/ سوره آل عمران / آيه هاى 101 - 96
96. اِنَّ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكَاً وَ
هُدىً لِلْعالَمينَ.
97. فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ اِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنَاً وَ
لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلَاً وَ مَنْ
كَفَرَ فَاِنَ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ.
98. قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَاللَّهُ
شَهيدٌ عَلى ماتَعْمَلُونَ.
99. قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ
تَبْغُونَها عِوَجَاً وَ اَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَااللَّهُ بِغافَلٍ عَمّا
تَعْمَلُونَ.
100. يا اَيُّهَا الَّذينِ آمَنُوا اِنْ تَطيعُوا فَريقَاً مِنَ الَّذينَ
اُوتُواالْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ ايمانِكُمْ كافِرينَ.
101. وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ
فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِراطٍ
مُسْتَقيمٍ.
ترجمه
96. بيقين نخستين خانه اى كه براى [ راز و نياز ] مردم [ با پروردگارشان ]بنياد
نهاده شد، همان [خانه شورانگيزى ] است كه در مكّه قرار دارد؛ [ همان خانه اى ] كه
بركت يافته و براى جهانيان [سر چشمه ] هدايت است.
97. در آن [خانه ] نشانه هايى روشن [ از شكوه و عظمت خدا ] است [كه ]مقام
ابراهيم [ از آن جمله است ]. و هر كه به آن درآيد، درامان است. و براى خدا، حجّ آن
خانه بر مردم [ لازم ] است؛ [ بر ] هر كسى كه بتواند به سوى آن راهى بيابد؛ و هر كه
[ با ترك برنامه تحوّل آفرين حجّ ] كفر ورزد، [ زيانى به پروردگار كعبه نمى رساند؛
چرا كه ]خداوند از جهانيان بى نياز است.
98.[ اى پيامبر! ] بگو: «هان اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد، باآنكه
خدا بر آنچه انجام مى دهيد، گواه است؟»
99. بگو: «اى اهل كتاب! چرا كسانى را كه ايمان آورده اند، [ بانيرنگ و فريب ] از
راه خدا بازمى داريد [ و با نمايش نادرست راه حق ]، كژى آن را مى خواهيد، باآنكه
[خود به راست و درست بودن آن ]گواهيد؟ و خداوند هيچگاه ازآنچه انجام مى دهيد، غافل
نيست.»
100. هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر به [ وسوسه و اغواى ]گروهى از اهل
كتاب گردن گذاريد [ و آنان را فرمان بريد ] ، شما را پس از ايمانتان به كفر باز مى
گردانند.
101. و [شما] چگونه كفر مى ورزيد، بااينكه آيات خدا بر شما تلاوت مى شود و پيام
آور او درميان شماست؟ و هر كه به [ دين ]خدا چنگ زند، بى گمان به راهى راست هدايت
يافته است.
نگرشى بر واژه ها
«اوّل»: آغاز و ابتداى هر چيز. اين آغاز ممكن است پايان هم داشته و يا نداشته
باشد؛ بسان نعمتهاى بهشت كه آغاز دارد، امّا انجامى نخواهد داشت.
«بكّة»: جايگاه هجوم و ازدحام مردم براى طواف، كه عبارت از اطراف كعبه، در داخل
مسجدالحرام است.
«مكّه»: نام كلّ شهر است؛ و «بكّه» نام منطقه اى از آن است كه مسجدالحرام قرار
دارد.
«بركة»: در اصل به معناى «ثبوت خير و بركت در حال نموّ» است و «تبارك اللّه» از
همين باب است؛ زيرا خداست كه ثابت و جاودانه است و اوست كه همه موجودات را پديد
آورده است و جهان را تدبير مى كند.
«تبغونها»: آن را مى خواهيد و مى جوييد.
«عوج»: انحراف جستن از راه راست و درست در زمين، در گفتار و در دين.
