تفسير مجمع البيان جلد ۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۴ -


/ سوره آل عمران / آيه هاى 168 - 164

164. لَقَدْ مَنَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤمِنينَ اِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالٍ مُبينٍ.

165. أَوَلَمّا اَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ اَنّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ

اَنْفُسِكُمْ اِنَ اللَّهَ عَلى كُلّ ِ شَىْ ءٍ قَديرٌ.

166. وَ ما اَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِاِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ.

167. وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ اَوِادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالَاً لَاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ اَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْايمانِ يَقُولُونَ بِاَفْواهِهِمْ مالَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ اَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ.

168. اَلَّذينَ قالُوا لِاِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ماقُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ اَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.

ترجمه

164. بى گمان خدا بر ايمان آوردگان نعمتى گران ارزانى داشت آنگاه كه پيام آورى از [ ميان ] خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان تلاوت مى كند و آنان را [ از پليديهاى شرك و بيداد ]پاك مى سازد و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد؛ براستى كه پيش از آن درگمراهى آشكارى بودند.

165. [ آيا آنگاه كه در كارزار «اُحُد» بر اثر بى انضباطى و نافرمانى دچار ناكامى و نااميدى شديد] و آيا هنگامى كه گزندى به شما رسيد كه [ در پيكار بدر] دو برابر آن را [ به سپاه شرك ]رسانديد، [ باز هم حيرت زده ] گفتيد: «اين [گزند و] بلا از كجاست؟» [ هان اى پيامبر! ]بگو: آن [ گزند و مصيبت ] ازنزد خود شماست [كه بى انضباطى و نافرمانى كرديد]؛ بيقين خدا به هر چيزى توانا است.

166. و روز رويارويى [ و برخورد] دو گروه [ توحيدگرا و شرك گرا در احد]، آنچه به شما رسيد، به اذن خدا بود؛ [ تا با اين آزمون دشوار، شما را بيازمايد] و تا ايمان آوردگان [ واقعى ] را معلوم دارد؛

167. و [ نيز] تا كسانى را كه دورويى ورزيدند، مشخّص سازد. و [ هنگامى كه ] به آنان گفته شد بياييد درراه خدا بجنگيد [ و با دارايى و جان خويش از حقّ و عدالت ] دفاع كنيد»، گفتند: «اگر كارزارى مى دانستيم، بى گمان از شما پيروى مى كرديم». آنان در آن روز، به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان! [ آنان ] به زبان خود چيزى مى گويند كه در دلهايشان نيست؛ و خدا به آنچه [در ژرفاى دلها] نهفته مى دارند، داناتر است.

168. همان كسانى كه خود [در گوشه اى خزيدند و از پيكار عادلانه باز ]نشستند و درمورد برادرانشان گفتند: «اگر از ما پيروى مى كردند، كشته نمى شدند»؛ [هان اى پيامبر!] بگو: «اگر راست مى گوييد، مرگ را از خوتان دور سازيد [ و تسليم مرگ نشويد].»

نگرشى بر واژه ها

«منّ»: اين واژه در اصل به معناى «قطع» است و به همين تناسب در مورد نعمت گران نيز بكار مى رود؛ چرا كه نعمت انسان را از گزند و بلا مى بّرد و نجات مى بخشد.

«درء»: برگرداندن و دفع كردن مرگ يا خطر.

تفسير

نعمت گران وجود پيامبر و نقش انسانساز او

در نخستين آيه مورد بحث، خداى فرزانه نعمت گران وجود پيامبر و بعثت او براى هدايت و نجات انسانها را بيان مى دارد.

«لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم»

بيقين خدا نعمتى گران بر ايمان آوردگان ارزانى داشت آنگاه كه پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت.

بااينكه وجود گرانمايه پيامبر نعمتى وصف ناپذير براى همه جهان و جهانيان است، آفريدگار هستى بدان جهت تنها از ايمان آوردگان نام مى برد كه نعمت رسالت و پيام آورى او - كه از هر نعمت ديگرى برتر و بالاتر است - از آنِ كسانى است كه لياقت و توفيق بهره ورى از پيام او را داشته و راه يافته اند. اين بيان همانند آيه اى است كه در آن خدا بااينكه قرآن را براى همگان فرو فرستاده، امّا آن را ويژه پرواپيشگان عنوان ساخته است: «...هُدىً لِلْمُتَّقينَ».

