تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۲ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 175 - 160

160 . كَذَّبَتْ قَوْمٌ لَوطٍ الْمُرْسَلِيْنَ.

161 . اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ لُوطٌ اَلا تَتَّقُونَ.

162 . اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

163 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

164 . وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِْينَ.

165 . اَتَاتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِيْنَ.

166 . وَتَذْرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ اَزْوَاجِكُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ.

167 . قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لِتَكُونَنَّ مِنَ الْمِخْرَجِيْنَ.

168 . قَالَ اِنِّى لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِيْنَ.

169 . رَبِّ نَجِّنِى وَاَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ.

170 . فَنَجَّيْنَاهُ وَاَهْلَهُ اَجْمَعِيْنَ.

171 . اِلاَّ عَجُوزاً فِى الْغَابِريْنَ.

172 . ثُمَّ دَمَّرْنَا الاْخَرِيْنَ.

173 . وَاَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِيْنَ.

174 . اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

175 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

ترجمه

160 - جامعه لوط [نيز] پيامبران را دروغگو انگاشتند.

161 - آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا پرواى خدا پيشه نمى سازيد؟

162 - به يقين من براى شما پيامبرى درستكارم.

163 - بنابراين از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

164 - و من بر اين [پيام رسانى خويش ] هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، [چرا كه ] پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

165 - آيا شما از ميان جهانيان به سراغ مردها مى آييد [و به شيوه ننگين و زيانبار به همجنس بازى روى مى آوريد]؟

166 - و همسرانتان را كه پروردگارتان براى شما آفريده است، وا مى گذاريد؟ [آرى، نه تنها باروى آوردن به اين شيوه زشت همجنس گرايى، دچار انحراف شده ايد] بلكه به راستى شما مردمى تجاوز كاريد.

167 - [آنان به جاى بجان خريدن دعوت توحيدى و اصلاحگرانه آن آموزگار آسمانى،] گفتند: هان اى لوط! اگر [از دعوت اصلاحگرانه ات ] باز نايستى، بى گمان از بيرون شدگان [از كشور و شهر و ديارت ] خواهى بود.

168 - [او] گفت: حقيقت اين است كه من از دشمنان سرسختِ [اين ] كردار [زشت و ظالمانه ] شما هستم.

169 - [آن گاه دست نياز به بارگاه آن بى نياز گشود، و گفت: ]پروردگارا، من و خانواده ام را از [فرجام ننگبار] آنچه آنان انجام مى دهند، رهايى بخش.

170 - [ما نيز] او و خانواده وى، همگى را نجات بخشيديم.

171 - جز پيرزنى [گمراه ] را كه از بازماندگان [در] عذاب بود.

172 - سپس ديگران را [به كيفر بيداد و زشتكاريشان ] نابود ساختيم.

173 - و بارانى [از سنگ ] بر آنان بارانديم؛ و [راستى ] كه چه بد [و عبرت انگيز] است باران بيم داده شدگان.

174 - به راستى كه در اين [سرگذشت عبرت آموز] نشانه اى است [روشن از يكتايى و قدرت و دانش ] ما، امّا بيشتر آنان ايمان آورنده [و حقگرا] نبودند!

175 - و به يقين، پروردگار تو [اى پيامبر!] همان پيروزمند و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«عادى»: تجاوزكار و بيدادگر.

«قالى»: كينه ورز و كينه توز.

«غابر»: اندك خاكروبه و يا چيزى كه از انبوه باز مى ماند، بسان باقى مانده اندك شير در پستان، كه در آيه شريفه منظور نجات يك خانواده و در عذاب ماندن، يك تن از آنان است.

«تدمير»: نابود ساختن گناهكاران و ظالمان به سخت ترين روش.

تفسير - پرتوى از سرگذشت «لوط»

در اين آيات پرتوى از سرگذشت «لوط»، آن اصلاحگر بزرگ و خيرخواه آسمانى در راه پيكار با بيدادگرى و خودسرى و تبهكارى و انحراف، و نيز سرنوشت شوم جامعه منحرف و تجاوزكارى كه او در راه اصلاح و نجات آن فداكارى كرد، به تابلو مى رود.

در نخستين آيه مورد بحث در اين مورد مى فرمايد:

كَذَّبَتْ قَوْمٌ لَوطٍ الْمُرْسَلِيْنَ.

