/ سوره انعام / آيه هاى 147 - 141
141 . وَ هُوَ الَّذى اَنْشَاَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشاتٍ
وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً اُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ
مُتَشابِهاً وَغَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِه اِذا اَثْمَرَ وَاتُو حَقَّهُ
يَوْمَ حَصادِه وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ.
142 . وَ مِنَ الْاَنْعامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ
اللَّهُ وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ.
143 . ثَمانِيَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
قُلْ ءآلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَيَيْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ
اَرْحامُ الْاُنْثَيَيْنِ نَبِّؤُنى بِعِلْمٍ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
144 . وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ
ءآلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَيَيْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ اَرْحامُ
الْاُنْثَيَيْنِ اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ وَصَّيكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ
اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ
عِلْمٍ اِنَّ اللَّهَ لايَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمينَ.
145 . قُلْ لا اَجِدُ فيما اُوحِىَ اِلَىَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ
اِلاَّ اَنْ يَكُونَ مَيْتَةً اَوْدَماً مَسْفُوحاً اَوْ لَحْمَ خِنْزيرٍ فَاِنَّهُ
رِجْسٌ اَوْفِسْقاً اُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِه فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَلا
عادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
146 . وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذى ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ
وَالْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما اِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما
اَوِالْحَوايا اَوْمَااخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَاِنَّا
لَصادِقُونَ.
147 . فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُورَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَلا يُرَدُّ
بَاْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ.
ترجمه
141 - و اوست آن [خدايى ] كه باغهايى [پرطراوت و زيبا] كه [پاره اى از
درختان آن ]بردار بست ها بر افراشته اند و [پاره اى ]نيافراشته بردار بست [ها و
برپا ايستاده اند] و خرمابنان و كشتزار [ها ]با فرآورده هاى گوناگون آن، و [درخت
]زيتون و انار را [كه در ساق و برگ ] همانند و [در ميوه ]ناهمانندند، پديد آورد. از
ميوه آن - آنگاه كه به ثمر نشست - بخوريد و حق [محرومان، از ]آن را در روز برداشت
[و بهره بردارى ] از آن بدهيد و اسراف نكنيد، چرا كه او گزافكاران را دوست نمى
دارد.
142 - و [نيز] از چهارپايان، حيوانات بار بر و حيوانات كوچك تر را [كه از گوشت و
پشم و كرك آنها بهره مى بريد، پديد آورد]؛ از آنچه خدا روزى شما ساخته است، بخوريد
و از پى گامهاى شيطان نرويد كه او براى شما دشمنى آشكار است.
143 - [خدا، اين دامها را] هشت نوع [آفريد]: از گوسفند دو نوع [نر و ماده ]، و
از بز [نيز ]دو نوع [نر و ماده ]؛ [اى پيامبر، به شرك گرايان كه پاره اى را حرام مى
دانند] بگو: آيا [پديد آورنده آنها ]اين دو نر يا اين دو ماده، يا آنچه را كه
زهدانهاى اين دو ماده در برگرفته حرام ساخته است [يا شما]؟! اگر راست مى گوييد [و
بر تحريم آنها دليل و برهانى داريد] بر اساس دانش به من خبر دهيد!
144 - و از شتر دو نوع: [نر و ماده ]؛ و از گاو [نيز ]دو نوع؛ [اى پيامبر! به
شرك گرايان ]بگو: آيا [پديد آورنده آنها] اين دو نر، يا اين دو ماده [و] يا آنچه را
كه زهدانهاى اين دو ماده در بر گرفته، حرام ساخته است؟! آيا آنگاه كه خدا شما را به
اين [دستور ]سفارش فرمود، حاضر بوديد؟! پس ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغى [سهمگين
]مى بندد تا مردم را بى هيچ [آگاهى و ]دانشى گمراه سازد، چه كسى است؟! بى گمان خدا
گروه بيدادگران را راه نمى نمايد.
