تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۱ -


/ سوره هود / آيه هاى 104 - 96

96 . وَلَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسى بِاياتِنا وَسُلْطانٍ مُّبينٍ.

97 . اِلى فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيدٍ.

98 . يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ.

99 . وَاُتْبِعُوا فى هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيمَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ.

100 . ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَّحَصيدٌ.

101 . وَما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ الِهَتُهُمُ الَّتى يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَىْ ءٍ لَّمَّا جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبيبٍ.

102 . وَكَذلِكَ اَخْذُ رَبِّكَ اِذا اَخَذَ الْقُرى وَهِىَ ظالِمَةٌ اِنَّ اَخْذَهُ اَليمٌ شَديدٌ.

103 . اِنَّ فى ذلِكَ لَايَةً لِّمَنْ خافَ عَذابَ الْاخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وذلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ.

104 . وَما نُؤَخِّرُهُ اِلاَّ لِاَجَلٍ مَّعْدُودٍ.

ترجمه

96 - و به يقين موسى را با آيات [و نشانه هاى ] خود و دليى روشن [و روشنگر...]

97 - به سوى فرعون و سردمداران [قوم ] او فرستاديم؛ امّا [آن سردمداران حق ستيز، به جاى فرمانبردارى از خدا و پيروى از پيامبرش ]از فرمان فرعون پيروى نمودند، در حالى كه فرمانِ فرعون [هرگز] مايه رشد [و نجات ]نبود.

98 - روز رستاخيز [فرعون ] پيشاپيش قومش مى رود و آنان را به آتش [شعله ور دوزخ ] وارد مى سازد، و [آنجا] چه بد ورودگاهى است براى كسانى كه وارد مى گردند.

99 - و آنان در اين جهان و روز رستاخيز به لعنتى [ماندگار ]بدرقه مى گردند، و [راستى كه دورى از رحمت خدا] چه بد عطايى است كه نصيب آنان مى گردد.

100 - [هان اى پيامبر،] اين از خبرهاى آن شهرهاست كه ما آن را بر تو باز مى گوييم، كه پاره اى از آنها [هم اكنون ] بر پا هستند و [پاره اى نيز] درو شده [و بر باد رفته ]اند.

101 - و ما به آنان ستم ننموديم، بلكه آنان به خود ستم روا داشتند. و هنگامى كه فرمان پروردگارت [بر كيفر آنان ] در رسيد، خدايانى كه به جاى خدا [ى يكتا و بى همتا ]مى خواندند [و مى پرستيدند ]هيچ به كارشان نيامدند و جز بر هلاكت [و نگونسارى ] آنان نيفزودند.

102 - و [به تازيانه كيفر] گرفتن پروردگارت، هنگامى كه شهرها را در حالى كه بيداد گرند [زير تازيانه كيفر ]مى گيرد، اين گونه است؛ چرا كه [به كيفر ]گرفتن او درد انگيز و [بسيار] سخت است.

103 - بى ترديد در اين [روشنگريها] براى كسى كه از عذاب سراى آخرت مى هراسد، نشانه اى [از قدرت بى كران خدا ]است. آن [روز] روزى است كه [همه مردم در آن ] گرد آورده مى شوند.

104 - و ما آن [روز] را جز تا سر آمدى معيّن [و زمانى محدود] به تأخير نمى افكنيم.

نگرشى بر واژه ها

«قدم - يقدم - قدماً»: پيشاپيش مردم رفتن.

«رِفد»: يارى و كمك، و به مفهوم عطا نيز آمده است.

«حصيد»: درو شده.

«تتبيب»: نابودى و هلاكت.

تفسير

پرتوى از سر گذشت و رسالت موسى

در اين آيات آفريدگار هستى سرگذشت درس آموز موسى را - پس از سرگذشت پيامبرانى كه نام بلندشان رفت - اين گونه به تابلو مى برد:

وَلَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسى بِاياتِنا وَسُلْطانٍ مُّبينٍ.

و ما موسى را با نشانه ها و معجزه ها و دليلهاى روشن و روشنگر خود، كه هر كدام نشان رسالت او بود فرستاديم.

واژه «سلطان» به مفهوم معجزه و دليل و برهان بسيار نيرومند است. و منظور از واژه «مبين» كه پس از آن آمده اين است كه آن دليل و معجزه به گونه اى آشكار و از هرگونه فريب و نيرنگ پاك بود، كه به آسانى، درستى دعوت و رسالت موسى را نشان مى داد.

واژه «سلطان» اگرچه با واژه «آيه» به يك معناست، امّا بدان دليل از پى آيات آمده و به آن عطف شده، كه آيات از نظر بزرگىِ اعتبار حجّت است، امّا «سلطان» از نظر توانِ بسيارى كه در باطل و بى اثر ساختن فريب و نيرنگ دشمن دارد.

به همين جهت است كه هر دانشمندى كه براى باطل و بى اثر ساختن ترديدافكنى و شبهات طرف نزاع خود دليل نيرومندى داشته باشد، داراى سلطنت است. و به بيان برخى فرمانروايى و سلطنت به وسيله دليل و برهان از فرمانروايى قويتر و نافذتر است.

