تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۳ -


/ سوره نحل / آيه هاى 115 - 106

106 . مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ.

107 . ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْ آخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ.

108 . أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.

109 . لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي اْلآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ.

110 . ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ.

111 . يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ.

112 . وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ.

113 . وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ.

114 . فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ.

115 . إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

ترجمه

106 - هر كس پس از ايمان آوردنش به خدا كفر ورزد، [خدا بر او خشم مى گيرد]؛ مگر كسى كه [به بيان سخن شرك آلودى ]ناگزير گردد در حالى كه دلش به ايمان آرميده است؛ امّا كسى كه سينه [خويش ] را براى كفر گشوده است [بايد بداند كه چنين كسانى هستند كه ] خشمى از خدا و عذابى سهمگين خواهند داشت.

107 - اين [كيفر سخت ] بدان جهت است كه آنان زندگى اين جهان را بر آن جهان برترى دادند؛ و بدان جهت است كه خدا گروه كافران را راه نمى نمايد.

108 - آنان كسانى هستند كه خدا بر دل ها و گوش و چشمانشان مهر نهاده است، و آنان همان غفلت زدگانند.

109 - حقيقت اين است كه آنان در سراى آخرت همان زيانكارانند.

110 - سپس پروردگارت نسبت به كسانى كه پس از شكنجه شدنشان هجرت كردند، آن گاه به جهاد برخاستند و شكيبايى ورزيدند، بى گمان پروردگار تو نسبت به آنان پس از اين [آزمون بزرگ ] بسيار آمرزنده و مهربان است.

111 - روزى را [به ياد آوريد] كه هر كسى مى آيد در حالى كه از خويشتن دفاع مى كند، و به هر كسى [سزاى ] آنچه انجام داده است به طور كامل داده مى شود و به آنان ستم نخواهد رفت.

112 - و خدا[ى فرزانه ] مثالى زده است [تا همگان فرجام شوم ناسپاسى و بيداد را بفهمند؛ و آن مثال اين است ]: شهرى [بزرگ و سرزمينى آباد] امن و آرام بود [و ]روزىِ آن از هر سو به فراوانى [و گستردگى ] مى رسيد، امّا نعمت هاى خدا را ناسپاسى كرد، و خدا به كيفر آنچه [مردم آن ] انجام مى دادند، [طعم تلخ پوشيدن ]لباس گرسنگى و هراس را به آن [شهر و ساكنانش ]چشانيد.

113 - و به يقين پيام آورى از [جنس ] خودشان برايشان آمد، امّا آنان او را دروغگو انگاشتند؛ پس عذاب [خدا] - در حالى كه ستمكار بودند - آنان را فرا گرفت.

114 - بنابراين از آنچه خدا روزىِ شما ساخته است، روا و پاكيزه را بخوريد، و نعمت خدا را سپاس گزاريد اگر [به راستى ] تنها او را مى پرستيد.

115 - خدا تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن ]نام غير خدا بر آن برده شده، بر شما تحريم نموده است. پس هر كس [به خوردن يكى از آنها] ناگزير گردد، در صورتى در انديشه لذت جويى [و گناه ] نباشد و [كارش ]از مرز [ضرورت ] نگذرد [خدا او را مى بخشد، چرا كه ] خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

انعم: اين واژه جمع «نعمة»، بسان «شدة» و «اشد» به مفهوم نعمت و نعمت هاى خدا آمده است. پاره اى نيز آن را جمع «نعماء» گفته اند كه بسان «بأساء» و «ابؤس» است.

اذاقها الله: خدا به آن شهر و ديار چشاند. اين معناى حقيقى جمله است، امّا در آيه شريفه منظور پوشاندن است؛ چرا كه معناى استعارى مورد نظر است.

رغداً: به فراوانى و گستردگى.

شأن نزول

1 - در مورد شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، «ابن عباس» و «قتاده» آورده اند كه: اين آيه شريفه در مورد گروهى از توحيدگرايان كه عبارت بودند از: «عمّار»، پدرش «ياسر»، مادرش «سميّه»، «بلال»، «خبّاب» و «صهيب» فرود آمد.

جريان اين گونه بود كه شرك و استبداد حاكم بر مكّه، اين گروه را به جرم نوانديشى و توحيدگرايى و ايمان بازداشت نموده و زير شكنجه وحشيانه گرفته بود. پدر و مادر عمّار زير شكنجه هاى سخت و بيدادگرانه كشته شدند و آنچه را شكنجه گران مى خواستند به زبان نياوردند، امّا عمّار زير فشار سخت، آنچه را آنان مى خواستند به ناگزير بر زبان آورد و از مرگ نجات يافت.

