/ سوره نساء / آيه هاى 115 - 105
105 . إِنَّا أَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ
النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُن لِلْخائِنيِنَ خَصيِماً.
106 . وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيِماً.
107 . وَ لاتُجادِلْ عَنِ الَّذيِنَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ
لايُحِبُّ مَن كانَ خَوَّاناًأَثيِماً.
108 . يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لايَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ
مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لايَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما
يَعْمَلُونَ مُحِيطاً.
109 . ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ
يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَم مَن يَكُونُ عَلَيْهِمْ
وَكِيلاً.
110 . وَ مَن يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِاللَّهَ
يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحيِماً.
111 . وَ مَن يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ كانَ
اللَّهُ عَليِماً حَكيِماً.
112 . وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ
احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماًمُبيِناً.
113 . وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ
مِنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ
مِن شَىْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما
لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيِماً.
114 . لا خَيْرَ فِى كَثيِرٍ مِن نَجْواهُمْ إِلّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ
مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ
مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ اَجْراً عَظيِماً.
115 . وَ مَن يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ
يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيِلِ الْمُؤْمِنيِنَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ
جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيِراً.
ترجمه
105 - به يقين ما اين كتاب را به حق فرو فرستاديم تا با آنچه خدا به تو [آموخته
و ]نمايانده است، ميان مردم داورى كنى؛ و براى [دفاع از ]خيانتكاران ستيزه گر مباش.
106 - و از خدا [براى لغزشكاران ] آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان
است.
107 - و [به دفاع ] از كسانى كه به خود خيانت مى ورزند، بحث و گفت گو مكن؛ چرا
كه خدا كسى را كه خيانت پيشه و گناه ورز باشد دوست نمى دارد.
108 - [به هنگام دست يازيدن به گناه و زشتى،] از مردم نهان مى گردند [ و شرم مى
دارند] و از خدا [شرم نمى دارند و] نهان نمى شوند، با اين كه آن گاه كه شب هنگام
[براى توجيه خيانت خويش ] سخنى را كه [خدا ]خوش نمى دارد در سر مى پرورند خدا با
آنان است؛ و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد.
109 - هان! شما همان كسانى هستيد كه در زندگى دنيا[به دفاع ] از آنان [بحث و
]ستيزه نمودند، پس در روز رستاخيز چه كسى خواهد بود كه [به دفاع از آنان با خدا به
ستيزه برخيزد؟ و يا كار ساز آنان چه كسى خواهد بود؟!
110 - و هركس به كار بدى دست يازد [و] يا برخويشتن ستم نمايد، آن گاه از خدا
آمرزش بخواهد، خدا را بسيار آمرزنده و مهربان خواهد يافت.
111 - و هركس گناهى مرتكب گردد، فقط آن را به زيان خويشتن مرتكب مى گردد و خدا
هماره دانا و فرزانه است.
112 - و هركس به لغزش يا گناهى دست يازد، آن گاه آن را به گردن بى گناهى بيفكند،
بى ترديد بهتان و گناه آشكارى را به دوش كشيده است.
113 - و اگر فزون بخشى خدا و [مهرو] رحمت او بر تو نبود، گروهى از آنان [كه به
خيانت آلوده شدند] آهنگ آن داشتند كه تو را از راه به بيراهه برند [و تو از
خيانتكاران دفاع كنى ]، در صورتى كه [آنان با اين وسوسه ها] جز خود را گمراه نمى
سازند و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند، و خدا كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد و
آنچه رانمى دانستى به تو آموخت؛ و فزون بخشى خدا بر تو هماره شكوهمنداست.
114 - در بسيارى از سخنان درگوشى آنان خير [و سودى نيست ]مگر [در سخن ] كسى كه
به [پرداختن ]صدقه، يا به كار پسنديده يا [اصلاح و ]سازشى ميان مردم فرمان دهد، و
هر كس در طلب خشنودى خدا چنين كند، به او پاداشى پرشكوه خواهيم داد.
115 - و هر كس پس از نمايان شدن راه هدايت، با پيامبر دشمنى ورزد و از راهى جز
راه ايمان آوردگان پيروى كند، او را به همان راهى كه مورد پسند اوست رها مى كنيم و
او را به دوزخ مى افكنيم و دوزخ بد [فرجام و] جايگاهى است.
نگرشى بر واژه ها
«مجادله»: به مفهوم بحث و گفت گو و چون و چرا آمده است و نوعى كشمكش بر سر چيزى
است كه ميان دو فرد يا دو گروه بر سر آن بحث است.
«مخاصمه» نيز با اين واژه، از نظر مفهوم نزديك است، جز اين كه در دومى نوعى تندى
و درشتى است. و «مناظره» نيز آن كشمكشى است كه دو فرد و يا دو گروه با يكديگر برسر
موضوعى بحث و گفت گو مى كنند و «مخاصمه» نيز بحث و گفت گو به همراه اقامه دليل و
برهان است. اما اصل «مجادله» از ريشه «جدل» كه به مفهوم تندى كردن و باريك شدن در
كارى است، گرفته شده است.
