/ سوره انعام / آيه هاى 110 - 104
104 . قَدْ جاءَكُمْ بَصآئِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِه
وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْها وَما اَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ.
105 . وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْاياتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَيِّنَهُ
لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
106 . اِتَّبِعْ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ
وَاَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ.
107 . وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما اَشْرَكُوا وَما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً
وَما اَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ.
108 . وَ لا تَسُبُّوا اَلَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا
اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ
ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.
109 . وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ اَيْمانِهِمْ لَئِنْ جآءَتْهُمْ ايَةٌ
لَيُؤمِنُنَّ بِها قُلْ اِنَّمَا الْاياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَما يُشْعِرُكُمْ
اَنَّها اِذا جآءَتْ لايُؤمِنُونَ.
110 . وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَاَبْصارَهُمْ كَمالَمْ يُؤْمِنُوا بِه
اَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ.
ترجمه
104 - [هان اى مردم!] براستى كه از سوى پروردگارتان [برهانهاى روشن و
]بينش هايى براى شما آمده است، از اين رو هركس [با بهره ورى از آنها ]بينا گردد
بسود خود اوست؛ و هركس [با روى برتافتن از آنها] نابينا گردد، به زيانش خواهد بود؛
و [به هوش باشيد كه ] من نگهبان شما نخواهم بود.
105 - و اين گونه آيات [و نشانه هاى قدرت و يكتايى خود] را [به شيوه هاى
]گوناگون [به روشنى ]بيان مى كنيم [تا حجّت بر شرك گرايان تمام شود]؛ و سر انجام
[از روى حق ستيزى ] بگويند: تو [اين آيات و دليلهاى روشن را از ديگران ]آموخته اى؛
و تا اين [آيات ] را براى گروهى كه [آگاهى دارند و ]مى دانند به روشنى بيان كنيم.
106 - [اى پيامبر!] آنچه از جانب پروردگارت - كه هيچ خدايى جز او نيست - [به تو
وحى گرديده است، [همان را ]پيروى نما، و از شرك گرايان روى گردان!
107 - و اگر خدا مى خواست آنان [هرگز] شرك نمى ورزيدند؛ و ما تو را بر آنان
نگاهبان نگمارده ايم، و تو وكيل [و كارساز] آنان [هم ]نيستى.
108 - و آنهايى را كه [شرك گرايان ] جز خدا [به خدايى ]مى خوانند، دشنام مدهيد
كه آنان نيز از روى بيداد [و ]بى هيچ [آگاهى و] دانشى به خدا دشنام خواهند داد؛ اين
گونه براى هر جامعه اى عملكردشان را آراسته ايم؛ پس بازگشت آنان تنها به سوى
پروردگارشان خواهد بود؛ و [خدا] آنان را از كارهايى كه انجام مى دادند آگاه خواهد
ساخت.
109 - با سخت ترين سوگندهايشان، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه اى [كه
آنان مى خواهند] بر ايشان بيايد، بدان ايمان خواهند آورد. [هان اى پيامبر! به آنان
]بگو: [نشانه ها و ]معجزه ها تنها نزد خدا [و در اختيار او]ست، و شما [اى
توحيدگرايان!] از كجا مى دانيد كه اگر [معجزه دلخواه آنان ]بيايد، [ايمان بياورند؟
اين گونه نيست، بلكه اين حق ستيزان بازهم ]ايمان نمى آورند.
110 - و مادلها و ديدگانشان را [به سبب حق ستيزيشان ]واژگونه مى سازيم [و در
نتيجه به آيات ما ايمان نمى آورند] همان گونه كه نخستين بار بدان ايمان نياوردند؛ و
آنان را در سركشى شان سرگردان [و گمشده ] رها مى سازيم.
