تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۷ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 203 - 196

196. وَ اَتِمُّواالْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَاِنْ اُحْصِرْتُمْ فَمَااسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ وَلا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتّى يَبْلُغَ الْهَدْىُ مُحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضَاً اَوْ بِهِ اَذىً مِنْ رَأسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ اَوْصَدَقَةٍ اَوْنُسُكٍ فَاِذا اَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ اِلَى الْحَجِّ فَمَااسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ اَيّامٍ فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ اِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ اَهْلُهُ حاضِرِى الْمَسْجِدِالْحَرامِ وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا اَنَ اللَّهَ شَديدُالْعِقابِ.

197. اَلْحَجُّ اَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لافُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِى الْحَجِّ وَ ماتَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَالزّادِالتَّقْوى وَاتَّقُونِ يا اُولِى الْاَلْبابِ.

198. لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَبْتَغُوا فَضْلَاً مِنْ رَبِّكُمْ فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوااللَّهَ عِنْدَالْمَشْعَرِالْحَرامِ وَاذْكُرُوهُ كَماهَداكُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ.

199. ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النّاسُ وَاسْتَغْفِرُوااللَّهَ اِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

200. فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُروااللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبائَكُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِكْرَاً فَمِنَ النّاس ِ مَنْ يَقُول ُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا وَ مالَهُ فِى اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاق ٍ.

201. وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُول ُ رَبّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ.

202. اُولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ.

203. وَاذْكُرُوااللَّهَ فى اَيّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فى يَوْمَيْنِ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَاَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.

ترجمه

196. و حجّ و عمره [ى خود] را براى [خشنودى ] خدا [بشايستگى ]بپايان بريد؛ پس اگر [بعد از پوشيدن لباس احرام، به سبب خطر دشمن يا بيمارى و مانند آن، از به انجام رساندن آداب آن ] بازمانديد، هرقربانى كه [برايتان ]امكان پذير است، [قربانى كنيد] و سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به جايگاه خود برسد. و هركه از شما بيمار بود يا از ناحيه سرش در رنج بود [و ناچار شد زودتر از هنگام مقرّر، سرخود را بتراشد]، بايد فديه اى بدهد [و آن عبارت است ] از روزه گرفتن يا صدقه دادن يا قربانى كردن. و چنانچه [از خطر ]امنيت يافتيد، بعد از انجام دادن عمره، حجّ خود را آغاز كنيد؛ و هر [نوع ] قربانى كه [برايتان ]امكان پذير است، [قربانى كنيد؛] و آن كس كه [قربانى ]نيافت، سه روز در [روزهاى اعمال ] حجّ و هفت روز آنگاه كه [به وطن خود] بازگشت،روزه بدارد؛ و اين ده روز كامل است. اين [دستور] براى كسى است كه خانواده وى در نزديكى مسجدالحرام نباشد. و [شما اى مردم!] پرواى خدا را پيشه سازيد، و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.

197. [زمان انجام دادن عبادت ] حجّ، ماههاى معيّنى است؛ پس هر كه در اين ماهها، [با پوشيدن جامه احرام، عمل ] حجّ را [بر خود] واجب سازد، [بايد بداند كه ] در ايّام حجّ، نه آميزش با زن [روا] است، نه نافرمانى [خدا] و نه ستيزه جويى. و خداوند از هركار نيكى كه انجام مى دهيد، آگاه است؛ و [بهوش باشيد كه براى جهان ديگرتان ] توشه برگيريد [و بدانيد ]كه بهترين توشه ها، پرواپيشگى است؛ و هان اى خردمندان! از من پروا داريد!

198. بر شما گناهى نيست كه [در كنار اجراى برنامه حجّ، با خريد و فروش عادلانه،] از فزون بخشى پروردگار خويش، [روزى حلال ]بجوييد؛ پس هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خداى را نزديك مشعرالحرام ياد كنيد؛ و آنگونه كه شما را راه نموده است، به ياد او باشيد؛ و بى گمان پيش از اين، از گمراهان بوديد.

199. آنگاه از همانجا كه مردم سرازير مى شوند، فرود آييد [و كوچ كنيد]؛ و از خدا آمرزش بخواهيد، چرا كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

200. و هنگامى كه اعمال حجّ خود را بپايان برديد، خدا را آنگونه كه [در روزگاران جاهليت، افتخارات ] پدرانتان را ياد مى كرديد، يا بيشتر از آن، ياد كنيد! [مردم در خواسته هاى خويش دو گروهند: ]بعضى از مردم [تنها به زندگى اين جهان دل داده اند و] مى گويند: «پروردگارا! [آنچه به ما خواهى داد،] در اين جهان به ما بده!» و [اينانند كه ] در سراى بازپسين بهره اى نخواهند داشت.

201. و برخى از آنان [اين جهان و جهان ديگر، هر دو را مى خواهند و ]مى گويند: «پروردگارا! در اين جهان به ما نعمتى [بسيار] ارزانى دار و در سراى بازپسين [نيز] نعمتى [فراوان ده ] و ما را از عذاب آتش نگاه دار».

202. اينان [هستند كه ] از آنچه بدست آورده اند، بهره اى [بسيار ]خواهند داشت؛ و حسابرسى خدا سريع است.

203. و خدا را در روزهاى معيّنى [از روز يازده تا سيزده ذيحجّه، با انجام دادن عبادت خاصّى ] ياد كنيد؛ پس هر كه شتاب ورزد [و اين آداب و اعمال خاصّ عبادى را] در دو روز [انجام دهد،] بر او گناهى نيست؛ و هركس تأخير كند [و اين كارهاى عبادى را در سه روز انجام دهد،] بر او [نيز ]گناهى نيست. اين [اختيار و انتخاب ]براى كسى است كه [از كارهاى ممنوع به هنگام احرام ]پرهيز كرده باشد. و پرواى خدا را پيشه سازيد و بدانيد كه شما [در روز رستاخيز] تنها به سوى او كوچ داده خواهيد شد.

نگرشى بر واژه ها

«اُحصرتم»: محاصره و بازداشته شديد.

«الهدى»: معناى اين واژه در آيه، «قربانى» است؛ امّا در تفسير آن دو نظر ارائه داده اند: جمعى از واژه شناسان برآنند كه قربانى درحقيقت هديه اى است كه انسان براى تقرّب به بارگاه خدا، آن را پيشكش مى كند؛ از اين رو، به «هدى» تعبير شده است؛ و دسته اى نيز آن را به «راندن و سوق دادن به سوى نيكيها» معنا كرده اند، چرا كه قربانى به جانب حرم و قربانگاه برده مى شود.

