تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۶ -


سوره آل عمران / آيه هاى 51 - 45

45. اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهَاً فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَبينَ.

46. وَ يُكَلِّمُ النّاسَ فِى الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصّالِحينَ.

47. قالَتْ رَبِّ أَنى يَكُونُ لى وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنى بَشَرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَخْلُقُ مايَشاءُ اِذا قَضى اَمْرَاً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

48. وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْاِنجيلَ.

49. وَ رَسُولاً اِلى بَنى اِسْرائيلَ اَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ اَنِّى اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّينِ كَهِيْئَةِالطَّيْرِ فَاَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرَاً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرىُ الأَكْمَهَ وَالْاَبْرَصَ وَ اُحْىِ الْمَوْتى بِاِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ماتَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكُمْ اِنَّ فى ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.

50. وَ مُصَدِقَاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنْ التُّوْراةِ وَ لاُِحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جَئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَتَّقُوااللَّهِ وَ اَطيعُونِ.

51. اِنَّ اللَّهَ رَبّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ.

ترجمه

45. هنگامى را [ بياد آور ] كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! بيقين خدا تو را به كلمه اى ازجانب خود نويد مى دهد؛ كه نامش مسيح، عيسى بن مريم، است. [ و او ]در اين جهان و آن جهان آبرومند و از مقرّبان [ بارگاه او] است؛

46. و در گاهواره و در ميانسالى، [ درپرتو قدرت خدا و وحى الهى، ]با مردم [ سنجيده و فرزانه ]سخن مى گويد. [ و او ]از شايستگان [ بارگاه خدا] است.»

47. [ مريم با دريافت اين نويد، شگفت زده و نگران ]گفت: «پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود، بااينكه هيچ بشرى به من دست نزده است؟!» [ فرشته نويدرسان ]گفت: «[ كار خدا ]اينچنين است؛ خدا هر چه بخواهد، مى آفريند؛ [ و ]هنگامى كه به كارى فرمان دهد، تنها به آن مى گويد: باش! پس، [ بيدرنگ ]موجود مى شود.»

48. [ آنگاه فرشته نويدرسان افزود: خدا به فرزندت فرمان بعثت مى دهد ]و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد؛

49. و [ او را ]بعنوان پيامبرى، به سوى فرزندان اسرائيل [ مى فرستد ]كه [ به آنان بگويد:] «من ازجانب پروردگارتان براى شما نشانه [ و معجزه ]اى آورده ام: من براى شما از گِل، [ موجودى ]بسان پرنده مى سازم؛ آنگاه در آن مى دمم؛ پس، به فرمان خدا پرنده اى مى شود؛ [ همچنين ]به اذن خدا، نابيناى مادرزاد و [ گرفتار به بيمارى ]پيسى را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى سازم؛ و از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى سازيد، به شما خبر مى دهم. بيقين در اين [ قدرت نماييهاى شگرف ]- اگر ايمان داشته باشيد - نشانه اى [ از قدرت خدا ]براى شما است.»

50. و [ نيز مى گويد: ]من در حالى [ به نزد شما آمده ام ]كه تورات را كه پيش روى من است؛ تصديق مى كنم؛ و [ آمده ام تا ]برخى از آنچه را كه بر شما حرام شده است، برايتان روا سازم؛ و من ازجانب پروردگارتان برايتان نشانه اى [ بر راستگويى خود ]آورده ام؛ پس، [ اى فرزندان اسرائيل!] از خدا پروا و از من اطاعت كنيد.

51. بى گمان، خدا[ ى يكتا]، پروردگار من و پروردگار [ همه ]شما است؛ پس، او را بپرستيد كه راه راست اين است.

نگرشى بر واژه ها

«مسيح»: بر وزن «فعيل»، به معناى مفعول است؛ و در فرهنگ واژه شناسان، به مفهوم «پاك شده و صاف شده از آلودگيها» آمده است. همچنين به كسى گفته مى شود كه يكى از دو بخش چهره اش صاف است و يك چشم و ابرو ندارد. به همين دليل، به دجّال هم «مسيح» مى گويند. و نيز اين واژه، نام مبارك عيسى - يكى از پيامبران بزرگ خدا - است.

