرشتگان بر پيامبران دريافت نمى گردد؛ چرا كه برترى درگرو انجام كارهاى شايسته و خدا پسندانه و رسيدن به پاداش پرشكوه خداست، نه در گرو چهره و وصف. آرى ممكن است شيطان آنان را به خوردن از ميوه آن درخت تشويق نموده باشد تا به صورت فرشته درآيند، نه اينكه موقعيت و مقام برترى پيدا كنند. افزون بر اين نكته شيطان آن دو را تنها به اميد فرشته شدن وسوسه نكرد، بلكه نقشه فريبنده ديگرى نيز داشت كه بدان وسيله آنان را وسوسه مى نمود و آن عبارت از جاودانه شدن در بهشت بود كه از آيه شريفه بروشنى دريافت مى گردد. و روشن است كه ماندگار بودن در بهشت نيز امتياز و فضيلتى نبود تا استدلال آنان و پندار شان را بپذيريم.

در ادامه داستان، قرآن روشنگرى مى كند كه:

فَدَلّهُما بِغُرُورٍ

سرانجام شيطان آن دو را فريفت و به درّه بدبختى پرتاب كرد و از آن مقام وموقعيت والا به زيرشان كشيد.

فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرةَ بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما

پس هنگامى كه اندكى از ميوه آن درخت را چشيدند و خوردند، لباس آنان از اندامشان فروريخت و اندامهاى جنسى آنان پديدار شد.

به باور «كلبى» منظور اين است كه با خوردن اندكى از ميوه آن درخت لباسشان فرو ريخت و اندامهاى جنسى آنان پديدار شد و از يكديگر حيا كردند؛ از اين رو به چاره انديشى پرداختند.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه چشيدن چيز حرام روانيست.

وَطَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ

به باور «زجاج» منظور اين است كه آن دو، برگهاى درختان را روى هم مى نهادند و مى كوشيدند تا اندام جنسى خويش را بوسيله آنها بپوشانند. امّا «قتاده» مى گويد: آنان با پيوند دادن برگهاى درخت انجيل به هم، پوششى براى خويش فراهم آوردند.

گفتنى است كه برنامه و مصلحت اين بود كه چنين رويدادى پيش آيد و آن دو از بهشت خارج گردند؛ و به باور ما نيز بيرون آمدن آنان از بهشت طبق برنامه بود، نه به كيفر كارشان؛ چرا كه پيامبران گناهى نمى كنند تا درخور كيفر گردند.

وَنادهُما رَبُّهُما اَلَمْ اَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَاَقُلْ لَكُما اِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ.

خدا به آن دو ندا داد كه: هان! مگر شما را از خوردن ميوه اين درخت هشدار ندادم و به شمانگفتم كه شيطان دشمن آشكار شماست؟! چرا به او گوش سپرديد؟!

بازگشت به سوى خدا آدم و همسرش سرانجام به نقشه شوم شيطان پى بردند و به فكر جبران و بازگشت به سوى خدا افتادند، در اين مورد مى فرمايد:

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا

ان دو در پاسخ نكوهش پروردگارشان گفتند: پروردگا را، ما به خويشتن ستم كرديم...

به باور برخى منظور از ستم در اينجا، وانهادن كار استحبابى و محروم شدن از پاداش آن است. امّا به باور برخى ديگر منظورگناه صغيره است.

اين دو ديدگاه در صورتى درست است كه اثر گناه صغيره - همانگونه كه برخى بر اين عقيده اند - تنها كم شدن پاداش باشد؛ امّا اگر بر اين عقيده باشيم كه گناه صغيره از پاداش نمى كاهد بلكه كيفر دارد، در آن صورت دو ديدگاه فوق درست نيست؛ چرا كه بى هيچ ترديدى «آدم» و «حوا» در خور كيفر نشده بودند؛ و بيان آنان دربارگاه خدا بدان دليل است كه هركس دربارگاه خدا مقام والاترى دارد، در برابر ناچيزترين لغزش دچار عميق ترين ندامت مى گردد.

پاره اى نيز برآنند كه منظور آنان اين است كه: ما با آمدن به زمين و محروم شدن از آن زندگى آرام و بى دردسر، بر خويشتن ستم روا داشتيم.

وَاِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.

پروردگارا، اگر لغزش و گناه ما را نيامرزى و عيب ما را فرو نپوشى و بر ما رحم ننمايى و در پرتو فضل و كرامت خود به مانعمت و پاداش ارزانى ندارى، بى گمان از كسانى خواهيم بود كه از زندگى خويش بهره اى نبرده اند، آرى، هركس به خويشتن زيانى وارد آورد و از خود زيانى را دور نسازد بى آنكه در خور كيفرى باشد - به خود ستم روا داشته است.

در پانزدهمين آيه مورد بحث پيام خدا به آنان مى رسد كه فرمود: اينك كه چنين است از آن جايگاه بلند فرود آييد كه برخى از شما دشمن برخى ديگرند و براى شما در زمين تا هنگامى كه مقرر شده است، قرارگاه و برخوردارى از نعمتهاى آن خواهد بود.

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى الْاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتاعٌ اِلى حينٍ.(242)

و بدين سان «آدم» و «حوا» از بهشت پرطراوت و زيبا بيرون شدند و فرزندان آنان زندگى پرماجراى خود را برروى كره زمين آغاز كردند.

و نيز فرمود:

قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَفيها تَمُوتُونَ وَمِنْها تُخْرَجُونَ.

زندگى و مرگ شما بر روى كره زمين خواهد بود و در روز رستاخيز نيز از دل همين خاك سر بر خواهيد آورد.

