/ سوره شعراء / آيه هاى 104 - 69
69 . وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَاَ اِبْرَاهِيمَ.
70 . اِذْ قَالَ لاَِبِيْهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ.
71 . قَالَوا نَعْبُدُ اَصْنَّاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ.
72 . قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اِذْ تَدْعُونَ.
73 . اَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اَوْ يَضُرُّونَ.
74 . قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ.
75 . قَالَ اَفَرَاَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ.
76 . اَنْتُمْ وَآبَاءُكُمُ الاَْقْدَمُونَ.
77 . فَاِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّى اِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِيْنَ.
78 . اَلَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِيْنَ.
79 . وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِيْنِ.
80 . وَاِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِيْنِ.
81 . وَالَّذِى يُمِيْتُنِى ثُمَّ يُحْيِيْنَ.
82 . وَالَّذِى اَطْمَعُ اَن يَّغْفِرَ لِى خَطِيْئَتِى يَوْمَ الدِّيْنِ.
83 . رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً وَاَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِيْنَ.
84 . وَاجْعَلَ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الاَْخِرِيْنَ.
85 . وَاجْعَلْنِى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيْمِ.
86 . وَاغْفِرْ لاَِبِى اِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّيْنَ.
87 . وَلاتُحْزِنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ.
88 . يَوْمَ لايَنْفَعُ مَالٌ وَلابَنُوْنَ.
89 . اِلاَّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلَّبٍ سَلِيْمٍ.
90 . وَاُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لُلْمُتَّقِيْنَ.
91 . وَبُرِّزَتِ الْجَحِيْمُ لِلْغَاوِيْنَ .
92 . وَقِيْلَ لَهُمْ اَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ.
93 . مِنْ دُوْنِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُوْنَكُمْ اَوْ يَنْتَصِرُوْنَ.
94 . فَكُبْكِبُوا فيْهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ.
95 . وَجُنُوْدُ اِبْلِيْسَ اَجْمَعُونَ.
96 . قَالُوا وَهُمْ فيْهَا يَخْتَصِمُونَ.
97 . تَاللَّهِ اِنْ كُنَّا لَفِى ضَلاَلٍ مُبِيْنٍ.
98 . اِذْ نُسَوِّيْكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِيْنَ.
99 . وَمَا اَضَلَّنَا اِلاَّ الْمُجْرِمُونَ.
100 . فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِيْنَ.
101 . وَلاصَدِيْقٍ حَمِيْمٍ.
102 . فَلَوْ اَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِيْنَ.
103 . اِنَّ فِى ذلِكَ لاََيَةً وَمَا كَانَ اَكْثُرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.
104 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.
ترجمه
69 - و بر آنان گزارش [زندگى ] ابراهيم را بخوان!
70 - آن گاه كه به پدر خويش و قومش گفت: چه مى پرستيد؟
71 - آنان گفتند: ما بت هايى را مى پرستيم كه [خود ساخته ايم ] ، و همواره به
آنها روى مى آوريم.
72 - [ابراهيم ] گفت: آيا هنگامى كه آن ها را مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟
73 - يا براى شما [در زندگى تان ] سودى دارند؟ [و] يا [به شما ]زيانى مى رسانند؟
74 - آنان گفتند: [نه،] بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مى كردند.
75 - گفت: آيا ديديد آنچه را مى پرستيديد...
76 - شما و پدران پيشين شما؟
77 - به يقين [همه ] آنها دشمن من هستند، مگر پروردگار جهانيان [كه از ميان همه
معبودها تنها او دوست من است ]،
78 - همان كسى كه مرا آفريد و هموست كه مرا راه مى نمايد،
79 - و آن كسى كه او به من غذا مى دهد و سيرابم مى سازد،
80 - و هنگامى كه بيمار گردم اوست كه مرا شفا مى بخشد،
81 - و آن كسى كه مرا مى ميراند و آن گاه [در روز رستاخيز] زنده ام مى سازد.
82 - و آن كسى كه اميد دارم كه در روز پاداش [و كيفر] لغزش مرا بر من ببخشايد.