جامعه روزگار «لوط» نيز پيامبران خدا را دروغگو شمردند.

آن گاه كه برادرشان لوط از سوى خدا براى هدايت و نجات آنان آمد و گفت:

هان اى مردم! آيا پرواى خدا پيشه نمى سازيد؟

اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ لُوطٌ اَلا تَتَّقُونَ.

و با خيرخواهى و درستكارى روشنگرى كرد كه:

اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

بندگان خدا! بى گمان من پيامبرى امانتدار و درستكارم كه براى شما برگزيده شده ام؛ و خودتان نيز اعتراف داريد كه در زندگى از من جز امانت و درستكارى سراغ نداريد.

و به آنان سفارش كرد كه:

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

اينك كه چنين است، پرواى خدا راپيشه سازيد و مرا كه پيام او را آورده ام اطاعت كنيد تا شما را به نيك بختى و نجات رهنمون گردم.

آن گاه بر شيوه زشت و ننگبارى كه در آن جامعه رواج يافته بود تاخت و فرمود:

اَتَاتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِيْنَ.

آيا شما در ميان همه جهانيان تنها به سراغ مردان مى رويد و به بيمارى زشت همجنس گرايى روى آورده ايد؟

و افزود:

وَتَذْرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ اَزْوَاجِكُمْ

و از زنان جامعه، كه خدا آنان را براى همسرى شما آفريده است، و بايد با آنان پيمان زندگى مشترك ببنديد، كناره مى گيريد؟

دو واژه «زوج» و «زوجه»، به مفهوم جفت و همسر قانونى و دينى انسان آمده است؛ چنانكه در آيه ديگرى آمده است كه: هان اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت پر طراوت و زيبا مسكن گزينيد. اسكن انت و زوجك الجنة.(65)

و به آنان هشدار داد كه:

بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ.

شما با اين روش زشت و بيدادگرانه اى كه در پيش گرفته ايد، مردمى تجاوز كاريد، چرا كه از رواها و نارواها و درست و نادرست و از مرزهاى مقررات انسانساز خدا گذشته ايد.

سرگذشت دردناك و عبرت انگيز يك جامعه تجاوزكار

آنان كه غرق در مستى و پستى بودند، به جاى گوش جان سپردن به دعوت خيرخواهانه و جهاد اصلاحگرانه «لوط»، به شيوه زشت و ظالمانه همه استبدادگران قرون و اعصار روى آوردند،و ضمن تهديد و ارعاب آن اصلاحگر بزرگ، گفتند: هان اى لوط! اگر ا ز دعوت اصلاحگرانه خويش باز نايستى، تو را از خانه و شهر و ديارت بيرون خواهيم كرد و آن گاه تو از بيرون شدگان خواهى شد.

قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لِتَكُونَنَّ مِنَ الْمِخْرَجِيْنَ.

«لوط» شهامتمندانه در برابر زورمداران ايستاد و گفت: من با همه وجود از دشمنان سرسخت اين كردار زشت و ظالمانه شما هستم.

قَالَ اِنِّى لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِيْنَ.

و از پى آن از آن تجاوزكاران زشت سيرت روى گردانيد و دست نياز به بارگاه آن بى نياز برد و نيايشگرانه گفت:

رَبِّ نَجِّنِى وَاَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ.

پروردگارا، من و خاندانم را از ره آورد شوم آنچه اينان انجام مى دهند نجات بخش، چرا كه فرجام كردار تبهكارانه اينان جز عذابى مرگبار نخواهد بود.

در يازدهمين آيه مورد بحث در اشاره به بر آورده شدن خواسته آن پيامبر بزرگ مى فرمايد:

فَنَجَّيْنَاهُ وَاَهْلَهُ اَجْمَعِيْنَ.

آن گاه ما لوط و همه خاندان او را از عذابى كه بر آن مردم گناه پيشه فرود آمد، نجات بخشيديم.

به باور پاره اى، از آن كردار زشتى كه آنان داشتند، نجات داديم.

روشن است كه وقتى از عملكرد زشت آن قوم گمراه رهايى يابند، از كيفر آن نيز نجات خواهند يافت.