«حلق»: تراشيدن.

«الأذى »: آزار و اذيّت و هرآنچه باعث رنج و ناراحتى است.

«نسك»: جمع «نسيكه» به معناى «قربانى» و نيز «پرستش و عبادت» است.

«تمتّع»: لذّت بردن، بهره ورشدن. و منظور از حجّ تمتّع كه در آيه شريفه به آن اشاره رفته، اين است كه انسان در ماه حجّ، عمره بجا آورد؛ آنگاه جامه احرام بدر كند و آنچه درحال احرام بر او حرام بود، حلال شود و از آنها بهره گيرد؛ و سپس براى بجاآوردن حجّ، احرام بپوشد.

«اهل»: همسر يا نزديكترين فرد به مرد خانه. و به همين مناسبت، به زن گرفتن، تأهّل گفته مى شود.

«عقاب»: عذاب و كيفر. و بدان جهت درمورد كيفر كارهاى زشت، «عقاب» بكار رفته است كه جزاى كار زشت، دامان انسان را مى گيرد.

«الرّفث» در اصل به معناى «بدگويى» است؛ امّا درمورد آميزش با زنان و يا وعده و اشاره آنان نيز بكار مى رود.

«فسوق»: بيرون شدن از خطّ فرمانبردارى خدا و مرزهاى مقرّرات او.

«جدال»: كشمكش و درگيرى.

«تزوّدوا»: توشه بر گيريد. و به مواد خوراكى كه براى سفر آماده مى شود، «زاد» مى گويند.

«الألباب» جمع «لبّ» به معناى «خرد» است؛ و بدان دليل كه خرد، برترين نعمت پروردگار به انسان است، آن را «لبّ» يا مغز و خرد مى گويند.

«جناح»: باك، گناه و انحراف از راه راست.

«تبتغوا»: بجوييد.

«افضتم»: كوچ كرديد، سرازير شديد. اين واژه، برگرفته از «فيض» و «فيضان» و به مفهوم «سرريزكردن و سرازيرشدن آب» است.

«عرفات»: اسم منطقه خاصّى در نزديكى مكّه است كه در روز «عرفه»، وقوف در آنجا، از آداب حجّ است. درمورد تناسب نامگذارى آن، ديدگاهها متفاوت است:

1. از امير مؤمنان (ع) نقل كرده اند كه بدان دليل اين مكان را «عرفات» نام نهاده اند كه ابراهيم (ع) هرآنچه را كه در وصفش گفته اند، در اينجا و در اين روز دريافت و شناخت.

2. بعضى ديگر در علّت نامگذارى اين مكان به عرفات گفته اند: در اينجا بود كه آدم و حوّا، پدر و مادر نخستين انسان، با يكديگر آشنا شدند.

3. برخى نيز ارتفاع اين نقطه را دليل نامگذارى آن دانسته اند.

4. عدّه اى معتقدند بعد از آنكه فرشته وحى، آداب حجّ را در اين مكان به ابراهيم (ع) آموخت، او گفت: «عرفتُ»؛ و علّت نام نهادن «عرفات» نيز از همين جا است.

5. پاره اى نيز مى گويند: ابراهيم (ع) در شب هشتم ماه ذيحجّه، آن خواب معروف را ديد كه طبق آن بايد پسرش را قربانى مى كرد؛ و هنگامى كه از خواب بيدار شد، تمامى طول روز را در اين انديشه بود كه آيا خواب او وحى بوده است يا نه؟ و هم از اين رو، روز هشتم، روز «ترويه» يا روز ترديد و انديشه ناميده شد. ابراهيم (ع) شب نهم، بار ديگر همان خواب را ديد و همان پيام را دريافت؛ پس به اين نتيجه رسيد كه خواب او نوعى وحى الهى است؛ و به سبب اين دريافت درست، آنجا «عرفه» ناميده شد.

6. همچنين براساس روايتى، بدان دليل اين مكان خاصّ «عرفات» ناميده شد كه «آدم» (ع)، به يارى فرشته وحى، در اين سرزمين به گناه و لغزش خود اعتراف كرد و از پروردگار آمرزش خواست و آداب حجّ را فرا گرفت.

«مشعرالحرام»: نيز مكان مقدّسى است كه بجاآوردن نماز و دعا و نيايش و شب زنده دارى در آن، از آداب حجّ است. نام ديگر آن «مزدلفه» است كه از «ازدلاف» به معناى «قرب و نزديكى» گرفته شده است؛ و بدان جهت اين مكان را «مزدلفه» نيز مى گويند كه در آنجا دو نماز مغرب و عشا با هم خوانده مى شود، يا به اعتقاد برخى، زائران بيت در كنار يكديگر به نيايش مى پردازند، و يا به عقيده گروهى ديگر، آدم و حوّا در اين مكان به هم نزديك شده اند.

عدّه اى نيز مى گويند: فرشته وحى به هنگام آموزش آداب حجّ، به ابراهيم خليل (ع) گفت: «ازدلف الى المشعرالحرام.» (ابراهيم! به مشعرالحرام نزديك شو).

«منى» نام مكان مقدّس ديگرى در نزديكى مكّه است. اين واژه در لغت، به معناى «خواهش و آرزو» است؛ و بدان دليل اين محلّ را «منى» گفته اند كه در آنجا ابراهيم (ع) آرزو كرد خداوند بجاى قربانى كردنِ پسرش، قربانى ديگرى مقرّر سازد.

«واستغفروا»: آمرزش بخواهيد. واژه «مغفرت» به معناى «پوشاندن گناه» است و دو واژه «غفور» و «غافر»، هر دو به معناى «آمرزنده و پوشاننده گناه»، از آن گرفته شده اند؛ امّا در واژه «غفور»، مبالغه بيشترى است.

«قضيتم»: انجام داديد، بپايان رسانديد.

«نصيب»: بهره و سهم انسان.

«كسبوا»: بدست آوردند.

«معدودات»: بيشتر درمورد عدد كم بكار مى رود؛ گرچه به هر عددى، كم باشد يا زياد، معدود يا شمارش شده مى گويند.

«تحشرون»: گردآورده مى شويد.

تفسير

برنامه شكوهمند حجّ

آفريدگار جهان پس از ترسيم جهاد و مقرّرات آن در آيات قبل، اينك و در آيه هايى كه پس از اين مى آيد، به تبيين برنامه شكوهمند معنوى و انسانساز حجّ مى پردازد.