«وجيه»: آبرومند، گرانمايه.

«كهل»: دوران ميان جوانى و پيرى.

«حكمت»: فرزانگى.

«طين»: گِل.

«هيئت»: چگونگى ظاهرى و شكل و شمايل.

«نفخ»: دميدن.

«ادّخار»: ذخيره و گنجينه كردن.

«تصديق»: گواهى كردن.

«احلال»: رواساختن؛ دربرابر تحريم كردن و نارواساختن.

«استقامت»: راست بودن؛ به عكس كژى.

«اكمه»: نابيناى مادرزاد؛ و يا، نابينا.

«ابرص»: كسى كه به بيمارى پيسى يا برص مبتلا است.

تفسير نويد ولادت مسيح

اين آيات نيز ترسيم كننده داستان درس آموز مريم - آن بانوى آگاه و باايمان - است كه مى فرمايد:

«اذ قالت الملائكه يا مريم انّ اللَّه يبشّرك بكلمةٍ منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم»

بياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه اى ازجانب خود، كه نامش مسيح - عيسى بن مريم - است، نويد مى دهد.

به بيان ابن عبّاس، منظور از فرشتگان در اين آيه شريفه، همان فرشته امين وحى است؛ و «بشارت» و «نويد» نيز خبرى است كه دريافت دارنده را شادمان مى سازد.

و مقصود از «كلمه» در آيه شريفه، مسيح است؛ و اين نامى است كه خداوند به او داده است.

در اين مورد كه چرا عيسى به اين اسم نامگذارى شده، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. بعضى از مفسّران گفته اند: علّت آن است كه او درپرتو قدرت خدا و به اراده او، با يك فرمان و واژه «باش» از مادرى تنها و بدون پدر آفريده شد.

در آيه شريفه زير نيز به داستان عيسى ابن مريم اشاره شده است:

«اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَاللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»(135)

2. به عقيده برخى ديگر، بدان دليل مسيح به «كلمه»، نامگذارى شد كه خداوند در كتابهاى آسمانى پيشين، نويد آفرينش و آمدن او را براى هدايت مردم داده بود؛ درست همانند موقعى كه خبرى را مى دهيم و بعد از تحقّق آن مى گوييم: «اين همان سخن من است».

3. و پاره اى نيز معتقدند: از آنجا كه مردم ازطريق او بسان پيام و سخن خدا، راه مى يابند و به سوى حق گرايش پيدا مى كنند، به اين اسم ناميده شد.

بباور ما، ديدگاه نخست بهتر است؛ و اين آيه شريفه نيز آن را تأييد مى كند:

«... اِنَّمَاالْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتهُ الْقاها اِلى مِرْيَمَ...»(136)

بى گمان مسيح، عيسى پسر مريم، پيامبر خدا و «كلمه» اوست كه او را بر سازمان وجود مريم افكند.

يادآور مى شود كه ضمير در «اسمه»، در آيه مورد بحث، بااينكه به «كلمه» برمى گردد، بدان دليل مذكّر است كه منظور از آن حضرت عيسى است.

چرا مسيح؟

چرا آن حضرت «مسيح» ناميده شد؟

در اين مورد ديدگاهها يكسان نيست:

1. بدان دليل كه به بركت مسح شده است.

2. زيرا به پاكى و پاكيزگى از گناه مسح شده است.

3. علّت آن است كه با روغن زيتون كه بابركت است و همه پيامبران بدان مسح مى شدند، مسح شده است.

4. بدان جهت كه فرشته وحى او را به هنگام ولادت با بالهاى خود مسح كرد تا از وسوسه و شرارت شيطان در امان باشد.

5. از آن رو كه خود آن بزرگوار، با مهر و لطف بسيار بر سر و روى پدرمردگان دست نوازش مى كشيد.