«طاعت»: فرمانبردارى و موافقت از روى ميل، با اراده اى كه جذب كننده است.
«اعتصام»: چنگ زدن، تمسّك جستن. اين واژه از «عصم» به معناى «منع» است؛ و به
همين تناسب، معناى آيه شريفه اى كه مى فرمايد «و لا عاصم اليوم من امرااللّه»، آن
است كه «امروز هيچ بازدارنده اى از فرمان خدا يا عذاب او نخواهد بود»
شأن نزول
1. در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه: يهود و نصارا
فخر مى فروختند كه بيت المقدّس از «مكّه» - نخستين و كهنترين معبد توحيد و تقوا
برتر وپرفضليت تر است؛ چرا كه آنجا هجرتگاه پيامبران و سرزمين مقدسى است. و
مسلمانان پاى مى فشردند كه فضيلت كعبه بيشتر است. و درست در اين شرايط بود كه اين
آيه شريفه فرود آمد كه: انّ اوّل بيت... در شان نزول پنجمين آيه مورد بحث روايت
كرده اندكه: «يهود» با يادآورى پيكارهاى خونبار و بيهوده «اوس» و «خزرج» كه پيش از
آمدنِ اسلام و پيامبر در مدينه جريان داشت، با بدانديشى و فتنه گرى بسيار مى
كوشيدند تا برادرى و صفاى موجود درميان مردمِ مسلمان را بهم زنند و آنان را به كفر
و جنگهاى داخلى برگردانند كه اين آيه شريفه فرود آمد: يا ايهاالذّين آمنوا ان
تطيعوا فريقاً...
تفسير
كهن ترين معبد توحيد و تقوا
نخستين آيه مورد بحث، از موقعيت و شكوه كهن ترين معبد توحيد و خانه خدا سخن دارد
و درباره آن مى فرمايد:
«انّ اوّل بيتٍ وضع للنّاس»
بيقين نخستين خانه اى كه براى راز و نياز مردم با پروردگاشان بنياد نهاده شد...
در تفسير آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّه اى گفته اند: نخستين خانه اى كه براى مردم ساخته شد و پيش از آن خانه اى
ساخته نشده بود؛ و زمين از زير همان خانه و زمين مبارك آن گسترش يافت. و يا اوّلين
خانه اى كه به هنگام آفرينش آسمان و زمين بر روى آب پديدار شد و خدا آن را هزار سال
پيش از آفرينش زمين، بسان كفى سپيد و درخشان برروى آب پديد آورد، زمين مقدّسى بود
كه خانه كعبه روى آن بنا نهاده شد. اين ديدگاه از ششمين امام نور - حضرت صادق(ع) -
روايت شده است.
2. و نيز در روايتى ديگر از آن حضرت آورده اند كه خانه كعبه در اصل همچون درّى
سپيد و درخشنده بود كه خدا آن را به آسمان بالا برد؛ و در آنجا هر روز هفتاد هزار
فرشته بر گرد آن طواف مى كردند. آنگاه به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد خانه را
برروى همان اساس و پايه هايش در زمين بنياد كنند.
3. از امير مؤمنان و حضرت حسن(ع) آورده اند كه: نخستين خانه اى كه براى پرستش
بنياد شد و پيش از آن خانه اى براى عبادت و طواف در زمين نبود، خانه كعبه است؛ و
آن، اوّلين خانه مبارك و مايه هدايت براى جهانيان است.
4. و برخى نيز برآنند كه: نخستين خانه اى كه مردم بدان توجّه و رغبت داشتند و از
آن بركت طلب مى كردند، خانه كعبه است.
5. دانشوران شيعه با الهام از بيانات امامان نور گفته اند: نخستين بخش از زمين
كه خدا آن را آفريد، جايگاه كعبه بود؛ و آنگاه زمين از زير آن گسترش يافت.