جريان به وسيله فرشته وحى به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله رسيد و مردم نيز كم و بيش آگاه شدند، و برخى به عمّار خرده گرفتند كه با بر زبان آوردن سخنان شرك آلود، كارش از نظر عقيدتى به كجا مى رسد؟ آيا به ايمانش صدمه اى وارد نيامده است؟

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود: كلاّ، انّ عماراً أُملى ايمانه من قرنه الى قدمه و اختلط الايمان بلحمه و دمه.

هرگز، او سراپا سرشار از ايمان است و ايمان در كران تا كران وجود او با خون و گوشتش درآميخته است.

در اين هنگام عمّار با چشم گريان وارد شد.

پيامبر فرمود: چرا گريه مى كنى؟ مگر چه روى داده است؟

گفت: بد آوردم؛ چرا كه زير بدترين فشارها معبودهاى دروغين تاريك انديشان و شرك گرايان را ستودم و خود را نجات دادم و به شما رساندم.

پيامبر مهر در حالى كه اشك چشمان او را خشك مى كرد فرمود:

انّ عادوا لك فعد لهم بما قلت فنزلت الاية...(243)

اگر باز هم گرفتار آن تيره بختانِ بيدادگر شدى، گفتار گذشته را تكرار كن، و آن گاه بود كه اين آيه شريفه فرمود آمد كه:

مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ.

هر كس پس از ايمان آوردنش به خدا كفر ورزد، خدا بر او خشم مى گيرد؛ مگر كسى كه به بيان سخن شرك آلودى ناگزير گردد در حالى كه كران تاكران دلش به ايمان آرميده است؛ امّا كسى كه سينه خويش را براى كفر گشوده است بايد بداند كه چنين كسانى هستند كه خشمى از خدا و عذابى سهمگين خواهند داشت.

به باور «مجاهد» اين آيه شريفه در مورد گروهى از مردم مكّه فرود آمد؛ چرا كه آنان ايمان آورده و آهنگ مدينه داشتند كه گرفتار دژخيمان استبداد تاريك انديش و شرك گراى قريش شدند و زير شكنجه هاى سخت، سخنانى كه برايشان خوشايند نبود به زبان آوردند.

پاره اى بر آنند كه ياسر و همسرش سميّه نخستين كسانى بودند كه در اسلام به شهادت رسيدند.

2 - به باور پاره اى چهارمين آيه مورد بحث درباره گروهى، همچون «عياش بن ابى ربيعه»، «ابوجندل»، «وليد بن مغيره»(244) و گروهى ديگر فرود آمد؛ چرا كه اينان در مكه در چنگال تاريك انديشان و خودكامگان بودند و با به زبان آوردن سخنانى به دلخواه آنان خود را نجات دادند و به سوى مدينه هجرت كردند.

تفسير

واپسگرايى و حكم آن

در نخستين آيه مورد بحث، درباره واپسگرايى و حكم آن و نيز كيفر سهمگينى كه خداى فرزانه در سراى آخرت براى آن مقرر داشته است مى فرمايد:

مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ

هر كس پس از ايمان آوردنش به خداى يكتا واپسگرايى و كفر ورزد، خدا بر او خشم مى گيرد.

در مورد تقدير آيه شريفه بحث است كه به باور گروهى تفسير آيه اين گونه است: و هر كس پس از ايمان به خدا، تاريك انديشانه و با خودكامگى كفر ورزد و از دين خارج شود و سينه را براى پذيرش كفر و شرك بگشايد، خدا بر او خشم گرفته و عذابى دردناك خواهد داشت.

إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ

مگر آن كسى كه به بيان سخن كفرآلود ناگزير شود و در حالى كه دلش به نور ايمان روشن و آرام است، به اظهار كفر مجبور گردد كه براى چنين كسى گناهى نخواهد بود.

به باور پاره اى آيه مورد بحث به آيه پيش پيوند دارد و منظور اين است كه: كسى به پيامبر نسبت دروغ مى دهد كه پس از ايمان به خدا كفر ورزد. و از پى آن فردى را كه ناگزيرش كنند تا اظهار كفر كند از آن حكم كلّى استثنا مى كند و مى فرمايد:

وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ.