«تبييت»: چاره انديشى و تدبير شبانه و يا نقشه نهانى كشيدن.
«سوء»: بد، كار زشت.
«يجد»: اين واژه از ريشه «وجدان» كه به معناى يافتن و ادراك است برگرفته شده
است. وجود، ضدّ عدم است؛ چرا كه همان گونه كه هر پديده اى به هستى آشكار مى گردد،
با يافت شدن نيز ظهور پيدا مى كند.
«كسب»: انجام كارى كه براى سود و يا زيان انجام مى شود.
«همّ»: آهنگ
«نجوى »: رازگويى و گفتار آهسته اى است كه ميان دو تن برگزار مى گردد.
«شقاق»: به مخالفت همراه با بد انديشى و دشمنى گفته مى شود. اصل اين واژه به
مفهوم بريدن است، و بدان جهت دشمنى را «شقاق» مى گويند كه هر كدام از دو طرف در يك
سو قرار گرفته اند و بر ضد ديگرى ستيز مى نمايند. واژه «انشقاق» نيز از همين ريشه
گرفته شده و به مفهوم بريدن و بر گرفتن شاخ و برگ از همان ريشه و اصل است.
«نولّه»: واگذار مى كنيم، از ريشه «ولّى» گرفته شده است.
شأن نزول
الف - در مورد داستان فرود آيات مورد بحث آورده اند كه:
1 - اين آيات در باره سه برادر به نام هاى «بشر»، «بشير» و «مبشّر» كه از قبيله
«بنى ابيرق» بودند فرود آمد؛ چرا كه اينان كه در روزگار جاهليت و اسلام به خاطر
انديشه و عملكرد ناصواب خود دچار فقرمادى و معنوى بودند، خود به گناه و زشتى دست مى
زدند و مى كوشيدند تا آن را به ديگران نسبت دهند؛ براى نمونه «بشير» شعرهاى ناروايى
در مورد برخى از مسلمانان مى سرود و آنها را به دهان ها و زبان ها مى انداخت و آن
گاه با شايعه افكنى مدّعى مى شد كه قريش اين شعرها را سروده اند.
و نيز نامبرده به خانه مردى به نام «رفاعه» دستبرد زد و هستى او را به غارت برد
و هنگامى كه «رفاعه» و بستگانش به جست جو پرداختند، او و مردان قبيله اش يكى از
مسلمانان را كه مردى با شخصيت و آبرومند بود و «لبيد» نام داشت به عنوان سارق معرفى
كردند و به دروغ بر ضد او گواهى دادند.
«لبيد» كه از اتهام بى اساس آنان سخت دستخوش هيجان و ناراحتى شده بود، دست به
قبضه شمشير برد و فرياد بر آورد كه: هان اى ناجوانمردان! شماها به اين نسبت ناروايى
كه به من داده ايد سزاواريد نه من! يا بايد بى درنگ به گناه خويش اعتراف نموده و
تهمتى را كه به من بسته ايد پس بگيريد و يا همه شما را از دم شمشير مى گذرانم. آنان
به ظاهر به گناه خويش اعتراف نمودند و «لبيد» را با آرامش خاطر از آن جا دور
ساختند، اما در باطن همچنان بر دروغ پردازى خويش پافشارى كردند تا سرانجام جريان به
اطلاع پيامبرگرامى رسيد و آن جا نيز به ناروا بر ضد آن بنده خدا گواهى دادند و
جنايتكارانه گناه خويش را به گردن بى گناه افكندند. «لبيد» و «قتاده» كه از مبارزان
فداكار «بدر» بودند، و نيز عمويش «رفاعه» به خدا پناه بردند؛ چرا كه مى دانستند كه
پيامبر به ظاهر داورى خواهد نمود و آن تبهكاران نيز همگى به ناحق گواهى مى دادند...
درست در اين جا بود كه اين آيات بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه: ما اين كتاب را
به حق بر تو فرستاديم تا با آنچه خدا به تو آموخته و نمايانده است داورى كنى. «انّا
انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك اللّه...»(22)
بدين سان، «بشير» رسوا شد و با دريافت خبر فرود آيه شريفه در مورد خيانت خود و
همدستانش به مكه گريخت.
2 - و نيز آورده اند كه اين آيات در مورد همان سه برادر و عملكرد زشت «بشير» و
گواهى نارواى مردان قبيله اش فرود آمد؛ با اين تفاوت كه در اين روايت آمده است كه
آنان به مردى يهودى به نام «زيد» نسبت دزدى دادند و او از آنان به پيامبر شكايت برد
و آن گاه به هنگام دادرسى پيامبر، مردان قبيله مورد نظر، ضمن اداى گواهى دروغ وتهمت
زدن به آن بنده خدا، خود را طرفدار حق نشان دادند و از پيامبر تقاضا كردند كه آن
يهودى را كيفر كند، و درست در اين شرايط بود كه اين آيات شريفه فرود آمد.
