تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۹ -


سوره آل عمران / آيه هاى 9 - 1

بسم اللّه الرحمن الرّحيم

1. الم.

2. اَللَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَالْحَىُ الْقَيُّومُ.

3. نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقَاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَنْزَلَ التَّوْراةَ وَالْاِنْجيلَ.

4. مِنْ قَبْلُ هُدَىً لِلنّاس ِ وَ اَنْزَلَ الْفُرْقانَ اِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَاللَّهُ عَزيزٌ ذُوانْتِقامٍ.

5. اِنَ اللَّهَ لايَخْفى عَلَيْهِ شَىْ ءٌ فِى الْاَرْض ِ وَ لا فِى السَّماءِ.

6. هُوَالَّذى يُصَوِّرُ كُمْ فِى الْاَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لااِلهَ اِلّا هُوَالْعَزيزُ الْحَكيمُ.

7. هُوَالَّذى اَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُ الْكِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمَّاالَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَالْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ مايَعْلَمُ تَأْويلَهُ اِلَّا اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ اِلّا اُولُواالْاَلْبابِ.

8. رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ.

9. رَبَّنا اِنَّكَ جامِعُ النّاس ِ لِيَوْمٍ لارَيْبَ فيهِ اِنَ اللَّهَ لايُخْلِفُ الْميعادَ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1. الف، لام، ميم.

2. خداى يكتاست كه هيچ خدايى جز او نيست؛ زنده و برپادارنده [ جهان هستى ]است.

3. اين كتاب را كه تصديقگر كتابهاى [ آسمانى ]پيشين است، بحق بر تو فرو فرستاد؛ و پيشتر [ نيز ]تورات و انجيل را فرو فرستاد؛

4. كه رهنمودى براى مردم بودند. و فرقان [ يا جداكننده حق از باطل ]را نازل كرد. بى شك كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند، عذابى شديد براى آنان است. و خدا پيروز و دادستاننده است.

5. بى گمان خداست كه هيچ چيز، نه در زمين و نه در آسمان، از او پنهان نيست.

6. او همان است كه شما را هرگونه كه بخواهد [ و شايسته بداند ]، در زهدانها مى نگارد. جز او كه شكست ناپذير و فرزانه است، خدايى نيست.

7. او همان كسى است كه [ اين ]كتاب [ پرشكوه ]را بر تو فرو فرستاد؛ كه بعضى از آن آياتى محكم [ اند و پيام آنها روشن و صريح است؛ و ]اينها اساس كتابند؛ و برخى ديگر متشابه اند [ كه دريافت پيام آنها بر همگان آسان نيست ]. و امّا كسانى كه در دلهايشان كژى [ و انحرافى ]است، از [ آيات ]اين [ كتاب ]آنچه را متشابه است، پى مى گيرند تا فتنه جويى كنند و درپى تأويل [ و دريافت بافته هاى ذهنى خود از ]آنها برآيند؛ درحاليكه تأويل آن را جز خدا و استواران در دانش [ و بينش ]، هيچكس [ ديگر ]نمى داند؛ [ و آنان كه در دانش استوارند، ]مى گويند: «ما به [ كلِّ ]آن ايمان داريم [ ؛ چرا كه ]همه [ى آن ]از نزد پروردگار ماست.» و جز خردمندان، كسى [ به خود نمى آيد و ]پند نمى گيرد.

8. [ و مى گويند: ]پروردگارا! پس از آنكه ما را راه نمودى، دلهايمان را منحرف نساز و از نزد خود بخشايشى به ما ارزانى دار، كه تو خود بسيار بخشنده اى.

9. پروردگارا! بيقين تو گردآورنده مردمان براى روزى هستى كه هيچ ترديدى در آن نيست. همانا خدا از وعده [ى خود ]تخلّف نمى ورزد.

نگرشى بر واژه ها

«يصوّركم»: شما را شكل مى دهد.

«ارحام»: جمعِ «رحم» كه در فارسى به آن «زهدان» مى گويند. اين واژه از ريشه «رحمت» برگرفته شده و از آنجا كه رحم سببِ انگيزشِ مهر و عاطفه است، به اين اسم ناميده شده است.

«يشاء»: بخواهد.

«محكمات»: آيات روشنى كه مفهوم و معناى آنها آشكار و پيامشان صريح است و آنها را به معناهاى گوناگون نمى توان حمل كرد.

«امّ الكتاب»: مام، اصل و اساس كتاب. و به همين تناسب، به پرچم سپاه «اُمّ» و به «مكّه» «امّ القرى» يا مادر شهرها گفته اند.

«متشابهات»: از ريشه «شبه» برگرفته شده؛ امّا در اينجا منظور آياتى از قرآن شريف است كه در معنا و مفهوم آنها، احتمالات بسيارى مى رود و مراد و منظور آنها در آغاز روشن نيست.

«زيغ»: كژى و انحراف.