«واتمّواالحجّ والعمرة للّه»

و حجّ و عمره [ى خويش را] براى [خشنودى ] خدا [بشايستگى ] به اتمام برسانيد

گروهى از مفسّران، ازجمله ابن عبّاس، مى گويند: اين آيات، بيانگر وجوب حجّ و عمره و ترسيم كننده آداب و مناسك آنهاست. امّا از اميرمؤمنان (ع) و چهارمين امام نور (ع) روايت شده است كه واژه «اتمّوا» در آيه شريفه، به همان مفهوم «اقيموا» است؛ كه با اين بيان، معناى آيه چنين مى شود: حجّ و عمره را با همه مقرّرات و آداب آنها بپا داريد و همانگونه كه خدا مى فرمايد، براى او به انجام رسانيد.

از ديدگاه مذهب اهل بيت، «عمره» نيز بسان حجّ واجب است؛ گرچه برخى آن را واجب ندانسته اند.

اركان حجّ

اركان آداب حجّ، عبارتند از:

1. نيّت

2. احرام

3. وقوف در عرفات

4. وقوف در مشعر

5. طواف زيارت

6. سعى ميان صفا و مروه

واجبات حجّ

و امّا اعمالى كه در حجّ واجبند لكن ركن نيستند، عبارتند از:

1. لبّيك گفتن

2. نماز طواف

3. طواف نسا

4. نماز طواف نسا

اركان عمره

اركان عمره نيز عبارتند از:

1. نيّت

2. احرام

3. طواف زيارت

4. سعى ميان صفا و مروه

واجبات عمره

واجبات عمره كه ركن نيستند، عبارتند از:

1. لبّيك گفتن

2. نماز طواف

3. طواف نسا

4. نماز طواف نسا

«فان اُحصرتم»

پس اگر [بخاطر خطر دشمن يا بيمارى و مانند آنها، از ادامه برنامه حجّ ] بازمانديد

در تفسير اين جمله از آيه شريفه دو نظر ارائه شده است:

1. عدّه اى از مفسّران برآنند كه منظور اين است كه: «اگر بيم از خطر دشمن يا بيمارى شما را باز داشت». آنها اين تفسير را از روايات دريافت داشته اند.

2. و گروهى نيز در تفسير اين آيه گفته اند: «اگر زورگويى بيدادپيشه، شما را باز داشت».

«فمااستيسرمن الهدى»

هر قربانى كه برايتان امكان پذير است، به قربانگاه بفرستيد

گفتنى است كه قربانى سه قسم است:

1. شتر

2. گاو

3. گوسفند، كه آسانتر از همه است.

از امير مؤمنان (ع) نقل كرده اند كه قربانى از سه نوع حيوانى كه برشمرديم، صحيح است؛ امّا پاره اى گفته اند كه تنها شتر و گاو را مى توان بعنوان قربانى به قربانگاه فرستاد. به نظر مؤلّف، ديدگاه نخست درست و هماهنگ با آيه است.

«ولاتحلقوا رؤسكم حتّى يبلغ الهدى محلّه»

و تا قربانى به قربانگاه نرسيد، سرهايتان را نتراشيد

منظور اين است كه تا قربانى شما ذبح نشد، از احرام خارج نشويد و سرنتراشيد.

درمورد قربانگاه دو ديدگاه مطرح است:

1. به اعتقاد بعضى از مفسّران، «قربانگاه» در محدوده حرم است و اگر كسى كه جامه احرام برتن دارد، در حرم قربانى كرد، در روز عيد از جامه احرام خارج مى شود.

2. و به نظر برخى ديگر، لازم نيست قربانگاه حتماً در قلمرو حرم باشد؛ چرا كه پيامبر (ص) به هنگام امضاى صلحنامه «حديبيه»، در خارج از محوطه حرم قربانى كرد و آنگاه بازگشت و به يارانش نيز دستور داد چنين كنند.

گفتنى است كه از ديدگاه مذهب اهل بيت، قربانگاه كسانى كه براى حجّ احرام بسته اند، «منى» و قربانگاه كسانى كه براى عمره احرام پوشيده اند، مكّه است.

«فمن كان منكم مريضاً او به اذىً من رأسه ففديةٌ من صيامٍ او صدقةٍ او نسكٍ»

منظور اين است كه اگر كسى بيمار يا به نوعى دچار ناراحتى شود كه ناگزير باشد سرخود را بتراشد، در جامه احرام نيز مى تواند سرش را بتراشد، امّا بايد فديه اى بدهد كه عبارت است از گرفتن روزه يا دادن صدقه يا ذبح قربانى.

از امامان نور (ع) روايت كرده اند كه: روزه مورد نظر، سه روز است، و صدقه عبارت است از سير كردن شش يا ده بينوا، و قربانى نيز ذبح گوسفند است؛ كه انسان به اختيار مى تواند يكى از آنها را انجام دهد.

«فاذا أمنتم فمن تمتّع بالعمرة الى الحجّ فمااستيسرمن الهدى»

و هنگامى كه امنيت يافتيد، هر كه از عمره تمتّع به حجّ پرداخت، هر قربانى كه برايش امكان پذير شد، قربانى كند

به اعتقاد ما پيروان مذهب اهل بيت، حجّ تمتّع از آنِ كسى است كه از هر سوى مكّه در فاصله دوازده ميل يا فراتر از آن سكونت داشته باشد؛ و عمره تمتّع نيز آن است كه انسان در ماههاى حرام از ميقات جامه احرام پوشد و داخل مكّه شود و پس از طواف و سعى ميان صفا و مروه و تقصير يا كوتاه كردن مو و ناخن، از احرام خارج گردد، آنگاه براى اجراى آداب حجّ، دگرباره از مسجدالحرام احرام بپوشد و به سوى عرفات برود؛ از آنجا به مشعر روى آورد و اعمال حجّ را همانگونه كه فقها برشمرده اند، انجام دهد. قربانى حجّ نيز، بى ترديد و به صراحت قرآن، هم واجب است و هم يكى از آداب حجّ؛ امّا برخى از مذاهب ديگر، ضمن واجب دانستن قربانى حجّ، آن را جبران يا فديه مى پندارند، كه درست نيست.

«فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايّامٍ فى الحجّ و سبعةٍ اذا رجعتم»

پس آنكه قربانى در حجّ برايش ممكن نشد، بايد سه روز در آنجا روزه بدارد، و هفت روز بعد از بازگشت به خانه اش

مفهوم اين جمله از آيه شريفه اين است كه اگر كسى نتوانست قربانى بيابد و يا پول آن را نداشت، بايد سه روز در آنجا روزه بگيرد و هفت روز هنگامى كه به وطن خويش بازآمد.