3 - و برخى آورده اند: اين آيات در مورد مردى از انصار فرود آمد؛ چرا كه او زرهى
را به امانت گرفته بود و آن گاه به جاى باز گردانيدن آن، موضوع را انكار مى كرد.
گروهى از مسلمانان او را خيانتكار شمردند و كارش را زشت ناميدند، ولى بستگان و
همدستان او نزد پيامبر شتافتند و او را امين خواندند و از او دفاع كردند. پيامبر كه
به ظاهر و بر اساس دلايل و اسناد، داورى مى فرمود به بى گناهى او رأى داد و هنوز
جريان به پايان نرسيده بود كه اين آيات فرود آمد و آن راز بر ملا گرديد.
از ميان اين سه شأن نزول، «طبرى» سومين روايت را پذيرفته است؛ چرا كه به باور او
خيانت در مورد امانت و امانتدارى به كار مى رود، و نه سرقت و بردن مال ديگرى.
ب - در مورد شأن نزول نهمين آيه مورد بحث دو روايت است:
1 - به باور برخى، اين آيه شريفه در ادامه آيات گذشته است و در مورد همان جريان
فرود آمده است.
2 - اما گروهى آورده اند كه اين آيه مباركه در مورد گروهى از قبيله «ثقيف» فرود
آمد؛ چرا كه آنان به حضور پيامبر شرفياب شدند و گفتند: اى پيامبرخدا! آمده ايم تا
با دو شرط دست بيعت و اسلام در دست شما گذاريم.
پيامبر فرمود: آن دو شرط شما چيست؟
گفتند: نخست اين كه ما را از شكستن بت هايمان به دست خويش معاف دارى؛ و ديگر اين
كه يك سال ديگر اجازه دهى تا از بت «عزّى» پاس داريم و در برابرش گاه و بيگاه كرنش
كنيم. پيامبر گرامى در انديشه پاسخى مناسب و هدايت بخش به آنان بود كه اين آيه
شريفه فرود آمد: «و لولا فضل اللّه عليك و رحمته...»(23)
تفسير
در اين آيه شريفه، خدا پيامبرش را مخاطب مى سازد و مى فرمايد:
إِنَّا أَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ
بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُن لِلْخائِنيِنَ خَصيِماً
هان اى پيامبر! ما قرآن را به خاطر روشنگرى حقوقى كه خدا بر بندگان دارد، و يا
به خاطر آن كه تو از هر كس ديگر به آن زيبنده ترى، بر تو فرو فرستاديم؛ تا در ميان
مردم با آنچه خدا به تو آموخته و نمايانده است داورى كنى، و مبادا به كسانى كه بر
مال و جان مردم مسلمان و ياهم پيمانان آنان خيانت مى ورزند يارى رسانى و بر ضد
كسانى كه حقوق خويش را خواهانند، از آنان جانبدارى كنى.
و مى افزايد:
وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ
و بايد از آفريدگارت در مورد اين كار آمرزش بخواهى.
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيِماً
چرا كه خدا گناه بندگان مسلمان و فرمانبردار خود را مورد بخشايش و آمرزش قرار
داده و از باز خواست آنان چشم پوشى مى كند.
جانبدارى از بيدادگران هرگز
در اين آيه شريفه گرچه به ظاهر روى سخن باپيامبرگرامى است و به آن حضرت در مورد
داورى اش در مورد فردى كه به ظاهر اعلان اسلام و ايمان مى كرد هشدار مى دهد، اما در
حقيقت روى سخن با جامعه است و به همه هشدار مى دهد كه مبادا به خاطر ظاهر سازى و
بازيگرى مدّعيان ايمان و عدالت، از درون آلوده آنان غفلت بورزيد و از آنها جانبدارى
نماييد و به آنان امكان دهيد تا حقوق ديگران را پايمال سازند. اين شيوه سخن به
منظور هشدار و سازندگى است و نشانگر آن است كه اصل عدالت درنگرش قرآنى از چنان
اهميت و حساسيتى بر خور دار است كه خدا به دريافت دارنده وحى نيز هشدار مى دهد كه
مبادا از كسى جانبدارى كند، مگر اين كه به راستى حق براى او آشكار گردد و بر اساس
عدل و داد، داورى نمايد و از پاكان و شايستگان جانبدارى كند.
گروهى بر آنند كه پيامبر هنوز از كسى جانبدارى نكرده بود و به مجرد اين كه بر
اساس ظاهر، آهنگ داورى نمود اين هشدار بر او فرود آمد.