83 - [آن گاه ابراهيم دست نيايش به بارگاه خداى يكتا برداشت و با همه وجود و
اخلاص گفت:] پروردگارا، به من [دانش و ]حكمتى [ژرف و گسترده ] ارزانى دار و مرا به
شايستگان پيوند ده!
84 - و براى من در [ميان ] آيندگان [نام و] آوازه اى نيك قرار ده!
85 - و مرا از ميراث بران بهشت پر نعمت [و زيباى خود] گردان!
86 - و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود.
87 - و روزى كه [مردم ] برانگيخته مى گردند، مرا رسوا مساز!
88 - روزى كه نه دارايى [بسيار] سود مى بخشد و نه پسران.
89 - مگر كسى كه قلبى سالم [و وارسته از شرك و گناه ] به بارگاه خدا آورد.
90 - و [روز رستاخيز] بهشت براى پرواپيشگان نزديك گردانيده مى شود.
91 - و دوزخ براى گمراهان آشكار ساخته مى شود.
92 - و به آنان گفته مى شود: آنچه جز خدا پرستش مى نموديد كجايند؟
93 - آيا [آنها] شما را يارى مى رسانند؟ يا خود را يارى مى دهند؟
94 - پس آنها و [همه ] گمراهان، در آن [آتش شعله ور] افكنده مى شوند.
95 - و [نيز] همه سپاهيان ابليس.
96 - آنان در حالى كه در آنجا با هم ستيزه مى كنند، مى گويند:
97 - به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم.
98 - آن گاه كه شما [خدايان دروغين ] را با پروردگار جهانيان يكسان ساختيم.
99 - و [كسى ] جز گناهكاران ما را گمراه نساخت.
100 - پس براى ما نه شفاعت گران خواهد بود،
101 - و نه دوست هاى راستين [و نزديك ] .
102 - پس كاش كه بازگشتى [به دنيا] براى ما بود تا از ايمان آوردگان مى شديم.
103 - به راستى كه در اين [داستان نشانه اى است [از يكتايى و قدرت بى كران ما]،
امّا بيشتر آنان ايمان آورنده نبودند.
104 - و به يقين پروردگار تو همان پيروزمند و مهربان است.
نگرشى بر واژه ها
«اقدم»: پيشين.
«تبريز»: آشكار ساختن.
«غاوى»: گمراه و كسى كه عملكردش باعث نوميدى او از پاداش مى گردد.
«كبكبوا»: رويهم ريخته شدند.
«حميم»: خويشاوند پرمهرى كه دوستى مى ورزد.
تفسير - پرتوى از سرگذشت پدر توحيدگرايان
پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت موسى و هارون و سرنوشت دعوت توحيدى و آزادى خواهانه
آنان اينك به پرتوى از سرگذشت الهام بخش پدر توحيدگرايان عالم، ابراهيم پرداخته و
در نخستين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَاَ اِبْرَاهِيمَ.
هان اى محمد صلى الله عليه وآله داستان زندگى الهام بخش ابراهيم را كه پدر
توحيدگرايان و پيشتاز پيامبران و مايه فخر و مباهات امت عرب و باعث آرامش خاطر تو و
اندرز و بيدارى مردم است، براى اين بندگان ما بخوان.
آن گاه از داستان زندگى او، فراز حسّاسى را طرح مى كند و مى فرمايد:
اِذْ قَالَ لاَِبِيْهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ.
آن گاه كه از راه انكار و براى بيدارى پدر و نزديكان خويش گفت: شما چه چيزى را
مى پرستيد؟
و پاسخ آنان را ترسيم مى كند كه گفتند:
قَالَوا نَعْبُدُ اَصْنَّاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ.
ما بت هايى را مى پرستيم و هر روز به سوى آنان روى مى آوريم و در پيشگاه آنها
نماز مى گزاريم.
به باور پاره اى منظور اين است كه: ما هماره آنها را مى پرستيم.
ابراهيم با شنيدن منطق خرافى آنان براى بيداريشان پرسيد:
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اِذْ تَدْعُونَ.
آيا آن گاه كه آنان را مى خوانيد و در برابرشان به نيايش مى ايستيد، آنها سخن
شما را مى شنوند؟ و آيا خواسته هاى شما را بر مى آورند؟
و افزود:
اَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اَوْ يَضُرُّونَ.
