تفسير مجمع البيان جلد ۱۶

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره مريم / آيه هاى 26 - 16

16 . وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ مَرْيَمَ اِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَكاناً شَرْقِيّاً.

17 . فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَاَرْسَلْنا اِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً.

18 . قالَتْ اِنّى اَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ اِنْ كُنْتَ تَقِيّاً.

19 . قالَ اِنَّما اَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِاَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً.

20 . قالَتْ اَنَّى يَكُونُ لى غُلامٌ وَّ لَمْ يَمْسَسْنى بَشَرٌ وَّ لَمْ اَكُ بَغِيّاً.

21 . قالَ كَذلِكِ قالَ ربُّكِ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَّ لِنَجْعَلَهُ ايَةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ كانَ اَمْراً مَّقْضِيّاً.

22 . فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِه مَكاناً قَصِيّاً.

23 . فَاَجاءَهَا الْمَخاضُ اِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنى مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَّنْسِيّاً.

24 . فَناداها مِنْ تَحْتِها اَلاَّ تَحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً.

25 . وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً.

26 . فَكُلى وَ اشْرَبى وَ قَرِّى عَيْناً فَاِمّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اَحَداً فَقُولى اِنّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ اُكَلِّمَ الْيَوْمَ اِنْسِيّاً.

ترجمه

16 - و در اين كتا ب [آسمانى ] از «مريم» ياد كن، آنگاه كه از خانواده خود [جدا شد و] به سوى مكانى در شرق [بيت المقدس ] كناره گرفت.

17 - پس در برابر آنان پرده اى بر خود گرفت [تا با آرامش خاطر خدا را عبادت كند]، در آن هنگام ما روح خود را به سوى او گسيل داشتيم و او در سيماى انسانى خوش اندام [و پرشكوه ] بر او نمايان گرديد.

18 - [مريم ] گفت: من از تو - اگر به راستى پرواپيشه باشى - به خداى بخشاينده پناه مى برم.

19 - [جبرئيل ] گفت: جز اين نيست كه من فرستاده پروردگار تو هستم؛ [آمده ام ]تا پسرى [پاك و] پاكيزه به تو ارزانى دارم.

20 - [مريم ] گفت، چگونه براى من پسرى خواهد بود، با اينكه نه هرگز بشرى به من دست زده و نه هيچ گاه بدكاره بوده ام؟

21 - [او] گفت: [خواست آفريدگارت ] چنين است؛ پروردگارت فرموده است، اين [كار] براى من آسان است؛ [ما به تو كه دوشيزه اى پاك و ازدواج ناكرده اى، فرزندى ارجمند ارزانى خواهيم داشت تا بدين وسيله قدرت بى كران خود را آشكار سازيم ] و تا او را نشانه اى [از قدرت خود] براى مردم و [رحمت و ]بخشايشى از جانب خويش قرار دهيم؛ اين كارى انجام يافتنى است.

22 - پس [مريم ] به او باردار گرديد و با آن [جنين ] به جايى دورافتاده [پناه برد و از مردم ] كناره گرفت.

23 - آنگاه درد زايمان او را به سوى تنه خرمايى كشانيد؛ [و به گونه اى از اين رويداد اندوهگين گرديد كه ] گفت: اى كاش! پيش از اين جهان را بدرود گفته و يكسره از ياد رفته بودم.

24 - پس [نوزاد] از پايين [پاى ] او وى را ندا داد كه: [هان اى مادر! ]اندوهگين مباش، كه پروردگارت پايين [پاى ] تو چشمه آبى پديد آورده است.

25 - و تنه خرما بن را به سوى خود تكان ده، تا خرمايى نورس و آماده [بهره ورى ]را بر تو فرو ريزد.

26 - و [آنچه مى خواهى ] بخور و بنوش و ديده [به اين نوزاد ارجمند ]روشن دار؛ و اگر كسى از انسان ها را ديدى، بگو: من روزه اى را براى [خداى ]بخشاينده نذر كرده ام، از اين رو امروز هرگز با انسانى سخن نخواهم گفت.

نگرشى بر واژه ها

«نبذ»: افكند، و «انتباذ»، از باب افتعال به مفهوم افكندن آمده است.

«مكاناً شرقياً»: از طرف شرق.

«قصّى»: دور دست و دور افتاده.

«أَجاء»: فعل «جاء» مى باشد كه گاه به وسيله همزه و گاه با «باء» متعدّى مى گردد.

«سرّى»: نهر و جويبار روان.

«قرور»: روشنايى چشم.

«جنى»: ميوه اى كه چيده شده است.

«فرى»: دروغ

تفسير

سيماى «مريم» در آيينه قرآن

پس از ترسيم سرگذشت درس آموز «زكريا» و «يحيى» اينك به داستان «مريم» و «مسيح» مى پردازد و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ مَرْيَمَ

هان اى پيامبر! در قرآن سرگذشت شگفت انگيز «مريم» و ولادت فرزندش «مسيح» را ترسيم كن و از درست انديشى و شايسته كردارى آنان سخن بگو، تا هم مردم بدين وسيله به خود آيند و ضمن شناخت آنان از راه و رسم انسانسازشان درس بگيرند، و هم سند صداقت دعوت و درستى رسالت و معجزه اى از سوى تو باشد و دريابند كه تو داستان آنان را از راه وحى و پيام خدا بازمى گويى.

اِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَكاناً شَرْقِيّاً.

در اين كتاب از مريم يادكن كه از خانواده اش كناره گرفت و به طرف خاور زمين رفت.

«ابن عباس» مى گويد: مسيحيان بدان جهت قبله خويشتن را به سمت شرق گرفته اند كه «مريم» به آن سو رفت.

و «جبايى» بر آن است كه «مريم» براى عبادت و نيايش در سمت مشرق بيت المقدس مكانى را دور از چشم مردم برگزيد.

به باور پاره اى، به آن سو رفت تا مردم او را نبينند.

و به باور «عطا» او در يك روز بسيار سرد، جاى خلوت و آرامى مى جست كه سر خود را برهنه سازد و پوشش وانهد تا از گرما و حرارت خورشيد بهره ور گردد، كه به سمت شرق رفت.

