/ سوره بقره/ آيه هاى 143 - 142
142. سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاس ِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ
الَّتى كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدى مَنْ يَشاءُ
اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
143. وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى
النّاس ِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً وَ ما
جَعَلْنَاالْقِبْلَةَالَّتى كُنْتَ عَلَيْها اِلّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ
الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ اِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً اِلّا
عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ ايمانَكُمْ اِنَ اللَّهَ
بِالنّاس ِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ.
ترجمه
142. بزودى مردم سبك مغز خواهند گفت: «چه چيزى آنان را از قبله اى كه بر آن
بودند [و به سوى آن نماز مى خواندند]، رويگردان ساخت؟» [هان اى پيامبر!] بگو: «خاور
و باختر از آنِ خداست؛ [و او] هر كس را بخواهد [و شايسته بداند]، به راه راست راه
خواهد نمود.»
143. و بدينگونه [كه شما را به راه راست راه نموديم،] شما را امّتى [معتدل و]
ميانه قرار داديم؛ تا بر مردم گواه [و نمونه ] باشيد؛ و پيامبر [هم ] بر شما گواه
[و الگو] باشد. و قبله اى را كه [مدّتى ] بر آن بودى، مقرّر نكرديم، جز براى آنكه
كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه واپس مى گرايد، مشخّص [و معلوم ]
سازيم؛ گرچه [ اين تغيير قبله ] جز بر كسانى كه خدا [آنان را] راه نموده، سخت گران
بود؛ و خدا هرگز بر آن نبود كه ايمان [و عبادتهاى ]شما را [تباه و] ضايع گرداند؛
چرا كه خدا [نسبت ] به مردم رئوف و مهربان است.
نگرشى بر واژه ها
«سفيه»: بيخرد، نادان، سبك مغز.
«ولّاهم»: روى برگرداند.
«قبله»: جهتى كه انسان به جانب آن نماز مى گزارد.
«وسط»: عدل و داد.
«عقب»: پاشنه پا
«ينقلب على عقبيه»: كسى كه از توحيد به شرك عقبگرد كند.
«ضايع»: تباه.
تفسير
در آيات گذشته، از گزافه گوييها و نژادپرستيهاى يهود سخن بميان آمد؛ و اينك در
اين آيات، بافته هاى بى اساس آنان و شرك گرايان ذكر مى شود.
«سيقول السّفهاء من النّاس ما ولّاهم عن قبلتهم الّتى كانوا عليها»
بزودى مردم كم خرد و نادان خواهند گفت: چه چيزى آنان را از قبله اى كه بر آن
بودند و بر آن نماز مى خواندند، رويگردان ساخت؟
منظور از «آنان»، مردم باايمان هستند؛ و قبله اى كه بر آن بودند، بيت المقدّس
است.
در اينكه اين اشكالتراشان چه كسانى بودند، ديدگاهها متفاوت است:
1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه منظور، يهود بودند.
2. عدّه اى مى گويند: بهانه جويان و اشكالتراشان، شرك گرايان عرب بودند؛ همانان
كه وقتى پيامبر گرامى(ص) به فرمان خدا از بيت المقدّس به جانب كعبه نماز گزارد،
زبان به عيب تراشى گشودند و گفتند: چرا نخست از مكّه و كعبه كه قبله گاه پدرى عرب
است، رو به بيت المقدّس نهاد، و اينك دگرباره از آنجا روى برگردانده و به اينجا روى
آورده است؟ حال كه چنين است، بايد آيين عرب را نيز پذيرا شود، زيرا روى آوردن به
قبله عرب، نوعى گرايش به راه و رسم آنهاست.
3. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه نفاق پيشگان بودند كه از روى استهزاء اين
ياوه ها را مى بافتند.
آن دسته از مفسّران كه اين بافته ها را ازسوى يهوديان عنوان مى كنند، معتقدند كه
علّت اين ياوه بافتنها آن بود كه آنان اراده و اختيار خداوند را در نسخ و
فروفرستادن مقرّرات براساس مصالح انسانها به رسميت نمى شناختند؛ و به پيامبر(ص) مى
گفتند: چرا از قبله اى كه تاكنون به سوى آن عبادت مى كردى، روى برگردانيده اى؟
دگرباره به بيت المقدّس روى آور تا به آيين تو بگراييم. و بدينوسيله درپى آزمون
پيامبر(ص) بودند به اين نيّت كه آيا مى توانند او را فريب دهند يا نه.
