/ سوره مائده / آيه هاى 66 - 57
57 . يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ
هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ
اَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
58 . وَ اِذاَ نَادَيْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذُوْهَا هُزُواً وَ لَعِباً
ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ.
59 . قُلْ يَا اَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا اِلاَّ اَنْ آمَنّا
بِاللَّهِ وَ مَا اُنْزِلَ اِلَيْنَا وَ مَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ اِنَّ
اَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ.
60 . قُلْ هَلْ اُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ
لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ
الْخَنَازيرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتِ اُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ اَضَلُّ عَنْ سَواءِ
السَّبيلِ.
61 . وَ اِذَا جاءُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ
قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِمَا كانُوا يَكْتُمُونَ.
62 . وَ تَرى كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِى الْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ
اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
63 . لَوْلا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْاَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ
الْاِثْمَ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ.
64 . وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَيْدِيهِمْ وَ
لُعِنُوا بِمَا قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ
لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ مَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَاناً وَ
كُفْراً وَ اَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلَى يَوْمِ
الْقِيامَةِ كُلَّمَا اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَاَها اللَّهُ وَ
يَسْعَوْنَ فِى الْاَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ.
65 . وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا
عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَاَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ.
66 . وَ لَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْاِنْجيلَ وَ مَا اُنْزِلَ
اِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَاَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ
مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ مَا يَعْمَلُوْنَ.
ترجمه
57 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كسانى را كه دين شما رابه تمسخر و بازى
گرفته اند، به دوستى نگيريد؛ [چه ] از آن كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى ]داده
شده اند و [چه از] كفرگرايانِ [تجاوزكار]. و پرواى خدا پيشه سازيد اگر [به او
]ايمان داريد.
58 - و [آنان هستند كه ] چون [شما با نداى دلنواز توحيد، مردم را ]به نماز فرامى
خوانيد، آن را به تمسخر و بازى مى گيرند؛ اين بدان جهت است كه آنان گروهى هستند كه
خرد خويش را به كار نمى گيرند.
59 - [اى پيامبر!] بگو: اى اهل كتاب! آيا جز بدين سبب بر ما خرده مى گيريد كه ما
به خدا و آنچه به سوى ما فرو فرستاده شده، و [نيز] آنچه پيش از اين فرو فرستاده شده
است، ايمان آورده ايم، و اين كه بيشتر شما نافرمانيد؟
60 - بگو: آيا شما را به [كسانى كه موقعيت و] پاداشى بدتر از اين [پندار شما ]در
پيشگاه خدا [دارند] خبر بدهم؟ همانان كه خدا از رحمت [و مهر ]خود دورشان ساخته و بر
آنان خشم گرفته و از آنان بوزينه ها و خوك ها پديد آورده، و طاغوت را پرستيده اند؟
اينان جايگاهشان بدتر است و [در دور افتادن ] از راه راست گمراه ترند.
61 - و هنگامى كه نزد شما مى آيند، مى گويند: [ما نيز] ايمان آورديم، در حالى كه
[با دلى آكنده از] كفر وارد شده و بى ترديد با همان [كفر نيز ]بيرون مى روند، و خدا
به آنچه پوشيده مى دارند داناتر است.
62 - و بسيارى از آنان را مى نگرى كه در گناهكارى و تجاوز [از مرزهاى دين خدا] و
[در] حرامخوارگى خويش شتاب مى كنند، به راستى چه بد [كارهايى ]است آنچه انجام مى
دهند.
63 - چرا مردان خدا و دانشوران، آنان را از سخنان گناه آلود و حرامخوارگى شان
باز نمى دارند؟ به راستى چه بد [كارهايى ] است آنچه [آنان ]انجام مى دهند.
64 - و يهوديان گفتند: دست خدا [از بخشش به شما] بسته است. دست هاى خودشان بسته
باد، و به كيفر آنچه گفتند بر آنان لعنت [خدا ]باد! [اين گونه كه آنان مى پندارند
نيست ]، بلكه دست هاى [قدرت و بخشش ] او گشاده است؛ هرگونه كه بخواهد مى بخشد [و
روزى ] مى دهد. و بى ترديد آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرستاده شده است بر
سركشى و كفر بسيارى از آنان خواهد افزود؛ و ما در ميان آنان تا روز رستاخيز [بذر]
دشمنى و كينه [را به خاطر عملكرد زشت و ظالمانه آنان ]افكنديم. هرگاه آتشى براى
پيكار برافروختند خدا آن را فرو نشاند؛ و پيوسته در زمين به تبهكارى مى كوشند و خدا
تبهكاران را دوست نمى دارد.
65 - و اگر اهل كتاب ايمان آورده و پروا پيشه مى ساختند، بى ترديد ما گناهانشان
را مى زدوديم و آنان را به بوستان هاى پرنعمت [بهشت ] وارد مى ساختيم.
66 - و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب پروردگارشان به سوى آنان
فرو فرستاده شده است [گرامى داشته و به راستى مقررات آنها را ]برپا مى داشتند، بى
گمان [در آن صورت ] از فراز سرشان [از بركات آسمان ] و از زير پايشان [از بركات
زمين ]بهره ور مى شدند. در ميان آنان گروهى [معتدل و ]ميانه رو هستند، اما بسيارى
از آنان [افراطكارند و] چه بد [كارهايى ] است آنچه انجام مى دهند.
نگرشى بر واژه ها
«هزواً»: ريشخند و تمسخر.
«لعب»: چيزى را به بازى گرفتن و آن را به صورت نادرست درآوردن.
«نداء»: كسى را با صداى بلند خواندن. اين واژه در اصل به مفهوم گرد آمدن و
اجتماع است و به همين تناسب به جايگاه گردآمدن سران جاهليت «دارالنّدوه» مى گفتند.
«نقم»: انكار كردن، خرده گرفتن، عيب گرفتن. و بدان دليل اين واژه در كيفر و
انتقام به كار مى رود كه در برابر عملكرد ناشايسته اى لازم مى شود.
«اثم»: گناه.
«عدوان»: ستم و تجاوز.