دومين آيه مورد بحث مى افزايد:

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً

و براى اينكه كسى او را نبيند و به سوى او نظاره نشود، پرده اى ميان خود و ديگران افكند و خود را از آنان پنهان ساخت.

فَاَرْسَلْنا اِلَيْها رُوحَنا

و درست در آنجا بود كه ما روح خود را به سوى او گسيل داشتيم.

فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً.

و او در سيماى انسانى كامل در برابر او نمايان گرديد.

به باور «ابن عباس»، «قتاده» و «حسن» منظور اين است كه: و ما فرشته وحى را به سوى او گسيل داشتيم و او در چهره انسانى كامل در برابر او پديدار شد. و بدان دليل در آيه شريفه از جبرئيل به «روح» تعبير شده است كه او موجودى روحانى است و دليل نسبت دادن اين روح به ذات پاك خدا نيز شرافت بخشيدن به فرشته وحى است.

امّا به باور «ابو مسلم» منظور اين است كه، براى آن روح مقدسى كه «مسيح» از آن آفريده شده است، كالبد و چهره انسانى رقم خورد و او پديدار گرديد.

گفتنى است كه ديدگاه نخست مورد نظر همه مفسران است.

«عكرمه» در مورد «مريم» آورده است كه: هنگامى كه آن بانوى پارسا و پاكدامن عادت زنانه داشت، از عبادتگاه بيرون مى رفت و نزد خاله اش، همسر «زكريا» مى گذرانيد، و زمانى كه پاك مى شد به عبادتگاه باز مى گشت. و هنگامى كه در خانه خاله اش بود، در سمت تابش خورشيد، با افكندن پرده اى ميان خود و ديگران شرايط آرامى را براى نيايش با خدا و استراحت و نظافت، فراهم آورد؛ و درست در آنجا بود كه فرشته امين در سيماى جوانى پرشكوه نزد او آمد كه وى از پديدار شدن وى ناراحت شد و به خدا پناه برد.

من به خدا پناه مى برم

او پس از پديدار شدن جبرئيل در سيماى جوانى پرشكوه، هراسان و ناراحت رو به بارگاه خدا آورد كه:

قالَتْ اِنّى اَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ اِنْ كُنْتَ تَقِيّاً.

من از تو به خداى پرمهر پناه مى برم، اگر انسان پرواپيشه اى؛ پس از اينجا دور شو كه نيايشگاه من است.

«مريم» بيرون رفتن جبرئيل از عبادتگاه خويش را در گرو پرواى از خدا ترسيم مى كند، چرا كه انسان پروا پيشه است كه از پناه بردن ديگران به خدا از دست او، مى ترسد و دست به گناه و بدى نمى زند.

سخن «مريم» در حقيقت اين گونه است كه: اگر انسان با ايمانى هستى برو!

پاره اى نيز بر آنند كه منظور آيه شريفه اين است كه تو پرواپيشه نيستى و از خدا حساب نمى برى، چرا كه اگر چنين بودى به اينجا نمى آمدى و به من نظاره نمى كردى.

و فرشته بزرگ خدا براى برطرف ساختن نگرانى و دلهره «مريم» رو به او كرد كه:

قالَ اِنَّما اَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِاَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً.

من از انسان ها نيستم امّا از خدا نيز حساب مى برم؛ من فرشته و فرستاده پروردگار تو هستم و از سوى او آمده ام تا به خواست او، فرزندى پاك و شايسته كردار به تو ارزانى دارم.

«ابن عباس» مى گويد: آمده ام تا پيامبرى به تو ببخشم.

چگونه ممكن است؟

اين سخن بر نگرانى و هراس «مريم» افزود؛ به همين جهت با اندوه عميق و تعجّب بسيارى گفت: چگونه؟

قالَتْ اَنَّى يَكُونُ لى غُلامٌ وَّ لَمْ يَمْسَسْنى بَشَرٌ

او گفت: چگونه براى من فرزندى تواند بود، در حالى كه من همسرى نداشته ام؟

وَّ لَمْ اَكُ بَغِيّاً.

و در سراسر زندگى كوتاه خود نيز پاك و با عفاف زيسته و دختر ناشايسته اى نبوده ام؟

مگر نه اينكه مادر شدن، به طور طبيعى از راه آميزش دو جنس مخالف ممكن است؟

يادآورى مى گردد كه زن آلوده دامن را بدان دليل «بغى» گفته اند كه در انديشه گناه و زشتى است.

به باور گروهى، از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه غير پيامبران نيز مى توانند معجزه آورند، چرا كه «مريم» با اينكه پيامبر خدا نبود، هم فرشته را ديد و هم نويد آمدن «مسيح» را دريافت داشت و هم بدون همسر، باردار گرديد؛ و اينها از معجزه هاى بزرگ است كه از او پديدار شد.

امّا پاره اى معجزه را ويژه وحى و رسالت و پيامبران خدا مى دانند و در اين مورد ديدگاه هاى گوناگونى دارند و «بلخى» از آن جمله است كه مى گويد: اينها، معجزه هاى «مسيح» است و نه «مريم».

«مريم» و امواج حيرت و اندوه

فرشته امين با ديدن شگفت زدگى و هراس و حيرت «مريم» از شنيدن آن نويد، به او خاطرنشان ساخت كه خواست خدا و فرمان او همين است كه به تو گفتم:

قالَ كَذلِكِ

آرى فرمان او چنين است.

قالَ ربُّكِ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ

پروردگارت مى فرمايد اين كار - كه از دوشيزه اى پاك و ازدواج ناكرده فرزندى به دنيا بياوريم - براى ما آسان است و چنين خواهد شد.

وَّ لِنَجْعَلَهُ ايَةً لِّلنَّاسِ

و هدف از اين كار اين است كه اين كار شگفت انگيز را گواهى بر رسالت آن كودك، و دليلى روشن بر پاكى و پاكدامنى مام گرانمايه اش قرار دهيم.

وَ رَحْمَةً مِّنَّا

و رحمت و نعمتى گران از سوى ما براى مردم باشد تا بدين وسيله هدايت شوند.

وَ كانَ اَمْراً مَّقْضِيّاً.

و آفرينش «مسيح» بدون داشتن پدر، كارى است تحقّق يافتنى كه خواست خدا در آن است.