از پيامبر گرامى است كه در پاسخ پرسش «ابوذر» در اين مورد فرمود: نخستين مسجدى
كه براى مردم بنياد شد، مسجدالحرام بود و پس از آن بيت المقدّس.
«للّذى ببكّه مباركاً»
همان است كه در مكّه قرار دارد و بركت يافته است
در مفهوم «بكّه» نيز نظرهايى ارائه شده است:
1. بعضى آن را به مسجدالحرام تفسير كرده اند.
2. برخى ديگر آن را به معناى «مكّه و كران تا كران حرم» گرفته اند. اين مفهوم از
امام باقر(ع) نيز روايت شده است.
3. گروهى برآنند كه «بكّه» به معناى «خانه كعبه و محلّ طواف» ، و «مكّه» اسم
است. كه بنظر مى رسد اين ديدگاه درست باشد.
4. و پاره اى نيز «بكّه» و «مكّه» - هر دو - را به يك معنا گرفته و گفته اند:
عرب، گاه «م» را به «ب» تبديل مى كند.
واژه «مباركاً» را دسته اى «مايه خير و بركت» معنا كرده اند؛ چرا كه آنجا مكان
مقدّسى است كه طواف و پرستش خدا همواره در آن در جريان است. و برخى ديگر، آن را
جايگاهى دانسته اند كه پاداش عبادت در آنجا چندين برابر ارزانى مى شود. و عدّه اى
نيز آن را مكان مقدّسى شناخته اند كه گناهان در آنجا بخشوده مى شود. البته تمامى
اين امتيازات و مفاهيم بلند ممكن است مورد نظر باشد، چرا كه همه آنها با هم
سازگارند.
«و هدىً للعالمين»
و براى جهانيان سرچشمه هدايت است.
در اينكه اين خانه مبارك چگونه سرچشمه هدايت انسانها به سوى خداست، گفته اند:
1. تاريخ اين پايگاه توحيد، بيانگر آن است كه هر بيدادگرى كه در انديشه تهاجم به
آن خانه يا ويرانى آن بود، به خشم خدا دچار و بسان پيل سواران، به نوعى نابود شد.
2. از شگفتيهاى عجيب اين سرزمين آن است كه آهوان بسيارى در آن منطقه هستند و با
وجود درّندگان در آنجا، گويى بدون هراس و با نوعى آرامش و امنيّت روزگار مى
گذرانند.
3. در آنجا پرندگان بطور شگرفى با انسانها انس و الفت مى گيرند.
4. در اين خانه مبارك، بيماران جسمى و روحى بسيارى شفا مى يابند و راه زندگى را
مى پيمايند.
5. در آنجا، آنهمه سنگريزه كه بارمى جمرات زائران و طواف كنندگان برروى هم
انباشته مى شود، گويى خودبخود محو مى شود؛ وگرنه هر سال بايد كوههايى از سنگريزه
پديد مى آمد.
6. در كمال شگفتى، تجربه نشان داده است كه هيچ پرنده اى براى گراميداشت كعبه،
برفراز آن پرواز نمى كند.
و دلايل بسيار ظريف و دقيق ديگرى كه در آن موجود و همه آنها، مايه هدايت و
بيدارى انسانهاست.
7. همچنين نقل كرده اند كه اين خانه، مقدّس و مبارك و مركز هدايت است؛ چرا كه
قبله گاه و جهت نماز و نيايش و عبادت مردم است و چه بسيار كه با نماز به راه شايسته
و خداپسندانه راه مى يابند و به بركت طواف بر گرد اين خانه، به سوى بهشت پرطراوت
خدا ره مى گشايند.
* * *
در دومين آيه مورد بحث، در ترسيم ديگر امتيازات آن خانه پرشكوه مى افزايد:
«فيه آياتٌ بيّناتٌ مقام ابراهيم»
در آنجا نشانه هايى روشن، از جمله مقام ابراهيم است.