جمعى گفته اند سه روز در آنجا كه سرزمين «منى» است، روزه بگيرد و هفت روز پس از بازگشت از «منى» به مكّه.

امّا از ديدگاه مذهب اهل بيت، همان نظر نخست درست است.

«تلك عشرةٌ كاملةٌ» اين ده روز كامل است در تفسير اين جمله، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى برآنند كه منظور اين است كه: وقتى بجاى قربانى - كه برايتان ميسّر نشد - روزه گرفتيد، ثواب و پاداش حج كامل شده است. اين ديدگاه، از روايتى از پنجمين امام نور (ع) دريافت شده است.

2. برخى ديگر مى گويند منظور اين است كه: چنانچه سه روز در آنجا روزه گرفتيد و هفت روز هم پس از بازآمدن به وطن، ده روز كامل مى شود.

3. و پاره اى نيز معتقدند اين جمله پيام مستقلّى ندارد، بلكه تأكيد مطلب پيشين است.

«ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجدالحرام و اتّقوااللّه واعلموا انّ اللّه شديدالعقاب»

و اين حكم براى كسى است كه از مردم مكّه نباشد و خانه و كاشانه او بيش از دوازده ميل از مكّه فاصله داشته باشد. و [شما اى مردم!] پرواى خدا را پيشه سازيد و دستورات و هشدارهاى او را بكار بنديد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.

حجّ عظيم و پرمعنويت پيامبر (ص)

درمورد حجّ پيامبر (ص)، از ششمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه آن حضرت هنگامى كه در مدينه بود، با فرود آيه شريفه «وَاَذِّنْ فِى النّاس ِ بِالْحَجِّ...»(357) آهنگ زيارت خانه خدا را كرد.

با اعلان رسمى آمادگى پيامبر(ص) براى انجام دادن مراسم حجّ، انبوهى از مردم آماده حركت شدند و در روزهاى آخر ذيقعده، اين كاروان نور از مدينه خارج شد و پس از پيمودن فاصله اى از راه، به نقطه اى به نام «ذى الخليفه» رسيد. در آنجا، پيامبر گرامى(ص) غسل كرد و با رسيدن به مسجد «شجره» نماز خواند و جامه احرام پوشيد.

در همين سفر پرمعنويت بود كه رسول اكرم(ص) در بلنداى مروه ايستاد و بعد از ستايش خدا، رو به مردم كرد و گفت: «هان اى بندگان خدا! فرشته وحى دستور آورده كه هركس با خود قربانى نياورده، حتّى اگر خود پيامبر (ص) باشد، بايد جامه احرام نپوشد؛ و هركه آورده، تا آنگاه كه قربانى خود را به قربانگاه نرساند و ذبح نكند، بايد جامه احرام داشته باشد».

يكى از حاضران برخاست و پس از سپاس به بارگاه پروردگار گفت: «اى پيامبر خدا! امروز كه مقرّرات و آداب زيارت اين خانه پرشكوه را به ما آموختى، چنين احساس مى كنم كه تازه بدنيا آمده ام. تقاضايم اين است كه بفرماييد اين برنامه و آداب حجّ، تنها براى امسال بود يا از امورى است كه هميشه تداوم دارد؟»

پيامبر(ص) پاسخ داد: «اين آداب حجّ، جاودانه است؛ و از اين پس، عمره داخل حجّ است بصورتى كه بيان كردم».

در اين هنگام، امير مؤمنان (ع) از «يمن» رسيد و از مقرّرات و آداب تازه حجّ كه بر پيامبر گرامى(ص) فرود آمده بود، مطّلع شد؛ دخت گرانمايه و دانشمند رسول اكرم(ص) را ديد كه پس از اجراى اعمال عمره، جامه احرام را درآورده است و اينك در انديشه است تا براى بجاآوردن مراسم حجّ آماده شود.

و بدينصورت پيامبر گرامى (ص) به همراه ياران خود، لبّيك گويان براى انجام دادن آداب حجّ، از مكّه بيرون آمدند و در منطقه «منى» به عبادت و نماز و نيايش پرداختند؛ سپس از آنجا به سوى «عرفات» آمدند و برخلاف خودكامگان و امتيازجويان قريش كه جدا از مردم وقوف مى كردند، با مردم وقوف نمودند، تا بدينوسيله درس برابرى دهند و اين دستور قرآن را كه مى فرمايد: «ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النّاسُ...»، در ميدان عمل پياده كنند.

پيامبر(ص) در صحراى «عرفات» ايستاد و مردم گرد او را گرفتند و او همه صحرا را مكان وقوف اعلان كرد و مردم هركدام به نيايش و پرستش و ستايش خدا پرداختند. آنگاه به «مشعر» آمدند و تا بامداد آن شب پرخاطره، به عبادت خدا و بندگى او نشستند؛ سپس به «منى» راه گشودند و پس از رمى جمره، قربانيها را به قربانگاه بردند؛ پس از آن، به مكّه و زيارت و طواف بيت شرفياب شدند و بعد دگرباره به «منى» بازگشتند و سه روز جمرات را «رمى» كردند...

و بدينسان، درس آن برنامه شكوهمند و انسانساز را به گونه اى به همه عصرها و نسلها نشان داد كه هماره جاودان بماند.

«الحجّ اشهرٌ معلوماتٌ»

زمان انجام دادن برنامه عبادى حجّ، ماههاى معيّنى است

قرآن شريف پس از ترسيم اصل برنامه پرمعنويت حجّ، اينك زمان اجراى اين عبادت پرشكوه را مقرّر مى دارد و روشن مى سازد كه اين مراسم عبادى و معنوى، در چه ماههايى انجام مى گيرد؛ و پس از مشخّص كردن آن، تغيير و دگرگونى در آن را نوعى كفر مى نگرد(358)؛ چرا كه بتأخيرافكندن ماههاى حرام، افزونى در كفر و كفرگرايى است.

زمان مقرّر براى انجام دادن مراسم عبادى حجّ ازنظر ما، عبارتند از ماههاى شوّال، ذيقعده، و تا دهم ذيحجّه. اين ديدگاه را گروهى پذيرفته اند؛ و افزون بر آن، روايتى از پنجمين امام نور(ع) آن را تأييد مى كند. امّا عدّه اى نيز معتقدند كه هر سه ماه يادشده بطور كامل، ماههاى بجاآوردن مراسم حجّ است. البتّه در روايات ما نيز اين ديدگاه آمده است.