عدّه اى ديگر را اعتقاد بر آن است كه اين ياوه ها را شرك گرايان عرب مى بافتند و
از اينطريق مى كوشيدند درستى آيين شرك را به رخ ديگران بكشند؛ آنان مى گفتند: ما از
آغاز كعبه را قبله خويش مى شناختيم؛ چرا كه مى دانستيم حق چيست و ناحق كدام است.
دليل تغيير قبله
در اين باره، دو نظر ارائه شده است:
نخست اينكه علّت تغيير قبله، مصالحى بود كه تنها خدا مى داند و بس.
و ديگر اينكه قرآن شريف مى فرمايد: اين كار را انجام نداديم مگر براى اينكه
مشخّص سازيم چه كسى از پيامبر پيروى مى كند و چه كسى از عقيده خويش بازمى گردد:
لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ».
مردم باايمان هنگامى كه در مكّه بودند، دستور يافتند به جانب بيت المقدّس نماز
گزارند، تا بر شرك گرايانى كه به سوى كعبه روى مى آوردند، امتياز داشته باشند؛ امّا
زمانى كه به مدينه هجرت كردند و در آنجا با يهود كه به طرف بيت المقدّس نماز مى
گزاردند، همسايه شدند، پيام آمد كه روى به كعبه آورند تا از آنان بازشناخته شوند.
«قل للّه المشرق والمغرب»
اين جمله درحقيقت دستورى از خدا به پيامبر(ص) است كه: هان اى پيامبر! به
عيبجويان و اشكالتراشان بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ و او هر گونه كه بخواهد و
شايسته بداند، در سراسر گيتى تصرّف مى كند.
و بدين ترتيب، پندار كسانى را كه «بيت المقدّس» را پرشرافت تر از كعبه مى
پنداشتند و آنجا را بدان دليل كه موطن بعضى از پيامبران بزرگ است و خداوند به آن
حرمت و معنويت بخشيده است، هماره قبله مى خواستند و تغيير قبله را نمى پذيرفتند،
مردود اعلان كرد و فرمود: خاور و باختر از آنِ خداست؛ از اين رو بايد به هر سو كه
او بخواهد و فرمان دهد، رو كنيد و نماز گزاريد.
تاريخ تغيير قبله
از ابن عبّاس نقل كرده اند كه: بعد از هجرت پيامبر(ص) به مدينه، هفده ماه ديگر
نيز به سوى بيت المقدّس نماز مى خوانديم، كه فرمان تغيير قبله فرود آمد.
امّا «براءبن عازب» و نيز مسلم در صحيح خود، اين مدّت را شانزده يا هفده ماه
عنوان مى كنند.
انس بن مالك مى گويد: تغيير قبله پس از نه يا ده ماه از هجرت پيامبر(ص) به مدينه
صورت گرفت؛ و معاذبن جبل بر آن است كه اين رويداد، سيزده ماه بعد از هجرت اتّفاق
افتاد.
على بن ابراهيم در تفسير خويش از ششمين امام نور(ع) روايت كرده است كه: پيامبر
گرامى(ص) به فرمان خدا سيزده ماه در مكّه و هفت ماه در مدينه به جانب بيت المقدّس
نماز گزارد و آنگاه بود كه به دستور پروردگار قبله خويش را كعبه قرار داد.
و در علّت اين تغيير مى فرمايد:
يهود بهانه جو پيامبر(ص) را به باد نكوهش مى گرفتند و آن حضرت را پيرو آيين
تحريف شده خود قلمداد مى كردند؛ چرا كه به سوى همان مكان مقدّسى نماز مى خواند كه
آنان مى خواندند. پيامبر(ص) از شرارت آنان آزرده شد، بدان حدّ كه شبانه از خانه
بيرون آمد و با چشم دوختن بر كرانه هاى آسمان، به انتظار فرمان و وحى الهى نشست...
آن شب سپرى شد و روز فرا رسيد. ظهرهنگام پيامبر(ص) نماز را در مسجد «بنى سالم» آغاز
كرد؛ و هنوز از ركعت دوّم نگذشته بود كه فرشته وحى فرود آمد و ضمن ارسال پيام خدا،
بازوهاى آن حضرت را گرفت و او را ازجانب بيت المقدّس به سوى مكّه برگردانيد و پيام
خدا را بر او خواند كه:
«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً
تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ...»(271)
ما نگاههاى انتظارآميز تو به كرانه هاى آسمان را براى تغيير قبله مى بينيم. اينك
تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود شوى، برمى گردانيم؛ پس روى خود را به جانب
مسجدالحرام كن...
