/ سوره رعد / آيه هاى 7 - 5
5 . وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا
لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ
الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.
6 . وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ
مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى
ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ.
7 . وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ
رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ.
ترجمه
5 - و اگر شگفت زده مى شوى، شگفت گفتار آنان است كه [ در گمراهىِ شرك و كفر
گرفتارند و مى گويند] : آيا هنگامى كه [ مرديم و پوسيديم و] خاك شديم، به راستى در
آفرينش تازه اى خواهيم بود [ و دگرباره زنده خواهيم شد] ؟ آنان همان كسانى هستند كه
به پروردگارشان كفر ورزيده اند و آنان [ در روز رستاخيز ]در گردن هايشان طوقهاست، و
آنان آتشيان هستند و در آن ماندگار خواهند بود.
6 - و [ اين كفرگرايان ] پيش از [ درخواست بخشايش و] نيكى، شتاب در بدى [ و عذاب
] را از تو مى خواهند، در حالى كه پيش از آنان [ بر ناسپاسان بيدادپيشه ]كيفرهاى
عبرت انگيز رفته است. و به يقين پروردگار تو نسبت به مردم - با وجود بيدادگريشان -
داراى آمرزشى است و بى گمان پروردگار تو [ نسبت به حق ستيزان ]سخت كيفر است.
7 - و آنان كه كفر ورزيده اند مى گويند: چرا نشانه اى [ كه ما مى خواهيم ] از
سوى پروردگارش بر او فرو فرستاده نمى شود؟! [ هان اى پيامبر!] تو تنها هشداردهنده
اى و براى هر [ جامعه و ]مردمى [ ارشادگر و] راهنمايى است.
نگرشى بر واژه ها
عجب و تعجب: روى آوردن چيزى به انسان كه سبب آن روشن نيست.
اغلال: اين واژه جمع «غل» به مفهوم طوق است كه به وسيله آن دست ها را به گردن مى
بندند.
استعجال: چيزى يا كارى را به شتاب خواستن.
سيئة: خصلتى نكوهيده و ناخوش آيند، ضد «حسنة» كه به مفهوم خوشايند مى باشد.
مثلات: كيفرها؛ اين واژه جمع «مُثله» مى باشد، همانند غرفه و غرفات.
تفسير
آيا آفرينش تازه اى در كار خواهد بود؟
در آيات پيش، قرآن شريف روشنگرى كرد كه خدا بر آفرينش ديگر و باز گردانيدن
موجودات تواناست، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند و مى
فرمايد:
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي
خَلْقٍ جَدِيدٍ
اگر از گفتار كفرگرايان در انكار رستاخيز و نفى زنده شدن مردگان تعجّب مى كنى،
با اين كه آنان به آفرينش نخستين مى نگرند و به آن اعتراف دارند، اين تعجب بجاست؛
چرا كه اعتراف به آفرينش نخستين و انكار آفرينش دگرباره شگفت انگيز است.
روشن است كه تعجب و شگفت زدگى در ذات پاك خدا راه ندارد؛ چرا كه تعجب هنگامى
پديد مى آيد كه انسان به راز چيزى آگاه نباشد، و مى دانيم كه خدا از هر چيزى آگاه و
به هر چيزى داناست. با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه: اگر مى خواهى تعجّب
كنى، از اين گفتار كفرگرايان تعجب كن كه مى گويند: آيا هنگامى كه مرديم و به خاكى
تبديل شديم، دگرباره آفرينش جديدى خواهيم داشت؟ و آن گاه خود پاسخ مى دادند كه: نه،
چنين چيزى نشايد!
مى دانيم كه نطفه، طبق تدبير آفريدگار هستى در عالم رحم به خون بسته تبديل مى
شود، آن گاه به چيزى بسان گوشت جويده شده، و از پى آن به گوشت تبديل مى گردد، و
سرانجام با رشد كامل، به صورت كودكى ولادت مى يابد. اين كودك پس از پشت سر گذاشتن
مراحل گوناگون عمر، و گاه بى آنكه عمر طبيعى كند، جهان را بدرود مى گويد و سرانجام
به خاك تيره تبديل مى شود. آرى، خاك ماده نخستين آفرينش انسان است، و اگر ممكن باشد
كه انسانى به خاكى تيره تبديل گردد چه مانعى دارد كه دگرباره از رحم همين زمين و از
همين خاك به صورت نخستينِ خويش برخيزد؟! با اين بيان قرآن از تبديل خاك به انسان در
آستانه رستاخيز به آفرينش جديد تعبير مى كند.