و آيا اگر آنها را بپرستيد مى توانند در زندگى شما سودبخش باشند؟ و يا اگر آنها
را پرستش نكرديد به شما زيان و آسيب مى رسانند؟
از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه دين باورى و ديندارى بايد بر اساس شناخت و
آگاهى باشد و دين و مفاهيم دينى بايد بر اساس دليل و برهان اثبات گردد و درستى آنها
دريافت شود، و به همين دليل است كه ابراهيم با آنان در اين مورد بحث و مناظره مى
كند.
اينك به پاسخ آنان در برابر پرسش هاى تفكرانگيز ابراهيم مى پردازد و مى فرمايد:
قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ.
آنان بدان دليل كه پاسخ منطقى و درستى نداشتند، گفتند: ما از پى پدران و نياكان
خويش گام سپرده ايم، چرا كه آنان اينها را مى پرستيدند.
ابراهيم در راه نمايش زشتى كار آنان فرمود:
قَالَ اَفَرَاَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ.
آيا شما و پدرانتان آنچه را هماره پرستش كرده ايد، ديده ايد؟
و با صراحت بسيارى افزود:
اَنْتُمْ وَآبَاءُكُمُ الاَْقْدَمُونَ فَاِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّى ...
به يقين آنها دشمن من هستند و من نيز از همه بت ها و خدايان دروغين و پرستش هاى
ذلت بار بيزارم.
به باور پاره اى منظور اين است كه بى گمان بت ها و پرستش آنها همه و همه دشمن من
هستند، امّا به باور پاره اى ديگر بت ها دشمن من هستند.
در آيه شريفه بدان دليل ضمير جمع مذكّر عاقل به بت ها برگردانده شده است كه به
آنها نسبت دشمنى داده است.
و دشمنى بت ها نيز بدان جهت است كه پرستش آنها براى فرد و جامعه زيانبار و
انحطاط آفرين است.
و از ديدگاه برخى ممكن است منظور اين باشد كه: بت ها و پرستش آنها و پدران اين
بت پرستان كه هم خدا را مى پرستيدند و هم بت ها را دشمن من هستند.
اِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِيْنَ.
آرى، همه معبودهاى شما دشمن من هستند، مگر خداى يكتا كه پروردگار جهانيان است.
امّا «فرّاء» مى گويد: منظور اين است كه بى گمان من دشمن آن بت ها و خدايان
دروغين هستم.
ابراهيم پس از اعلام دشمنى خود با خدايان دروغين،اينك به وصف آفريدگار هستى مى
پردازد و مى فرمايد:
اَلَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِيْنَ.
همان پروردگارى كه مرا آفريد و هموست كه مرا راه مى نمايد.
آرى، او مرا به فرمانبردارى و اطاعت خويش در اين سرا و بهشت پرطراوت و زيبا در
سراى آخرت راه مى نمايد.
و افزود كه:
وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِيْنِ.
و همان كسى كه مرا روزى مى دهد و سيراب مى سازد.
و روشنگرى كرد كه:
وَاِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِيْنِ
و آن كسى كه وقتى بيمار گردم، مرا شفا مى بخشد.
و آن كسى كه پس از پايان عمر اين جهان مرا مى ميراند و در روز رستاخيز دگرباره
مرا زندگى مى بخشد.
وَالَّذِى يُمِيْتُنِى ثُمَّ يُحْيِيْنَ
و آن كسى كه اميد آن دارم كه در روز پاداش و كيفر لغزش هايم را بر من ببخشايد.
وَالَّذِى اَطْمَعُ اَن يَّغْفِرَ لِى خَطِيْئَتِى يَوْمَ الدِّيْنِ.
روشن است كه ابراهيم اين جمله را در اوج بندگى و فروتنى و وانهادن همه كارها به
خدا بيان مى كند و گرنه به باور ما پيامبران خدا برگزيدگان بارگاه او بوده و از
مقام والاى عصمت برخوردارند و آنان هرگز در زندگى خويش گناه نمى كنند تا نياز به
بخشايش و آمرزش روز رستاخيز داشته باشند.