نظم و پيوند آيه
چگونگى نظم آيات و پيوند آنها به يكديگر بر اين اساس استوار است كه در آيات
گذشته اين پيام به پيامبر رسيد كه از نفاق پيشگان دورى گزيند، و در اين آيه اين
دستور داده شد كه از خيانتكاران نيز هرگز جانبدارى نشود. پاره اى نيز بر آنند كه
پيوند آيه شريفه با آيات ديگر در اين است كه خدا در اين سوره، مقررات گوناگونى را
بيان فرموده است. اينك در آيه مورد بحث با خطاب به پيامبر ياد آور مى شود كه همه
اين مقررات را آفريدگارت بر اساس حق و عدالت بر تو فرو فروستاده است.
در ادامه هشدار، در اين آيه شريفه مى فرمايد:
وَ لاتُجادِلْ عَنِ الَّذيِنَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ
و از كسانى كه به خويشتن خيانت روا مى دارند جانبدارى و دفاع مكن!
به باور برخى، روى سخن با پيامبر گرامى است، چرا كه آن حضرت بر آن بود كه بر
اساس ظاهر داورى كند و «بشير» را به گواهى مردان قبيله اش بى گناه بشناسد. اما به
باور برخى ديگر، روى سخن با تك تك كسانى است كه نزد پيامبر آمدند و به دروغ به بى
گناهى آن مرد تجاوزكار گواهى دادند و از او جانبدارى نمودند. پاره اى نيز برآنند كه
روى سخن با همه انسان هاست.
در مورد كسانى كه به خويشتن خيانت مى كنند و در آيه آمده است نيز ديدگاه ها
يكسان نيست:
1 - گروهى بر اين عقيده اند كه منظور، همان عنصر خيانتكار و كسانى هستند كه در
سرقت و خيانت با او همدست و همداستان بودند.
2 - اما پاره اى ديگر مى گويند: منظور كسانى هستند كه با آن خيانتكار نزد پيامبر
آمدند و به دورغ، به بى گناهى او گواهى دادند.
3 - و برخى نيز بر اين عقيده اند كه منظور، سارق و گواهان خيانتكار و همه كسانى
هستند كه در زندگى اين گونه عمل كنند.
با اين كه كار آنان خيانت به ديگران است، قرآن بدان دليل آن را تعبير به خيانت
به خود مى كند كه زيان خيانت و زشت كردارى هركس سرانجام دامنگير خودش مى گردد؛ و
اين بسان همان سخن مشهور است كه به بيدادگر گفته مى شود: هرآنچه ستم كنى به خود مى
نمايى، گرچه در مورد ديگران ستم روا مى دارد.
و نيز بسان اين آيه مباركه است كه مى فرمايد: اگر نيكى كنيد، به خويشتن نيكى
كرده ايد: «إن احسنتم احسنتم لانفسكم».
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ مَن كانَ خَوَّاناً أَثيِماً
بى ترديد، خدا هركسى را كه خيانتكار و گناه ورز باشد دوست نمى دارد.
واژه «خوّان» بر وزن «فعّال» از خيانت گرفته شده و به مفهوم بسيار خيانتكار آمده
است، و واژه «اثيم» به مفهوم گناه كننده و عنصرى است كه به گناه و زشكارى عادت كرده
است.
برخى برآنند كه منظور اين فراز از آيه شريفه اين است كه خدا خيانتكارى را كه زره
را به سرقت برد و يا گناهكارى را كه به ديگرى تهمت زد و گناه خويش را به او نسبت
داد، دوست نمى دارد.
«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: خدا به پيامبر هشدار مى دهد كه: از كسانى كه با
خيانت به خود ستم مى كنند و به ديگران اتهام مى بندند، جانبدارى مكن! و منظور،
خيانتكارى است كه زره ديگرى را به سرقت برد و آن گاه مرد يهودى را به سرقت متهم
ساخت و با اين دو گناه، هم خيانتكار شناخته شد و هم گناه ورز.
در چهارمين آيه مورد بحث در نكوهش همين عناصر خيانتكار و گناه پيشه مى فرمايد:
يَسْتَخُْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لايَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ
اين عناصر خيانتكار و گناهكار از مردم نهان مى شوند، اما از خدا كه هماره با
آنان است نهان نمى شوند. و يا اين كه اينان گناه خويش را در ربودن مال مردم از
بندگان خدا پوشيده مى دارند، اما از خدا كه به همه امور آگاه است شرم نمى كنند؛ چرا
كه اگر از خدا شرم مى داشتند، نه دست به خيانت مى زدند و نه به گواهى دروغ و يا
اتهام بستن به بى گناهان.
إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لايَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ
آنان شبانگاهان به گفت گوها و چاره انديشى ها و نقشه هايى مى پردازند كه خدا از
آن خشنود نيست.
