/ سوره قصص / آيه هاى 60 - 56
56 . إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.
57 . وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ
لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ
رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.
58 . وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ
مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ
الْوارِثِينَ.
59 . وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً
يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها
ظالِمُونَ.
60 . وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها
وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ.
ترجمه
56 - بى گمان تو هر كس را دوست مى دارى نمى توانى [او را به شاهراه هدايت ] راه
نمايى، امّا اين خداست كه هركس را بخواهد [و او را شايسته بداند] راه مى نمايد؛ و
او به [حال ] راه يافتگان داناتر است.
57 - و [شرك گرايان ] گفتند: اگر به همراه تو از [اين كتاب ] هدايت پيروى كنيم
[مورد ستم قرار گرفته و] و از سرزمين خود ربوده [و رانده ] مى شويم؛ [آيا ما آنان
را از خطر هجوم دشمن حراست نكرديم ] و آيا آنان را، در [قلمرو] حرم امنى جاى نداديم
كه فرآورده ها و ثمرات هر چيزى به عنوان رزقى از نزد ما [از هر نقطه اى ] به سوى
آنجا [سرازير و] گردآورى مى گردد؟ امّا بيشترشان نمى دانند.
58 - و چه بسيار [مردم ] شهرهايى را كه در زندگى خويش سرمست شده بودند، نابود
ساختيم؛ اينك اين [كاخها و] سراهاى آنان است كه پس از آنها جز اندكى مورد [بهره ورى
و] سكونت قرار نگرفته، و ما خود وارث آنان بوديم.
59 - و پروردگار تو هرگز نابود كننده شهرها [و مردم آنها] نيست، مگر اينكه در
مركز آنها پيام آورى برانگيزد كه آيات ما را براى آنان تلاوت كند؛ و ما نابود كننده
شهرها نبوديم، جز آنكه مردم آنها بيدادپيشه بودند.
60 - و آنچه به شما داده شده است كالاى زندگى دنيا و زيور آن است و آنچه نزد
خداست بهتر و پاينده تر است، آيا خرد خويشتن را به كار نمى گيرند؟!
نگرشى بر واژه ها
«تخطّف»: اين واژه به مفهوم ربودن و به غارت بردن چيزى از راه زورگويى و
تجاوزكارى است، و از ريشه «خطف» برگرفته شده است.
«يُجبى »: از ريشه «جباية» برگرفته شده است كه به مفهوم گردآورى است.
«بطرت»: از ريشه «بطر» به مفهوم سركشى و غرورورزيدن به هنگام فراوانى نعمت هاست.
شأن نزول
به باور پاره اى نخستين آيه مورد بحث(163) در مورد «ابوطالب» فرود آمده است، چرا
كه به پندار پاره اى پيامبر دوست مى داشت كه نامبرده ايمان آورد، امّا چنين نشد و
اين آيه فرود آمد؛ درست همان گونه كه پيامبر دوست نداشت قاتل جنايتكار عموى قهرمانش
حمزه - كه وحشى نام داشت - موفق به اسلام و ايمان گردد، از اين رو اين آيه هم در
مورد او نازل گرديد كه: قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة
اللّه...(164)
به هر حال اين شأن نزول را در مورد نخستين آيه شريفه از «ابن عباس» آورده اند،
امّا به باور ما اين روايت بى اساس و نادرست است، چرا كه افزون بر روشن بودن ايمان
و اسلام ابوطالب با اسناد و مدارك گوناگون، اين سخن از مقام والاى پيامبر خدا بسيار
دور و بيگانه است كه با خواست پروردگار خود مخالفت ورزد، چرا كه اين روايت نشانگر
آن است كه خدا ايمان «ابوطالب» را اراده نفرموده، امّا ايمان و اسلام «وحشى» را
خواسته، امّا پيامبر درست خواسته اش در برابر خواست خداست!
با اين بيان طبق اين روايت بى اساس مفهوم آيه مورد بحث اين است كه: هان اى
پيامبر! تو ايمان ابوطالب را مى خواهى، امّا من با اين كه او در راه اسلام و دفاع
از تو، نهايت تلاش و جهاد قهرمانانه را نمود، نمى خواهم كه او ايمان آورد و فروغ
اسلام و قرآن در گستره دل و جان او پرتو افكند! و نيز تو نمى خواهى «وحشى» كه قاتل
عمويت حمزه است، ايمان بياورد، امّا من مى خواهم كه او ايمان آورد و خود نور ايمان
را در دل او تابانده ام.