«فتنة»: در اصل به معناى «آزمون» است؛ امّا به معناى «تباهى و تبهكارى» نيز بكار رفته است. و پاره اى آن را به مفهوم «رهايى» نيز گرفته اند، چنانكه وقتى گفته شود: «فتنت الذّهب بالنّار» منظور اين است كه: (طلا را از آتش رهانيدم).

«تأويل»: در اصل به معناى «بازگشت به چيزى» است؛ امّا منظور از آن در اينجا «تفسير» است.

«الرّاسخون فى العلم»: استواران در دانش و بينش.

«هب»: از «هبه» به معناى «بخشش» است؛ و آن عبارت است از اينكه كسى چيزى را بدون دريافت بها و عوض به ديگرى بدهد و ملك او سازد.

«ميعاد»: نويد، وعده.

تفسير

شاهكارى حيرت انگيز از علم و قدرت

سوره مباركه بقره با ترسيم توحيد و توحيدگرايى پايان يافت؛ و اينك سوّمين سوره نيز با اصل يكتاپرستى و ايمان به خداوند آغاز مى شود.

«الم . اللّه لااله الّا هوالحىّ القيّوم»

الف، لام، ميم. خداى يكتاست كه هيچ خدايى جز او نيست؛ زنده و برپادارنده جهان هستى است.

درمورد حروف آغازين اين سوره و برخى ديگر از سوره ها - كه به حروف مقطّعه شهرت دارند - در ابتداى تفسير سوره بقره سخن بميان آمد؛ تفسير اين آيه نيز در ضمن بحث از «آيةالكرسى» بيان شد. در اينجا فقط بررسى دو واژه «حىّ» و «قيّوم» با بيانى از «ابن عبّاس» ترسيم مى شود:

او مى گويد: اين دو واژه، از نامهاى گرانمايه خدا و اسم اعظم او هستند؛ همان نامهاى عظيم و پرشكوهى كه كارگزار «سليمان» با برزبان راندن آنها، تاج و تخت ملكه «سبا» را در يك چشم بهم زدن نزد او حاضر ساخت.

«نزّل عليك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه»

اين كتاب را كه تصديقگر كتابهاى آسمانى پيشين است، بحق بر تو فرو فرستاد

درباره مفهوم واژه «حق»، دو نظر هست:

1. گروهى از مفسّران مى گويند: منظور اين است كه «همه خبرها، گزارشها و داستانهاى قرآن راست و درست است». و واژه «حق» را به معناى «صدق و راستى» گرفته اند.

2. امّا جمعى ديگر برآنند كه واژه «حق» در اين آيه شريفه، به معناى «حكمت» است. و آيه را چنين تفسير كرده اند: «اين كتاب را براساس حكمت بر تو فرو فرستاد».

بباور ما، هر دو معنا درست است؛ چرا كه پروردگار، قرآن شريف را هم براستى و بدرستى و هم براساس حكمت و مصلحت بر قلب پاك پيامبر برگزيده اش فروفرستاد.

درمورد «مصدّقاً لما بين يديه» نيز دو نظر ارائه شده است:

ديدگاه نخست بر آن است كه: همه مطالب و خبرهاى قرآن، با آنچه در كتابهاى آسمانى پيشين عنوان شده، هماهنگ است و اين خود سند رسالت پيامبر گرامى(ص) است؛ چرا كه اين اخبار نهانى را كسى جز خدا نمى داند.

امّا ديدگاه دوّم چنين است كه: اين كتاب، همه پيامبران و كتابهاى آنان را تصديق مى كند و تمامى آنها را فرودآمده ازسوى خدا مى داند و اينگونه نيست كه بعضى را تصديق و برخى را دروغ شمارد.

«و انزل التّوراة والانجيل من قبل هدىً للنّاس و انزل الفرقان»

و پيش از اين نيز دو كتاب آسمانى تورات و انجيل را بر دو پيامبرش موسى و عيسى فرو فرستاد كه رهنمودى براى مردم باشند... همچنين قرآن شريف را بر قلب مصفّاى پيامبر نازل كرد تا بندگان او را به توحيد، تقوا، دادگرى و ارزشهاى انساى راه نمايد.

علّت آنكه در اين آيه شريفه، فروفرستادن قرآن با عنوان «فرقان» تكرار شد، اين است كه بُعد و وصف ديگرى از قرآن را متذكّر شده باشد. از جمله اينكه: واژه «فرقان» - به معناى «جداكننده» - كه نام ديگر اين كتاب آسمانى است، بيانگر آن است كه اين آخرين پيام خدا، وسيله سنجش درست و نادرست و جداكننده حق از باطل و بيداد است؛ و در آن، احكام و مقرّرات دينى همچون نماز، حجّ، و ... با روشنگرى ويژه اى ترسيم شده است.

تعبير قرآن به «كتاب» نيز از آن جهت است كه نشان دهد قرآن را مى توان نوشت، چاپ كرد، و انتشار داد.

از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود:

«الفرقان كلّ آية محكمة فى الكتاب ...»(83)

«فرقان» عبارت است از هر آيه محكمى كه در كتاب خداست و آنچه كه پيامبران پيشين را تصديقگر است.