و مى فرمايد:

اِلاَّ عَجُوزاً فِى الْغَابِريْنَ.

مگر پيرزنى - كه همسر لوط بود - در ميان آن قوم سركش و تجاوزكار ماند و با بارانى از سنگ ها كه بر آنان باريد، نابود شد، چرا كه آن زن نگونسار، آمدن ميهمانان لوط را به تبهكاران گزارش مى كرد و در نقش جاسوس براى ستمكاران و بر ضد برنامه هاى اصلاحى آن پيامبر خدا عمل مى نمود.

و مى افزايد:

ثُمَّ دَمَّرْنَا الاْخَرِيْنَ.

آن گاه ما آن تجاوزكاران را نابود ساختيم و در زمين فرو برديم.

به باور پاره اى منظور اين است كه، آن گاه زمين شهر را زيررو كرديم و آن كسانى را نيز كه در شهر نبودند و بيرون از آنجا بسر مى بردند سنگباران كرديم.

و روشنگرى مى كند كه:

وَاَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِيْنَ.

و بارانى بر آنان بارانديم، امّا چه باران سخت و ناگوار و نابود كننده اى بر آن مردم تجاوزكار فرو باريد!

آرى، راستى كه بدبارانى بر آن هشدار داده شدگان باريدن كرد، و آنان بدين وسيله بخشى از كيفر كردار زشت و ظالمانه خود را چشيدند!

و سرانجام در پايان اين داستان نيز مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً

به راستى كه در اين داستان و سرگذشت عبرت انگيز و عبرت آموز نشانه اى روشن است.

وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

امّا بيشتر آنان ايمان نياوردند.

و در آخرين آيه مورد بحث نيز روى سخن را به پيامبر گرامى آورده و مى فرمايد:

وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

و به يقين پروردگار تو اى محمد صلى الله عليه وآله همان شكست ناپذير و مهربان است.

/ سوره شعراء / آيه هاى 191 - 176

176 . كَذَّبَ اَصْحَابُ الاَْيْكَةِ الْمُرْسَلِيْنَ.

177 . اِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ اَلا تَتَّقُونَ.

178 . اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

179 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

180 . وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

181 . اُوفُوا الْكَيْلَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِيْنَ.

182 . وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيْمِ.

183 . وَلاتَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْيَاءَهُمْ وَلاتَعْثَوْا فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِيْنَ.

184 . وَاتَّقُوا الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الاَْوَّلِيْنَ.

185 . قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِيْنَ.

186 . وَمَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا وَاِن نَظُنُّكَ لِمَنَ الْكَاذِبِيْنَ.

187 . فَاسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِيْنَ.

188 . قَالَ رَبِّى اَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ.

189 . فَكَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ اِنَّهُ كانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيْمٍ.

190 . اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

191 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

ترجمه

176 - مردم «ايكه»، [يا آن سرزمين پردار و درخت نيز] پيامبران [خدا] را دروغگو انگاشتند.

177 - آن گاه كه «شعيب» به آنان گفت: [هان اى مردم!] آيا پروا نمى داريد؟

178 - به يقين من براى شما پيام آورى [امانت دار و] درستكارم.

179 بنابراين از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

180 - و من بر اين [پيام رسانى ] هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، [چرا كه ] پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

181 - [هان اى بندگان خدا] پيمانه را [درست و] كامل بدهيد، و از زيان رسانان [و كم فروشان ] نباشيد.

182 - و با [ميزان و] ترازوى درست [و بى عيب كالاها را] بسنجيد!

183 - و از ارزش چيزهاى مردم [با شگرد و فريبكارى ] مكاهيد، و در زمين به تباهى [و تبهكارى ]نكوشيد؛

184 - و از آن كسى كه شما و خلق هاى پيشين را آفريده است پروا داريد.

185 - [آنان به جاى دل دادن به پيام آسمانى او، با گستاخى بسيار ]گفتند: جز اين نيست كه تو از جادو زدگانى.

186 - و تو جز انسانى بسان ما نيستى، و به يقين ما تو را از دروغگويان مى پنداريم.

187 - پس اگر از راستگويانى، [بيا و] پاره هايى از آسمان [را] بر [سر] ما بيفكن.

188 - [شعيب ] گفت: پروردگار من به آنچه شما انجام مى دهيد، داناتر است.