اين ماهها را بدان دليل ماههاى حجّ ناميده اند كه پوشيدن جامه احرام براى اجراى اعمال حجّ، جز در اين ماهها درست نيست؛ همچنين، به اعتقاد ما، پوشيدن احرام براى عمره تمتّع، فقط در اين ماهها جايز است.

كسانى كه همه ماه ذيحجّه را نيز ماه حجّ مى دانند، دليل خود را بدينصورت ارائه مى دهند: از آنجا كه برخى از اعمال حجّ، همچون سه روز روزه گرفتن و ذبح قربانى، بايد پس از عيد قربان انجام گيرد و با اجراى آنها برنامه حجّ پايان مى پذيرد، پس، همه روزهاى ماه ذيحجّه نيز بسان دو ماه پيش از آن، ماه و روزهاى حجّ بشمار مى روند.

چرا؟

با اينكه برنامه پرشكوه حجّ تنها در ماه شوّال و ذيقعده و ده روز از ذيحجّه بجا آورده مى شود، چرا واژه جمع درمورد آنها بكار رفته است؟

پاسخ

1. در زبان عربى، لفظ جمع درمورد دو عدد نيز بكار مى رود؛ و اين معمول است.

2. كارى را كه در يك بخش از زمان انجام مى گيرد، گاه به همه آن نسبت مى دهند؛ براى نمونه، كسى در يك ساعت معيّن از روز جمعه بدنيا مى آيد، ولى مى گويند تاريخ تولّد وى روز جمعه است. برنامه حجّ هم اينگونه است.

«فمن فرض فيهنّ الحجّ فلارفث ولافسوق ولاجدال فى الحجّ»

پس هر كه با پوشيدن جامه احرام، حجّ را برخود واجب سازد، بايد بداند كه در ايّام حج، نه آميزش با زن رواست، نه نافرمانى خدا و نه پيكار و ستيزه جويى

از ديدگاه مذهب اهل بيت، هركس به عمره تمتّع وارد شود و آن را بر خود واجب سازد نيز مشمول همين حكم است.

در تفسير واژه «رَفَثَ»، چند نظر مطرح است:

1. دسته اى برآنند كه اين واژه به كنايه آميزش را تحريم مى كند.

2. جمعى ديگر، وعده و قرار اين كار را، تفسير اين واژه دانسته اند.

3. و گروهى مى گويند: اين واژه، مقدّمات اين عمل همچون شوخى و گفتگو و خود آن عمل را تحريم مى كند.

به عقيده ما، ديدگاه نخست صحيح است و بهتر مى نمايد.

در مفهوم واژه «فسوق» و تفسير آن نيز نظرهايى ارائه شده است:

1. به اعتقاد پيروان مذهب اهل بيت، منظور اين است كه دروغگويى بايد در تمامى طول مدّت مراسم، بويژه وقتى جامه احرام برتن است، ترك شود.

2. عدّه اى معتقدند: منظور اين است كه همه گناهان بايد ترك شود.

3. بعضى گفته اند: مقصود اين است كه مردم را با لقب زشت ياد نكنيد؛ و اين شيوه جاهلى بايد با پوشيدن جامه احرام وانهاده شود(359).

4. گروهى بر اين اعتقادند كه اين واژه، بدگويى و فحّاشى را نهى مى كند.

5. و پاره اى نيز برآنند كه منظور اين است كه همه كارهايى كه درحال احرام حرام است، بايد ترك شود؛ كه اين ديدگاه بى اساس است؛ چرا كه «لافسوق» درحقيقت نهى عام است و تركيب «فى الحجّ» براى نمايش عظمت حجّ بكار رفته است، نه براى بيان تخصيص؛ درست بسان اين سخن كه: «اگر شما روزه ايد، چشم و گوش شما نيز بايد روزه باشد». مفهوم اين جمله آن است كه گناه با چشم و گوش پيوسته حرام است؛ امّا در حال روزه بايد با دقّت بيشترى ترك شود.

درمورد واژه «جدال» نيز بحث هست:

1. پيروان مذهب اهل بيت اعتقاد دارند كه منظور از «جدال»، بگومگو است؛ منتها مشاجره اى كه با سوگند همراه باشد، چه سوگند راست و چه دروغ.

2. بعضى اين واژه را به «دشمنى و لجاجت و فحّاشى» معنا كرده اند.

3. برخى نيز گفته اند: منظور اين است كه اجراى برنامه حجّ بايد در ماه ذيحجّه باشد؛ و براى پس و پيش كردن وقت آن جدال نكنيد.

«وماتفعلوا من خيرٍ يعلمه اللّه»

و خداوند از هركار نيكى كه انجام مى دهيد، آگاه است [و پاداش همه آنها را به شما مى دهد]

در اين آيه شريفه، جمله «كارهاى شما را مى داند»، درحقيقت بجاى «پاداش آنها را مى دهد» آمده است؛ تا رساتر باشد، و نشانگر بيشتر عدل آفريدگار و پاداش آگاهانه ارزانى داشتن او.

«وتزوّدوا فانّ خيرالزّادالتّقوى واتّقون يا اولى الألباب»

و توشه بر گيريد و بدانيد كه بهترين توشه ها، پرواپيشگى است. و هان اى خردمندان! از من پروا داريد

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، دو نظر ارائه شده است:

1. عدّه اى معتقدند كه روى سخن در اين جمله، مردم كج فهمى است كه خود را از كسانى مى دانند كه به خدا توكّل مى كنند و درپى كار و زندگى و تهيّه امكانات مادّى نيستند؛ و قرآن خطاب به آنان مى فرمايد: براى خود زاد و توشه زندگى فراهم آوريد و سربار مردم نباشيد، امّا بدانيد كه بهترين توشه ها، پرواپيشگى است.

2. و جمعى ديگر مى گويند: منظور اين است كه با انجام دادن كارهاى شايسته، توشه برگيريد كه بهترين توشه ها، ايمان و عمل و تقوا است. به اعتقاد اين دسته، بيان اين نكته پس از ترسيم برنامه حجّ، نشانگر اين واقعيت است كه آن مكان مقدسّ و آن روزهاى جاودانه، بهترين فرصت براى انجام دادن كار شايسته و برگرفتن توشه است.