به باور «جبايى» از اين آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه در روز رستاخيز خدا مردم را از دل همين خاك بيرون مى آورد، آنگاه آنان را به قرارگاهى ديگر هدايت مى كند و زمين را نابود مى سازد. قرآن شريف آن قرار گاه را «ساهره» مى نامد: فإنّما هى زجرةٌ واحدة فاذا هم بالساهرة(243) در حقيقت آن بازگشت و برپايى رستاخيز بسته به يك خروش است، و به ناگاه آنان در زمين هموار خواهند بود.

پرتوى از آيات از آياتى كه گذشت افزون بر آنچه در ترجمه و تفسير آنها ترسيم گرديد، اين نكات درس آموز وارزشمند نيز در خور تدبّر و تعمّق است:

1 - آفت خود بزرگ بينى بيمارى مرگبار تكبّر كه از خود دوستى وخود خواهى و خود بزرگ بينى افراطى برمى خيزد يكى از ضد ارزشها و يكى از بيماريهاى زشت و ويرانگر اخلاقى است. اين آفت بزرگ فضيلت و رشد، نه تنها خود ويرانگر و نابود كننده است، كه كانون بسيارى از بلاهاى فردى و اجتماعى و برباد دهنده مهر و دوستى و فعاليت و همكارى، و افشاننده بذر شوم كينه توزى و دشمنى و پراكندگى است.

اين بيمارى افزون بر اين ره آورد شوم، انسان را از پيشرفت و خود سازى نيز باز مى دارد؛ چرا كه انسان متكبّر چشم از ديدن عيوب و نارساييهاى خويش مى بندد و از شنيدن انتقاد و خير خواهى سرباز مى زند، و همين حالت مرگبار ميان او و دانش و كمال و ابتكار و آموزش ارزشها و الهام و اقتداى به شايستگان جدايى مى افكند و او را به واپسگرايى و جمود و انحطاط سوق داده و به شنيدن چاپلوسى و تملق چاكران خانه زاد دل خوش مى سازد.

از آياتى كه گذشت اين درس انسانساز دريافت مى گردد كه يكى از مهم ترين عوامل انحطاط و سقوط شيطان تكبّر وخود بزرگ بينى او بود. او خويشتن را بسيار برتر از آنچه بود نگريست و از اين ديدگاه نادرست در برابر فرمان خدا سركشى كرد، و افزون بر نافرمانى خدا دانش و فرزانگى و عدالت و هدفدارى او را نيز زير سؤال برد و ثمره شوم اين آفت، انحطاط و خوارى دنيا و آخرت براى آن موجود پليد بود.

از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود:

اصول الكفر ثلاثة: الحرص و الأستكبار والحسد، فامّا الحرص فانّ آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اكل منها، و اما الأستكبار فابليس حيث امر بالسّجود لاِدم فأبى، و اما الحسد فابنا آدم حيث قتل احدهما صاحبه(244).

پايه ها و ريشه هاى كفرگرايى و خودكامگى و نافرمانى خدا سه خصلت زشت ز نكوهيده است:

1 - حرص و آز،

2 - خود بزرگ بينى و تكبّر،

3 - و ديگر آفت حسادت.

امّا در زشتى حرص و آز همين بس كه آدم با اينكه از خوردن ميوه آن درخت هشدار داده شد، اين آفت اخلاقى او را به خوردن آن سوق داد، و خود برتر بينى و تكبّر نيز ابليس را از فرمانبردارى خدا به سر پيچى كشاند، و نيز آفت حسد باعث شد كه يكى از فرزندان آدم برادر خويش را بكشد.

2 - جبرگرايى و افكندن گناه به گردن ديگران كم نيستند كسانى كه مى كوشند ضعف و انحطاط و عقب ماندگى هاى خود را به عوامل زمينى و آسمانى و يا داخلى و خارجى نسبت داده و بدين وسيله سر پوشى بر بى لياقتى ها و زشت كردارى هاى خويش بگذارند، امّا نمى دانند كه اين يك شيوه زشت شيطانى و از عوامل مهمّ عقب ماندگى و انحطاط جامعه ها و سقوط تمدنّهاست.

و از آن بدتر اين است كه فرد و خانواده و يا جامعه و تمدّنى در زندگى خويش به گناه و زشتى دست يازد و ستم و بيداد مرتكب شود، و آنگاه به جاى حق پذيرى و جبران، با انواع شگردها بكوشد تا گناه خويش را به گردن ديگرى بگذارد.

از آياتى كه گذشت اين واقعيت دريافت مى گردد كه شيطان پس از سركشى و طغيان و اصرار بر انحراف و گمراهى، كوشيد تا منطق جيرگرايان را طرح كند و گناه گمراهى خود را متوجّه خدا سازد(245) در حالى كه او به سؤ استفاده از اختيار و آزادى و ديگر نعمتهاى خدا خود را به انحطاط كشيد.

3 - حقگرايى و حق پذيرى آدم و حوا اين درست است كه پيام آوران خدا دست به گناه و ستم نمى يازند تا توبه كنند و جبران نمايند، امّا آياتى كه گذشت، درس حقگرايى و حق پذيرى و بندگى را به انسانها مى آموزد و نشان مى دهد كه آدم و حوّا پس از نزديك شدن به آن درختى كه مى بايست به آن نزديك نشوند، چگونه روى توبه به بارگاه خدا مى آورند و براى جبران لغزش كوچك خويش، باهمه وجود او را مى خوانند و مهر و آمرزش او را مى طلبند،(246) درست به عكس شيطان كه برخيره سرى و طغيان خويش مى افزايد(247) و گناه خويش را توجيه مى كند.(248)