همچنين، در مفهوم واژه «فرقان»، سه نظر ارائه شده است:

1. برخى برآنند كه «فرقان» عبارت است از دليلهاى روشنى كه حق را از باطل جدا مى سازد.

2. و برخى ديگر مى گويند: منظور از اين واژه، برهان روشن و روشنگرى است كه پيامبر به كمك آن با مسيحيان درمورد عيسى بحث و گفتگو كرد.

3. و پاره اى نيز آن را به مفهوم «كمك و يارى» گرفته اند.

«انّ الّذين كفروا بآيات اللّه لهم عذابٌ شديدٌ واللّه عزيزٌ ذوانتقامٍ»(84)

بيقين براى كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند [ و دليلهاى روشن او را انكار كردند]، عذابى دردناك هست؛ و خداوند پيروز و دادستاننده است

قرآن كريم پس از بيان دلايل توحيدگرايى و درست گويى پيامبران، در اين جمله از آيه شريفه به حق ستيزان هشدار مى دهد كه خدا شكست ناپذير و توانا است؛ پس اگر بر آن باشد كه بيدادگر و حق ستيزى را كيفر كند، كسى را ياراى بازداشتن او نيست.

يادآور مى شود كه واژه «عزّت» به معناى «سرپيچى و تسخيرناپذيرى» است؛ و به همين جهت، به زمين سخت و سنگلاخ كه نمى توان در آن راه يافت، «ارض عزاز» يا «زمين تسخيرناپذير» مى گويند. با اين بيان، واژه «عزيز» بدان دليل درمورد آفريدگار هستى بكار رفته كه او شكست ناپذير، توانا و بى همتا است. و واژه «انتقام»، به مفهوم كيفردادن عناصر بدكار و بيدادپيشه به سزاى زشتكارى و بدكردارى آنان است.

در پنجمين آيه مورد بحث در اشاره به دانش بى كران خدا مى فرمايد:

«انّ اللّه لايخفى عليه شى ءٌ فى الارض و لا فى السّماء»

براستى كه هيچ چيز در آسمان و زمين بر خدا پوشيده نيست.

قرآن شريف بعد از هشدار به كسانى كه دربرابر دليلهاى روشن و روشنگر توحيد و توحيدگرايى و درستى منطق پيامبران، راه حق ستيزى را درپيش گرفتند، اين نكته ظريف را يادآورى مى كند كه هيچيك از اعمال آنان بر خداوند پنهان نمى ماند؛ تا كسى نپندارد و خود را نفريبد كه شايد آفريدگار هستى از گناهان آنان بى خبر است. و اوست كه پاداش شايستگيها و كيفر زشتكاريهاى بندگان را مى دهد.

دو پرسش و پاسخ آنها

1. چرا خدا در اين آيه شريفه فرمود: هيچ چيز در زمين و آسمان بر او پوشيده نيست؛ و چرا نفرمود: هيچ چيز بر او پوشيده نيست؟ به عبارت ديگر، از چه رو قيد زمين و آسمان در اين آيه شريفه بكار رفته است، درحاليكه اگر جمله بدون قيد بكار مى رفت، مفهوم رساتر بود؟

پاسخ: اين آيه شريفه درحقيقت در مقام هشدار به انسانهاست تا دريابند كه هر آنچه و هر آنكه در كران تا كران آسمانها و زمين پنهان شود، از ديدِ او مخفى نمى ماند. و بيانى اينچنين، هشداردهنده تر و براى ايجاد هراس در قلبها رساتر است.

2. چرا آفريدگار هستى نفرمود: خداوند از آنچه در آسمانها و زمين است، آگاه است؟

پاسخ: جواب اين پرسش نيز اين است كه همان جمله قرآن كه مى فرمايد «هيچ چيز در زمين و آسمان بر او پوشيده نيست»، بروشنى مى رساند كه «خداوند از هر نظر دانا و آگاه است». افزون براينكه تنوّع در بيان نيز خود يكى از ظرافتهاست كه در قرآن شريف بسيار به آن توجّه شده است.

دليل پوشيده نبودن هيچ پديده و موضوع بر آفريدگار هستى اين است كه او همه جا حاضر و ناظر و ذات پاكش از هر نظر نامحدود و بى پايان است؛ از اين رو، جايى از قلمرو قدرت و آگاهى و دانش و تدبير او بركنار نمى ماند. آرى؛ با وجودى كه او مكان ندارد، همه جا هست و به همه چيز احاطه دارد.

قرآن پس از توجه دادن انسانها به دانش بى كرانه و قدرت وصف ناپذير خدا، اينك در اشاره به يكى از شاهكارهاى دانش و قدرت او كه سخت شگفت انگيز است - مى فرمايد:

«هوالّذى يصوّركم فى الارحام كيف يشاء لااله الّا هوالعزيزالحكيم»

او همان است كه شما را هرگونه كه بخواهد، زيبا يا زشت، زن يا مرد، با قامتى برافراشته يا كوتاه، در رحم مادرانتان مى آفريند و شكل مى دهد. جز او كه در فرمانروايى خود بى همتا و پيروزمند، و در كارهايش فرزانه و حكيم است، خدايى نيست.