پس از آن نويد بود كه آن دوشيزه پاك و ازدواج ناكرده، به عالم مادرى گام سپرد. در اين مورد قرآن مى فرمايد:

فَحَمَلَتْهُ

و در همان حال «مريم» به آن كودكى كه نويدش را دريافت داشته بود، باردار گرديد.

به باور برخى فرشته امين بر گريبان او دميد و درست در همان لحظه به «مسيح» باردار شد.

و پاره اى نيز بر آنند كه در آستين «مريم» دميد.

از پنجمين امام نور آورده اند كه فرشته امين بر گريبان «مريم» دميد و در همان لحظه «مسيح» به خواست خدا در سازمان وجود او پديد آمد. و اين نيز خود اعجاز ديگرى است، چرا كه جنين در رحم ديگر زنان، براى آفريده شدن و پرورش يافتن، به نه ماه فرصت نياز دارد، اما در سازمان وجود «مريم» در يك لحظه و به مجرد دميدن فرشته امين، «مسيح» آفريده شد؛ و «مريم» از آنجا در حالى بيرون آمد كه شكمش برآمده و آثار باردارى به روشنى، خود را نشان مى داد، به گونه اى كه خاله اش از ديدن وى شگفت زده و در اندوه شد و خود «مريم» نيز كه از خاله اش و «زكريا» احساس شرم مى كرد، از نزد آنان رفت.

فَانْتَبَذَتْ بِه مَكاناً قَصِيّاً.

و از نزد آنان به جايى دوردست و به نقطه اى دورافتاده رفت.

برخى برآنند كه «مريم» از ترس تيرهاى زهرآگين اتهام و احساس شرم، به جاى دوردستى رفت.

مدت باردارى «مريم»

در مورد مدت باردارى او، ديدگاه ها متفاوت است و از يك ساعت تا هشت ماه گفته شده است، براى نمونه:

1 - به باور پاره اى مدّت باردارى «مريم» تنها ساعتى به طول انجاميد.

2 - امّا به باور «ابن عباس» پس از دميدن فرشته امين بر گريبان او، وى از خانه خاله اش بيرون آمد و به آن نقطه دور دست رفت؛ و پس از يك ساعت توقف در آنجا بود كه «مسيح» ديده به جهان گشود، چرا كه در قرآن ميان رفتن «مريم» به آنجا و ولادت كودكش فاصله اى نيامده است و مى فرمايد: فحملته فانتبذت... فاجائها... و مى دانيم كه «فاء» براى ترتيب و تعقيب است.

3 - «مقاتل» مى گويد: «مريم» در سن ده سالگى، و در يك ساعت باردار گرديد و ظرف يك ساعت ديگر اندام كودك كامل شد، و ساعت سوم ديده به جهان گشود.

ولادت آن پيامبر بزرگ خدا در ساعتى بود كه خورشيد با پرتو تابناكش چهره در افق فرو مى برد.

4 - از ششمين امام نور در اين مورد آورده اند كه مدّت باردارى «مريم» نه ساعت به طول انجاميد.

5 - پاره اى مدّت باردارى آن حضرت را شش ماه گفته اند.

6 - و پاره اى نيز بر اين باورند كه هشت ماه بود.

اگر آخرين ديدگاه پذيرفته شود و بگوييم كه «مسيح» هشت ماهه ديده به جهان گشود، خود معجزه ديگرى است، چرا كه كودكى كه هشت ماهه به دنيا بيايد زنده نمى ماند، و او به قدرت الهى زنده ماند.

اى كاش!

سرانجام مدّت باردارى نيز پايان پذيرفت و كودك در آستانه ولادت قرار گرفت:

فَاَجاءَهَاالَْمخاضُ اِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» و... منظور اين است كه سرانجام درد سخت زايمان به سراغ «مريم» آمد و او را به سوى درخت خرمايى كشاند تا به آن پناه جويد و تكيه كند.

«ابن عباس» مى گويد: چشم «مريم» در آن شرايط دشوار به تپه اى افتاد و با سرعت به سوى آنجا گام سپرد. در آنجا تنه درخت خرمايى بود كه شاخ و برگ نداشت و او به آن تكيه زد.

قالَتْ يا لَيْتَنى مِتُّ قَبْلَ هذا

و از ژرفاى جان ناله برآورد كه اى كاش پيش از اين رويداد سخت و دشوار زندگى ام، مرده بودم.

وَ كُنْتُ نَسْياً مَّنْسِيّاً.

و بسان موجودى حقير و ناچيز به دست فراموشى سپرده شده و از يادها رفته بودم.

لحظات عجيب و وصف ناپذيرى براى «مريم» بود، امّا ديرى نپاييد كه از سويى كودك ارجمندش ديده به جهان گشود؛ و از دگرسو «جبرئيل» با ديدن اندوه جانكاه «مريم» و ديدن صداى دردآلودش، از زير آستين يا طرف پايين پا ندا داد كه: هان اى «مريم»! اندوهگين مباش.

فَناداها مِنْ تَحْتِها اَلاَّ تَحْزَنى

پاره اى بر آنند كه فرشته امين از دامنه كوه به او ندا داد كه: اندوهگين مباش.

و گروهى از مفسران بر اين عقيده اند كه اين نداى دلنواز و آرامش بخش از نوزاد بود و او ندا داد كه هان اى مادر! اندوه به دل راه مده.

چرا آرزوى مرگ؟

در اين مورد كه چرا «مريم» آرزوى مرگ نمود، دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى، بدان دليل او آرزوى مرگ نمود كه در آن شرايط و آن سن و سال مى ترسيد نتواند وظايف مادرى را نسبت به گرامى فرزندش - كه هديه اى ارجدار از سوى خدا بود - انجام دهد.

2 - امّا گروهى ديگر برآنند كه آن دخت عفاف و نجابت، سخت نگران باران اتهام و تيرهاى زهرآگين تهمت ها بود.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه مى فرمود: او از ترس مردم بهانه جو و دشمنان كينه توز آرزوى مرگ مى كرد، چرا كه در ميان آن مردم - جز يكى چند تن - انسان خردمند و رشديافته اى نبود كه پاكى و عفاف او را گواهى كند و تيرهاى تهمت دوست نادان و دشمن بدانديش را از او بگرداند.