و بعد از اين فرمان، پيامبر(ص) دو ركعت باقيمانده از نماز ظهر را به طرف كعبه
بجا آورد و بدينسان تغيير قبله روى داد. و آنگاه بود كه گروهى از يهود و شرك گرايان
به عيب تراشى پرداختند و هركدام اين پرسش را به سبك مغرضانه اى طرح كردند كه: چه
انگيزه اى پيامبر و ايمان آوردگان را بر آن داشت تا از قبله اى كه بر آن نماز مى
گزاردند، روى برگردانند؟... و هر گروه تحليل خودخواهانه و دروغين خويش را مطرح
ساخت.
«يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ»
او هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت خواهد كرد
به باور مفسّران، منظور از «صراط مستقيم» در آيه شريفه، اسلام است، كه راهى است
به سوى نيك بختى اين جهان و بهشت خدا در آخرت. با اين بيان، تفسير آيه چنين مى شود
كه: خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بنگرد، به اسلام رهنمون مى شود.
و اين هم آزمونى ديگر
يكى از دانشمندان مى گويد: پيامبر گرامى(ص) پس از بعثت فرمان يافت نماز را به
جانب بيت المقدّس بگزارد؛ چرا كه تازه مسلمانان و شرك گرايان عرب از ديرباز عادت
كرده بودند كه در انجام دادن طواف يا وظايف ديگر، روى به كعبه داشته باشند، و خدا
اراده فرمود آنان را برخلاف عادتشان موظّف سازد؛ از اين رو، بعد از آنكه نمازگزاردن
به سوى بيت المقدّس يك جريان طبيعى شد، دستور تغيير قبله رسيد تا هر دو موضوع
آزمونى باشد براى پيروان راستين قرآن و پيامبر(ص)، و ايمان آوردگان واقعى از سست
ايمانها بازشناخته شوند.
«و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً»
و بدينگونه شما را [اى امّت محمّد!] امّتى ميانه قرار داديم
خداى جهان آفرين در اين آيه شريفه، امتياز و برترى امّت پيامبر(ص) را - اگر
براستى به مسئوليت خويش آگاه و عامل باشند - ترسيم مى كند.
به اعتقاد مفسّران، «كاف» در واژه «وكذلك» متعلّق به جمله «يهدى من يشاء الى
صراطٍ مستقيمٍ» است كه در آيه پيش قرار دارد. با اين بيان، معناى آيه چنين مى شود:
«خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بداند، به راه راست و درست راه مى نمايد،
همانگونه كه شما را اى مردم باايمان! امّت معتدل و ميانه قرار داد».
آرى؛ آفريدگار هستى در اين آيه شريفه بروشنى پيام مى دهد كه امّت محمّد(ص) را
امّتى واسط ميان پيامبر(ص) و جهانيان قرار داده است.
چرا؟
خداوند در اين آيه شريفه امّت اسلام را با ويژگى اعتدال وصف مى كند؛ درحاليكه
بسيارى از آنان معتدل نيستند و دچار آفت افراط و تفريطاند؛ پس چرا خدا اينان را
اينگونه وصف مى كند؟
پاسخ
منظور آيه شريفه اين نيست كه تمامى افراد اين امّت در همه عصرها و نسلها معتدل
هستند و به اين ويژگى آراسته اند، بلكه مقصود اين است كه اسلام دين اعتدال است، و
بر اين اساس، خداوند پيروان راستين آن را مردمى معتدل، ميانه و منطقى قرار داده
است. بعلاوه، در هر عصر و نسلى، درميان امّت اسلام، هستند كسانى دربرابر افراطكاران
و تفريطكاران كه به ويژگى اعتدال آراسته باشند. و اين آيه، آنان را وصف مى كند.
افزون بر آنچه آمد، در روايات رسيده بصراحت ذكر شده است كه «امّت ميانه»،
پيشوايان و امامان نور(ع) هستند؛ آنانند كه از هر نوع تندروى و كندروى و لغزش و خطا
پاك و پاكيزه اند، و الگو و سمبلى هستند براى جهانيان. براى نمونه:
1. از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده اند كه فرمود:
«نحن الأمّةالوسط، و نحن شهداءُاللّه على خلقه و حجّته فى ارضه.»
ما امّتى ميانه هستيم؛ و ماييم گواهان خدا بر مردم و حجّت او در روى زمين و در
چشم انداز عصرها و نسلها.