آين آيه شريفه، هم نشانگر يكتايى آفريدگار هستى است و هم تصويرگر قدرت بيكرانه و حكمت وصف ناپذير او؛ زيرا اوست كه بى مدد هيچ ابزار ظاهرى، كودك را در رحم مادر مى آفريند و در سازمان وجود او، كششها و تمايلات گوناگون و اوج دهنده قرار مى دهد. همه خردمندان مى دانند كه اگر تمامى انسانها گردآيند، دست به دست هم دهند و همه امكانات علمى و صنعتى خويش را بكار گيرند، ازعهده خلق مگسى ناتوان برنمى آيند و بر اين امر، راهى نمى يابند، تا چه رسد كه كودكى زيبا و دربردارنده آن همه استعدادها و شگفتيها و شگرفيها، آنهم در جهان رحم پديد آورند.(85)

قرآن پس از اصل فرو فرستادن كتاب كه در چهارمين آيه آمده است، اينك در ترسيم چگونگى آن مى فرمايد:

«هوالّذى انزل عليك الكتاب منه آياتٌ محكماتٌ هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهاتٌ»

اوست كه اين كتاب روشنگر و انسانساز را بر تو فروفرستاد؛ كه برخى از آيات آن، محكم اند؛ و پيام و محتواى آنها روشن و آشكار است؛ و اينها اساس كتاب هستند؛ و بخشى از آيات آن متشابه اند و دريافت پيام آنها براى همگان ميسّر نيست

دو واژه محكم و متشابه

در مفهوم دو واژه «محكم» و «متشابه»، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى از مفسّران مى گويند: واژه «محكم» در فرهنگ واژه شناسان، به معناى صريح و روشن است؛ و آيات محكم، آياتى اند كه پيام و مفهوم آنها، بدون هيچ ابهام و اشكالى، از ظاهر آنها دريافت مى شود. براى نمونه، به دو آيه شريفه زير توجّه كنيد:

«اِنَ اللّهَ لايَظْلِمُ النّاسَ شَيْئَاً...»(86)

براستى كه خدا هيچ ستمى بر مردم نمى كند...

«اِنَ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ...»(87)

بى گمان خدا به اندازه ذرّه اى ستم نمى كند...

كه براى دريافت منظور اين دو آيه و آياتى همانند آنها، به دليل و برهان نيازى نيست و مفهومشان واضح و آشكار است.

امّا دربرابر واژه «محكم»، «متشابه» است و آن گروهى از آيات هستند كه پيام و مفهوم آنها از ظاهر آيات دريافت نمى شود. بعنوان مثال، «گمراه - ساختن» در آيه شريفه «... وَ اَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ...»(88) (... و خدا او را بنا به حكمت و دانشى گمراه ساخت...)، با «گمراه ساختن» در اين آيه تفاوت اساسى دارد: «... و اَضَلَّهُمُ السّامِرِىُّ.»(89) (... و سامرى آنان را گمراه ساخت). چرا كه گمراه كردن آن عنصر فريبكار و بازيگر، كارى زشت است؛ درحاليكه گمراه ساختن خداوند به مفهوم حقيقى و قرآنى آن، براساس حكمت و عدالت و كارى شايسته و پسنديده است.

و بر اين اساس و برداشت است كه «مجاهد» مى گويد: «محكم» آن است كه مفهومش با مفهومى ديگر اشتباه نشود و «متشابه» آن است كه معناى آن با معنايى ديگر اشتباه مى شود.

منظور از «اشتباه» در تعريف «مجاهد»، اشتباه در فهم مسائل و مفاهيمى چون يكتاپرستى و توحيدگرايى است كه برخى براثر عدم دريافت صحيح مفهوم آيات و پيام آنها، بجاى آن به شرك درمى غلطند و براى آفريدگار يكتاى هستى همتا مى تراشند، و يا او را در وصف و ستايش به گونه اى وصف مى كنند كه سر از شرك درمى آورند. براى نمونه، يكى از آيات متشابه، آيه شريفه زير است:

«... ثُمَ اسْتَوى عَلَى الْعَرْش ِ ...»(90)

... سپس بر عرش برآمد...

ناگفته پيداست كه با بسنده كردن به ظاهر آيه و واژه هايى كه در آن بكار رفته است، ذات پاك او بسان قدرتمدارانى تصوّر مى شود كه بر اريكه فرمانروايى تكيه مى زنند، و در نتيجه درغلطيدن در شرك پيش مى آيد؛ حال آنكه آيه را مى توان به شكل ديگرى نيز معنا كرد و گفت: «...آنگاه درمقام تدبير امور جهان برآمد...». كه اين پيام آيه است، نه خودِ آن.

2. «ابن عبّاس» مى گويد: آيات «محكم»، آياتى اند كه آيات ديگر با آنها نسخ مى شوند.

3. جمعى نيز برآنند كه: اين دسته آيات، آياتى اند كه تنها يك پيام و يك معنا از آنها دريافت مى شود؛ درحاليكه از آيات متشابه، دو يا چند معنا و پيام مى توان دريافت داشت.