«ليس عليكم جناحٌ ان تبتغوا فضلاً من ربّكم»

بر شما گناهى نيست كه [در كنار اعمال شايسته و خداپسندانه حجّ، با خريد و فروش و كارهاى مفيد و ثمربخش ديگر،] از فزون بخشى پروردگار خويش، روزى حلال بجوييد

در اين آيه شريفه، قرآن در انديشه زدودن بافته هاى جاهليت است كه هرگونه تجارت و داد و ستد و بردن مسافر را در مراسم حجّ، ناسازگار با حجّ مى پنداشتند.

در تفسير اين جمله، مفسّران نظرهايى ارائه داده اند:

1. برخى برآنند كه در روزگار جاهليت، هرنوع تجارت و فعّاليت اقتصادى را در كنار حجّ ناروا و گناه مى دانستند؛ از اين رو، آيه شريفه در انديشه نفى اين پندار بى اساس است. كه روايات رسيده نيز اين ديدگاه را تأييد مى كنند.

2. و بعضى مى گويند: در عصر جاهليت، به آنان كه در ايّام حجّ به كار جابجايى بار و مسافر مى پرداختند، گفته مى شد «ديگر براى شما پاداش حجّ نخواهد بود» و آنها را نكوهش مى كردند. و اين آيه شريفه خطاب به اين جماعت، مى فرمايد: اين پندار نادرست است، چرا كه مى توان كار كرد و حجّ را هم بجا آورد.

3. پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه مقصود اين جمله از آيه مباركه، آمرزش خواهى از فضل و بخشايش خداست، نه روزى و دارايى. و در تأييد نظر خود، روايتى هم از پنجمين امام نور (ع) نقل كرده اند.

«فاذا افضتم من عرفاتٍ فاذكروااللّه عندالمشعرالحرام و اذ كروه كماهدا كم»

و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خداى را در نزديك مشعرالحرام خالصانه ياد كنيد، آنگونه كه شما را راه نموده و نعمتهاى بيشمار مادّى و معنوى به شما ارزانى داشته است؛ و سپاس نعمتهاى گران او را بجا آوريد؛ چرا كه سپاس بايد به اندازه نعمت باشد و زيبنده نيست كه دربرابر نعمت فراوان، سپاس ما اندك باشد.

گفتنى است كه از اين آيه شريفه، وجوب ماندن در مشعر - كه از واجبات حجّ است - دريافت مى شود؛ زيرا امر نشان دهنده وجوب است و خدا ذكر در مشعر را واجب مى سازد. و روشن است كه ذكر درگرو وقوف در مشعر است و بايد ماند تا ذكر را جامه عمل پوشاند.

«و ان كنتم من قبله لمن الضّالّين»

و بى ترديد پيش از اين از گمراهان بوديد

آرى؛ قبل از نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص)، راه و رسم زندگى خداپسندانه و توحيدگرايى و تقواپيشگى را نمى دانستيد و او شما را هدايت فرمود.

«ثمّ افيضوا من حيث افاض النّاس»

سپس از همانجا كه مردم سرازير مى شوند، شما نيز فرود آييد

خداى جهان آفرين پس از بى اساس شمردن يك پندار جاهلى و جايگزين ساختن مهر و لطف خويش بجاى آن در آيه گذشته، اينك در اين آيه نيز بر يكى از امتيازات پوچ زورمداران خطّ بطلان مى كشد و به قريش كه خود را برتر از ديگران مى پنداشتند و همراه مردم براى بجاآوردن مراسم حجّ به عرفات نمى رفتند، مى فرمايد: از همانجا كه مردم سرازير مى شوند، شما فرود آييد.

اين آيه شريفه را نيز مفّسران به طرق مختلف تفسير كرده اند:

1. عدّه اى برآنند كه مخاطبان اين آيه شريفه، خودبزرگ بينان قريش اند؛ چرا كه آنان و هم پيمانانشان گمان مى كردند كه از همه برتر و بالاترند؛ از اين رو، هنگامى كه مردم به عرفات مى رفتند، با اينكه اين كار از آداب حجّ بود، آنان خويشتن را برتر از آن مى دانستند كه به همراه مردم بروند و يا از حريم حرم خارج شوند. از اين رو، قرآن، خطاب به آنان فرمود: خودبزرگ بينى را واگذاريد و همگام و يكسان با بندگان خدا به جانب عرفات حركت كنيد.

روايتى نيز از پنجمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه همين ديدگاه از آن دريافت مى شود. با اين بيان، روى سخن اين آيه مباركه، قريش است؛ و منظور از «النّاس» ساير بندگان خدا؛ گرچه برخى از مفسّران را اعتقاد برآن است كه منظور از «النّاس» ابراهيم (ع) است كه امام و پيشواى راستين مردم و به منزله يك ملّت بود.

2. گروهى نيز مى گويند: مقصود آيه شريفه، حركت مردم از «مزدلفه» به سوى «منى» است، كه بايد در روز عيد قربان و پيش از طلوع خورشيد، براى رمى جمره و قربانى صورت گيرد؛ زيرا اين آيه مباركه ازپى آيه قبل آمده است كه مى فرمايد: «فاذا افضتم...» (هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد...). پس با اين بيان، كوچ دوّم غير از كوچ نخست است و هر دو گروهى و همگانى است. اوّلين كوچ از عرفات به طرف مشعر است و كوچ دوّم از مشعر به سوى منى؛ و هر دو كوچ، واجب است.

درمورد ديدگاه نخست كه روى سخن در آيه شريفه را قريش مى داند، بايد گفت: واژه «ثمّ» براى بيان ترتيب و تأخير است؛ و با اين بيان بايد «ثمّ افيضوا...» پيش از «فاذا افضتم...» بيايد، درحاليكه چنين نيست و اين نشانگر آن است كه اوّلين كوچ از عرفات به جانب مشعر است و دوّمين كوچ از مشعر به سمت منى.

البتّه آنان در اين باره پاسخ داده اند كه در ظاهر آيه شريفه، تقديم و تأخير است و درحقيقت اينگونه است كه: «ليس عليكم... من ربّكم ثمّ افيضوا... فاذا افضتم...».

«واستغفروااللّه انّ اللّه غفورٌ رحيمٌ»

و از خداى يكتا آمرزش بخواهيد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است

«فاذا قضيتم مناسككم فاذكروااللّه كذكركم آبائكم او اشدّ ذكراً»

پس هنگامى كه آداب خاصّ حجّ را بپايان برديد، همانگونه كه پدران و نياكانتان را [با عظمت و سوز و گداز] ياد مى كرديد، خداى را [كه ارزانى دارنده نعمت بر شماست ] ياد كنيد؛ بلكه او را با شكوه و اخلاص و عظمت بيشترى ياد كنيد

قرآن كريم، در اين آيه شريفه، يكى ديگر از شيوه هاى جاهلى را مى كوبد و راهى سازنده و افتخارآفرين را جايگزين آن مى سازد.