6. بدان سبب كه آن حضرت با كشيدن دست شفابخش خود بر چشمان نابينايان، آنان را بينا مى ساخت.

7. چرا كه آن حضرت بر سر و روى هيچ بيمار و گرفتارى دست نمى كشيد، جز اينكه به فرمان خدا شفا مى يافت.

و خداى بدان دليل در قرآن شريف او را به مادرش نسبت داده و «عيسى بن مريم» خوانده است كه روشن سازد او بنده شايسته و پيامبر خداست، نه پسر خدا.

«وجيهاً فى الدّنيا والآخرة و من المقرّبين»

او در اين جهان و جهان ديگر، آبرومند، از مقرّبان بارگاه او و به پاداش و كرامت و نعمتهاى پرشكوه او نزديك است.

و در وصف او مى افزايد:

«و يكلّم النّاس فى المهد و كهلاً و من الصّالحين»

و او در گاهواره به اعجاز و قدرت خدا و در ميانسالى درپرتو وحى، با مردم سنجيده و فرزانه سخن مى گويد و از شايستگان بارگاه خداست.

گاهواره جايى است براى استراحت كودك نورسيده؛ و راز سخن گفتن عيسى در گاهواره و بعد از ولادت، اين بود كه هم قداست و پاكى مادرش را اعلان كند و هم خردمندى و فرزانگى خود را درپرتو قدرت شگرف خدا براى همگان به نمايش گذارد.

آيه شريفه نشانگر آن است كه حضرت مسيح در ميانسالى، پيام خدا را به مردم مى رساند و درپرتو وحى و رسالت سخن مى گفت. همچنين به اين واقعيت اشاره دارد كه عيسى به سنّ كهولت نيز مى رسد؛ و اين يادآورى از كودكى و كهولت او و پيشگويى اعجازآميز، اين پيام را دارد كه مسيح برخلاف پندار سه گانه پرستان، بنده و پيام رسان خداست نه خدا يا پسر خدا؛ زيرا كودكى، ميانسالى، پيرى و تغيير و تحوّل، از ويژگيهاى پديده يا مخلوق است، نه پديدآورنده يا خالق.

در تفسير اين آيه شريفه، از «زيدبن اسلم» آورده اند كه: منظور از سخن گفتن مسيح در گاهواره و كودكى، دعوت مردم به توحيد و توحيدگرايى و ايمان به خداست؛ امّا مقصود از سخن گفتن او در كهولت، زمانى است كه با ظهور حضرت مهدى(عج) از آسمان فرود خواهد آمد، چرا كه آن حضرت در سى وسه سالگى و پيش از رسيدن به مرز كهولت، به خواست خدا و قدرت او، به آسمان صعود كرد.

رسالت يا سرآغازى براى آن؟

در اينكه از مسيح در كودكى و در گاهواره، معجزاتى شگرف جلوه گر شد، هيچ ترديدى وجود ندارد؛ امّا اين پرسش مطرح است كه آيا اين معجزه ها همراه رسالت و وحى بود يا مقدّمه اى براى آن؟

در پاسخ به اين پرسش، دو نظر ارائه شده است:

1. پاره اى برآنند كه اعجاز آن حضرت، همراه وحى و رسالت بود؛ چرا كه خدا خرد او را كمال بخشيده و وى را به رسالت برگزيده بود؛ پس، آنچه مى گفت، وحى و پيام خدا بود.

2. آمّا پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه آنچه از آن حضرت جلوه كرد، مقدّمه رسالت بود، نه اصل آن.

به نظر ما، هر دو ديدگاه ممكن است درست باشد و شايد هم راز ديگرى درميان بوده باشد كه همانا اعلان قداست و پاكى مريم است. به هر حال، آن حضرت به قدرت خدا در گاهواره سخن گفت؛ و بااينكه اين معجزه و نشانه رسالت اوست، مسيحيان آن را نمى پذيرند، زيرا اين با پندار آنان درمورد «الوهيت» و خدايى مسيح ناسازگار است كه بگويد: «هان اى مردم! من بنده خدا و پيامبر اويم...»