4. پاره اى براين باورند كه: آيات محكم، آياتى اند كه واژه ها و جملات در آنها تكرار نشده است؛ و آيات متشابه، آياتى اند كه واژه ها در آنها تكرار شده است، كه براى نمونه، آياتى را كه داستان موسى در آنها شرح داده شده است، مى توان از اين دسته شمرد.

5. و پاره اى ديگر را عقيده بر آن است كه: آيات محكم، آنهايى اند كه تفسير و تأويل آنها روشن و معلوم است؛ و آيات متشابه، آياتى اند كه تفسير و تأويل آنها مشخّص نيست، كه براى نمونه مى توان از آيات مربوط به برپايى رستاخيز يا «قيام ساعت» ياد كرد.

«فامّاالّذين فى قلوبهم زيغٌ فيتّبعون ماتشابه به منه ابتغاءالفتنه»

و امّا كسانى كه در دلهايشان انحراف از حق و تمايل به باطل و بيداد است، به دليل گمراهى خويش و به منظور گمراه ساختن و تباهى كشيدن دين و دنياى مردم و دست يازيدن به هواها و هدفهاى شومشان، به آيات متشابه اين كتاب استدلال مى كنند و آنها را دستاويز قرار مى دهند؛ تا فتنه جويى كنند.

در پاسخ به اين پرسش كه چرا اينان به آيات متشابه روى مى آورند، نظرهايى ارائه شده است:ژ

1. بعضى گفته اند: علّت آن است كه حقايق را درجهت خواسته ها و هواهاى خود، بر ساده دلان مشتبه سازند و به هدفشان دست يازند.

2. برخى ديگر گفته اند: «اينان براى كسب ثروت و قدرت و آبروى دروغين، به اين گناه بزرگ روى مى آورند». و اين برداشت هنگامى درست است كه مفهوم واژه «فتنه» در آيه شريفه، همانگونه كه در بسيارى از آيات قرآن كريم بكار رفته است، «ثروت و دارايى» باشد.

3. و پاره اى نيز انگيزه آنان را كفرگرايى و شرك گرايى ذكر كرده اند؛ به عبارت ديگر، واژه «فتنه» را در اينجا به معناى «كفر» گرفته اند. اين معنا از ششمين امام نور نيز روايت شده است.

«وابتغاء تأويله»

و درپى تأويل آنها برمى آيند تا آنها را برخلاف واقع تفسير كنند

پاره اى نيز در تفسير اين جمله از آيه شريفه گفته اند: آنان به انگيزه كشف فرجام رسالت پيامبر و كار بزرگ او، براساس حساب «جمل» به اين آيات روى مى آورند.

يادآور مى شود كه واژه «تأويل» در قرآن شريف، گاه به مفهوم «فرجام» آمده است؛ نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «... ذ لِكَ خَيْرٌ و اَحْسَنُ تَأْويلَاً.»(91) (... اين كار بهتر و سرانجام آن نيكوتر است). در فرهنگ عرب نيز اين واژه به معناى «سرانجام و فرجام كار» بكار مى رود.

«زجاج» در تفسير اين جمله از آيه شريفه گفته است: «آنان مى خواستند كه موضوع زنده و برانگيخته شدن خويش را بفهمند؛ و خداوند فرمود كه جز آفريدگار هستى هيچكس آن را نمى داند»؛ و گواه اين مطلب، آيه شريفه زير است:

«هَلْ يَنْظُرُونَ اِلّا تَأْويلَهُ...؟»(92)

آيا جز تحقّق وعده هاى رستاخيز را انتظار مى برند...؟

چه كسانى؟

در پاسخ به اين پرسش كه چه كسانى به آيات متشابه قرآن روى مى آورند و به آن تمسّك مى جويند، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى از دانشمندان برآنند كه اينان، نمايندگان مسيحيان نجران هستند؛ چرا كه آنان وقتى به مدينه آمدند، ضمن گفتگو با پيشواى گرانقدر توحيد، پرسيدند: «آيا به اعتقاد شما، حضرت عيسى، كلمةاللّه و روح او نيست؟» پيامبر پاسخ داد: «چرا». و آنان بيدرنگ گفتند: «همين سخن براى درستى پندار و عقيده ما بسنده است». و بدينسان، با تمسّك به ظاهر واژه ها، مفهوم دلخواه خود را دريافت داشتند. و درست در اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: «...فامّاالّذين فى قلوبهم زيغٌ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاءالفتنه...».