«صنع»: اين واژه به مفهوم «عمل» است، و برخى برآنند كه تفاوت اين واژه با واژه
«عمل» در اين است كه واژه «نخست» در جايى به كار مى رود كه در آن نيكوكارى باشد،
اما واژه دوم در كار خوب و بد به كار مى رود.
«يد»: اين واژه در فرهنگ عرب به چند معنا آمده است:
1 - دست
2 - نعمت
3 - قدرت
4 - ملك و مالكيت
5 - يار و ياور
6 - به عهده گرفتن و تصدّى انجام كار.
«تكفير»: زدودن، پوشاندن.
«متقصده»: ميانه رو و معتدل.
شأن نزول
1 - در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، از «ابن عباس» آورده اند كه:
دو تن، به نام هاى «رفاعه» و «سويد» به حضور پيامبر نور شرفياب گرديده و اسلام
آوردند؛ اما پس از آن روشن گرديد كه ايمانشان به ظاهر و زبان بوده و در دل نفاق
داشتند. با اين وصف برخى از مسلمانان آنان را به دوستى برگرفته بودند، كه اين آيه
شريفه در هشدار به آنان فرود آمد تا به همه پيروان قرآن بياموزد كه در زندگى خويش
با چنين كسانى طرح دوستى نريزند. «يا ايّها الّذين آمنوا لا تتخذوا الّذين اتّخذوا
دينكم هزوا و لعبا...(48)
2 - در داستان فرود سومين آيه مورد بحث آورده اند كه:
گروهى از يهود به حضور پيامبر شرفياب گرديده و پرسيدند كه اى پيامبر خدا! شما به
كدام يك از پيام آوران پيشين ايمان داريد؟
آن حضرت فرمود: من به خدا و قرآن و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و مسيح
فرود آمده است ايمان دارم و در برابر فرمان پروردگار جهانيان سر فرود مى آورم.
هنگامى كه پيامبر نام مسيح را به عنوان يكى از پيامبران بزرگ خدا برد و از او
تجليل كرد، آن گمراهان كوردل با جسارتى احمقانه، آن حضرت و دين و آيين او را نادرست
خواندند. درست در اين جا بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر حقّ و عدالت
فرود آمد كه: هان اى اهل كتاب! آيا به ما خرده مى گيريد؟ مگر ما به گناهى دست
يازيده ايم؟ آيا جز اين است كه ما به خداى يكتا و به آنچه از سوى او فرود آمده
است... ايمان آورده ايم؟!
تفسير
با اين سه گروه طرح دوستى نريزيد
در اين آيه شريفه آفريدگار هستى ضمن هشدار به توحيدگرايان درباره دوستى با
كفرگرايان و اعتماد به آنان مى فرمايد:
يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ
هُزُواً وَ لَعِباً
در نخستين فراز آيه شريفه از كار زشت و ناجوانمردانه كسانى كه در اعماق جان و
ژرفاى دل كافرند، اما به زبان از اسلام و ايمان سخن مى گويند، به بازى با دين و
تمسخر آيين تعبير مى كند؛ و راستى هم اين بازى با دين خداست.
مِنَ الَّذينَ اُوْتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ اَوْلِياءَ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آن كسانى را كه دين و آيين شما را به تمسخر و
بازى مى گيرند - خواه از پيشوايان اديان و مذاهب پيشين باشند، و يا از كفرگرايان -
اينان را به دوستى برنگيريد!
با اين بيان روشن مى گردد كه سه گروه دين خدا را به ريشخند و بازى مى گرفتند و
نمى بايست با آنان طرح دوستى ريخت:
1 - شرك گرايان
قرآن در مورد زشت كردارى آنان و آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر مى فرمايد: «انّا
كفيناك المستهزئين. الّذين يجعلون مع اللّه الها اخر...»(49)
بى ترديد ما شرّ ريشخندكنندگان را از دين و آيين تو دفع خواهيم كرد، همان
تبهكارانى كه با خداى يكتا خداى ديگرى مى گيرند...
2 - منافقان
و اينان نيز كسانى بودند كه به آن گناه بزرگ دست مى يازيدند، كه قرآن در مورد
آنان مى فرمايد: «... و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انّا معكم انّما نحن
مستهزؤن».(50)
و هنگامى كه با شيطان هاى خويش خلوت مى كردند مى گفتند: ما با شما هستيم و ما
آنان را به باد ريشخند و تمسخر مى گيريم.
3 - كفرگرايان
ذكر اين نكته لازم است كه واژه «كافر» در مورد سه گروه يهود، نصارا و منافقان به
كار مى رود، همان گونه كه در اين آيه شريفه به كار رفته است: «لم يكن الذين كفروا
من اهل الكتاب و المشركين منفكّين حتّى تاتيهم البيّنة».(51)
كافران اهل كتاب و شرك گرايان، دست بردار نبودند تا دليلى روشن و آشكار برايشان
آيد.
چرا؟
با بيانى كه از نظر شما خواننده گرامى گذشت، واژه «كافر» در مورد هر سه گروه به
كار مى رود. اينك جاى طرح اين پرسش است كه چرا قرآن، واژه «كافر» را به كار نبرده و
اين گونه نفرموده است كه: «لا تتخذوا الّذين اتّخذوا دينكم هزوا و لعبا من
الكفّار...». از كفرگرايان و حق ستيزانى كه دين شما را به بازى و مسخره مى گيرند
دوست بر نگيريد؟
در اين مورد پاسخ داده اند كه: درست است كه واژه «كافر» در مورد هر سه گروه به
كار رفته است، امّا بيشتر درباره شرك گرايان و يهوديان و مسيحيانى به كار مى رود كه
با امّت اسلام هم پيمان باشند و يا در پناه اسلام و حكومت اسلامى زندگى نمايند و با
پرداخت ماليات خاص خويش، به زندگى مسالمت آميز در درون جامعه اسلامى پاى بند باشند.
به همين دليل است كه در آيه مورد بحث، قرآن ميان مشركان و پيروان كتاب هاى پيشين
جدايى افكنده است.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ
و اگر به وعده پاداش و هشدار خدا از كيفر ايمان داريد، پس از دوستى با كفرگرايان
بترسيد و پرواى خدا پيشه سازيد.