قدرت نمايى خدا

در آيه پيشين، فرشتگان، نويد ولادت مسيح را به مادرش دادند. و اينك در اين آيه شريفه، واكنش مريم ترسيم مى شود.

«قالت ربّ انّى يكون لى ولدٌ و لم يمسسنى بشرٌ»

مريم گفت: پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود، درحاليكه دست بشرى به من نرسيده است؟!

آن بانوى بزرگوار، اين پرسش را نه به انگيزه ناديده گرفتن قدرت خدا طرح كرد، و نه آن را دور از حقيقت پنداشت؛ بلكه پرسش او، شگفت زدگى و عظمت قدرت پروردگار را جلوه گر مى ساخت؛ و اين طبيعى است كه آدمى در برابر مسائل غيرعادّى شگفت زده مى شود. پاره اى نيز برآنند كه پرسش مريم بدينصورت بود كه اين قدرت نمايى خدا به شكل اعجاز بوقوع خواهد پيوست يااينكه خداوند همتا و همسرى براى او درنظر گرفته است و او بايد به گونه اى طبيعى مسيح را بدنيا آورد؟

«قال كذلك اللّه يخلق مايشاء اذا قضى امراً فانّما يقول له كن فيكون»

آن فرشته گفت: كار پروردگارت چنين است؛ خداوند هر آنچه بخواهد، مى آفريند؛ و هنگامى كه به كارى فرمان دهد، تنها به آن مى گويد باش! پس، بيدرنگ مى شود.

آيه شريفه مشخّص مى سازد كه به مريم پاسخ داده مى شود كه: «اين كار، به همين ترتيب و بدون اينكه همسرى داشته باشى، صورت مى پذيرد؛ چرا كه وقتى اراده آفريدگارت بر آفرينش انسان يا پديده ديگرى قرار گرفت تنها به او مى گويد باش! و مى شود».

اين جمله از آيه شريفه بصورت زير نيز تفسير شده است:

هرگاه آفريدگار تواناى هستى، آفرينش چيزى را اراده فرمايد، آن پديده بدون آنكه به زمان و فرصت يا سبب و يا حرف و وسيله اى نياز باشد، در دم پديد مى آيد.

تعبير اراده خدا به «كن» به جهت فهم انسان بر سرعت كار است، چرا كه براى انسان، سريعتر از اين قابل تصوّر نيست.

برخى نيز معتقدند كه خداوند واژه «كن» را رمز اراده خود بر آفرينش پديده ها و انسان، براى فرشتگان قرار داده است.

و از ديگر موهبتهاى خدا به او سخن مى گويد و مى فرمايد:

«و يعلّمه الكتاب والحكمة والتّوراة والانجيل»

و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد.

برخى بر اين باورند كه منظور از «كتاب» و «آموزش كتاب»، ياددادن نوشتن است و اگر نويسندگى و نوشتن را ده بخش تصوّر كنيم، نُه بخش آن را پروردگار به مسيح و يك بخش ديگر را به مردم عادّى آموخته است. بعضى نيز مى گويند: منظور از واژه «كتاب»، برخى كتابهاى پيامبران پيشين است. و اين با ظاهر آيه، سازگار است.

واژه «حكمت» به بيان ابن عبّاس، به معناى علم حقوق و شناختِ رواها و نارواها يا حلال و حرام است. دو واژه تورات و انجيل، نام دو كتاب آسمانى است؛ و بدان دليل آن دو جداگانه و پس از «حكمت» بكار رفته اند كه همگان را به شكوه و عظمت آنها توجه دهد، وگرنه آن دو نيز سراسر حكمت اند. اين آيه بسان آيه شريفه ديگرى است كه نخست از همه فرشتگان ياد مى كند و آنگاه نام گرانقدرترين آنان همچون جبرئيل و ميكائيل را مى برد تا مقام والاى آنان را نشان دهد(137).