آرى؛ آنان بر اين پندار پاى فشردند كه بقاى بدن انسان، به سبب هستى و بقاى روح اوست. و به ظاهر واژه ها و آيات تكيه كردند كه عيسى(ع)، روح خدا و جاودانه است. درحاليكه پيروان قرآن، اينگونه آيات متشابه را باتوجّه به آيات ديگر چنين تفسير مى كنند: كه درست است كه بقاى بدن انسان، به بقاى روح اوست، امّا نبايد فراموش كرد كه در آيات قرآن تصريح شده كه اين بدن تا زمانى مقرّر با روح باقى است، نه تا ابد. بعلاوه، انبوه آيات و دلايل عقلى، نشانگر آنند كه خدا جسم نيست و اعضا و اندام و اجزا ندارد تا اين پندارها درمورد ذات پاك او تصوّر شود؛ و اين نسبتها براى عظمت - بخشيدن به چهره ها يا مكانهاى مقدّس است كه به پيامبرى، «كلمةاللّه» گفته مى شود و به مكان مقدّسى، «بيت اللّه».

همچنين، در نفى پندار آنان، اين آيه شريفه فرود آمد: «اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَاللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ...»(93) (بيقين داستان عيسى نزد خدا، بسان داستان آدم است. او را [نيز] از خاك آفريد؛ و آنگاه به او گفت: باش! پس موجود شد).

2. و برخى ديگر مى گويند: منظور از كسانى كه به بيان آيه شريفه، براى اثبات بافته ها و رسيدن به خواسته هاى خود، به آيات متشابه روى مى آورند، «يهود» هستند. آنان بر اين پندار بودند كه با حساب «جمل» مى توان فرجام كار امّت پيامبر(ص) را بدست آورد.

3. پاره اى نيز بر اين باورند كه مقصود از اين گروه، نفاق پيشگان هستند.

4. و سرانجام، طبق ديدگاهى ديگر، خطاب آيه شريفه، هر گروه كه باشد، پيام آن جهانشمول است؛ و مقصود همه كسانى اند كه در طول تاريخ براى رسيدن به هدفهاى جاه طلبانه و شيطانى خود، به آيات متشابه روى مى آورند و اينها را ابزار سلطه و وسيله رياست خود مى سازند. و هيچ تفاوتى ندارد كه اين بازى و شگرد، بسان جريان خوارج، در چهره دشمنى با حقّ و عدالت و روح اسلام ظهور كند و يا در چهره پيروان «عبداللّه بن سبا» و غلوّ در شخصيت امير مؤمنان(ع).

«و مايعلم تأويله الّااللّه والرّاسخون فى العلم يقولون آمنّا به كلٌّ من عند ربّنا»

و تفسير آيات متشابه را جز خدا و استواران در دانش كه در دريافت پيام خدا، ريشه دار و ژرف نگر و پايدارند، كسى نمى داند؛ همانان كه مى گويند: «ما به همه آن ايمان داريم؛ چرا كه همه آيات قرآن ازسوى پروردگار ماست»

در مفهوم واژه «راسخون»، دو نظر ارائه شده است:

1. مطابق ديدگاه نخست، واژه «راسخون»، به واژه مقدّس «اللّه» عطف شده است؛ پس معناى آيه اين مى شود كه: «جز خدا و استواران در دانش، كسى تفسير آيات متشابه را نمى داند؛ و اين استواران در دانش مى گويند كه ما به همه قرآن ايمان داريم، چرا كه تمامى آن از سوى پروردگار ماست». اين ديدگاه، از پنجمين امام نور نيز روايت شده است؛ آنجا كه فرمود:

«كان رسول اللّه افضل الرّاسخين فى العلم، قد علم جميع ماانزل اللّه عليه من التّأويل والتّنزيل...»(94)

پيامبر(ص) برترين استواران در دانش بود و تفسير و تأويل هرچه را كه بر او فرود مى آمد، بطور كامل مى دانست؛ و چيزى بر آن حضرت نازل نشد كه از تفسير و تأويل جامع آن آگاه نباشد. بعد از آن بزرگوار نيز جانشينان راستين او تفسير و تأويل قرآن را مى دانستند و آموزگاران كتاب و وحى بودند. دليل اين مطلب هم اين است كه آنان تمامى آيات قرآن را تفسير مى كردند و در شرح آيه اى نماندند و نگفتند كه اين آيه از آيات متشابه است و جز خدا كسى تفسير آن را نمى داند...

2. و برطبق ديدگاه دوّم، واژه «راسخون»، آغاز جمله اى ديگر است و به جايى عطف نشده است. بنابراين، مفهوم آيه شريفه اين است كه: «جز خدا، كسى تفسير متشابهات قرآن را نمى داند...». برمبناى اين نظر، راسخون در علم نيز تفسير آيات متشابه را نمى دانند؛ امّا با همه وجود مى گويند كه ما به آنها ايمان داريم، چرا كه تمامى آنها - از آيات محكم گرفته تا متشابه - ازسوى پروردگار ما فرود آمده است.

بر اساس اين تفسير، مسائلى وجود دارد كه جز خدا، كسى تفسير آنها را نمى داند؛ موضوعاتى چون: مدّت زندگى اين جامعه و امّت، هنگامه فرارسيدن رستاخيز و نابودى نظام زندگى، هنگامه طلوع خورشيد از مغرب، هنگامه فرود عيسى(ع) و قيام دجّال و امورى از اين دست.

«و مايذّكّر الّا اولواالالباب»

و جز خردمندان، كسى در آيات خدا آنگونه كه بايد نمى انديشد و آيات متشابه را به آيات محكم برنمى گرداند.