لانّها لم تر فى قومها رشيداً ذا فراسة ينزّهها من السّوء. (184)

و نيز نوزاد ارجمندش به منظور زدودن اندوه سنگين از قلب طوفان زده و دل شكسته «مادر» ندا داد كه:

قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً.

هان اى مادر! اندوه به دل راه نده كه پروردگارت از پايين پاى تو چشمه آب گوارايى روان ساخته است تا تو از آن بنوشى و خويشتن را با آن شستشو دهى.

پاره اى آورده اند كه در آن نقطه اى كه «مريم» پناه جسته بود، جويبارى خشك و بى آب به چشم مى خورد كه خدا آبى صاف و زلال در آن روان ساخت؛ و نيز تنه خرمايى خشك و آفت زده بود كه با تكيه «مريم» بر آن، خدا آن را نيز سرسبز و پربار گردانيد.

و پاره اى ديگر بر آنند كه «جبرئيل» يا «مسيح» پاى بر آن جويبار خشك و بى آب زد و از پى آن آبى روان و گوارا به راه افتاد.

برخى واژه «سرّي» را به مفهوم شرافتمند و گرانقدر معنا كرده اند كه منظور «مسيح» مى باشد.

و «حسن» مى گويد: به خداى سوگند كه «مسيح» بنده شريف و گرانقدر خدا بود.

و نيز آن نداگر پرمهر افزود:

وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً.

و تنه خرمايى را كه به آن تكيه داده بودى و اينك به نخل بارور و پرميوه اى تبديل شده است بنگر و آن را بجنبان تا رطب تازه و خرماى چيده شده بر تو فرو ريزد.

از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:

لم تستشف النفساء بمثل الرّطب، انّ اللّه اطعمه مريم فى نفاسها.(185)

زنانى كه زايمان كرده اند به چيزى بسان رطب تازه بهبود نمى يابند و به ميوه و غذايى بسان آن تغذيه نمى گردند، چرا كه رطب براى زنان پس از زايمان از هر چيز ديگرى بهتر است، و خدا به «مريم» پس از به دنيا آوردن «مسيح» رطب خورانيد.

به باور پاره اى آن درخت خرما خشك و بى ثمر بود، چرا كه اگر سرسبز و بارور بود نيازى به اين دستور نبود و خود «مريم» آن را تكان مى داد و از رطب تازه آن بهره ور مى شد.

افزون بر آن، زمستان بود و فصل ميوه نبود، و اين خود يكى از معجزات است كه آن چوب خشك و بى شاخ و برگ، آن هم در فصل زمستان، به ناگاه به درختى سرسبز و پرميوه تبديل مى گردد و رطب تازه مى دهد.

و در روايت است كه اين تنه خرما سر و شاخ نداشت و با تكيه زدن «مريم» به آن سرسبز و بارور گرديد.

و نيز همان نداگر بزرگ و پرمهر افزود:

فَكُلى

پس از اين رطب تازه و نيروبخش بخور.

وَ اشْرَبى

و از اين آب زلال و گوارا بنوش.

وَ قَرِّى عَيْناً

و ديده ات را بر اين نوزاد پرشكوه، روشن دار و خوشدل باش.

به باور پاره اى منظور اين است كه: با نگرش بر اين نوزاد ديده ات را خنك گردان، چرا كه اشك شادى سرد است و اشك اندوه و غم گرم مى باشد.

و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: با ديدن اين نوزاد محبوب و مطلوب، ديدگانت آرامش مى يابند.

فَاِمّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اَحَداً فَقُولى اِنّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً

و هرگاه كسى از آدميان در مورد اين نوزاد از تو پرس و جو كرد، بگو: من با خداى خويشتن عهد بسته ام كه با كسى سخن نگويم و روزه سكوت بگيرم.

«قتاده» مى گويد: منظور اين است كه بگو: من روزه سكوت گرفته ام و بايد از خوردن و آشاميدن و سخن گفتن خوددارى ورزم.

و بدين سان «مريم» فرمان مى يابد كه با كسى گفتگو نكند، تا خود نوزاد سخن گويد و دامان پاك مادر را از تيرهاى زهرآگين تهمت پاك سازد.

برخى آورده اند كه در ميان بنى اسرائيل گروهى بودند كه روزه سكوت مى گرفتند و مدت اين روزه از بامداد تا شامگاه بود.

فَلَنْ اُكَلِّمَ الْيَوْمَ اِنْسِيّاً.

آرى، من روزه سكوت دارم و امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت.

به باور «سدى»، «مريم» تا اين اندازه اجازه گفتار داشت و فراتر از اين، اجازه سخن نداشت.

امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه خدا به او فرمان داده بود تا روزه سكوت بگيرد و اگر كسى از او پرسشى نمود، با اشاره اى روشنگر روشن سازد كه روزه سكوت گرفته است، چرا كه خدا به او دستور نمى دهد كه به دروغ چنين ادّعايى بكند.

/ سوره مريم / آيه هاى 35 - 27

27 . فَاَتَتْ بِه قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً.

28 . يا اُخْتَ هرُونَ ما كانَ اَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَّ ما كانَتْ اُمُّكِ بَغِيّاً.

29 . فَاَشارَتْ اِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً.

30 . قالَ اِنّى عَبْدُ اللَّه آتانِىَ الْكتابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّاً.

31 . وَ جَعَلَنى مُبارَكاً اَيْنَ ما كُنْتُ وَ اَوْصانى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ ما دُمْتُ حَيّاً.

32 . وَ بَرّاً بِوالِدَتى وَ لَمْ يَجْعَلْنى جَبَّاراً شَقِيّاً.

33 . وَالسَّلامُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ اَمُوتُ وَ يَوْمَ اُبْعَثُ حَيًّا.

34 . ذلِكَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذى فيهِ يَمْتَرُونَ.

35 . ما كانَ لِلَّهِ اَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَّلَدٍ سُبْحانَهُ اِذا قَضى اَمْرًا فَاِنَّما يَقوُلُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

ترجمه

27 - آنگاه [مريم ] او را در حالى كه در آغوش گرفته بود، نزد مردم خويش آورد؛ [آنان با ديدن او و نوزاد دلبندش ] گفتند: اى «مريم»! راستى به كارى بس عجيب دست يازيده اى!