2. و در بيان ديگرى فرمود:
«الينا يرجع الغالى و بنايلحق المقصّر.»(272)
افراطكارانى كه در زندگى خويش دچار آفت غلوّ و تندروى شده اند، به سوى ما باز مى
گردند و تفريطكاران نيز بايد به راه و رسم ما روى آورند و به ما بپيوندند تا راه
اعتدال را بازيابند.
3. از امير مؤمنان(ع) نيز نقل كرده اند كه فرمود:
«اِنّ اللَّه تعالى ايانا عنّى بقوله «لتكونوا شهداء على النّاس» فرسول اللَّه
شاهد علينا و نحن شهداءاللَّه على خلقه... و نحن الّذين قال اللَّه: و كذلك امّةً
وسطاً...»
خدا در سخن خويش كه فرمود: «و بدينگونه شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر
مردم نمونه و گواه باشيد»، ما خاندان وحى و رسالت را درنظر داشت؛ از اين رو است كه
پيامبر(ص) گواه و سرمشق بر ماست و ما گواه و سرمشق براى جهانيان؛ ماييم حجّتهاى خدا
بر بندگانش و راهنمايان آنان در روى زمين؛ و خطاب اين آيه شريفه كه فرمود: «و كذلك
جعلناكم امّةً وسطاً...».
«لتكونوا شهداء على النّاس»
تا بر مردم نمونه و گواه باشيد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. بعضى مى گويند: منظور اين است كه شما امّت پيامبر(ص) بر رفتار و عملكرد
عادلانه و يا ظالمانه جهانيان گواه باشيد؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
«... وَجى َ بِالنَّبِيّينَ وَالشُّهَداءِ...»(273)
... و پيامبران و گواهان را در روز رستاخيز بياورند...
و نيز اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
«... وَ يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ.»(274)
... و روزى كه گواهان برمى خيزند تا گواهى دهند.
يكى از دانشوران با الهام از قرآن در اين باره مى گويد: شاهدان اعمال در روز
رستاخيز چهار دسته خواهند بود: فرشتگان، پيامبران، امّت راستين محمّد(ص) و اعضا و
جوارح انسانها، همانگونه كه آيه شريفه مى فرمايد:
«يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما
كانُوا يَعْمَلُونَ.»(275)
روزى كه زبانها و دستها و پاهاى آنان بر عملكردشان گواهى مى دهند.
2. برخى مى گويند: منظور از اين جمله از آيه شريفه اين است كه: شما امّت
محمّد(ص) الگو و نمونه براى مردم باشيد تا آنها حقايق دين را در رفتار و كردار
خداپسندانه شما بنگرند و واقعيات برايشان آشكار شود؛ و پيامبر(ص) نيز سمبل شما باشد
تا درپرتو بيان و عملكرد خود تعاليم و مفاهيم دين را براى شما روشن سازد. و به فرد
از اين جهت گواه مى گويند كه موضوع را بروشنى ترسيم مى كند.
3. و پاره اى نيز مى گويند منظور اين است كه: شما امّت پيامبر(ص) گواه پيامبران
پيشين و امّتهاى آنان باشيد؛ تا بدينوسيله مشخّص شود كه آيا پيامبران، پيام خدا را
بروشنى به امّت رساندند و امّتها چگونه با پيام خدا روبرو شدند.
ديدگاه سوّم چندان جالب بنظر نمى رسد، مگر اينكه گفته شود پيامبر گرامى(ص)
چگونگى پيام رسانى پيامبران را براى امّت خويش بيان مى كرد و حق پذيرى يا حق ستيزى
امّتها را براى درس آموزى مردم روشن مى ساخت.
«و يكون الرّسول عليكم شهيداً»
و پيامبر [نيز] گواه و سرمشق شما باشد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّه اى گفته اند: منظور اين است كه پيامبر(ص)
راهنماى شما باشد؛ و گروهى نيز «على» را در واژه «عليكم» به مفهوم «لام» گرفته و
گفته اند: مقصود اين است كه: پيامبر(ص) در روز رستاخيز به سود شما گواهى مى دهد.
«و ما جعلناالقبلةالّتى كنت عليها»
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران، «كنت عليها» را به مفهوم «انت
عليها» گرفته اند؛ همانگونه كه «كنتم خير امّةٍ» را معادل «انتم خير امّةٍ» دانسته
اند. با اين بيان، معناى آيه چنين مى شود: «و ما آن قبله اى را كه اينك مقرّر كردى،
تغيير نداديم؛ مگر اينكه كسانى كه از پيامبر پيروى مى كنند، از كسانى كه به جاهليت
بازمى گردند، بازشناخته شوند.