از پنجمين امام نور (ع) روايت كرده اند كه در عصر جاهليت رسم بود كه بعد از اتمام برنامه حجّ، همه گرد مى آمدند و در آن كنگره پرجمعيت، نماينده هر قبيله و نژادى، به برشمارى افتخارات پوچ نياكان خويش مى پرداخت، كه درنتيجه آن، گاه شعله هاى جديدى از تعصّب و جنگ و جنون برافروخته مى شد؛ از اين رو، قرآن به آنان هشدار مى دهد كه بجاى افتخار بر شيوه زشت نياكان، بياييد خداى را با سوز و شور و حرارت بيشترى ياد كنيد، چرا كه خداست كه نعمت به شما ارزانى داشته، نه هيچكس ديگر.

برخى از مفسّران مى گويند منظور اين است كه از خدا يارى بجوييد و به او پناه بريد، همانگونه كه كودك به پدر خويش پناه مى برد؛ امّا ديدگاه نخست بهتر است.

«مناسك» جمع «منسك» است و «منسك»، يا اسم مكان است به مفهوم «عبادتگاه»، و يا مصدر است به معناى «عبادت كردن». در حالت نخست، تفسير آيه بدينصورت است كه: «و بعد از آنكه وظايف خاصّ خويش را در مكانهاى مقدّس عبادت و پرستش خدا بپايان رسانديد، به ياد خدا باشيد و او را با شكوه و عظمت ياد كنيد؛ و در حالت دوّم مفهوم آيه چنين مى شود كه: «آنگاه كه تمامى اعمال و آداب حجّ را به شايستگى انجام داديد، با ياد خدا و نعمتهاى او، به سپاس وى بپردازيد». و علّت جمع آوردن «مصدر»، بيان همه كارهاى عبادى و دعاها و نيايشهاست.

در اينكه ياد و ذكر خدا چيست و مقصود از آن در آيه شريفه، چه ذكرى است، دو نظر ارائه شده است:

1. «ذكر» به معناى «ياد كردن با شكوه و عظمت» است؛ و ذكر خدا، به مفهوم ياد خداست و منظور از آن در آيه شريفه، همان تكبيرها و ذكرهاى مستحبّ ويژه مراسم حجّ و روزهاى توقّف در «منى» است.

2. مقصود، همه دعاهاى استحبابى است كه خواندن آنها در آن مكانهاى مقدّس، پاداش بيشترى دارد.

«فمن النّاس من يقول ربّنا آتنا فى الدّنيا و ماله فى الآخرة من خلاقٍ»

قرآن شريف، در اين جمله از آيه مباركه، روشن مى سازد كه خواسته ها و هدفهاى مردم در اين مكانهاى مقدّس يكسان نيست؛ بعضى ارزشهاى دنيا را مى خواهند و درپى نعمت و پاداش رستاخيز و بهشت خدا نيستند، زيرا اعتقاد چندانى به آنها ندارند و براى اين دسته، از نعمتهاى آخرت بهره اى نيست؛ امّا برخى ديگر هم نعمتهاى دنيا را مى خواهند و هم پاداش عظيم آخرت را.

«و منهم من يقول ربّنا آتنا فى الدّنيا حسنةً و فى الآخرة حسنةً و قنا عذاب النّار»

و برخى از آنان مى گويند: پروردگارا! در اين جهان و نيز در سراى بازپسين، نعمتى [بسيار] به ما ارزانى دار؛ و ما را از عذاب آتش نگاه دار

قرآن كريم، پس از ترسيم حال و روز دنياپرستان كه خواسته آنان تنها بر محور ارزشهاى مادّى دور مى زند، اينك به وصف مردم آگاه و باايمان مى پردازد؛ به وصف كسانى كه هم نعمتهاى دنيا را مى خواهند و هم سراى شكوهمند آخرت و پاداش آن را.

در مفهوم واژه «حسنة» ديدگاهها متفاوت است:

1. از ششمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه منظور از نيكى و نعمت در دنيا، گشايش و گستردگى روزى و اخلاق شايسته است؛ و مقصود از نيكى در آخرت، خشنودى خدا و بهشت پرطراوت اوست.

2. جمعى برآنند كه منظور، دانش و بندگى خدا در دنيا و بهشت در سراى بازپسين است.

3. بعضى مى گويند: مقصود، ثروت و دارايى در دنيا و بهشت در آخرت است.

4. از امير مؤمنان (ع) روايت كرده اند: منظور، همسر شايسته و بايسته در دنيا و بهشت در آخرت است.

5. و از پيامبر گرامى (ص) روايت است كه فرمود:

«من اوتى قلباً شاكراً و لساناً ذاكراً و زوجة مؤمنة تعينه على امر دنياه و آخراه فقد اوتى فى الدّنيا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار.»

به هر انسانى كه قلب سپاسگزار، زبان يادكننده خدا، و همسر باايمان و شايسته اى كه او را در كارهاى دنيوى و اخروى يارى كند، ارزانى شده باشد، درحقيقت نيكى دنيا و آخرت به او ارزانى شده است؛ و او در سراى آخرت نيز از عذاب دوزخ درامان خواهد بود.

«اولئك لهم نصيبٌ ممّاكسبوا واللّه سريع الحساب»

اينان از آنچه بدست آورده اند، بهره اى [بسيار] خواهند داشت؛ و حسابرسى خدا سريع است

در تفسير جمله پايانى اين آيه شريفه - «واللّه سريع الحساب» - ديدگاهها متفاوت است:

1. منظور اين است كه خداوند پاداش و كيفر شايستگان و گناهكاران را بسيار سريع و بسرعت يك چشم به هم زدن و يا كمتر از آن مى دهد(360)؛ و بدان دليل از «پاداش» به «حساب» تعبير شده است كه پاداش دربرابر عملكرد و درست به اندازه آن داده مى شود.