منظور از «مقام ابراهيم» به اعتقاد برخى، همان اثر پاهاى ابراهيم(ع) برروى آن
سنگ است كه نشانه روشنى از قدرت خداست.و «آيات بيّنات» نيز همان مقام ابراهيم،
حجرالاسود، حطيم، زمرم، مشعر، اركان كعبه، بزرگداشت خانه، و روى آوردن امواج
انسانها و انبوه دلها به آن خانه مبارك و پرمعنويت است.
از ششمين امام نور درمورد «حطيم» پرسيدند؛ كه آن حضرت فرمود: مقصود، ميان
حجرالاسود و درب آن خانه مقدّس است».
پرسيدند: «فلسفه و دليل اين نامگذارى چيست؟» فرمود:«دليل اين نامگذارى آن است كه
در آنجا زائران و طواف كنندگان براثر بسيارى جمعيت، پاى بر پاى يكديگر مى نهند؛ و
نيز در آنجا بود كه توبه آدم پذيرفته شد». آنگاه افزود: «اگر برايتان ممكن بود،
نمازهاى خويش را در همان نقطه بخوانيد، كه برترين قطعه از زمين خداست؛ و پس از
آنجا، نماز در نزديكى حجرالاسود، برتر و ازنظر پاداش، پرفضيلت تر است».
از چهارمين امام نور روايت كرده اند كه فرمود: آيا مى دانيد كدامين قطعه از زمين
خدا از همه آن برتر است؟
«ابوحمزه تمالى» مى گويد: گفتيم «خدا و پيامبر و شما فرزند گرانمامايه آن حضرت
بهتر مى دانيد».
فرمود:
«افضل البقاع مابين الرّكن والمقام و لو اَنّ رجلاً عمر ما عمر نوح فى قومه ...
يصوم النّهار و يقوم اللّيل فى ذلك المكان ثمّ لقى اللّه تعالى بغير و لايتنا
لاينفعه ذلك شيئا.»(175)
برترين و مقدّس ترين مكان در سراسر كره زمين، ميان ركن و مقام ابراهيم است؛ امّا
اگر به انسانى عمرى بسان عمر نوح ارزانى شود و بتواند نهصدوپنجاه سال در اين مقدّس
ترين جايگاه،شبها را به راز و نياز و پرستش خدا و روزها را به روزه دارى سپرى كند،
ولى در پايان اين زندگى طولانى، بدون ولايت ما خاندان وحى و رسالت - خداى را ديدار
كند، نه از شب زنده داريهايش سودى مى برد، نه از روزه ها و اعمال ديگرش.
امام صادق(ع) فرمود: ركن يمانى، از ما خاندان رسالت است كه از آنجا به بهشت
پرطراوات و زيباى خدا روان خواهيم شد.
و نيز نقل كرده اند كه هر كه از آب شفابخش زمزم سيراب شود، از بيمارى شفا مى
يابد.
و مفسّران برآنند كه ازجمله آيات روشن و روشنگر در آن خانه پرمعنويت، مقام
ابراهيم است كه به قدرت خدا جاى پاى آن حضرت در آن سنگِ سخت نقش بسته و بيادگار
مانده است. و راستى چه قدرتى جز آفريدگار هستى مى تواند سنگِ سخت را بسانِ گل، نرم
سازد و جاى پاى انسانى را در آن نگاه دارد؟!
«و من دخله كان آمناً»
و هر كه به آن خانه پرشكوه و پرمعنويت وارد شود، درامان خواهد بود
در تفسير اين جمله، نظرهايى ارائه شده است.
1. بباور برخى از مفسّران، منظور اين است كه «خدا دلهاى عرب را چنان نرم ساخت كه
به فرد پناهنده به اين مكان پرمعنويت - اگرچه گناهش بسيار هم باشد - يورش نبرند؛ و
اسلام نيز اين عمل شايسته و حرمت كعبه را نه تنها گرامى داشت كه افزون ساخت».