28 - اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز در زندگى ]بدكاره نبود.

29 - پس [مريم ] به آن [نوزاد] اشاره كرد [كه از خود او بپرسيد. ]آنان گفتند: چگونه با كسى كه در گاهواره است گفتگو نماييم؟

30 - [به ناگاه آن كودك نورسيده لب به سخن گشود و] گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب ارزانى داشته و مرا پيام آور [خويش ] قرار داده است.

31 - و مرا هرجا كه باشم پربركت قرار داده و تا زنده ام به نماز و زكات سفارش فرموده است.

2 - و مرا نسبت به مادرم شايسته كردار ساخته و مرا زورمدارى تيره بخت نساخته است.

3 - و درود [خدا] بر من، روزى كه ديده به جهان گشودم، و روزى كه چشم از جهان فروخواهم بست و روزى كه برانگيخته خواهم شد.

34 - [آرى ] اين است [داستان ولادت ] «عيسى» فرزند «مريم» با همان سخن درستى كه [يهود و نصارى ] در آن ترديد مى كنند.

35 - خدا چنان نيست كه فرزندى [براى خود] برگيرد؛ او [از اين خرافات پاك و ]منزّه است. هنگامى كه چيزى را اراده نمايد، تنها به آن مى گويد: باش! و [آن ]بى درنگ پديدار مى گردد.

نگرشى بر واژه ها

«فرى»: اين واژه در اصل به مفهوم پاره ساختن پوست براى بسامان درآوردن و يا تباه ساختن آن است، امّا در آيه شريفه به مفهوم دروغ بزرگ و يا پديده و كارى بسيار عجيب و باورنكردنى است.

«سلام»: اين واژه به مفهوم به سلامت و در امنيّت بودن است؛ و نيز يكى از نام هاى پرشكوه و با عظمت خداست.

«مهد»: جايگاهى است كه براى استراحت كودك آماده مى شود، خواه اين جايگاه بسترى خاص باشد، و يا دامان مادر.

«جبّار»: به مفهوم زورمدارى است كه هرگونه حقوق و امتيازى را براى خويش مى خواهد، بدون آنكه حقوقى را براى ديگران به رسميت بشناسد و خود را موظف به رعايت حقوق ديگران كند.

تفسير

گاهواره اى كه به دانشگاه جاودانه تبديل شد!

قرآن در اين آيات به فراز ديگرى از سرگذشت «مريم» و ولادت مسيح مى پردازد و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَاَتَتْ بِه قَوْمَها تَحْمِلُهُ

آنگاه «مريم» كودك نورسيده اش «عيسى» را در حالى كه در پارچه اى زيبا قرار داده و در آغوش گرفته بود، نزد مردم خويش آورد.

قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً.

آنان با ديدن او و فرزند ارجمندش فرياد برآوردند كه: هان اى مريم! راستى كه به كارى عجيب و ناپسند دست يازيده اى.

و در نكوهش او افزودند:

يا اُخْتَ هرُونَ ما كانَ اَبُوكِ أَمْرءَ سَوْءٍ وَّ ما كانَتْ اُمُّكِ بَغِيّاً.

هان اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بد و زشتكارى بود، و نه مادرت در زندگى بدكاره بود.

هارون كه بود؟

اين «هارون» كه در آيه شريفه برادر «مريم» خوانده شده كه بود؟ و منظور از آيه چيست؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «قتاده»، «كعب»، و...، اين «هارون» مردى شايسته كردار در بنى اسرائيل بود كه هركس شاهكارى انجام مى داد به او نسبت داده مى شد، چرا كه در شايسته كردارى گويى به او اقتدا كرده بود.

از پيامبر گرامى اسلام نيز همين ديدگاه روايت شده است.

در مورد اين مرد اصلاحگر و درستكار آورده اند كه وقتى از دنيا رفت چهل هزار نفر پيكرش را بدرقه كردند. با اين بيان در آيه شريفه منظور از خواهر «هارون» كسى است كه از نظر شايستگى در راه و رسم «هارون» است.

2 - امّا به باور «كلبى» او برادر پدرى «مريم» و مرد نيكو رويشى بود.

3 - از ديدگاه «سدى» اين «هارون» برادر «موسى» بود و از بستگان مريم محسوب مى شد.

4 - امّا از ديدگاه «سعيد بن جبير» او مرد تبهكارى بود و منظور اين است كه تو در گناه و زشتكارى به راه و رسم او گراييده اى.

در سوّمين آيه مورد بحث واكنش «مريم» را در برابر آنان ترسيم مى كند و مى فرمايد:

فَاَشارَتْ اِلَيْهِ

او كه روزه سكوت گرفته بود، با اشاره به گاهواره و نوزاد ارجمندش روشنگرى كرد كه با خود او گفتگو كنيد و جريان ولادت او را از خودش جويا شويد.

قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً.

آنان از اين اشاره «مريم» غرق در حيرت و خشم شدند و گفتند: چگونه با كودكى در گاهواره است گفتگو كنيم؟

به باور پاره اى منظور اين است كه، با كودكى كه در دامان مادر خفته است و شير مى خورد چگونه سخن بگوييم و جريان ولادتش را بپرسيم؟ چرا كه در آن نقطه دورافتاده گاهواره اى براى «مسيح» نبود و گاهواره اش دامان پرمهر مادرش بود و او همانجا را دانشگاه و خاستگاه مفاهيم بلند آسمانى ساخت.

«سدى» مى گويد: آنان از اين اشاره «مريم» سخت برآشفتند كه: او ما را به باد تمسخر مى گيرد و اين كارش براى ما از آن كار شرم آورش كه بدون ازدواج فرزند آورده است، دشوارتر است!

و آنگاه هنگامى كه مسيح لب به سخن گشود، شگفت زده فرياد برآوردند كه: راستى اين رويداد عجيب و باورنكردنى است.