145 - [اى پيامبر!] بگو: در آنچه به من وحى رسيده است، چيزى نمى يابم كه خوردن
آن برخورنده اى حرام باشد مگر اينكه مردار يا خونى [كه از بدن حيوان ]بيرون ريخته،
يا گوشت خوك باشد كه [اينها همه ناپاك و ]پليد است، يا حيوانى كه [به هنگام بريدن
سرش ]از روى نافرمانى نام غير خدا بر آن برده شود. امّا هركس [به خوردن يكى از آنها
]ناگزير گردد، در صورتى كه خواهان [لذّت ]نباشد و از اندازه در نگذرد، [خدا بر او
مى بخشايد] چرا كه پروردگار تو بسيار آمرزنده و مهربان است.
146 - و بر يهوديان هر [حيوان ] داراى چنگال را حرام كرديم؛ و از گاو و گوسفند
[نيز] پيه آن دو را جز آنچه بر پشت آن دو، يا روده ها در برگرفته [و ]يا آنچه با
استخوان در آميخته است [بقيه را] تحريم نموديم. اين [تحريم ] را در برابر
بيدادگريشان به آنان كيفر داديم، و به يقين ما راستگوييم.
147 - [هان اى پيامبر!] پس اگر [شرك گرايان ] تو را دروغگو انگاشتند، بگو:
پروردگارتان داراى [مهر و ]رحمتى گسترده است، امّا [خشم و ]عذابش از گروه گناهكاران
بازگردانده نخواهد شد.
نگرشى بر واژه ها
«جنّات»: به باغهاى پوشيده از درخت گفته مى شود.
«عرش»: اين واژه در اصل به مفهوم بالا بردن و بر افراشتن است، و به همين تناسب
به سقف و يا تخت بلند «عرش» مى گويند، و به درخت مو يا تاك نيز كه شاخه هاى آن را
بالا برند و روى يكديگر به صورت داربست در آورند، عرش مو يا «معروش» مى گويند.
واژه «عريش» نيز چيزى بسان هودج است كه براى بانوان ساخته مى شود.
«اسراف»: زياده روى و گزافكارى و تجاوز از مرز حق و عدالت.
«معز»: بُز.
«حموله»: شتران باربر و باركش.
«فرش»: بچه شتر و حيوانات كوچك كه بسيار به زمين نزديك هستند و در برابر حيوانات
بزرگ به فرشى مانند كه بر زمين افتاده است.
«زوج»: جفت. اين واژه به يك لنگه، كه لنگه ديگرى دارد و نيز به «دوتا» گفته مى
شود.
«اشتمال»: فرا گرفتن.
«ظفر»: ناخن. و واژه «اظفر» به مفهوم دراز ناخن آمده است.
«حوايا»: اين واژه جمع «حاويه» مى باشد كه به مفهوم آنچه در شكم مى باشد، آمده
است.
تفسير
درس ديگرى در يكتاشناسى و توحيدگرايى در آيات گذشته به پندار بى اساس و
بافته هاى خرافى شرك گرايان اشاره رفت، و قرآن روشنگرى فرمود كه آنان برخى از
نعمتهاى خدا را ويژه بتها ساخته و برخى را نيز از روى نادانى و بى خردى برخويشتن
حرام ساخته و دست به زشتى و گناه يازيده بودند، اينك در اين آيه روشن مى سازد كه
اين خداى يكتاست كه همه پديده ها و نعمتها و انسانها را پديد آورده و اوست كه
آفريننده هستى است، بر اين اساس نبايد بتها را همتا و شريك خدا پنداشت و آنها را در
آفرينش و تدبير امور مؤثر شناخت؛ و نبايد بدون دستور آفريدگار هستى چيزى را حلال و
روا و يا چيزى را حرام و ناروا اعلان كرد.
وَ هُوَ الَّذى اَنْشَاَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشاتٍ
و اوست آن خدايى كه بى هيچ نمونه و سابقه اى بوستانها و باغهايى پوشيده از
درختان گوناگون پديد آورد. برخى از اين درختان بر افراشته و برروى پايه ها بالا
رفته اند وبرخى بر روى ساقه و تنه خود و بدون داربست ايستاده اند.
به باور برخى از جمله «ابن عباس» و... منظور از درختانى كه بر پايه ها وداربست
ها بر افراشته اند، تاكها و درختان انگور مى باشند، امّا به باور «ابوعلى» منظور
اين است كه به وسيله شاخه ها براى درختان ديوارى پديد مى آورند.