امّا به نظر ما، تفسير درست آيه همان است كه «كنت عليها» در معناى خودش باشد و
گفته شود: «و قبله اى را كه پيشتر بر آن بودى، تغيير نداديم و تو را از نماز بر بيت
المقدّس باز نداشته و متوجّه كعبه نساخته ايم جز اينكه با اين آزمون آنان را كه از
پيامبر پيروى مى كنند، از كسانى كه به جاهليت باز مى گردند، مشخّص سازيم».
«الّا لنعلم من يتّبع الرّسول ممّن ينقلب على عقبيه»
با توجّه به اين واقعيت كه خدا از همه رويدادها پيش از رخ دادن آنها آگاه است،
در تفسير اين جمله، چهار ديدگاه طرح شده است:
1. پاره اى از مفسّران مى گويند منظور اين است كه: پيامبر(ص) و مؤمنان كه بندگان
شايسته كردار ما هستند، بدانند كه چه كسى از پيامبر پيروى مى كند و چه كسى به
جاهليت بازمى گردد. از اين ديدگاه، منظور از «ما» در آيه شريفه، گروه بندگان شايسته
ما است. اين گفته بسان سخنان يك فرمانروا است كه مى گويد: ما اين شهر را فتح كرديم
تا فلان كار را انجام دهيم؛ گرچه مسلّم است كه خود او فتح نكرده، بلكه اين فتح و
پيروزى به دست گروه و سپاه او صورت گرفته است.
2. عدّه اى گفته اند منظور اين است كه «ما قبله را تغيير داديم تا آنچه را خود
مى دانستيم، در خارج تحقّق يابد».
3. به اعتقاد دسته اى ديگر، منظور اين است كه ما براى آزمون بندگان خويش، بسان
انسانهاى عادى عمل كرديم؛ چرا كه اگر خداى جهان آفرين با بندگان خود پيش از آنكه
آزمون شوند، طبق آگاهى خود عمل كند، به آنان ستم كرده است.
4. و گروهى از دانشمندان ازجمله سيّد مرتضى معتقدند با توجّه به اينكه واژه
«لنعلم» متكلّم مع الغير است، مفهوم آيه چنين مى شود: «ما چنين كرديم تا خود و
ديگران بدانيم...». روشن است كه آگاهى و دانشى كه پيش از تحقّق عمل باشد، تنها دانش
خداست؛ و علم و آگاهى ديگران، پس از تحقّق خارجى عمل، پديد مى آيد.
به عقيده مؤلّف، ديدگاه چهارم با ظاهر آيه تطبيق مى كند.
و امّا در تفسير «ممّن يتّبع الرّسول» (كسانى كه از پيامبر پيروى مى كنند)،
ابهامى نيست؛ لكن در اينكه چه كسانى به جاهليت برمى گردند، بحث هست:
1. به اعتقاد بعضى، آنان كه به دليل ناآگاهى از حكمت و مصلحت تغيير قبله از بيت
المقدّس به كعبه، از اسلام روى برتافتند و راه ارتداد را درپيش گرفتند.
2. و به نظر برخى ديگر، كافران؛ يعنى همانان كه در حالت كفر زندگى مى كردند. و
وصف آنان در حالت كفر به عقبگرد، بدان جهت است كه از ديدگاه قرآن، ايمان و هدايت
پيشرفت محسوب مى شود و كفر و گمراهى، عقبگرد.
به همين دليل است كه در آيات ديگر، كافر با «ادبار» يا عقبگرد از حق و پشت كردن
به تكامل و تعالى وصف مى شود؛ بعنوان مثال:
«ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ.»(276)
پس روى گردانيد و گردنكشى كرد.
«و ان كانت لكبيرةً الّا على الّذين هدى اللّه»
گرچه اين جز بر كسانى كه خداوند آنان را راه نمود، دشوار بود
به اعتقاد برخى، ضمير «كانت» به «قبله» برمى گردد، و معناى آيه چنين مى شود:
«هرچند قبله سنگين بود»؛ امّا عدّه اى ديگر از دانشمندان برآنند كه اين ضمير به
«تحويله» يعنى تغيير قبله برمى گردد، چرا كه آنچه براى آنان گران مى آمد، تغيير
قبله بود، نه خود آن؛ و پاره اى را نيز اعتقاد بر آن است كه ضمير مذكور به «نماز»
برمى گردد.