به عقيده گروهى، آنان به تحريف حقايق مى نشينند و دروغ پردازى مى كنند؛ اما به
باور پاره اى ديگر، منظور نكوهش همان عنصر خيانتكار است كه با روشن شدن خيانتش،
شبانگاه زره را به خانه يهودى افكند و تصميم گرفت كه با سوگند دروغ، خود را پاك و
پاكيزه جا زند و ديگرى را دزد قلمداد نمايد و مردم مسلمان به حرمت همدينى و همكيشى
با او، دروغ وى را تصديق نموده و سخن يهودى را تكذيب نمايند. برخى نيز گفته اند: او
زره را به خانه «لبيد» افكند.
وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً
و خدا به آنچه انجام مى دهند هماره احاطه دارد.
به باور برخى، منظور اين است كه خدا كارهايى را كه اينان انجام مى دهند به همان
گونه براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر حفظ خواهد كرد. به باور ديگرى، خدا به
كارهايى كه اينان انجام مى دهند داناست و چيزى بر او پوشيده نمى ماند.
پيام آيه
آيه شريفه كسانى را كه از بندگان خدا حساب مى برند و شرم مى دارند و در برابر
آنان به كارهاى ناروا دست نمى يازند، اما از آفريدگار تواناى هستى نه شرم مى دارند
و نه حساب مى برند، سخت نكوهش مى كند، چرا كه خدا زيبنده تر از ديگران است كه انسان
از ذات پاك و بى همتاى او شرم داشته باشد و از قدرت و عدالت او حساب برد و به گناه
و زشتى نزديك نشود.
و نيز كسانى را سرزنش مى كند كه خود به كارهاى زشت دست مى يازند، و آن گاه آن را
به گردن ديگران مى اندازند. آرى، قرآن مجيد اين عمل را گناهى بزرگ مى شمارد؛ خواه
قربانى و متهم، انسان با ايمان و پروا پيشه اى باشد و يا كافر و گمنام.
و نيز به حمايت كنندگان آنان سخت هشدار مى دهد كه:
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا
هان! شما همان كسانى هستيد كه در زندگى دنيا از دزدانِ حرام خوار و خيانت پيشه
جانبدارى نموديد.
فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ
پس در روز رستاخيز چه كسى از آنان در برابر خدا جانبدارى خواهد كرد؟ و يا چه كسى
در سراى آخرت حمايت كننده و كار ساز و سامان بخش عملكرد رسواى آنان خواهد بود و
خواهد توانست از آنان دفاع كند؟!
روشن است كه منظور آيه شريفه نكوهش از اين شيوه زشت جانبدارى از خيانت و
خيانتكاران است؛ به همين جهت هشدار مى دهد كه اگر شما در اين جهان به دروغ به سود
آنان گواهى دهيد و در مقام پاك شمردن آنان برآييد، بدانيد كه در روز رستاخيز نه كسى
از آنان دفاع مى كند و نه به سود آنان گواهى خواهند داد. بدين سان اين درس راگيريم
كه نبايد از بيدادگران جانبدارى كرد و يا از آنان دفاع نمود.
أَم مَن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
آنان در روز رستاخيز كارسازى ندارند كه كارشان را به سامان آورد و از آنان دفاع
نمايد؛ چرا كه واژه «وكيل» به مفهوم كسى است كه به انجام كارى قيام مى كند كه به او
واگذار شده است؛ و خداى را بدان جهت «وكيل» مى گويند كه كارساز بندگان است و به
امور آنان رسيدگى مى كند. پاره اى نيز مى گويند: خدا را بدان جهت «وكيل» مى گويند
كه حافظ و نگهبان بندگان است.
راه جبران
در اين آيه شريفه خداى پرمهر راه بازگشت از گناه و جبران لغزش ها را به بندگان
نشان مى دهد.
وَ مَن يَعْمَلْ سُوءاً أَوْيَظلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِاللَّهَ يَجِدِ
اللَّهَ غَفُوراً رَحيِماً
و كسى كه كار بدى انجام دهد و يا به خويشتن ستم روا دارد، آنگاه راه توبه در پيش
گيرد و از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.
پاره اى در تفسير آيه شريفه گفته اند: منظور اين است كه كسى كه با سرقت «زره»
دست به زشتى يازد و آن گاه با نسبت دادن آن به ديگرى به خود ستم كند...؛ اما دسته
اى نيز برآنند كه منظور از واژه «سوء» شرك است و منظور از واژه «ظلم» ديگر گناهان.
با اين بيان معناى آيه شريفه اين گونه است: و هر كس با بردن مال ديگران دست به زشتى
و گناه زند و آن گاه با نسبت دادن گناه و سرقت خود به ديگرى، به خود ستم كند، سپس
راه توبه پيش گيرد و از خدا آمرزش بخواهد، اگر چه گناهانش بزرگ و كيفر آنها سهمگين
است، اما در صورت توبه واقعى، مورد آمرزش قرار خواهد گرفت، چرا كه خدا آمرزنده و
مهربان است.
و مى افزايد:
وَ مَن يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ
و هركس گناهى مرتكب شود، فقط به زيان خويش مرتكب شده است.