واژه «عرش» به مفهوم بلندى، بر افراشتگى و بر افراشتن درختان است، به گونه اى كه
بر روى زمين قرار نگيرند؛ و در برابر آنها درخت «غير معروش»(200) مى باشد كه به
باور «ابن عباس» در كوهها و جنگلها و صحراها مى رويد؛ امّا به باور «ابومسلم»،
منظور از گروه دوّم، درختانى است كه خود بر سر پا ايستاده اند و نياز به پايه و
داربست ندارند.
وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً اُكُلُهُ
و نيز خرمابن و كشتزارها را با ميوه هاى گوناگون و طعم هاى مختلف پديد آورد، كه
با وجود شباهت هاى اين گلها و گياهان و درختان وشاخ و برگ و ساقه و تنه و ساختمان
بهت آور ظاهرشان باهم، ميوه و دانه و گل آنها از نظر رنگ، بو، شكل، و مزه باهم
ناهمانندند و همه آنها، يا هر كدام، دليل روشنى بر يكتايى و قدرت و حكمت و دانش بى
كران آفريدگار خود مى باشند.
وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَغَيْرَ مُتَشابِهٍ
و نيز درخت زيتون و انار را - كه ميوه آنها از نظر مزه، رنگ وشكل برخى همگون و
برخى ناهمگونند - پديد آورد.
به باور برخى بدان دليل انار و زيتون را باهم آورده است كه شاخه هاى آنها به
وسيله برگهايشان پوشيده مى شوند.
كُلُوا مِنْ ثَمَرِه اِذا اَثْمَرَ وَاتُو حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِه
در آيه شريفه فعل امر بيانگر اباحه است و نه وجوب. به باور «جبايى» از آيه، اين
نكته دريافت مى گردد كه مى توان از ميوه اين درختان خورد، گرچه حق محرومان در آن
باشد، چرا كه مى فرمايد: و آنگاه كه اين درختان به ميوه نشستند، از ميوه آنها
بخوريد و در روز چيدن ميوه ها و برداشت محصول و فرآورده ها، حق بينوايان را بدهيد.
واژه حق در آيه مورد بحث
واژه حق در آيه شريفه به چه معناست و منظور از آن چيست؟
در اين مورد دو نظر است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «محمد بن حنفيه» و «طاووس» و... منظور
اين است كه در روز برداشت محصول و ميوه درختان باغها و بوستانها، بايد زكات آن را
بدهيد. و زكات آنها يك دهم و يك بيستم مى باشد؛ چرا كه اگر آن باغها و درختان، از
آب باران سيراب شده و به ثمر رسيده باشند، بايد آنها را به عنوان زكات به بينوايان
داد، امّا درصورتى كه با آب چاه و يا به كمك وسايل مكانيكى آب خورده اند بايد يك
بيستم آن را پرداخت.
2 - امّا حضرت صادق عليه السلام از پدران گرانقدرش آورده است كه منظور از اين
حق، نه زكات مشخّص، بلكه بهره ور ساختن بينوايان به اندازه امكان و توان است.
و انبوهى از دانشوران، از جمله: «عطا»، «مجاهد»، «سعيد بن جبير»، «انس»، «ابن
عمر» و... نيز اين ديدگاه را پذيرفته اند.
و در اين مورد روايت آورده اند كه منظور از اين حق آن است كه در روز برداشت
محصول، بايد به بينوايان به صورت مشت مشت و قبضه قبضه و يا باظرفهاى گوناگون ميوه
داد.
پاره اى، همچون «ابراهيم» و «سدى» برآنند كه مفهوم اين آيه و دستورى كه در آن
آمده، با فرود آمدن آيه زكات نسخ شده است؛ چرا كه اين آيه، در مكّه فرود آمد و آيه
زكات در مدينه نازل شده است.
و چون در روايت آمده است كه دستور زكات واجب و پرداخت آن، هر صدقه و انفاقى را
نسخ نموده، و از وجوب مى اندازد، در پاسخ گفته اند كه زكات در روز چيدن ميوه و
برداشت محصول پرداخت نمى گردد تا بتواند ناسخ حكم صدقه باشد. امّا «على بن عيسى» مى
گويد اين مطلب درست نيست، چرا كه روز برداشت محصول، ظرف حق است و نه ظرف چيزى كه به
انجام آن فرمان يافته ايم.
وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ.
و در هزينه كردن ثروت و دارايى خويش از مرز اعتدال نگذريد و راه اسرافكارى را در
پيش نگيريد كه خدا مردم اسرافكار را دوست نمى دارد.
در مورد اين فراز از آيه، ديدگاهها يكسان نيست:
1 - برخى بر آنند كه روى سخن با صاحبان ثروت و دارايى است و منظور اين است كه
همه مال خويش را در راه خدا انفاق نكنيد، بلكه براى خانه و خانواده خويش نيز حقوقى
در نظر بگيريد.
در اين مورد آورده اند كه فردى به نام «ثابت بن قيس» ميوه و محصول پنجاه نخل
پربار خويش را در روز برداشت انفاق كرد و چيزى براى خود و خانواده خويش نگذاشت. و
آيه، از اين شيوه نهى مى كند.
2 - امّا برخى بر اين باورند كه منظورِ آيه شريفه اين است كه از پرداخت حقوق
واجب كوتاهى نورزيد.
3 - «ابومسلم مى گويد: منظور اين است كه در خوردن و بهره ورى از ميوه ها، پيش از
برداشت محصول زياده روى نكنيد و به محرومان و حقوق آنان زيان مرسانيد.
4 - و به باور پاره اى منظور اين است كه دارايى خويش را بيهوده و در راه گناه و
تجاوز هزينه نكنيد.
5 - از ديدگاه برخى روى سخن در آيه شريفه بازمامداران است و به آنان هشدار مى
دهد كه به صاحبان باغها و بوستانها تعدّى وزور روا مداريد و از آنان افزون بر
مقررات نگيريد!
6 - امّا از ديدگاه برخى ديگر روى سخن با جامعه و مردم است و هشدار مى دهد كه
كسى در هزينه كردن دارايى خويش گزافكارى نكند و زمامداران نيز در دريافت مال مردم و
هزينه نمودن آن خدا را در نظر داشته باشند و به تجاوز و اسرافكارى نگرايند.
به باور ما آخرين ديدگاه بهتر به نظر مى رسد، چرا كه پيام آن سازنده تر و براى
همه عصرها و نسلها و همگانى است.
آفرينش حيوانات آفريدگار هستى پس از بر شمردن برخى از نعمتهاى خود بر بندگان،
اينك با اشاره به آفرينش حيوانات براى بهره ورى انسانها مى فرمايد:
وَ مِنَ الْاَنْعامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً
در تفسير اين آيه ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى، از جمله «مجاهد»، «ابن عباس» و «ابن مسعود» و... «حموله» به
شتران بزرگسال گفته مى شود و «فرش» به شتران خردسال؛ و منظور اين است كه: خدا از
دامها، شتران بزرگسال و خردسال را براى بهره ورى شما پديد آورد.
2 - امّا به باور گروهى ديگر، از جمله حسن، ربيع، قتاده و...، «حموله» به شترها
و گاوهاى باربر گفته مى شود و «فرش» به گوسفندان.
3 - در يك روايت ديگر از «ابن عباس» آورده اند كه منظور از «حموله» شتر، گاو،
اسب، قاطر و الاغ باربر است، و منظور از «فرش» گوسفند. او گويى واژه «انعام» را
تعميم بخشيده است تا حيوانات سم دار چون قاطر و الاغ را نيز شامل گردد.
4 - از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: آنچه از دامها كه در باركشى و باربرى
مورد بهره بردارى شما قرار مى گيرد، و آنچه با به زمين افكندن وبريدن سر آنها از
گوشت و پوست آنها سود مى بريد، همه را آفريدگار هستى پديد آورده است.
در مورد گروه دوّم از دامها، در آيه ديگرى مى فرمايد: و هنگامى كه به پهلو در
غلتيدند از گوشت آنها بخوريد و به تهى دست وبينوا نيز بخورانيد... ... فاذا وجبت
جنوبها فكلوا منها...(201)
و از «ربيع بن انس» نيز روايت است كه «فرش» حيوانى است كه براى ذبح بر زمين
افكنده مى شود.