2. و از گروهى ازجمله حضرت باقر و صادق - كه درود خدا بر آنان باد - آورده اند
كه آيه شريفه گرچه بظاهر جمله خبرى است، درحقيقت فرمان مى دهد كه «به پناهنده به
حرم تعرّض نكنيد». و اين دستور تا آنجاست كه اگر فردى براثر ارتكاب گناهى براستى
درخور كيفر عادلانه است و به آنجا پناه برده، به او يورش نبرند؛ امّا با قطع روابط
اقتصادى و خريد و فروش، او را وادارند كه خود از آنجا خارج شود و آنگاه او را به
كيفر برسانند.
3. و از پنجمين امام نور روايت كرده اند كه: مقصود اين است كه هركه باآگاهى به
همه شرايط و مقرّرات، به اين خانه مقدّس درآيد، در سراى آخرت از كيفر ابدى درامان
خواهد بود؛ امّا در دنيا اگر فردى در خودِ حرم، جنايت يا گناهى كه در خور كيفر
باشد، مرتكب شود، بايد به گونه اى عادلانه و انسانى به مجازات برسد.
«و للّه على النّاس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً»
و حجّ اين خانه بر مردمى كه توانايى دارند در آن راه يابند، واجب است
درمورد توانايى بر انجام دادن حجّ و شركت در مراسم پرمعنويت آن، ديدگاهها متفاوت
است:
1. «ابن عبّاس» گفته است: منظور از توانايى در آيه شريفه، هزينه سفر و مركب است.
2. برخى بر آنند كه مقصود از آن، داشتن همه امكاناتِ رفتن و بازگشتن شرافتمندانه
از حجّ است.
3. از امامان نور آورده اند كه توانايى براى رفتن به حج، عبارت است از:
الف - زاد و توشه؛
ب - مركب و مخارج رفت و برگشت؛
ج - پرداخت هزينه زندگى كسانى كه اداره آنان به عهده انسان است؛
د - داشتن كسب و كار و يا راه درآمد و معيشت براى ادامه زندگى.
«و من كفر فانّ اللّه عنىُّ عن العالمين»
و هر كه كفر ورزد و لزوم و وجوب حجّ را با داشتن شرايط و امكانات لازم نپذيرد،
به خدا زيانى نمى رساند؛ چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است و برنامه شكوهمند و
انسانساز حجّ را نه براى خود، كه براى منافع و مصالح آدميان واجب ساخته است.
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى گفته اند: منظور، گروهى از يهوديانند؛
همانان كه بعد از فرود آيه مباركه هر كه جز اسلام، دين ديگرى بجويد و بخواهد، از او
پذيرفته نخواهد شد»، بظاهر مسلمان شدند، امّا هنگامى كه دستور حجّ رسيد، از انجام
آن سرباز زدند و بدينسان كفر ورزيدند.
گروهى ديگر از مفسّران معتقدند كه پيام آيه، كلّى و جهانشمول است، چرا كه پيامبر
گرامى در اين مورد فرمود: هر كس كه برنامه حجّ با توجّه به شرايط و مقررات آن بر او
واجب شد، انجام آن را بدون عذر و مجوّز شرعى ترك كند و آنگاه از دنيا برود، يا
يهودى مرده است و يا نصرانى.
امام صادق(ع) از پيامبر گرامى آورده است كه:
«الحجّ والعمره ينفيان الفقر والذّنوب ...»
بجاآوردن شايسته حجّ و عمره، نيازمندى را مرتفع و گناهان را دور مى سازد؛
همچنانكه سوهان، زنگار را از آهن مى زدايد.
با توجّه به آنچه در تفسير اين آيه شريفه گفته شد، روشن مى شود كه پندار كسانى
كه توانايى انجام حجّ را درطول انجام آن مى دانند، بى اساس است؛ چرا كه آيه بصراحت
بجا آوردن حجّ را بر كسانى كه توانايى آن را دارند، واجب مى سازد، نه بر ناتوانان؛
و اين، ممكن نيست، مگر پيش از انجام دادن حجّ؛ زيرا اگر استطاعت همراه و همگام با
عمل باشد، اين بيان بى معنا خواهد بود.