امّا اين روايت بى اساس و پندارهايى از اين گونه در مورد ابوطالب - كه ايمان و
اسلام و مدافع بزرگ و هوشمند و شجاع اسلام و پيامبر بود - سخت از حقيقت بيگانه است
و ما در تفسير سوره انعام يادآور شديم كه به اجماع خاندان وحى و رسالت «ابوطالب»
مرد ايمان بود و با نور ايمان و اسلام در دل جهان را بدرود گفت.
افزون بر اين اجماع، روايات بسيارى كه نشانگر ايمان اوست از خاندان وحى و رسالت
رسيده است كه برخى را در همانجا آورديم.
و نيز اشعارى كه از خود اين مرد بزرگ و با درايت رسيده است، و ما شمّه اى از
آنها را آورديم، حكايت از ايمان قلبى او به اسلام و قرآن و مبدأ و معاد و به
پيامبرگرامى دارد و اين سرودهاى دل انگيز بقدرى گسترده است كه اگر مى خواستيم همه
را بياوريم ممكن نبود، به گونه اى كه به باور برخى از صاحب نظران، سرودهاى جالب و
پرمحتوا و دلنشين ابوطالب در دفاع از اسلام و مبارزه با نيرنگ ها و كينه توزى ها و
شرارت هاى شرك و بيداد - اگر گردآورى گردد - خود از يك كتاب مستقل هم فراتر مى رود.
با اين بيان هيچ انسان آگاه و با انصاف و آزادمنشى نمى تواند با وجود اين انبوه
مدارك و دلايل روشن در ايمانِ بزرگمردى چون ابوطالب ترديد كند. تنها نكته اى كه در
اينجا لازم است يادآورى گردد، اين است كه ابوطالب جز از راه شمشير و پيكار
مسلّحانه، از همه شيوه ها در دفاع از اسلام و پيامبر از هيچ تلاش خردمندانه و
هوشمندانه اى كوتاهى نكرد، و آن بزرگوار بدان دليل به پيكار مسلحانه و علنى بر ضد
دشمنان پيامبر دست نزد كه مى خواست از راه تدبير و شيوه مسالمت آميز، يا آنان را به
راه حق و عدالت تشويق كند و يا جلو نيرنگ ها و دشمنى ها و شرارت هايى كه از سوى
آنان پس از رحلت ابوطالب بر ضد پيامبر آشكار گرديد، جلو آنها را بگيرد و گرنه او از
هيچ تلاش و كوششى در راه خدمت به حق و زنده ساختن حقوق پايمال شده مردم به دست
ظالمان و محافظه كاران كوتاهى نورزيد و با دلى آكنده از ايمان جهان را بدرود گفت.
تفسير - راهيابى و گمراهى تنها به دست اوست
در آيات پيش سخن در شكوه و عظمت قرآن بود و آفريدگار هستى روشنگرى فرمود كه اين
كتاب انسان ساز و آسمانى براى هدايت مردم فرو فرستاده شده است، اينك در اين مورد
روشن مى سازد كه وظيفه پيامبر تنها رساندن پيام خدا و تلاوت و تفسير قرآن و آيات آن
براى مردم است، نه هدايت اجبارى آنان، چرا كه راهيابى و گمراهى انسان ها تنها به
دست خداست و نه هيچ كس ديگر و اوست كه هر كس را شايسته و آماده پذيرش حق بداند، راه
مى نمايد و هر كس به حق ستيزى و بيداد و دنباله روى از واپسگرايان پاى فشرد، او را
به كيفر گناهانش در بيراهه وامى گذارد. به هر حال در نخستين آيه مورد بحث مى
فرمايد:
إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ
بى گمان تو اى پيامبر هر كس را دوست مى دارى نمى توانى به راه راست آورى.
به باور پاره اى تو نمى توانى همه خويشاوندانت را به گام سپردن در شاهراه توحيد
و تقوا قانع سازى و مجبور كنى، گرچه هدايت آنان را دوست داشته باشى.
منظور از «هدايت» در آيه مورد بحث آن مهر و لطف خداست كه به هنگام حق پذيرى و
ايمان شامل حال انسان مى گردد. و خداست كه بر اين كار تواناست، چرا كه اين مهر و
لطف يا كار اوست و يا به الهام و نشان دادن او به انسان كه در راه درستى كه صلاح
دنيا و آخرت اوست، گام سپارد؛ و اين هر دو كار را تنها او مى داند و مى تواند و بس.