نگرشى بر واژه ها
«بصائر»: بينش ها. اين واژه جمع بصيرت» است و به مفهوم مجموعه
اى از انديشه و عقيده است كه انسان بوسيله آنها بينش درونى پيدا مى كند و حقيقت
بسيارى از پديده ها را مى تواند بنگرد و بشناسد. به همين جهت «ازهرى» مى گويد:
«بينش» باورى است كه از راه تحقيق صادقانه وخالصانه در قلب پديد مى آيد.
اين واژه گاه به مفهوم خونبها نيز آمده است.
«درس»: اصل اين واژه، به مفهوم خواندن آمده است.
«إِتّباع»: پيروى نمودن از ديگرى.
«وحى»: اين واژه به مفهوم اشاره و افكندن پيام و معنا به دل، بطور نهانى است.
«اعراض»: روى بر تافتن وروى گردانيدن.
«سبّ»: دشنام داد و بدگويى كرد.
«جهد»: به فتح «ج» به مفهوم رنج و سختى و تلاش است و مبالغه را مى رساند، و به
ضم «ج» به مفهوم «توان» آمده است. سوره 9 آيه 76.
اين واژه مفعول مطلق است، چرا كه به «ايمان» - كه مصدر مى باشد - اضافه شده و
چيزى كه به مصدر اضافه گردد، خودش نيز مصدر است.
شأن نزول
1 - در داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث آورده اند كه:
با فرود آيه 98 از سوره 21 كه شرك گرايان و خدايان دروغين آنان را هيزم دوزخ
خواند، إنّكم و ماتعبدون من دون اللَّه حَصَبُ جهنّم...، آنان به پيامبر پيام دادند
كه اگر از ناسزاگويى به خدايان ما خوددارى نشود ما نيز همان گونه عمل خواهيم كرد و
آنجا بود كه اين آيه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد كه: و لا تسبّوا الّذين يدعون من
دون اللَّه ...(157)
و آنهايى را كه جز خدا مى خوانند و مى پرستند، دشنام ندهيد ... .
و نيز در اين مورد «قتاده» آورده است كه:
مردم مسلمان از بتها و خدايان دروغين شرك گرايان بد مى گفتند، و خداى فرزانه
براى جلوگيرى از اهانت آنان به دين و آيين توحيدگرايان، آنان را از اين كار
بازداشت.
2 - در داستان فرود ششمين آيه مورد بحث آورده اند كه:
شرك گرايان «مكّه» به پيامبر گرامى گفتند به بيان شما «موسى» با عصاى خود به
صخره زد و دوازده چشمه از آن جوشيدن آغاز كرد؛ و «مسيح» مردگان را زندگى بخشيد و
«صالح» شترى با آن ويژگيها آورد، اينك شما نيز معجزه اى نظير آنان بياور تا ما
ايمان آوريم!
آن حضرت فرمود: چه معجزه اى مى خواهيد تا بياورم؟
گفتند:
الف - در درجه نخست، كوه «صفا» را تبديل به «طلا» ساز!
ب - برخى از مردگان را باز گردان تا بر درستى دعوت تو گواهى كنند!
ج: فرشتگان را به تنهايى و يا به همراه خدا بياور تا به رسالت تو گواهى دهند.
پيامبر پرسيد: اگربرخى از اين كارها را به خواست خدا انجام دهم بسنده و بر رسالت
من و يكتايى خدا ايمان مى آوريد؟
گفتند: آرى: به خداى سوگند چنين خواهيم كرد.
برخى از مسلمانان باور كردند كه آنان ايمان خواهند آورد، به همين جهت از پيامبر
گرامى تقاضا كردند كه برخى از معجزات پيشنهادى آنان را از خدا بخواهد... كه در اين
هنگام فرشته وحى فرود آمد و گفت: اى پيامبر خدا! اگر بخواهى فرمان يافته ام كه كوه
«صفا» را به «طلا» تبديل سازم، امّا اگر ايمان نياوردند، عذاب آنان سخت خواهد بود.