و اين شگفت زدگى آنان هنگامى به اوج خود رسيد كه آن نوزاد ارجمند گاهواره اش را به دانشگاهى جاودانه تبديل ساخت و ضمن وصف مهر و عنايت خدا بر او و مام ارجمندش و زدودن گرد و غبار طوفان بدبينى ها و بدانديشى ها، فرمود:

قالَ اِنّى عَبْدُ اللَّه

هان اى مردم! من پيش از هر چيز بنده خدا هستم.

آتانِىَ الْكتابَ

او به من كتاب ارزانى داشته،

وَ جَعَلَنى نَبِيّاً.

و مرا به رسالت و پيام رسانى برگزيده است.

و بدين سان او در آغازين ساعت هاى زندگى، با اعتراف به بندگى خدا، راه را بر گزافه گويان و كسانى كه خرافه خدايگانى او را ساختند و پرداختند، بست. تو گويى خدا «مسيح» را در گاهواره اش به سخن درآورد تا راه را بر غلوّ و گزافه گويى مسدود سازد، چرا كه مى دانست كه در مورد او بافته هاى بى اساس خواهند بافت و خرافه ها و گزافه ها خواهند پرداخت.

«حسن» و «جبايى» مى گويند: آفريدگار فرزانه هستى، خود او را در همان آغازين ساعت هاى زندگى شكوفا ساخت و به اوج كمال رساند، و او را براى هدايت بشر برانگيخت؛ كه اين نيز معجزه ديگرى در زندگى او و مادرش بود.

«وهب» بر آن است كه «عيسى» به هنگام سخن گفتن با آنان، چهل روز از عمر شريفش مى گذشت، امّا بيشتر مفسران، از آن جمله «ابن عباس» بر اين باورند كه او در همان نخستين روز ولادتش لب به سخن گشود و با مردم سخن گفت، چرا كه از كتاب خدا چنين دريافت مى گردد.

و پاره اى در تفسير آيه شريفه مى گويند منظور او اين است كه:

من بنده خداى يكتا هستم،

و او به زودى كتاب آسمانى بر من فروخواهد فرستاد،

و مرا به رسالت و پيامبرى مفتخر خواهد ساخت.

يادآورى مى گردد كه اين معجزه بزرگ به منظور نمايش پاكى و قداست «مريم» انجام پذيرفت.

و در ادامه گفتارش فرمود:

وَ جَعَلَنى مُبارَكاً اَيْنَ ما كُنْتُ

و خداى پرمهر مرا در هركجا كه باشم بابركت ساخته است.

به باور «مجاهد» منظور اين است كه: و خدا مرا آموزگار ارزش هاى والاى انسانى گردانيده است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: خدا مرا آموزگارى سودرسان و پرفايده ساخته است، چرا كه واژه «بركت» به مفهوم نعمت و خير فراوان، و «مبارك» به معناى فزونبخش خوبى ها و نعمت هاست.

و از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه: خدا مرا در راه توحيد و ايمان، استوار و پايدار ساخته است، چرا كه اصل بركت، به مفهوم نبوّت و رسالت است.

وَ اَوْصانى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ ما دُمْتُ حَيّاً.

و به من سفارش فرموده است كه تا زنده هستم نماز را برپا داشته و زكات بپردازم.

و در ادامه دعوت توحيدى اش فرمود:

وَ بَرّاً بِوالِدَتى

و مرا نسبت به مادرم موظّف به قدردانى و سپاسگزارى و شايسته كردارى ساخته است و به لطف خدا در برابر او چنين خواهم بود و نسبت به همگان مهر و فروتنى را راه و رسم خويش قرار خواهم داد.

وَ لَمْ يَجْعَلْنى جَبَّاراً شَقِيّاً.

و هرگز راه زيانبار زورمداران تيره بخت را گام نخواهم سپرد، چرا كه او مرا زورمدار و نگونبخت نخواسته است.

و روشنگرى كرد كه:

وَالسَّلامُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ اَمُوتُ وَ يَوْمَ اُبْعَثُ حَيًّا.

و خداى پرمهر، در سه روز و سه مرحله سرنوشت ساز - كه روز ولادت، روز مرگ و روز رستاخيز باشد - نعمت گران سلامت و امنيّت را بر من ارزانى فرموده است.

بيان حقيقت آرى، امّا فخرفروشى هرگز!

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه انسان به منظور معرّفى خويش و بيان حقيقت مى تواند خود را وصف كند امّا بايد بهوش باشد كه اين كار به انگيزه فخرفروشى و مباهات نباشد و هدف تنها شناساندن خود باشد.

پاره اى آورده اند كه «مسيح» هنگامى كه با گفتار سرنوشت ساز و دعوت توحيدى اش طوفان بدبينى ها و بدانديشى ها را فرو نشاند و به مردم روشنگرى نمود كه مادرش دخت عفاف و پاكى است، از آن پس ديگر مهر سكوت بر لب نهاد و تا مرحله اى كه كودكان زبان به گفتار مى گشايند، ديگر سخنى نگفت.

اينك نفى خرافات و اوهام

در آيات پيشين، قرآن روشن ترين و شفاف ترين تصوير از ولادت مسيح را ارائه كرد و ضمن گواهى بر قداست و پاكى مام ارجمندش، او را بنده راستين خدا، پيامبر برگزيده او، دارنده كتاب آسمانى، حق شناس و سپاسگذار در برابر مادر، فروتن و پرمهر نسبت به مردم و به دور از خودكامگى و نشانه هاى تيره بختى معرفى كرد، اينك در اين آيات به نفى خرافات و اوهام از چهره درخشان او پرداخته و مى فرمايد:

ذلِكَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ

اين عيسى فرزند مريم است و اين هم داستان ولادت او.

آرى، عيسى همان است كه خودش وصف كرد، نه آنچه گزافه گويان مى بافند و او را خدا يا فرزند او جا مى زنند.

قَوْلَ الْحَقِّ الَّذى فيهِ يَمْتَرُونَ.

آنچه را مسيح در مورد مادر خويش و ولادت و شخصيت خودش گفت درست است، امّا يهود و نصارى در مورد گفتار درست و بر حق او دستخوش ترديد و ترديدافكنى شدند، در نتيجه يهود او را افسونگر و دروغ پرداز خواندند و گروهى از دوستدارانش او را به كرسى خدايى و فرزند خدا بودن نشاندند.

