تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره بقره / آيه هاى 2 - 1

آغاز سوره بقره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

1. الم.

2. ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ.

ترجمه

1. الف، لام، ميم.

2. اين است كتابى كه در [آسمانى بودن ] آن هيچ ترديدى نيست [و ]راهنماى پرواپيشگان است.

حروف آغاز برخى سوره ها

درباره حروفى كه در آغاز برخى از سوره ها آمده، قرآن پژوهان، ديدگاههاى گوناگونى ارائه كرده اند؛ كه مهمترين آنها عبارتند از:

1. پيام آنها را تنها خدا مى داند

يكى از مواردى كه جز فروفرستنده قرآن، كسى از آن آگاه نيست، همين حروف است. در اين باره، رواياتى نيز رسيده است؛ براى نمونه:

از اميرمؤمنان(ع) نقل كرده اند كه فرمود:

«انّ لكلّ كتاب صفوة و صفوة هذاالكتاب حروف التّهجى.»

هر كتاب و نوشته اى، فرازهاى برگزيده و برجسته اى دارد، و فرازهاى برگزيده قرآن، حروف آغازين سوره هاى آن است.

عدّه اى از قرآن پژوهان نيز گفته اند: خداوند در هر كتاب آسمانى كه فرو فرستاده است، راز و رمزى دارد؛ و راز و رمز پروردگار در برترين كتاب آسمانيش قرآن، همان حروفى است كه در آغاز برخى سوره هاى آن آمده است.

2. نام سوره ها

دسته اى ديگر برآنند كه اين حروف، رمز و نام سوره هايى است كه با آن حروف آغاز شده است.

3. اشاره به نام يا وصفى از اوصاف خدا

به اعتقاد گروهى از دانشمندان، اين حروف به نامى از نامهاى خدا يا وصفى از اوصاف جمال و كمال او اشاره دارد؛ براى نمونه:

1. «الم» در آغاز سوره بقره، يعنى «انااللَّه اعلم» (منم خداى دانا).

2. «المر» در آغاز سوره رعد، اشاره به اين واقعيت است كه:

«انااللَّه اعلم و ارى» (منم خداى دانا و بينا).

از ابن عبّاس آورده اند كه درمورد معناى «الم» مى گويد:

«الف» بر نام خدا، «لام» بر نام فرشته وحى، و «ميم» بر نام بلندآوازه محمّد(ص) پيامبر خدا اشاره دارد.

و نيز از حضرت صادق (ع) نقل كرده اند كه در پاسخ پرسشى درباره معنا و مفهوم «الم» فرمود:

در اين حروف، نمونه هايى از صفات است؛ بعنوان مثال، در «الف» كه در آغاز اين حروف است، اين اشاره ها موجود است:

1. «الف» آغاز سخن است و خداى نيز آغازگر و آفريدگار هستى.

2. «الف» مستقيم است و بى انحراف؛ و خداى نيز عدل است و سراسر كارهايش عادلانه.

3. «الف» فرد است و تنها؛ و خدا نيز بى نظير است و يكتا.

4. «الف» به حروف ديگر نمى چسبد، امّا حروف ديگر به آن وصل مى شوند؛ خدا نيز با صفات و ويژگيهايش، از همه پديده ها ممتاز و جداست، ولى همه پديده ها به او نيازمندند و پيوسته.

5. «الف» از الفت و انس گرفته شده؛ چرا كه سبب تركيب حروف مى شود، همانگونه كه خدا باعث الفت بندگان و تركيب و تأليف كتاب آفرينش است.

4. حروف پراكنده از اسم اعظم

برخى همچون سعيدبن جبير - آن قرآن پژوه نام آور - برآنند كه اين حروف همان حروف پراكنده از اسم اعظم خدا هستند كه اگر كسى بتواند آنها را باهم پيوند دهد و تركيب كند، به اسم اعظم پى خواهد برد؛ امّا ما توانايى اين كار شگرف را نداريم.