و اگرهم مى خواهى آنان را به حال خودشان رها كنم تا هركس توبه كرد و به راه آمد،
رستگار گردد... اينك كدامين راه را مى خواهى؟
پيامبر گرامى راه دوم را بر گزيد و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد:
و أقسموا باللّه جهد...(158)
تفسير
بينش ها و روشنگريها در نخستين آيه مورد بحث آفريدگار هستى روشنگرى مى كند
كه با روشن شدن حق در پرتو دليلهاى قانع كننده، ديگر براى كسى جاى هيچ بهانه و عذرى
نمى ماند.
قَدْ جاءَكُمْ بَصآئِرُ مِنْ رَبِّكُمْ
هان اى مردم! بينش ها و آگاهيها و دليلهاى روشن از جانب پروردگارتان براى شما
آمد، تا در پرتو آنها حق از باطل، و هدايت از گمراهى باز شناخته شود و راه درست را
برگزينيد.
يادآورى مى گردد كه اين بيان روشن كه مى فرمايد: بينش ها و دليلهاى روشن به سوى
شما آمد، به خاطر شكوه و عظمت بخشيدن به آيات خداست و بسان اين جمله است كه بگوييم:
سلامتى و نيك بختى از راه رسيد و بيمارى و نگونسارى رفت و نابود شد.
فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِه وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْها
هركس در باره اين بينشها و دليلهاى روشن و روشنگر بينديشد و در انديشه ايمان و
يقين باشد، به سود خود عمل كرده است و هركس نينديشد و خود را به نادانى و كوردلى
زند، زيان آن دامان خودش را خواهد گرفت.
در آيه شريفه، دانش و آگاهى را به طور مجاز، بينايى و بينش، و نادانى و جهالت را
كورى خوانده است. و اين شيوه در قرآن، يك شيوه شناخته شده مى باشد.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه مردم درگزينش راه ايمان و كفر مجبور
نيستند بلكه راه به آنان نشان داده مى شود و اين خود هستند كه آزادانه آن را بر مى
گزينند.
در ادامه سخن خدا به پيامبرش فرمان مى دهد كه به آنان بگو: من نگهبان و مراقب
عملكرد شما نيستم.
وَما اَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ.
«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه من شما را بسان كسى كه مراقب و نگهبان شماست،
بر ايمان و عمل شايسته مجبور نخواهم كرد.
امّا به باور برخى، آن حضرت هنگامى فرمان بازگويى اين مطلب را داشت كه فرمان
جهاد باشرك گرايان نيامده بود؛ و آنگاه كه دستور جهاد رسيد با قدرت تمام، مخالفان
حق و فضيلت را درهم نورديد.
وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْاياتِ
همان گونه كه آن آيات را به صورتهاى گوناگون بيان داشتيم، اين آيات را نيز بيان
مى كنيم.
به باور «زجاج» منظور از «تصريف آيات»، بيان روشن مفاهيم و معانى گوناگون آنها
براى سود رسانى و روشنگرى كامل است.
وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ
به باور «زجاج»، «لام» در «ليقولوا» لام «صيرورت» است و منظور آيه اين است كه:
دليلى كه آنان را وادار كرد كه بگويند تو نزد اهل كتاب درس خوانده و قرآن را از
آنان آموخته اى، تلاوت اين آيات روشنگر و باراندن باران دليل و برهان بر حقانيت راه
و دعوت خويش و پوچى راه و رسم شرك گرايان است. و اين ديدگاه را گروهى از جمله «ابن
عباس» و «مجاهد» و... نيز پذيرفته اند.
وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
منظور اين است كه: و بيانِ روشن اين آيات سبب مى شود كه دانشوران و متفكّران در
پرتو اينها پى به حقيقت برند و حق را از باطل باز شناسند.