5 - از ديدگاه «جبايى»، «فرش» به مفهوم كرك و پشم دامهاست كه براى تهيه فرش مورد
بهره بردارى قرار مى گيرد؛ و منظور آيه شريفه اين است كه شما از دامها، هم براى
باركشى و سوارى بهره مى بريد و هم از كرك و پشم و موى آنها «فرش» و زير انداز فراهم
مى آوريد.
كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ
از آنچه خدا روزى شما ساخته است، براى خوردن حلال و روا بشماريد و بسان مردم
جاهليت كه برخى زراعتها و دامها را برخود تحريم كرده بودند، رفتار نكنيد.
با اين بيان «امر» در آيه شريفه به مفهوم فرمان و طبق ظاهر معنا شده است؛ امّا
پاره اى بر آنند كه «امر» در اينجا به معناى «اباحه» است و آيه، بيانگر اين پيام مى
باشد كه براى شما مباح است كه از آنچه خدا روزيتان ساخته است، بخوريد.
وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ.(202)
و از پى گامهاى شيطان مرويد كه او براى شما دشمنى آشكار است.
در آيه اى كه گذشت، قرآن از آفرينش دامها سخن گفت، اينك در اين آيه شريفه
روشنگرى مى كند كه دامهاى مورد اشاره، يا «حموله» و «فرش»، هشت جفت اند كه خدا همه
را براى شما آفريده است.
ثَمانِيَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
از گوسفند يك جفت (نر و ماده) و از بز نيز يك جفت (نر و ماده)، و از شتر نيز يك
جفت (نر و ماده)، و از گاو نيز يك جفت (نر و ماده).
به باور برخى منظور از اين شرح و تفصيل پس از آن بيان سربسته و اجمالى، نكوهش
شرك گرايان است كه در برابر نعمتهاى خدا ناسپاسى مى كنند.
در آيه مورد بحث، از اين دامها به هشت جفت تعبير شده است كه منظور از آن چهار
نوع حيوان نر و چهار نوع حيوان ماده است. و نيز گاه هريك از حيوانات (نر و ماده)
جفت ديگرى به حساب مى آيد كه مى فرمايد: خدا هشت جفت از دامها را براى شما آفريد.
در آيه ديگرى نيز آمده است كه: جفت خويش را پيش خودت نگاه دار و از خدا پروا
بدار! امسك عليك زوجك و اتق اللَّه ...(203)
واژه «ضأن» به مفهوم گوسفند پشم دار، و جمع آن «ضائن» است؛ و واژه «معز» به
مفهوم «بز» يا گوسفند مودار است كه جمع آن «ماعز» مى باشد.
برخى بر آنند كه هريك از اينها به دو نوع اهلى و وحشى تقسيم مى گردند. و در مورد
«شتر» گرچه اين تقسيم نيامده، امّا اين حيوان نيز به نوع عربى و غير عربى قابل
تقسيم است.
لازم به ياد آورى است كه اين ديدگاه از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده
است.
قُلْ ءآلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَيَيْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ
اَرْحامُ الْاُنْثَيَيْنِ
اى پيامبر به اين شرك گرايان كه حلال خدا را حرام ساخته اند بگو: آيا خدا بز و
ميش نر را حرام كرده است، يا بز و ميش ماده را؟ و يا آنچه را كه در رحم اين دو ماده
است؟
و بدينسان قرآن با طرح اين پرسش ها و با بحث و روشنگرى بر آن است كه دروغزنى
آنان و نسبت دادن بافته هايشان به خدا را برملا ساخته و حق طلبان را راه نمايد، چرا
كه آنان ضمن بافته هاى بى اساس و خرافى خود مى گفتند: آنچه در رحم حيوانات است بر
مردها حلال و برزنها حرام است.