چگونگى آفرينش جديد
در اين مورد كه آفريدگار هستى در آستانه رستاخيز چه چيز را از نو مى آفريند،
ميان دانشمندان كلام بحث و گفتگوست:
1 - به باور «جبايى» لازم نيست بدن انسان از همه ذرّات و اجزايى كه روزى آن را
تشكيل مى داده است، پديدار گردد، بلكه همين اندازه كافى است كه از موادّ و مصالح
اين جهان درست شود.
2 - امّا به باور گروهى از جمله «ابوهاشم» بايد از ذرّات همين بدن پديدار گردد.
طرفداران ديدگاه دوّم در اين مورد نيز گفتگو دارند كه: آيا همه ذرّات بدن بايد
بازگردد، يا همان اجزايى كه باعث شناخت و امتياز انسان گردد كافى است؟
در اين مورد نيز دو نظر است:
1 - «ابوهاشم» مى گويد: در روز رستاخيز آن اجزايى براى زنده شدن انسان بازمى
گردد كه باعث شناسايى و امتياز او مى گردد.
2 - امّا پاره اى برآنند كه همه ذرّات بدن بايد در ساختمان جديد وجود او
بازگردند.
به باور ما ديدگاه «جبايى» بهتر به نظر مى رسد.(35)
أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ
اينان كه زنده شدن مردگان و آفرينش جديد را انكار مى كنند، همان كسانى هستند كه
به پروردگارشان كفر ورزيده و در قدرت و توان او بر آفرينشِ دگرباره ترديد نموده و
يا آن را انكار كرده اند.
وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ
و در روز رستاخيز بر گردن آنان زنجيرها و غل هايى گران است.
به باور پاره اى منظور اين است كه: اينان زنجيرهاى كفر بر گردنشان افكنده شده
است.
وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.
و اينان ياران آتش اند و در آن ماندگار خواهند بود.
در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ
هان اى پيامبر! اينان از تو مى خواهند كه عذاب خدا را پيش از رحمت او برايشان
فرود آورى.
به باور «مجاهد» و «ابن عباس» منظور اين است كه: آنان مى خواهند كيفر كفر و
زشتكارى هاى خود را پيش از پاداشى كه در برابر ايمان و عملكرد شايسته وعده داده شده
است ببينند؛ درست همان گونه كه گفتند: فامطر علينا حجارة من السّماء...(36)
پس بر ما از آسمان سنگ هايى بباران و يا عذابى دردناك بر سر ما بياور.
و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آنان از تو مى خواهند تا كيفر
كردارشان را بى آنكه به آنان مهلت دهى و از اين راه آنان را مورد لطف و احسان خويش
گردانى، بر آنان فرود آورى.
و بدان دليل در آيه شريفه كيفر زشتكارى به «سيئة» تعبير شده است كه كيفر كار زشت
و ناهنجار بسان خود آن كار، زشت و ناراحت كننده است.
وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ
با اين كه در گذشته نيز كيفرهاى دردناكى همانند مسخ شدن، غرق گرديدن و يا فرو
رفتن به زمين بر جامعه هاى تبهكار پيشين فرود آمد، و همانها براى عبرت آموزى اينان
بسنده است؛ چرا كه اينان در گناه و بيداد، دنباله رو همان جامعه هاى گناهكارى هستند
كه كيفر كردارشان دامنگيرشان گرديد. با اين بيان چگونه اينان چنين جسارت و گستاخى
نشان مى دهند كه شتاب در آمدن كيفر را خواهانند؟
به باور پاره اى منظور كيفرهايى است كه دامنگير جامعه هاى گناهكار پيشين گرديد و
آنان را رسوا ساخت.
با اين بيان واژه «اقوام» يا «اصحاب» حذف شده است.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ
و پروردگارت در برابر زشتكارى و بيداد مردم داراى بخشايش و آمرزش است.
«سيد مرتضى» مى گويد: اين آيه شريفه نشانگر اين حقيقت است كه گناهكاران باايمان
و مسلمان ممكن است مورد آمرزش قرار گيرند؛ چرا كه به صراحت آيه شريفه، آمرزش و
بخشايش خدا در آن حالى كه بيدادگر باشند ممكن است شامل حالشان گردد، نه در حالى كه
ستمكار نباشند.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ.
و راستى كه پروردگارت براى كسانى كه مورد آمرزش قرار نگيرند و در خور كيفر
باشند، سخت كيفر است.
از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه پس از فرود اين آيه شريفه
فرمود: اگر عفو و بخشايش خدا نباشد، زندگى بر هيچ كس گوارا و دوست داشتنى نخواهد
بود، و اگر هشدار و كيفر او نيز نباشد، مردم دچار غرورگرديده و به گناه آلوده مى
شوند.