يك پرسش:

چرا آفريدگار هستى همه قرآن را با آيات محكم و روشن خويش فرونفرستاد؟ و دليل فروفرستادن آيات متشابه چيست؟

پاسخ:

پاسخ اين است كه اگر همه قرآن شريف بصورت آيات محكم فرود مى آمد و پيام و مفهوم تمامى آنها روشن و صريح بود، افكار و انديشه ها بكار نمى افتاد و مردم در همان نگاه اوّل به آيات، پيام آنها را درمى يافتند، درنتيجه در كتاب خدا تدبّر و تعمّق نمى كردند؛ بعلاوه، برترى دانشوران روشن نمى شد و جنبش فرهنگى پديد نمى آمد.

«قاضى ماوردى» در اين باره گفته است: خدا در نخستين آيه از سوره مباركه هود، همه آيات قرآن را آيات محكم اعلان مى كند و مى فرمايد: «كِتابٌ اُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ.» (اين كتابى است كه آيات آن از نزد دانايى فرزانه و آگاه، استوار و آنگاه بروشنى بيان شده است).

و سپس، در آيه ديگرى، قرآن را كتابى وصف مى كند كه سراسر آيات آن متشابه است: «اَللَّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابَاً مُتَشابَهاً...»(95)

با اين بيان، قرآن هم كتاب محكمات است و هم متشابهات. از آن جهت محكم است كه همه آيات و مفاهيم آن استوار و پايدار و بدور از هر عيب و اعتراضى است؛ و از آن رو متشابه است كه تمامى آيات آن در زيبايى واژه ها و قالبها و ژرفايى و بلندى محتوا و برى بودن از هر گونه سستى و تناقضى، به هم مى مانند.

منطق و نيايش استواران در دانش

اين آيه شريفه، ادامه سخنان انديشمندانه و دعا و نيايش خالصانه راسخون در علم يا استواران در دانش است؛ كه نيايشگرانه مى گويند:

«ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذهديتنا»

پروردگارا! پس از آنكه ما را راه نمودى، دلهايمان را از حق منحرف مساز و به باطل و بيداد متمايل مگردان

آرى اين بيانِ استواران در دانش است و در تفسير آن ديدگاهها يكسان نيست:

1. بعضى گفته اند: منظور اين است كه «پروردگارا! بعد از آنكه درپرتو مهر و بخشايش خود، ما را به راه خود راه نمودى، لطفت را كه به بركت آن دلها شيفته حق مى شود و به راه درست مى رود، از ما باز مدار، تا دلهاى ما به انحراف روى آورد». با اين بيان، درخواستِ نخستِ راسخون در علم، استوارماندن در هدايت و ايمان و پايدارى در راه خدا، درپرتو مهر و بخشايش اوست. اين درخواست خالصانه، همانند آن جمله مشهور است كه: «خدايا! كسانى را كه بر ما رحم نمى كنند، بر ما مسلّط مساز!» كه مقصود اين است كه با برداشتن مهر و بخشايشت از ما، رهايمان مساز كه گمراه شويم.

روشن است كه برداشته شدن مهر و لطف پروردگار و حرمان انسان، به جهت كارهاى زشتى است كه فرد و يا جامعه اى مرتكب مى شود و آنها را با توبه و بازگشت به حقّ و عدالت، جبران هم نمى كند؛ پس به كيفر طبيعى زشتكاريهايش گرفتار مى شود. همانگونه كه قرآن مى فرمايد: «... فَلَمّا زاغُوا اَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ...»(96) (... پس هنگامى كه از حق روى گردانيدند و كجروى كردند، خدا هم دلهايشان را برگردانيد و منحرف ساخت...).

2. برخى اين آيه را بدينصورت تفسير كرده اند: «پروردگارا! تكاليف سخت و طاقت فرسا بر ما مقرّر مفرما كه دلهايمان پس از هدايت انحراف جويد». همانند اين گروه كه قرآن در وصف آنان چنين مى فرمايد: «...فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا...»(97) (...پس هنگامى كه كارزار بر آنان مقرّر شد، جز اندكى، روى گردانيدند...). يا اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «وَ اَمَّاالَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسَاً اِلى رِجْسِهِمْ...»(98) (و امّا آنانكه در دلهايشان بيمارى كفر و شرك است، [ اين سوره ]بر پليدى ذاتى آنها پليدى ديگرى بيفزايد...). همچنين اين آيه مباركه كه مى فرمايد: «فَلَمْ يَزْدِهُمْ دُعايى اِلّا فِرارَاً.»(99) (و دعوت من در آنان، جز رميدن از حقّ و عدالت نيفزود).

3. پاره اى نيز در تفسير اين آيه شريفه گفته اند: «پروردگارا! دلهاى ما را بر پاداش و بخشايش خويش تنگ مساز». و اين، با آيه ديگرى از قرآن به يك معناست:

«فَمَنْ يُرِدِاللَّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ...»(100)

پس هر كه را خدا بخواهد راه نمايد، سينه اش را براى پذيرش اسلام مى گشايد...