اگر آنان در پاسخ اين پرسش مى گفتند: بز وميش نر، يا ماده، يا آنچه رحم حيوانات
دربر گرفته حرام است، لازم بود كه همه را حرام بدانند نه آن گونه كه آنان مى بافتند
و برخى را به دلخواه براى زنان حرام اعلان مى كردند و برخى را حلال. اين بازى روشن
مى ساخت كه بافته هاى آنان بى اساس و گناه بود و زشتى اين كار هنگامى بيشتر مى نمود
كه بافته هاى خود را مقررات خدا جا مى زدند، و قرآن آنان را در برابر اين پرسش هاى
تفكّر انگيز قرار داد تا به خود آيند و در پايان آيه شريفه به آنان هشدار داد كه
اگر راست مى گوييد از روى دانش و بر اساس علم و آگاهى به من خبر دهيد و بگوييد كه
اين حلال و حرامهايى كه ساخته ايد، از مقررات خداست يا بافته هاى شما؟
نَبِّؤُنى بِعِلْمٍ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
در ادامه سخن در مورد انواع دامهايى كه خدا آفريده است، به بيان چهار نوع ديگر
آنها، كه شتر نر و ماده و گاو نر و ماده باشند مى پردازد و آنگاه با همان شيوه پرسش
و استدلالِ آيه گذشته مى فرمايد: اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: آيا خدا شتر نر و
ماده و يا گاو نر و ماده و يا آنچه را كه رحم آن دو ماده در بر گرفته است، تحريم
فرموده است؟ و يا هنگامى كه خدا در اين مورد دستور داد و آنها را بر شما حرام كرد،
براستى شما حاضر بوديد؟
وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ ءآلذَّكَرَيْنِ
حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَيَيْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ اَرْحامُ
الْاُنْثَيَيْنِ اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ وَصَّيكُمُ اللَّهُ بِهذا
قرآن شريف اين پرسش را بدان جهت طرح مى كند كه براى كسب دانش و آگاهى در مورد
درستى و يا نادرستى هر چيزى دو راه وجود دارد؛ راه خردمندان، كه راه همگانى است و
راه وحى و رسالت و مشاهده و دريافت كه ويژه گروهى از انسانهاست. و زمانى كه درستى
چيزى از اين دو راه يا يكى از اين دو راه ثابت نشد، روشن است كه آن راه و رسم و يا
آن مذهب و عقيده، پندارى بى اساس است. آرى، قرآن از شرك گرايان مى پرسد كه اين
بافته ها و ساخته هاى خرافى و بى اساس كه به خدا نسبت مى دهيد از كجا آمده اند؟ و
شما از كجا چنين ادّعاهايى را مى كنيد؟ آيا از كتابهايى آسمانى و پيامبران دريافته
ايد؟ يا خدا به شما سفارش و الهام فرموده است؟ كدام يك؟
شما كه وحى و رسالت و پيامبران و كتابهاى آسمانى را باور نداريد، با اين بيان
خدا نيز اينها را به شما سفارش نفرموده است و خدا نيز بافته هاى شما را نمى تواند
بپذيرد، پس پندارهاى شما خرافى و بى اساس است.
فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ
بِغَيْرِ عِلْمٍ
پس ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد، و چيزى را كه از سوى خدا تحريم نشده
است، حرام شمارد تا با فريب و دجّالگرى مردم را از روى نادانى به گمراهى افكند،
كيست؟!
آرى، ستمكارترين انسانها در مورد خود و ديگران كسى است كه بى هيچ دانش و آگاهى
حلال خدا را حرام شمارد و كارى كند كه مردم بدون دانش و آگاهى به گمراهى افتند، و
براى آنان چيزهايى ببافد و آنان را در ورطه هلاكت قرار دهد كه خود به آن بافته ها
عقيده و اطمينان ندارد. چنين كسى ستمكارترين انسانهاست گرچه در ژرفاى جان هدفش
نابودى فرد و جامعه نباشد.
اِنَّ اللَّهَ لايَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمينَ.
بى گمان خدا مردم ستمكار را به راه درست و پاداش پرشكوه خود راه نمى نمايد؛ چرا
كه آنان به خاطر كفر و گمراهى در خور كيفرِ ماندگارند.