* * *
در سومين آيه مورد بحث قرآن دگرباره روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و مى
فرمايد:
«قل يا اهل الكتاب لم تكفرون بآيات اللّه»
هان اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد؟!
منظور از آيات و نشانه هاى قدرت خدا در اين آيه شريفه، معجزات پيامبر اسلام و
نشانه هايى است كه اهل كتاب از آن حضرت در تورات ديده و خوانده و نويد آمدنش را
دريافت داشته اند؛ و اينك همه آنها را مى نگرند، امّا به دليل تعصّب كور و لجاجت و
حق ستيزى، به تمامى آنها كفر مى ورزند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا بااينكه يهود و نصارا به كتابهاى خويش عمل نمى
كردند، قرآن شريف از آنان با عنوان «اهل كتاب» ياد مى كند، درحاليكه چنين خطابى را
درمورد پيروان قرآن روا نمى دارد؟
به اين سؤال دو پاسخ داده اند:
1. قرآن، اسم خاصّ كتاب خداست؛ امّا واژه «كتاب»، اسم خاص نيست و ممكن است منظور
اين باشد كه: «هان اى اهل كتابى كه آن را تحريف كرده ايد!»
2. يهود و نصارا به كتابهاى خود ايمان داشتند؛ و قرآن با عنايت به اين نكته، مى
فرمايد: «هان اى كسانى كه به كتابهاى خود ايمان داريد! چرا به برخى از آيات آن كفر
مى ورزيد؟» و روشن است كه اين پرسش، در نكوهش آنان است؛ چرا كه آنان از پاسخ به اين
سؤال ناتوان بودند.
«واللّه شهيدٌ على ماتعملون»
و خدا بر آنچه انجام مى دهيد، گواه است.
او رفتار و كردار شما را مى بيند و آنها را حفظ مى كند و بحساب مى آورد، تا
پاداش يا كيفر عادلانه آنها را بدهد. پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه خدا
به كردار شما داناست.
با تعمّق در آيه هاى قرآن در اين مورد، به اين حقيقت مى رسيم كه قرآن گاه به
هنگام رويارويى با اهل كتاب مى فرمايد: «هان اى اهل كتاب!» و در بعضى موارد مى
فرمايد: «اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب!». اين دو نوع برخورد بدان دليل است كه
درصورت نخست، قرآن در انديشه دعوت آنان به سوى توحيد و تقوا و ايمان است، از اين رو
با نرمش و مهر بسيار آنان را مخاطب مى سازد؛ و درصورت دوّم، نكوهش و هشدار به آنان
مدّ نظر است، بدان سبب كه آنان به كردار زشت و ظالمانه اى همچون باز گردانيدن مردم
از راه خدا دست يازيده اند.
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
«قل يا اهل الكتاب لم تصدّون عن سبيل اللّه من آمن»
اى پيامبر! بگو: هان اى اهل كتاب! چرا كسى را كه با آگاهى و اخلاص ايمان آورده
است، از راه خدا باز مى داريد؟
در چگونگى اين شيوه زشت و گمراهگرانه اهل كتاب، ديدگاهها متفاوت است:
1. به اعتقاد برخى، «يهود» دو تيره بزرگ «اوس» و «خزرج» را با طرح رويدادهاى
گذشته و افتخارات موهوم و جنگهاى جاهلى و خونين، به غرور و تعصّب فرا مى خواندند و
مى كوشيدند تا كينه ها و تعصّبات سياه جاهلى را برانگيزند.