5. سوگندهاى قرآن

عدّه اى گفته اند كه اين حروف، سوگندهاى قرآن است و دليل اينكه خداوند به اين حروف سوگند مى خورد، شرافت و برترى آنهاست؛ چرا كه شالوده و پايه سراسر قرآن و ديگر كتابهاى آسمانى، از همين حروف ريخته شده است؛ همچنين نامهاى بلند و جاودانه خدا و وسيله تبادل انديشه ميان بندگان، همه و همه از تركيب همين حروف است. با همين حروف است كه توحيد و تقوا و ايمان و اخلاص و ثنا و ستايش پروردگار فراهم مى شود و خداوند به همين حروف سوگند ياد كرده است كه قرآن كتاب آسمانى اوست و او آن را فرو فرستاده است.

6. براى جلب افكار و انديشه ها

پاره اى برآنند كه قرارگرفتن اين حروف در آغاز برخى سوره ها با سبك تازه و ويژه خود، براى جلب توجّه و انديشه ها و به سكوت واداشتن مردم است؛ زيرا شرك گرايان كه خود به سخنان پيامبر (ص) گوش نمى سپردند، با طرح نقشه اى شوم قصد داشتند با ايجاد سر و صدا نگذارند صداى دعوت آن حضرت به گوشها برسد. قرآن اين تعصّب كور و نقشه ابلهانه آنان را اينگونه افشا مى كند:

«... لا تَسْمَعُوا لِهذَاالْقُرْآنِ وَالْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ.»(49)

به اين قرآن گوش فرا مداريد و در آن سخن بيهوده بيفكنيد؛ شايد كه پيروز شويد.

و فروفرستنده قرآن نيز اين حروف را كه تازگى داشت، بدينصورت در آغاز برخى سوره ها نازل كرد تا توجّه آنان جلب شود و آيات قرآن به گوششان برسد؛ و از اين راه، به دلهاى آنان راه يابد و آنچه به صلاح و نيك بختى آنان است، در دسترسشان باشد.

7. كتابى از همين حروف

و سخن آخر اينكه خداى توانا با نزول اين حروف در آغاز برخى سوره ها مى خواهد پيام دهد كه: هان اى مردم! كتاب پرشكوهى كه همه شما از آوردن آيه اى بسان آيات آن ناتوانيد، از همين حروف پديد آمده است؛ حروفى كه شما با آنها سخن مى گوييد. بنابراين، از آنجا كه شما با دراختيارداشتن آنها نمى توانيد همانند آن بياوريد، بدانيد كه ازجانب خداست و نه ساخته انديشه بشر.

نگرشى بر واژه ها

«ذلك» به معناى «آن» و اشاره به دور است؛ دور از حيث زمان، مكان و يا مقام.

«ريب» به معناى «بدگمانى و ترديد» است.

«هدى» به معناى راه نمودن و هدايت است.

«متّقين» از «اتقاء» به مفهوم وسيله نگاهدارى و پوشش است، همانند سپر و لباس؛ و از «وقايه» گرفته شده است.

تفسير

به بيان برخى از ادباى عرب، «ذلك» در اين آيه به معناى «هذا» است، چرا كه به «قرآن حاضر» اشاره دارد. و نمونه آن در اشعار عرب فراوان بچشم مى خورد.

گروهى ديگر از دانشوران مى گويند: از آنجا كه خدا به پيامبرش وعده فرموده بود كتابى بر او فرو فرستد كه نه آب آن را نابود سازد و نه رويدادها و فراز و نشيبهاى روزگار بتوانند از طراوت و تازگى آن بكاهند، بعد از فروفرستادن قرآن كريم فرمود: «اين همان كتابى است كه ما در كتابهاى آسمانى پيشين، آمدن آن را وعده داده بوديم».

پاره اى نيز برآنند كه معناى «ذلك» اين است كه: «اين همان كتابى است كه ما در كتابهاى پيام آوران پيشين، فرودآمدنش را وعده كرده بوديم».