امّا كسانى كه سينه خود را براى پذيرش كفر - آن هم پس از آنكه دورانى ايمان آورده اند - گشاده دارند خشم خدا را خواهند داشت و عذابى سهمگين گريبانشان را خواهد گرفت.

در دوّمين آيه مورد بحث به راز واپسگرايى آنان و دليل كيفر سختى كه در دنيا و آخرت در انتظار آنان خواهد بود، پرداخته و مى فرمايد:

ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى اْلآخِرَةِ

اين بدان جهت است كه آنان ارزش هاى مادى و زندگى فناپذير و زوذگذر اين دنيا را بر زندگى جاودانه آخرت برترى دادند و اين واپسگرايى براى رسيدن به دنيا بود و نه آخرت.

وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ

و به خاطر آن است كه خدا مردم كفرگرا و بدانديش را به راه بهشت پر طراوت و زيبا رهبرى نمى كند.

در سومين آيه مورد بحث به عامل گمراهى و هدايت ناپذيرى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ

آنان كسانى هستند كه خداى فرزانه به خاطر بدانديشى شان بر دل ها و گوشها و ديدگانشان مهر نهاده است.

وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.

و اينان همان غفلت زدگانند.

با اينكه آنان در غفلت كامل نيستند و به خاطرات خود توجّه دارند، قرآن بدان دليل آنان را غفلت زدگان عنوان مى دهد كه به فرجام كار خويش در سراى آخرت، توجّه ندارند و به سرنوشت خويش در آنجا نمى انديشند.

به باور پاره اى منظور اين است كه آنان بسان غفلت زدگانند، كه اين تعبير هشدار و نكوهش است تا شايد به خود آيند.

و آن گاه به فرجام زيانبار حق ناپذيرى و غفلت آنان پرداخته و مى فرمايد:

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي اْلآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ.

ناگزير آنان در سراى آخرت به خاطر محروم ماندن از بهشت پرطراوت و زيبا و نعمت هاى آن، و به خاطر گرفتار آمدن در آتش هاى شعله ور دوزخ به راستى زيانكارند.

در پنجمين آيه مورد بحث در اشاره به سرنوشت گروهى ديگر مى فرمايد:

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ.

آن گاه پروردگارت نسبت به كسانى كه به دست بدانديشان و شرك گرايان شكنجه ديدند، و براى رهايى خويش گفتارى شرك آلود بر زبان آوردند، و از پى آن دست به هجرت زدند و با شكيبايى در خدمت اسلام و پيامبر براى عدالت و آزادى و زنده ساختن حقوق وامنيت و برابرى انسان ها، به جهاد و تلاش پرداختند، بى گمان پروردگارت نسبت به اينان بسيار آمرزنده و مهربان است.

در ششمين آيه مورد بحث همه را به ياد روز رستاخيز آن روز سرنوشت ساز افكنده و مى فرمايد:

يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها

روزى را به ياد آوريد كه در آن روز سرنوشت ساز هر انسانى براى دفاع از خويشتن با فرشتگان به بحث پرداخته و دليل و برهان هايى براى بى گناهى خود مى آورد كه پذيرفته شدنى نيست.

سردمداران شرك و بيداد مى گويند: به خداى سوگند كه: ما شرك گرا و بيدادگر نبوديم، امّا دنباله روهاى تيره بخت و كوردل آنها مى گويند: پروردگارا، اينان با وسوسه هاى خود ما را گمراه ساختند، پس عذاب آنان را بيشتر كن.

وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ

و هر كس ثمره عملكرد و پاداش و كيفر نيك و بد خويش را دريافت مى دارد.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ.

و آنان مورد ستم قرار نمى گيرند.

فرجام ناسپاسى و كفران نعمت ها

در اين آيه ثمره زيانبار تاريك انديشى و خودكامگى و ناسپاسى نعمت ها را در قالب مثالى زيبا و گويا، كه نشانگر انحطاط و سقوط جامعه است ترسيم مى كند و مى فرمايد:

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً

و خدا مثالى زد و نمونه اى آورد تا بدين وسيله فرجام شوم كفران نعمت را نشان دهد.

قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً

شهر و ديارى را مثال آورد كه مردم آن در امن و امان و رفاه و آسايش و در حال رشد و آرامش به سر مى بردند، و هيچ ترس و نگرانى نداشته و در زندگى شان تنگنا و گرهى نبود.

يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ

روزى آنان و انواع نعمت ها و موهبت هاى مورد نيازشان به صورت گسترده، از هر جا و هر شهر و ديارى به سوى آنان جلب مى گرديد و سرازير بود.