2. بعضى معتقدند آيه شريفه درباره هر دو گروه يهود و نصارا است؛ و مى فرمايد:
«چرا با حق ستيزى و ايمان نياوردن به پيامبر موعود، مردم را از گرايش به دين خدا
باز مى داريد؛ در حاليكه نويدِ آمدنِ او را دريافت داشته و نشانه هاى او را خوانده
ايد؟»
3. و پاره اى نيز اين جمله از آيه شريفه را بدينصورت تفسير كرده اند كه «چرا با
تخريف كتابهاى خويش، چنين گناهى سهمگين را مرتكب مى شويد؟»
«تبغونها عوجاً»
و با نمايش نادرست راه حق، كژى آن را مى خواهيد و از حق انحراف مى جوييد.
عدّه اى را اعتقاد بر آن است كه اهل كتاب با ايجاد ترديد و تزلزل و چون و چراهاى
بى پايه و پوچ، مردم را از راه حق بازمى داشتند؛ و دسته اى ديگر معتقدند كه آنان
اين كار را با عدم گزينش راه راست و گام نسپردن در آن انجام مى دادند.
«و انتم شهداء و ماللّه بغافلٍ عمّاتعملون»
بااينكه خود به راستى و درستى دعوت پيامبر و رسالت او گواهيد و نويدِ آمدنش را
همراه با نشانه هاى او از كتابهاى خود دريافت داشته ايد؛ و خداوند هيچگاه از آنچه
انجام مى دهيد، غافل نيست
پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه « بااينكه خردمند هستيد و ميان حقّ و
باطل و درست و نادرست تميز مى دهيد، چرا چنين مى كنيد؟». چنانكه پيداست در اين
ديدگاه، واژه «شهيد» به «خردمند» معنى شده؛ و اين معنا در آيه ديگرى از قرآن شريف
نيز هست.
* * *
و آنگاه، به مردم باايمان هشدار مى دهد كه مبادا وسوسه هاى گمراهگرانه اهل كتاب
را بپذيرند.
در اين مورد مى فرمايد:
«يا ايّهاالّذين آمنوا ان تطيعوا فريقاً من الّذين اوتواالكتاب يردّوكم بعد
ايمانكم كافرين»
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر به وسوسه و فريب گروهى از اهل كتاب گردن
گذاريد و آنان را فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان به كفر بازمى گردانند.
چنانكه در شأن نزول آيه شريفه بيان شد، منظور از ايمان آوردگان كه در اين آيه
مباركه مخاطب قرار گرفته اند، دو گروه «اوس» و «خزرج» هستند و مقصود از گروه وسوسه
گر و تفرقه افكن، يهودند كه در انديشه برافروختن آتش كينه و تعصّب كور و دشمنيهاى
ديرينه اى بودند كه به بركت قرآن و پيامبر فروكش كرده بود.
* * *
در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:
«و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله»
و چگونه كفر مى ورزيد، در حاليكه آيات خدا بر شما تلاوت مى شود و پيام آور او
نيز درميان شماست؟
اين آيه شريفه بيان مى دارد كه كفر و شرك و انكار آيات و نشانه هاى قدرت خدا
براستى از شما بسيار دور است چرا كه شما آيات خدا را مى خوانيد و از آنها آگاهيد؛
افزون بر اين، پيام آور گرانقدرى درميان شما هست كه شما را به توحيد و تقوا فرا مى
خواند.
پاره اى نيز برآنند كه آيه شريفه درمقام تعجّب است و اين نكته را نشان مى دهد كه
«چنين كار زشتى درخور شما نيست. آخر چرا شما بااينكه قرآن و آيات روشنگر آن را
درباره يكتايى خدا و رسالت پيامبر مى خوانيد و مى شنويد، و بااينكه پيامبر در جامعه
شماست و معجزات او را مى بينيد، باز هم به كفر روى مى آوريد؟! كفرگرايى و شرك در هر
حال زشت است و براى هر خردمندى بسيار ناپسند؛ امّا براى شما زشت تر و ناپسندتر
است!!»