با اين بيان هركس در گفتار و عملكردش به راستى از نظر دليل و برهان بر حق بود بايد از او پيروى نمود واگر جز اين بود پيروى از او خردمندانه نيست.

اِلى فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ

و ما موسى را با آيات خود و دليلى روشن و روشنگر، به سوى فرعون و سردمداران قوم او كه هيبت و زرق و برق آنان ديدگان را پر كرده بود، فرستاديم.

فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيدٍ.

و قوم فرعون و سردمداران آن، با وا نهادن فرمان خدا از فرمان فرعون پيروى كردند، در حالى كه فرمان و فرمانروايى او باعث هدايت و مايه رشد و رستگارى آنان نگرديد.

منظور از «أمر» در آيه شريفه، كار است و مفهوم آيه اين گونه مى باشد: و رفتار و عملكرد فرعون، آنان را به بديها سوق مى داد و از نيكيها باز مى داشت.

در اين آيه شريفه ضمن روشنگرى اين حقيقت كه در روز رستاخيز هر جامعه اى با پيشوا و رهبر خويش به صحنه محشر وارد مى گردد،بدين وسيله سرنوشت سياه آنان را ترسيم مى كند و مى فرمايد:

يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ

فرعون در روز رستاخيز پيشاپيش جامعه و مردم خود پيش مى رود تا آنها را به دوزخ وارد مى سازد، درست همان گونه كه در اين جهان آنان را به راه دوزخ و نگونسارى سوق داد.

فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ.

و آبى كه در آن گرماى سوزان و تشنگى طاقت فرسا بر سر آن وارد مى گردند، آتش شعله ور دوزخ است، و چقدر زشت و دردناك است كه آتش آبشخور انسان باشد و بر آن وارد گردد، آرى راستى كه بد آبشخورى است.

در آيه شريفه بدان جهت آبشخورِ آنان را آتش مى خواند كه با فرودگاه و ورودگاه بهشتيان كه نهرها و جويبارها و چشمه سارهاى جوشان و زلال و گوار است مطابقت داشته باشد.

پاره اى آيه را اين گونه معنا كرده اند كه: ورودگاه آنان آتش است و بد ورود گاهى است.

و پاره اى نيز گفته اند: بهره اى كه از آتش نصيب آنان مى گردد بد بهره اى است.

واژه «بئس» با اينكه هماهنگ با عدالت است، به خاطر نشان دادن شرايط سخت و ناگوار آنان در اينجا به كار رفته است.

در چهارمين آيه مورد بحث در مورد آنان مى فرمايد:

وَاُتْبِعُوا فى هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيمَةِ

آنان در اين جهان به لعن و نفرين دچار شدند و در آب غرق گرديدند و در روز رستاخيز نيز به لعنت و دورى از رحمت خدا كه همان عذاب دردناك سراى آخرت باشد، گرفتار خواهند گرديد.

به باور پاره اى منظور اين است كه خدا آنان را در اين جهان به لعنت و نفرين گرفتار ساخت و با دور ساختن آنان از رحمت و بخشايش خويش، لعن و نفرين پيامبران و مردم با ايمان را بدرقه راه آنان كرد و در روز رستاخيز نيز آنان به لعنت و نفرين گرفتار آمده و در هر كجا باشند لعنت از آنان جدا نمى گردد.

بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ.

و عطاى كسى كه از آتش و لعنت به او عطا گردد، بد يارى و بد كمك و عطايى است.

و بدان دليل نام آن را «عطا» نهاده است كه با ارزانى شدن نعمت هاى بهشت به بهشتيان، هماهنگى و مطابقت داشته باشد.

«قتاده» مى گويد: براى آنان دو لعنت پياپى از سوى خدا آمد، كه يكى لعن و نفرين در اين جهان و ديگرى در سراى آخرت بود.

امّا از «ابن عباس» آورده اند كه در پرسش از مفهوم اين فراز از آيه شريفه گفت: منظور، لعنت و نفرين از پى لعنت و نفرين ديگر است.

در پنجمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ

هان اى پيامبر، اين خبر از خبرهاى شهرهاست كه براى تو وحى و بيان گرديد تا يادآورى و هشدارى براى مردم و آرامش خاطرى براى تو باشد.

مِنْها قائِمٌ وَّحَصيدٌ.

كه پاره اى از اين شهرها اينك آباد و بر پا ايستاده و پاره اى ديگر ويران گرديده و نابود شده است.

به باور «قتاده» و «ابو مسلم» منظور اين است كه برخى از آن شهرها و ساختمانها اگرچه كسى در آنها سكونت ندارد سرپا مانده است، و برخى ويران گرديده و آثارشان نيز از ميان رفته و به صورت علف درويده شده در آمده اند.

«ابن عباس» در تفسير آيه مى گويد: پاره اى از آن شهرها برپاست كه شما آنها را مى نگريد و پاره اى از آنها نابود شده و مردمش از ميان رفته اند.