189 - پس [آنان ] او را دروغگو شمردند، و عذاب روز سايبان آنان را فرو گرفت؛ راستى كه آن [عذاب،] عذاب روزى سهمگين بود!

190 - بى گمان در اين [سرگذشت عبرت انگيز] نشانه اى است [از قدرت ما]، امّا بيشتر آنان ايمان آورنده [و حق پذير] نبودند.

191 - و به يقين پروردگار تو [اى محمد صلى الله عليه وآله ] همان پيروزمند و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«ايكه»: اين واژه به مفهوم «بيشه» يا سرزمينى است كه درختان انبوه و درهم پيچيده داشته باشد و «ايك» جمع آن است.

«قسطاس»: ترازو.

«مخسر»: به فرد يا پديده اى كه بسيار زيان مى رساند، گفته مى شود.

«جبلة»: اين واژه از «جبل» كه به معناى كوه است برگرفته شده و به انبوه جمعيت - كه كوه مانند و كوه آسا هستند - گفته مى شود.

و نيز به سرشت، طبيعت و فطرت انسان يا ديگر پديده ها كه بسان كوه استوار است و تغيير نمى پذيرد - گفته مى شود.

تفسير - پرتوى از سرگذشت «شعيب»

قرآن، در اين آيات به ترسيم سرگذشت عبرت انگيز «شعيب» و جامعه او پرداخته و مى فرمايد:

كَذَّبَ اَصْحَابُ الاَْيْكَةِ الْمُرْسَلِيْنَ.

مردم «مدين» نيز پيام آوران خدا را دروغگو انگاشتند.

اين تفسير از ابن عباس است، امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه: مردم آن سرزمينِ پر دار و درخت نيز پيامبران خدا را دروغگو شمردند، چرا كه «مدين» شهر و ديارى غير از سرزمين «ايكه» بود، و خدا «شعيب» را براى هدايت مردم هر دو شهر و هر دو سرزمين فرستاده بود.

آن گاه مى فرمايد:

اِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ اَلا تَتَّقُونَ.

آن گاه كه «شعيب» به آنان گفت: آيا پرواى خدا پيشه نمى سازيد؟

در اين آيه شريفه اين پيامبر بزرگ را، برادر آنان نمى خواند، چرا كه از سرزمين آنان و برادر آنان نبود، بلكه او از مردم «مدين» و برادر آنان بود، كه در آيه ديگرى مى فرمايد:

و الى مدين اخاهم شعيبا...(66)

و به سوى مردم «مدين» برادرشان شعيب را فرستاديم.

سپس سخن آن پيامبر خدا را ترسيم مى كند كه به مردم گفت:

اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

هان اى مردم: به يقين من براى شما پيامبرى امانتدار و درستكارم.

پس پرواى خدا پيشه سازيد و خداى مرا - كه پيام رسان او هستم - فرمان بريد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

و روشنگرى كرد كه:

وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

و من در برابر اين پيام رسانى و دعوت، هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، چرا كه پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

در آغاز همه اين هفت داستان و سرگذشتى كه از پيامبران خدا در اين سوره ترسيم گرديد، قرآن شريف با آيات و جملاتى همانند، اين حقايق را بارها و بارها مورد تأكيد قرار مى دهد تا روشنگرى كند كه: حق يكى است، و همه پيامبران يك برنامه داشتند؛ همه آنان به مردم مى گفتند: هان اى بندگان خدا، پروا پيشه كنيد و از گناه و زشتى و ستم، سخت دورى جوييد، و خويشتن را به تباهى نكشيد.

در پرستش خداى يكتا و فرمانبردارى از پيام آوران او اخلاص بورزيد، و بدانيد كه پيامبران خدا در ميان جامعه ها و تمدّن ها امانتدار خدايند و هيچ يك از آنان بر كار بزرگ خويش كه رساندن پيام خدا به بندگان اوست، پاداشى از مردم نمى طلبد، چرا كه اين كار به حق ناپذيران بهانه مى دهد تا پيام آنان را نپذيرند و مردم را نيز از فرمانبردارى آنان دلسرد مى سازد.