پاره اى از مفسران برآنند كه آيه شريفه به درگيرى خود مسيحيان اشاره دارد كه گروهى او را خدا عنوان ساختند امّا گروهى ديگر پسر خدا معرفى نمودند.

و در آخرين آيه مورد بحث، قرآن شريف، در نفى دروغ پردازى و خرافه سازى آنان مى فرمايد:

ما كانَ لِلَّهِ اَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَّلَدٍ

هرگز براى خدا نزيبد كه فرزندى براى خود برگيرد؛ و اين دروغ و خرافه در خور ذات پاك او نيست ؛ چرا كه فرزند بايد از جنس پدر باشد و مى دانيم كه خدا، نه نظير و همتايى دارد، و نه همانند و همپايه اى. بنابراين، پندار فرزند در مورد او پوچ و امكان ناپذير است.

گفتنى است كه «من» براى نفى جنس آمده و منظور اين است كه خدا هيچ گونه فرزندى نگرفته است، و نسبت دادن فرزند يا فرزندان به ذات پاك او دروغ و خرافه اى رسواست.

و آنگاه در ادامه آيه، به تنزيه خدا پرداخته و مى فرمايد:

سُبْحانَهُ

ذات پاك و پرشكوه او از اين اوهام و خرافات و عيب و نقص ها پاك و منزّه است.

و در آخرين فراز آيه نيز در اشاره به دليل ولادت مسيح از دوشيزه اى پاك و ازدواج ناكرده مى فرمايد:

اِذا قَضى اَمْرًا فَاِنَّما يَقوُلُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

او هنگامى كه چيزى را اراده نمايد و بخواهد پديده و يا انسانى را بيافريند، كافى است كه تنها به آن مفهوم موردنظر فرمان دهد كه «باش»! و بى درنگ پديدار و موجود مى گردد.

به بيان ديگر اينكه، هيچ چيز و هيچ كارى در برابر اراده و قدرت بى كران خدا، ناممكن نيست و انجام هر كار و هرچيزى كه بخواهد براى او آسان است، و او اراده فرمود كه مسيح را از مادرى پاك و مرد نديده بيافريند، و او را در گاهواره به سخن درآورد و نعمت گران رسالت و وحى را به او ارزانى دارد... مگر نه اينكه آدم را از مشتى خاك، و بدون داشتن پدر و مادر و ريشه و تبارى پديد آورد؟

پرتوى از آيات

آيات بيستگانه اى كه سيماى درخشان و پرمعنويت «مسيح» و مام پاك و شايسته كردارش را به تابلو مى برد، سخت در خور تعمّق و تدبّر و داراى نكات ارزنده و درس آموزى است كه به پاره اى از آنها اشاره مى رود:

1 - گراميداشت مريم

در اين آيات، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمان مى يابد كه از «مريم» به عنوان يك شخصيت گران قدر و پرمعنويت تجليل به عمل آورد و نام بلند و با عظمت او را در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار دهد و ضمن گراميداشت دامان پاك، او را از دروغ ها و بافته هاى ظالمانه و پندارهاى غرض آلود و ناروا پاك و پاكيزه اعلان كند و او را مام عفاف و قداست و دخت فضيلت معرفى نمايد.

در اين آيات، مريم، قهرمان اين ويژگى ها اعلان مى شود:

1 - سمبل پيوند با آفريدگار هستى:

در اين مورد مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكاناً شرقياً.(186)

هان اى پيامبر! در اين كتاب جاودانه از مريم ياد كن آنگاه كه از خانواده اش جدا شد و به سوى مكانى آرام در شرق بيت المقدس و در گوشه اى از معبد براى عبادت خدا و نيايش با او كناره گرفت.

2 - پرواپيشگى مريم

در اين مورد مى فرمايد: قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيّاً.(187)

مريم با ديدن فرشته امين به او گفت: من از تو - اگر به راستى پرواپيشه باشى - به خداى بخشاينده پناه مى برم.

3 - سمبل عفاف

او دخت عفاف و نجابت بود، و پس از دريافت نويد فرشته امين به اين ارزش اخلاقى و انسانى پاى فشرد كه:

انى يكون لى غلام و لم يمسسنى بشر و لم اك بغيّاً. (188)

چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى كه نه هرگز بشرى به من دست زده و نه هيچ گاه از زيور عفاف و پاكدامنى انحراف جسته ام؟

4 - تجليگاه پرتوى از قدرت نمايى آفريدگار هستى

او به خاطر قداست و شكوه معنوى و عظمت روحى اش، به جايى پرمى كشد كه تجليگاه پرتوى از قدرت نمايى خدا مى گردد و نشانى از قدرت بى كران و رحمت هماره حق از تجليگاه وجود او جلوه گر مى گردد.

... و لنجعله آية للنّاس و رحمةً منّا...(189)

5 - و اين گونه مورد لطف خداست

و به خاطر همان پيوند خالصانه و عاشقانه اش با آفريدگار هستى اين گونه مورد لطف ويژه او قرار مى گيرد و در كشاكش سخت ترين مراحل زندگى يارى مى شود:

الف. با نداى جان بخش غيبى به او دلدارى و آرامش خاطر داده مى شود كه: هان اى مريم نگران مباش و اندوه به دل راه مده. فناديها من تحتها ان لا تحزنى...(190)

ب. به طور معجزه آسايى از مناسب ترين و نيروبخش ترين غذاها به او ارزانى مى گردد و چشمه اى از آب گوارا در كنارش جوشيدن آغاز مى كند: قد جعل ربك تحتك سريّاً و هزّى اليك... (191)

ج. چشمان نگرانش به جمال مسيح نورباران مى گردد كه: فكلى و اشربى و قرى عيناً...(192)

آنچه مى خواهى بخور و بنوش و به اين نوزاد ارجمند ديده روشن دار...

د. و تدبيرى معجزه آسا برايش انديشه شد تا در برابر بدانديشان و بهانه جويان و بى پروايان بگويد: من روزه هستم و با هيچ كس سخن نخواهم گفت، تا بدين وسيله از زبان آن نوزاد پرشكوه و شگفت انگيز بر پاكى و قداست و عفاف او گواهى داده شود.