و بدان دليل آيه شريفه از اين گروه خاصّ نام مى برد و آيات را براى آنان عنوان
مى سازد كه، تنها اين گروه هستند كه از دليلها وبرهانها و آيات خدا بهره مى برند.
تنها از وحى پيروى نما! در اين آيه مباركه آفريدگار هستى به پيامبر گرامى فرمان
مى دهد كه از وحى الهى پيروى كند و نه از هواى دل شرك گرايان.
اِتَّبِعْ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ
هان اى پيامبر! از آنچه از جانب پروردگارت به تو وحى مى گردد، پيروى كن كه هيچ
خدايى جز او نيست.
به باور «حسن» منظور اين است كه مردم را به توحيدگرايى و يكتا پرستى فرا خوان.
امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه از آنچه در باره يكتايى خدا برتو فرود
آمده است، از آن پيروى نما.
وَاَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ.
و از شرك گرايان روى برتاب و از آنان روى بگردان.
به باور «ابن عباس» اين آيه، بوسيله آيات جهاد نسخ شده است. امّا برخى برآنند كه
منظور آيه مورد بحث اين است كه: آنان را رها كن و از دوستى و نشست و برخاست با آنان
برحذر باش، نه اينكه از دعوت آنان روى گردان و آيات خدا را بر آنان مخوان. چرا كه
اين وظيفه هماره پيامبر خداست.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما اَشْرَكُوا
و اگر خدا بخواهد كه آنان را بر وانهادن شرك و كفر مجبور سازد، اين كار براى خدا
آسان است و آنان را از شرك باز مى دارد، امّا خدا چنين نمى كند، چرا كه اجبار با
انجام وظيفه و تكليف سازگار نيست. خدا آنان را بوسيله پيامبرش به توحيدگرايى فرا مى
خواند و از شرك و تباهى هاى آن هشدار مى دهد، تا با گوش سپردن به پيام خدا درخور
پاداش گردند، امّا آنان با سوء استفاده از اختيار و آزادى، نه پيام خدا را شنيدند و
نه دل در گرو توحيد گرايى و يكتا پرستى نهادند و نه از شرك دورى گزيدند تا از
آفتهاى آن نجات يافته و با ايمان و انجام كارهاى شايسته در خور پاداش پرشكوه خدا
شوند.
در بيانى از اهل بيت، در تفسير آيه شريفه، آمده است كه:
اگر خداى مى خواست همه مردم را با ايمان و پاك و پاكيزه از گناه و پليدى
بيافريند و به آنان اجازه نافرمانى و گناه ندهد، ديگر نيازى به آفرينش بهشت و دوزخ
نبود. امّا سنّت او بر اين قرار گرفت كه به انسانها قدرت و اختيار گزينش راه ارزانى
دارد و سنت آزمايش و امتحان را قرار بدهد و بوسيله پيامبران و پيامهاى آسمانى
ارزشها و ضد ارزشها را باز گويد، تا گروهى در خور پاداش گردند و گروهى سزاوار كيفر.
وَما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَما اَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ.
و ما تو را اى پيامبر ! نه مراقب عملكردآنان قرار داده ايم و نه تو را بر آنان
وكيل و كارساز گمارده ايم. آنچه در خور مقام والا و موقعيت بلند توست رساندن پيام
ما بر آنان و روشن ساختن راه ماست و آنگاه حساب و كتاب و پاداش و كيفر آنان نيز با
ماست.
در آيه شريفه دو واژه «حفيظ» و «وكيل» را آورده است، چرا كه هركدام پيام و
مفهومى جداگانه دارد. واژه نخست به مفهوم مراقبى است كه انسان را از زشتكارى حفظ مى
كند و واژه دوّم به معناى كسى است كه در انديشه جلب نيكى براى انسان است.
در اين آيه مباركه آفريدگار هستى به توحيدگرايان فرمان مى دهد كه به بتها و
خدايان دروغينِ شرك گرايان دشنام ندهند كه اين كار در خور مردم با ايمان و شايسته
كردار نيست.