امّا آن هدايت و رهنمودى كه به مفهوم دعوت و بيان و روشنگرى است، آن كار مؤثر و
سازنده نقش و كار پيامبر است كه مى فرمايد:
و انّك لتهدى الى صراط مستقيم.(165)
و به يقين تو هستى كه مردم را به راه راست راه مى نمايى و دعوت مى كنى.
به باور پاره اى منظور از هدايت در آيه شريفه، اجبار به پذيرش راه حق است و قرآن
هشدار مى دهد كه تو اى پيامبر! نمى توانى كسانى را كه دوست مى دارى براى ايمان و
اسلام مجبور سازى.
و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: هدايت پذيرى و ايمان آوردن آنان بر
عهده تو نيست.
وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ
ولى اين خداست كه هركس را بخواهد و شايسته بداند به لطف و مهر خود راه مى نمايد.
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.
و او به حال كسانى كه حقگرا و هدايت پذيرند، داناتر است و كارها را بر اساس حكمت
و مصلحت تدبير مى نمايد.
و به باور برخى منظور اين است كه: خدا هركس را بخواهد به ايمان و هدايت پذيرى
ناگزير مى سازد
در دومين آيه مورد بحث در ترسيم منطق سست گروهى مى فرمايد:
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا
و گروهى از شرك گرايان بهانه آوردند و گفتند: اگر ما به همراه تو راه هدايت و
نجات را برگزينيم و از آن پيروى كنيم، ما را از اين سرزمين مكّه مى ربايند و ناگزير
مى سازند كه بيرون برويم.
به باور مفسّران اين سخن از مردى به نام «حرث بن نوفل» است و او بود كه گفت: اى
پيامبر! حقيقت اين است كه ما مى دانيم كه دعوت تو و پيام پروردگارت حق است، امّا ما
مى ترسيم اگر ايمان آوريم، ما را از سرزمين و شهر و ديارمان برانند و ما نتوانيم از
حقوق خويش در برابر تجاوزكاران دفاع كنيم.
به همين جهت خدا در پاسخ اين گروه فرمود:
أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً
آيا ما پيش از اين رويداد بزرگ، مكّه را حرم امن و امان قرار نداديم؟
و آيا گزند و آسيب رسانى تجاوزكاران را، پيشتر از اين از اينان دور نساختيم تا
در پرتو آسايش و امنيّت روزگار بگذرانند؟
اينك چه شده است كه از زوال امنيّت و حرمت مكه مى هراسند؟
آيا ما نمى توانيم بدانديشان و ظالمان و تجاوزكاران و دشمنان را برانيم و از خطر
آنها جلوگيرى كنيم؟
آنان بايد بدانند كه در صورت پذيرش حق و گام سپردن به راه توحيد و تقوا از آرامش
و امنيت بيشتر و بهترى بهره ور خواهند بود.
يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا
آيا ما آنان را در قلمرو حرم امنى قرار نداديم كه فراورده هاى گوناگون سرزمين
هاى ديگر - كه رزق و روزى و نعمتى از جانب ماست - به سوى مكّه سرازير و گرد آورده
مى شود؟!
وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.
اما بيشتر آنان نمى دانند و از نعمت هاى ما آگاهى ندارند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: امّا بيشتر آنان از قدرت و تدبير خدا آگاهى
ندارند و او را نمى شناسند و ذات پاك وى را نمى پرستند و نمى دانند كه با اين حق
ستيزى و ايمان نياوردنشان چه پاداش پرشكوهى را از دست مى دهند.
آفت مستى غرور
در سومين آيه مورد بحث در هشدارى تكاندهنده مى فرمايد:
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها
و چه بسيار شهر و ديارى را كه مردم آنها مست و مغرور نعمت ها بودند و سپاس آنها
را بجا نياوردند و به خود بزرگ بينى و سركشى برخاستند، نابود ساختيم.
منظور اين است كه: ما نخست به مردم آنها رزق و روزى و انواع نعمت ها را ارزانى
داشتيم، امّا آنان به جاى سپاس نعمت ها، ناسپاسى پيشه ساختند و ما به كيفر كردارشان
آنان را نابود ساختيم.
فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً
و اين سراها و كاخ هاى آنان است كه در همين نزديكى شما مردم مكّه از صاحبان آن
تهى گرديده، و پس از نابودى عاد، ثمود، و قوط لوط - جز اندك زمانى - كسى در آنها
سكونت نكرد و نزيست!
به باور گروهى آيه اشاره به شهرهاى ويران شده «عاد»، در ميان «شام» و «يمن»، و
سرزمين «ثمود» در «وادى القرى»، و شهر قوم لوط در «سدوم» دارد، چرا كه مردم مكّه در
سفرهاى تجارتى خويش با عبور از اين دشت ها و سرزمين ها ويرانه هاى عبرت آموز و عبرت
انگيز آنها را به چشم خود مى ديدند.
وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ.
و اينك ما وارث آنان و مالك سرزمين ها و خانه هاى آنان شده ايم و كسى در آنها
نيست.
آن گاه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً
هان اى پيامبر! و پروردگار تو، هرگز نابود كننده شهرها و مردم آنها نيست، تا
اينكه در كانون و مركز آنها «مكّه»، پيامبرى بر انگيزد.
يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا
پيامبرى كه آيات ما را بر مردم بخواند و دليل هاى روشن و روشنگر ما را برايشان
بيان كند.
وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.
و ما هرگز نابودگر شهرها و كيفر كننده ساكنان آنها نبوده ايم، جز اينكه مردم
آنها بيدادپيشه بوده اند.
به باور پاره اى، و ما شهرها را نابود نخواهيم ساخت، جز اينكه مردمشان راه كفر و
سركشى و بيداد را در پيش گيرند و در اين راه پافشارى و لجاجت كنند.
بهوش كه نعمت هاى آن جهان ماندگار است
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به مردم ساخته و مى فرمايد:
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها
و آنچه به شما داده شده است، كالاى فناپذير زندگى دنيا و زر و زيور آن است؛
وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى
امّا آنچه نزد خداست نعمت هاى سراى ماندگار و جاودانه است كه بهتر و پاينده تر
است؛
أَ فَلا تَعْقِلُونَ.
پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد تا تفاوت ميان اين دو را در يابيد؟!
/ سوره قصص / آيه هاى 66 - 61
61 . أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ
مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ.
62 . وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ
تَزْعُمُونَ.
63 . قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ
أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا
يَعْبُدُونَ.
64 . وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ
وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ.
65 . وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ.
66 . فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ.
ترجمه
61 - پس آيا كسى كه وعده [پرشكوه و] نيكويى به او داده ايم، و او [به آن وعده اش
خواهد رسيد و] با آن روبرو خواهد شد، بسان كسى است كه او را از كالاى زندگى دنيا
بهره ور ساخته ايم و آن گاه در روز رستاخيز از احضار شدگان خواهد بود؟!
62 - و روزى را [بيادآور] كه [خدا شرك گرايان را] ندا مى دهد و مى فرمايد: آن
شريك هاى [دروغين ] من، كه شما [آنها را همتا و شريك من ] مى پنداشتيد [اينك ]
كجايند؟!
63 - [آن گاه خدايان دروغين احضار مى گردند و] كسانى از آنان كه سخن [ما] درباره
[عذاب ] آنان سزاوار گشته است، مى گويند: پروردگارا، اينان هستند آن كسانى كه ما
[آنان را] گمراه ساختيم؛ [آرى، ما] آنان را به گمراهى كشانديم، همان گونه كه خود
گمراه شديم؛ [اينك از آنان ] به سوى تو بيزارى مى جوييم؛ اينان ما را نمى پرستيدند،
[بلكه هواى دل خود را مى پرستيدند].
64 - و [به شرك گرايان ] گفته مى شود: شريك هاى [پندارى ] خود را [كه همتاى
خداوند يكتا مى خواندند، اينك ] فراخوانيد [تا عذاب را از شما دور سازند]؛ و آنان
آنها را مى خوانند، امّا آنها به [نداى ] آنان پاسخ نمى دهند؛ و [آنگاه ] عذاب را
مى بينند [و آرزو مى كنند كه ] كاش [در دنيا] راه يافته [و توحيدگرا و دادپيشه ]
بودند!
65 - و روزى را [بيادآور] كه [خدا] آنان را ندا مى دهد و مى فرمايد: به
فرستادگان [ما] چه پاسخ داديد [و واكنش شما در برابر دعوت هاى توحيدى چگونه بود]؟
66 - پس در آن روز [سهمگين ] همه خبرها بر آنان پوشيده مى شود و نمى توانند از
يكديگر [چيزى را] بپرسند.