آيه شريفه اين پيام و اين درس را مى دهد كه انسان توحيدگرا و با ايمان و
پرواپيشه هرگز با كسانى كه دين خدا را به بازى و ريشخند مى گيرند، طرح دوستى نمى
ريزد، بلكه از آنان فاصله مى گيرد و ضمن دوستى با خوبان نفرت خويش را از تبهكاران و
بازيگران اعلان مى كند.
دو خصلت نكوهيده كفرگرايان
اينك به وصف كفرگرايانى مى پردازد كه مردم با ايمان را از دوستى با آنان هشدار
داد:
وَ اِذاَ نَادَيْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً
در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو نظر است:
1 - به باور برخى، منظور اين است كه هرگاه صداى مؤذن براى نماز طنين مى افكند،
كفرگرايان خنده سر مى دادند و براى بازداشتن ديگران از نماز و ياد خدا، نماز و
نمازگزاران را به تمسخر مى گرفتند و آنان را نادان و بى خرد عنوان مى دادند.
2 - امّا به باور پاره اى منظور اين است كه آنان بدان دليل كه به مفهوم واقعى و
عميق اذان و نداى توحيد و تقوا آگاهى نيافته بودند، اذان را بازى و بيهوده كارى و
اذان گو را بازيگر و بيهوده كار مى پنداشتند.
ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ
در تفسير اين جمله نيز دو نظر است:
1 - به باور برخى، منظور اين است كه اين گروه تمسخر كننده، مردمى بى خرد هستند،
چراكه خرد و وجدان، انسان را از كار زشت و ناروا باز مى دارد.
2 - و به باور پاره اى منظور اين است كه آنان نمى دانند كه در پاسخ مثبت دادن به
اعلان وقت نماز و شتافتن به مسجد و اقامه نماز، چه پاداش پرشكوهى است؛ و نيز نمى
دانند كه چه كيفر دردناك و خفت بارى براى مسخره كردن نماز و نمازگزاران و مؤذن
گريبانگير آنان خواهد شد! كه اگر به آن پاداش و اين كيفر آگاه بودند، چنين نمى
كردند.
«سدى» در اين مورد آورده است كه: يكى از نصارا آهنگ دلنواز اذان را شنيد و با
طنين افكن شدن «اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد ان محمّدا رسول اللّه» برآشفت و
جسورانه گفت: دروغگو آتش بگيرد و بسوزد! چيزى نگذشته بود كه شبى او و خاندانش، بر
اثر جرقه آتشى كه كنيزش براى فراهم ساختن غذا برافروخته بود، در بستر خويش آتش
گرفتند و همراه خانه و كاشانه و هستى خود سوختند و به كيفر شقاوت خود رسيدند.
روشنگرى فكرى و فرهنگى
در ادامه سخن، قرآن به پيامبر گرامى فرمان مى دهد كه با آنان به گفت گوى
روشنگرانه پرداخته و دليل ستيزه طلبى و عيبجويى آنان را جويا شود.
قُلْ يَا اَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا اِلاَّ اَنْ آمَنّا بِاللَّهِ
بگو: هان اى اهل كتاب! آيا به اين دليل كه ما به خداى يكتا ايمان آورده ايم و او
را با ويژگى ها و صفاتى كه در خور ذات اقدس اوست مى شناسيم و مى پرستيم و او را از
همه نقايص و عيوب، پاك و منزّهش وصف مى كنيم، با ما به ستيزه برخاسته ايد و اين كار
را بر ما خرده مى گيريد؟ و يا بر ما خشم مى گيريد و از ما و راه و رسم ما بيزارى مى
جوييد؟
وَ مَا اُنْزِلَ اِلَيْنَا وَ مَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ
و به آنچه به سوى ما فرستاده شده و نيز به آنچه پيش از اين فرو فرستاده شده است
ايمان آورده ايم، آيا دليل خرده گيرى شما اين است؟
وَ اَنَّ اَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ
«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه: آيا بيزارى جستن شما از ما، جز به خاطر اين
است كه ما به خدا ايمان آورده و فرمانبردار او هستيم، امّا شما به او ايمان نداريد
و نافرمانى اش مى كنيد؟
شما با اين كه مى دانيد ما بر راه حقّ و عدالت هستيم، ايمان و عملكرد ما را نمى
پسنديد. و اين بدان دليل است كه شما مردمى فاسق و در برابر خدا نافرمانيد، و براى
رسيدن به هواهاى جاه طلبانه و پول و زور، به مذهب و نام خدا چنگ انداخته و با اين
نام و عنوان به راه خود مى رويد و هدف هاى دنياپرستانه خود را مى جوييد.
برخى از پژوهشگران بر آنند كه: با اين بيان بايد «لِأنّ» در تقدير گرفت.
پاره اى مى گويند: خداى پرمهر عيبجويى و حق ستيزى يهود در برابر پيامبر گرامى و
ايمان آن حضرت به همه پيامبران را ترسيم فرمود، امّا از پاسخ شايسته و بايسته
پيامبر به آنان چيزى نگفت؛ به همين جهت با اين جمله مى خواهد پاسخ آنان را بدهد و
يكى از خصلت هاى زشت و نكوهيده آنان را كه فسق و نافرمانى آنهاست آشكار كند. درست
بسان اين سخن كه به كسى گفته شود: آيا بدان دليل كه من پاكدامن و شايسته كردارم و
تو آلوده و نادرست هستى، بر من خرده مى گيرى؟ و يا بدان دليل كه من به لطف خدا بى
نياز هستم و تو نيازمند؟
اين شيوه در گفتار بسيار خوب است، چراكه هم به طور مؤثرى با روش ناپسند مهاجم
مبارزه و مقابله مى گردد، و هم نقاط قوّت فرد شايسته كردار ترسيم مى شود.
در مورد واژه «فاسق» و مفهوم آن گفته اند: «فاسق» كسى است كه به انگيزه جاه طلبى
و حسدورزى و به منظور رسيدن به هواهاى خويش از مرز مقررات خدا خارج مى شود. و قرآن
بدان دليل بيشتر آنان را فاسق اعلان مى كند و نه همه آنان را، كه پاره اى ايمان به
خدا آورده و دستور او را به كار مى بستند و قرآن با توجّه به اين واقعيت حساب آنان
را جدا مى كند.