وَ لا تَسُبُّوا اَلَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
شما مردم با ايمان اين وظيفه انسانى را داريد كه كفر گرايان و گمراهان را در
پرتو منطق روح بخش اسلام و دليل و برهان، به توحيد و تقوا فرا خوانيد، امّا نبايد
در اين راه زبان به دشنام و بدگويىِ به خدايان دروغين آنان بگشاييد كه كار درستى
نيست.
فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ
اگر شما به خدايان ساخته و پرداخته ذهن عليل آنان دشنام دهيد، از سويى سلاح منطق
و روشنگرى را از دست داده ايد و ازدگر سو سبب مى شويد كه آنان ازراه ستم و نادانى،
زبان به ناروا در مورد خداى يكتا بگشايند. شما در برابر رفتار زشت آنان، توان
رويارويى و جلوگيرى از شرارتشان را نداريد؛ چرا كه خانه، خانه آنهاست و فرمان جهاد
و دفاع نيز هنوز نرسيده است.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه انسان نمى تواند به عنوان خدمت به دين
يا مبارزه با شرك و كفر به كارى دست زند كه ديگران را به گناه و نافرمانى خدا
بكشاند.
از حضرت صادق عليه السلام در مورد سخن پيامبر - كه آفت شرك در ميان امّت را، از
حركت مورچه و صداى پاى او بر روى سنگ سياه و صاف در تاريكى شب نيز مخفى تر خواند -
سؤال شد، كه فرمود: مردم با ايمان بتها و خدايان دروغين شرك گرايان را دشنام مى
دادند و آنان نيز واكنش نشان داده و به خداى يكتا ناروا مى گفتند. خدا توحيدگرايان
را از اين كار بازداشت تا دهان كفرگرايان بسته شود، چرا كه توحيدگرايان با اين كار
بطور ناخواسته و نا خود آگاه، به شرك گرفتار مى شدند و خدا را آماج دشنام و اهانت
تبهكاران مى ساختند.
كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ
در تفسير اين جمله ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور برخى از جمله «جبايى» و «حسن» منظور اين است كه: همان گونه كه شما
شرك گرايان را در پرتو دليل و برهان و گفتار نيكو به سوى خدا فرا مى خوانيم و توحيد
گرايان را از دشنام به خدايان ساخته و پرداخته شما و كارى كه شما را به خشم آورد
باز مى داريم، در مورد پيشنيان نيز همين گونه رفتار كرديم.
آرى كارى كه اين امّت انجام مى دهد بايد شايسته و زيبنده باشد، نه نادرست.
روشن است كه وظيفه يك انسان و يك امت را - كه بايد آن را به انجام رساند - مى
توان كار آنان نام نهاد، درست همان گونه كه پدر فرزانه اى به فرزندش مى گويد: كار
تو اين است... و منظور اين است كه اين كارى است كه تو بايد انجام دهى.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ما عملكرد هر جامعه اى را در نظرش
آراسته ايم، چرا كه هماهنگ با تمايلات و طبيعت آنان است. و در همان حال حق را بر
ايشان روشن مى سازيم تا ان را برگزينند و از باطل و بيداد هشدارشان مى دهيم تا از
آن دورى گزينند.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: ما پاداش پرشكوه عمل شايسته را براى
مردم بيان مى كنيم و بدين وسيله خود عمل در نظرشان آراسته مى شود. همان گونه كه در
آيه ديگرى مى فرمايد:... امّا خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را
در كران تا كران دلهاى شما آراست و كفر و پليدى و سركشى را در نظر تان ناخوشايند
ساخت...