جمله «و فيكم رسوله» به اعتقاد جمعى از مفسّران، متوجّه مسلمانان عصر رسالت است
و به عقيده گروهى ديگر، با همه امّت در تمامى عصرها و نسلها سخن دارد.
«و من يعتصم باللّه فقد هدى الى صراطٍ مستقيمٍ»
و هر كه به دين خدا تمسّك جويد، بى گمان به راهى راست هدايت شده است.
مقصود آيه شريفه اين است كه هركس به كتاب و دين و آيات او متوسّل شود، يا هر كه
با توحيدگرايى و يكتاپرستى خويش، تن به پرستشهاى ذلّت بار ندهد و براى خداى يكتا
شريكى نگيرد، و يا هر كه با ايمان به خدا و پيام آورش از كفرگرايى و شرك بپرهيزد،
چنين كسى به راه روشن، هدايت شده است.
دو نشانه روشن
بباور برخى از مفسّران، آيه شريفه بيانگر آن است كه خداوند دو نشانه روشن و
روشنگر براى هدايت بندگانش قرار داده است: يكى، كتاب خدا و ديگرى وجود گرانمايه
پيامبر مهر و عدالت. يكى از اين نشانه هاى هدايت و نجات، با رحلت وجود گرانقدر رسول
اكرم، بظاهر درميانِ جامعه نيست؛ امّا كتاب خدا كه نشانگر مهر و رحمت او و بيانگر
ارزشها و ضدارزشها و حلال و حرام خداست، در دسترس جامعه و حق جويان است.
آرى؛ پيامبر گرامى نشانه هدايت و قدرت و مهر خداست. در وجود گرانمايه آن حضرت،
معجزات بسيارى بود كه، دانشمندان و مورّخان و محدّثان از جمله اين نشانه ها را
برشمرده اند:
1. از پشت سرش بسان پيش روى خود مى ديد؛
2. به هنگام خواب، چشمهايش در خواب بود امّا دل و قلب مصفّايش بيدار؛
3. برروى زمين سايه نداشت؛
4. مگسى به سوى آن حضرت نمى رفت و بر او نمى نشست؛
5. هركس همراه و دوشادوش او راه مى رفت، اگر چه قامتى بلندتر داشت، كوتاهتر از
آن حضرت مى نمود؛
6. ميان دو شانه اش، مهر و نشانه رسالت نقش بسته بود؛
7. وجود گرانمايه اش، افزون بر بوى خوشِ ارزشهاى انسانى و اخلاقى، عطرآگين و
بسيار معطّر بود، به گونه اى كه از هر كجا مى گذشت، بوى خوش او شامّه ها را نوازش
مى داد؛
8. از پيشانى مبارك او، نورى در تاريكى شب پرتوافكن بود كه راه را روشن مى ساخت؛
9. به هنگام ولادت، ختنه شده بدنيا آمد.
و نشانه هاى ديگرى كه هر كدام شكوه و عظمت و معنويت او را جلوه گر مى ساخت.
پرتوى از آيات
در آياتى كه گذشت، آفريدگار هستى، پس از ترسيم شكوه و معنويت وصف ناپذير خانه
كعبه، آن را با چهار ويژگى بسيار بزرگ - كه هر يك درخور بسى دقّت و ژرف نگرى است -
ستود؛ ويژگيهايى كه همه جوامع اسلامى بايد تا سرحدّ توان از آنها بهره مند شوند
وگرنه نشانى از اسلام ندارند؛ چرا كه برنامه شكوهمند حجّ و اين خانه پرقداست، رمز
شكوه و عظمت امّت اسلام است.
اين ويژگيها عبارتند از:
1. بركت و سودرسانى مادّى و معنوى بسيار به جامعه بشرى؛
2. هدايت جهانيان؛
3. نمايش نشانه هاى روشن توحيدگرايى و يكتاپرستى و قدرت خدا؛
4. تضمين امنيت: «و من دخله كان آمنا»(176).