در تفسير «من انفسهم»، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى معتقدند: منظور اين است كه اين پيامبر بزرگ از قبيله و شهر و ديار آنان است و همگان ريشه و تبار او و امانتدارى و راستى اش را نيك مى شناسند و مى دانند كه آن حضرت نه كتابى خوانده و نه خطّى نوشته و نه به دانشگاهى گام نهاده است؛ پس ترديدى برايشان باقى نمى ماند كه اين همه علوم و مفاهيم و حقايقى كه او آورده است، جز از راه وحى و رسالت نيست و اين شناخت، نقش سرنوشت سازى در حق پذيرى و ايمان آنان خواهد داشت.

2. امّا بباور برخى ديگر منظور اين است كه آن حضرت به زبان آنان سخن مى گويد و درنتيجه آموختن راه و رسم زندگى شايسته از او برايشان آسانتر است؛ كه با اين بيان، آيه شريفه ويژه جهان عرب است.

3. و پاره اى را نيز بر آنند كه اين نعمت گران از آنِ همه ايمان - آوردگان عصرها و نسلهاست؛ و منظور اين است كه آن حضرت ازميان شما انسانها و از خودِ شماست، نه از فرشتگان و جنّيان، و او كسى است كه همه يا او را مى شناسيد و يا مى توانيد بشناسيد و پس از آگاهى از شكوه و معنويت او، به او ايمان آوريد.

«يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلالٍ مبينٍ»

تا آيات خدا و قرآن شريف را بر آنان تلاوت كند؛ آنان را از پليديهاى شرك و بيداد پاك سازد و كتاب و حكمت به آنها بياموزد. براستى كه آنان پيش از بعثت او در گمراهى آشكارى بودند و خداوند به بركت وحى و رسالت، آنان را نجات بخشيد.

* * *

پس از يادآورى نعمت گران وحى و رسالت و وجود گرانمايه آورنده قرآن، دگرباره به موضوع جهاد درراه حق بازمى گردد و مى فرمايد:

«اولمّا اصابتكم مصيبةٌ قد اصبتم مثليها»

آيا هنگامى كه گزند و مصيبتى در كارزار «اُحُد» به شما رسيد در حاليكه در پيكار «بدر» دو برابر آن را بر سپاه شرك وارد آورده بوديد، گفتيد: «اين شكست و مصيبت از كجاست؟»

آيه شريفه بر اين واقعيت اشاره دارد كه اگر در غزوه «اُحُد» براثر بى انصباطى و نافرمانى خودتان دشمن توانست بر شما بتازد و هفتاد نفر از يارانتان را به شهادت برساند، فراموش نكنيد كه در كارزار «بدر»، شما دوبرابر اين شمار تلفات را بر آنان وارد آورده و يا از آنان اسير گرفته بوديد. علّت هم آن بود كه آنجا به مسئوليت تاريخى خود نيك عمل كرديد.

گروهى از دانشمندان برآنند كه منظور از «دو چندان» آن است كه شما هفتاد تن از شرك گرايان را در «بدر» و همين تعداد از آنان را در «اُحُد» به هلاكت رسانديد. امّا اين ديدگاه با آنچه مورّخان از كارزاز اُحُد روايت كرده اند، هماهنگ نيست.

«قلتم انّى هذا»

شما پس از اين رويداد دردناك گفتيد: «اين مصيبت از كجا دامان ما را گرفت، درحاليكه ما اسلام آورده ايم و پيامبر گرامى درميان ماست و ما از وحى و رسالت پيروى مى كنيم؛ امّا آنان شرك گرايند؟»

«قل هو من عندانفسكم انّ اللّه كلّ شى ءٍ قديرٌ»

اى پيامبر بگو: همه اين گزندها و مصيبتها و كشته ها و زخميها از وجود خودتان است. بى گمان خدا بر هر چيزى توانا است.