... و لكن اللَّه حبب اليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم و كره اليكم الكفر و
الفُسوق و العصيان...(159)
منظور آيه شريفه اين است كه خدا با بيان پاداش پرشكوه ايمان و با ستايش مؤمنان،
ايمانِ به خدا را در نظر شما آراست و آن را براى شما دوست داشتنى ساخت و با بيان
كيفر دردناك كفر و شرك و تباهيهاى آن در اين سرا و سراى آخرت و نيز نكوهش
كفرگرايان، آفت كفر را در نظر شما ناپسند و زشت جلوه داد. آرى، منظور و پيام آيات
اين است، نه اينكه خداى فرزانه كار زشت كفرگرايان را در نظرشان آراسته مى سازد، چرا
كه اگر چنين باشد، اين كار با دعوت آنان به توحيد و تقوا سازگار نيست و خدا نه تنها
كسى را به گناه و نافرمانى نمى خواند، كه از آن هشدار مى دهد، و نافرمانى را نكوهش
مى كند، درست همان گونه كه در آيه ديگرى دعوت به كفر و نافرمانى را كار شيطان مى
داند و مى فرمايد:
و زيّن لهم الشّيطان اعمالهم(160)
و شيطان كارهاى زشت كفرگرايان و گناهكاران را در نظرشان آراست.
به هر حال از اين آيات و آنچه آمد اين نكته دريافت مى گردد كه خدا كارهاى شايسته
و عادلانه مردم را در نظر شان آراسته مى سازد نه گناهان آنان را.
ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.
و سر انجام بازگشت همه آنان به سوى پروردگار خويش است و خدا آنان را از نيكى و
زشتى كارهايشان آگاهشان خواهد ساخت.
در آيه مورد بحث آفريدگار هستى مردم با ايمان را از نكوهش و دشنام بتها باز
داشت، تا شرك گرايان به پروردگار هستى نا آگاهانه و ظالمانه ناروا نگويند. با اين
بيان هرگاه كارى كه باعث ناروا گفتن به خدا شود، او چنين كارى را نمى پسندد و از آن
هشدار مى دهد، روشن است كه ناروا بافتن به خدا را هرگز نمى پسندد و از آن باز مى
دارد.
و نيز هنگامى كه دشنام به بت ها را كه باعث شرارت كفرگرايان و كفر گويى بيشتر
آنان است، نمى پسندد، روشن است كه خود كفر را هرگز نخواهد پسنديد، و همه اينها
نشانگر پوچى ديدگاه جبرگرايان است چرا كه آنان همه اينها را كار خدا مى دانند نه
انسان.
حق ستيزى در ژست حقجويى و معجزه خواهى قرآن پس از باران دليل و برهان بر يكتايى
خدا و بى همتايى او، اينك در اين آيه شريفه به ترسيم بهانه جويى و حق ستيزى و معجزه
خواهى دروغين آنان پرداخته و مى فرمايد:
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ اَيْمانِهِمْ لَئِنْ جآءَتْهُمْ ايَةٌ
لَيُؤمِنُنَّ بِها
آنان با جديت و تلاش و به زحمت افكندن خويش سوگند ياد كردند كه اگر يكى از
معجزات پيشنهادى آنان، فرود آيد، به وعده خويش وفا نموده و به خدا و پيامبر و قرآن
ايمان خواهند آورد.
قُلْ اِنَّمَا الْاياتُ عِنْدَ اللَّهِ
اى پيامبر! به آنان بگو: معجزه ها يكسره در دست خداست و تنها اوست كه مى تواند
در صورتى كه بخواهد و مصلحت بداند آنها را فرو فرستد.
وَما يُشْعِرُكُمْ اَنَّها اِذا جآءَتْ لايُؤمِنُونَ.
روى سخن به باور برخى از مفسّرين با شرك گرايان است و به باور برخى ديگر با مردم
با ايمان، چرا كه اينان مى پنداشتند اگر معجزه پيشنهادى كافران انجام گيرد، آنان به
وعده و سوگند خويش احترام نهاده و ايمان خواهند آورد، از اين رو قرآن به اينان مى
فرمايد: شما چه مى دانيد كه اگر معجزه اى هم به دلخواه آنان بيايد و تحقق يابد،
ايمان بياورند؟ نه آنان بازهم ايمان نخواهند آورد.
وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَاَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِه اَوَّلَ
مَرَّةٍ
در اين فراز آفريدگار هستى هشدار مى دهد كه به كيفركردار زشت كافران و حق
ستيزيشان دلها و ديدگانشان را بر مى گرداند.
در مورد چگونه برگردانيدن آن، دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى از جمله «جبايى» منظور اين است كه خدا در روز رستاخيز و در
درون آتش دوزخ و بر شعله ها و شراره هاى آن و حرارت سنگريزها دلها و ديدگان آنان را
بر مى گرداند و در نتيجه همان گونه كه در اين جهان ايمان نياوردند، آنجا نيز ايمان
نمى آورند و گرفتار عذاب و كيفرى سخت و سهمگين مى گردند. و بدينسان خداى توانا ميان
وصف و حال آنان در دنيا و آخرت جمع كرده است؛ همان گونه كه در مورد شرك گرايان مى
فرمايد: چهره هايى در روز رستاخيز زبون و هراسانند، چرا كه در دنيا بيهوده تلاش و
كوشش كرده و در بيراهه رنج برده اند.
وجوهٌ يومئذ خاشعه، عاملة ناصبة(161)
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه ما دلها و ديدگان آنان را با حيرتى كه
باعث اندوه و پريشانى آنان مى گردد دگرگون مى كنيم. با اين بيان جمله: «كما لم
يؤمنوا به اوّل مرّة»، به جمله پيشين پيوند مى خورد و منظور آيه اين است كه: شرك
گرايان سوگندهاى سخت و بسيارى ياد كردند كه به خدا و پيامبرش، با آمدن معجزه هاى
دلخواهشان، ايمان خواهند آورد، امّا آفريدگار هستى دلها و ديدگان آنان را گردانيد و
ديد در ژرفاى آنها هيچ اثرى از آنچه ادّعا مى كنند نيست، و آنان دروغ مى گويند. به
عبارت ديگر هنگامى كه گفته مى شود: او اين كار يا اين موضوع را وارونه و واژگونه
ساخت، منظور اين است كه او به واقعيت اين كار و اين فرد آگاه بود، امّا آن را
واژگونه كرد تا همه بنگرند و همه بدانند.
به هر حال گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» مى گويند: منظور اين است كه: شما
چه مى دانيد كه با آمدن معجزه هاى پيشنهاديشان، ايمان خواهند آورد؟ نه، اينان ايمان
نخواهند آورد، همان گونه كه گذشتگان نيز نخستين بار به خدا و آيات و معجزه هايى كه
فرو فرستاد، ايمان نيارودند.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: اگر يك بار ديگر هم آنان را به دنيا
باز گردانيم، ايمان نخواهند آورد همان گونه كه نخستين بار ايمان نياوردند.
4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: آنان همان گونه كه در دنيا
ايمان نياورده اند، در سراى آخرت به سزاى حق ناپذيرى، كيفرشان خواهيم داد. كه در
اين صورت ضمير در «به»، يا به قرآن بر مى گردد و يا به پيامبر.
وَنَذَرُهُمْ فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ.
و آنان را رها مى كنيم تا همچنان در سركشى و فرومايگى خود گرفتار و غوطه ور
باشند و سرگردان و حيرت زده بمانند.
«حسين بن على مغربى» مى گويد: جمله: «و نقلب أفئدتهم و ابصارهم» در ميان دو
جمله، به صورت معترضه آمده، و منظور اين است كه: ما به اسرار دلها و خيانت ديدگان
آگاهيم، آنها را مورد آزمون قرار مى دهيم و درون و باطن آنها را بر خلاف ظاهرشان مى
نگريم و مى يابيم و نشان مى دهيم.