حلال و حرام در پرتو وحى و رسالت در چند آيه گذشته در مورد آنچه شرك گرايان بر
اساس پندارها و بافته هاى خويش از دامها حلال و حرام مى شمردند، سخن رفت، اينك در
اين آيه مباركه به بخشى از آنچه در اين مورد تحريم شده است پرداخته و مى فرمايد:
قُلْ لا اَجِدُ فيما اُوحِىَ اِلَىَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ اِلاَّ
اَنْ يَكُونَ مَيْتَةً اَوْدَماً مَسْفُوحاً
هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: در آنچه خدا به من وحى فرستاده است چيزى نمى
يابم كه بر آن كسى كه آن را مى خورد حرام و ناروا باشد، مگر اينكه آن چيز گوشت مرده
و يا خون ريخته شده از بدن حيوانى باشد.
بدان دليل در آيه شريفه خون را با قيد «ريخته شده» عنوان مى سازد كه آن مقدار
خونى كه با گوشت در مى آميزد، جدايى پذير نيست و پس از شستشوى گوشت حلال و بخشوده
شده است.
اَوْ لَحْمَ خِنْزيرٍ
يا گوشت خوك باشد كه آن هم حرام است.
در اين آيه تنها از حرمت مردار و گوشت خوك سخن رفته، با اينكه چيزهاى ديگرى نيز
وجود دارد كه حرام است؛ و نمونه هايى از آن در گذشته مورد بحث قرار گرفت كه از جمله
آنها حيوان خفه شده، به چوب و كتك مرده، و از بلندى سقوط كرده و... است.(204)
به نظر مى رسد بدان دليل قرآن اينها را دگرباره مورد بحث قرار نداد كه همه را
«مردار» به حساب آورده و چيزهايى را كه در آنجا به طور گسترده بيان فرموده، اينك در
اينجا بطور سربسته و اجمال مورد تأكيد قرار داده و مى گذرد.
به باور برخى بدان جهت در اينجا دگرباره از حرمت مردار، خون وگوشت خوك سخن به
ميان آورد كه اينها از ديگر چيزهاى حرام اهميت بيشترى دارند. افزون بر آنچه آمد
نبايد فراموش كرد كه اين سوره در «مكّه» فرود آمده و سوره مباركه مائده پس از اين
در مدينه نازل شده است، بر اين اساس ممكن است چيزهايى در اين آيه مورد بحث قرار
نگرفته و بر اساس حكمت و مصحلت پس از مدتى فرود آمده است.
فَاِنَّهُ رِجْسٌ
واژه «رجس»، به مفهوم هرچيز ناپاك و ناخوشايند است و به مفهوم «عذاب» نيز آمده
است. با اين بيان آيه شريفه روشنگرى مى كند كه: همه آنچه آمد، از مردار گرفته تا
خونِ ريخته شده و گوشت خوك، همه ناپاك و پليدند.
اَوْفِسْقاً اُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِه
افزون بر آنچه رفت، هر حيوانى نيز كه به هنگام سر بريدنش نام غير خدا بر آن برده
شود، حرام است.
و اين يكى را آيه شريفه با واژه «فسق» تحريم كرده است، چرا كه از روى نافرمانى
خدا و خارج از مقررات او سربريده شده است.
واژه «اهلال» به مفهوم بلند كردن صدا و ندا و آواز براى چيزى است.(205)
فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَلا عادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
اگر كسى تجاوز كار و در انديشه زياده روى و افراط نباشد و در شرايط و موقعيتى به
خوردن آنها ناگزير گردد، خدا اجازه داده است، چرا كه پروردگار تو آمرزنده و مهربان
است.(206)
در ادامه سخن از تحريم گوشتِ برخى حيوانات، در اين آيه به آنچه بر يهود تحريم
شده است اشاره نموده و مى فرمايد:
وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذى ظُفُرٍ
و بر يهود هر حيوان ناخن دارى را تحريم كرديم.
در اين مورد كه منظور از حيوانات ناخن دار چيست، ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باورگروهى از جمله «ابن عباس» منظور حيوانى است كه بسان شتر، شتر مرغ و
... داراى سم هايى بسته و يكپارچه اند.
2 - امّا به باور برخى از جمله «ابن زيد» منظور شتر است.
3 - از ديدگاه «جبايى» اين تحريم شامل درندگان، سگها، گربه ها و همه حيوانات و
پرندگان داراى چنگال مى گردد.