گروه معتزله نيز پيامبران را برخوردار از عصمت مى دانند، امّا در تفسير گفتار
خويش بر آنند كه پيامبران هرگز به گناهان كبيره دست نمى يازند و لغزش هاى كوچك و
ناچيز «يا صغائر» آنان نيز در اين سرا، به خاطر كارهاى شايسته بسيار و بزرگى كه
انجام مى دهند از پرونده عمل آنان زدوده مى شود و به هر حال،گناهى برايشان نخواهد
بود كه در روز رستاخيز نياز به آمرزش داشته باشند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: من اميد آن دارم كه هر كس در روز رستاخيز مرا
شفاعت گر خود قرار داده و در خور شفاعت باشد، خداى پرمهر او را بيامرزد.
با اين بيان آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه در مورد پيامبر گرامى است و مى
فرمايد:
ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخر.(52)
تا خدا از گناهان گذشته و آينده امت تو به احترام مقام والاى تو و شفاعت تو از
آنان كه در خور شفاعت باشند در گذرد و نعمت گران خود را بر تو تمام گرداند.
آيات مورد بحث نشانگر آن است كه ابراهيم بيمارى خود را، به خودش نسبت مى دهد،
گرچه بيمارى نيز از سوى خداست، و اين نشانگر نهايت ادب اوست و بدين وسيله در انديشه
سپاسگزارى از نعمت هاى گوناگون خداست، نه در انديشه ترسيم قدرت بى كران او، چرا كه
اگر در مقام بيان قدرت او بود، به خدا نسبت مى داد.
گفتار ابراهيم در اينجا نظير گفتار «خضر» است كه هنگام گفتگو از معيوب ساختن
كشتى، آن را به حساب خود مى گذارد و مى گويد: ... فاردت آن اعيبها...(53) كه من
خواستم آن را معيوب سازم؛ امّا هنگامى كه از تعمير ديوار سخن مى گويد، كه به وسيله
آن از ثروت نهان كودكان يتيم پاس مى دارد، آن را به خدا نسبت مى دهد و مى گويد: پس
پروردگارت خواست كه آن دو كودك يتيم به رشد برسند و گنجينه خود را - كه بخشايشى از
جانب پروردگارت بود - بيرون آورند.
نكته ديگر در مورد سخنان ارزشمند و الهام بخش ابراهيم اين است كه او در مقام بحث
و مناظره در باره خداى هستى و صفات اوست و روشنگرى مى كند كه آنچه را شرك گرايان مى
پرستند درخور پرستش نيستند؛ چرا كه تنها خدايى درخور ستايش و پرستش است كه بتواند
اين كارها را انجام دهد و افزون بر آفرينش هستى آن را به گونه اى كه مى نگريم تدبير
نمايد.
نيايش پدر توحيدگرايان
ابراهيم پس از اعلان بيزارى خويش از خدايان دروغين و ترسيم اساسى ترين صفات
آفريدگار هستى، اينك دست نيايش به بارگاه خدا مى برد و ضمن نيايش خالصانه با او،
درس هاى ارزشمندى نيز در قالب دعا و نيايش به توحيدگرايان مى دهد و مى فرمايد.
رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً
پروردگارا، به من دانش و حكمتى ژرف ارزانى دار!
به باور برخى منظور اين است كه: پروردگارا، به من رسالت و پيامبرى ارزانى دار!
وَ اَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِيْنَ.
و مرا به شايستگان و شايسته كرداران پيوند ده.
به باور پاره اى او مى گويد: پروردگارا! به من چنان مهر و لطفى نما كه شايستگى
پيوستن به پيامبران را پيدا كنم.
از آيه شريفه، نقش سرنوشت ساز صلاحيت و شايستگى، و نيز گرايش به آن دريافت مى
گردد؛ و روشن است كه منظور از شايستگى و شايسته كردارى، گام سپردن در راه حق و
عدالت و پايمردى و پايدارى در اين راه پر افتخار است.
و نيز به نيايش خود ادامه داد كه:
وَاجْعَلَ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الْاَخِرِيْنَ.
و براى من در ميان نسل هاى آينده ياد و نام نيك قرار ده.