اين فراز از آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: يجبى اليه ثمرات كلّ شى ءٍ.(245)

آيا آنان را در حرمى امن جاى نداديم كه فرآورده هاى هر چيزى كه رزقى از جانب ماست به سوى آن سرازير مى شود؟

فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ

امّا مردم اين شهر و ديار، سرانجام به جاى سپاس نعمت هاى خدا، راه ناسپاسى در پيش گرفته و نعمت هاى خدا را ناديد انگاشتند.

فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ

و خدا نيز به كيفر تاريك انديشى و ناسپاسى شان آنان را گرفتار ترس و گرسنگى كرد.

در اين فراز كيفر ناسپاسى و اثر ترس و گرسنگى را به لباس تعبير مى كند، چرا كه اثر آنها بسان لباس بر پيكر انسان و سيماى او پديدار مى گردد.

به باور پاره اى همان گونه كه لباس بدن را فرا مى گيرد، گرسنگى و ترس و اثر آنها نيز انسان را فرامى گيرد.

در مورد شهر و ديار مورد اشاره آيه شريفه، گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» بر آنند كه منظور شهر مكّه است كه خدا هفت سال مردم آن را گرفتار گرسنگى و بدبختى كرد و كارشان به جايى رسيد كه ظرف هاى پوستى و پشم هاى آغشته به خون و حشرات وحيوانات گوناگون را مى خوردند، و در همان شرايط از ترس پيامبر و يارانش در بيم و هراس بودند كه مباد به سوى مكّه حركت كنند.

اين گرفتارى و قحطى هنگامى گريبان آن تاريك انديشان و ناسپاسان را گرفت كه پيامبر آنان را نفرين كرد و از خدا خواست كه بسان مردم مصر كه يوسف را مورد اذيّت و آزار بسيار قرار دادند و دچار قحطى شدند، آنان نيز دچار كيفر خودكامگى ها و گناهانشان گردند.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور شهر و ديارى است كه پيش از ظهور اسلام و فرود قرآن، خدا پيامبرى به سوى آن فرستاد امّا مردم آن، به جاى پاسخ مثبت به دعوت پيامبرشان، كفر ورزيدند و او را كشتند و خدا نيز آنان را به عذاب گرفتار ساخت.

در ادامه سخن روشنگرى مى كند كه:

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ

و پيامبرى از خود آنان نيز به سويشان آمد و پيام خدا را به آنان رساند تا از او پيروى كنند.

فَكَذَّبُوهُ

امّا آنان پيامبرشان را دروغگو انگاشتند و پيام آسمانى او را نيز دروغ شمردند.

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ.

و آن گاه در حالى كه ستمكار بودند به عذاب گرفتار شدند و ترس و گرسنگى و شكست هاى پياپى گريبانشان را گرفت.

قرآن اينك به ايمان آوردگان روى آورده و مى فرمايد:

فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً

پس شما مردم توحيدگرا و نوانديش از آنچه خدا روزىِ شما ساخته است حلال و پاكيزه بخوريد.

گفتنى است كه اگر چه در آيه واژه «كلوا» به صورت فرمان و امر به كار رفته، امّا منظور روا بودن است و نه وجوب، و منظور اين است كه شما مردم باايمان مى توانيد از غنايم و ديگر روزى هاى حلال و روا بهره ور گرديد.

وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ

و سپاس نعمت هايى را كه او براى شما آفريده و روا اعلان كرده است به جاى آوريد.

إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ.

اگر به راستى خدا يكتا را مى پرستيد.

قرآن پس از روا و حلال شمردن رزق و روزيهاى حلال و پاكيزه، اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد:

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ

خدا چهار چيز از موادّ غذايى حيوانى را از آن حكم كلّىِ روا و حلال جدا مى سازد و تحريم مى كند كه عبارتند از:

1 - مردار

2 - خون

3 - گوشت خوك

4 - و حيوانى كه با بردن نام غير خدا بر آن سر بريده شود. آرى، اينها بر شما حرام شده است.

فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ (246)

پس كسانى كه ناگزير گردند تا براى نجات جان خود از اين گوشت هاى حرام بخورند، در صورتى كه به اندازه نياز براى حفظ جان خويش بخورند و نه بيشتر، و در انديشه گناه نيز نباشند، بر آنان گناهى نيست و خدا بر آنان مى بخشايد.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

چرا كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.