انى نذرت للرحمن...(193)

ه. و از همه شگفت انگيزتر اينكه براى او مدافعى بى نظير و بى همانند قرار داده مى شود تا در گاهواره نداى عظمت خدا و يكتايى او را سر دهد و مريم را بانوى قداست و ايمان و سمبل عفاف و پروا و دخت شكوه معنويت معرفى نمايد.

قال انّى عبد اللّه اتانى الكتاب...(194)

2 - سيماى مسيح در آيينه قرآن

در اين آيات سيماى پرشكوه مسيح آن گونه كه هست به تابلو مى رود؛ و قرآن روشنگرى مى كند كه آن حضرت نه آن است كه بدانديشان، به او و مام گرانمايه اش به ناروا مى بافتند، و نه آن است كه دوستداران افراطى اش در واكنش به دروغ پردازى هاى دشمن، او را به فرزندى خدا و يا به خدايگانى اوج مى دادند و بر خلاف پيام و دعوت او از شاهراه توحيدگرايى و يكتاپرستى به شرك و بيداد سقوط مى كردند. آرى او خود را با اين ويژگى ها و صفات برجسته معرفى كرد:

1 - بنده راستين خدا،

2 - دارنده كتاب آسمانى،

3 - پيام آور خدا،

4 - وجودى پربركت و سودرسان و مفيد براى مردم،

5 - نمازگزار و فراخوان به سوى پيوند با خدا،

6 - فراخوان به سوى زكات و پرداخت حقوق محرومان،

7 - نيكوكار در حق مادر و تواضع در برابر او،

8 - پيراسته از زورمدارى و بى خردى و خودكامگى و خودبزرگ بينى با بزرگوارى و حق شناسى،

9 - به دور از تيره بختى و شقاوت دنيا و آخرت و پيراسته از خصلت هاى تيره بختان و سعادتمند بودن،

10 - و ديگر برخوردار از امنيّت در سه مرحله سرنوشت ساز ولادت، مرگ و روز رستاخيز: قال انى عبد اللّه...

3 - گراميداشت مقام والاى مادر

و نيز در اين آيات نشان مى دهد كه در گراميداشت مادر نبايد تنها به اين بسنده شود كه روزى به نام مادر معرفى شود و يا به او هديه اى در خور تقديم گردد، بلكه بايد به راستى حق شناس زحمات و فداكارى هاى مادر بود و با همه وجود خدمتگزار او بود و بهشت خدا و خوشنودى او را در خدمت به او جستجو كرد؛ كه در اينجا تنها به چند روايت بسنده مى شود.

1 - ششمين امام نور آورده است كه: مردى نزد پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آمد و گفت: يا رسول اللّه من ابرّ؟

هان اى پيامبر گرامى! مرا راهنمايى كن كه به چه كسى نيكى كنم تا رستگار گردم؟

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: به مادرت! قال: امٌّك!

پرسيد: پس از نيكى به مادر به چه كسى؟ قال: ثم من؟

پيامبر فرمود: باز هم به مادرت. قال: امّك!

آن بنده خدا براى سومين بار پرسيد: پس از مادر به چه كسى؟ قال: ثم من؟ پيامبر فرمود: بازهم به مادرت. قال: امّك!

و هنگامى كه براى چهارمين بار پرسيد ديگر به چه كسى؟ ثم مَنْ يا رسول اللَّه؟

آنگاه بود كه پيامبر فرمود: به پدرت. قال: اباك. (195)

2 - و نيز از آن حضرت آورده اند كه جوانى براى حركت به سوى ميدان نبرد و براى جهاد در راه حق و فضيلت آماده شده بود كه نزد پيامبر آمد تا او را بدرود گويد كه آن حضرت ضمن گفتگو از او پرسيد كه: أَلك والدة؟

جوان عزيز! آيا مادرت در قيد حيات است و در كنار تو زندگى مى كند؟

او پاسخ داد: آرى اى پيامبر خدا! مادرم زنده است.

آن حضرت فرمود: فالزمها فانّ الجنة تحت قدمها. (196)

اينك كه چنين است، برو و در خدمت مادر باش و در حق او نيكى كن كه بهشت زير پاى مادر است. و بدين وسيله او را از جهاد كفايى معذور شمرد و به خانه فرستاد تا حق شناس و خدمتگزار مادرش باشد.

3 - گراميداشت مادر در نظرگاه اسلام و پيامبر و امامان نور، به گونه اى است كه خود عنوان مادرى و مقام مادرى را بها مى دهند و براى او حقوق و حرمت ارزانى مى دارند و نيكى به او را از وظايف انسان ها و از حقوق بشرى او مى نگرند؛ براى نمونه:

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در اين مورد آورده اند كه فرمود:

ثلاثة ليس لاحدٍ فيهنّ رخصة:

الوفاء لمسلم كان او كافر،

و برّ الوالدين مسلمين كانا او كافرين،

و اداء الامانة لمسلمٍ كان او كافرٍ. (197)

سه اصل انسانى است كه رعايت آنها بر هر انسانى لازم آمده و تخلف و سرپيچى از آنها نارواست:

1 - نخست اصل وفادارى و پاى بندى به عهدها و پيمان ها، خواه طرف پيمان توحيدگرا باشد يا كفرگرا.

2 - پس از آن نيكى به پدر و مادر، خواه مسلمان باشند و يا نامسلمان.

3 - و ديگر امانتدارى و اداى امانت، خواه طرف انسان با ايمان باشد و يا بى ايمان.

4 - و نيز از پنجمين امام نور آورده اند كه فرمود:

ثلاثة لم يجعل اللّه لاحدٍ فيهن رخصة:

اداء الامانة الى البرّ و الفاجر،

و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر،

و برُّ الوالدين برّين كانا او فاجرين. (198)

سه اصل انسانى و جهان شمول است كه خدا آنها را بر همگان لازم ساخته و به كسى اجازه سرپيچى نداده است:

1 - نخست اصل امانتدارى و اداى امانت، خواه طرف شما شايسته كردار باشد و يا بدانديش و گناهكار.

2 - ديگر اصل وفا و وفادارى و وفاى به پيمان ها، خواه طرف پيمان شما درستكار باشد و يا بدكار.

3 - و ديگر نيكى به پدر و مادر، هركه مى خواهند باشند، درستكار و يا گناهكار.