«ابو على جرجانى» در مورد آخرين فراز آيه شريفه مى گويد: اين جمله در محل جرّ
است و معناى آن اين است كه: ما به خدا و قرآن و كتاب هاى آسمانى پيشين ايمان آورده
ايم و به فسق و حق ستيزى و نافرمانى شما نيز اطمينان داريم؛ كه به باور ما اين هم
ديدگاه خوبى است.
در چهارمين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را دگرباره به پيامبر گرامى مى كند و او
را موظّف مى سازد كه آنان را مخاطب سازد و بگويد: هان اى شرك گرايان، و اى يهود، و
اى همه كسانى كه درستى ايمان و حق طلبى را بر ما عيب مى گيريد و مسخره مى كنيد! آيا
به شما از آنچه كيفرش در بارگاه خدا بدتر و سهمگين تر از كارهايى است كه آنها را بر
ما خرده مى گيريد، آگاهى نبخشم؟
قُلْ هَلْ اُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ
منظور اين است كه اگر ايمان ما به خدا و قرآن و كتاب هاى آسمانى پيشين، در نظر
شما ناپسند است، من شما را از چيزى آگاه مى سازم كه فرجام آن نزد خدا ناپسندتر
خواهد بود.
پاره اى مى گويند: منظور اين است كه: آيا شما را از حال و روز كسانى آگاهى نبخشم
كه حالشان از حال كسانى كه شما آنان را ريشخند مى كنيد، بدتر است؟
روشن است كه مردم توحيدگرا، نه بد بودند و نه حال و روزشان با كفرگرايان قابل
مقايسه بود تا بگوييم حال كفرگرايان بدتر است... بلكه اين نوعى بحث و مناظره است كه
گوينده فرزانه و با هدف براى هدايت طرف و رعايت او در بحث، در گفت گوى با او با
مرام و مسلك او سخن مى گويد. نظير اين روش در آيات ديگر قرآن نيز داريم، از جمله مى
فرمايد: «... و انّا او ايّاكم لعلى هدىً او فى ضلال مبين».(52)
هان اى پيامبر بگو:... و در حقيقت يا ما، و يا شما بر هدايت و راه حق و يا در
گمراهى آشكاريم.
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ
همانانى كه خدا از مهر و رحمت خود دورشان ساخته و به خاطر كفر و نافرمانى شان بر
آنان خشم گرفته است.
منظور اين فراز از آيه شريفه بيان كيفر و خفّت و خوارى آنان است. در مورد چگونگى
خشم خدا، برخى برآنند كه تا زمانى كه در اين جهان زندگى مى كنند داغ ننگ خفّت و
فرومايگى و وابستگى و پرداخت «جزيه» بر پيشانى آنان نواخته شده است.
وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازيرَ
و از آنان بوزينه ها و خوك ها پديد آورده است.
به باور مفسّران منظور از بوزينه ها، اشاره به داستان يهود در روز «شنبه» و ديگر
گروه هاى زشت كردارى است كه به كيفر نافرمانى خدا، بوزينه شدند. و منظور از خوك ها
نيز كسانى هستند كه به خاطر ناسپاسى مائده آسمانى مسيح و كفر به آن حضرت، به صورت
خوك درآمدند.
از «ابن عباس» آورده اند كه منظور آيه شريفه يهود است، چراكه آنان بودند كه به
خاطر نافرمانى در روز «شنبه» و فريبكارى با خدا و مقررات او، جوانانشان به صورت
بوزينه درآمدند و سالخوردگانشان به صورت خوك؛ و بدين سان به كيفر گناه خويش گرفتار
شدند.
وَ عَبَدَ الطّاغُوتِ
به باور «زجاج» اين فراز با تقدير «مَنْ» به «لعنه اللّه» پيوند مى خورد و اين
گونه مى شود: «و من عبد الطاغوت». امّا به باور «فرّاء»، با تقدير «مَنْ» به
«القردة» عطف مى شود و موصول آن نيز حذف مى گردد.
به باور ما بدان دليل كه حذف موصول از ديدگاه گروهى از دانشمندان روا نيست،
ديدگاه نخست بهتر است، و منظور از «طاغوت» نيز در آيه شريفه شيطان است.
«ابن عباس» در تفسير آيه مى گويد: آنان بسان اطاعت از خداى يكتا از شيطان
فرمانبردارى نمودند. و «جبايى» مى گويد: منظور از «طاغوت»، گوساله اى است كه مورد
پرستش يهود قرار گرفت.
اْولئِكَ شَرٌّ مَكاناً
اينان را كه خدا به كيفر گناهانشان از رحمت خود دور ساخت و بر آنان خشم گرفت و
طاغوت پرست خواند، از نظر منزلت، موقعيتى بدتر و جايگاهى وحشتناك تر دارند، چراكه
جايگاه آنان دوزخ است، امّا قرارگاه مردم با ايمان بهشت پرطراوت و زيباى خداست، و
آن جا جايگاهى پرشكوه و دلنشين است.
پاره اى برآنند كه: منظور اين است كه جايگاه آنان هم در اين جهان بد است و هم در
جهان ديگر. در دنيا بدان دليل در رنج و خوارى هستند كه هماره بايد با ذلّت و پرداخت
جزيه و ناامنى و وحشت روزگار بگذرانند و در آخرت نيز در آتش شعله ور دوزخ گرفتار
خواهند بود.
وَ اَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ
و نيز اينانند كه از راه راست گمراه تر و منحرف ترند، و از نجات و رستگارى
دورترند.
مفسّران مى گويند: پس از فرود اين آيه شريفه توحيدگرايان، اهل كتاب را سرزنش
كردند و گفتند: هان اى برادران بوزينه ها و خوك ها!... و آنان سرافكنده و رسوا و بى
پاسخ ماندند.
منافقان اهل كتاب
در اين آيه مباركه از حال و روز منافقانِ اهل كتاب خبر مى دهد و مى فرمايد:
وَ اِذَا جاءُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ
خَرَجُوا بِهِ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو ديدگاه ارائه شده است:
1 - به باور برخى، منظور اين است كه آنان در حال كفر به حضور پيامبر شرفياب شدند
و اسلام و ايمان آنان واقعيت نداشت و در حال كفر و شرك نيز از نزد آن بزرگوار
رفتند.