در ادامه سخن در اين مورد روشنگرى مى كند كه:

وَما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ

و ما ستمى به آنان نكرديم، بلكه اين خود آنان بودند كه بر خودشان بيداد روا داشتند و با كفر و شرك و دست يازيدن به كارهايى كه در خور شأن انسان نبود، خود را در خور كيفر ساختند و نابود شدند و بدين وسيله خود با فراهم آوردن زمينه و شرايط نابودى خويش، بر خود ستم كردند.

فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ الِهَتُهُمُ الَّتى يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَىْ ءٍ لَّمَّا جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ

و خدايان دروغين و ساخته و پرداخته آنان، كه به جاى خدا مى پرستيدند، هنگامى كه عذاب پروردگارت به سراغ آنان آمد، بر ايشان كارى نكرد و به دردشان نخورد.

وَما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبيبٍ.

و آنها چيزى جز بر زيانكارى و نابودى آنان نيفزودند.

با اينكه از بتهاى رنگارنگ، كارى ساخته نيست و سود و زيانى از آنها انتظار نمى رود، بدان دليل نابودى و خسران به آنها نسبت داده شده است كه پرستش آنها باعث زيان آنان گرديد، و اگر به پرستش بتها گرفتار نمى شدند، نه اين عذاب ويرانگر دامان آنان را مى گرفت و نه نابودى، و نه لعنت و نفرين ابدى بدرقه راه آنان مى شد.

آنگاه در ترسيم يك سنّت و يك قانون حاكم بر جامعه و تاريخ مى فرمايد:

وَكَذلِكَ اَخْذُ رَبِّكَ اِذا اَخَذَ الْقُرى وَهِىَ ظالِمَةٌ

و همان گونه كه در مورد فرود عذاب به جامعه ها و تمدّنهاى بيدادگر پيشين - كه بر اساس قوانين و سنن حاكم بر جامعه و تاريخ نابود شدند - با تو سخن گفتيم و تو را از سرنوشت آنان آگاه ساختيم، به كيفر گرفتن پروردگارت هنگامى كه شهرها و تمدّنهاى ظالم و بيدادگر را زير شلاق عذاب مى گيرد، اين گونه است.

در صحيح «بخارى» و «مسلم» از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: خداى فرزانه به فرد و جامعه بيدادگر مهلت مى دهد تا به خود آيد و راه عدالت را در پيش گيرد، تا آنگاه كه به خود نيامد و به كيفر بيدادش گرفتار شد، نجات نيابد و نابود گردد.

اِنَّ اَخْذَهُ اَليمٌ شَديدٌ.

به راستى كه به كيفر گرفتن پروردگارت دردناك و سخت است.

و اين يك قانون جهان شمول، سنّت جاودانه، و برنامه هميشگى اوست كه جامعه ها و تمدنهاى بيدادگر و ظالم را سر انجام به كيفر بيدادشان مى رساند.

و براى روشنگرى و آگاهى بخشى بيشتر در مورد اين سنّت و قانون جهان شمول مى فرمايد:

اِنَّ فى ذلِكَ لَايَةً لِّمَنْ خافَ عَذابَ الْاخِرَةِ

در اين سرگذشت ها و رويدادهاى دردناك و عبرت انگيزى كه بر تو باز گفتيم، براى كسى كه از عذاب سراى آخرت مى ترسد، نشانه ايست بزرگ از قدرت نمايى خدا و درسهايى فراوان از عبرت و بينش و آگاهى است.

با اينكه اين سرگذشت ها براى همگان مايه عبرت و آگاهى است، بدان دليل آن را تنها به كسانى كه از كيفر خدامى ترسند اختصاص مى دهد، كه تنها اين گروه از مردم هستند كه به طور شايسته و بايسته مى توانند از اين سرگذشت هاى درس آموز و تفكّر انگيز پند و اندرز گيرند و بهره ور شوند.

ذلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ

و آن روز، همان روز سرنوشت سازى است كه همه مردم، از پيشنيان گرفته تا آيندگان، همه و همه براى حسابرسى در آن گردآورى مى گردند.

وذلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ.

و آن روز، همان روزى است كه همه موجودات از جنيان گرفته تا آدميان و از آسمانيان تا زمينيان، در آنروز حاضر مى گردند و هيچ روزى بسان آن روز و داراى ويژگى ها و خصوصيات آن نيست.

وَما نُؤَخِّرُهُ اِلاَّ لِاَجَلٍ مَّعْدُودٍ.

و ما آن روز را جز تا سر آمدى معيّن و مدتى معلوم به تأخير نمى افكنيم؛ و اين نيز از روى علم خدا به صلاح مردم در ادامه تكليف بر آنان تا آن روز است.

يادآورى مى گردد كه اين تعبير در آيه شريفه، نشانگر نزديكى روز رستاخيز است؛ چرا كه هر چه تحت شماره در آيد فنا پذير و رو به زوال و تمام است. و بدان دليل «ل» بر سر واژه «اجل» آمده و «الى» نيامده است كه آن بر هدف و غرض دلالت مى كند و مفهوم جمله اين مى شود كه: به تأخير افكندن آن بر اساس حكمت مى باشد، در حالى كه اگر «الى» مى آمد، اين بار و محتوا را نداشت.