منظور از «كتاب» در اين آيه شريفه، قرآن كريم است. برخى گفته اند كه اشاره اين واژه، به تورات و انجيل است؛ امّا با توجّه به ويژگى ذكرشده براى كتاب - «لاريب فيه هدى للمتّقين» - اين ديدگاه درست بنظر نمى رسد؛ چرا كه قرآن اين دو كتاب را تحريف شده مى داند و مى فرمايد: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ...»(50).

«لاريب فيه»

اين كتاب بيانگر راه درست و كتاب حق و هدايت و معجزه جاودانه است؛ از اين رو نزيبد كه در درستى و حقّانيت آن ترديد شود.

برخى معتقدند كه در اين آيه، چيزى در تقدير است؛ بدينصورت: «لا سبب ريب فيه» (هرگز مطلبى كه به ترديد در حقّانيت و آسمانى بودن قرآن بينجامد، در كران تا كران آن وجود ندارد؛ نه تضاد و تناقض و نه ادّعاهاى بدون دليل و برهان).

و عدّه اى نيز «لاريب» را نهى گرفته اند و مى گويند: معناى آيه شريفه آن است كه: در اينكه اين كتاب حق است، هيچگونه شك و دودلى به خود راه ندهيد؛ مانند اين آيه شريفه: «...فَلارَفَثَ وَ لا فُسُوقَ...»(51).

چرا خطاب اين آيه، فقط پرواپيشگان است؟

با اينكه قرآن كتاب هدايت همه انسانها است، چرا اين آيه تنها از پرواپيشگان ياد مى كند و قرآن را وسيله اى براى هدايت آنان مى نگرد؟

شايد اين اختصاص بدان دليل باشد كه تنها آنان از اين كتاب پرشكوه بهره مى گيرند و درس مى آموزند و از نور درخشان آن، چراغ زندگى مى افروزند. اين آيه بسان آيه ديگرى از قرآن است كه مى فرمايد: «اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها»(52) (تو تنها كسى را هشدار مى دهى كه از آن مى ترسد).

و بدينسان، قرآن و پيامبر (ص) را با اينكه هر دو جهانى و براى تمامى عصرها و نسلها هستند، ويژه كسانى مى شمارد كه از رستاخيز و حساب و كتاب آن روز سهمگين مى هراسند.

با اين بيان، هدايت بودن قرآن براى پرواپيشگان، با جهانى و جاودانگى بودن آن و نيز راهنماى بشريت بودنش هيچ ناهماهنگى ندارد.

تقوا چيست؟

واژه «تقوا»، از واژه هاى مخصوص قرآن و از عناوين ويژه اسلام است، كه پيامبر گرامى (ص) آن را جمع ميان عدالت و نيكى معرّفى مى كند.

برخى را اعتقاد بر آن است كه تقواپيشه كسى است كه از گناهان پروا مى كند و برنامه هاى دينى را انجام مى دهد؛ و بعضى گفته اند: از آنجا كه فرد تقواپيشه با كارهاى شايسته، خود را از آتش دوزخ نگاه مى دارد، به او «متّقى» گفته مى شود.

«كعب» در پاسخ به پرسش «عمر» درمورد تقوا گفت: آيا تاكنون راهى خاردار را پيموده اى؟

عمر گفت: آرى.

پرسيد: براى پيمايش چنين راهى، چه تدبيرى مى انديشى؟

پاسخ داد: دامن لباس را بالا مى زنم و با دقّت و احتياط گام مى سپارم.

كعب گفت: تقوا و پرواى خدا همين است(53).

از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اندكه فرمود:

«انّما سُمّى المتّقون لتركهم مالا بأس به حذراً للوقوع فيما به بأس.»

پرواپيشگان را بدان دليل باتقوا گفته اند كه آنان از انجام كارى كه گناه نيست امّا ممكن است باعث گناه شود، دورى مى جويند.

يكى از مشاهير مى گويد: همانگونه كه شخص ِ مُحرم از انجام دادن پاره اى امور در حرم خوددارى مى كند، فرد پرواپيشه و باتقوا نيز در همه شرايط خود را كنترل مى كند.

عدّه اى نيز گفته اند تقوا آن است كه خدا انسان را نزديك زشتيها و نارواها و دور از ارزشها و والاييها ننگرد.