دعوت مسيح در گاهواره

قرآن كريم در اينجا، داستان مريم را به سوره مباركه اى كه به نام آن بانوى باايمان فرود آمده، وامى گذارد؛ و سخن را به داستان فرزندش عيسى مى كشاند و سرگذشت انسانساز او را ترسيم مى كند.

«و رسولاً الى بنى اسرائيل انّى قد جئتكم بآيةٍ من ربّكم»

و او را بعنوان پيامبر به سوى فرزندان اسرائيل مى فرستد كه به آنان بگويد: هان اى بنى اسرائيل! من ازجانب پروردگارتان براى شما معجزه و نشانه اى آورده ام كه سند رسالت و دليل صداقت من است.

واژه «رسولاً» را مى توان به فعل مقدّرى چون «نجعله» نصب داد و يا به واژه «وجيها» در آيه چهل وپنج عطف كرد و گفت: هان اى مريم! خدا تو را به ولادت عيسى نويد مى دهد، درحاليكه آبرومند و پيام آور است...

«انّى اخلق لكم من الطّين كهيئةالطّير فانفخ فيه فيكون طيراً باذن اللّه»

من براى شما از گِل موجودى به شكل پرنده مى سازم؛ آنگاه در آن مى دمم و اين پرنده دست ساز من، به فرمان خدا به پرنده اى واقعى تبديل مى شود.

تركيب «باذن اللّه» در آيه شريفه، نشانگر اين واقعيت است كه زنده شدن پرنده و برآوردن گوشت و پوست و دميده شدن جان در كالبد آن، چيزى بسيار فراتر و بالاتر از ساختن شكل آن از گِل است، چرا كه اين يك در توان هر انسان هنرمند نيز هست، امّا آن يكى تنها در قلمرو قدرت آفريدگار هستى است؛ به همين دليل هم مسيح مى گويد: به اذن خدا و فرمان او چنين مى شود.

«و ابرئ الا كمه والا برص و احى الموتى باذن اللّه»

و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و گرفتار به بيمارى مرگبار پيسى را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى سازم.

يكى از دانشوران آورده است كه: گاه اتّفاق مى افتاد كه در يك روز پنجاه هزار نفر كه نداى دعوت و خبر بعثت مسيح را از نقاط گوناگون شنيده بودند، به سويش مى شتافتند. و گاه خود او نزد بيماران مى رفت و آنان را به شرط ايمان به خدا دعا مى كرد و به اذن خدا شفا مى بخشيد.

آن حضرت همچنين تصريح مى كند كه زنده كردن مردگان را به اذن خدا انجام مى دهد و خداست كه دعاى او را مى پذيرد و زنده مى سازد.

روايت كرده اند كه آن حضرت، چهار تن را دربرابر ديدگان بهت زده مردم زنده ساخت:

1. نخستين فردى كه به دعاى مسيح زنده شد، «عارز» نام داشت، كه دوست آن حضرت بود. عيسى سه روز پس از مرگ او، بر سر قبرش رفت و نيايشگرانه رو به بارگاه خدا گفت: بار خدايا! اى پروردگار آسمانها و زمين! تو مرا به سوى فرزندان اسرائيل گسيل داشتى تا آنان را به دين و آيين تو فرا خوانم و به آنان خبر دهم كه مردگان را به اذن تو زنده كنم. پس اينك به «عارز» زندگى بخش! همان دم، همگان ديدند كه آن مرد از گور برخاست و بعد از آن زندگى كرد و صاحب فرزند نيز شد.

2. دوّمين نفرى كه عيسى به اذن خدا او را زنده كرد، «ابن عجوز» بود. پس از آنكه عيسى جنازه او را بر روى دوش مردم ديد، دست به دعا برداشت و او به اذن خدا زنده شد و از دوش مردم و درون تابوت بيرون آمد؛ آنگاه لباس پوشيد، به خانه بازگشت و زندگى را ازسر گرفت و صاحب فرزند شد.