پيام اين آيه شريفه نظيرآن آيه مباركه است كه مى فرمايد: «...و لا تكسب كلّ نفس
الاّ عليها...»(24) و هيچ كسى جز به زيان خويش به گناهى دست نمى يازد.
و نظير اين آيه مباركه است كه مى فرمايد: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء
فعليها...»(25) هركس كار شايسته اى انجام دهد، به سود خود اوست؛ و هر كه بدى كند،
به زيان خودش خواهد بود.
وَ كانَ اللَّهُ عَليِماً حَكيِماً
و خدا هماره به كردار بندگان دانا و در داورى در باره آنان فرزانه است.
پاره اى نيز بر آنند كه: خدا به كردار آن تجاوز كار خيانت پيشه، دانا و دركيفرش
فرزانه است.
و نيز هشدار مى دهد كه:
وَ مَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ
احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماًمُبيِناً.
وهركس خطا و يا گناهى كند و آن را به گردن بى گناهى بيفكند، بى ترديد بهتان و
گناه آشكارى بر دوش كشيده است.
به باور برخى، منظور از واژه «خطيئه» در آيه شريفه شرك، و منظور از «ذنب» ديگر
گناهان است، و منظور از «برى» نيز آن مرد يهودى يا «لبيد بن سهل» است كه به ناروا
مورد اتهام قرار گرفتند.
در مورد ضمير «به» ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى اين ضمير به واژه «اثم» بر مى گردد.
2 - اما به باور برخى ديگر به دو واژه «اثم» و «خطيئه».
3 - و پاره اى نيز بر اين باورند كه به «كسب» بر مى گردد.
جبرگرايان بر اين پندارند كه آفريدگار هستى، خالق كارهاى انسان هاست؛ اما از اين
آيات اين واقعيت دريافت مى گردد كه پندار آنان بسيار سست و بى اساس است؛ چرا كه بر
خداى فرزانه و عادل نزيبد كه خود كارهاى ناشايسته بندگان را پديد آورد و آن گاه از
آنان باز خواست كند كه چرا چنين كرديد؟
و اين پندار نيز پندارى نارواست كه بگوييم آفريدگار كارها و پديد آورنده اعمال،
خداست، اما قلب انسان ها نيز آن كارها را بر مى گزيند و به همين دليل هم باز خواست
و كيفر، درست و عادلانه خواهد بود؛ چرا كه عمل تجزيه پذير نيست؛ اگر به راستى پديد
آورنده گناهان خدا باشد رضايت دل و گزينش قلبى بندگان نيز از سوى آفريدگار دل ها و
قلب هاست و مردم نقش و اختيارى ندارند تا باز خواست و كيفر گردند، و در اين صورت
كيفر آنان نه با عدالت خدا سازگار است و نه با حكمت و فرزانگى او.
عصمت و مصونيت از اشتباه
در اين آيه شريفه كه در حقيقت ادامه همان داستان قبيله «بنى ابيرق» است،
آفريدگار هستى، مهر و لطف و فزون بخشى خويش به بنده برگزيده و پيام آور بزرگش را به
تابلو مى برد و نشان مى دهد كه چگونه حافظ اوست و او را از مكر و وسوسه و نيرنگ
دشمنان حراست مى كند و از لغزش و تمايل به سوى اشتباه و باطل گرايان مصون مى دارد.
وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِنْهُمْ
أَن يُضِلُّوكَ
و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو اى پيامبر نبود، گروهى از آنان آهنگ آن داشتند كه
تو را از راه حق و عدالت منحرف ساخته و به بيراهه برند.
درمورد اين فضل و رحمت، گروهى بر آنند كه منظور از فضل خدا، رسالت و نبوت پيامبر
و منظور از رحمت او بر آن حضرت، يارى خدا بر آن گرانمايه عصرها و نسل هاست. برخى
نيز بر اين عقيده اند كه منظور از فضل خدا، تأييد پيامبر و منظور از رحمت او، نعمت
خدا بر آن حضرت است. پاره اى نيز مى گويند فضل خدا، رسالت و نبوت است و رحمت او به
پيامبر مقام عصمتى است كه به او ارزانى داشته است.
«لهمّت طائفة منهم ان يضلّوك».
در تفسير اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست.
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور كسانى هستند كه به دروغ به سود
تجاوز كاران «بنى ابيرق» گواهى دادند و بر درستى و پاكى آنان سوگند ياد كردند. با
اين بيان، مفهوم اين فراز از آيه اين مى شود كه: آنان مى خواستند با شهادت خويش به
نفع خيانتكاران، تو را از حق دور سازند و خدا تو را از نقشه پليدشان آگاه ساخت.
2 - اما به باور برخى ديگر، منظور قبيله «ثقيف» است كه از پيامبر تقاضاى نابجا و
نادرستى داشتند.
