تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۹ -


/ سوره بقره/ آيه 177

177. لَيْسَ الْبِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتابِ وَالنَّبِيّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالمَساكينَ وَابْنَ السَّبيلِ وَالسّائِلينَ وَفِى الرِّقابِ وَ اَقامَ الصَّلوةَ وَ آتَى الزَّكوةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذا عاهَدُوا وَالصّابرينَ فِى الْبَأساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حينَ الْبأْس ِ اُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.

ترجمه

177. خوب فرمانبردارى كردن [از خداى يكتا، به معناى ] آن نيست كه روى خود را به جانب مشرق و [يا] مغرب بگردانيد؛ بلكه فرمانبردار خوب [خدا ]كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [هاى آسمانى ] و پيام آوران [او] ايمان بياورد، و دارايى [خود ]را با وجود دوست داشتن آن، به نزديكان و يتيمان و بينوايان و درراه ماندگان و گدايان و در راه [نجات ]بردگان هزينه كند؛ نماز را بپا دارد و زكات را بپردازد.[همچنين مطيعان شايسته ] آنانند كه چون پيمان بندند، به پيمانشان وفادارند؛ و در سختى و گرفتارى و به وقت پيكار [در راه حق و عدالت ]شكيبايند؛ [آرى؛] آنان كسانى هستند كه [در ايمان ]راست گفته اند و آنان همان پرواپيشگانند.

نگرشى بر واژه ها

«البرّ»: خوب فرمانبردارى كردن، نيكوكارى، نيكوكار.

«مساكين»: جمع «مسكين» به معناى تهيدست و بينوا.

«ابن السّبيل»: مسافر، رهگذر، درراه مانده.

«البأساء»: سختى يا تنگدستى و فقر.

«الضرّاء»: بيمارى، گرفتارى.

شأن نزول

بعداز آنكه به فرمان خدا، قبله از بيت المقدّس به مكّه و خانه خدا تغيير يافت، گفتگوها و كشمكشهاى بسيارى ميان يهود و نصارا و پيروان قرآن پيش آمد و تداوم پيدا كرد. بيشتر يهوديان و مسيحيان، فرمانبردارى شايسته و بايسته از خدا و نيكى و نيكوكارى را به روى آوردن به شرق يا غرب براى اداى فريضه نماز عنوان مى كردند و قبله خويش را درست مى دانستند؛ و مردم مسلمان نيز ضمن احترام به بيت المقدّس - نخستين قبله مردم باايمان - بر اين عقيده پاى مى فشردند كه آنان فرمانبردار پروردگار خويش اند و به هر سو او دستور دهد، نماز خواهند خواند و تسليم نيرنگ و جوسازى بازيگران نخواهند شد. و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر (ص) فرودآمد.

تفسير

راه اعتدال و امّت معتدل

در تفسير آياتى كه درخصوص تغيير قبله از بيت المقدّس به خانه خدا از نظرتان گذشت، خاطرنشان شد كه يهود و نصارا از يك سو و شرك گرايان از ديگر سو چه هياهوها بپا كردند و چه بهانه جوييها براه انداختند. قرآن شريف در اين آيه شريفه پاسخ آنان را مى دهد و مى فرمايد:

«ليس البرّ اَنْ تولّوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب.»

نيكوكارى و فرمانبردارى خوب از خدا آن نيست كه به هنگام نماز روى خود را به سوى خاور يا باختر بگردانيد.

درست است كه نماز اين اثر شگرف را دارد كه انسان را از كردارهاى زشت و ناپسند بازمى دارد و ديگر عبادتها نيز هر كدام تأثيرى سازنده و نقشى مهم در زندگى فرد و جامعه ايفا مى كنند و به همين منظور ازجانب خدا مقرّر شده اند؛ امّا نبايد از ياد برد كه طريق بدست آوردن مصالح و اجتناب از تباهيها و گناهان، گاه در شرايط گوناگون زمانى و مكانى تغيير مى يابد؛ از اين رو، خوب فرمانبردارى كردن خدا و نيكوكارى آن است كه او آنگونه كه بايد، خالصانه و با همه وجود پرستش و اطاعت شود، نه اينكه به شرق يا غرب روى آوريم و به سوى قبله يهود يا نصارا نماز بخوانيم. بنابراين، نيكى و اطاعت شايسته از خدا، روى آوردن به اين سو و آن سو نيست، بلكه پيروى كامل و خالصانه از اوست؛ و اين معيار نيكى و نيكوكارى است.