در راه عدالت اجتماعى و اقتصادى

سپس رو به آنان كرد و گفت:

اُوفُوا الْكَيْلَ

هان اى مردم! پيمانه و ترازو را بدون كم و كاست بدهيد،

وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِيْنَ.

و مباد كه از زيان رسانان و كم فروشان باشيد و با پايمال ساختن حقوق مردم آنان را به زيان افكنيد.

روشن است كه اين دستور تنها در مورد پيمانه و چيزهايى كه كيل و پيمانه مى گردد، محدود نمى گردد، بلكه منظور اين است كه در همه چيزهايى كه كيل و يا وزن و يا متر و شمارش مى كنيد، اصل عدل و انصاف و رعايت حقوق را به خاطر داشته باشيد و به ديگران زيان نرسانيد.

و سخت سفارش فرمود كه:

وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيْمِ.

و با ترازوى عدل و داد وزن كنيد و در اداى حقوق ديگران به راستى كوشا و دقيق باشيد.

و فرمود:

وَلاتَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْيَاءَهُمْ

و حقوق مردم را كم نكنيد و از ارزش آن نكاهيد و فريبكارانه آن را پايمال نسازيد.

وَلاتَعْثَوْا فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِيْنَ.

و در روى زمين به تباهى و تبهكارى نكوشيد.

«ابوعبيده» مى گويد واژه «عثى» به مفهوم زشت ترين و سخت ترين تباهى و تباه آفرينى است.

و سرانجام هشدارشان داد كه:

وَاتَّقُوا الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الاَْوَّلِيْنَ.

و از آن خدايى كه شما و امت هاى پيشين را آفريده است پروا داريد.

شيوه زشت حق ستيزان و ظالمان

امّا بيدادگران سياهكار به جاى حق پذيرى و حقگرايى، بر حق كشى و تجاوز به حقوق و هستى مردم پاى فشردند و به آن پيامبر خيرخواه و بشردوست گفتند: جز اين نيست كه تو از افسون شدگانى!

قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِيْنَ.

و به بهانه جويى پرداختند كه:

وَمَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا

و ما تو را جز انسانى بسان خويش نمى نگريم،پس چرا به تو گوش سپاريم؟

وَاِن نَظُنُّكَ لِمَنَ الْكَاذِبِيْنَ.

تنها پندارى كه در مورد تو داريم اين است كه تو را از دروغگويان مى دانيم.

و پس از تهمت ها و مارك هايى كه بر آن اصلاحگر بزرگ نواختند، سرانجام گفتند:

فَاسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِيْنَ.

اگر راست مى گويى كه پيامبر خدا هستى بيا و پاره هايى از سنگ هاى آسمانى را بر سر ما فرو باران!

«ابن عباس» مى گويد: واژه «كِسَف» جمع مى باشد و مفرد آن «كسفه» است.

و او در پاسخ حق ستيزى و بهانه جويى آنان فرمود: پروردگار من به آنچه شما انجام مى دهيد داناتر است.

قَالَ رَبِّى اَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ.

آرى، اگر او بداند كه همه شما يا گروهى از شما از حق ستيزى و بيداد خويش باز مى گرديد و روى توبه به بارگاه او مى آوريد، ممكن است عذاب را بر شما فرو نفرستد، امّا اگر بداند كه بر شرارت خويش پا فشارى نموده، و باز نخواهيد گشت، به زودى شما را به عذابى ريشه كن كننده گرفتار خواهد ساخت.

در چهاردهمين آيه مورد بحث، قرآن شريف روشنگرى مى كند كه:

فَكَذَّبُوهُ

پس آن حق ناپذيران و خيره سران آن پيامبر خدا و راه و رسم عدالتخواهانه او را دروغ انگاشتند.

فَاَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ

و عذاب روز سايبان، يا ابر آتشبار آنان را فرو گرفت.

در مورد چگونگى فرود اين عذاب آورده اند كه: نخست آنان به مدت هفت روز به گرمايى سخت - بى آنكه نسيمى دل انگيز و خنك كننده بر شهر و ديارشان بوزد - گرفتار آمدند. آن گاه ابرى سايه افكن بر فرازشان پديدار گرديد و آنان از فشار شديد گرماى مرگبار به سايه آن پناه بردند، و درست در آن هنگام بود كه شعله هاى سوزانى از آتش خشم، آنان را فرو گرفت و همه را به خاكستر تبديل ساخت.