اين خواسته ابراهيم را آفريدگار هستى برآورد، چرا كه از شگفتى هاى روزگار يكى هم
اين است كه پيروان همه اديان و مذاهب به رسالت ابراهيم ارج نهاده و ضمن ستايش او،
وى را از خود مى دانند و به وجود او افتخار مى كنند.
يادآورى مى گردد كه در فرهنگ عرب واژه «لسان» به جاى «گفتار» و «لغت» به كار مى
رود.
به باور پاره اى منظور ابراهيم در اين آيه شريفه اين است كه مى گويد: و در ميان
آخرين امّت، فرزند شايسته و بلند آوازه اى - كه هماره زبان به راستى و عدالت گشايد
و به حق عمل كند - به من ارزانى دار؛ و منظور او حضرت محمد صلى الله عليه وآله بود.
و در راز و نيازش افزود كه:
وَاجْعَلْنِى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيْمِ.
و مرا از ميراث بران بهشت پر نعمت و زيباى خود، بهشت برين قرار ده.
و پدرم را ببخشاى، كه او از راه راست به دور افتاده بود.
وَاغْفِرْ لاَِبِى اِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّيْنَ.
آيه شريفه بدان دليل پدر، و يا به باور مفسّران عموى او را گمراه مى خواند كه بر
اثر محيط آلوده به شرك و بيداد و حاكميت فرهنگ زيانبار كفر و اوهام و واپسگرايى از
راه توحيدگرايى و يكتاپرستى ندانسته و نا خواسته به انحراف كشيده شده بود و هرگز در
اين مورد كينه توزى و حق ستيزى نداشت.
گفتنى است كه در مورد چگونگى آمرزش خواهى آن حضرت براى پدر يا عموى خويش و دليل
اين كار در تفسير آيه 114 از سوره توبه سخن رفت.
و سرانجام در آخرين دعاى خويش گفت:
وَلاتُخْزِنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ.
و روزى كه مردم بر انگيخته مى گردند، بار پروردگارا! مرا رسوا مساز و به خاطر
لغزش هايم مرا نكوهش مكن!
يادآورى مى گردد كه اين بيان ابراهيم نيز برخاسته از اوج بندگى و فروتنى و عشق
به آفريدگار تواناى هستى و وانهادن همه كارهاى خود به اوست، و گرنه همان گونه كه
گذشت پيامبران از مقام والاى عصمت برخوردارند و گناه و لغزشى ندارند تا از بارگاه
او اين گونه تقاضا كنند.
اينك به ترسيم چگونگى روز رستاخيز مى پردازد و مى فرمايد:
يَوْمَ لايَنْفَعُ مَالٌ وَلابَنُوْنَ.
روز رستاخيز، همان روز سرنوشت سازى است كه نه دارايى هاى بسيار براى انسان سودى
مى بخشد و نه فرزندان بى شمار؛ چرا كه آن ها نمى توانند براى كسى كارى انجام دهند و
كسى به وسيله آنها نمى تواند از كيفر كارش نجات يابد.
مگر كسانى كه با قلبى پاك و پاكيزه از شرك و كفر به پيشگاه خدا باريابند.
اِلاَّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلَّبٍ سَلِيْمٍ.
به باور پاره اى منظور اين است كه: مگر كسى كه با دلى پاك و پاكيزه از گناه و
تباهى وارد صحراى محشر گردد، چرا كه هر گناهى با نيت قلبى انجام مى پذيرد،و روشن
است كه اگر دل و قلب انسان پاك و پاكيزه باشد ديگر اعضا و اندام هاى آن به گناه
آلوده نمى گردند.
از ششمين امام نور آورده اند كه:
هو القلب الّذى سلم من حبّ الدنيا.(54)
منظور از قلب پاك و سالم از گناه، آن دل و قلبى است كه از دنيا دوستى و دنيا
طلبى به دور باشد.
و نيز بيان پيامبر گرامى اين ديدگاه را تأييد مى كند كه فرمود:
حبّ الدنيا رأس كل خطيئة.(55)
دوستى دنيا، سرچشمه هر گناه و لغزشى است.
آن گاه در مورد پرواپيشگان مى فرمايد:
وَاُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لُلْمُتَّقِيْنَ.
و روز رستاخيز، بهشت به پرواپيشگان نزديك گردانده مى شود تا به آنجا در آيند.