يكى از دانشوران، به نام «مطرف» به هنگام تلاوت اين آيه گفت: اگر مردم ارزش
بخشايش و رحمت خدا را مى دانستند، ديدگانشان روشن مى شد و اگر به ارزش و نقش سازنده
عذاب خدا و خشم و كيفر عادلانه اش آگاه بودند، هماره ديدگانشان اشكبار بود.
در ادامه سخن پيرامون بهانه جويى هاى كفرگرايان مى فرمايد:
وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
و كفرگرايان مى گويند: چرا معجزه و نشانه اى از سوى پروردگارش بر او فرو فرستاده
نشده است؟
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه كفرگرايان مى گويند: چرا آيه و نشانه اى
نظير، شتر صالح و عصاى موسى بر اين پيامبر فرود نمى آيد.
امّا «زحاج» مى گويد: آنان غير از آنچه پيامبر آورده بود مى خواستند و مى گفتند:
بايد معجزاتى نظير معجزات موسى و عيسى بياورد. از اين رو خدا اعلام مى دارد كه براى
هر گروه و جامعه اى هدايتگر و ارشادكننده اى است؛ و بدين وسيله روشنگرى مى كند كه
آنان با اين خواهش ها به راه زشتى افتاده اند؛ چنان كه مى گفتند: تا از زمين چشمه
اى براى ما نجوشانى، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد.(37)
و خدا بدان دليل اين درخواست هاى مغرضانه و بهانه جويى ها را نپذيرفت كه اگر مى
پذيرفت، اين درخواست هاى بيجا هماره ادامه مى يافت و كفرگرايانِ ديگر نيز هر كدام
درخواست چنين معجزاتى مى نمودند.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ.
هان اى پيامبر، تو تنها هشداردهنده اى و براى هر جامعه اى هدايت كننده و
ارشادگرى است.
در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «حسن»، «عكرمه» و... منظور اين است كه تو تنها
هشداردهنده و ارشادگر هر قومى هستى، و فرود آوردن آيات بر عهده تو نيست. با اين
بيان واژه «انت»، مبتدا و «منذر» خبر آن و «هادٍ» عطف بر آن است.
2 - امّا به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و... منظور اين است كه: هان
اى محمّد صلى الله عليه وآله تو هشداردهنده اى و خدا راهنماى انسان هاست.
3 - از ديدگاه گروهى از جمله «ابن زيد» و «زجاج» منظور اين است كه: هان اى
پيامبر تو ترساننده اى و براى هر جامعه و مردمى پيشوا و پيامبرى است كه آنان را راه
مى نمايد.
4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور از واژه «هادى» هر كسى است كه مردم را به
سوى حق فرامى خواند.
با اين بيان از نظر سه ديدگاه اخير، واژه «هادٍ» مبتدا و «لكل قومٍ» خبر آن است.
در روايات رسيده از پيامبر گرامى، اين آيه در مورد اميرمؤمنان عليه السلام تفسير
شده و پيامبر فرموده است كه: منظور از اين هشداردهنده من هستم و منظور از اين
هدايتگر على است. براى نمونه:
1 - در اين مورد «ابن عباس» آورده است كه پس از فرود آيه مورد بحث پيامبر گرامى
فرمود:
«انا المنذر و علىّ الهادى من بعدى، يا على بك يهتدى المهتدون.»
منم، آن هشداردهنده و على نيز پس از من هدايتگر و ارشادكننده است؛ و آن گاه رو
به اميرمؤمنان كرد كه: على جان! هدايت پذيران و راه يافتگان به سوى حق و عدالت، به
وسيله تو و به نور تو راه درست را مى پذيرند و راه مى يابند.
2 - و نيز «حاكم حسكانى» در «شواهد التنزيل» آورده است كه پيامبر گرامى روزى در
حالى كه اميرمؤمنان نزدش بود آبى براى وضو خواست و پس از وضو دست على را گرفت و بر
سينه خود چسبانيد و فرمود: «انّما انت منذر...»
على جان! تو هشدار دهنده هستى؛ و آن گاه دست بر سينه آن بزرگوار نهاد و فرمود:
«انّك منارة الأنام و غاية الهدى و امير القرى و اشهد على ذلك انّك كذلك.»(38)
على جان! تو روشنگر راه مردم، مشعل روشنى بخش هدايت و اوج آن، و سالار و بزرگ
جامعه ها و شهرها و تمدّن ها هستى و من گواهى مى دهم كه تو به راستى در خور اين
مقام و اين عناوين هستى و اين گونه اى.