به باور مفسّران، آن روز، سخت ترين روز، از روزهاى بى شمار دنيا بود كه قرآن مى فرمايد:

اِنَّهُ كانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيْمٍ.

راستى كه عذاب آن روز بزرگ، عذابى سخت و دشوار بود.

واژه «ظلّه» در آيه شريفه به مفهوم «ابرى سايه افكن» آمده است.

در پايان اين داستان عبرت انگيز نيز مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً

به يقين در سرگذشت اين پيامبر بزرگ و مردم آن سرزمين پردار و درخت، و نيز سرانجام حق ستيزى و بيداد واصلاح ناپذيرى آنان،نشانه اى روشن و درسى عبرت انگيز است.

وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

امّا بيشتر آنان حق پذير و ايمان آورنده نبودند.

و در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و او را آرامش خاطر مى بخشد كه:

وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

و به يقين پروردگار تو اى محمد صلى الله عليه وآله پيروزمند و مهربان است.

پرتوى از آيات

در اين سوره مباركه پرتوى از سرگذشت چندين پيامبر بزرگ خدا، همچون: موسى، هارون، ابراهيم، نوح، هود، صالح، لوط، و شعيب، در يكصد و هشتاد آيه، به همراه ده ها نكته ارزشمند و درس هاى انسانساز، و پند اندرزهاى گوناگون به تابلو رفته است كه براى همگان به ويژه آموزگاران و مربيان جامعه و روشنفكران و اصلاحگران و حق طلبان سخت تفكرانگيز و راه گشاست. افزون بر آنچه در ترجمه و تفسير اين آيات آمد، اين نكات ظريف و دقيق نيز در خورد تعمّق است:

1 - همه بعثت ها و دعوت هاى توحيدى، بسان نورى در شبستان تيره و تار جامعه ها و عصر و نسل ها، و در شرايط سختى كه هيچ اثرى از نور و روشنايى، عدل و داد، آزادى و آزادگى، انصاف و رعايت حقوق انسان ها، و آزادگى و معنويت ديده نمى شد، درخشيدن آغاز كردند و راستى دنياى خود را روشن ساختند.

2 - همه پيام آوران خدا، مردان خدا ساخته اى بودند كه انديشه و عقيده، باور و راه و رسم، شيوه و منش ديگرى را - كه راه و رسم حاكم و غالب و رسمى جامعه هاى خود بودند و رواج داشت - مى جستند؛ و به همين دليل هم مردم را به انديشه و عقيده، و راه و رسمى جديد فرا مى خواندند و شور و شعورى ديگر مى آفريدند و سلطه گران و خودكامگان و زورگويان و انحصارگران قدرت و امكانات و ثروت هاى ملّى را به مخالفت بر مى انگيختند.

3 - همه آنان مردم را از پرستش بت هاى چوبى و كوشتى، خدايگان هاى زور و زر و ريا و فريب و قداست دروغين هشداد داده، و به پرستش خداى يكتا و اخلاص به بارگاه او فرا مى خواندند و از توحيدگرايى و پرواى از او آغاز مى كردند و مردم را به معاد و جهان پس از مرگ اميد و باور مى دادند.

4 - آنان در راه بزرگ و نقش دگرگونساز و كار خطير خويش، براى خود امتياز و در آمد و جاه و جلال و زرق و برق و كبكبه و طمطراق نمى خواستند و خود را به صورت ديگرى به جاى بت هاى ديرين و كهن جا نمى زدند تا با انواع شگردها، ورد زبانها و سايه خدا سازند، بلكه براى خود پاداشى نيز نمى طلبيدند و خود را به راستى بسان همان مردم و فرمانبردار خداى مردم نشان مى دادند، و آنچه را به مردم مى گفتند خود پيشتر و بهتر بكار مى بستند و بهتر و ظريف تر از آنان پرواى خدا را رعايت مى كردند.

5 - همه آنان خواهان عدالت، آزادى، رعايت حقوق انسان ها و فضاى سالم و عطرآگين و پاك و پاكيزه، براى رشد و تكامل بودند و از همه زورمداريها و فريبكارى ها و دروغ ها و تجاوزها و زشتكارى ها و آلودگى هاى گوناگون اعلان بيزارى مى كردند.