3 - و «ابومسلم» مى گويد: منظور، نفاق پيشگانى هستند كه مى خواستند پيامبر را از
ميان ببرند؛ و منظور از «اضلال» در آيه شريفه «كشتن» است همان گونه كه در آيه ديگرى
اين مفهوم آمده است كه:
«و قالوا أاذا ضللنا فى الأرض أانّا لفى خلق جديد...»(26)
و گفتند: آيا هنگامى كه در دل زمين گم و تباه شديم باز هم در آفرينش جديد، لباس
هستى خواهيم پوشيد؟
با اين بيان، منظور اين است كه اگر خدا تو را از شرارت آنان حفظ نمى كرد، گروهى
از آن منافقان مى خواستند تو را بكشند، و تصميم شرربارى گرفته بودند كه به آن دست
نيافتند.
وَ ما يُضِلُّونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ
آنان جز خودشان كسى را گمراه نمى سازند و از حق دور نمى كنند؛ اما به باور برخى،
آنان خودشان را نابود مى سازند و ثمره شوم كردار زشت شان دامنگير خودشان مى گردد، و
افزون بر اين خفت و خوارى و سرگردانى در بيراهه ها، در خور عذاب ماندگار نيز خواهند
شد.
وَ ما يَضُرُّونَكَ مِن شَىْ ءٍ
و بافريبكارى و دجالگرى خود زيانى به تو نمى رسانند؛ چرا كه خدا نگهبان و نگهدار
و پشتيبان توست.
وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ
تَكُن تَعْلَمُ
و خدا كتاب و حكمت بر تو فرو فرستاد، و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت.
منظور اين است كه آن بد انديشان چگونه مى توانند تو را به بيراهه برند، با اين
كه خدا برتو كتاب و حكمت فرو فرستاده و مقررات خود را در پرتو وحى و رسالت به تو
آموخته است.
وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيِماً
و فزون بخشى خدا برتو از آغاز آفرينش تو تا آن گاه كه مقام والاى رسالت را به تو
ارزانى داشت، هماره پرشكوه بوده است؛ چراكه آخرين و برترين سفير خدا هستى و به تو
مقام بلند شفاعت را نيز عنايت فرموده است.
رازگويى تنها در سه مورد
در اين آيه شريفه خداى پرمهر مردم را از رازگويى و سخنان در گوشى و سوء ظن
برانگيز بر حذر مى دارد و مى فرمايد:
لا خَيْرَ فِى كَثيِرٍ مِن نَجْواهُمْ إِلّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ
مَعْروُفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ
در بسيارى از رازگويى ها و سخنان در گوشى و محرمانه آنان خير و فايده اى نيست،
مگر اين كه كسى بدين وسيله به انفاق و صدقه اى فرا خواند و ياديگرى را به نيكى و
نيكوكارى و رفتار پسنديده و ايجاد سازش در ميان مردم فرمان دهد. تنها در اين صورت
است كه در كار آنان براى خودشان و ديگران سودى نهفته است و خرد و خردمندان آن را مى
ستايند، و گرنه ممكن است سوء ظن و بدبينى نيز بر انگيزد.
«على ابن ابراهيم» در تفسير خويش مى نويسد: پدرم به نقل از «ابن ابى عمير» و او
از «حمّاد» و او از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: خدا در قرآن
«تجمّل» را واجب ساخته است.
پرسيدند: منظور از تجمّل چيست؟
فرمود: منظور آن است كه چهره ات ناخودآگاه از برادر مسلمانت به خاطر آزردگى خاطر
در هم رفته باشد و تو با شكيبايى و گشادگى چهره دگرباره به او روى آورى، و اين از
مصاديق اين آيه شريفه است كه فرمايد: «لا خير فى كثير من نجواهم الاّ من امر بصدقة
او معروف او اصلاح بين النّاس...».
و نيز از پدرش آورده است كه اميرمؤمنان فرمود:
«ان اللّه فرض عليكم زكوة جاهكم كما فرض عليكم زكوة ما ملكت ايديكم»(27)
خدا، زكات جاه و مقام شما را بر شما واجب ساخت؛ درست همان گونه كه زكات دارايى
تان را.
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ اَجْراً
عَظيِماً
و هر كه در طلب خشنودى خدا چنين كند، و به آنچه گفته شد سفارش نمايد، به زودى به
او پاداشى پرشكوه خواهيم داد؛ پاداشى كه هم از نظر شمار و اندازه پرشكوه باشد و هم
از نظر چگونگى. به عبارت ديگر، به او پاداشى جاودانه و پايان ناپذير و صاف و خالص
از گرفتارى ها و مشكلات و آميخته به شكوه و عظمت و تجليل ارزانى خواهيم داشت.
پرتوى از آيه شريفه
1 - آيه مباركه در درجه نخست اين رهنمود را مى دهد كه انسان گناهكار پيش از هركس
به خود زيان مى رساند، چرا كه ثمره شوم عملكرد ظالمانه اش به خودش باز مى گردد.