برخى نيز در تفسير اين آيه شريفه گفته اند: منظور اين است كه: نيكوكارى آن نيست كه نصارا به هنگام نماز روى به خاور و يهود روى به باختر آورند، بلكه فرمانبردارى واقعى خدا، ايمان تزلزل ناپذير به او و رعايت دستوراتش همراه با دورى گزيدن از گناهان است.

«ولكنّ البرّ من آمن باللّه واليوم الآخر والملائكة والكتاب والنّبيّين»

بلكه فرمانبردار خوب [خدا] كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [هاى آسمانى ] و پيام آوران [او] ايمان بياورد

درمورد تقدير اين جمله از آيه مباركه، دسته اى برآنند كه تقدير آن بدينگونه است: «ولكنّ البرّ برّ مَن آمن باللّه ...» (بلكه نيكوكارى راستين، نيكوكارى كسى است كه به خدا ايمان آورد...) همانگونه كه درميان عرب گفته مى شود: «السّخاء حاتم والشّعر زهير» كه حقيقت آن بدينصورت است: «السّخاءُ سخاءُ حاتم والشّعر شعر زهير» (سخاوت واقعى، سخاوت حاتم است و شعر حقيقى، شعر زهير).

و گروهى نيز مى گويند تقدير آيه بدين ترتيب است: «ولكنّ البارّ» يا «ولكنّ ذاالبرّ...» (بلكه نيكوكار واقعى، كسى است كه به خدا و روز بازپسين و... ايمان بياورد).

منظور از واژه انسانساز «ايمان»، همه چيزهايى است كه شناخت واقعيتها و راه يافتن به سوى حقّ و عدالت واقعى - همچون شناخت جهان آفرينش، شناخت پديده ها و پديد آورنده آنها با صفات و ويژگيهاى او، و شناخت انسان و هدفدارى از آفرينش - همه و همه درگرو آن است و به آن بازمى گردد.

و مقصود از ايمان به روز بازپسين، عبارت است از ايمان به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به حساب و كتاب و كيفر و پاداش و بهشت و دوزخ.

ايمان به فرشتگان نيز به اين معناست كه آنان را بندگان گرانقدر پروردگار بشناسيم كه هماره فرمانبردار خدا هستند و در اطاعت او بر يكديگر سبقت مى جويند و هرگز گناه نمى كنند.

و ايمان به پيام آوران خدا اين است كه همه آنان را بندگان شايسته و برگزيده خدا و پاك از لغزش و گناه بدانيم؛ و باور داشته باشيم كه آنچه آورده اند، وحى الهى است و در گفتار خويش راستگويند؛ نخستين آنان، آدم (ع) و آخرينشان حضرت محمّد (ص) است و دين و آيين و راه و رسم پيامبر اسلام (ص)، آخرين و كاملترين پيام آسمان به زمين است كه همه بايد آن را طريق خويش قرار دهند.

«و آتى المال على حبّه»

و دارايى [خود] را با وجود دوست داشتن آن، انفاق كند

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. عدّه اى ضمير در «حبّه» را به ثروت و مال برگردانده و آيه را بدينصورت معنا كرده اند: «و دارايى خويش را با وجود دوست داشتن آن، [بين ] ... انفاق كند». با اين بيان، مصدر به مفعول اضافه شده است.

و گروهى ازجمله ابن عبّاس در تفسير آن گفته اند: منظور اين است كه «دارايى را در اوج صحّت و سلامت و اميد به آينده و در حال بيم از فقر، بخاطر ايمان به خدا، براى محرومان هزينه كنى؛ نه اينكه آنقدر انفاق را به تأخير اندازى كه جان به گلو برسد و آنگاه وصيت كنى كه از اين ثروت، مقدارى به اين و مقدارى به آن بدهيد.

2. به اعتقاد جماعتى ديگر، ضمير مذكور به «مَنْ آمن» برمى گردد؛ كه در اينصورت، مصدر به فاعل اضافه شده، و مفعول [المال ] به جهت روشن بودن آن، نيامده است. با اين بيان، معناى آيه بدينصورت است: «و مال را با علاقه اى كه انسان باايمان به آن دارد، [بين ] ... انفاق مى كند».

3. جمعى ديگر را اعتقاد بر آن است كه اين ضمير به «اللّه» برمى گردد و آيه درحقيقت اينگونه است: «و مال را در راه مهر خدا انفاق مى كند».

از ديد مؤلّف، سوّمين ديدگاه كه از مرحوم سيّد مرتضى است، بهترين است؛ زيرا بيانگر آن است كه انسان دارايى خويش را با وجود علاقه به آن، خالصانه در راه خدا و مهر او هزينه مى كند؛ و واضح است كه بدون قصد قربت، پاداش شايسته و بايسته اى در انفاق نخواهد بود.

«ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن السّبيل والسّائلين و فى الرّقاب»

اين جمله از آيه شريفه، شش گروه از نيازمندان را كه انسان باايمان به آنان يارى مى رساند و به آنان انفاق مى كند، برمى شمارد:

1. نزديكان

منظور از نزديكان، خويشاوندان انفاق كننده است؛ همانگونه كه از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اند كه در پاسخ به پرسشى درمورد بهترين انفاق، فرمود: «جهدالمقّل على ذى الرّحم الكاشح.» (بهترين انفاق آن است كه فرد كم درآمد به خويشاوندانش انفاق كند). و نيز به يكى از بانوان مسلمان - كه بهترين راه هزينه كردن هفتاد مثقال طلاى خويش را جويا شد - فرمود: «اجعلها فى قرابتك.» (آن را بين نزديكانت انفاق كن).

برخى نيز بر اين عقيده اند كه ممكن است مقصود، نزديكان پيامبر (ص) باشند؛ چرا كه در قرآن شريف اين واژه درمورد خاندان وحى و رسالت بكار رفته است.(322)

2. يتيمان

در تفسير اين واژه، بعضى مى گويند منظور اين است كه به خود يتيمان كمك كند؛ و برخى برآنند كه به سرپرست آنان بدهد تا هزينه آنان سازد؛ چرا كه از سپردن مال به كسانى كه رشد اقتصادى كافى ندارند، نكوهش شده است.

گفتنى است كه واژه «اليتامى» از ديدگاه دوّم، مجرور است؛ زيرا در اصل بدينصورت است: «و آتى المال على ذوى اليتامى ...» (مال را به سرپرستان يتيم بدهيد). و مطابق ديدگاه نخست، عطف بجاى «ذوى القربى» و درحقيقت منصوب است.

3. نيازمندان

مقصود از «مساكين»، نيازمندان و تهيدستان جامعه است.

4. درراه ماندگان

از پنجمين امام نور (ع) نقل كرده اند كه آن حضرت واژه «ابن السّبيل» را به «درراه مانده» تفسير فرموده است؛ امّا برخى آن را به مفهوم «ميهمان» گرفته اند.

5. گدايان

منظور، بينوايان و نيازمندانى اند كه دست گدايى به سوى ديگران دراز مى كنند و كمك مى جويند؛ و اين، به نيازمندان آبرومندى اشاره دارد كه دست نياز به طرف كسى نمى گشايند.

6. بردگان

به اعتقاد عدّه اى، منظور اين است كه هر برده اى را مى تواند با مال خود آزاد سازد؛ امّا از ديد گروهى ديگر، مقصود بردگانى هستند كه قرار آزادى خود را دربرابر پرداخت پول، با صاحبان خويش بسته اند. و به اعتقاد مؤلّف، آيه شريفه قيدى ندارد و هر دو نظر را دربر مى گيرد.

افزون بر زكات

در اينكه آيه شريفه پرداخت نوعى حقوق مالى را بعنوان زكات، براى فرد باايمان واجب مى سازد، همه مفسّران اتّفاق نظر دارند؛ امّا در پرداخت حقوق واجبى افزون بر زكات مال، بعضى معتقدند كه آيه شريفه حقوق واجب مالى ديگر را نيز بيان مى كند، ازجمله پرداخت نفقه به كسانى كه نفقه آنان برعهده انسان است، و نيز انفاق به كسانى كه درخطر گرسنگى و مرگ هستند و نجات آنان، همچنين اداى نذر و كفّاره. از ديد اين عدّه، آيه شريفه همه اين موارد را شامل مى شود و پرداخت آنها را براى انسان باايمان و دارنده امكانات واجب مى سازد. امّا برخى چنين دريافتى از آيه شريفه ندارند.

به عقيده مؤلّف، آيه شريفه، انفاق استحبابى را نيز كه براى تقرّب به خدا پرداخت مى شود، دربرمى گيرد؛ چرا كه هرگونه انفاق خداپسندانه اى را «بّر» و نيكوكارى مى گويند؛ و اين موضوع تا آنجا روشن است كه برخى از مفسّران گفته اند: آيه شريفه، بيانگر حقوق مستحبّ مالى است و نمى توان آن را تنها بيانگر زكات واجب پنداشت، زيرا زكات واجب در جمله بعدى اين آيه شريفه شرح داده شده است.

اين نكته نيز درخور دقّت است كه نيكى و نيكوكارى و احسان و انفاق، معناى گسترده اى دارد و در يارى رسانى به گروههاى ششگانه اى كه ذكر آنها رفت، خلاصه نمى شود؛ و خداوند بدان جهت از اين شش دسته سخن بميان آورد كه جلوه هاى نياز و اضطرار انسانها را نشان داده باشد، وگرنه معناى نيكوكارى و احسان و انفاق در راه خدا، بسيار وسيع است و يارى رساندن به اين گروهها، تنها گوشه اى از آن را شامل مى شود.