و دوزخ نيز در برابر گمراهان و ظالمان - كه در زندگى خويش، از راه حق و عدالت
انحراف جستند - آشكار مى گردد.
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيْمُ لِلْغَاوِيْنَ.
و به آنان گفته مى شود: آن معبودهايى را كه به جاى يكتاآفريدگار هستى مى
پرستيديد، كجا هستند؟
وَقِيْلَ لَهُمْ اَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُوْنِ اللَّهِ
در آيه شريفه بدان دليل از آنها اين گونه پرسش نكوهشبار مى گردد، كه هر پاسخى
بدهند خودشان رسوا مى گردند.
هَلْ يَنْصُرُوْنَكُمْ
آيا آنان اينك مى توانند كيفر كردار نادرست و ظالمانه شما را از شما دور سازند و
ياريتان نمايند؟
اَوْ يَنْتَصِرُوْنَ.
يا مى توانند كسى را بيارى برانگيزند و براى نجات شما بخوانند؟
در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:
فَكُبْكِبُوا فيْهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ.
آن گاه معبودهاى شرك گرايان و پرستندگان آنها - كه مردمى گمراه و بيداد پيشه
بوده اند - همه را گرد آورده و در آن آتش شعله ور مى ريزند.
و نيز همه سپاهيان شيطان را با آنان بر روى هم انباشته مى سازند.
وَجُنُوْدُ اِبْلِيْسَ اَجْمَعُونَ.
در ادامه سخن از روز رستاخيز به درگيرى پرستش گران گمراه و خدايان دروغين، و
شيطان و سپاهيان او پرداخته و مى فرمايد:
قَالُوا وَهُمْ فيْهَا يَخْتَصِمُونَ.
آنان در حالى كه در دوزخ و ميان شعله هاى سركش آتش باهم به ستيزه مى پردازند، به
معبودهاى خويش مى گويند:
به خداى يكتا سوگند كه ما از راه راست و درست به بيراهه انحراف جسته بوديم كه
شما را به خدايى گرفتيم و پرستيديم.
تَاللَّهِ اِنْ كُنَّا لَفِى ضَلاَلٍ مُبِيْنٍ.
آن گاه كه شما معبودان دروغين را در رديف آفريدگار هستى قرار داديم و با برابر
پنداشتن شما با پروردگار جهانيان، به او شرك ورزيديم.
اِذْ نُسَوِّيْكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِيْنَ.
سپس به دليل گمراهى خويش مى پردازند و مى گويند:
وَمَا اَضَلَّنَا اِلاَّ الْمُجْرِمُونَ.
و جز گناهكاران و گمراهان پيشين و كنونى - كه ما دنباله روى آنان را در پيش
گرفتيم - كسى ما را به گمراهى و نگونسارى نيفكند.
به باور پاره اى از جمله «مقاتل» منظور آنان شيطان است كه آنان را گمراه ساخته
است.
امّا به باور پاره اى ديگر منظور دنباله روى از كفر گرايان است.
و نيز با حسرت و اندوهى عميق و جانكاه مى گويند:
فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِيْنَ.
اينك براى ما نه شفاعت گرى است كه كارى براى ما انجام دهد و از حال و روز
سياهمان بپرسد،
وَلاصَدِيْقٍ حَمِيْمٍ
و نه خويشاوند پر مهر و دلسوزى كه بياد ما افتد و بر ما مهر ورزد. و بدين سان نه
از خويشان و آشنايان و دوستان برايمان دادرسى است و نه از بيگانگان فريادرسى خواهد
بود.
آنان بدان دليل اين آه و فرياد را سر مى دهند كه شفاعت پيامبران و فرشتگان و
شايسته كرداران راستين، در آن روز سرنوشت، شامل حال آن تيره بختان نخواهد شد.
«جابر»، از پيامبر گرامى آورده است كه: در سراى آخرت اين گونه است كه انسان با
ايمان و شايسته كردارى كه به بهشت رفته و مورد لطف و مهر خدا است، از حال دوست خويش
كه به دوزخ افتاده است مى پرسد و مى گويد: بار خدايا! دوست من به چه گناهى به دوزخ
افكنده شده است؟ خداى بخشاينده به فرشتگان دستور مى دهد كه دوست او را نيز به
احترام او از دوزخ آزاد سازيد و به سوى بهشت رهنمون گرديد.