«و ما كان اللّه ليضيع ايمانكم»
و خدا برآن نيست كه ايمان شما را تباه سازد
اين جمله از آيه شريفه درحقيقت پاسخ گروهى است كه مى گفتند: با تغيير قبله،
تكليف اعمالى كه به جانب بيت المقدّس و قبله نخست انجام داديم، چه مى شود؟ و جواب
مى شنوند كه آن كارها نه تباه است و نه بدون پاداش؛ زيرا خداوند هرگز برآن نيست كه
كارهاى شايسته كسى را تباه سازد.
بعضى گفته اند: اين جمله پاسخ كسانى است كه مى گفتند: با تغيير قبله، عبادت
شخصيتهاى باايمانى چون «اسعدبن زراره» كه اينك جهان را بدرود گفته اند، چه مى شود؟
جواب آمد كه خداوند بر آن نيست كه عبادتها و نمازهاى كسانى را كه به سوى قبله نخست
انجام گرفته است، تباه سازد.
به اعتقاد مؤلّف، چنانچه واژه «ايمان» در آيه شريفه را به مفهوم تصديق و باور
بگيريم نه به معناى كارهاى شايسته يا عبادت، معناى آيه چنين مى شود: «خدا هرگز بر
آن نيست كه باور و تصديق شما درمورد قبله را تباه سازد و بدون پاداش گذارد».
پاره اى معتقدند: از آنجا كه خدا مى دانست موضوع تغيير قبله از بيت المقدّس به
كعبه براى بسيارى گران است، به همين جهت پاداش پرشكوهى را كه براى ايمان آوردگان
مقرّر فرموده است، يادآورى مى كند تا همگان با خشنودى و رضايت قبلى از پيامبر(ص)
پيرو كنند.
و گروهى ديگر همچون «ابوالقاسم بلخى» مى گويند: اين يادآورى در آيه شريفه بدين
علّت صورت گرفت كه تغيير قبله درحقيقت امتياز و پاداشى براى مردم باايمان بود؛ زيرا
آنان مردمى بودند كه در آغاز كار برخلاف راه و رسم جامعه خود، به فرمان خدا بيت
المقدّس را بعنوان قبله پذيرفتند، و دستور پروردگار را بر تمايل قلبى خويش ترجيح
دادند؛ و اينك ثمره شيرين آن ايمان و اطاعت اين است كه از اين پس به سوى مكان
پرقداست و محبوبشان كعبه نماز گزارند.
«انّ اللّه بالنّاس لرؤفٌ رحيمٌ»
چرا كه خداوند نسبت به مردم پرمهر و بخشايشگر است
واژه «رؤُف» به معناى شدّت مهر و محبّت است؛ و در كنار هم قراردادن دو واژه
«رؤُف» و «رحيم»، بيانگر اين واقعيت است كه خدا پاداش بايسته مردم را به آنان
ارزانى مى دارد و ذرّه اى از كردارهاى شايسته آنان را تباه نمى سازد.
برداشت نادرست
عدّه اى از دانشمندان اهل سنّت برآنند كه اين آيه شريفه دليل بر حجّيت اجماع امّت است؛ چرا كه خداوند در اين آيه شريفه، امّت مسلمان را به عدالت و دادگرى
وصف مى كند؛ و روشن است كه وقتى امّتى عدالت پيشه باشند، گواهى آنان مورد قبول است.
اين برداشت از آيه شريفه، در عالم واقع نادرست است؛ زيرا چنين تفسيرى هنگامى مى
تواند درست باشد كه تك تك افراد جامعه و امّت عدالت پيشه باشند؛ درحاليكه در ميدان
عمل خلاف آن آشكار است و نمى توان آيه را به همه افراد امّت منطبق ساخت؛ و اگر
بگوييم آيه همانگونه كه روايات مى گويد، بر برخى از افراد امّت حمل مى شود، چه بهتر
كه بر پيشوايان معصوم و امامان نور(عليهم السّلام) حمل شود؛ بنابراين، منظور آيه
شريفه، بعضى امامان اهل بيت است.
جواز نسخ
آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى جهان آفرين هرگاه اراده كند، بنابه حكمت و
مصلحت، قانون يا مقرّراتى را برمى دارد و دستورها و احكام جديدى را جايگزين آنها مى
سازد؛ همانگونه كه در قرآن شريف بصراحت ذكر شده است كه قبله مسلمانان، نخست بيت
المقدّس بود و بعد از مدّتى مقرّر شد كه به طرف كعبه نماز گزارند. و اين را در
اصول، نسخ مى گويند.