به عبارت ديگر، عامل اين رنجها، همان بى انضباطى و نافرمانى شماست كه اوضاع را درحاليكه به سود شما پيش مى رفت. دگرگون ساخت.

درخصوص اين نافرمانى و مخالفت، ديدگاهها متفاوت است:

1. بباور برخى اين نافرمانى، پيش از حركت به سوى «اُحُد» رخ داد؛ آنگاه كه پيامبر درباره چگونگى دفاع دربرابر دشمن با آنان مشورت كرد و ضمن تبادل نظر، فرمود: «بهتر اين است كه در شهر سنگر بگيريم و همانجا با دشمن روبرو شويم»؛ امّا آنان برخلاف نظر آن حضرت گفتند:« بايد از شهر بيرون برويم».

2. امّا بباور برخى ديگر اين نافرمانى، همان سرپيچى گروه تيرانداز مسئولِ حفاظت از آن گذرگاه حسّاس بود كه برخلاف سفارش پيامبر در حسّاس ترين شرايط آنجا را ترك كردند و از پى گردآورى غنايم رفتند.

3. و پاره اى نيز برآنند كه منظور از اين نافرمانى، آن است كه مقدّمات اين ضربه را خود شما بعد از پيكار «بدر» فراهم ساختيد؛ آنگاه كه خواستيد اسيران دشمن را دربرابر پول مبادله كنيد و پيامبر هشدار داد كه اينان ممكن است در پيكارهاى آينده برايتان خطرآفرين باشند، امّا شما گفتيد كه اينك از امتيازات مادّى بهره مند مى شويم و اگر خطرى هم برايمان پيش آمد، به افتخار شهادت نائل خواهيم آمد.

گفتنى است كه ديدگاه سوم در روايتى از نخستين و پنجمين امام نور نيز دريافت مى شود.

* * *

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

و ما اصابكم يوم التّقى الجمعان فباذن اللّه وليعلم المؤمنين»

و آنچه در روز رويارويى دو نيروى توحيد و شرك در «اُحُد» به شما رسيد، و هر شهيد و زخمى كه داديد، همه به اذن خدا و با آگاهى و دانش بيكران او بود تا بدينوسيله ايمان آوردگان را معلوم سازد.

گروهى از مفسّران، اين آيه مباركه را اينطور تفسير كرده اند كه: «خداوند همه موانع رسيدن آنان بر شما را، به سبب نافرمانى و بى انضباطى شما، برداشت و شما را به حال خود رها كرد».

و جمعى ديگر در تفسير آن گفته اند: «آنچه به شما رسيد، به جهت كيفر عملكردتان بود؛ چرا كه پرودگار براى هر گناهى، مجازاتى در نظر گرفته است و اين مصيبت و گزندى كه به شما رسيد، كيفر بى انضباطى و نافرمانيتان بود.

واژه «اذن» در آيه شريفه به معناى دانش و علم خدا است، نه «اجازه» او؛ چرا كه خداوند هرگز اجازه نداده است كه شرك گرايان خون مسلمانان را بريزند و آنان را مجروح سازند.

* * *

در چهارمين آيه مورد بحث مى افزايد:

«وليعلم الّذين نافقوا و قيل لهم تعالوا قاتلوا فى سبيل اللّه اوادفعوا قالوا نعلم قتالاً لاتّبعناكم»

و نيز براى اين بود كه خدا كسانى را كه دورويى پيشه ساخته بودند، مشخّص سازد؛ همانان كه وقتى گفته شد بياييد در راه خدا پيكار كنيد و اگر براى هدفهاى توحيدى كارزار نمى كنيد، از شهر و ديار و جان و مال و ناموس خويش دفاع كنيد، بهانه آوردند و گفتند: «اگر ما كارزار مى دانستيم و از دانش و فنون نظامى بهره اى داشتيم، به همراه شما مى آمديم و از شما پيروى مى كرديم.»