3. سوّمين نفرى كه به دعاى مسيح زنده شد، دخترى بود كه به دعاى عيسى(ع) به جهان بازگشت و زندگى تازه اى را شروع كرد. او ازدواج كرد و صاحب فرزند شد.

4. و چهارمين نفرى كه مسيح او را زنده ساخت، «سام» فرزند نوح بود...

يكى از دانشمندان گفته است: مسيح، مردگان را به بركت دعايى كه با «يا حىّ و يا قيّوم» آغاز مى شد، زنده مى ساخت.

سند راستى و رمز درستى

دليل ارزانى شدن اقتدار و معجزاتى اينچنين به مسيح اين بود كه در عصر آن حضرت علم پزشكى بسيار پيشرفت كرده و در اوج خود بود، و خداوند با اعطاى اين قدرت به پيامبرش، او را بر همه دانشمندان روزگارش چيره ساخت؛ تا سندى بر راستى او در رسالت و پيام آورى اش باشد.

اين موضوع در عصر موسى به شكل ديگرى بود؛ در روزگار آن حضرت، سحرو افسون بسيار رواج داشت؛ از اين رو، خدا عصاى معجزه آسا را به دست موسى داد... و در عصر رسالت پيامبر اسلام كه هنر فصاحت و بلاغت شكوفا بود، قرآن - اين سند جاودانه صداقت محمّد(ص) كه در زيبايى ظاهر، اسلوبِ بديع و درون و محتوا شگفت انگيزترين پديده عصرها و نسلها است - بر سينه پاك و قلب مصفّاى او فرود آمد و همه را تسليم ساخت.

كوتاه سخن اينكه، خداى فرزانه هر پيامبرى از پيامبران خويش را در اوج دانش و هنر و شرايط رايج عصر و روزگارش گسيل داشت و اعجاز و اقتدارش را در آن مسير قرار داد تا مردم بدانند كه توانايى آن پيامبر، فراتر از قدرت دانشمندان و هنرمندان است؛ درنتيجه به راه آيند و پيام خدا را از زبان او بشنوند.

«و انبّئكم بما تأكلون و ماتدّخرون فى بيوتكم»

و شما مردم را از آنچه مى خوريد و از آنچه در خانه هايتان گنجينه و ذخيره مى سازيد، با خبر مى سازم.

آرى؛ مسيح(ع) به اذن خدا به هر كدام از آنان مى گفت كه امروز چه خورده است و چه مقدار از چه چيزى را ذخيره ساخته است؛ و شگفتا كه بسيار دقيق و مطابق با واقع خبر مى داد و همه را بهت زده مى ساخت.

«انّ فى ذلك لآيةً لكم ان كنتم مؤمنين»

بيقين در اين همه اعجاز و قدرت نمايى شگرف، به لطف و يارى خدا، براى شما مردم اگر براستى ايمان داشته باشيد - درسهاى عبرت و نشانى شگرف از قدرت خداست؛ چرا كه آگاهى و ايمان به رسالت و نبوّت كه اعجاز سند صداقت آن است، جز درپرتو ايمان به خدا امكان پذير نيست، و ايمان آورنده به رسالت و اعجاز بايد پيش از آن به آفريدگار هستى ايمان آورد.

يك نكته ظريف

آيه شريفه نشانگر اين نكته دقيق و ظريف است كه پيامبر خدا كه بنده برگزيده اوست، تنها به اذن او مى تواند مردگان را زنده سازد يا پديده اى را پديد آورد؛ امّا خالق حقيقى و بى نياز و بى همتا، خدا است و بس.

در ششمين آيه مورد بحث نيز گفتار مسيح(ع) ترسيم مى گردد كه خطاب به فرزندان اسرائيل فرمود:

«و مصدّقاً لما بين يدى من التّوراة»

و آمده ام تا تورات را كه پيش از من فرود آمده است، تصديق كنم. و من به همه محتواى آن كتاب و آيات آن و نويدهايش درمورد خود و پيامبران ديگر گواهى مى دهم.

«و لاحلّ لكم بعض الّذى حرّم عليكم»

و من آمده ام تا پاره اى از آنچه را بر شما تحريم شده است، حلال و روا سازم.