2 - ديگر اين كه هركس ديگران را به گمراهى فرا خواند، در حقيقت خودش را گمراه
ساخته است، چرا كه وسوسه ديگران به گمراهى، سرگشتگى و انحراف خفت آورى است كه
دامنگير خودش شده است.
سلب توفيق معنوى
در آيه شريفه از دشمنى و ستيزه جويى با پيامبرگرامى اسلام هشدار مى دهد و مى
فرمايد:
وَ مَن يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ
يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيِلِ الْمُؤْمِنيِنَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى
به باور برخى اين آيه مباركه در نكوهش از همان عنصر تبهكارى فرود آمد كه دست
تجاوز به مال مردم گشود و آن گاه با بسيج نزديكان خويش كوشيد تا گناه خود را به
گردن ديگرى گذارد. آرى، بدين سان خدا به «ابن ابيرق» هشدار و به پيامبرگرامى دستور
سركوبى او و گروه تبهكارش را داد، و وى پس از فرود آيات و رسوا شدن در نظر مردم به
مكه گريخت و آن جا نيز در يك سرقت و تجاوز به خانه مردم ديوار برسرش فروريخت و مرد.
پاره اى نيز آورده اند كه او پس از فرود آيات، به شام گريخت و به كفر گراييد و
در راه شام دست به دزدى زد و به دام افتاد و كشته شد. به هر حال، خدا در آيات گذشته
چون د ر مورد توبه و باز گشت از گناه و اشتباه رهنمود داد، اينك هشدار مى دهد كه بر
گناه و تجاوز و ستيزه جويى پافشارى نكنيد.
و كسى كه پس از آشكار شدن حق و راه هدايت بازهم با پيامبر به دشمنى و ستيزه بر
خيزد و دلايل و نشانه هاى رسالت و صداقت او را در دعوت به سوى خدا ناديده بگيرد و
راهى جز راه ايمان آوردگان به خدا در پيش گيرد، او را به آنچه كه به سرپرستى گرفته
و به همان راهى كه روى آورده است وا مى گذاريم.
به باور برخى از مفسران، منظور اين است كه او را به بت ها - كه آنها را پناهگاه
خود مى پندارد - وامى گذاريم. برخى نيز بر آنند كه: ميان او و هواهايش مانعى ايجاد
نمى كنيم.
وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيِراً
و آن گاه به كيفر پشت نمودن به هدايت و راه نجات و روى آوردن به گمراهى، او را
به دوزخ مى كشانيم و به راستى كه آن جا چه بازگشتگاه بدى است.
كدامين اجماع
گروهى به اين آيه شريفه، استدلال نموده اند كه اجماع امت اسلام دليل و حجت است؛
چرا كه آيه شريفه همان گونه كه از مخالفت با پيامبر هشدار مى دهد، از مخالفت با
ايمان آوردگان و گزينش راهى جز راه و رسم و ديدگاه آنان نيز برحذر مى دارد. اما به
باور ما از آيه چنين نكته اى دريافت نمى گردد؛ چرا كه از آيه شريفه اين نكته دريافت
مى شود كه همراهى و همگامى با ايمان آوردگان واقعى، در راه حق و عدالت لازم است، نه
با ايمان آوردگان با زبان و شعار و به ظاهر. با اين بيان چگونه مى توان گفت كه از
هر مدعى ايمان و اسلام و ديندارى بايد پيروى كرد؟
پاره اى در برابر اين پرسش به ناگزير گفته اند: آيه شريفه نشانگر آن است كه از
برخى ايمان آوردگان بايد پيروى كرد و نه همه مدّعيان ايمان.
و پيروان خاندان رسالت برآنند كه: آرى تنها اجماع كسانى بر روا يا ناروا بودن
چيزى صحيح است و بايد از آن پيروى نمود كه يكى از امامان اهل بيت در آن اجماع باشد
و آن ديدگاه را تأييد نمايد.
افزون بر آنچه آمد، آيه شريفه تهديد را متوجه كسانى مى كند كه هم مخالفت پيامبر
كرده باشند و هم راهى جز راه ايمان آوردگان برگزيده باشند. با اين بيان از كجا مى
توان دريافت كه مخالفت پيامبر به تنهايى، يا گام سپردن در راهى جز راه ايمان
آوردگان، انسان را در خور اين هشدار و تهديد آيه شريفه مى سازد؟
به باور ما، مخالفت پيامبرگرامى به تنهايى انسان را در خور سهمگين ترين كيفرها
مى سازد؛ اما ما اين مطلب را نه از اين آيه شريفه، كه از آيات ديگر در يافت داشته
ايم، و براى دريافت اين نكته كه آيا مخالفت با ايمان آوردگان و گام سپردن در راهى
جز راه آنان، انسان را در خور كيفر مى سازد، و آيا اين كار به تنهايى كارى نارواست
تا اجماع امّت حجت باشد، نياز به دليل ديگرى داريم و از آيه چنين چيزى دريافت نمى
شود.