آن گاه است كه دوزخيان و تيره بختانى كه در آنجا ماندگارند فرياد بر مى آورند
كه:
فما لنا من شافعين، و لاصديق حميم.
اينك براى ما نه شفاعت گرى است و نه دوست و خويشاوندى پرمهر.
عن جابر قال سمعت رسول اللّه يقول: انّ الرّجل يقول فى الجنة ما فعل صديقى فلان
و صديقه فى الجحيم، فيقول اللّه تعالى اخرجوا صديقه إلى الجنّة.(56)
و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:
و اللّهِ لنشفعنّ لشيعتنا حتى يقول الناس فما لنا من شافعين.(57)
به خداى سوگند ما در روز رستاخيز و سراى آخرت از پيروان راستين خويش شفاعت
خواهيم نمود... تا آنجايى كه مردم مى گويند: اينك براى ما نه شفاعتگرى است و نه
خويشاوند پرمهرى، كاش مى شد تا به دنيا باز مى گشتيم و از ايمان آوردگان و پيرو ان
خاندان پيامبر مى شديم.
و در روايت ديگرى آمده است كه: تا آنجايى كه دشمنان ما خاندان رسالت مى گويند:
اى كاش به دنيا باز مى كشتيم و ايمان مى آورديم...
«ابان بن تغلب» مى گويد:
سمعت ابا عبد اللّه يقول: انّ المؤمن ليشفع يوم القيامة لاهل بيته فيشفع فيهم
حتى يبقى خادمه، فيقول و يرفع سبابته يا رب خويدمى....(58)
از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: انسان با ايمان در روز رستاخيز خاندان
خود را شفاعت مى كند، به گونه اى كه پس از شفاعت همه آنان خدمتكارش باقى مى ماند،
آن گاه در حالى كه انگشت سبابه خويش را بلند كرده است، مى گويد: بار خدايا!
خدمتكارم! او مرا از سرما و گرما حفظ مى كرد، و آن گاه شفاعت او را مى نمايد.
از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
اِنّ المؤمن يشفع لجاره و ماله حسنة فيقول يا رب! جارى كان يكف عنى الاذى فيشفع
فيه، و انّ ادنى المؤمنين شفاعة ليشفع لثلاثين انسانا...(59)
در روز رستاخيز انسان توحيدگرا و شايسته كردار همسايه خويش را كه كارهاى شايسته
اى ندارد شفاعت مى كند، چرا كه مى گويد بار خدايا، همسايه اى در دنيا ناراحتى ها و
زيانها را از من برطرف مى ساخت و اينك اجازه مى خواهم تا خوبى هاى او را با شفاعت
تلافى كنم، آن گاه به اذن خدا او را شفاعت مى نمايد. آرى، در آن روز كمترين ايمان
آوردگان به اذن خدا سى نفر را شفاعت مى كند، و آن گاه است كه دوزخيان تيره بخت مى
گويند:
فَلَوْ اَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِيْنَ.
اى كاش براى ما باز گشتى به دنيا بود تا از ايمان آوردگان و شايسته كرداران مى
شديم، و امروز شفاعت روزى ما نيز مى شد.
پس از ترسيم پرتوى از داستان الهام بخش ابراهيم و وصف روز سرنوشت ساز رستاخيز،
مى فرمايد:
اِنَّ فِى ذلِكَ لاََيَةً وَمَا كَانَ اَكْثُرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.
در اين سرگذشت الهام بخش و درس آموز براى كسانى كه بينديشند و عبرت آموزند،
نشانه و دليل روشنى بر يكتايى و عظمت خدا و قدرت و دانش و حكمت بى كران اوست، امّا
بيشتر آنان ايمان نياوردند.
بدين سان آيه شريفه به پيامبر گرامى دلدارى و آرامش خاطر مى دهد كه حق ستيزى و
بهانه جويى در برابر رسالت ها و دعوت هاى آسمانى، شيوه ديرين بيدادگران است و پديده
تازه اى نيست.
و پروردگار تو اى پيامبر! همان شكست ناپذير و مهربان است.
وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