«و اقام الصّلوة و آتى الزّكوة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصّابرين فى البأساء والضّرّاء حين البأس»

آيه شريفه در ادامه برشمردن اساس و ريشه نيكى و نيكو كاريها، مى فرمايد: «و نماز را بر پا دارد»، البتّه بدانگونه كه شايسته است، و با آداب و شرايط خاصّ آن. «و زكات و حقوق مالى خويش را براى تقرّب به خدا بپردازد».

همچنين مى فرمايد: از ويژگيهاى ديگر فرمانبردارى خوب از خدا و نيكى و نيكوكارى اين است كه كسانى كه چنين هستند، به عهدها و پيمانهاى خويش، چه آنچه ميان آنان و خداست و چه با بندگان خدا، به همه وفادارند؛ و در سختى و زيان و به هنگام جنگ و پيكار، شكيبايند.

واژه «بأساء» را گروهى از مفسّران، «فقر و تنگدستى» معنا كرده اند و «ضرّاء» را به مفهوم «بيمارى» گرفته اند.

و مقصود از «حين البأس»، هنگامه پيكار است؛ چرا كه امير مؤمنان (ع) مى فرمايد:

«كنّا اذا احمّرالبأس اتقينا برسول اللّه فلم يكن احدٌ منّا اقرب الى العدوّ منه.»

وقتى پيكار سخت مى شد، ما به پيامبر گرامى (ص) پناه مى برديم؛ و هيچيك از ما نزديكتر از آن حضرت به دشمن نبود.

كه در اين فرمايش اميرمؤمنان(ع)، «بأس» به معناى جنگ آمده است.

«اولئك الّذين صدقوا و اولئك هم المتّقون»

آنانند كه هرچه را از خدا پذيرفتند و به آن ايمان آوردند، راست گفتند و در عمل به آن پايبندى نشان دادند و هرگز در تعهّدات خويش خلاف نكردند؛ گفتار و نيّت و عملكرد اينان هماهنگ است؛ و آنان، همان پرواپيشگانند.

واژه «اولئك»، اشاره به شايستگان و نيكوكاران واقعى است كه ويژگيهاى آنان ترسيم شد.

تجسّم اين ويژگيها

دانشمندان و مفسّران برآنند كه سمبل واقعى و تجسّم و تبلور اين اوصاف والا، اميرمؤمنان (ع) است و منظور نيز آن وجود گرانمايه است؛ چرا كه به گواهى همه آگاهان و دانشوران، پس از پيامبر گرامى(ص)، درميان امّت، جز او كسى را داراى اين صفت و ويژگيها و عمل كننده به اين برنامه انسانساز قرآن نمى توان يافت؛ و هم ازاين رو است كه جمعى از دانشمندان، عمل به اين آيه شريفه و تجسّم عملى آن را، تنها پيامبران و پيشوايان معصوم (ع) مى شناسند.

پرتوى از اين آيه شريفه

قرآن در اين آيه شريفه كه براستى يك برنامه كامل، جامع و سازنده است، ضمن پاسخگويى به هياهوى يهود و نصارا و بيان نيكى و نيكوكارى و فرمانبردارى از خدا، اصولى ترين پايه هاى شايستگى و مهمترين ويژگى بندگان شايسته خدا را درقلمرو بينش و گرايش و ميدان عمل و اخلاق ترسيم مى كند؛ به اينصورت:

1. شايستگان كسانى هستند كه درقلمرو عقيده و بينش، به مبدأ و معاد و پيامبران و كتابهاى آسمانى و فرشتگان اعتقاد دارند، و درپرتو شناخت، به آنها ايمان مى آورند: «ولكنّ البرّ من آمن باللّه...».

2. آنان افزون بر اين بلندنظرى، ارتباطى گرم و دوستانه با خدا دارند؛ و سمبل اين رابطه، نماز و نيايش با خداست كه يك برنامه شبانه روزى براى آنان است.

3. رابطه اينان با مردم نيز درپرتو اين ايمان و عقيده، دوستانه و عادلانه است، تا آنجا كه نه تنها حقوق واجب مالى، كه حقوق استحبابى را نيز مى پردازند؛ و در قاموس زندگى آنان، ستم و حق كشى راه نمى يابد.

4. اين عدّه در ميدان اخلاق و عمل نيز مردان وفا و امانت و صداقت و تقوا هستند؛ و در همه مراحل، شرافتمندانه و انسانى زندگى مى كنند.