بعضى گفته اند: آن حضرت، گوشت شتر و برخى از پرندگان و ماهيان، و نيز پاره اى از آشاميدنيها را كه بر آنان حرام بود، حلال ساخت.

«و جئتكم بآيةٍ من ربّكم»

و ازجانب پروردگارتان، نشانه و معجزه اى كه سندِ صداقت و رسالت من است، براى شما آورده ام.

«فاتّقوااللّه و اطيعون»

پس در مخالفت با من، از خدا بترسيد و همانگونه كه او فرمان داده است، مرا اطاعت كنيد.

«انّ اللّه ربّى و ربّكم فاعبدوه هذا صراطٌ مستقيمٌ»

بى شك خداى يكتا، پروردگار من و پروردگار شماست؛ پس تنها او را بپرستيد، كه راه راست همين است.

و اين جمله از آيه شريفه نشانگر پوچى پندار مسيحيان است كه آن حضرت را پسر خدا مى دانند؛ چرا كه مسيح با ندايى رسا و سخنى صريح در گوش عصرها و نسلها طنين افكن ساخته است كه من بنده برگزيده و پيامبر اويم، درست همانند شما كه بنده و آفريده او هستيد؛ پس، مرا فرزند او نخوانيد... و بياييد همه ما، تنها او را بپرستيم.

پرتوى از آيات

آياتِ چندگانه اى كه گذشت، ضمن دربرداشتنِ نكات ارزشمند و درس آموز، پيامهاى جاودانه اى براى تمامى عصرها و نسلها دارد؛ كه بسيار درخور تعمّق است:

1. مقام والاى معلّم

واقعيت اين است كه هيچ كتاب و پيامبرى به مانند قرآن و آورنده آن، تا بدين حد دانش و بينش را گرامى نداشته و دانشمندان و آموزگاران را تجليل و تكريم نكرده است.

در عصر ما، براى گراميداشت مقام آموزگار روزى را به «روز معلّم» نامگذارى كرده اند؛ كه در آن، طىّ تشريفاتى از اين مقام والا تجليل بعمل مى آورند؛ امّا قرآن كريم هماره او را گرامى داشته، تاج كرامت و عظمت بر سرش نهاده، نقش انسانساز و جامعه پردازش را در حدّ رسالت پيامبران عنوان ساخته، و امنيت و آزادى او را تضمين كرده است. از اين ديدگاه است كه در نگرش قرآنى، نخستين آموزگار انسان، خداست و پس از آن، پيام آوران او، از آدم تا مسيح و محمّد(ص)؛ و آنگاه معلّمان و دانشوران، اگر براستى مؤمن، آزاده و پرواپيشه باشند بر كرسى درس آنان تكيه زده اند. و هم از اين رو است كه در آيات پيشين، در برشمردن اعجاز مسيح كه پرنده مى ساخت و به پرواز درمى آورد، نابيناى مادرزاد را شفا مى داد و به مردگان زندگى ارزانى مى داشت، به اعجاز معنوى او اشاره مى رود و خاطرنشان مى شود كه: «آن آموزگار آسمانى آمد تا به شما كتاب بياموزد، حكمت و فرزانگى تعليم دهد، و مقرّرات تورات و انجيل را كه حيات معنوى و حيات شرافتمندانه انسانى در آنهاست، به شما ياد دهد».

2. اساس دعوت مسيح(ع)

به گواهى قرآن شريف، دعوت آسمانى مسيح از همان گاهواره آغاز شد. آن حضرت به قدرت خدا، از همانجا لب به سخن گشود و بنى اسرائيل را به اين اصول اساسى فرا خواند:

1. توحيدگرايى و يكتاپرستى؛

2. عبادت خالصانه خدا؛

3. فرمانبردارى از پيامبران او؛

4. پرواپيشگى.

و سرانجام نيز تأكيد كرد كه راه راست همين است و بس: «هذا صراطٌ مستقيمٌ».(138)