2 - و به باور برخى ديگر، آنان هماره كفرگرا و شرك پيشه اند، آرى، آنان به هر
صورت به حضور پيامبر برسند و خارج گردند آفت كفر و شرك در ژرفاى جان و دل آنان لانه
كرده و ايمان ندارند. بدين سان قرآن با نمايش باطن آلوده آنان از آينده سياهشان
پرده برمى دارد و آنان را معرفى مى كند.
وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِمَا كانُوا يَكْتُمُونَ
و خدا به آنچه آنان در ژرفاى جان نهان مى داشتند داناتر است.
شتاب در گناه و تجاوز
در ادامه سخن از آن تبهكاران در اين آيه شريفه به سه خصلت نكوهيده و زشت آنان
پرداخته و مى فرمايد:
وَ تَرى كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فىِ الْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ
و بسيارى از آنان را مى نگرى كه در گناه و تجاوزكارى و حرامخوارگى خويش مى
شتابند.
به باور برخى، منظور دانشوران و زمامداران يهود هستند كه در كفر و تجاوز از
مرزهاى مقررات خدا شتاب مى كنند. امّا به باور برخى ديگر، منظور از «اثم»، نه
كفرگرايى، بلكه هرگونه گناه و نافرمانى خداست. و واژه «عدوان» در آيه شريفه نيز ستم
و بيدادگرى است و معناى آيه اين است كه آنان در گناه و نافرمانى خدا و هر ستم و
بيدادى كه مايه بدبختى و نگونسارى آنان است، شتاب مى ورزند.
وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ
به باور «حسن» منظور اين است كه آنان در داورى و قضاوت رشوه مى گيرند. و بدان
دليل واژه «سحت» در مورد رشوه به كار رفته است كه اين آفت اقتصادى و اجتماعى
سرانجام انسان را به بدبختى و واماندگى مى كشد و بركت مال را از ميان مى برد.
به عقيده برخى از دانشوران، واژه «مسارعت» بيشتر در مورد كارهاى شايسته به كار
مى رود و در اين جا بدان دليل به كار رفته است كه آنان در گناه و تجاوز از مقررات
الهى و بيدادگرى و رشوه خوارى چنان شتاب مى كردند كه گويى در راه حقّ و عدالت شتاب
مى ورزند و به سوى دريافت حقوق خويش از مردم و يا انجام وظايف شتاب مى كنند.
به همين دليل «ابن عباس» در تفسير اين آيه مى گويد: آنان بر گناه و نافرمانى
خويش جسورند.
لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ
راستى كه چه كارهاى بد و ناپسندى انجام مى دهند!
در ادامه سخن در اين مورد به دانشمندان و آگاهان و اصلاح طلبان آنان سخت انتقاد
مى كند كه چرا در برابر زشتكارى و بيداد و حق كشى و خودكامگى آنان كارى انجام نمى
دهند:
لَوْلا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْاَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْاِثْمَ
وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ
ضمير «هم» در اين آيه به واژه «كثيراً» در آيه پيش باز مى گردد.
و واژه «ربّانى» از «رب» است، بسان روحانى كه از روح و «بحرانى» كه از «بحر»
گرفته شده است.
به باور برخى از دانشمندان، منظور از «ربّانيّون» دانشمندان مسيحى هستند و منظور
از «احبار» دانشوران يهود. امّا برخى برآنند كه هر دو واژه در مورد دانشمندان يهود.
به كار رفته است، چراكه سخن در مورد آنان دور مى زند.
با اين بيان، تفسير آيه اين است كه: چرا دانشوران و علماى يهود آنان را از گناه
و نافرمانى خدا و از تحريف كتاب آسمانى و گفتار گناه آلود و حرامخوارگى و رشوه
خوارى باز نمى دارند؟ راستى كه عملكرد آنان زشت است، چراكه بر نافرمانى خدا گرد
آمده اند.
و بدين سان آفريدگار هستى دانشمندان اهل كتاب را بسان توده مردم و با همان واژه
ها و همان شيوه مورد نكوهش قرار مى دهد، چراكه اينان به وظيفه پيام رسانى و بيان
مقررات خدا بر مردم، به شايستگى عمل نكردند و همين كوتاهى و وظيفه نشناسى و بى
تعهدى دانشوران دينى است كه مردم را به نافرمانى و سركشى و عصيان مى كشاند.
رهنمود آيه شريفه
از آيه شريفه اين نكته سرنوشت ساز دريافت مى گردد كه هر كس در زندگى خويش در
برابر زشتى و گناه و ستم و ستمكار بى تفاوت باشد و هشدار ندهد و از ستم و گناه نهى
ننمايد، بسان انجام دهنده گناه است.
و نيز اين پيام و رهنمود را مى دهد كه: دعوت به ارزش ها و هشدار از ضدّ ارزش ها
بر همگان واجب است.
نمونه اى از گفتار ناروا
اينك در اين آيه مباركه قرآن شريف به نمونه اى از ناحق گويى آنان پرداخته و مى
فرمايد:
وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ
و يهود گفتند: دست خدا از بخشش و ارزانى داشتن روزى و نعمت به بندگانش بسته است.
به باور «ابن عباس» آنان بدين سان به آفريدگار هستى نسبت بخل مى دادند.
در اين مورد آورده اند كه: خدا به يهوديان لطف بسيارى نموده و نعمت بسيارى به
آنان ارزانى داشته و ثروت و امكانات گسترده اى به آنان داده بود، امّا پس از ظهور
اسلام و بعثت پيامبر، آنان راه حق ستيزى را در پيش گرفتند و نافرمانى خدا نمودند و
خدا نيز نعمت ها را از آنان بازداشت و دچار فقر و تنگدستى شدند. در اين شرايط بود
كه يكى از سران آنان به نام «فنحاص» گفت: دست خدا از بخشش و ارزانى داشتن نعمت بسته
است.
آرى، او اين سخن شرك آميز و كفرآلود را گفت، و چون ديگران او را از اين شرك
گرايى بازنداشتند، خداى جهان آفرين نيز اين را به همه آنان نسبت داد، چراكه هر كس
به گفتار و كردار فرد و يا گروهى رضايت دهد از آنان به شمار مى رود.