4 - و از ديدگاه برخى، از جمله «بلخى»، هر پرنده داراى چنگال و هر حيوان سم دارى
بر يهود تحريم شده است.
وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما
و از گاو و گوسفند نيز همه چربيها و پيه هايى را كه در بدن آنهاست، بر يهود حرام
كرديم.
اِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اَوِالْحَويا اَوْمَااخْتَلَطَ بِعَظْمٍ
مگر آن چربيهايى كه در پشت اين دو حيوان، و نيز در پهلوها و درون شكم آنها قرار
گرفته، و نيز چربيهايى كه با استخوان در آميخته است كه اينها بر آنان حرام نيست.
در تفسير آيه، ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «حسن»، «سعيد بن جبير» و... منظور از
آنچه كه از تحريم استثناء شده، گوشت چاق و چربيهايى است كه در روده بزرگ اين دو
حيوان است.
2 - امّا به باور «ابن زيد» منظور بچه شتر و گوساله ماده اى مى باشد كه هنوز شير
مى خورند.
3 - از ديدگاه «جبايى» منظور چربيهايى است كه در شكم و روده ها، و نيز چربيهايى
است كه با استخوان در آميخته است كه اينها بر يهود حرام نشده است.
يادآورى مى گردد كه «أَوْ» در آيه شريفه براى «اباحه» آمده و نشانگر مباح و روا
بودن هر كدام از اين سه نوع چربى است.
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ
اين تحريم را به كيفر كردار ظالمانه يهود كه پيامبران را مى كشتند و ربا مى
خوردند و دارايى مردم را به باطل و بيداد روا مى شمردند و مى بردند، بر آنان مقرر
داشتيم.
آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه در اين مورد مى فرمايد:
فبظلمٍ من الّذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات اُحلّت لهم(207)
پس به كيفر بيدادى كه از يهود سر زد، چيزهاى پاك وپاكيزه اى را كه بر آنان حلال
شده بود، حرام گردانيديم...
پاره اى در تفسير آيه مورد بحث بر آنند كه: منظور آيه شريفه اين است كه: آنان به
وسيله گناه بر خويشتن ستم كردند. امّا پاره اى ديگر مى گويند: منظور اين است كه
سردمداران يهود خوردن گوشت مرغ و چربيها را بر محرومان ممنوع اعلان كردند، و خدا
نيز به كيفر اين ستم آنها را بر خود آنان حرام اعلان كرد.
چگونه؟
تا آنجايى كه مى دانيم تكاليف و وظايف، برخاسته از حكمت و مصلحت بوده و براى به
دست آوردن پاداش است؛ با اين بيان چگونه مى توان تكليف را به عنوان كيفر ستم و
بيداد برفرد و يا گروهى مقرّر كرد؟!
پاسخ
اين تكاليف دشوار را قرآن بدان دليل كيفركردار آنان مى خواند كه در برابر زشت
كاريها و بيدادگريشان بر آنان مقرر گرديد، به گونه اى كه اگر آنان ستم و تجاوز در
حق خود و ديگران روا نمى داشتند، بر آنان مقرر نمى شد و براى تحريم آنهامصلحت و
حكمتى نبود.
وَاِنَّا لَصادِقُونَ.
و ما در آنچه در مورد تحريم حيوانات چنگال دار، چربيهاى گاو و گوسفند، تجاوز
كارى يهود، زشت كردارى آنان درحق خود و ديگران، و نيز در اين مورد كه اين تحريم به
كيفر كردار زشت آنان و به مصلحت نسلهاى آينده آنان و... بود، راستگو هستيم.
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُورَحْمَةٍ واسِعَةٍ
اگر تو را اى پيامبر! در آنچه مى گويى تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما داراى مهر
و رحمتى گسترده است و در كيفر شما شتاب نمى كند، بلكه شما را مهلت هم مى دهد، و با
اين وصف آنگاه كه زمان كيفر او فرا رسيد، عذاب سهمگين او از گروه مجرمان باز
گردانده نشده و جلو كيفر او نسبت به مردمى كه پيامبر او را دروغگو شمارند، گرفته
نخواهد شد.
وَلا يُرَدُّ بَاْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ.
ترجمه
تفسير مجمع البيان