و دربرابر آن، تنگى سينه از پذيرفتن ايمان و بستن آن برروى حق است كه خدا كفرگرايان را با اين دو آفت كيفر مى كند.

همچنين پاك و پاكيزه ساختن دلها، از همين نمونه است كه پروردگار درمورد ايمان آوردگان انجام مى دهد و از حق ستيزان دريغ مى دارد: «... اُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِاللَّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ...»(101).

همچنين است نوشتن ايمان بر دلهاى مردم باايمان و استوارساختن آن در قلبهايشان، كه مى فرمايد:

«... اُولئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الْايمانَ...»(102)

... اينان هستند كه خدا ايمان را در دلهايشان نگاشته و پايدار ساخته است...

و درمقابل اين نوشتن و استوار نگاه داشتن بر ايمان، نشانه هاى كفر است كه به بيان قرآن، در دلهاى كفرگرايان قرار دارد.

با اين بيان، استواران در دانش، خالصانه از پروردگار خويش مى خواهند كه دلهاى آنان را از اين پاداش معنوى - كه گشادگى و حق پذيرى است - منحرف نسازد و به حق ستيزى و تنگى - كه كيفر طبيعى زشتكاريها و زشتكرداريهاست - گرفتار نسازد.

4. و پاره اى هم بر اين عقيده اند كه تفسير آيه اين است كه: «پروردگارا! دلهاى ما را از يقين و ايمان منحرف مساز».

پيداست كه اين درخواست به معناى آن نيست كه اگر مردم باايمان چنين درخواستى نكنند، خداوند آن آفت و انحراف را پديد مى آورد، هرگز؛ بلكه، چه بسيار چيزهايى كه مى دانيم به ما ارزانى مى دارد، ولى باز هم از او درخواست مى كنيم و چه بسيار چيزهايى كه مى دانيم به ما نخواهد داد، امّا باز هم از او درخواست مى كنيم، چرا كه گاه سود و مصلحت، در خودِ نيايش و درخواست است، بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«... رَبِ ّاحْكُمْ بِالْحَقِ ّ...»(103)

... پروردگارا! به حق داورى فرما...

يا آيه مباركه زير:

«رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكْ ...»(104)

پروردگارا! آنچه را به زبان پيام آورانت به ما وعده فرمودى، ارزانيمان دار...

و يا بسان درخواست ابراهيم (ع) كه نيايشگرانه گفت:

«وَلا تُخْزِنى فى يَوْمَ يَبْعَثُونَ.»(105)

و مرا در روز رستاخيز رسوا مساز.

اكنون يك پرسش پيش مى آيد و آن اينكه: چرا نمى توان به حال نيايش گفت: «پروردگارا! به ما بندگانت ستم روا مدار و در همه فراز و نشيبها با ما براساس عدل و داد رفتار فرما»؟

پاسخ اين سؤال اين است كه چنين درخواست و سخنى، بدان دليل نادرست و نارواست كه از دل و زبانى صادر مى شود كه از خدا ناخشنود و ناراحت است؛ درحاليكه چنين تقاضايى بايد دربرابر كسى به زبان آيد كه راه و رسمش ستمكارى و بيدادپيشگى است، نه پروردگار پرمهر و بخشايشگر كه تمامى كارهايش، سراسر عدل و مهر است و ذرّه اى ستم روا نمى دارد.

«و هب لنا من لدنك رحمةً انّك انت الوهّاب»

و از نزد خود بخشايشى به ما ارزانى دار؛ كه تو بسيار بخشاينده اى

منظورِ آيه شريفه آن است كه: «از آنجا كه پايدارى بر ايمان تنها درپرتو مهر تو تحقّق مى يابد، لطفت را از ما دريغ مدار تا در ايمان خود استوار و پايدار باشيم». آرى؛ همانگونه كه اصل ايمان بدون مهر خدا بدست نمى آيد، ثبات و استحكام آن نيز بدون لطف خدا ممكن نيست.

پاره اى نيز گفته اند: مقصود اين است كه: «پروردگارا! نعمتى گران و فراوان به ما ارزانى دار، كه بى گمان تو ارزانى دارنده نعمتها هستى؛ و آفريدگارى و پروردگارى ات چنين بخشش و مهرى را بر بندگان ايجاب مى كند.

و اين آيه شريفه، ادامه نيايش همان استواران در دانش و ايمان است كه مى گويند:

«ربّنا انّك جامع النّاس ليومٍ لاريب فيه انّ اللّه لايخلف الميعاد»

اى سالار و اى آفريدگار ما! بيقين تويى كه مردم را در روزى كه هيچ ترديدى در فرارسيدن آن نيست، براى پاداش و يا كيفر عملكردشان گرد مى آورى.

و اين شايستگان، ايمان خود به معاد و زندگى پس از مرگ و جهان ديگر را اينچنين با صداى رسا اعلام مى دارند و تأكيد مى كنند كه بى شك خداوند از وعده اش تخلّف نمى ورزد.