2. خداوند در روز رستاخيز، بسرعت به حساب كارهاى مردم مى رسد، بى آنكه حسابرسى از يكى، خللى بر حسابرسى از ديگرى وارد آورد؛ چرا كه براى او انجام دادن كارى، مانع از انجام دادن كار ديگر نخواهد شد؛ و در روايت آمده است كه خدا حساب عملكرد مردم را در روز رستاخيز، بسرعت يك چشم به هم زدن بپايان مى رساند؛ زيرا او جسم نيست تا براى انجام دادن كارى، به ابزار مادّى نياز داشته باشد، يا فرصت بخواهد، و يا رسيدگى به امرى يا گفتگو و خطاب به يكى، او را از ديگران باز دارد.

از امير مؤمنان (ع) نقل كرده اند كه فرمود: خداى توانا همانگونه كه تمامى بندگانش را همزمان روزى مى دهد، همزمان به حساب كارهايشان نيز مى رسد.

3. مقصود اين است كه پروردگار خواسته شايستگان را بيدرنگ برمى آورد؛ و چنان نيست كه بسان ديگران، فرصتى براى بررسى شايستگى آنان بخواهد؛ چرا كه او از درون و برون و عملكرد و استحقاق پاداش و كيفر هركس و اندازه آن آگاه است.

4. از ابن عبّاس نقل كرده اند كه منظور اين است كه خداوند آنچه به بندگانش ارزانى مى دارد، از روى لطف و بخشايش است، نه عدل و حساب؛ از اين رو، در روز رستاخيز، نامه هاى عمل مردم به دست راست آنان داده و به آنان گفته مى شود: اين گناهان شماست كه مهر بخشش برآنها خورده است و اين هم كارهاى شايسته شماست كه دو چندان به آنها پاداش داده مى شود.

«واذكروااللّه فى ايّامٍ معدوداتٍ»

و خداى را در روزهايى چند [از روز يازده تا سيزده ذيحجّه، با انجام عبادتى خاصّ ] ياد كنيد

آفريدگار بى همتا، در يكى دو آيه پيشين، بندگانش را به «ذكر» راه نمود؛ و اينك در اين آيه شريفه، به روزها و مكانهايى اشاره مى كند كه ذكر و ياد خدا در آنها پاداش بيشترى دارد.

بروشنى پيداست كه پروردگار هستى در اين آيه شريفه، به بندگانش فرمان مى دهد ياد و ذكر او را بجا آورند؛ امّا در اينكه اين ذكر و دعاى خاصّ در چه روزهايى بايد انجام گيرد، ميان مفسّران بحث است.

1. بيشتر مفسّران مى گويند: منظور از «روزهايى چند»، سه روز بعد از عيد قربان است، يعنى از يازده تا سيزده ذيحجّه؛ و مقصود از «روزهاى معلوم»، دهه اوّل ذيحجّه است كه در روايات هم به آن اشاره رفته است.

2. امّا برخى نيز برآنند كه منظور از «روزهاى معلوم»، روزهاى يازده تا سيزده ذيحجّه، و مقصود از «روزهايى چند»، ده روز اوّل ماه ذيحجّه است.

ذكر خدا

ذكرى كه در آيه شريفه به آن اشاره رفته، اين است كه پس از هر نماز در اين سه روز، اين جملات را با اخلاق بخوانيم:

«اللّه اكبر؛ اللّه اكبر؛ لااله الّااللّه واللّه اكبر؛ اللّه اكبر؛ و للّه الحمد اللّه اكبر على ماهدانا؛ والحمد للّه على ما اولينا واللّه اكبر على مارزقنا من بهيمةالانعام.»

بنابراين، بعد از نماز عيد بايد اين دعا و ذكر را خواند؛ همچنين تا نماز بامدادى روز چهاردهم، در آخر هر نماز بايد خوانده شود.

گفتنى است كه اين برنامه، مختصّ كسانى است كه در «منى» باشند؛ امّا آنان كه در شهرها هستند، بايد ازپى نماز روز عيد قربان تا ده نماز، اين ذكر خاصّ را در پايان نماز خويش بخوانند.

آنچه درمورد خواندن تكبيرها و دعاى خاصّ آمد، ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت، به نقل از امام صادق (ع)، است.

«فمن تعجّل فى يومين فلا اثم عليه و من تاخّر فلا اثم عليه لمن اتّقى»

پس هر كه شتاب ورزد و اين دعاها و ذكرهاى خاص را در دو روز انجام دهد، بر او گناهى نيست؛ و هركس در اين كار تأخير ورزد نيز گناهى نكرده است؛ و اين [اختيار] براى كسى است كه [از كارهاى ممنوع به هنگام احرام ] پرهيز كرده باشد

اين جمله از آيه شريفه، بيانگر آن است كه گرچه بهتر است زائر خانه خدا تا روز سوّم پس از عيد قربان در «منى» باشد و در آنجا خداى را ياد كند و آداب حجّ را بجاآورد، امّا چنانچه به هر دليل نخواهد قبل از روز سوّم حركت كند، مى تواند، مشروط براينكه بعد از فرارسيدن ظهر روز دوّم و پيش از غروب حركت كند؛ درغيراينصورت نمى تواند و بايد روز سيزدهم حركت كند.

در تفسير «فلا اثم عليه»، دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى گفته اند: از آنجا كه گناهان فرد به سبب اجراى شايسته حجّ مورد بخشايش قرار گرفته، پس بر او گناهى نيست.

2. و برخى مى گويند: منظور اين است كه زائر خانه خدا در شتاب و حركت روز دوّم يا ماندن براى روز سوّم آزاد است و هركدام را انتخاب كند، بر او گناهى نيست.

در تفسير «لمن اتّقى» نيز دو ديدگاه مطرح است:

1. به اعتقاد پيروان اهل بيت، «لمن اتّقى» به «فمن تعجّل» برمى گردد؛ و تفسير آيه اين است كه: «هركس زودتر حركت كند، بر او گناهى نيست، مشروط بر اينكه تا آخرين روز حركت مردم، از شكار بپرهيزد.

2. گروهى نيز با الهام از روايتى كه از ششمين امام نور(ع) نقل مى كنند، مى گويند: تفسير آيه اين است كه «هركه در اين دو روز از دنيا برود، گناهان او بخشوده مى شود؛ و اگر پس از آن زنده بود، چنانچه از گناهان و لغزشها بپرهيزد، همچنان مورد بخشايش قرار مى گيرد و گناهى بر او نيست.

«واتّقوااللّه واعلموا انّكم اليه تحشرون»

و پرواى خدا را پيشه سازيد و از گناهان دورى جوييد و بدانيد كه در روز رستاخيز، تنها به سوى او گرد آورده خواهيد شد؛ و او درمورد عملكرد شما، داورى نمونه است و پاداش و كيفر شما را خواهد داد.