منظور از دورويان و نفاق پيشگان در آيه شريفه، «عبداللّه ابن ابى و ياران او بودند كه با وسوسه هاى خود سيصد تن را از سپاه مدينه جدا كردند و گفتند «براى چه خويشتن را به كشتن دهيم؟» عبدالله انصارى، پاسخ داد: «از خدا بترسيد و در راه او جهاد كنيد و پيامبر را در سخت ترين شرايط تنها نگذاريد»؛ و نيز گفت: «خداى شما را از شهر خود دور و ما را از همراهى شما بى نياز سازد». بعضى نيز اعتقاد دارند كه اين گفتگو ميان آنان و پيامبر گرامى(ص) روى داده است. همچنين برخى نيز برآنند كه به منافقان گفته شد: «اگر هم پيكار نمى كنيد...لااقل با ما بياييد تا شمار سپاه توحيد بالا برود...» و از اينجا اين نكته بر مى آيد كه همراهى و سياهى لشكر حق بودن نيز بسان نوعى جهاد است و بدون پاداش نخواهد بود.

«هم للكفر يومئذٍ اقرب منهم للايمان»

آنان در آن روز به كفر نزديكتر بودند تا ايمان.

اين جمله از آيه مباركه پاسخ خدا به دورويان و مخاطب آن، ايمان آوردگان است؛ همانان كه تا آن روز به زبان نداى اسلام و ايمان سر مى دادند، امّا با اين سخنانشان پرده ها كنار رفت و خدا روشن ساخت كه اينان در درون چگونه مى انديشند و مردم باايمان آنها را خوب شناختند.

گفتنى است كه «لام» در واژه «للكفر» به مفهوم «الى» است.

«يقولون بافواهم ما ليس فى قلوبهم واللّه اعلم بما يكتمون»

آنان به زبان، چيزهايى مى گويند كه در دل ندارند و گفتارشان با نيتهايشان ناسازگار است؛ و خدا به آنچه نهفته مى دارند، داناتر است.

پيداست كه اگر آنان از دانش نظامى نيز برخوردار بودند، پيامبر را اطاعت نمى كردند و او را دربرابر شرك و تجاوز تنها مى گذاشتند. عدّه اى نيز برآنند كه منظور از آيه شريفه آن است كه آنان به زبان ادّعاى ايمان دارند و در دل، به خدا و پيامبرش كافرند.

شايان ذكر است كه واژه «افواه»، يا براى تأكيد و يا براى نشان دادن تفاوت ميان كفر و شرك ازطريق گفتار يا نوشتار است.

«الّذين قالوا لأخوانهم و قعدوا لو اطاعونا ماقتلوا»

دورويان، همانانند كه در خانه هانشستند و به ميدان كارزار نرفتند و به برادران خويش - يعنى «عبداللّه بن ابى» و ياران او - گفتند: اگر آنان نيز از ما اطاعت مى كردند و از مدينه بيرون نمى رفتند، هرگز كشته يا زخمى نمى شدند.

«قل فادر رؤا عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين»

هان اى پيامبر! در پاسخ آنان بگو: اگر راست مى گوييد، مرگ را از خويشتن دور كنيد

و همه مى دانند كه نخواهيد توانست؛ زيرا آنگاه كه آفريدگار هستى مقرّر فرموده باشد، مرگ در نهانخانه هاى شما نيز گريبانتان را خواهد گرفت و هيچ راه گريزى از آن نخواهيد داشت. ناگفته پيداست كه چنين سخنى را كسى مى تواند بگويد كه به غيب آگاه باشد و بتواند مرگ و موجبات آن را از خود دور سازد و درپرتو آگاهى بسيار خويش به همه آشكار و نهان، و اقتدارش، خود را از پيشامدهاى ناگوار بركنار دارد.

آيه شريفه بروشنى مردم را به دفّاع از حق و جهاد درراه خدا تشويق مى كند و خاطرنشان مى سازد كه براى هر انسانى، سرآمد مقرّرى است و رفتن به ميدان جهاد با گريختن از آن، هرگز آن سرآمد مقرّر را پس و پيش نمى سازد با اين بيان، نبايد ترس از مرگ باعث نرفتن به جهاد گردد؛ چرا كه، چه بسيار مجاهدانى كه سالم و با نشاط، بمانند و خانه نشستگانى كه بميرند و يا كشته شوند. پس بايد به خدا اعتماد كرد و براداى تكليف كمر همّت بست و بار گران مسئوليتها را بدوش كشيد.