يكى از دانشمندان در تفسير آيه مى گويد: آنان بر اين انديشه نادرست بودند كه دست
خدا از كيفر و عذاب ما كوتاه است و جز به همان اندازه اى كه نياكان ما گوساله
پرستيدند ما را كيفر نخواهد كرد.
و ديگرى مى گويد: اين آيه شريفه در حقيقت پرسشى است، و منظور اين است كه آنان مى
گفتند: آيا دست خداى توانا بسته است كه به ما نعمت ارزانى دارد و دچار تنگدستى و
فقرمان نسازد؟
«بلخى» در تفسير آيه مى گويد: ممكن است يهود بدان دليل اين گفتار نادرست را به
زبان آورده باشند كه به باور آنان آفريدگار هستى گاه بسيار بخشنده است و گاه سختگير
و بخيل!! به همين جهت هم خدا اين گفتار كفرآلود را به گونه اى خاص ترسيم و دروغ
سازى و دروغ پردازى آنان را روشن مى سازد.
پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه آنان گويى اين سخن را به انگيزه تمسخر به زبان
مى آورند، چراكه در طلوع اسلام و آغاز هجرت پيامبر به مدينه، آن حضرت و جامعه
نوبنياد اسلامى را فاقد ثروت و امكانات اقتصادى گسترده مى نگريستند. آرى، از مردم
بهانه جويى كه به پيامبر خود گفتند: اى موسى! همان گونه كه بت پرستان خدايانى دارند
براى ما نيز خدايى اين گونه برگزين، و آن گاه هم به گوساله پرستى گراييدند، آرى از
اينان هيچ دور نبود كه بگويند: خدا، گاه بسيار بخشنده است و گاه سختگير و بخيل! و
اين گفتار كفرآلود را به زبان آورند.
«حسين بن على مغربى» در اين مورد مى گويد: گروهى از يهوديان مصر به من گفتند كه
برخى از يهود در مورد خدا همين عقيده و باور را دارند.
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
غُلَّتْ اِيْدِيهِمْ
در تفسير اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى از جمله «حسن»، خداى جهان آفرين از فرجام سياه آنان خبر مى دهد
كه دست اين كفرگرايان در دوزخ بسته است.
«جبايى» نيز ضمن پذيرش اين ديدگاه مى گويد: منظور اين است كه خدا به كيفر اين
شرك و كفر و گفتار گناه آلودشان آنان را دست بسته به آتش شعله ور دوزخ مى افكند. با
اين بيان اين جمله در واقع و تقدير «فغّلت» و يا «و غلّت» مى باشد، چراكه سخن آنان
تمام است و سخن ديگر در پاسخ آنان آغاز مى گردد، و اين شيوه اى است كه در فرهنگ و
ادبيات عرب نمونه هاى بسيارى دارد؛ از جمله اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
«و اذ قال موسى لقومه انّ اللّه يأمركم ان تذبحوا بقرة قالوا ا تتّخذنا
هزوا...»(53)
و آن گاه را به يادآور كه موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى دهد كه ماده
گاوى را سر ببريد! گفتند آيا ما را به مسخره مى گيرى؟ كه در تقدير: «فقالوا» مى
باشد.
2 - به باور برخى ديگر، از جمله «ابو مسلم»، اين جمله در حقيقت دعا بر ضدّ آنان
است كه در فرهنگ فارسى به آن نفرين مى گويند؛ بسان اين سخن كه گفته مى شود: «قاتله
اللّه» خدا او را بكشد. با اين بيان منظور آموزش انسان هاست تا نفرت خويش را از شرك
گرايان و حق ستيزان اعلان و آنان را نفرين نمايند؛ همان گونه كه در جاى خود مى
آموزد كه دعا كنند و خواسته هاى خويش را با «ان شاء الله» از خدا بخواهند. «لتدخلنّ
المسجد الحرام ان شاء اللّه امنين...»(54)
به راستى كه خدا رؤياى پيام آور خويش را تحقّق بخشيد كه در خواب ديده بود كه شما
مردم با ايمان به خواست خدا... با خاطرى آسوده و در امنيّت و آرامش به مسجدالحرام
وارد گرديد...
3 - و «زجاج» در تفسير آيه بر اين باور است كه منظور اين است كه خود يهوديان
مردمى تنگ چشم و سرسخت و بخيل هستند، و تاريخ بشر مردمى بخيل تر از آنان نديده است.
وَ لُعِنُوا بِمَا قالُوا
و آنان به كيفر اين گفتار شرك آلود و نارواى خويش از حرمت خدا و پاداش او دور
شدند.
برخى برآنند كه منظور اين است كه در اين جهان گرفتار ذلّت و محكوم به پرداخت
«جزيه» شدند و در سراى آخرت نيز در آتش خواهند بود.
در ادامه آيه شريفه در پاسخ آنان مى فرمايد:
بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ
نه، آن گونه نيست كه آنان مى گويند، بلكه او بخشنده و بخشايشگر و ارزانى دارنده
نعمت است.
روشن است كه واژه «يد» در اين جا به مفهوم قدرت و بخشش و بخشندگى است و بدان
دليل تثنيه آورده است كه در بخشندگى خدا مبالغه را نشان دهد.
به باور برخى ممكن است منظور از واژه «يد» نعمت خدا و منظور از «دو نعمت»، نعمت
دنيا و آخرت باشد؛ و اين دو نعمت، گرچه از سوى خدايند، امّا بدان دليل كه هر كدام
از آنها ويژگى هايى دارند تثنيه آمده باشد؛ همان گونه كه در اين آيه شريفه با دو
تعبير، نعمت هاى برونى و درونى آمده است: «و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة و
باطنة...».(55)
«حسن» مى گويد منظور از واژه «يداه» در آيه شريفه، قدرت و توانايى است و آيه
بيانگر اين واقعيت است كه بر خلاف پندار يهود كه مى گفتند دست خدا بر عذاب و كيفر
آنان بسته و كوتاه است، او بر كيفر ستمكاران و پاداش دادن به شايستگان تواناست.
يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ
هرگونه كه بخواهد و نسبت به هر كسى كه مصلحت بداند انفاق مى كند و نعمت ارزانى
مى دارد، و از هر كسى كه بخواهد باز مى دارد و نعمت هايش را بازپس مى گيرد؛ چراكه
آفريدگار هستى از روى فزون بخشى و تفضّل به بندگانش روزى مى رساند و نعمت هاى
گوناگون مى دهد و اين كار بايد بر اساس حكمت و مصلحت باشد.
وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ مَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَاناً
وَ كُفْراً
و بى گمان اى پيامبر! آن قرآنى كه از سوى پروردگارت بر تو فرود آمده است، بر
طغيان و كفر بسيارى از آنان خواهد افزود.
افزون گشتن كفر و سركشى آنان بدان جهت است كه هر آيه و دستورى از سوى خدا بر
پيامبرش فرود آيد و بر آنان تلاوت گردد، انكارش مى نمايند، و افزونى طغيان آنان نيز
به خاطر تجاوز از مرزهاى مقررات خداست. اين نكته به گفتار اندرز دهنده خيرخواهى مى
ماند كه به كسى بگويد: من تو را بسيار اندرز دادم و خيرخواهى ات نمودم، امّا چه سود
كه اندرزهاى من باعث نگونسارى تو گرديد و به خاطر مخالفت با آنها بر گمراهى و
زشتكارى تو افزون گشت.
وَ اَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ
به باور برخى، از جمله «مجاهد»، منظور اين است كه: ما در ميان يهود و نصارا تا
روز رستاخيز دشمنى و كينه افكنديم؛ و به باور برخى منظور اين است كه ما در ميان
يهود دشمنى و كينه افكنديم.
كُلَّمَا اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَاَها اللَّهُ
به باور برخى منظور اين است كه هرچه آتش جنگ و جنايت را شعله ور سازند، خدا آن
را خاموش خواهد ساخت.
رهنمود و اعجاز
آيه مباركه داراى رهنمودى سرنوشت ساز و اميدواركننده و نيز داراى اعجازى هدايتگر
است، چراكه خدا در اين آيه از آينده خبر داد و روشن فرمود كه آنان دست به آتش
افروزى و جنگ و جنايت خواهند زد و بر ضدّ پيامبر نقشه ها خواهند كشيد، امّا خدا همه
را نقش بر آب و آتش شرارت آنان را به زيان خودشان خاموش خواهد ساخت. ما هنگامى كه
تاريخ را مى نگريم، مى بينيم هم خبر درست درآمد و هم وعده خداى جهان آفرين.
مى دانيم كه يهود در مدينه و منطقه حجاز به گونه اى داراى شكوه و اقتدار بودند
كه قريش در شرايط سخت، از آنان يارى مى گرفت و دو نيروى بزرگ «اوس» و «خزرج» براى
هم پيمانى با يهود بر يكديگر پيشى مى گرفتند، امّا خداى توانا به گونه اى آنان را
به كيفر حق ستيزى و بيدادگرى شان سركوب ساخت كه ديگر توان پايدارى و ماندن در آن جا
را نيافتند. پيامبر، يهود «بنى نضير» و «بنى قينقاع» را به كيفر كردار زشت و
ظالمانه شان از مدينه تبعيد نمود و «بنى قريظه» را به كيفر خيانت به مرگ محكوم ساخت
و پيمان شكنان «خيبر» را در هم كوبيد و يهوديان «فدك» را براى دست برداشتن از ستم و
تجاوز زير فشار نهاد و مغلوب ساخت و ساكنان «وادى القرى» نيز به رسالت آن حضرت
ايمان آوردند و بدين سان اقتدار ظالمانه يهود در «حجاز» در هم شكست و خدا بر اساس
وعده اش آنان را خوار و سرافكنده و پريشان ساخت.
«قتاده» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه خدا آنان را به گونه اى رسوا و
ذليل ساخت كه هرگز سربلند و سرفراز نگردند. آرى خدا آتش جنگ آنان را به لطف خويش
خاموش ساخت و پيامبر را از اسرار و اهداف شرربارشان آگاه ساخت و ياريش فرمود.
وَ يَسْعَوْنَ فِى الْاَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ
يهود مردمى هستند كه از راه گناه و نافرمانى خدا، دروغ انگاشتن كتاب هاى آسمانى
و مخالفت با دستورات دينى و تلاش در محو نام و نشان پيامبر و علايم و ويژگى هاى آن
حضرت از كتاب هايشان، در روى زمين تباهى مى كنند، و خدا مردمى را كه در روى زمين به
فساد و تبهكارى و گناه دست مى يازند، دوست نمى دارد.
پرتوى از سنّت هاى تاريخى
در ادامه سخن، قرآن شريف به پرتوى از سنن حاكم بر جامعه و تاريخ مى پردازد و مى
فرمايد:
وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ
سَيِّئاتِهِمْ وَ لَاَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ
و اگر يهوديان و مسيحيان به محمد صلى الله عليه وآله و قرآن ايمان مى آوردند و
با عمل به مقررات انسانساز و جامعه پرداز ما، از كفر و زشتكارى و بيداد دورى مى
جستند، بى گمان ما گناهان آنان را مى زدوديم و مى آمرزيديم، و آنان را به بوستان
هاى پرنعمت در مى آورديم.
وَ لَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْاِنْجيلَ
و اگر آنان به محتواى تورات و انجيل عمل مى كردند و مفاهيم آنان را تحريف نمى
نمودند...
به باور برخى، منظور اين است كه اگر آنان تورات و انجيل را در هر حال برنامه
زندگى و راهنماى راه خويش قرار مى دادند و از مرز مقررات الهى آن تجاوز نمى
كردند...
وَ مَا اُنْزِلَ اِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ
به باور «ابن عباس» منظور قرآن شريف است كه بر پيامبر گرامى فرود آمد، و «جبايى»
نيز همين ديدگاه را برگزيده است.
امّا به باور برخى منظور مقررات و مفاهيم دينى است كه خدا به وسيله پيامبرش مردم
را به آنها راه نمود و به وسيله آن مقررات، بندگان را به راه درست هدايت فرمود.
لَاَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ
به باور «ابن عباس» اگر آنان مقررات تورات و انجيل را برپا مى داشتند، از آسمان
روزى مى خوردند و باران رحمت بر آنان مى باريد، و نيز از زمين خير و بركت و نعمت
براى آنان مى جوشيد و پديدار مى گشت. امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه از
ميوه درختان و فرآورده هاى كشاورزى و ميوه نخل ها بهره ور مى شدند و همان گونه كه
در شهر و ديار خويش زندگى مى كردند، مى ماندند و به كيفر خيانت و بيداد و تجاوزشان
به مرگ و رانده شدن از آن جا محكوم نمى شدند.
دليل اين نكته كه قرآن در اين آيه از ميان همه منافع تنها به خوردن و بهره بردن
از رزق و روزى اشاره مى كند اين است كه رايج ترين و بيشترين منافع نعمت ها همين
است. و بدين سان قرآن، يهود تجاوزكار و عهدشكن را به ياد نعمت هاى گوناگونى كه از
دست داده اند، افكنده و حسرت آنان را برمى انگيزد و پاسخ آنان را كه مى گفتند: دو
دست خدا بسته است، اين گونه مى دهد.
پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه اگر درست و خداپسندانه عمل مى كردند،
اينك در رفاه و آسايش بودند؛ چنان كه گفته مى شود: حسن غرق در نعمت و آسايش است.
نظير اين آيه شريفه كه ترسيم كننده سنت هاى الهى است، باز هم در قرآن شريف هست،
از جمله آنها اين آيه است كه مى فرمايد:
«و ان لو استقاموا على الطّريقة لاسقيناهم ماء غدقا».(56) و اگر مردم در راه
درست پايدارى مى كردند، بى گمان آبى گوارا به آنان مى نوشانديم.
و نيز اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «... و من يتّق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه
من حيث لا يحتسب...»(57)
و هر كس از خدا پروا كند، خدا براى او راه نجاتى قرار مى دهد و از جايى كه حساب
آن را نكرده است روزى او را مى رساند.
مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ
از ميان آنان گروهى معتدل و ميانه رو هستند و از تندروى و كندروى دورى مى جويند.
در تفسير اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى از جمله «جبايى»، منظور، آن گروه از يهود هستند كه به قرآن و
پيامبر ايمان آوردند. از روايات رسيده از خاندان رسالت نيز اين تفسير دريافت مى
گردد.
2 - امّا به باور برخى منظور، «نجاشى» پادشاه خردمند «حبشه» و همراهان اوست.
3 - برخى برآنند كه منظور كسانى هستند كه در برابر پيامبر و قرآن راه منطق و
مسالمت و همزيستى را برگزيدند و ستيزه جويى نكردند.
4 - و برخى مى گويند: منظور كسانى هستند كه مسيح را بنده خدا و پيامبر او مى
شناختند و از غلوّ و زياده روى در مورد او دورى مى جستند.
وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ مَا يَعْمَلُونَ
و بيشتر يهود و نصارا به كارهاى نادرست دست يازيده و بد رفتار مى كنند. منظور از
اين گروه كسانى بودند كه در حق ستيزى و انكار قرآن و رسالت پيامبر لجاجت و سرسختى
نشان مى دادند.
پرتوى از آيات
شكوفايى رابطه انسان با طبيعت در پرتو ايمان و تقوا
رابطه مرموز و راز شگرف و ناشناخته اى ميان انسان و طبيعت است كه هر اندازه
جامعه و تمدنى بهتر و دقيق تر به راه توحيد و تقوا گام سپارد، و ميان خود و
همنوعانش روابط عادلانه و بر اساس حق و فضيلت برقرار سازد و آزادى و امنيّت و كرامت
ديگران و حقوق بشر را به راستى رعايت كند، در همان حال رابطه اش با طبيعت شكوفا و
بارور مى گردد. در آن شرايط، طبيعت با او همبستگى مى نمايد، با او حسّ هماهنگى مى
كند و با او همنوا و هم جهت و هم هدف مى گردد.
رابطه چنين جامعه اى با آسمان و زمين، با ماه و خورشيد، با ابر و باد و مه و
باران و تمامى پديده هاى هستى دوستانه و پرمهر مى شود و طبيعت آنچه را در توان
دارد، با تواضع و افتخار در طبق اخلاص نهاده و به او هديه مى نمايد. امّا اگر رابطه
اش با آفريدگار هستى و پديدآورنده طبيعت تيره شد و از راه توحيد و تقوا و ايمان و
عمل و شناخت و كار شايسته فاصله گرفت و در رفتار اخلاقى و اجتماعى و حقوقى و سياسى
و ديگر جنبه ها و ميدان هاى حيات در جهت ضدّ تكاملى قرار گرفت، به همان نسبت و به
همان ميزان رابطه اش با مجموعه هستى تيره و تار مى گردد و طبيعت با همه نيرو و
پديده هايش بر ضدّ او خواهد ايستاد.
اين بدان جهت است كه جهان بر خلاف تصور كوته نظران و ظاهربينان، كور و كر و فاقد
شعور و فهم نيست و كران تا كران آن گوش شنوا، چشم بينا و شعور ويژه خود را دارند و
با درك و دريافت ويژه خود حقايق را درمى يابند.
و بدان دليل است كه مجموعه جهان هستى در برابر ستم و بيداد و تباهى بيدادگران، و
عدالت خواهى و حريت طلبى و درستكارى شايستگان، بى تفاوت نيست و ميان خوب و بد و
عدالت و بيداد و هنجار و ناهنجار، عكس العمل مناسب نشان مى دهد، گرچه اين رابطه و
اين چگونگى بسيار ظريف و براى بشر ناشناخته است.
و بدان جهت است كه مجموعه جهان هستى به سوى هدف مشخصى كه تكامل و تعالى است در
حركت مى باشد و انسان كه جزئى از اين مجموعه است اگر بر خلاف آن حركت كرد، با واكنش
آن روبه رو مى گردد...
و بدين سان مورد آيات بحث، اين سنت الهى و اين قانون جاودانه حاكم بر جامعه و
تاريخ را به قرآن پژوهان و قرآن باوران آموزش مى دهد و مى فرمايد:
و اگر جامعه ها و تمدن هاى پيشين مقررات تورات و انجيل را كه از سوى پروردگارشان
فرو فرستاده شده بود، برپا مى داشتند و بدانها عمل مى كردند، از فراز سر و از زير
پايشان و از آسمان و زمين بهره ور مى شدند.(58)