نگرشى بر واژه ها
«تمتّع»: بهره ور و برخوردار شدن. تفاوت اين واژه با «منفعت» آن است كه واژه
مورد بحث بهره ور شدن در حال حاضر است، امّا واژه «منفعت» ممكن است بهره ورى فورى
نباشد.
«احضار»: حاضر ساختن و به حضور طلب نمودن.
«زعم»: گفتارى از روى پندار و گمان.
شأن نزول
در مورد شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث چند روايت آورده اند:
1 - به باور «محمد بن كعب» و «سدى» اين آيه شريفه در مورد توحيدگرايى و
پرواپيشگى و ايمان و عدالت پيامبر از يكسو، و شرارت و نادانى و حق ستيزى ابوجهل از
سوى ديگر، فرود آمده است.
2 - امّا به باور برخى ديگر در مورد حق گرايى و حقپويى و يكتاپرستى على عليه
السلام و حق ستيزى «ابوجهل» فرود آمده است.
3 - برخى گفته اند در مورد توحيدگرايىِ «عمار» و شرك گرايى و نادانى «وليد بن
مغيره» و حق ستيزى او فرود آمده است.
امّا به باور ما بهتر اين است كه پيام و مفهوم آيه را همگانى و جهان شمول
بدانيم.
تفسير - ببين تفاوت ره او كجاست تا به كجا
در آيات پيش خاطر نشان گرديد كه به حق ناپذيران و حق ستيزان نيز زينت و زيور
دنيا و اين زندگى ناپايدار داده شده است، اينك روشنگرى مى كند كه هان اى خردمندان و
اى ژرف انديشان! ميان كسانى كه نعمت فناپذير و زودگذر دنيا دارند با آن كسانى كه از
نعمت جاودانه و پاداش شكوهبار سراى ماندگار برخوردارند، تفاوت بسيار است، در اين
مورد نيك بنگريد و حقيقت را در يابيد!
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ
الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ.
آيا آن انسان شايسته و وارسته اى كه به پاداش ايمان و عملكرد شايسته اش به او
وعده بهشت پرطراوت و زيبا و نعمت ماندگار سراى آخرت را داده ايم و به طور قطع به
همه اينها خواهد رسيد، بسان آن كسى است كه ثروت و نعمت فناپذير دنيا را داده ايم و
روز رستاخيز هم براى كيفر و سوختن در آتش احضار مى گردد؟ راستى آيا اين دو نفر و
اين دو گروه باهم برابرند؟!
روشن است كه هرگز، چرا كه نعمت هاى دنيا زودگذر و ناپايدار، و با غم و اندوه و
انواع گرفتارى ها آميخته است، امّا نعمت هاى سراى آخرت، هم از گرفتارى و اندوه،
خالص و پاكيزه است، و هم از زوال و فنا در امان است، چرا كه آنجا همه چيز جاودانه
است.
صحنه هايى سهمگين از رستاخيز
در دومين آيه مورد بحث در ترسيم صحنه هايى از رستاخيز مى فرمايد:
وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ
تَزْعُمُونَ.
و روزى را بياد آوريد كه خداى يكتا كفرگرايان و ظالمان را مخاطب ساخته و به آنان
كه در نهايت خفّت و سرافكندگى هستند، مى فرمايد: كجا هستند آن خدايان دروغين و
همتايان بى هويتى كه شما احمقانه آنها را شريك و همتاى من مى پنداشتيد؟
كجايند آن معبودهاى رنگارنگى كه بجاى خداى يكتا مى پرستيديد و مى پنداشتيد كه
آنها برايتان سودى مى رسانند؟!
آن گاه در ترسيم پاسخ آن تيره بختان مى فرمايد:
قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ
أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا
در اين هنگام شيطان هاى گوناگون و جنيان و آدميانى كه گمراهگر مردم بوده اند و
وعده عذاب خدا بر آنان تحقّق يافته با خفّت و خوارى وصف ناپذيرى به گمراهى خود
اعتراف نموده و مى گويند: پروردگارا، ما همان گونه كه خودمان دستخوش گمراهى شده
بوديم، آنان را نيز گمراه ساختيم!
تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ
و اينك از خود آن تيره بختانى كه از پى ما آمده اند و از عملكرد زشت و ظالمانه
آنان به پيشگاه تو اى خداى فرزانه بيزارى مى جوييم و اعلام مى كنيم كه ما از آنان
بيزاريم!
«زجاج» در اين مورد مى گويد: بدين سان خدايان دروغين در آن روز سهمگين از يكديگر
دورى و بيزارى مى جويند، درست همان گونه كه در آيه ديگرى آمده است كه:
الاخلاّء يومئذ بعضهم لبعض عدوّ...(166)
در آن روز، ياران - جز پرواپيشگان - برخى شان دشمن برخى ديگرند.
ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ.
اين گمراهان و بيدادگران ما را نمى پرستيدند، بلكه شيطان هاى رنگارنگى را مى
پرستيدند كه پرستش ما را در نظر اين روسياهان آراسته بودند.
به باور برخى منظور اين است كه مى گويند: اين گمراهان ما را بر اساس دليل و
برهان و از روى حساب نمى پرستيدند بلكه كارشان هواپرستانه و حق ستيزانه بود.
سرانجام به آنان گفته مى شود كه: آن خدايان دروغين را كه در خدايى شريك و همتاى
من مى پنداشتيد، و آنها را مى پرستيديد، اينك بخوانيد و بيارى بطلبيد!
وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ
خداى فرزانه بدان دليل به آنان فرمان مى دهد تا شريك هايى را كه براى او مى
پنداشتند، بخوانند، كه براى ذات پاك و بى همتاى او شريكى نيست، امّا اين گمراهان
چنين مى پنداشتند و شرك مى ورزيدند.
فَدَعَوْهُمْ
سرانجام از فرط واماندگى و بدبختى معبودهاى خود را مى خوانند.
فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ
امّا از آنها هيچ پاسخى نمى شنوند و يارى نمى گردند.
وَ رَأَوُا الْعَذابَ
آن گاه است كه عذاب سهمگين را در برابر خود مى نگرند،
لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ.
و با همه وجود آرزو مى كنند كه اى كاش! در زندگى راه يافته و حق پذير بودند.
و نيز در همين مورد مى افزايد:
وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ.
و نيز در روز رستاخيز آفريدگار هستى به آنان ندا مى دهد و مى فرمايد: آن
پيامبرانى كه به سوى شما گسيل شدند و پيام ما را برايتان آوردند چه پاسخ داديد؟
منظور آيه شريفه اين است كه: شما از دعوت آسمانى و باران حقايق و روشنگرى هاى
آنان چه دريافت كرده، و در برابر دعوت آنان چه واكنشى نشان داديد؟
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ
در آن هنگام همه حقايق و رويدادها و اخبار بر آنان پوشيده مى ماند، و راه
پاسخگويى برايشان بسته مى شود، و بسان كورى كه راه برايش بسته مى شود، مى مانند.
به باور «مجاهد» منظور اين است كه حجّت و دليلى براى گفتن ندارند و همه چيز بر
آنها تيره و تار مى گردد.
در آيه شريفه بدان دليل، حجّت و برهان را خبر ناميده است كه به وسيله آن، خبر مى
دهند و چيزى را اثبات و يا نفى مى كنند.
آرى، آنها نه ديگر در پيشگاه خدا سخن مى گويند و نه مى توانند بر گمراهى و
گمراهگرى خود در زندگى دنيا، دليل و برهان بتراشند، چرا كه آفريدگار هستى حجت آنان
را بى اساس و باطل و زبان شان را گنگ مى سازد.
فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ.
و به شرايط خفت آورى گرفتار مى شوند كه از يكديگر هم نمى پرسند كه چگونه پاسخ
دهند؟ و چه عذر و بهانه و يا پوزشى بياورند؟
به باور برخى منظور اين است كه: در آنجا از پيوندها و خويشاوندى هايى كه در دنيا
كارساز بود، نمى پرسند.
امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه آنان به گونه اى در انديشه گرفتارى
خويش هستند كه از يكديگر چيزى نمى پرسند.
و پاره اى برآنند كه: آنان از يكديگر نمى خواهند كه بار گناه و زشتكارى ديگرى را
به دوش كشند، چرا كه ديگر بر آنان روشن مى گردد كه هر كس مسئول عملكرد خويش است و
نجات و يا گرفتارى هر كسى در گرو كارهاى شايسته و عادلانه يا كارهاى زشتى است كه در
دنيا انجام داده است.